از آوازه خوانی و رقص و پایکوبی
بوی زندگی بمشام میرسد
نه بوی مرگ و غم و اندوه!
زمان آن فرا رسیده
است که باین واقعیت توجه کنیم که از همان آغازین لحظات وصلت نا گوار دین با قدرت و
به حجله رفتن آندو با یکدیگر، نفوذ و گسترش دین در حوزه های فردی و جمعی، و یا
خصوصی و عمومی، موجب تعییرات و تحولاتی گردیده است که رفته رفته دروازه هایی را
برای ظهور جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی بر گشوده و راه ستیز با حکومت دین را با
ابزار رقص و پایکوبی و طرب وشادی هموار نموده است. جنبشی که با رشد و نمو و بلوغ
خود، نقطه پایان را بر دوران حکومت آخوندی بر نهد.
در واقع، از زمانیکه رژیم دین به نهادین
ساختن ارزشهای تسلیم و اطاعت و فرمانبری در تار و پود جامعه اقدام نمود، جامعه را
بسوی بازگشت به دوران اسطوره ای رسالت و امامت و ولایت فرا خواند و آنرا اساسی ترین
فضیلت ها و ارزشهای اخلاقی معرفی نمود، خود را آبستن ضد ارزش نمود و لاجرم دین ستیزی و یا حرکت بسوی زن زندگی آزادی را در
درون خود پرورش داد.
یعنی که با گذشت
زمان مردم با ارزشهای سنتی، هنجارها و امنیت اخلاقی بر اساس انواع گشت های ارشادی
و احکام دینی، بیگانه و غریبه و رفته، رفته با مظاهر استبداد دینی باشکال مختلف به
ستیز بر خواسته اند. چرا که دین بندهای اسارت را بر سراسر زندگی پیچیده و زندگی را سخت و رنج آور نموده است. فرهنگ
آخوندی و اخلاق خرافه اندیشی و واپسگرایی را
ترویج نموده تا مانع رشد و نمو تضادهای درونی خود شود و ضرورتا، نوزاد خوش
قدم زن زندگی آزادی را بجهان عرضه نماید. نزدیک به نیم قرن نفی و انکار وجود زنان
بعنوان انسانهایی مستقل و آزاد، هم شان مردان، از آغاز صعود آخوند بر منبر قدرت تا
بامروز، به خیزش و مقاومت و ستیز با ارزشهای واپسگرایانه حجاب و جدایی جنسیتها و
تبعیت کورکورانه از احکام مقدس قرآنی واداشته و جامعه را آماده انقلابی ساخته که
نه تنها به براندازی نظام آخوندی میانجامد بلکه به واریز کردن ارزشها و باورهای
کهنه و پوسیده دین بزباله دان تاریخ منجر
خواهد شد.
این بدان معناست
که در دل تاریکی است که روشنایی زاده میشود. یعنی که در نزدیک به نیم قرن حکومت
اسلام و شریعت اسلامی بواسطه متولیان آن قشر آخوندی برهبری ولایت فقیه است که جنبش
رهایی بخش زن زدگی آزادی، جوانه میزند، رقص و پایکوبی، طرب و شادی بخیابانها،
بازارها و محافل عمومی راه یافته و ما را بسوی روشنایی و براندازی تاریکی فرا
میخواند.
در ستیز با جنبش
رهایی بخش زن زندگی آزادی، حتی وقتی هنوز بر سر زبانها جاری نشده بود، که ولی فقیه
سرکوب و نابودی مخالفین را در سه نوبت در 96، 98، و 401 باوج خود رساند. برخاسته
از این فکر خام و رذیلانه که شاید بار دیگر، با کشتار و بخاک و خون کشاندن جوانان
ونو جوانان، چنان رعب و وحشتی براه اندازند که دیگر زنده ای نفس نکشد. بدون تردید
از حمله حماسی ها برای پوشش جنایت خود ظاهرا بهره ور گردید برغم رسوایی که ببار
آورد که در آغاز حمله حماسی باسرائیلیها را جشن گرفت و سپس بانکار نقش خود در آن حمله
پرداخت. زمایکه موشکهایی که نظام آخوندی برتنه آنها نابودی اسرائیل را رسم کرده
بود در پرتاب آنها بسوی اسرائیلیها خود داری کردند و هرگونه مداخله و نفوذی در
حمله حماسیها باسرائیل را انکار نمودند.
تردید مدار که جنبش
زن زندگی آزادی حرکتی است بسوی روشنایی و آزاد سازی جامعه از یوغ ارزش های سنتی و
دینی و یوغ تاریکی. کانون این مقاومت و جنبش ارزش ستیزی را اول باید زنان و سپس
دانشجویان و دانش آموزان و جوانانی دانست که در دامن رژیم دین پرورش یافته اند. مقاومت در برابر و ستیز با ارزشها احکام اسارت بار
شریعت اسلامی در زندگی روزمره است که مردم را یرغم تهدید و ارعاب، تنبیه و مجازات
و زندان و شکنجه به خیابانها میکشاند و موجب پیوستن آنها میشود به جنبش رهایی بخش
زن زندگی آزادی و به جنبش دادخواهی و انسان خواهی. که دگم «مرگ بر آمریکا» و «مرگ
بر اسرائیل» را که 44 سال همچون پتک سنگین استبداد بر پیکر آزادی فرود آمده است،
درهم شکند و به زباله دان تاریخ بریزند.
فقیه بخوبی آگاه
است که خصم آشتی ناپذیر او از آغاز هم زن بوده است و هم زندگی و آزادی، به منظور
سرکوب این جنبش بوده ست که ولی فقیه آنرا با خشونت و یا "اغتشاش" شناسایی
میکند. رقص و پایکوبی، طرب و شادی را نظام سرکوب میکند، تنها بآن دلیل که از این
جنبش و جوش، از رقص و پایکوبی، از طرب و شادی بوی زندگی ست که بمشام میرسد، نه بوی
مرگ و غم اندوه، سوکواری و اشکریزی و قران خوانی. چه زندگی در این دنیا نیست که
ارزش زیستن دارد بلکه زندگی در آن دنیای ماورایی است که پر ارزش است. برای دستیابی
بآن زندگی ابدی در بهشت است که باید برای رسیدن بدان این زندگی را فدا نموده تا از
امتیازات برجسته شهادت بهره ور گردید.
برغم سرکوب خشونت
بار جوانه های جنبش رهایی بخش رن زندگی آزادی، این روزها، در کف خیابانها، در
انظارعمومی ست که صادق بوقی ها، رپرهای قهرمان، از جمله توماج صالحی و ساسی مانکن
ها وارد میدان مبارزه با اقتدار دین و سیاست میشوند. مبارزه ایکه ارزشهای اسلامی
را بچالش میکشد و ضعف های درونی آنرا افشا و شکستن هنجارهای آخوندی را امکان پذیر
میسازد.
طبیعی ست که در
هرجا که نتوانی حقیقت را بزبان رانی و جماعت را بیدار که چشمها برگشوده و باورهای
کهنه و فرسوده بدور ریخته به جنبش رهایی از نکبت و مصیبت بپیوندند، آنجاست که تاریکی
سلطه خود را تداوم میبخشد و چه غارتها و چپاولها که از ثروت ملت بوقوع نپیوندد.
چپاولهایی همچون سه میلیارد دلار و هفصد میلیون نه اولین غارت و چپاول ثروت مردم
مصیبت زده بوده و نه آخرین آنها. مگر همین جندین سال پیش در پاسخ بیک غارت و چپاول
بزرگ بانکی، آنهم در سطح میلیاردها دلار به پیروان خود اخطار نکرد که اینقدر
"کشش ندهند." اگر در آنزمان کمتر کسی باور میکرد که رئیس رهزنان ولایت
فقیه است، امروز کمتر کسی هست دچار شک و تردید میشود که این حقیقت را بپذیرد.
روشن است که جنبش
رهایی بخش زن زندگی آزادی، جنبشی که در
حال قوام گرفتن است، در سوی تایید و تصدیق ارزشهای انسانی و آزادی حرکت میکند و در
نفی و ستیز با احکام و باورهای بازدارنده برشکستن تلسم خرافه اندیشی و جزم گرایی.
بعید بنظر میرسد که پس از 44 سال تجربه، حکومت دین بتواند به جنبش زن زندگی ازادی رنگ و لعاب دینی بزند و مثل، تمامی
مفاهیم دیگر در عرصه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و نظامی بنفع و خود مصادره کند.
این بدان معنا نیست که جنبش زن زندگی آزادی، با ظهورش دین را نفی و نابود میسازد،
بلکه این بدان معنا ست که آزادی، دین را هم از بند اسارت در دست قدرت رها خواهد
ساخت، یعنی که دین رسمی را که مظهر استبداد است از میان بر میدارد و دین باوری را
آزاد میسازد که در میدان رقابت با عقل و خرد انسانی به غنا و شکوفایی برسد.
بنابراین، جنبش
رهایی بخش زن زندگی آزادی، با سپاهیان دین است که روی در روی قرار گرفته است.
سپاهان دین در حمایت از دین و یک مقام و منصب دینی است که دست به قهر و خشونت
میزنند. آنها میخواهند گذشته ی افسانه ای را که در خور بادیه نشینان است بر ملت
ایران تحمیل نموده تا باسارت و بندگی و یا عبودیت در برابر خالق یکتا، تن داده و
همچون حیوانی زبان بسته، سر در آخور خود فرو برند و در کمال تسلیم و اطاعت به نظام
فرمانروایی و فرمان بری گردن نهند.
ولایت فقیه، رهبر حکومت آخوندی انتظار دارد که
مردم ایران بدون استثنا دست بیعت بطرف او
دراز کنند. اگر چه نزدیک به 44 سال دم فرو بستند و بسازش به حکومت دین تن داده
اند. اما، نه دیگر و نه هرگز. نه پس از مرگ مهسا و آرمیتا و مجید رضا رهنورد و
محسن شکاری و بسیاری دیگر از جوانان و نوجوانان. تردید نباید داشت که جنبش رهایی
بخش زن زندگی آزادی افت و خیز دارد و زیر و بم بسیار. اما هر روز که بر عمر آن
افزوده شود رنگ دین ستیزی نهاده شده در درونش رنگین تر میگردد. اگر به ویرانی
مساجد و حوزه های علمیه نیانجامد، بر نظام دیرینه ای که بر اساس "معصوم
" و "مظلوم " پرستی بنا گردیده است ضربات مهلک و کشنده ای وارد خواهد آمد. حکومت معصوم
پرستان اگر تا دیروز در لباس گشت های ارشادی به منظور برقراری امنیت اخلاقی و
هنجار شکنی ظاهر میشدند، از این پس بشکل نیروهای حجاب بان و نیروهای ضد شورش،
سراسر خود و زره و چوب و چماق، مسلح به
اسلحه ی گرم و سرد، سوار بر موتور سیکلت های وحشت آفرین به منظور حفظ حکومت دین،
ظاهر میشوند.
غافل از آنکه هر
چقدر حضور سپاه دین بعنون برپا دارندگان حکومت آخوندی در معابر عمومی عادی شود و
بخشی از زندگی روز مره درآید، باور و ایمان به معصوم و مظلوم پرستی ضرورتا متزلزل
گردد. افسانه ها و اسطوره های دینی یکی پس از دیگری شکست بر خواهند داشت. پیشانی
های پینه بسته بجای اینکه بیانگر زهد و تقوا باشد به نماد خشم و خشونت، توطئه و ریاکاری
مبدل خواهند گردید. هم چنانکه هیچ خدایی بدون وجود شیطان، وجود ندارد و هیچ شبی
بدون روز، حکومت آخوندی، حکومت کیفر و کین خواهی، نیز، نطفه جنبش رهایی بخش زن
زندگی آزادی، جنبش انسانی، جنبش صلح و آزادی را در درون خود پرورش داده است. بگذار
که سپاهیان دین، سپاهیان اراذل و اوباش، بخشی از روز مره زندگی گردند، چرا که آنها
سر انجام به گورکن های حکومت دین مبدل خواهند شد. مگر ساواک و ارتش شاهی به وزارت
اطلاعات و ارتش اسلامی تغییر شکل نداد، چه تضمینی وجود خواهد داشت که ابزار قهر و
قدرت و خشم و خشونت به ابزار آزادی و صلح و همزیستی تبدیل نشود. چرا که بحران اخیر
بحران دین اخوندی است نه بحران قدرت.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر