۱۴۰۳ اردیبهشت ۱۴, جمعه

 

براندازی دین:

خوشخیالی

یا ماجرا جویی وتندروی!


 

براندزی دین، آیا خوشخیالی ست و یا ماجرا جویی، یا حرفی عبث است تند و اندیشه ای باطل و منزوی؟ بهمان میزان که براندازی ساختار قدرت، شادی و طرب بباد آورد. مگر نه اینکه عبور از نظام اسلامی باید از براندازی دین بگذرد وگرنه چگونه بهدف خود میرسد؟ یا بعکس عین واقعی بینی ست و نتیجه ژرف نگری ببراندازی دین در ارتباط با زندگی اجتماعی با گشودن دروزاه بروی آفرینذدگا ن و کاردانان در تمامی عرصه های علمی و هنری، مادی و معنوی. درست است. هرچه که باشیم، حتی اگر دینی نباشیم با اندیشه براندازی دین نمیتوانیم میانه خوشی داشته باشیم. چون چنین به نظر میرسد که نه تنها اندیشه ایست غیر عملی بلکه در عقلانی بودن آن نیز شک و تردید وجود دارد. وگرنه اندیشه ایست برخاسته از توهم و دیوانگی.

 

اما، چرا زمان آن فرا رسیده که به براندزی دین بیاندیشیم؟ واقعیت آنست که ما در یک جامعه بیمار زندگی میکنیم. کسانی بر 85 میلیون از ما حکومت میکنند، که شایسته پاکیزه نگاهداشتن نجاستخانه ها را هم ندارند که عبارتند از آخوند و فقیه و طلبه و حوزه های علمیه، چرا؟

 

اینان در حوزه های علمیه، عمر خود را در ابتدا وقف آموختن "علم" فقه و مضمومات آن کنند تا بغور در کلام الله، قران مقدس برسند. کلامی که گفته میشود، الله بصورت "وحی" برسول برگزیده خود محمد انتقال داده است. موضوعاتی که هنوز مورد بحث بشری ست که در اوج توانائیها انسان، در دورانی که هوش مصنوعی بزودی هوش و ذکاوت انسانی را پشت سر خود نهد.

 

اگر، برغم تعییرات و تحولاتی که جهان مدرن و انسان مدرن توانا بر فتح مرزهای جدید علم ودانش، تولید بوقوع پیوسته است، تولید آخوند و فقیه ادامه یافت، بدون تغییر حداقل در 300 سال پیش از این. شاید بآن دلیل بود که دین رویای کسب تاج و تخت قدرت را از مخیله خود بیرون ساخت و ترجیح داد در حمایت و پشتیبانی قدرت، ساختار حکومت را به تبعیت از احکام اسلامی در آورد.

  

مردم ما مثل همه ی مردم سراسر جهان با دین زاده میشوند و به امید جهان ابدی با دین رخت از این حیات بر می بندند. بعضا، بر آنند که نیاز دین با طبیعت انسانی آغشته است. دین به زندگی معنی میدهد، بویژه به زندگی پس از مرگ، خیر و شر، بد و خوب، حرام و حلال را بما میآموزد و به ما نظم و سازمان میدهد. به فرض که از روان مردم، دین را خارج سازیم، چه چیزی را میتوانیم جای گزین آن کنیم؟ آیا نظام اخلاقی و هنجارهای اجتماعی از هم فرو نمی باشند؟ چه تضمینی وجود دارد که جامعه دچار هرج و مر ج، بی اخلاقی، عفت سوزانی و عریانی، نشود؟ چگونه میتوان با تعصبات و تحجر ات و خرافات مردم روی در روی گردید، در شرایطی که مسلمان در اقصا نقاط دنیا در آتش تعصب و تاریکی، شعله میکشد و به شنیدن حرفی غیر از حمد و ستایش در باره الله و رسولش کفن پوشان و قمه کشان به غرش و اربده کشی میپردازند. چه تعجب اگر از اندیشه ی براندازی دین پرهیز کنیم و آنرا به تاریک ترین نقطه  ذهنمان تبعید نماییم.

 

نقش دین را در عقب نگاهداشتن جامعه باید نقشی مادرانه دانست. چرا که دین نه تنها عمیقا زن ستیز است با هر گونه آزادی، از آزادی پوشش گرفته تا آزادی بیان و اندیشه در ستیز و خصومت آشتی ناپذیر بوده است. دین اسلام، نه میانه ای با موسیقی داشته است و نه نقاشی و یا اصولا انواع و اقسام هنرها. جامعه ایکه در آن موسیقی مضر و گنه آلود و اسباب لهو و لعب بشمار میرود، جامعه زنان را نیم مردان خلق کرده است. آنانرا هم برای فرونشاند نیازهای جنسی مرد و خدمتگراری در خانه خلق کرده است. هرچه زودتر دین را رباله تاریخ کنیم، جامعه خود را از صدمات هولناکتری حفظ کرده ایم.

 

 جامعه آخوندی، هرگز نمیتواند خود را در ردیف کشورهای با فرهنگ و متمدن دنیا قرار دهد. دین اسلام، دینی که بر جامعه ما سلطه تمام افکنده است، نه تنها توانایی های ما را در پیشبرد هنرها محدود ساخته است بلکه با ابزار احکام حلال و حرام رفتار و کردار مردم را هم پیوسته تحت  کنترل خود گرفته است. شاهان صفوی علی قاپو را بنا کردند که خود را از آلودگی به موسیقی و ابزار عیش و خوشگذارانی، مصون بدارند و از خشم علما و فقها در امان باشند. به عبارت دیگر، در جامعه ای که دین (اسلام) هویت میشود چیزی وجود ندارد که مصون از تاثیر و نفوذ دین بوده باشد. بهمین دلیل وقتی هم بپا خواستیم، بنابر قول ولایت، چون دینی و از شیفتگان امام بودیم دست به  "انقلاب دینی" زدیم. خوشآمد گویی به انقلاب آخوندی را باید مظهر بیگانگی با آزادی دانست. دین و باورهای دینی زمینه را برای گذر از استبداد شاه به استبدادی بس خشن و بیرحم، استبداد ولایت آماد ساخته بود.

 

بعبارت دیگر، در جهت جلوگیری از فرو ریزی دین است که رژیم دست به جهاد در حفظ حجاب میزند. به درستی فهمیده اند. هر روز که از حکمرانی الله بر جامعه میگذرد، یک روز از زندگی الله کاسته میشود. یعنی حکومت دین خود یکی از بازیگران براندازی دین است. شریعتی که با شمشیر بر دل بنشیند، شریعتی ست ناپایدار و گذرا. براندازی دین یک براندازی از بیرون نیست و به لشگر و توپ و تانک نیازی ندارد بلکه درونی است. در خوشآمد گویی به جنگ بر علیه حجاب  است که این نگارنده را و داشته است که خوانندگان خود را به براندازی دین فرا خواند. زیرا که جنگ بر علیه حجاب، زمانی به پایان خود میرسد  که دین براندازی شود.

 

در روند این براندازی است که ارزشهای مقدس به موهن تبدیل شوند و حقایق دینی به کذب. امام، خلیفه یزید شود و خلیفه یزید، امام. عاشورای کربلا به عاشورای تهران و حجاب نماد اسارت و بندگی. که آنچه ابدی پایدار است، متزلزل و فانی میشود. در خلال این تقدس زدایی از رفتار و گفتار است که ارزشهای نو بر اساس اراده ی آزاد و حق و حقوق انسانی، آفریده میشوند. دین مداران و دنیا گرایان خیال آسوده دارند. نگران عفت سوزانی و حجاب و هرج و مر ج و لختی و عریانی، نباشند. عقل و خرد وقتی جایگزین شریعت شود نظم و انضباط بازتابی میشود از خواست و سرشت انسان نه خواست و امیال الله. نه اینکه به کوتاهی های عقل در دوران سروری خود غفلت ورزیم. اما نقد عقل پست مدرنیست ها نمیتواند در دوران سلطه دین و تاریکی مصداقی داشته باشد.

 

اعلام جنگ علیه حجاب با اعلام طرح نور و سفیران نور، در واقع، باید اعترافی به وجود جنبش براندازی دین، دانست. که باید به دور اندیشی ولایت نسبت داده شود. اگر هم اکنون، حضرت ولایت فقیه، گوشه گزیده است. این بدان معنا نیست که در آینده بوقوع نپیوندد. براندازی دین، عمدتا شکل منفی بخود میگیرد. نوعی امتناع و سرپیچی از گردن نهادن به سنت و رسم و سوم است. نه گفتن و انجام ندادن است. زیارت نرفتن و ترک دعا خواندن است. سرپیچی از احکام الهی، یعنی شریعت دین اسلامی و نفی رسم و رسوم و عاداتی که ریشه در شریعت دارند، ترک این عادتها، بویژه امتناع در حضور در مساجد و مراسمی که نظام بنام دین بر گزار میکند، تیر زهر آلودی است که در قلب حکومت دین خواهد نشست.

 

 

واقعیت آنست که براندازی دین نه در قلمرو سیاسی بلکه در عرصه ی اجتماعی است که بوقوع می پیوندد. تغییر در ساختار قدرت نیست بلکه تغییر در ساختار ارزشها، باورها، رسم و رسوم و عادات روزمره، و رفتار و کردار باورمند است. بدور ریختن ارزشهای کهنه و پوسیده، ارزشهایی که استبداد پرور اند و اسارت و بندگی و حمق و نادانی را ترویج میدهند، ارزشهایی که نظام فرمانروایی و فرمانبر ی و یا ارباب رعیتی را سازگار با سرشت انسانی بشمار میآورد. مسلم است که دینی که در تعارض با زن بعنوان انسان، با زندگی بعنوان فرصتی برای لذت از هستی  و خصم آشتی ناپذیر عقل و خرد و اراده ی آزاد انسان است باید براندازی شود. بدون واژگون ساختن ارزشهای دینی هرگونه تغییری ناپایدار و موقتی ست و بار دیگر به مدار استبداد باز میگردیم.   

 

دین را باید زیر ساخت تداوم نظام استبدادی دانست. آموزشهای دینی، ارزشها و هنجارهایی را بوجود میآورد که در دامنشان استبداد پرورش مییابد. بر بنیان ارزشها و هنجار هایی همچون تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت، تحجر و تعصب است که نظام استبدادی، میتواند بقا و دوام یابد. یعنی بر اساس آنچه زشت و ناپسند است در انسان. ضد امپریالیست ها، چه دینی و یا غیر دینی، باید باین حقیقت اذعان داشته باشند که نظام استبدادی، مردم ایران را قرنها پیش از ظهور امپریالیسم به حقارت و خواری کشانده بوده است. انقلاب 57 را باید نشان علاقه و خوی ما به استبداد خواهی دانست. کسی که به آزادی خو نگرفته و یا آنرا تجربه نکرده است، چگونه میتواند از استبداد دست بکشد. استبداد خواهی یعنی عدم اعتماد و اطمینان بخود و عمود ایستادگی و خودمختاری، چرا که اینان خصوصیاتی است که با شریعت اسلامی در ستیز و خصومت است که بر بنیاد تقلید و تبعیت استوار گردیده است.

در نتیجه کیری باید کفت زن زندگی آزادی، راز پایان نظام آخوندیست.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com

 

آ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر