۱۴۰۲ دی ۱, جمعه

 

از حکومت آخوندی،

تا رهایی از حکومت جانوران

زهر آلود و موذی!



اگر در سراسر جهان خوب بگردی بعید بنظر میرسد، جانورانی را بیابی، عجیب و غریب تر از آخوند های حاکم بر کشور ما، هم بلحاظ پوشش عبا و قبا و عمامه، هم بلحاظ رفتار و کرداری ماهیتا موذیانه برخاسته از تامین نیازهای مادی و گذراندن زندگی. آنچه جانوران را که آخوندها را شبیه با آنان میدانیم، از دیگر حیوانات جدا میسازد آنستکه برای رسیدن بهدف، مثل شیر ژیان به یکباره خیزش بر نمیدارد بسوی طعمه که بچنگ آورد و بدندان بکشد. رفتار خشونتبار یکی از خصوصیات حیوانات وحشی ست، حیواناتیکه برای سیر نمودن شکم گرسنه میتوانند حیوانات ضعیفتر را بچنگ آورند و بدندان کشند. کمتر حیوانی را میتوان در جنگل های دنیا بیابی پر قدرت تر از شیر و یا حیواناتی نظیر او همچون ببر و پلنگ.

 

 حال آنکه جانوران برای بدست آوردن طئمه، بنوعی دیگری خشونت را بکار میگیرند. جانور بسوی طنمه خویش در سکوت و خاموشی و بنرمی در کمال خونسردی طئمه خود را یکجا میبلعد و یا با ابزار نیش زهر الود، طنمه را هلاک میکند و در آرامش شکم را سیر کند. بعضا، جانوان چه خوش خط و خال هستند در بیرون و چه زهر آگین در نیت و ماهیت.  آخوندهایی که نزدیک به نیم قرن بر ما حکومت میکنند از این نوع جانوران اند.

 

 قشر آخوند دیر زمانی ست که در تاریخ طول و دراز ما، همچون جانوران زیسته اند. بناگهان ما را نبلعیدند بلکه در سکوت و خاموشی، در یک دوران تاریخی بسی مذبوحاانه در وجود ما خزیدن گرفته و در تار و پودمان خانه کردند، بگونه ای که کمتر کسی هرگز احساس میکرد بیگانه ای در وجودش نفوذ کرده است که کیستی و چیستی و گفتار و رفتار او را تعین و تعریف میکند. جانوران معمولا، نه طئمه را پاره، پاره نموده بدندان میکشند و نه از چنگالها و دندانهای تیز و درنده میتوانند بهره بر گیرند در مصرف طئمه. بعضا، مثل، مار و افعی از جانورانی هستند که هم بظاهر بسیار نرم و لغزنده و بقول معروف خوش خط و خال اند. ضمن اینکه دارای نیشی زهر آگین اند و چنان قدرتی  که در کمتر از جنبنده ای میتوان یافت. جانورانی که میتوانند بطورموذیانه ای بدور پیکر حیوانی همچون شیر قوی پنجه،  حلقه زده وجود او را تحت فشار در هم شکند و سر انجام نفس را در سینه اش برای همیشه حبس سازد.

 

آخوندهایی که بر ما حکومت میکنند شباهت بسیار زیادی دارند بجانورانی مثل مارها و یا افعی های عظیمی که از لانه خروج یافته و بدور سرزمین بهناوری، همچون، سراسر سر زمین ما حلقه زده، حلقه ای که بتدریج تنگ و تنگ تر میگردد و فشار بر ساختار پیکر بیشتر، نتیجتن، تنفس و زنده ماندن آدمیان را دیرزمانیست که دشوار و دشوارتر ساخته است. البته که در آغاز این جانوران خزیدن را بنرمی و با ارایه چه قول های فریبنده ای همچون خوشبختی و سعدات در این جهان و رستگاری و زندگی در بهشت در کنار فرشتگان باکره تا ابد، همراه نکردند، بویژه اگر در جهاد بشهادت رسیده باشی!

 

آخوندها جانورانی هستند که بضعف خود آگاه اند. چرا که آنها بدوگانگی شخصیت خود نمیتوانند واقف نباشند. که در درون، آنچیزی نیستند که در بیرون مینمایانند و یا در گفتار و کردار خود بمنصه ظهور میرسانند. آنها در عین تعهد باحکام مقدس، هر قاعده و قانونی را بسادگی زیرپا میگذارند و در قاموس شان هیچ تقدس، حلال، پاک و مطهری نیست که به موهن و حرام و نجاس تبدیل نشود هیچ اخلاق و رفتار زشتی نیست که زیبا و در خور تحسین نگردد، هیچ مرده ای نیست که بزندگی ابدی دست نیابد و هیچ زنده ای نیست، بویژه آنانکه حقیقت را بر زبان جاری کنند، که دردست آخوندها به مردگان نپیوندند.

 

بی دلیل نیست که جامعه آخوندی، جامعه ایکه دین و احکام دینی بران حکومت میکند روی بویرانی نهاده است، روی بفساد و تباهی. چپاول و غارت میلیاردها دلار از ثروت ملی که از بنده باورمند بقدرت مطلق الله، خداوند یکتا و یگانه که بر نمیآید. که کار آخوندهایی ست که بر فراز منبر خطبه خوانند و درس اخلاق گویند. که در حکومت آخوندی درستی و راستی، صداقت و سادگی، الفت و مهربانی، اعتماد و یاری و بطور کلی، هر انچه نیک و پسندیده در یک جامعه انسانی محسوب میشود ناپدید گشته است. در ازای آن هرچه که پدید آمده است، سراسر دروغ پردازی است و ریا کاری، افسانه سازی است و اسطوره گویی، همه برخاسته از گفتمان تقدس و اندیشه به خالق نهایی، برگرفته ریشه از کلام الهی و روایات و احادیث.

 

جالب است که برغم دینی بودن ساختار حکومت آخوندی، تحیلیگران و کارشناسانن نام و نشانداری با دقت به جزئیات رفتار و گفتار سفیران و نمایندگان حکومت اسلامی را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهند بگونه ای گویی که صرفا کنشی ست سیاسی و در رسیدن باهداف سیاسی باجرا درمیایند، نه گفتمانی لزوما برخاسته از باور به مقدسات کیش اسلام و توسعه و گسترش ان در سراسر جهان. محمد رضا شاه بیچاره سعی کرد نسبت خود را به کورش و داریوش برساند. در حالیکه ولی فقیه و بعضا، آخوندهای رده های فوقانی، نسبت خود را بیکی از دوازده امامی میرسانند که آخرینشان بیش از 1200 سال است که بغیبت رفته است و گویا در انتظار است که آخوندها جامعه را بویرانی کامل بکشاند تا ظاهر گردد و عدالت را بر قرار نماید با ریختن خون کفار تا رکاب مرکبش.

 

چندان غریب و تعجب آور نیست اگر حکومت آخوندی به بهانه بر قراری امنیت اخلاقی و مبارزه با هنجار شکنی به سرکوب آزادی مبادرت کرده و جامعه را غرق در تاریکی نموده است. هر کس به آزادی مرتکب حرکتی شود در تضاد با شریعت اسلامی، مثل، حجاب بر گرفتن از سر(نفی حقوق زنان) و یا سخن گفتن بازادی در هر زمینه ای از زندگی اجتماعی، از هنر و موسیقی، رقص و آواز و طرب و شادی گرفته تا در علم و صنعت و تکنولوژی و ارتباطات رسانه ای، باید با مشت آهنین رژیم دین روبرو گردد. باین ترتیب، حکومت دین سلطه تاریکی را گسترده و معترضین را با بکار گیری ابزار قهر و خشونت، زندان و شکنجه و ایجاد رعب و وحشت به تبعیت از معیارهای همساز با باورهای خود، وا دار مینماید.  هر فعالیتی را مجازمیدانند تا زمانی که از مرزهای قرمز دین عبور نکند. آنهم مرزها و معیارهایی که نه در تبعیت از عقل و خرد بلکه بر اساس اسطوره و افسانه سازیهای واپسگرایانه، تعریف و تبیین میشوند که بنا بر مصلحت و شرایط موجود تغییر کنند. همین بس که مجتهدی فتوایی صادر کند. اگر رفتار همگان را تحت تاثیر قرار ندهد، هنوز هستند بسیاری که گوش شنوا دارند.

 

بهمین دلیل است که آخوندها بیش از 44 سال بر این کشور کهنسال حکم رانده اند و یک کشور ثروتمند را بفقر و گرسنگی و خواری کشانده اند. تا کنون، نیز، برغم تشدید شرایط بحرانی در همه ی عرصه های گوناگون جامعه، حکومت آخوندی همچنان تداوم یافته است. تنها دیدگاه بدیلی که در برابر دیدگاه آخوندی تا کنون ظهور کرده است جنبشی است ماهیتا رهایی بخش بنام جنبش زن ندگی آزادی که فرزند اصیل حکومت دینی ست و زائیده تضادهای درونی آن. جنبشی که برغم گسترشی که داشته است. واقعیت آنست که هنوز باورهای دینی در روح و پیکر نسلی که در دورانی که دین بر منبر قدرت صعود نکرده بود، لانه دارند و باورهای بسیاری به مقدسات و احکام شریعتی، متزلزل نگردیده است. چه، مردم باورمند هرگز در پی آن نبودند که چگونه دیندار شده اند. چون اسلام به ذهن و هوش کنجکاو و بیدار و بینا، نیاز مند نیست. بیش از هرچیز بجشمهای بسته، بذهن های کور، و بندگانی مطیع و فرمانبرنیازمنید است. ویژگیهای دینی که باور و ایمان مردمی بدان نه تنها شاه را مجبور به ترک وطن کرد بلکه بر دوششان امام خمینی بر فراز منبر قدرت صعود نمود.

 

چه بسا،هنوز هستند بسیاری که نقش جانورانی که در حوزه های علمیه پرورش یافته در بر قراری حکومت آخوندی نا دیده می انگارند و آنرا ناشی از توطئه قدرت خارجی می پندارند

 

بدرستی روشن نیست که حکومت آخوندی برغم وخامت اوضاع، بویژه در زمینه معیشت روزانه، چرا بر استبداد خود افزوده و بجای آنکه خود را بدهکار بداند، پیوسته نقش طلبکار را بازی میکند و تنها راه حل تمامی مشکلات را در تشدید خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی می بیند؟ در چند روز اخیر خبری انتشار یافته است مبنی بر اعدام 1000 تا 2000 جوان در یکی از شهرهای لرستان بجرم قاچاق مواد مخدره.

 

صرفنظر از واقعیت این خبر، اصولا، از اغاز حکومت دین بر اساس خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی بینایانگراری گردید. در پیروی از کلام الهی مبنی بر کشتار، مشرک و کافر و منافق. اولین آیت الله ای که زندگی خود را صرف آموختن علم و احکام اسلامی کرده بود، در نظام اسلامی بمقام جلادی منتصب گردید آیت الله خلخالی بود. چه دادگاههای اسلامی بنام دفاع از یک جامعه اسلامی برهبری آخوندها بر قرار نگردید و چه نخبگان و فرهیختگان و جوانان جسور و بی باکی را که در زندان بغل و زنجیر و سر انجام بخاک و خون نکشیدند.

 

بعبارت دیگر مبارزه با این نظام، بر عکس مبارزه با نظام شاهنشاهی، نمیتواند محدود بمبارزه سیاسی بماند. چون حکومت اسلامی تنها بر اساس بکار گیری ابزار خشونت و زندان و شکنجه  و یا شمشیر حکومت نمیکند، بلکه بر اساس شریعت اسلامی است که سر مشرک و کافر و مخالف از تن جدا میگردد و منافق و معترضی زیر شکنجه جان به جانآفرین تسلیم منمایند و یا قهرما نی بجرم نه گویی بدار مجازات اویخته میشود. بکلام دیگری، بسیار دشوار خواهد بود که بر علیه نظام شمشیر بپا خاست بدون آنکه با شریعت اسلامی و یا دینی که مردم بان اعقتاد دارند، درگیرشوی و حقیقت آنرا برای عموم آشکار نسازی .

 

درستی این کلام را ظهور جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی تایید و مستند میکند. اگر چه این جنبش دیر یا زود پیروزی را از آن خود خواهد کرد. با این وجود، بدون وارد شدن قشر خاکستری در میدان مبارزه، چه بسا که عمر حکومت آخوندی را طولانی تر کند. بعید میرسد حزب، گروه، سازمان و یا شخصیتی بتواند نظام را بفروپاشی بکشاند، بدون آنکه با شریعت اسلامی و احکام اسلامی درگیر گردد. چرا که نظام از هرگونه ابزاری از جمله سازمانهای گوناگون ارشاد دینی برای سروری و تحمیل آن بر نیمی از کشور از اغاز استفاده کرده است. البته که حجاب اجباری تنها یکی از احکام شریعت است که حکومت را از جامعه جدا ساخته است. بگذریم که اجرای بعضی از احکام شریعت خود بمنبعی از در آمد برای نظام تبدیل گردیده است، مثل، قدغن نمودن تولید و مصرف مشروبات الکلی، که افزایش مصرف آن نشانی ست از انحصار توزیع ان در دست نیروی پاسداران اسلامی.

 

بر این احکام، بسیاری از احکام شریعتی را باید افزود که زندگی معمولی را بسیار دشوار ساخته است. نه تنها مشکل معیشتی با سفوط ارزش پول ملی، دست یابی بیک زندگی معمولی را دشوار ساخته است، آحکام شریعتی ست که نا آزادی ها و مرز وحدود آزادی را تعین و تعریف میکند، از اختلاط جنسیتها گرفته تا آزادی بیان در تمامی عرصه های  هنری و ادبی و نمایشی.

 

بنابراین حکومت اسلامی، حکومت جانورانی ست ماهیتا دینی برخاسته از حوزه های علمیه، جانورانی که موذیانه بردرون باورمندان خزیده و تارو پودشان را به دین آغشته ساخته و در وجود نسلهای پیشین نهادین گردیده است. البته که بزرگان همیشه توصیه با جتناب از درگیری با دین کنند. چرا که دین پاسخگوی نیازها و معماهای سردر گم مرگ و زندگی است. که چیزی دیگری نمیتواند جایگزین آن شود. بگذریم که تاریخ شاهد بر ظهور نه تنها کیش های مختلف بلکه شاخه های متفاوت در درون یک دین بوده است.

 

 افزوده براین اگر متوسل به منطق دیالکتیکی بشویم مگر میتوانیم انتظار چیزی جز رشد و نمو تضادها در درون نظام شریعت اسلامس داشته باشیم. تضادها و خصومت ذاتی دین اسلام با زن زندگی و آزادی ست که بر عقیده و ایمان دینی اکثریت جامعه ضربات مهلک وارد ساخته است، ضربات لازم و نه کافی، ضربات مهلک بر ساختار سلطه دین و قدرت زمانی کاری میشود که به شناسایی ونفی و نقد رفتار باحکام بندگی درگیر شویم و از توصیف مراسم دینی از جمله تکریم و تعظیم و فرو افتادن بحاک و مالیدن پیشانی به زمین بطور روزانه بعنوان رفتاری زشت و حقارت زا، زمینه را برای براندازی حکومت آخوند، حکومت جانواران موذی و خطرناک، هموار نمائیم. زمان آن رسیده است که بدانیم چه جانورانی بر ما حکومت میکنند. رهایی از بند دین و باورهای دینی است که به پیروزی جنبش رهای بخش زن زندگی آزادی میانمد.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

۱۴۰۲ آذر ۲۴, جمعه

 

 

از آوازه خوانی و رقص و پایکوبی

بوی زندگی بمشام میرسد

نه بوی مرگ و غم و اندوه!



 

زمان آن فرا رسیده است که باین واقعیت توجه کنیم که از همان آغازین لحظات وصلت نا گوار دین با قدرت و به حجله رفتن آندو با یکدیگر، نفوذ و گسترش دین در حوزه های فردی و جمعی، و یا خصوصی و عمومی، موجب تعییرات و تحولاتی گردیده است که رفته رفته دروازه هایی را برای ظهور جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی بر گشوده و راه ستیز با حکومت دین را با ابزار رقص و پایکوبی و طرب وشادی هموار نموده است. جنبشی که با رشد و نمو و بلوغ خود، نقطه پایان را بر دوران حکومت آخوندی بر نهد.

 

در واقع، از زمانیکه رژیم دین به نهادین ساختن ارزشهای تسلیم و اطاعت و فرمانبری در تار و پود جامعه اقدام نمود، جامعه را بسوی بازگشت به دوران اسطوره ای رسالت و امامت و ولایت فرا خواند و آنرا اساسی ترین فضیلت ها و ارزشهای اخلاقی معرفی نمود، خود را آبستن ضد ارزش نمود و لاجرم  دین ستیزی و یا حرکت بسوی زن زندگی آزادی را در درون خود پرورش داد. 

 

یعنی که با گذشت زمان مردم با ارزشهای سنتی، هنجارها و امنیت اخلاقی بر اساس انواع گشت های ارشادی و احکام دینی، بیگانه و غریبه و رفته، رفته با مظاهر استبداد دینی باشکال مختلف به ستیز بر خواسته اند. چرا که دین بندهای اسارت را بر سراسر زندگی پیچیده و  زندگی را سخت و رنج آور نموده است. فرهنگ آخوندی و اخلاق خرافه اندیشی و واپسگرایی را  ترویج نموده تا مانع رشد و نمو تضادهای درونی خود شود و ضرورتا، نوزاد خوش قدم زن زندگی آزادی را بجهان عرضه نماید. نزدیک به نیم قرن نفی و انکار وجود زنان بعنوان انسانهایی مستقل و آزاد، هم شان مردان، از آغاز صعود آخوند بر منبر قدرت تا بامروز، به خیزش و مقاومت و ستیز با ارزشهای واپسگرایانه حجاب و جدایی جنسیتها و تبعیت کورکورانه از احکام مقدس قرآنی واداشته و جامعه را آماده انقلابی ساخته که نه تنها به براندازی نظام آخوندی میانجامد بلکه به واریز کردن ارزشها و باورهای کهنه و پوسیده دین  بزباله دان تاریخ منجر خواهد شد.

 

این بدان معناست که در دل تاریکی است که روشنایی زاده میشود. یعنی که در نزدیک به نیم قرن حکومت اسلام و شریعت اسلامی بواسطه متولیان آن قشر آخوندی برهبری ولایت فقیه است که جنبش رهایی بخش زن زدگی آزادی، جوانه میزند، رقص و پایکوبی، طرب و شادی بخیابانها، بازارها و محافل عمومی راه یافته و ما را بسوی روشنایی و براندازی تاریکی فرا میخواند.

 

در ستیز با جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، حتی وقتی هنوز بر سر زبانها جاری نشده بود، که ولی فقیه سرکوب و نابودی مخالفین را در سه نوبت در 96، 98، و 401 باوج خود رساند. برخاسته از این فکر خام و رذیلانه که شاید بار دیگر، با کشتار و بخاک و خون کشاندن جوانان ونو جوانان، چنان رعب و وحشتی براه اندازند که دیگر زنده ای نفس نکشد. بدون تردید از حمله حماسی ها برای پوشش جنایت خود ظاهرا بهره ور گردید برغم رسوایی که ببار آورد که در آغاز حمله حماسی باسرائیلیها را جشن گرفت و سپس بانکار نقش خود در آن حمله پرداخت. زمایکه موشکهایی که نظام آخوندی برتنه آنها نابودی اسرائیل را رسم کرده بود در پرتاب آنها بسوی اسرائیلیها خود داری کردند و هرگونه مداخله و نفوذی در حمله حماسیها باسرائیل را انکار نمودند.

 

تردید مدار که جنبش زن زندگی آزادی حرکتی است بسوی روشنایی و آزاد سازی جامعه از یوغ ارزش های سنتی و دینی و یوغ تاریکی. کانون این مقاومت و جنبش ارزش ستیزی را اول باید زنان و سپس دانشجویان و دانش آموزان و جوانانی دانست که در دامن رژیم دین پرورش یافته اند.  مقاومت در برابر و ستیز با ارزشها احکام اسارت بار شریعت اسلامی در زندگی روزمره است که مردم را یرغم تهدید و ارعاب، تنبیه و مجازات و زندان و شکنجه به خیابانها میکشاند و موجب پیوستن آنها میشود به جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی و به جنبش دادخواهی و انسان خواهی. که دگم «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» را که 44 سال همچون پتک سنگین استبداد بر پیکر آزادی فرود آمده است، درهم شکند و به زباله دان تاریخ بریزند.

 

فقیه بخوبی آگاه است که خصم آشتی ناپذیر او از آغاز هم زن بوده است و هم زندگی و آزادی، به منظور سرکوب این جنبش بوده ست که ولی فقیه آنرا با خشونت و یا "اغتشاش" شناسایی میکند. رقص و پایکوبی، طرب و شادی را نظام سرکوب میکند، تنها بآن دلیل که از این جنبش و جوش، از رقص و پایکوبی، از طرب و شادی بوی زندگی ست که بمشام میرسد، نه بوی مرگ و غم اندوه، سوکواری و اشکریزی و قران خوانی. چه زندگی در این دنیا نیست که ارزش زیستن دارد بلکه زندگی در آن دنیای ماورایی است که پر ارزش است. برای دستیابی بآن زندگی ابدی در بهشت است که باید برای رسیدن بدان این زندگی را فدا نموده تا از امتیازات برجسته شهادت بهره ور گردید.

 

برغم سرکوب خشونت بار جوانه های جنبش رهایی بخش رن زندگی آزادی، این روزها، در کف خیابانها، در انظارعمومی ست که صادق بوقی ها، رپرهای قهرمان، از جمله توماج صالحی و ساسی مانکن ها وارد میدان مبارزه با اقتدار دین و سیاست میشوند. مبارزه ایکه ارزشهای اسلامی را بچالش میکشد و ضعف های درونی آنرا افشا و شکستن هنجارهای آخوندی را امکان پذیر میسازد.

 

طبیعی ست که در هرجا که نتوانی حقیقت را بزبان رانی و جماعت را بیدار که چشمها برگشوده و باورهای کهنه و فرسوده بدور ریخته به جنبش رهایی از نکبت و مصیبت بپیوندند، آنجاست که تاریکی سلطه خود را تداوم میبخشد و چه غارتها و چپاولها که از ثروت ملت بوقوع نپیوندد. چپاولهایی همچون سه میلیارد دلار و هفصد میلیون نه اولین غارت و چپاول ثروت مردم مصیبت زده بوده و نه آخرین آنها. مگر همین جندین سال پیش در پاسخ بیک غارت و چپاول بزرگ بانکی، آنهم در سطح میلیاردها دلار به پیروان خود اخطار نکرد که اینقدر "کشش ندهند." اگر در آنزمان کمتر کسی باور میکرد که رئیس رهزنان ولایت فقیه است، امروز کمتر کسی هست دچار شک و تردید میشود که این حقیقت را بپذیرد.

 

روشن است که جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، جنبشی  که در حال قوام گرفتن است، در سوی تایید و تصدیق ارزشهای انسانی و آزادی حرکت میکند و در نفی و ستیز با احکام و باورهای بازدارنده برشکستن تلسم خرافه اندیشی و جزم گرایی. بعید بنظر میرسد که پس از 44 سال تجربه، حکومت دین بتواند به جنبش زن  زندگی ازادی رنگ و لعاب دینی بزند و مثل، تمامی مفاهیم دیگر در عرصه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و نظامی بنفع و خود مصادره کند. این بدان معنا نیست که جنبش زن زندگی آزادی، با ظهورش دین را نفی و نابود میسازد، بلکه این بدان معنا ست که آزادی، دین را هم از بند اسارت در دست قدرت رها خواهد ساخت، یعنی که دین رسمی را که مظهر استبداد است از میان بر میدارد و دین باوری را آزاد میسازد که در میدان رقابت با عقل و خرد انسانی به غنا و شکوفایی برسد.

 

بنابراین، جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، با سپاهیان دین است که روی در روی قرار گرفته است. سپاهان دین در حمایت از دین و یک مقام و منصب دینی است که دست به قهر و خشونت میزنند. آنها میخواهند گذشته ی افسانه ای را که در خور بادیه نشینان است بر ملت ایران تحمیل نموده تا باسارت و بندگی و یا عبودیت در برابر خالق یکتا، تن داده و همچون حیوانی زبان بسته، سر در آخور خود فرو برند و در کمال تسلیم و اطاعت به نظام فرمانروایی و فرمان بری گردن نهند.

 

 ولایت فقیه، رهبر حکومت آخوندی انتظار دارد که مردم ایران بدون استثنا  دست بیعت بطرف او دراز کنند. اگر چه نزدیک به 44 سال دم فرو بستند و بسازش به حکومت دین تن داده اند. اما، نه دیگر و نه هرگز. نه پس از مرگ مهسا و آرمیتا و مجید رضا رهنورد و محسن شکاری و بسیاری دیگر از جوانان و نوجوانان. تردید نباید داشت که جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی افت و خیز دارد و زیر و بم بسیار. اما هر روز که بر عمر آن افزوده شود رنگ دین ستیزی نهاده شده در درونش رنگین تر میگردد. اگر به ویرانی مساجد و حوزه های علمیه نیانجامد، بر نظام دیرینه ای که بر اساس "معصوم " و "مظلوم " پرستی بنا گردیده است ضربات  مهلک و کشنده ای وارد خواهد آمد. حکومت معصوم پرستان اگر تا دیروز در لباس گشت های ارشادی به منظور برقراری امنیت اخلاقی و هنجار شکنی ظاهر میشدند، از این پس بشکل نیروهای حجاب بان و نیروهای ضد شورش، سراسر خود و زره  و چوب و چماق، مسلح به اسلحه ی گرم و سرد، سوار بر موتور سیکلت های وحشت آفرین به منظور حفظ حکومت دین، ظاهر میشوند.

 

غافل از آنکه هر چقدر حضور سپاه دین بعنون برپا دارندگان حکومت آخوندی در معابر عمومی عادی شود و بخشی از زندگی روز مره درآید، باور و ایمان به معصوم و مظلوم پرستی ضرورتا متزلزل گردد. افسانه ها و اسطوره های دینی یکی پس از دیگری شکست بر خواهند داشت. پیشانی های پینه بسته بجای اینکه بیانگر زهد و تقوا باشد به نماد خشم و خشونت، توطئه و ریاکاری مبدل خواهند گردید. هم چنانکه هیچ خدایی بدون وجود شیطان، وجود ندارد و هیچ شبی بدون روز، حکومت آخوندی، حکومت کیفر و کین خواهی، نیز، نطفه جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، جنبش انسانی، جنبش صلح و آزادی را در درون خود پرورش داده است. بگذار که سپاهیان دین، سپاهیان اراذل و اوباش، بخشی از روز مره زندگی گردند، چرا که آنها سر انجام به گورکن های حکومت دین مبدل خواهند شد. مگر ساواک و ارتش شاهی به وزارت اطلاعات و ارتش اسلامی تغییر شکل نداد، چه تضمینی وجود خواهد داشت که ابزار قهر و قدرت و خشم و خشونت به ابزار آزادی و صلح و همزیستی تبدیل نشود. چرا که بحران اخیر بحران دین اخوندی است نه بحران قدرت.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۲ آذر ۱۷, جمعه

ساسی مانکن

 ناقوس مرگ نظام!


 

گویا، گوشهای بزرگ غول دین و قدرت که قشر آخوند برهبری ولایت فقیه، آخوند سید علی خامنه ای تبلور آن است، در اثر کهولت سن، سنگین شده و شنوایی خود را از دست داده است. اگر فریاد زن زندگی آزادی بکوش او نرسیده است، تردید مدار که اینروز ها حتی صدای ساسی مانکن، صدای حریف واقعی خود را هم نخواهد شنید. البته که آخوند خامنه ای زمزمه های وحی آسمانی را میشنود. اما، توانایی شنیدن نا قوس مرگ حکومت اسلامی را ندارد، ناقوسی که ساسی مانکن در ویدیوی اخیر خود بصدا دراورده است. آخوند خامنه ای و پیروان او، همچنان، باینده ای مینگرند که آنها را بگذشته بازگرداند، بدورانی که محمد بن عبدالله اعلام کرد که فرستاده خداوند یکتا و یگانه است، فرستاده الله، و پس از او فرستاده دیگری نخواهد بود، که او آخرین است. در گوشهای آخوند خامنه ای هنوز صدای جبرئیل است که زنگ میزند، صدایی که به محمد فرمان میدهد که بخوان. نه صدای ساسی مانکن که ناقوس مرگ نظام را بصدا در میآورد.

 

برغم تغییر و تحولات و دگرگونیهایی که در این نیم قرن اخیر در جامعه ما و سراسر جهان بوقوع پیوسته است، آخوند خامنه ای چنان سخن گوید گوئی که در دوران رسالت، دوران بیاباگردی و صحرا نشینی، زندگی میکند. همچنان، بر فراز منبر قدرت، همچون، حداوند یکتا و یگانه، الله با بندگانش سخن گوید. البته که تنها گفتمان آخوند خامنه ای نیست که باز تابنده اراده الهی ست، بلکه صحنه ای هم که بر ان جلوس میابد، چنان آراسته میشود که وی همچون الله، خداوند دو عالم جلوه گرشود، بر سکویی بلند و بالا تر از همگان، در فضای بسیار وسیعی بر می نشیند. در اطراف او هیچکس دیده نمیشود، فقط آیاتی از کلام الله با خطاطی سحر انکیز و تمامی ضمه ها و کسرهها و فته های بسی بسیار خیره کننده. در آن فضای وسیع، آخوند خامنه ای تنها ست و بجز او کسی دیگری دیده نمیشود. در برابر او دیدارکنندگان، از نمایندگانی برگزیده از اقشار مختلف جامعه گرفته تا فرماندهان سپاهی، برنشسته چار زانو بر روی زمین، همچون گوسفندانی سر بزیر و مطیع، بدان  منظور که بندگی و عبودیت خود را بنمایش بگذارند، نمایشی که روح خداوند خامنه ای را پر ز لذت کند.

 

حال اگر به ویدیوی اخیر ساسی مانکن بنگری، در خواهی یافت که چرا ساسی مانکن در این ویدیو صدای ناقوس مرگ حکومت دین را برهبری آخوند خامنه ای بصدا در آورده است. ساسی مانکن واقعیتی را بنمانش میگذارد بیانگر نفی همه ی آن چیزهایی که بازتابنده دین و تقدسی ست که ولی فقیه سعی میکند ارائه بدهد، تمسخر و بباد ریشخند گرفتن احکام مقدس اسلامی ست مبنی بر جدایی جنسیت ها و اجتناب از رفتا و عمل به حرامی ها، مثل، نوشیدنیهای طرب آور، رقص و آواز و شادی، رها از بندها و زنجیرها و هنجارهای اسارت بار دین و حکومت دینی. نه خبر از خدایی ست تنها و بی همتا و نه فرشتگان آسمانی. در ویدیوی ساسی مانکن، خداوند یکتا و یگانه، اگر چه لباس سرداری به تن دارد، سوار بر کوپال شتری در حال طرب و شادی، در آستانه مستی و هوشیاری و بهمراه او زنان و مردان درآویخته با هم از نزدیک، خبر از آینده ای میدهد مزین بزیور رهایی و آزادی، سراسر روشنائی و شادی، اینده ایکه جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی به پیروزی رسیده است.

 

این روزها تصاویری از این دست، بمیدان آمدن با رقص و پایکوبی را میتوان در همه جا، بویژه در معابر عمومی مشاهده نمود،  تصاویری بیانگر صاف و روشن این پیام که دوران ولایت و امامت، دوران پیامبری و خداوندی، دوران اسطوره ای بسر آمده است. تنهایی و دوری آخوند خامنه ای بر فرار منبر قدرت نمیتواند بیانگر چیزی جز جدایی و بیگانگی ولایت از ملت باشد. هم اکنون در شرایطی بسر میبریم که خبر از طوفانی دهد عظیم که در راه است.

 

چرا که از آن بلندی  و فاصله دور، منبر وسیع قدرت، منبری که آخوند خامنه ای بر فراز آن صعود میکند، چیزی جز دروغ بگوش نمیرسد. چگونه بندگان الله میتوانند سخنان ولی او را مبنی بر تحمل رنج و محنت در این جهان، بعنوان راهگشای بهشت در آن جهانی ماورایی، همچنان باور کنند؟ این در حالی ست که نزدیک به 4 میلیارد دلار از خزانه حکومت مقدس آخوندی ربوده میشود غارتی که هرگز افشا نمیشد اگر در درون خودی های نظام اختلافی نبود. غارت و چپاول لزوما نه رفتار و گفتمانی و یا پدیده ای تازه بلکه رفتار و گفتاری ست که بیش از 44 سال، بخش بزرگی از جامعه، تکرار آنرا تجربه کرده است و نشانیهای فراوانی مبنی بر ناخشنودی و نارضایی خود از آن، بارها در زمانهای متفاوت با برگزاری اعتصابات و اعتراضات و تظاهرات بمنصه ظهور رسانده و میرسانند. فعالیت هایی که پس از قتل مهسا امینی، بدست ماموران مقدس حکومت آخوندی، به برآمدن جنبش رهایی بخش زن زنندگی آزادی انجامید. جنبشی که زمین را زیر پای خداوند خامنه ای به لرزه درآورد و از آغاز فروپاشی حکومت دین خبر میداد.  

 

اما، قبل از آنکه ساسی مانکن ناقوس مرگ نظام را بصدا در آورد، ظهور جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، جنبشی که با کشف حجاب آغاز گردید، دیر زمانی بود که از مرگ نظام، بدلیل ستیز پایان ناپذیرش با زمان، خبر داده بود، جنبشی که نظام تمام هم و غم خود را متمرکز بر سرکوب آن نموده است. که در حال حاضر هرچه بیشتر میکوشد کمتر بهدفش نزدیک شود.

 

چرا که گذشته است آن زمان، زمانی که آخوند ها بر فراز منبر خطبه و روضه و یا در واقع بر فراز منبر قدرت، میتوانستند با تزریق قواعد و مقررات شریعت اسلامی به رگهای مردم، از یکطرف و بکارگیری ابزار قهر و خشونت، خونریزی و انتقام ستانی و ایجاد ترس و وحشت، زندان و شکنجه و بدار آویختن روزانه انسانها، از طرف دیگر، بنیان حکومت آخوندی را مستحکم نگاه دارند. آخوندهای مقدس، هنوز بر آن تصور اند که جنبش کشف حجاب را میتوانند با خشم و خشونت متوقف نمایند و با سرکوب هرگونه اعتصاب واعتراص و تظاهری، از جمله اخراج استادان دانشگاه و محروم سازی دانشجویان و باسارت کشیدن معلمان و کارگران، هنرمندان و روزنامه نگاران، همچنان بر فراز منبر قدرت با رجوع به اسطوره های مقدس و روایات و احادیث اسلامی، جامعه را بسکوت و خاموشی بکشانند و بار دیگر تاریکی را بر جامعه تا ابد حاکم نمایند. ولی، غافل از آنند که هرچه پیشتر که میروند با ساسی مانکن های بیشتری روبرو خواهند گردید. امروز میتوانند رپر قهرمان، توماج صالحی را دو باره دستگیر کنند ودر زیر شکنجه یکبار دیگر استخوانها سالم مانده ی پیکر او را بشکنند، با توماج هائیکه در آینده پا بعرصه وجود میگذارند، با ساسی مانکنها و جنبش های رهائی بخشی همچون جنبش زن زندگی آزادی، خاک کدام امامزاده را بر سر خود خواهند ریخت؟

 

از چشم انداز ولایتمداران برهبری آخوند خامنه ای، ساسی مانکن ها هم توطئه هایی هستند بر ساخته دست شیطان بزرگ، دشمن اصلی حکومت اسلامی، امریکا، دشمنی قوی پنجه و تیز دندان، در برابر نظامی که بر اساس شریعت اسلامی بنیان گذارده شده است. از احساس حقارت و خواری در برابر حکومت اسلامی است که غرب برهبری امریکا میخواهد فرهنگ اسلامی را دچار انحراف و انحطاط و تباهی کند.

 

چون حکومت اسلامی توانسته است نیرویی عظیم، بر اساس وحدت الله باوران با ملهدین خدا ناشناس، چین و روسیه،  در برابر امریکا و متحدینش بوجود آورد. برغم تمام شواهد مبنی بر حرف شنوی حکومت اخوندی از دشمن اصلی خود، امریکا، و پرهیز از امداد رسانی به حماسی ها و عدم شرکت در جنگ بر علیه اسرائیل، دشمنی که بیش از 44 سال بر طبل نابودی آن کوبیده اند. که تعبیر و تفسیری دیگری ندارد مگر عقب نشینی و پاسخ مثبت به خواست دشمن. واقعیتی که هیچ آخوندی را از جمله آخوند خامنه ای را دچار شرم و ننگی نکند. حتی اگر همگان بر آن باور باشند که نظام در خفا به خواست دشمن تن داده و از هر گونه امداد رسانی به متحدین خویش خود داری کرده است. از برای حفظ آبرو و حیثیت است که مزدوران نظام در این یا آن نقظه از آب روی زمین با نیروهای امریکایی درگیر میشوند.

 

حال آنکه، واقعیت آن است که امریکا، اسرائیل و بطور کلی، غرب، بعنوان دشمن ملت ایران، برساخته دست حکومت آخوندی ست. چون بدون داشتن دشمنی غول پیکر و چند دشمن قد و نیم قد، حکومت اسلامی هرگز نمیتوانست بموجودیت خود ادامه دهد. مگر بدون شیطان وسوسه گر، شیطانی که از تسلیم و اطاعت و فرمانبری سرپیچی میکند، الله میتوانست دلیلی برای توجیه موجودیت خود ارائه دهد. اگر شیطان نبود الله مجبور نبود فرمان نابودی آنان که از اطاعت و فرمانبری خود داری میکنند صادر کند. شیطان است که برای الله دشمن تراشی میکند و مشرک و منافق و کافر را علم مینماید.

 

در واقع بکار گیری مزدوران در اقصا نقاط جهان، قتل شخصیتها و رهبران سیاسی، کشتار جمعی کسانیکه دشمن نظام شناسائی میشوند، ظاهرا، ادعای حضور است در سطح جهان در رقابت و مبارزه با امریکا، شیطان بزرگ، دشمنی که بر اساس روضه خوانیها، به تنها چیزی که میاندیشد نابودی حکومت مقدس جمهوری اسلامی برهبری آخوند خامنه ای ست. به بهانه مبارزه با این دشمن و یا شیطان بزرگ، رسالتی که الله بر دوش آخوندها، بویژه بر دوش آخوند خامنه نهاده است،  بیش از 44 سال است که حکومت آخوندی، تمامیت جامعه را بر طبق اصل و اصول دین اسلام، دین یکتا پرستی، بیک زندان بزرگ تبدیل کرده است. زندانی که در آن زندانیان از ابتدائی ترین حق و حقوق انسانی محروم اند، از جمله حق گزینش. یک انسان شهروند نه میتواند برگزیند چه لباسی بر تن کند، چه خدایی را بر گزیند و یا بطور کلی چگونه زندگی کند، چه بنوشد و چه بگوید که موجب آزردگی خاطر ساختار قدرت نگردد.، شرایطی که تولد و ظهور فرهنگ نفی و مقاومت همچون برآمدن جنبشهای گوناگون اجتماعی، صنفی و حرفه ای، از جمله جنبش کشف حجاب و ساسی مانکن ها را بوجود آورده و میاورد.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjm@gmail.com

  

۱۴۰۲ آذر ۱۰, جمعه

دین راز بقای

حکومت آخوندی!

  


  

بنظر میرسد که باید بگونه ای دیگری بتعییرات و تحولاتی که دیر زمانیست که در حکومت اسلامی بوقوع می پیوندد بنگریم و یا تعبیر و تفسیر کنیم. چه، از هر زاویه که بنگری، هر حکومتی که در شرایط حکومت آخوندی قرار داشت، تا کنون چندین بار سرنگون شده بود.

 

چه، تمام شواهد حاکی از آنست که اقتصاد کشور اگر رسما ورشکسته نیست، غیر رسمی در حال فروپاشی ست. کارشناسان بر آن باورند که شرایط اقتصادی حکومت آخوندی، حتی، بیش از این سخت و دشوارتر نیز خواهد گردید. بار گرانی و بیکاری، کاهش نیروهای تولیدی، و بازار کساد داد و ستد، غارتهای بزرگ و اختلاس های میلیاردی، گسترش فقر و فساد و فحشا، انحطاط و تباهی و عقب ماندگی، مادر همه تیره بختی ها و مصائب اجتماعی، همچنین، تخریب محیط زیست، خشکی رودخانه ها و دریاچه ها و آب و هوای آلوده در نتیجه ندانم کاریهای "مجتهدین" حوزه ای و دانشگاهی، ظاهرا، چندان موجب نگرانی و اضطراب نظام نمیگردد.

 

حال آنکه، آنچه حکومت دین را پیوسته از آغاز تا بامروز سخت نگران و بر افروخته کرده است، حجاب زنان بوده است. در مرکز توجه نظام، هیچ نیست، مگر حجاب زنان، بویژه پس از قتل مهسا امینی. از آغاز حجاب، مسئله اصلی و حیاتی جامعه آخوندی بوده است و هنوز هم هست. در حاکم ساختن حجاب اجباری، حکومت آخوندی چه سازمانها و نیروهای ارشادی و نظامی و انتظامی بوجود نیاورده است، از گشتهای ثاراللهی تا ظهور حجاب بانان، ماموران تعلیم دیده زنان با حجاب بونیفورم شده با نواری سبز، برکشیده از دو طرف از سر شانه تا کمر، چنانکه میتوان از فاصله ای بسیار دوری آنها را شناسایی کرد. اخیرا، حجاب بانان را در دو سوی راهروهای متروها ردیف کرده اند که بر حجاب زنان نظارت نموده و باذیت و آزار و تهدید بدستگیری زنان متخلف بپردازند.

 

براستی، راز و رمزماندگاری نظام آخوندی، برغم وقوع طوفانهای و بحرانهای عظیم و ویران کننده، در چیست؟ پس از گذشت 44 سال حکومت دین، معلوم شده است نمیتوان امیدوار بود که عوامل مادی و زیربنایی گرانی و بیکاری، گسترش فقر و بدبختی و فلاکت، همچنین فساد و فحشا، غارت و چپاول ثروت ملی را مسئول تعییر و تحولات اخیر و یا ظهور جنبش زن زندگی و آزادی دانست، تغییرات و تحولاتی که باید آغاز یک جنبش آنقلاب خواند، انقلابی که جوانه زده است و در حال رشد رویش است. ما، هم اکنون در بهبوهه تحولاتی هستیم که بدست زنان با جنبش کشف حجاب آغاز گردید. تحولی که بسختی میتوان آنرا کمتر از یک تحول انقلابی دانست. چگونه میتوان کشف حجاب را کمتر از یک کنش انقلابی خواند. همچنانکه سالها پیش از این، اعلام کردم حجاب از سر زن بر گیر حکومت اسلامی فرو خواهد ریخت، واقعیتی که هنوز مصداق دارد. البته که دیر زمانی است که نظام اراده کرده است که از تمدن بشری شاخه ای بر گیرد و حجاب را  قانونمند سازد که بدرستی روشن نیست در کدام کوچه پس کوچه مجلس قانونگزاری آخوندی، گم و گور و ناپیدا گردیده است و از اجرای آن خبری بگوش نمیرسد.

 

هماکنون آن دستگاه عریض و طویل سرکوب و خشونت بر علیه زنان که به ابتکار مجتهدین  سازماندهی شده بودند فشل گردیده است. کشف حجاب در حال گسترش است و نظام نمیتواند مانعی بر سر رشد و توسعه آن بوجود آورد. اما، تنها کشف حجاب نیست که از رویش انقلابی عمیق و سر نوشت ساز حکایت میکند. مثلا، اینروزها بخوبی میتوان تغییراتی مهمی را در رفتار مردم مشاهده نمود، از بزن و بکوب و شادی و پایکوبی در خیابانها تا مراسم سوکواری و خاکسپاری عزیزان که در ان بجای قران خوانی و نوحه و تو سر زدن، با دهل و سرنا و یا دف و تنبور بمدح و ثنای مرحوم میپردازند. که مرگ دیگر نه ورود به جهان تاریکی و سیاهی بلکه ورود بیک زندگی نو و جهان روشنایی تعبیر و تفسیر شود. نظام بخوبی میداند که اگر به این تحول، تن بدهد و زنان را بدون حجاب بپذیرد، دیر یا زود باید با سرنوشت محتوم خود روی در روی گردد.

 

پس چه باک، بگذار بر سر هر کوی و برزنی حجابانان را بگمارند و بی شرمانه بهر قهر و خشونتی برعلیه زنان دست خود را آلوده نمایند. پیروزی زنان در مبارزه با حجاب اجباری، بدون تردید پیروزی بزرگی ست برای جنبش رهای بخش زن زندگی آزادی.

 

با این وجود، آنچه هنوز راز آمیز است بقای حکومت آخوندیست. چرا که عوامل شناخته شده ی مادی و اقتصادی که در تغییر و تحولات انقلابی و شبه انقلابی جوامع دیگر نقش تعیین کننده را بازی کرده و میکنند، در حکومت دین، تا کنون نقش مهمی بازی نکرده اند. شاید هم، نباید  نقشی بازی کنند. چون جامعه ایکه آخوند بر آن حکومت میکند، بر اساس قانونمندیهای سرمایه داری بچرخش در نمیآید. اگر چه، سود و سرمایه نقش خود را در نظام اقتصادی بازی میکنند، اما، بسیاری از تصمیمات سرمایه گذاری، نه در خدمت کسب سود بیشتر بلکه در خدمت گسترش و نفوذ دین آخوند در درون و در سطح جهانی تحت رهبری ولایت فقیه، آخوند خامنه ای اتخاذ میگردد، تصمیماتی که ریشه بر گرفته از باور بدین اسلام بعنوان حکومتی بازتابنده اراده خداوند یکتا و یگانه، الله.

 

باین دلیل هم، بحرانهای اقتصادی موجب نگرانی نظام نشود. زیرا که در قاموس اسلام، فقر و بدبختی لزوما، پدیده چندان زشتی هم بشمار نیاید. که خود نشانی ست بر ارزشهای متعالی، همچون، ساده زیستی، فروتنی، بی اعتنایی به مادیات و دل بستن بمعنویات. که ای بسا، رنج و سختی در این جهان همراه باشد با رستگاری و خوشبختی در آن جهان، جهان ماورایی. بریدن از مادیات وکم جویی و کم خواهی و کم مصرفی، داروی دردهای اقتصادی ست. چه جای نگرانیست.

بگذریم که دیر زمانیست که نظام مردم را به پر خوری متهم میکند. مگر چند سال پیش از این وزیر بهداشت نظام اعلام نکرد که "هفتاد درصد مردم پرخوری میکنند." وزیر نیرو، نیز،  اظهار کرد "مردم ایران زیاد غذا می‌خورند در حالیکه چینی‌ها با یک وعده سیر می‌شوند". آقای وزیر فراتر رفته و تحریمات را ناشی از ضعف مردم در برابر مصرف خواند. که ابرقدرتها باین نقطه ضعف ما پی برده و تحریمات را برگزار کرده اند. این در حالیست که بیش از 30 درصد مردم در فقر مطلق بسر میبرند و بیش از 70 درصد دارای مسائل معیشتی هسستند.

 

با این وجود، عوامل اقتصادی، برغم افزایش فقر و فلاکت در طی 44 سال گذشته در ظهور جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی نقشی بازی نکرده اند. هماکنون، نیز، آنچه بقای حکومت آخوندی را بچالش کشیده است، نه از نوع زیربنایی ست، نه اقتصادی و یا مادی بلکه از نوع فرهنگی ست، از نوع جنبش خروج از تاریکی و پیوستن بروشنایی ست، بر انداختن قواعد و مقررات شریعت اسلامی ست و رهایی از خرافه گرایی و جزم نگری.

 

حکومت آخوندی دارای دشمن طبقاتی هم نیست. هم چنانکه در دوران رسالت، زمان حکومت محمد، پیامبر اسلام، بدلیل وجود "امت" طبقه ای وجود نداشت. در حکومت اسلامی، نیز، ولایت فقیه است و امت. برغم و جود نا برابریها و وجود فقر و ثروت. در نتیجه بسختی میتوان به رفتار و کرداری رجوع نمود بازتابنده خصومت طبقاتی. البته که درصد کوچکی از جامعه بخش بزرگی از ثروت را در اختیار دارند، اما، فاقد ویژهگیهای یک طبقه اجتماعی است بمعنای مارکسیستی آن. چون نه وجودی خواهند داشت جدا از ساختار دین وقدرت و فاداری بدان، نه هدف اصلی آن انباشت سرمایه است و توسعه تولید و توزیع، بلکه تحکیم و توسعه حکومت دین است و بس. وگرنه نمیتوانند بکار خود ادامه دهند. چه تعجب که صنایع بازمانده از دوران گذشته ، مثل، ارج، و آزمایش و ایران ناسیونال را ویران نمودند.

 

در مبارزه با استبداد مضاعف دین و قدرت برهبری قشر آخوند، چاره دیگری باید اندیشید. اول از همه باید از مماشت با دین و مظاهر آن پرهیز نمود. حقیقت را باید پذیرفت که مصیبت و نکبتی که جامعه ما با آن روبروست، ناشی از باور مشترک حاکم و محکوم به دین است، دینی که متولیان آن از فرومایه ترین اقشار جامعه برخاسته اند. چندی پیش، از آقای داریوش شایگان نقل شد که گفته بود که نسل گذشته "گند " زده است، البته، نه به آندلیل که با اسلام دوازده امامی به مماشت پرداخته است بلکه بآن دلیل که جامعه تاب "تحمل" تغییرات را نداشته است. نسل شایگان، شاید "انقلابی ترین" نسل در تاریخ معاصر ایران، گند زدند زیرا که با ارتجاعی ترین قشر جامعه، با قشر آخوند عهد اتحاد بستند، قشری که در طول تاریخ، نیرویی بوده است باز دارنده جامعه از حرکت بسوی "بدعت" و نو آوری، نیرویی ذاتا "زمان ستیز" و دشمن آشتی ناپذیر انسان خود- ائین و آزاد. آری، نسل گذشته گند زده است بآن دلیل که به تنها چیزی که نمی اندیشید آزادی بود و قانونی در خدمت حفظ و بقای آن.

 

نظام ولایت، نظام شاهنشاهی نیست که با هزیمت شاه بنیان نظامی که بجا گذارده بود از هم فرو بپاشد. نظام ولایت تنها بر خشونت و یا شمشیر بنیان گزارده نشده است بلکه بر شریعت و شمشیر طوامان بنیانگزاری شده است. شمشیر بر اساس شریعت است که سر بر زمین میافکند، شریعتی که در سرشت ملت نهفته شده است و در آداب و رسوم، در باورها و ارزشهای جامعه تبلور می یابد. تا زمانیکه مردم، برضا یا بطمع، در مراسم نماز های جماعت شرکت میکنند، بزیارت امامزاده ها میروند، در سکواریهای ماه های محرم و صفر، بعنوان فعال و یا تماشاگر شرکت نموده، به حج میروند و حیوان قربانی و سفره های مقدس پهن و نذر و نیاز میکنند و سر انجام تا زمانیکه صدای اذان از گلدسته های مساجد بگوش میرسد، شمشیر اسلام با قدرت بر سر هرکسی که از تسلیم و فرمانبری سر باز زند فرود میآید. این است که دین اسلام راز بقای حکومت آخوندی ست.

 

این دین و پرورش در دامن دین است که آخوند خامنه ای را از گرگی هار و درنده به یک روبه ریاکار تبدیل میکند. چرا که هیچ حرامی نیست که در دین حلال نشود و بلعکس، هیچ شرم و حیایی نیست که به تفاخر غرور تبدیل نشود و هر رفتار و زشت و زننده ای به تسلیم و اطاعت و فرمانبری تعبیر نشود. چندی پیش از این آخوند خامنه ای بر بازوی نیرومند و سینه ستبر حماسی ها بوسه میزد و شربت و شرینی پخش میکرد، امروز از "سوراخ موشی" که رپر قهرمان، توماج صالحی برای وی خریداری کرده است، بکرنش و نرمی سخن میگوید، گفتمانی که از دین اسلام ناب محمدی برمیخزد، از دینی که در دفاع از ان میتوانی از هر مرز قرمزی که در تاریخ بشر از جمله تاریخ اسلام، شناسائی شده است عبور کنی. همچنانکه میگویند، حفظ نظام از "اوجب واجبات" است حتی اگر لازم باشد، میتوانی سر امام عج را هم از تن جدا ساخته بر زمین افکنی.

 

در حفظ حکومت دین و بنام الله، سر چه جوانان و نوجوانان زیباروی با اندامهای نیرومند را که با شمشیر شریعت و بنام الله بر زمین نیافکندند. در دفاع از حکومت دین است که چشمها را کور میکنند و یا پس از شکنجه های هولناک چه قهرمانانی را که بدار دین اسلام نیاویخته اند و هنوز هم، کمتر روزی است که فردی، گناهکار و یا بیگناه، بدار مجازات بنام الله بدار آویخته نشود. این تنبیه و مجازات و کشتار، این بیرحمیها و خونخواریها البته که مورد تایید الله خداوند یکتا و یگانه است، درخور تمام انسانهایی ست که از تسلیم و اطاعت و فرمانبری سر باز میزنند. یعنی آنانکه یا کافراند  و یا منافق و یا مشرک.

 

حکومت اسلامی بر اساس کدام قوانین و قواعد و بنام کیست که سخن میگوید و حکمرانی میکند. به عمامه تاجگونه و عبا و قبا و چفیه  آخوند خامنه ای بنگر، آیا میتوانی چیزی دیگری را بجز نماد دین مشاهده کنی. این بدان معنا ست که نه تنها آخوند خامنه ای بلکه قشر آخوند در سراسر جامعه، نماد دین اسلام اند. دینی که خدای آن بانسان همچون یک حیوان مینگرد، حیوانی فاقد عقل و توانایی اندیشیدن. در اعاده حیثیت انسانی خویش است که همگان باید بپا برخیزند.

 

متاسفانه حقیقت تلخ است بخصوص اگر آنرا بخواهی بپذیری. دین و متولی آن آخوند است که ملت را بسیاهی نشانده است. تا این حقیقت را نپذیریم که دشمن اصلی ملت دین است، همچنان در خم یک کوچه باقی خواهیم ماند.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ آذر ۳, جمعه

زمان خاکسپاری الله

فرا رسیده است!




با وجود بیش از نیم قرن تجربه حکومت دین، هنوز بسیاری با دین رو دربایستی دارند. ناخودآگاه و یا به مصلحت، اندیشه ی بگور سپردن الله هرگز از مغزشان خطور نکرده است و شاید هم هرگز نکند. چرا که این اندیشه را یا اندیشه ای تند و تیز می پندارند، یا غیر ممکن، خطرناک و مخرب و ویران کننده. اینان نه از دین حمایت میکنند و نه از حکومت دینی، اما در اینکه دین مسئله ی مبرم امروز و همیشه جامعه ی ما و منشاء تمام عقب ماندگی های اجتماعی، اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی و آنچه که هم اکنون در منطقه بوقوع می پیوندد، جنگ و تخریب و ویرانی، شک و تردید دارند و بر آن تصوراند که میتوان روزی عروس زیبای زن زندگی آزادی را در آغوش کشید بدون آنکه الله را، خدایی که فرمانروای نهایی ست و چیزی نخواهد بجز تسلیم و اطاعت و فرمانبری، بگور بسپاراند، روندی که با جنبجش رهایی بخش زن زندگی آزادی آغاز گردیده است و هم اکنون، نیز، در حال رشد و بلوغ است. 44 سال حکومت آخوندی این حقیقت را آشکار ساخته است که این دین است، دین اسلام، دینی که متولی آن قشر آخوند، قشر مفتخوار جامعه است، خصم آشتی ناپذیر زن و زندگی و آزادی.

 

متاسفانه، الله خدایی نیست که بتوان چهره او را اصلاح نمود، دوزخ را از او مصادره و او را تنها مالک بهشت شناخت و هر آنچه خوب و زیبا و ستودنی ست. در بهترین وجهش، بسیاری بر آن باور اند که الله، خدایی ست اصلاح پذیر و نشان داده است که بر حسب شرایط میتواند تغییر کند. البته که چه بسیاراند آنانکه آرزومند جدایی دین از سیاست اند، گویی که تجربه تاریخی غرب را میتوان بر اسلام و جامعه ایکه تحت سلطه دین بوده است، پیاده سازی نمود و اسلام را از قدرت و یا دین را از سیاست جدا ساخت. یعنی که دین در حوزه های علمیه و مساجد و در خانه ها، موضوعی فردی و خصوصی، سیاست در بیرون و در نهادهای مجریه و مقننه و قضایی. دین روحانی و معنوی، سیاست، دنیایی و مادی. دین، پاک و منزه و مبری ازگناه، سیاست، آلوده و مزور و ریاکار.

 

اما، دشواری آنجاست که نه الله خدایی ست تغییر پذیر، نه دین اسلام را میتوان از سیاست جدا ساخت. حتی سختر، پذیرش این حقیقت است که دین را نتوان از هستی و وجود خویش مجزا نمائیم. البته که دین چیزی نیست بجز مجموعه ای از ارزشها، باورها، رفتار و گفتاری که آدمها از بدو تولدشان از نسل گذشته بارث میبرند و به نسل های آینده انتقال میدهند. بنابراین ما وقتی از دین سخن به میان میآوریم از ارزشهایی سخن میگوییم که به هستی ما، به کیستی و چیستی ما شکل بخشیده اند. خوب و بد، زشت و زیبا، درست و نا درست را برای ما تعریف میکنند. بما میگویند چگونه باید باشی در این جهان تا مورد عفو و عنایت خداوند یکتا و یگانه، الله قرار بگیری و بودن ویا شیوه ی اندیشه و عمل در این جهان را توامان بما میآموزانند.

 

دین اسلام تنها بما نمیگوید که عبادت کن بلکه فرمان دهد که چگونه باید عبادت کنی و تحت چه قواعد و مقرارتی، مراسم اعتراف به بندگی و حقارت را برگزار نمایی  که مورد پذیرش الله قرار بگیرد. بدون بجا آوردن آداب و رسوم و آگاهی به انواع و اقسام شکاکیات و نجاسات، نمیتوانی به عبادت و ستایش الله بپردازی. چگونه ممکن است که در برابر الله ظاهر شوی، اگر در مراسم وضو سازی از کشیدن مس بر فرق سر، بخود تردید راه دهی. دین بما میگوید یکماه روزه بگیر، نه بمعنای امتناع از خوردن و نوشیدن بلکه بمعنای دربست خود را در اختیار الله گذاردن، یعنی که طبق فرمان الله در چه دقیقه و ثانیه ای اجازه داری که دهان خود بگشایی، عطش وجود را فرو نشانی و در چه دقیقه و ثانیه ای باید دهان خود ببندی و از تناول چیزی امتناع ورزی.

 

الله، بعنوان فرمانروای نهایی فرمانبری را با ابزار عبادت و نمازگزاری روزانه در پنج نوبت در طول یک شبانه روز، یکماه روزه داری و رفتن به حج و غیره، در باورمندان نهادین میسازد. چه بسا میتوان عنوان کرد که کنش عبادت و نمازگزاری، کنشهایی هستند اختیاری. کسی شما را مجبور باطاعت و فرمانبری نمیکند. اما، چه اختیاری و یا اجباری، نمازگزاری روزانه را باید مراسمی دانست که فرمانبری را عادی و طبیعی میسازد. آدمها سر برمهر نهند، به بندگی و خواری و حقارت خویش اعتراف کنند، بسی بسیار عادی و طبیعی.

 

این بدان معناست که تا زمانیکه آنچه خوی فرمانبری را در ما نهادین، طبیعی و عادی میسازد، مثل مراسم نمازگزاری و روزه گیری که همچنان برگزار میشوند، نظام برغم تناقضات و تضادهای درونی، نفس برکشد و بر اساس باور مشترک به اصل و اصول دین اسلام و باور مشترک به لا الله الا الله، حکومت آخوندی تداوم خوهد یافت. روشن است که قدرت در دست دین را نمیتوان با قدرت در دست یک دیکتاتور و یا یک نظام قانونمند مثل نظامهای دموکراتیک مقایسه نمود. در حکومت دین، همه چیز در خدمت دین است. دین اول و دین آخر. همه تصمیم سازیها، برنامه ریزیها و طرحهای گوناگون، همه در تبعیت از شریعت اسلامی باجرا در میآیند. یعنی که هر آنچه که بر آمده از ساختار قدرت است در دست دین و در خدمت بحکومت دین بگردش در میآید. اما، معمولا این دین نیست که مورد نفی و نقد قرار میگیرد. اگر نقدی هم بیان گردد نقد قدرت است و نه نقد دین.

 

واقعیت انستکه چه دوست داشته باشیم و یا نه، جامعه قبل از انکه سلطه قدرت سیاسی را بپذیرد، سلطه دین و باور بارزشهای دینی را در کمال خضوع و میل و اراده پذیرفته بوده است، قبل از آنکه دین بر منبر قدرت صعود نماید. ارزشهائی که اساس حکومتی گردیده است که خود را از تبار امامان مقدس میداند و به نیابت آنان حکومت میکند. بزبانی خیلی ساده، ما با دین است که روی در روی قرار گرفته ایم. بعنوان یک ملت، قبل از هرچیز باید تکلیف خود را با دین یکسره نمائیم. ساختار قدرت از هم فرو نپاشد مگر آنکه اول ساختار دین به نفی و نقد بکشانیم. امروز هر آنچه که شر و زشتی و پلشتی ست از دین بر میخیزد، از باور مشترک با اصل و اصول اسلام. همین بس که حمله حماسی ها را بخاطر آوریم، کنشی برخاسته از عقل و خرد معیوب، چشم و گوش بسته و باور باصل جهاد و شهادت و یا بکش تا کشته شوی، کنشی خالص اسلامی. بمنظور آنکه بفتح و فتوح روشنایی برسد، بزیر زمین فرو رود و در تاریکی غرق گردد.

 

اما، از هر زاویه که بنگری شکست حماسی ها در این کارزار، در واقع، بازتابنده شکست حکومت اسلامی ست، شکستی که نظام هنوز اماده پذیرفتن شرم آن نیست و ههچنان برجزخوانی ادامه میدهند. چرا که شکست حماسی ها در مبارزه با یهودیها، شکست دین است، شکست استراتژی و تاکتیکی ست که از دین و باورهای دینی بر میخیزد. شکست حماس، نه یک شکست سیاسی که شکستی ست دینی، شکستی که ماهیت اسلام را آشکار میسازد، بویژه ماهیت اسلام فقاهتی.

 

در اینجا رخصت که بپرسیم، دشمنی حکومت دین با زنان از سر چیست؟ تخلف از حجاب (بد حجابی)؟ و یا کشف حجاب؟ این یا آن، البته که یک تخلف دینی ست و ربطی به ساختار سیاسی ندارد. اگر حجاب اجباری از کلمات الله در قران مقدس بر گرفته شده است، نمیتوان در دینی بودن آن شک و تردید داشت. نظام، پس از 44 سال حکومت و دهها گشت ارشادی، حال برای مبارزه با جنبش کشف حجاب، نهاد سرکوبگر دیگری بنام "حجاب بانان" بوجود آورده تا زنان رها یافته از بند حجاب را مورد اذیت و آزار و انواع توهین ها قرار دهند. اری، کشف حجاب عدول است از قواعد و مقررات شریعت اسلامی، و نشانی ست از رسیدن زنان بدروازه زندگی و آزادی.

 

اما، مسئله حجاب ریشه بر گیرد از نگاه الله به زن. اگر الله جنس مرد را بعنوان بنده می پذیرد، زن را بمراتب کمتر از مرد میداند. مرد میتواند با زنان متعددی هماغوشی کند، چندتا عقدی، بیشمار صیغه. یعنی که زن و نقش آن در جامعه است که حکومت آخوندی نتوانسته است هضم کند. حکومت فقیه بر آن باور است که اگر زنان را خانه نشین نماید، مهمترین مسئله جامعه را حل کرده است. فکر میکند، جایگاه زن در جامعه، خانه است و بار خانه را بدوش کشیدن و بدنیا آوردن اعضائی جدید برای جامعه. الله، زن را نمیتواند مستقل و آزاد و متعقل بنگرد. حجاب اجباری نفی تمام آن خصوصیاتی ست برخاسته از سرشت انسانی، خردمند و مستقل و آزاد، خصوصیاتی در خصومت و دشمنی با حکومت اسلامی.

 

بعبارت دیگر، در گیری یا مبارزه سیاسی با حکومت آخوندی بعید بنظر میرسد که به نتیجه ای برسد، اگر خود را روی در روی با الله نبینیم. که 44 سال است که بنام الله، جامعه را به نکبت و مصیبت، انحطاط  و تباهی، فقر و گرسنگی کشانده است. یعنی که سر نوشت جامعه ما در میدان دین تعین میشود نه در میدان سیاست، در میدان فرهنگ، نه در میدان صنعت.

 

هراس از چیست اگر حقیقت را بگوییم که جنبش زن زندگی آزادی، در نهاد جنبشی ست دین ستیز. زن زندگی آزادی، پدیده هایی نیستند در توافق و هماهنگی با میل و اراده الله. در اسلام زن هرگز همطراز مرد قرار نگیرد. اسلام برای زندگی هم چندان ارزشی قائل نیست مگر انکه به راه جهاد و شهادت و یا بکش تا کشته شوی اهدا گردد. آنچه اسلام با آن بیگانه و سخت غریبه است واژه آزادی ست. چرا که اسلام دین فرمانروایی ست و فرمانبری. اساس این نظام را آزادی در هم میکوبد و ویرانن میسازد.

 

این بدان معناست که درگیری و ستیز با دین و نقد الله، در واقع، بازتابنده جنبش زن زندگی آزادی ست. این ستیز و در گیری هر روز بر سر هر کوچه و برزنی  اتفاق افتد، هر روز بیش از روز پیشین. اگر همه چیز بنا بمیل و اراده الله، بنفع حکومت اسلامی به پیش میرفت ویا به پیش میرود، چه نیازی به حجاب بانان و نیروهای سرکوبگر بود و بدار آویختن، هر روزه، تعداد بیشتری از معترضین؟

 

حکومت آخوندی هرگز نمیتواند بپذیرد پایان نزدیک است و زمان خاکسپاری الله فرا رسیده است. اما، این واقعیتی ست که از پذیرش آن گریزی نیست.

.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ آبان ۲۶, جمعه

حکومت اسلامی

و

تنزل منزلت انسانی!




آنچه شرایط موجود را ازشرایط پیش از خود جدا میسازد، آنستکه سازمانهای دینی-سیاسی پرورده حکومت آخوندی، تحت فرمان و هدایت، ولی فقیه، آخوندی خامنه ای دست بعملیاتی زده اند که فضا را چنان الوده و تیره و تار نمایند که کسی نتواند چیزی را شفاف مشاهده نماید.

هیچ برهانی توجیه گر حمله حماسیها و جهاد اسلامی به یهودیان بی دفاع و بیگناه در اسرائیل نمیتواند باشد، مگر خدمت به اربابانی، همچون حکومت آخوندی روی در روی بحرانهای بیشمار در درون، نیازمند پیچیدگی و تاریکی فضا در بیرون. جالب است که در چنین شرایطی شاهد بر واکنشهایی از مردم هستیم که حکایت از عمیقتر شدن شکاف بین جامعه و حکومت آخوندی میکند. و آن تغییر و تحولی ست که در نگرش دینی مردم بوقوع پیوسته است. در شرایط موجود، چه شعاری میتوان مناسبتر از زن زندگی آزادی یافت بیانگر عمیقتر شدن شکاف بین مردم و حکومت آخوندی؟ چه، زن زندگی آزادی، نفی و نقد احکام اسلامی ست. چه اسلام نه برای زن ارزشی قائل است و نه زندگی و وقتی میتوانی بآزادی برسی که به تسلیم و اطاعت و فرمانبری و هدایت براه مستقیم تن دهی.

 

این بدان معناست که ساختار دین و قدرت، ساختار حکومت آخوندی، دیگر نمیتواند بر روی احساسات دینی مردم حسابی باز کند. مگر ممکن است شعارمردم در ارتباط با ورود پرچم فلسطین به استادیوم بگوش کسانی که این سازمانها را در دامن خود پرورده اند نرسیده باشد. البته شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران و همچنین شعار رضاشاه روحت شاد، دیر زمانی ست که فضای کشور را فرا گرفته است که خود میتواند به تداوم جنبش زن زندگی آزادی تعبیرگردد، جنبشی در تقابل دیالکتیکی با نهادهای فقاهتی. یعنی که تا نهادهای فقاهتی، همچون حوزه های علمیه، آخوند مفتخوار تولید میکند، نمیتوان به تغییرات و بحرانهای اقتصادی در فروپاشی حکومت اسلامی امید بست.

 

بگذریم، عدم تاثیر بحرانهای اقتصادی در بر انگیختن طبقات استثمار شونده و فقیر جامعه، خود خط بطلانی ست بر دیدگاه ماتریالیسم تاریخی. نه منافع طبقاتی در این میان نقشی بازی کرده اند نه تساوی و برابری. در واقع، هر چقدر که وضع مادی طبقات و اقشار مختلف جامعه وخیم و وخیمتر گشته است، حکومت اسلامی ظاهرا مستحکمتر و پا برجا تر گردیده است. اگرچه اسلام ظاهرا میانه ای با ثروت و لذت ندارد. اما، این بدان معنا نیست که حکومت آخوندی از شرایطی که خود بوجود آورده است و جامعه را بسوی فقر و انحطاط و تباهی سوق داده است سودی هم حاصلش گردد. تردید مدار که در کمی دراز مدت، نظام آخوندی، به فروپاشی خود بسی بسیار امداد بزرگی رسانده است. البته که نمیتوان پیشگویی کرد که چه درجه ای از فقر و گرسنگی، نظام را از هم میگسلاند، ولی میتوان گفت فروپاشی نظام اجتناب ناپذیر است.

 

افزایش تعداد اعدامها در هفته های اخیربازتابنده نگرانیهای و اضطراب نظام است در ارتباط با بقای و تداوم خود در آینده. شاید بر اساس این محاسبه که هرچه تعداد بیشتری از زندانیان را بدار مجازات بیاویزیم، ترس و وحشت را عمیقتر و گسترده تر نموده، جنبش اعتراضی و مقاومتی را دچار رکود و خاموشی مینمائیم.

 

اما، از آخوند مطلق اندیش نمیتوان انتظار داست تغییر زمان را درک کند. چه، آخوند بقای خود را در ستیز با زمان حفظ کرده است. نه اینکه نظام از این واقعیت که جامعه بسوی رهایی از باورها، ارزشها و احکام دینی در حرکت است، آگاه نیست و یا بدان اعتنایی ندارد. چه اگر با دقت بیشتری بنگری، مشاهده کنی که بجرم تخلف از قواعد و مقررات شریعت است که متخلف مورد تنبیه و مجازات قرار میگیرد. عیان تر از حجاب اجباری بعنوان هنجاری برخاسته از شریعت اسلامی و تحمیل آن برنیمی از جمعیت یک جامعه، نیم زنان، با ابزار قهر و خشونت و بیرحمی، آیا میتوان عنصری دیگری یافت تا این حد بازتابنده یک اصل دینی مبنی بر سلطه یک جنسیت بر جنسیت دیگر، سلطه ای که بطور روز افزون پس از قتل حکومتی مهسا امینی، رو به پایان نهاده است.

 

با این وجود، نمیتوان با اطمینان قاطع از گسترش جنبش دین ستیزی و پایان سلطه حکومت آخوندی سخن بگوییم. چه حکومت آخوندی در جایگاهی قرار گرفته است که هنوز بخوبی میتواند از خوی دینی و رسم و رسوم ان بمنظور حفظ سلطه خویش بهره بر گیرد و بخش بزرگی از جامعه را بدلیل ملاحظات دینی بسکوت و خاموشی و انفعال بکشاند. اما، آنچه بعید میرسد که آخوند بدان اندیشه کند آن است که وقتی روند سقوط و فرو ریزی آغاز گردد، هرگز بپایان نرسد قبل از آنکه بمقصد برسد.

 

این بدان معناست که حکومت اسلامی پس از 44 سال، ماهیت خشن و بیرحم خود را بر همگان آشکار ساخته است. کابوس وحشتنکی که در 44 سال گذشته، بواقعیت تبدیل گشته با ابزار حاکم ساختن قواعد و قوانینی بر جامعه بوده است، بر گرفته از شریعت اسلامی که بیشتر تمایل داشته اند که انسان را بحیوان تبدیل کنند، تا حیوان را بانسان. که انسان را وا دارند همچون حیوان تسلیم اراده مالک شود وفرمان برد و اطاعت کند و از احکام و فرامینی پیروی نماید، بدون هیچگونه چون و چرایی بیشتر در خور یک حیوان است نه در خور شان و منرلت یک انسان، در خور شان یک انسان دانا و بینا و توانا.

 

این بدان معنا ستکه 44 سال حکومت اسلامی، نه تنها جامعه را بلحاظ مادی بفقر و  گرسنگی کشانده است بلکه سبب تنزل شان انسان در جامعه، نیز، گشته است. نزدیک به نیم قرن، تمامی مردم یک جامعه از ابتدائی ترین حق خود محروم گردیده اند، از حق بر گزیدن شیوه و روشی در خور اراده و میل خویش بدون آنکه حق و حقوق دیگران را نادیده بگیرند. معلوم است که هرچه محرومتر از حق بر گزیدن، انسان بحیوان نزدیکتر. بلحاظ تاریخی، بیگانگی ساختار دین و قدرت با انسان و نزدیک تر شدن انسان بحیوان با پیروزی تازیان مهاجم در 1400 سال پیش از این و سلطه بر تمدن 1000 ساله یکی از امپراطوری های بزرگ آنزمان آغاز گردید. اما، یکبار دیگر در 44 سال پیش از این، تازیان مهاجم، اما، اینبار؛ از نوع بومی آن بازگشت نموده و بر جامعه سلطه افکند. اما، سلطه ای که خبر از پایان ان در فضا پیچیده است.

 

البته این پایان را هرگز، بچشم نخواهیم دید، اگر دین را از روان خود به بیرون از خویش نرانیم. اما، دشواری در آن است که دین، ایدئولوژی نیست که از درون خود پاکزادیی نمائیم، چون دین نه آموختنی ست و نه کسبی بلکه در مرتبه اول پدیده ایست که ما با آن پا بعرصه وجود مینهیم و با آن زاده میشویم. واقعیت آنست که دین در وجود و روان ما از آغاز ورود باین جهان، راه یافته است، خروج آن مثل هر ایدئولوژی دیگری، بویژه ایدئولوژیهای بشری، مثل انواع گوناگون ایدئولوژیهای کمونیستی و فاشیتی و یا انارشیستی و غیره، چندان ساده نیست. چرا که باور دینی مثل باور بامامت و معصومیت و مظلومیت امام، باوری ست اساسا ارثی نهفته در تار و پودمان. خود در نهادین ساختن آن نقشی بازی نکردده ایم.

 

 مسلم است که اگر باورهای دینی، مثل باور بامام در ما زندگی نمیکرد و به معصومیت و مظلومیت وی و به مبانی توحید و رسالت ایمان نداشتیم، و نهادهای نگاه  دارنده ی دین را همچون مساجد و حوزه های علمیه را تامین و تغذیه نمیکردیم و اجازه میدادیم که گرسنگی جانشان را بگیرد و ریشه هایشان را بسوزانند، هرگز آماده نبودیم که بار استبداد مضاعف دین و قدرت، کم نظیر در تاریخ ایران را بر دوش خود تحمل نمائیم. باورها و ارزشهای توحیدی، یعنی که ارزشهایی مبتنی بر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، ارزشهایی که پیوسته زمینه مساعد را برای ظهور استبداد بوجود آورده اند.

 

شواهد بسیاری حکایت از آن دارد که پس از تقریبا نیم قرن تحمل بار استبداد مضاعف دین و قدرت، این آمادگی را در مردم ایران بوجود آورده است که به بیرون از خود بنگرند و در رهایی از بند احکام مقدس شریعت اسلامی، رهایی از غیرت و تعصب و خرافه نگری گامهای موثرتری بر دارند و ارزشها و باورهای دینی را مورد بازبینی و بازسازی قرار دهند، امری واجب و ضروری اگر خواهان جامعه ای هستیم که در تبعیت از اصل زن زندگی آزادی بگردش در آید.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com