شیپور بیداری!
زمان دمیدن در شیپور بیداری فرا رسیده است. آری، باید، باری
دیگر در شییپور بیداری دمید. اگر در نخستین بار دمیدن در شیپور بیداری به برچیدن
بساط استبداد در آغاز قرن بیستم انجامید، در مرتبه ثانی باید به هدفی مضاعف برسد،
مثل، برچیدن بساط استبداد مضاعف دین و قدرت.
چه عادی شده است که به حکومت اسلامی، همچون یک نهاد سیاسی
بنگری و انواع و اقسام مهر محکومیت را بواسطه فهم کوتاهش از پدیده قدرت بر آن بر
نهی. برای سیاست پیشه، هرگز بصرفه نبوده است که نظام را از بعد دینی اش مورد بررسی
قرار دهد. این است تقریبا در نیم قرن گذشته، مبارزین و مخالفین، بطور کلی با سایه
نظام به جنگ و مشت زنی پرداخته اند نه با نظام. با سیاست دست و پنچه نرم کرده اند
نه با دین.
این در حالی ست که حکومت آخوندی، اول یک حکومت دینی است و
در مرحله بعدی ست که سیاسی ست. چون، اینجا قدرت از دین برمیخیزد و نه بعکس. مثلا،
آخوند خامنه ای و یا هر آخوند دیگری، کار خود را با نام الله، خداوند یکتا و یگانه
آغاز میکند، هر کاری را. در زمینه گسترده تری، این بدان معناست که در حکومت دین،
حرف آخر را دین میزند. در حکومت اسلامی هم، آخوند خامنه ای است که حرف دین و یا
حرف آخر را میزند. در حکومت دین، نه تنها بافتهای سیاسی ساختار نظام از مایه دین
ساخته شده است، بلکه دین بر ساختار تمامی جامعه سلطه افکنده است هم از راس تا ذیل
و هم بر آنچه که بر روی و یا زیر بنای نظام قرار گرفته است.
اما، برغم این واقعیت، دینی بودن ساختار حکومت آخوندی، چه
بسیارند از تحلیلگران و نخبگان و هم چنین بسیاری از احزاب و سازمانهای سیاسی و
رسانه های اینترنتی که به ساختار حکومت دین، همچون ساختاری سیاسی مینگرند و آنرا
همچون پدیده ای برخاسته از قدرت مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهند، چنانکه گویی نظام
برای بقا و نگاهداشت دین، بمنظور دیگری هم سری را بر زمین افکنده است؟ از آغاز
آخوندهای حوزه های علمیه، سوار بر اعتقادات و باورهای دینی جامعه، اکثریت ملت را
شیفته و فریفته بهشت بر روی زمین نمودند. نیز سوار بر بانک الله اکبر مردم، برآمده
از پنچره ها و بر پشت بامها بود که قشر آخوند، قشر مفتخوار جامعه بقدرت رسید.
البته که از آغازهیچ دسته و گروه و حزب و سازمان سیاسی نبود
که بتواند در برابر اقتدار آخوند خمینی، اقتداری تماما برخاسته از منزلت دینی،
پرچم مخالفت برافرازد و یا بمقاومت بپا خیزد. برخی بآغوش آخوندها پناه بردند و
بخدمت آنان در آمدند، بعضی دیگر رویای رسیدن بوحدت بزرگ با آخوندها را در سر
میپروراندند. این در حالی ست که تنها بخش دینی جنبش پس از انقلاب، مجاهدین
بودند که خود را بلخاظ تقوا و زهد و ایمان انقلابی، برتر از آخوندهایی میدانستند
که از حوزه هایی علمیه برخاسته بودند. آخوندهای حاکم نیزآنها را منافق
خواندند و سر انجام تار و مارشان ساختند.
اگر، پس از گذشت چهل و چند سال، آخوند هنوز اراده معطوف به
واپسگرایی خود را بر ملت تحمیل نموده است و در بازگرداندن جامعه بگذشته، بآنچه
کهنه و فرسوده است و بر خاسته است از جهل و نادانی بشر در دوران بیابانگردی، باید
باین واقعیت اعتراف کرد که دین یکه تاز میدان بوده و هنوز هم هست. هرکس که حرف دین
را بزند حاکم است و هر آنکس که علیه دین سخن گوید محکوم است. در چنین شرایطی چه
کسی میتواند دین را بزیر سوال بکشد. بزبان دیگری، بیخودی نیست که مبارزین و
مخالفین با سایه نظام بجنگ و یا مشت زنی مپردازند. چندان هم بیخودی نیست که حکومت
دین نزدیک به نیم قرن دوام آورده است. در این دوران، از کدام ضربه کاری میتوان یاد
کرد که به ساختار دین وارد آمده است؟ کیست که نداند چه عقوبتی در انتظار دین ستیز
است؟
چه بسیارند نخبگان و تحلیلگرانی که نظام و رهبرانش را در
رسانه های اجتماعی، زیر ذره بین میگذارند، بویژه در تلویزیونهایی که جناب سعید
بهبهانی، گرداننده میهن تی وی، تلویزیونهای رنگی مینامد. گاهی تا آنجا به
پیش میروند که از توطئه ها و برنامه ها و پروژه های مخفی و جنایتکارانه درون نظام
پرده بر میگیرند و کارگزاران بزرگ و کوچک نظام از جمله رهبر معظم آنقلاب، آخوند
خامنه ای را هم مورد نقد و بر رسی قرار میدهند. اما، بگونه ای که گویی این رهبران
از زیر بته بیرون آمده اند. نه از دین بویی برده اند، نه در حوزه های علمیه درس
دین خوانده و به آخوندی رسیده اند و نه روضه فریبکاری آموخته اند که ساده دلان را
بچاپند و پریشان نگاهدارند. گویی، دین و اصل و اصول دینی در ساختار شخصیتی و در
سیاستهای درونی و بیرونی آنها چندان تاثیری نداشته است. گویی که اگر آخوندها خصم
آشتی ناپذیر آزادی بشر، بویژه آزادی زنان اند، اگر دزد و خیز، دروغگو و
فریبکاراند، آدمکش و جنایتکاراند، هرزه و شکمباره و نیز بیرحم و انتقام ستانند،
ارتباطی با اعتقادات، باورها، تحصیلات و دانش و بینش دینی آنها ندارند. هم اکنون
سران مهمترین سازمانها و تشکیلات کشوری و لشگری، امنیتی و جاسوسی، همه از فارغ
التحسیلان حوزه های علمیه اند. مثل آخوندهایی همچون حیدر مصلحی و یا حسین طائب، و
امثالهم که درس فرماندهی، جاسوسی و نظامیگری را از لابلای علوم فقهی خارج و تبدیل
به دانش و حرفه ای ویژه نموده اند.
این، بدان معناست که تمرکز بر بعد سیاسی نهادی که ذاتا دینی
ست، همچون حکومت اسلامی، ممکن است مفید باشد، اما، هرگز کافی و لروما بازتاب
واقعیت نیست. چه آخوند خامنه ای، از زبان دین سخن میگوید و باین دلیل است که قدرت
در او تمرکز یافته است، در فقیهی که تا ظهور امام غایب بجانشینی وی حکومت میکند.
بعبارت دیگر، نمیتوانی ساختار قدرت را بنقد بکشی بدون آنکه بپرسی چه کسی قدرت را
در دست خود متمرکز نموده و چه هدف و مطلوبی را میخواهد بدست آورد؟
بعضا، در تحلیلگری، خود را ناچار باشاره ای هم به بعد دینی
نظام می بینند. در چنین حالتی، اعتقادات و باورهای آخوندهای حاکم، از جمله رهبر
معظم آخوند خامنه ای را نه تحت عنوان دین بلکه ایدئولوژی بنقد میکشند.
اینان، البته خوب میدانند که آنچه دین و ایدئولوژی را از یکدیگر جدا میکند یکی
ارثی است و دیگری کسبی. مثلا، ایدئولوژی مارکسیسم- لنینیسم، در بهترین شرایط، در
شوروی چیزی حدود ده میلیون از جمعیت ممکن بود که بدان باور کنند و کمتر کسی
مارکسیست-لنینیست بدنیا میآمد. این در حالی ست که اصل و اصولی که حکومت آخوندی
بدان باور میکنند، همان است که تقریبا کل جامعه بدان باور دارند. بدون تردید
مقایسه و تحلیل ایدئولوژی دین، نیازمند بحثی جداگانه است.
برخی، بیهوده سعی میکنند که نقد دین را با نقد ایدئولوژی
روپوشانی سازند. شاید، این تحلیلگران هنوز بر آن تصوراند که دین و قشری که با آن
شناخته میشود، قشر آخوند، از همان حرمتی برخورداراند که در گذشته بوده اند. ممکن
است که مردم هنوز آغوش خود را بروی دین ستیز نگشایند، اما، او را از خود نرانند.
بگذریم که هر روزی که از حکومت آخوندی میگذرد، بر بیگانگی جمع با دین افزوده میشود
که خود نهایتا زمینه را برای عبور جامعه از دین آماده میکند.
اما، بعضی دیگر با تمام قصد و نیت پاکی که دارند، دو چیز متضاد
را در آن واحد به دیگران مخابره میکنند که در عین اینکه دیندار اند و به احکام و
هنجارهای اسلامی اعتقاد دارند، پرچم مخالفت و مقاومت را در برابر نظام، نیز،
میافرازند و بدون هیچگونه ترس و واهمه ای، رهبر معظم را مستقیما مورد خطاب قرار
میدهند و او را به چه خطاها و گناهانی که متهم نمیکنند. بازتابنده این نوع نقد
نظام، خانمی ست که اینروزها، نوای بی نوایان گشته است و صدای بی صدایان، خانم
فاطمه سپهری. اما، واقعیت آن است که این نگارنده نمیتواند، حجاب خانم سپهری، آنهم
بشیوه سنتی را با نفی آخوند و نظام آخوندی، آشتی بر قرار نماید. مطمئن هستم که کار
خانم سپهری نه تاکتیک است و نه از سر انحراف که از سر باور خالص است. اما
نمیتوانیم رفتاری بیانگر اسارت و بندگی را با آرمان رهایی و آزادی و انسانخواهی سازگار
نماییم. در غیر این صورت چگونه میتوانیم در شیپور بیداری بدمیم؟
آنچه، اینجا سوال برانگیز است این است چگونه ما میتوانیم یک
نظام سیاسی را نفی کنیم ولی اعتقادات و باورهایی که حکومت بر آن بنیاد گذارده شده
است دست نخورده بگذاریم؟ آیا این بدان معناست که پس از فروپاشی نظام، هنوز حوزه
علمیه ای، منبر و آخوند و روضه خوانی هم هست، نیز، بانک الله اکبری ، وضویی و
نمازی؟ آیا، این بدان معناست که نزدیک به نیم قرن حکومت دین اسلام تحت رهبری
کسانیکه عمر خود را در کسب علم الهی گذرانده اند، در خلق نظام اسارت و بندگی و
تولید اینهمه مصیبت و نکبت، نقشی بازی نکرده است؟ البته که رهبر معظم بر آن است که
سلطه دین بر همه جا گسترده نشده است. در سخنرانی اخیرش یکبار دیگر از اینکه
نتوانسته است فضای مجازی را زیر کنترل خود بکشد، دهان بشکایت گشود.
گویا رهبر معظم تا دیروز یقه خود را در دست روزنامه ها
میدیده است و امروز در دست اینترنتی ها. بنابر قول رهبر معظم، وضع بد نیست اینترنت
است که وضع را تیره و تار میکند، شایعه ها و رورگوئیهاست که در اینترنت ادامه
مییابد. رهبر معظم، حفظ و صیانت از اینترنت را به قوه قضائیه سپرد و توصیه کرد
مبادا که غیبت قانون مناسب، مانعی تلقی شود برای برقراری نظم در اینترنت، قانونهای
لازم را سریع بر نوشته و باجرا بگذارند. البته که رهبر معظم از این دنیا چندان هم
پرت نیست. خوب میداند که نمیتواند برفضای مجازی سلطه افکند. اما، بر آن تصور است
که ایجاد موانع بر سر راه دسترسی به فضای مجازی، معضل نظام را حل میکند. رهبر
معظم، مثل همه خودکامه های تاریخ، گوشش توانائی شنیدن شیپور بیداری را ندارد و
همچون آنان نمیتواند فروپاشی خود را پیش بینی کند.
با این وجود، باید باور آوریم هرگز بجایی نرسیم اگر در
شیپور بیداری ندمیم، اگر آخوند را بدور نرریزیم و از ریختن آنچه بدان باور و
اعتقاد دارد بزباله دان تاریخ امتناع ورزیم. البته که این ساده نخواهد بود اگر
نتوانیم جهت و سوی خود را بسوی رهایی و آزادی نشان دهیم.
فیروز نجوم
Firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر