۱۴۰۲ آبان ۱۹, جمعه

الله اکبر

لا الله الا الله!


اگر بگوئیم نبردی که هماکنون در منطقه خاورمیانه، با حمله حماسی ها باسرائیل در گرف است، نهایتا، از خواست الله و اراده فنا ناپذیر او بر میخیزد، سخنی بگزافه نگفته ایم. نبردی که کلی مصیبت و نکبت وخسارات جبران ناپذبر ببار آورده است. تعداد کسانی که جان خود را در این درگیری از دست داده اند، هر شماره ای هم که باشد بیشمار است از هر دو طرف متخاصم. اما، اینهمه کشتار و تخریب و ویرانی، هزاران آواره و بی خانمان، خانه بدوش و سرگردن، گرسنه و تشنه، خود نشانی است بر بزرگی و عظمت و اکبر بودن الله، خدایی که انسان را خلق کرده است که بنده او باشد و متعهد و موظف به تسلیم و اطاعت و فرمانبری مطلق. همه جانها فدای وحدانیت و تقدس الله. از جمله کشتار بیش از 3000 تن با ویرانسازی برجهای دوقولو، و پیش از آنها، مگر داعشی ها و آی سیسها، بوکو حرامها و النصره ها و حزب اللهی ها و القاعده ها، سر های بیشماری را برای رضای الله بر زمین نیافکندند؟

 

 اگرچه الله هم خالق موسی است و هم خالق ابراهیم و محمد. ولی در این میان بنا بر دلایلی الله چندان علاقه ای نسبت به بندگان موسی تبار خود، آنهائیکه در کتاب مقدس خود جهود میخواند، نشان نمیدهد. شاید بآن دلیل که جهودها خود را بر گزیده ی خدایی میدانستند که محمد اداعا میکرد اکنون او را بر گزیده است بعنوان اخرین پیامبر. غرض ورود بجزئیات روابط الله با موسی، عیسی و یا محمد نیست. قصد بیان این واقعیت است که خصومت و دشمنی حماس، بعنوان قوم مسلمان با یهودیهای اسرائیل، میتواند به خصومت میان آنها در دوران رسالت محمد باز گردد. همگان به ماجرای ابو غریضه آگاه اند. چون رسالت محمد را نپذیرفتند، سر بیش از هفصد جهود مرد را از تن جدا ساختند و زنان را کنیز خود نمودند و بچه ها را بفروش رساندند.

 

انچه هم اکنون در منطقه بوقوع می پیوندد، گویی بازگشتی ست به دوران رسالت و بجنگ هایی که محمد در دوران کوتاه فرمانروائی خود بدان دست زد. کمتر از ده سال، محمد در بیش از 60 جنگ در توسعه و گسترش اسلام شرکت کرده است. الله، خداوند یکتا و یگانه، همه جنگ ها، خونریزیها و تخریب و ویرانیها را در دفاع از حاکمیت لا الله الا الله مورد تایید و تشویق قرار میدهد. همچنانکه اشاره شد، الله است که جنگ با کفر را وظیفه ی باور مند میداند. الله است که بندگان خود را بجنگ و نابودی کفر، بجنگ و نابودی کافرین و منافقین و مشرکین فرا خوانده است. هرکس از باور به لا الله الا الله سر باز زند محکوم به نابودیست.

 

 هیچ واقعیتی دیگری نمیتواند بهتر از این بیانگرعشق و علاقه پیامبر بجنگ و شهادت باشد. اراده پیامبر معطوف بجنگ و توسعه دین، برخاسته است از اراده الله. بفرمان الله بود که پیامبر بصلح و جنگ دست میزد. البته که فتح و فتوحات همراه بود با دستیابی به ثروت شکست خوردگان.

 

 طبیعی است اگر خداوند آخوند خامنه ای، خود را در آنزمان ببیند، احساس کند که در دوران رسالت پیامبر زتذگی میکند. و با رجوع با آنزمان اراده و امیال خود را باشکال مختلف و در تقلید و پیروی از پیامبر، در توسعه و گسترش دین اسلام هر آنچه که در توان دارد بکار گیرد. از آغازین لحظه ایکه بر منبر قدرت صعود نمودند، آخوند ها به توسعه و گسترش اسلام ناب محمدی پرداختند با بکارگیری دلارهای نفتی ربوده شده از ملت ایران. از آخوندی که تا سر در آموزش زبان الله، زبان عربی و علوم فقهی غرق گردیده است، آیا میتوان انتظار نوسازی مادی کشور و حرکت بسوی رفاه و آسایش عمومی را داشت؟ رفاه و آسایشی که تنها در بهشت الله میتوان بدان دست یافت.

 

 برهمه آشکار است که حکومت اسلامی، از آغاز به پیش رفت که بگذشته باز گردد و علما و فقها آنرا مورد تایید و تصویب قرار میدادند. بهمین ترتیب با رجوع بگذشته است که میتوان خشونت و انتقام ستانی که حکومت بکار میگیرد، مورد فهم قرار داد. آگر گفمان خامنه ای در باور و ایمان به لا الله الا بخود شکل نگیرد با باور بکدام خدا باید گفتمانی نو بسازد؟ گفتمان آخوند خامنه ای را باید بازتابی از گفتمان الله دانست.

 

حال رخصت که با رجوع باین گذشته وقایعی که امروز اتفاق میافتد مورد فهم قرار دهیم. توسعه و گسترش باور و ایمان به لا الله الا الله است که توجیه گر کشت و کشتار و جنک و خونریزی و تخریب و ویرانی، غارت و چپاول و تجاوز میشود. جالب آنجاست که خالق این دو قوم متخاصم یکی است، الله. اما، دیر زمانی است که الله اراده خود را بواسطه آخوند خامنه ای بازتاب میدهد. خداوند خامنه ای، نیز، چندی ست که مسلمانان جهان را به تسلیم و اطاعت و فرمانبری فرا خوانده است. چندین گروه در چند کشور همسایه در اذای دلاری که از خداوند آخوند خامنه ای دریافت میکردند، بحکومت آخوندها پیوستند و مزدورآنان شدند، از جمله حماس و جهاد اسلامی، دو سازمان اسلامی که خود را فروختند و تن به بندگی دادند، بندگی آخوند خامنه ای، نیرویی اماده به جنگ در راه الله.

 

البته که ادعا میشود، که جنگ حماس با اسرائیل جنگ ادیان و انتقام ستانی نیست، جنگ علیه اشغالگران است. اما، معلوم نیست بر اساس کدام اصل اخلاقی محاهدین حماس بسلاخی زن و مرد، طفل و کودک، تخریب و ویرانی دست زده اند. بعضا، فراموش کنند که  حماسی ها اگر به سلاخی یهودیان در هفتم اکتبر، دست نمیزدند، امروز شاهد فروریزی شان عقل و خرد انسان نبودیم. حماسی ها بخوبی میدانستند که نمیتوانند سرزمینهای باصطلاح اشغالی را بازادی برسانند. با این وجود در پاسخ باراده ولی فقیه، آخوند خامنه ای حمله باسرائیل در هفتم اکتبر را آغاز نمودند بعبارت دیگر، هدف مشترک نابودی اسرائئل سبب شد حماسی ها بندگی آخوند خامنه ای را بپذیرند و در خدمت رسیدن بهدف مشترک، دستها خود را بجنایتی بی سابقه در تاریخ آلوده سازند.

.

تردیدی نباید داشت که طراحان حمله حماسی ها باسرائیلیها، بخوبی آگاهی داشتند که حمله باسرائیل هرگز به بیرون راندن اشغالگران نیانجامد. اما، با این وجود حمله حماسی ها با بغض و کینه ای که به جهودها داشتند باید بوقوع می پیوست. چه، حمله حماسی ها فضائی را در منطقه بوجود میآورد، بسی بسیار بحرانی، پیچیده و پر ابهام و نه بسادگی قابل فهم. این همان شرایطی ست که حکومت آخوندی میتواند در آن بقای خود را در طولانی مدت تامین نماید و به خلق آن دست زدند. حمله حماس باسرائیل نظرها را از جنایاتی که روزانه حکومت آخوندی مرتکب میشد بانحراف کشاند و قدری بار سقوط از منبر قدرت بر گرده ها ولی فقیه را کمی سبک نمود.

 

هماکنون کمتر تحلیلگر و کارشناس و دیپلماتی هست که نقش حکومت اخوند ها را در فجایع کنونی، انکار کند. پس از دریافت این حقیقت است که حکومت اسلامی متوسل به مهره های سوخته نظام در گذشته، همچون وزیر امورخارجه سابق، محمد جواد ظریف شده که بار اتهام بجنایت جنگی را از دوش آخوند خامنه ای بر گیرد. گویا حقیقت نیز سر انجام به امریکائیها و اروپائیها آشکار گشته است. که تا حکومت آخوندی در کشور ایران بر قرار است تلاطم و نا آرامی در منطقه ادامه خواهد یافت. اما، این را نباید بمنای تغییر رژیم از خارج تعبیر نمود. ممکن است ولی احتمال ان کوچک است.

 

بنابر باور این نگارنده هرکز تباید انتظار داشت که کشوری مثل امریکا حکومت آخوندی را مثل حکومت صدام و طالبان براندازی کند. یعنی که برای براندازی باید به نیروی خویش تکیه کنیم. ما زمانی بر این حقارت و خواری فائق میشویم، که شناخت خود را از احکام و باورهای دینی خود ارتقا دهیم، کوششی که میتواند با بازشناسی لا الله الا الله باوری، آغاز شود که زیرنبای فرهنگ استبدادی را شکل  می بخشد و شکل هم بخشیده است. باید بخاطر داشته باشیم معنا و مفهوم لا الله الا الله دارای همان معنایی نیست که در گذشته داشتاست. هم چنین برگزاری نمازگزاریها روزانه، امروز دارای معنا و مفهویست سیاسی اند، مراسمی که پنج بار در روز طی مراسمی که از غسل و وضو،آغاز میگردد، به تعظیم و تکریم و سجده و تکرار اعتراف بحقارت و خواری خود ختم میگردد، باید مورد بازرسی قرا بگیرد تا مردم از فریب نماز و نماز گزاری بیرون آیند، آنچه در تغییر و تحول آن نمیتوان شک و تردید داشت، تغییر و تحول در دین است . شناختی نوین از دین از جمله خصوصی و شخصی ساختن آن است راه رهایی.

 

جامعه ما هرگز نمیتواند بسوی آینده نوین حرکت کند تا زمانیکه حوزه های علیمه، قشر مفتخوار جامعه، قشر آخوند را در جامعه تولید میکند. آیا کسی میتواند نیاز جامعه را به طلبه و فقیه توضیح دهد؟  این توضیح تا زمانیکه انتشار نیافته و در برابر دید باورمندان قرار نگیرد چندان نمیتواند به این زودیها شاهد تحول معنا داری باشیم.

 

تنها با آشکار سازی محتویات اسارتبارآور دین اسلام و برافراشتن پرچم زن زندگی آزادی است که جامعه میتواند بسوی روشنایی بال و پر بگشاید.

فیرز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

  

۱۴۰۲ آبان ۱۲, جمعه

زندگی

 در عالم برزخ!


 

اینروزها، باید روزهایی بشمارآیند برزخی، اگرچه دیر زمانیست که جامعه ما در عالم برزخ زندگی میگذراند. اما، واقعیت آن است که هماکنون با شدت بیشتری میتوان بودن در عالم برزخ را احساس کرد. عالم برزخ را میتوان دورانی خواند قبل از رسیدن بروز نهایی، روز بازگشت از مردگی بزندگی و حسابرسی، روز قیامت. حتی آن بخش از جامعه که دوران شاهنشاهی را تجربه نکرده اند، قربانی این دوران برزخی اند، از جمله تمام آنهائیکه، بشیوه دوران رسالت پیامبر اسلام، مثله گردیدند که آخرینشان مهرجوئیها بودند. البته که بقتل رساندن مهسا امینی و اخیرترین ستازه در میان ستارگان درخشنده دیگر، آرمیتا گراوند، کوشش بیهوده ای بود از طرف نظام بآن امید که بعالم برزخ پایان نهد و متخلف را بسزای اعمالش برساند و برعالم دوگانگی، حجاب و بی حجابی، پایان دهد. که همه قتل های و خون آشامی دراکولایی شهادت دهد که پایان زندگی دوگانه در عالم برزخ فرا رسیده است. حمله حمل باسرائیل آغاز پایان دوران برزخی در تاریخ است.

 

همگان باوضاع اسفبار کنونی مینگرند و با خود میاندیشند که چه بودیم و چه شدیم؟ که حداقل در دو روایت متفاوت، اما، از یک عالم، از علم برزخ بیان میگردد، یکی بزبان دین و قدرت، از زبان توسعه و سلطه طلبی، دیگری روایتی ست که از ترس قهر و خشونت و تنبیه ومجازات به بیان در نیاید و  در درون آدمی میماند و همچون موریانه درون را میخورد؛ و آن روایت دگراندیشان است و روایت محرومان از قدرت و ثروت. که هم اکنون آنرا باید روایت دین ستیزان نامید.

 

عالم برزخ اگرچه یک مفهوم دینی ست، ولی بخوبی میتوانی آنرا احساس کنی.  ورود بآن از آن زمانی آغاز گردید که آخوند خمینی بسرعت باد و برق بر فراز منبر قدرت صعود نمود. معلوم است که تا باخر آن نرسیم، در عالمی که زندگی میکینم، داری وجودی دوگانه هستیم، هم اینیم، هم آن، هم تقدس و زهد و تقوا پیشه کنیم هم اگر برای رسید باین اهداف دست بهر امر اهریمنی بزنیم، از جمله کشتار و جنایت در داخل، از اعدامهای افسران ارتش بر بام نشیمنگاه آخوند مقدس، آخوند خمینی گرفته تا آشوب و شورش بپا کردن در کشورهای منطقه و در تمام کشورهایی که ممکن است با رابطه خود با امریکا راضی نباشند.

 

اما، همه شواهد نشان از تعییر و تحولی بزرگ و خروج از عالم برزخ خبر میدهند. البته که خروج از عالم برزخ از دیر زمان آغاز گردید، از آن زمان که زنان زیر بار حجاب نرفتند. اگرچه سر آنجام آنرا پذیرفتند، ولی خود کمیت و کیفیت و شیکی و زیبائی آنرا تعیین میکردند که رژیم را وادار به مبارزه با بد حجابی و براه اندازی ائواع و اقسام نیروهای انتظامی و ارشادی و تنبیهات و جریمه ها و مجازات پرداخت.

 

حال اگر بفرضه بافی بپردازیم تغییر و تحول در هر جامعه شکل ویژه خود را میگیرد، انقلاب زن زندگی آزادی نیز شکل ویژه خود را در جامعه ما بخود میکیرد و آن شکل خروج از عالم برزخ است. یعنی که انقلاب را در روبنای جامعه باید پرورش دهیم، در تغییر و تحول اساسی در باورها و ارزشهای دینی و فرهنگی و همچنین با برچیدن نهادهایی که هیچ دلیلی برای موجودیت ندارند، مثل، حوزه های علمیه، اگر دست از گذراندن زندگی بهزینه مردم و یا مفتخواری برندارند. ما زمانی میتوانیم از عالم برزخ خروج یابیم که زنان ما بتوانند خود را از پوشش و قواعد و مقررات فرمایشی، رها نمایند. مهسا امینی و ارمیتا گراوند قربانی جنبش خروج از عالم برزخ و برقراری نظامی بر اساس زن زندگی آزادی  دانست.

 

بعضا، معتقدند که حکومت و سیاست در نظام مارکسیستی، مقوله هایی هستند زاییده روابط خاص تولیدی و اقتصادی. یا بعبارت دیگر، ساختار قدرت را متعلق به روبنایی میدانند که باز تابنده ی مناسبات زیر بنایی ست. فرمولی که لویی آلتوسر «اقتصاد گرایی خام» می نامد. حال آنکه ادیان، بویژه دین اسلام، باورمند را به گونه ای پرورش دهد که رعیت بودن و بندگی خویش و زندگی دوگانه، هم این و هم آن، را پذیرا شود، صرفنظر از تغییر زمان و تحولات زیر بنایی. مگر آنکه سلطه و تدوام حکومت آخوندی به چالش درآید. همانگونه که در جنبش روشنگری غرب از اواسط قرن هیجدهم بوقوع پیوست. اندیشمندان آن جنبش، دین و شریعت الهی  را ناسازگار با طبیعت، رشد و کمال انسانی بشمار آوردند و به براندازی آن از مسند قدرت همت گماردند. کمتر از صد سال بعد نیچه اعلام کرد که خدا مرده است. و یا بزبان دیگری مسئولیت خدا به پایان رسیده و انسان و عقل و خرد انسان است که مسئول است. این بدان معنا است که این زیربنا نیست که باید دگرگون گردد بلکه رو بنا ست که باید عمیقا تحول یابد.

 

حکومت آخوندی، در تمام دوران حکمرانی اش هر آنچه که در توانش بوده است هزینه توسعه و تسلط فرهنگ اسلامی کرده است، هم بلحاظ عینی و هم بلحظ ذهنی. چیزی که از آن نشانی در دست نیست تغییر و تحول در زیر بنای اقتصادی ست که پیوسته بسوی ورشکستگی روان بوده است. اما، همچنانکه مشاهده میشود، وضع بد و اسفبار اقتصاد و فقرو بدبختی لزوما به انقلاب نمی انجامد. حتی بانفعال و نا امیدی و نیز میکشاند. این است که حکومت اسلامی جامعه را مجبور ساخته که با یک زندگی دوگانه خو بگیرد، با زندگی نکبتبار آخوندی که در رسیدن بآخر خط است.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com 

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

برکوبیدن سر مار در تهران

یا درهم شکستن

سنگر روبه ان!



جنگ و کشت و کشتار، تخریب و ویرانی و خونریزی در منطقه خاورمیانه، بویژه در اسرائی و آن بخشی که فلسطین نامیده میشود، دقیقا همان چیزی بوده و هست که حکومت آخوندی برهبری آخوند خامنه ای، در انتظار وقوعش بود که بالاخره واقع گردید، واقعه ای که رهبر معظم، آخوند خامنه ای یک هفته زودتر در خطبه خوانی خود از آن خبر داده بود. که مبادا فلسطینی ها را دست کم بگیرید، که آنها بیش از همیشه سرحالتر و آماده تراند برای رزمایش. در حال حاضر هم، اگر، آخوند خامنه ای جانب احتیاط و دوراندیشی را برگزیند- که در واقع خیلی سریع هم جانب احتیاط را برگزیده و نقش خود را در حمله حماسی ها به اسرائیل انکار کرد. کنشی که میتواند ساختار قدرت فقیه را از گزند قدرتهای بزرگ بر کنار نگاه دارد.

 

اما، چه بسیار شنیده شده است که برای بازگرداندن ارامش و امنیت به خاورمیانه و توقف دشمنی ها و زد و خوردها و حل مسئله فلسطین، باید سر مار یا افعی را در تهران هدف قرار داد. که اگر کمی جدی تر باین عبارت بیاندیشیم می بینیم، که سرمار بیشتر اشاره دارد به آخوند خامنه ای بعنوان یک رهبر سیاسی، رهبری که در پی سروری بر کشور است، نه یک رهبر دینی، رهبری که آماده است ملت و کشور را فدای شکوه و عظمت دین اسلام بکند.

 

این بدان معناست که رهبر معظم، آخوند خامنه ای، قبل از آنکه یک رهبر سیاسی باشد و در مقام یک رهبر سیاسی بیاندیشد و تصمیم سازی کند، در جایگاه یک مجتهد جامع الشرایط، با عمامه و پوشیده در قبا و عبا و در رجوع و تقلید از منابع و ماخذهای معتبر مقدس اسلامی سخن میگوید. تا کنون، نیز، در میان تحلیلگران سیاسی، چندان تمایلی به تمرکز بر جنبه دینی ساختار قدرت در حکومت آخوندی مشاهده نشده است. در نتیجه ساختار قدرت بگونه ای مورد شناسایی قرار میگیرد، که دین را هم در بر گیرد. بدینترتیب نقد سیاسی را جانشین نقد دینی میکنند، چنانکه گویی دین اسلام از هر گونه ناپاکی و الودگی به شر و ظلم و ستم، و هر گونه سرکوب و زور و استبدادی مبرا، پاک و پاکیزه است.

 

این در حالی ست که ارجحیت، الویت و برتری دین نه تنها در گفتمان آخوندی بطور کلی و گفتمان آخوند خامنه ای، بطور خاص، بلکه در تاکتیک ها و استراتژی ها و تصمیم سازیهای نظام بازتاب مییابد. قتل مهسا امینی در یکسال پیش از این و قتل صدها جوان و کورسازی بسیاری دیگر، از جمله قتل آرمیتا گراوند و در پی آن قتل مهر جوئیها، برخاسته از حکومتی ست که بر ارزشها و باورهای اسلامی بنیانگزاری شده است.

 

در واقع، اگر نیک بنگریم، مشاهده میکنیم که در نیم قرن گذشته هر آنچه که در جامعه ما بوقوع پیوسته، هر تغییر و تحول و دگرگونی ای که رخ داده است، الوده بوده است با انگارههای دینی، چه در عرصه های مادی و اقتصادی و چه در عرصه معنوی و فرهنگی.

 

اجباری ساختن حجاب، ممنوعیت تولید و مصرف مشروبات شادی آور، جدایی جنسیت ها و صد ها محدودیت ها و ممنوعیت های دیگر، همه یا مستقیم از منابع و مواخذ معتبر دینی بر میخیزند و یا از تفسیر و تعبیر و یا تاویل مجتهدین جامع الشرایط. اگرچه هستند بسیاری که وحدت بین متن مقدس قرآن و تفسیر فقهی آنرا، اشتباهی فاحش تلقی میکنند.

 

همچنین بسیار دشوار است که در وقایع اخیر، از جمله حمله حماسی ها به اسرائیل، آثار انگشت حکومت اسلامی را مشاهده نکنی. چون میتواند از حمله هایی بشمار رود از جنس جنگهای اسلامی، از جنس جهاد و شهادت، خشونت و انتقام ستانی، نه لزوما در خدمت باز پس گیری سرزمینها اشغالی. زیرا که نیاز بعقل و خردی استثنایی نیست که بیدرنگ در یابی چنین طرحی چیزی نیست مگر کوبیدن آب در هاون.


در اینجا، این یاد آوری لازم است که نقش اسرائیل و توسعه سرزمینها اشغالی در بر انگیختن حماسی ها در قتل عام مرز نشینان یهودی، نیازمند بحث جداگانه ایست که به فرصت دیگر موکول میکنیم

 

آنچه تتا کنون روشن شده است، آنستکه حمله حماس به اسرائیل در سوی آزاد سازی سر زمینهای اشغالی نبوده است. عملیاتی که حماسی ها بدان دست زدند باید از جنس عملیاتی دانست، ذاتا، اسلامی، که در سوی نابودی اسرائیل و توسعه و پیروزی اسلام بدان اقدام کردند. عملیاتی که چه بسا فرمان آن، نه حتما مستقیم، از سوی مرجعیتی صادر گردیده است، بازتابنده وحدت دین و قدرت که در وجود آخوند خامنه ای، رهبر معظم انقلاب اسلام ناب محمدی، تبلور می یابد. اگر چه سندی در اثبات صدور فرمان حمله حماسی ها بدست ولایت فقیه، آخوند خامنه ای، در دست نیست. اما، این بدان معنا نیست که نتواینم حمله حماسی را بر گرفته از یک تکلیف دینی بدانیم، تکلیف جهاد و شهادت بمعنای "بکش تا کشته شوی" در دفاع از لا الله الا الله. حماسی ها هم مثل همه لشگرهای اسلامی، در راه الله و دفاع از شکوه و عظمت دین اسلام است که بکشتار دست میزنند و بسیاری را در خاک و خون غرقه مینمایند. البته، بر اساس احکام اسلامی، آنکه جان شیرین در راه عظمت دین اسلام فدا کند، پاداشی دریافت میکند بر خاسته از اراده الهی، زندگی ابدی در کنار تعداد بیشماری از فرشتگان همیشه باکره. چه پاداشی افسونگرتر از این؟

 

انچه حمله حماسی ها را باسرائیل، بیش از هر چیز دیگری به حمله ای برخاسته از قاموس دین اسلام تبدیل میکند، نفرت و تنفری بود که حماسی ها نسبت به یهودیان ابراز میداشتند و بیرحمی و شقاوت را در رفتار با آنان باوج خود میرسانده اند. حماسی ها در حمله خود به امکان مسکونی و بخاک و خون کشاندن پیر و جوان، تجاوز بزنان و غارت و چپاولگری و گروگانگیری، خشونت و انتقام ستانی را بسطحی رسانده اند که تنها میتواند بازتاب نفرت و تنفر نسبت به یهودیان بر شمرده شود، نفرت و تنفری که تاریخ آن بدوران رسالت پیامبر اسلام میرسد. متولیان و مجتهدین اسلام ناب محمدی نیز در پیروی از متن مقدس قران و تقلید از پیامبر، نفرت و تنقز از بیگانه و خارج از دین را، بویژه نفرت و تنفر از منافقین و مشرکین و کافران، از جمله یهودیان را نه تنها تشویق مکنند بلکه شکنجه و مثله سازی پیکر و سپس بآتش کشیدن آنها را مورد ستایش و پاداش قرار میدهند. دشوار است که تصور نمود که جنگنده های حماسی تعلیمات لازم را در رعایت حد و حدود بیرحمی و انتقام ستانی ندیده و راه دین اسلام را بانها نیاموخته باشند، در غیر اینصورت بعید نبود که بوی انسانیت بمشام جنگنده های حماسی هم برسد تا بجای کشتار انسانهای دیگر به کشتار حیوانیی بپردازند که در درونشان لانه کرده است.

این بدان معناست که تا زمانیکه، حکومت آخوندی در سنگر دین پناه گرفته است بدشواری میتوان انرا از سریر قدرت بزیر کشید. تنها با ابزار بازبینی و بازشناسی باورها و ارزشهای دینی خود است که میتوانیم، سنگری که روبهان در آن پناه گرفته اند، به تخریب و ویرانی بکشانیم و دین را بعرصه خصوصی کشانده و زنجیرهای اسارتبار آنرا ازد دست و پای خود بر گیریم.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com 

۱۴۰۲ مهر ۲۸, جمعه

بقای حکومت ولایت

و

جنبش زن زندگی آزادی!



 

اگر بگوئیم، آشوب و نا آرامی، خشم و خشونتی که هم اکنون شاهد وقوع آن در کشور خود و در کشورهای منطقه هستیم، از نظامی بر میخیزد که پرچم تقدس و تقوا و الله پرستی، پرچم دین اسلام را بدوش میکشد، هرگز کلامی بگزاف    نگفته ایم. اگر چه، حکومت اسلامی نقش خود را در حمله حماسی ها به اسرائیل انکار کرده است، اما، از حماسی ها بعنوان نماینده فلسطینی ها نه تنها بدفاع بر میخیزد بلکه چنان سخن میگوید، گویی که او، خود رهبر "مقاومت اسلامی،" است در برابر شیطان بزرگ، امریکا. با این وچود، در خطبه اخیرش، آخوند خامنه ای با نرمخویی بامریکا هشدار داد که کشور دست نشانده خود، اسرائیل غاصب را از ادامه بمباران غزه باز دارد و گرنه جهان اسلام را به بی تابی میکشاند:

 

ملت‌های مسلمان و حتی مردم غیرمسلمان جهان از جنایات جاری رژیم اشغالگر جداً عصبانی هستند و اگر این وحشی‌گری‌ها ادامه یابد، مسلمانان جهان و نیروهای مقاومت بی‌تاب می‌شوند و دیگر کسی نمی‌تواند جلوی آن‌ها را بگیرد.

 

از لحن رهبر معظم حکومت آخوندی، چنین برآید که او از آینده هم خبر دارد، بویژه از واکنش مسلمانان جهان، نه جمهوری اسلامی، در دفاع از فلسطینی ها، نه دسته محمود عباس و شرکا بلکه  گروهایی با گرایش اسلامی، متعهد به بازپس گرفتن سرزمینهای اسلامی. گروهایی که از رهبر معظم حکومت اسلامی، آخوند خامنه ای تبعیت میکنند، مثل حماس، برغم اختلافات فرقه ای و یا جهاد اسلامی و حزب الله در لبنان و حشد و شعبی در عراق و حوثی ها در یمن. این گروه ها را نظام برای روز مبادا بوجود آورده و هزینه ای سنگینی را صرف آنها کرده است بان منظور که در صورت لزوم بفرمان ولایت بپا خیزند و فرمانبرند. روشن است که این گروه های خود فروش، در کشورهای مختلف باید هم به اشارات و پیامها، اراده و فرمان آخوند خامنه ای توجه کرده و در صورت لزوم آتش باختیار، مقاومت در برابر "اشغالگران" را گسترش داده و سر زمین مقدس را از وجود غاصبین صیهونیست پاکزدایی نمایند.

 

بدون تردید، انفجار بیمارستانی که به پناهگاه بی پناهان تبدیل شده بود، باید موجب رضایت خاطر رهبر معظم اسلام ناب محمدی، آخوند خامنه ای شده باشد. چون، وی با چنین عملیاتی، "متهم دیگری به جنایتی که خود مرتکب شده ای" از دیر بازآشنا بوده است و خوب میداند چگونه از آن در خطبه خوانی های خود از آن استفاده کند، البته که نه بسود آرام نمودن فضا در خدمت صلح و مذاکره بین متخاصمین بلکه در سوی ابهام بخشیدن بفضا و آلوده ساختن آن با ارسال پیامهای ضد و نقیض و ایجاد سر در گمی، فضائئ که تنها حکومتی که بدست آخوندها مدیریت میشود، میتواند دوام آورد و بقا یابد.

 

واقعیت آن است که حکومت اسلامی خود را برنده اصلی گسترش زدو خوردها و در گیرها در منطقه می پندارد. هرچه منطقه نا آرامتر و آشفته تر و هر چه بیشتر وقایع سیاسی لابلای سحر و جادو پیچیده شود و با راز و رمز همراه گردد، حکومت آخوندی راضی تر و خشنود تر. البته، دیر زمانی ست که حکومت آخوندی در پی گسترش نفوذ و اعتبار در اقصا نقاط جهان بویژه در منطقه بوده است. چرا که حکومت آخوندی از ضعف و ناتوانی و یا کم زوری خود در برابر شیطان بزرگ بخوبی آگاهی دارد. بدین دلیل از رو در رویی مستقیم با شیطان اجتناب میکند. اما، در اقصا نقاط جهان با بکار گیری دستجاتی که در کشورهای اروپایی سازمان داده است و همچون گروههای کانگستری مدیریت میشوند، میتوانند به نا ارامیها و نارضائی ها در هر کشوری دامن بزنند، اگر آنها را خود موجب نشده باشند. در اینکه، حکومت آخوندی در حمله حماسی ها به اسرائیل و حتی در انفجار بیمارستان الاهلی در غزه، دست داشته است و در آن نقش بازی کرده است، جای چندان تردیدی نیست.

 

بدون تردید، حکومت اسلامی، حداقل بخشا، تداوم و بقای خود را در نا آرامیها و درگیریها در خارج از مرزها می بیند. تشدید و ادامه در گیری و آشفتگی در بیرون از مرزها، پوششی میشوند بر نا ارامیهاها، نارضائیها، اعتراضات و تظاهرات درونی. چه از هر زاویه ای که بنگری حکومت آخوندی در تمامی عرصه های گوناگون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و حتی نظامی، حکومتی ست ورشکسته. ولی فقیه، آخوند خامنه ای که عمامه اش هر روز بزرگتر و به تاج شاهی شباهت پیدا میکند، در خطبه اخیرش در باره پیشرفتها سریع علمی که در کشور بوقوع پیوسته داد سخن میدهد و رسیدن آن به ۱۲ برابر متوسط سرعت رشد جهان.

 

بعبارت دیگر، گفتمان ولایت، گفتمان تحریف است و ریاکاری، گفتمان انکار واقعیت است و اختراع واقعیت های جدید. در بدنه ی جامعه آخوندی، نه درد مند محنت زده ای را مشاهده میکنی، نه بیکاری هست و نه تورم و نه تحریمات فلج کننده. نا برابری ها، همه ناپدید گشته، همگان به عدالت پیوسته اند. نه غارتی است و نه چپاولی، نه در شرایطی بسر میبریم که همه مسئولند و هیچکس مسئول نیست. نه اینکه، دگر اندیشان و نه گویان و دگرباشان در دوزخ ولایت سوزانده میشوند. نه اینکه روزانه سر جوانانی را بر فراز دار می بینیم که معلوم نیست در کدام دادگاه به چنین مجازات غیر انسانی محکوم شده اند. خیر، اصلا و ابدا. نه خشمی هست و نه خشونتی و نه سرکوب و نه بیرحمی؟ در غیر اینصورت آرامش در نظام ولایت از چه چیزی میتواند بر خیزد، بجز از سر ترس و وحشت و برقرار سکوت و خفقان با بکارگیری هر ابزاری از جمله قهر و خشونت؟

 

رسیدن باین هدف، بر قراری سکوت و خاموشی و یا تحکیم نظام تسلیم و اطاعت مطلق از اراده ولایت، نه تنها در نا آرمیها و درگیریهای منطقه نقش بازی میکند، بلکه در داخل نیز با ایجاد ترس و ارعاب، است که نظام بقای خود را تامین میکند. اخیرا هم نظام بروش دیرینه بازگشته و سلاخی و مثله سازی شخصیتهائی معروف و شناخته شده در جامعه اسلامی را بار دیگر از سر گرفته است. بعید بنظر میرسد که بتوان انگیزه دیگری برای کارد آژین کردن و مثله سازی یکی از پیشکسوتان سینمای ایران، داریوش مهرجویی و همسر او، وحیده محمدی، خود سناریو نویس و کارگردان، بطرزی فجیع و بیرحمانه، در ویلای زیبا شهر کرج، میتوان یافت بجز انگیزه نظام در صیانت نفس، ایجاد ترس و وحشت و برقراری خاموشی و سکوت در جامعه؟ بویژه در حرفه سینما گری.

 

 هم چنین چه انگیزه ای میتواند توجیه گر نیمه جان ساختن ارمیتا کراوند باشد، بجز سرکوب جنبش کشف حجاب و بر قراری نظام تسلیم و اطاعت. نیاز به بر قراری ترس و وحشت است که ماموران امنیتی، پس از نیمه جان ساختن آرمیتا در مترو، او را در یک بیمارستان بستری نموده و بمحاصره نیروهای نظامی درآورده که به هیچکس حتی پدر و مادر ارمیتای نیمه جان اجازه ملاقات ندهند.

 

آنچه آخوند از فهم و درک آن عاجز است گذشت زمان است و تغییر و تحول و دگرگونی آن. یعنی که اگر قتل های زنجیره و مثله سازی فروهرها در زمانی  کارآئی داشته است، اما، در این دوره و زمانه بسی بسیار بعید بنظر میرسد که قتل فحیع دو سینماگر با شهرت و شرافت بی نظیر، بتواند جوانان بر خاسته از درون جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، را دچار ترس و ارعاب کند.

 

 بی دلیل نیست که نظام موجودیت خود را در معرض خطر می پندارد. احساس خطر، احساسی که از آغاز همراه نظام بوده است و برای نابودی آن به چه اعمال  زشت و تبه کارانه ای، دست های خود را آلوده نکرده است. اما، خطر اینبار، از نوع دیگری ست، خطری ست که تا تومار حکومت دین را در هم نپیچد، هرگز ناپدید نخواهد گشت. چرا که نظام اینبار با جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی روی در روی گردیده است و میداند که این جنبش سرانجام حیات را از وجودش ببیرون خواهد کشید. 

 

اما، حکومت آخوندی دیرزمانیست که نه تنها مقبولیت خود را نزد اکثریت مردم از دست داده است بلکه منفور هم گشته است. زیرا که خود خواهی و خود پرستی، فریب و ریاکاری حکومت اخوندی برهمه آشکار گشته است و خواسته یا نا خاسته موجب تنزل حرمت و گرامیداشت باورها و بعضا، رسم و رسوم دینی گردیده است. همین بس که مساجد خلوت و خالی را در ویدئوها مشاهده کنی.

 

آری، دشمن اصلی حکومت دینی، رهایی از باورها و رسم و رسوم دینی ست که ذاتا خصم آشتی ناپذیر زن است بعنوان یک انسان برخوردار از حق و حقوق برابر با مرد، دینی که مردود شمارد لذت از زندگی را و عادی نماید سرکوب آزادی را بعنوان یک پدیده غربی و عامل بی بند و باری و بیعاری، رها از هرگونه احکام الهی. این است که جنبش زن زندگی آزادی، خواب را از چشمان نظام ربوده است.

فیروز نجومی

firoz  nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

 

 

 

 

  

۱۴۰۲ مهر ۲۱, جمعه

حماس

پرورده دست ولایت!



البته که رهبر معظم حکومت اسلامی، آخوند خامنه ای، باید بر پیشانی و بازوهای ستبر جنگن های حماسی بوسه بزند و بر جسارت و شجاعت، از خود گذشتگی و فداکاریشان آفرین بگوید. چه جای تعجب است، تنها آخوند خامنه ای است داننده حقیقت. چون، آخوند خامنه ای بخوبی میداند که بیش از سی سال است که مزدوران حماسی را باستخدام پیاده سازی نقشه های خود معطوف به بازگرداندن عظمت و شکوه اسلام ناب محمدی بقیمت 150 میلیون دلار در سال در 30 سال گذشه در آورده است. این بدان معناست که فرمان حمله به یهودیان اسرائیلی در نزدیکی مرز غزه نمیتوانسته است بدون اطلاع و آگاهی رهبر معظم انقلاب اسلامی، آخوند خامنه ای صادر شده باشد.

 

اگرچه، رهبر معظم، آخوند خامنه ای نقش خود را در حمله حماسی ها و قتل عام یهودیان در یک سخنرانی انکار کرد، ادعایی از سر احتیاط و سیاست بازی، توجیهاتی بازدارنده حرکتهایی تلافی جویانه از طرف قدرتهای بزرگ. اما، آنچه انکار ناپذیر است، دینی و یا بهتر است بگوئیم اسلامی بودن کنش حماسی هاست. کنشی که  تنها مورد تقدیر و ستایش رهبر معظم انقلاب اسلامی قرار نگرفت بلکه فرقه اصلاح طلبان برهبری، رئیس جمهور سابق، آخوند محمد خاتمی، بشادی و پایکوبی پرداختند و قتل عام یهودیان را در اسرائیل جشن گرفتند. بعضا، نیز در خیابانها شربت و شیرنی توزیع میکردند.

 

البته در پاسخ برفتار تف لیسان ولایت فقیه اند، هموطنانی که با پرچم فلسطینی ها بر دوش باستادیوم ورزشی وارد شدند، پرسپولیسی ها فی البداهد پاسخی فراموش نشدنی در هماهنگی با هم بزبان راندند. که با کمی سانسور، باین عبارت که پرچم فلسطین رو تو...بکن، شعاری که تمامی تماشاچیان در بزبان راندنش شرکت داشتند. بهمین ترتیب پاسخ کارگران تولید فولاد و بسیاری دیگر در کف خیابانها، در واقع پاسخ هایی بوده و هستند برخاسته از اراده معطوف به ستیز با استبداد دین و قدرت، اراده معطوف به براندازی حکومت ولایت فقیه و برچیدن بساط حوزه های علمیه و ممنوع ساختن تولید زالوهایی بنام آخوند.

 

اما، آنچه دارای اهمیت است، جدا از نتایج مصیبت بارش، حمله حماسی ها به یهودیان در اسرائیل را باید بازتاب ارده ای دانست معطوف بر جهاد و شهادت، مفاهیمی برآمده از متن مقدس کلام الهی، کتاب قرآن، کتابی که سراسر لبریز است از تشویق و توصیه باورمند به دوری جستن از مشرک و منافق و کافر و در صورت احتمال نابودی و سر به نیست کردن آنها. این بدان معناست که قدرت و سیاست، در واقع، موضوع مرکزی متن مقدس قران و یا کلام الهی ست. نیازی نیست که اسلام را سیاسی بکنیم. از آغاز نیز اسلام مظهر قدرت بوده است. شمشیر، رمز انتشار و توسعه اش بود در اقصا نقاط جهان که با شکست نظام شاهنشاهی در ایران در اوایل قرن هفتم آغاز گردید.

 

روشن است که مفاهیمی همچون جهاد و شهادت تا زمانیکه در قلمرو باور و اعتقادات خصوصی بماند، بعید بنظر میرسد، احدی با آن بستیز بر خیزد. در عمل است که معنی نهادین جهاد و شهادت آشکار میگردد، قهر و خشونت و انتقام ستانی که در اصل کنشی ست جنایتکارانه، زشت و غیر انسانی، کنشی که نه تنها الله مورد تشویق و تایید قرار میدهد بلکه برای آن پاداشی هم تعیین کرده است که هر باورمندی را شیفته دریافت آن پاداش نموده و مشتاق سفر به جهان دیگر و گذراندن یک زندگی ابدی در کنار فرشته های همیشه باکره میکند. وقتی به گفتمان جهاد و شهادت میرسیم، دیگر روایات گونا گون از دین الله چندان مهم نیست. آنچه دارای اهمیت است آنست که جهاد و شهادت در خدمت ساختار قدرت قرار گرفته است یا نه؟

 

در اکثر کشورهای مسلمان، در دورانی که اطلاعات بسرعتی باور نکردنی بگردش در میآید، جهاد و شهادت، مفاهیمی هستند که با واقعیات زندگی روز مره بیگانه و غریبه اند. حال آنکه روایت اسلام ناب محمدی که بعداز 1357 در کشور ما بر فراز منبر اقتدار صعود کرده است بر اساس جهاد و شهادت بنیان گزاری شده است، مفاهیمی که اگر آنرا از هر نوع روایتی از اسلام بیرون کشی، چه مثبت، چه منفی، اسلام حتی در قلمرو باور هم نمیتواند دارای معانی ای باشند. اسلام عاری از قهر و خشونت، کشتار و خونریزی، تخریب و ویرانی، تهی است از اصالت و اعتبار الهی.

 

یکی از ویدئوهای انتشار یافته در چند روز اخیر، واکنش رهبران حماس را در حمله یاران به یهودیان در اسرائیل نشان میدهد که بطور جمعی مراسم نماز شکر گزاری بر پا میکنند چنانکه گویی عروس پیروزی را در آغوش کشیده اند. برگزاری نماز شکرگزاری پس از قتل عام انسانهاییکه مرتکب هیچ خطا و یا گناهی نشده اند، آیا بازتابنده اراده معطوف بجنایت علیه بشریت و اراده معطوف به تسلیم و اطاعت و فرمانبری نیست؟ حماسی ها با قتل عام یهودیان، اراده معطوف بدرآغوش کشیدن کدام آرمان را بمنصه ظهور رساندند؟ ایا حمله به مردمی که برای لحظه ای زندگی بدیدن کنسرت موزیک در یک محل حضور یافته بودند، میتواند برخاسته از آرمانی باشد بجز آرمان جهاد و شهادت در راه الله بر گرفته از متن مقدس قران؟

بی دلیل نیست که نظام، مرده سردار حاج قاسم سلیمانی را بیک قهرمان افسانه ای تبدیل کرده و میخواهند بر فراز هر صحنه ای بمنصه نمایش در آورند. چون میخواهند نشان دهند که او شیفته جهاد بود و شهادت. که عشقی که سردار به شهادت میورزید همگان را از احساسی که بزندگی داشتند شرمنده مینمود. سردار سلیمانی در سال 90 در مصاحبه ای در واکنش به شایعه ترور او بدست امریکائیها چنین پاسخ میدهد:

 

من این امر را تهدید نمی دانم بلکه این مسئله کمکی به شوق چندین ساله است که در راه خدا و دینش شهید شوم و امروز دعا می کنم که خدایا شهادت در راه دینت را نصیبم کن.

 

تردید نباید داشت که سردار حاج قاسم سلیمانی را در اردوگاه های تعلیمات نظامی بعنوان یک الگوی ولایتمدار به حنگنده های حماسی تذریق کرده و میکنند. سردار در ادامه مصاحبه اش به نقد زندگی غربی ها و دلبستگی آنها به زندگی مادی میپردازد و میگوید از آنجائیکه دشمن سخت پایبند این جهان مادی و فانی و  دلبسته ی آن است، قادر به درک مفهوم جهاد و شهادت نیست. فرهنگ آنها با شهادت سرشته نشده است. نمیتوانند شوق و شوری که در شهادت است بفهمند. نمیدانند که مرگ و نابودی در راه دین، راه و رسم انسان والا ست.

 

بعبارت دیگر، اسلام، اینجا، روایتی نیست بر ساخته ذهن و اندیشه و یا تفسیرسردار حاج قاسم بلکه این حاج قاسم است که بتوصیه الله مبنی بر حهاد و شهادت، بکش تا کشته شوی تن میدهد و جانباخته آن میشود. که ان دنیا به است از این. سردار سلیمانی، بعنوان الگو در تعلیمات نظامی بکار برده میشود، بان دلیل که او نماد یک سردار اسلام ، شناسائی میشود، سرداری بی هیچ عیب و نقصی، با کمال و با خرد و سر افراز، سرداری آماده ی جهاد و نوشیدن شربت شیرین شهادت در راه دین اسلام، دینی که جهاد و شهادت را نه مرگ میداند و نه نیستی بلکه زندگی ابدی میپندارد و هستی. یعنی که دشمن بهتر است بداند که سردار اسلام  چندان ارزشی برای زندگی قائل نیست. لذا در ادامه ی سخنانش میافزاید که:

من سرباز امام خمینی(ره) هستم و زمانی که ایشان می گویند که جان من فدای ملت ایران اسلامی در این میان جان من که سرباز کوچکی هستم در راه اسلام چه ارزشی دارد؟

 

بدون تردید، حماسی ها هم در تعلیمات نظامی خود آموخته اند که سرباز کوچک آخوند خامنه ای هستند، آماده جهاد و شهادت، اماده کشتار تا اخرین نفس و کشته شدن. بی دلیل نیست که عملیات حماسی ها در حمله به یهودیان، با چنان بیرحمی و بغض و کینه همراه بوده است که بسیاری از توصیف آن خود داری میکنند. تنها انسانهایی آماده کشتار تا کشته شدن هستند که در باور و ایمان خود به یک آرمان، دچار کوچکترین شک و تردیدی نیستند. هرچه هست نیکوست و پسندیده و با ارزش. در قاموس ولایت جهاد و شهادت یعنی پیروزی و برتری، یعنی هستی واقعی، یعنی زندگی. که ملت باید در تبعیت و پیروی از ولایت بیاندیشند و به زندگی مادی ارجی ننهند. بدون هیچ تردیدی نه تنها به حماسی ها بلکه بتمامی اعضای احزاب و یا سازمانهای پیرو ولایت، مثل حزب الله و جهاد اسلامی و غیره...ارزش جهاد و شهادت و اخلاق بکش تا کشته شوی در راه الله را میآموزانند.

 

مهم نیست در این زندگی در جهاد و شهادت دست بچه جنایاتی میزنی، سر چندین انسان، مرد، زن، پیر، جوان و کودک را بر رمین میافکنی و با چه بیرحمیها بانسانها دیگر تجاوز میکنی، تا زمانیکه در راه الله و در دفاع از یکتائی و یگانگی او صورت بگیرد، حد و مرزی وجود ندارد. همچنانکه پیامبر خدا، محمد بن عبدالله در قتل عام تمامی مردان قبیله غرایضه، قبیله ای یهودی کوچکترین ترحمی  بانان  روانداشت و سر همه مردان را بر زمین افکند و زنان و بچه های آنان را باسارت در آوردد. حتی پیامبر با همسر یکی از مردانی که سرش را بر زمین افکنده بود ازدواج کرد.

 

بعبارت دیگر، خواسته یا نا خواسته عملیاتی همچون کشتار یهودیان در اسرائیل، قهر و خشونتی که حکومت آخوندی نسبت بدگرکیشان و دگراندیشان  و دگرباوران روا میدارد، باطن و نهان ارزشها و باورهای اسلام ناب محمدی را آنچنانکه در متن مقدس قران و رفتار و گفتمان ولایت فقیه بازتاب می یابد، آشکار میسازد. که قهر و خشونت و بیرحمی در راه الله، از متن مقدس قرآن است که بر میخیزد، همچنانکه جهاد و شهادت و یا کشتار و خونریزی را الله میستاید و شایسته دریافت زندگی ابدی بعنوان یک پاداش الهی میداند.

 

 زمان بیان حقیت فرا رسیده است. آن زمان که کسی جرات بلند کردن انگشت بر علیه اسلام، بویژه از نوع ناب محمدی آن را نداشت گذشته است. تا دین آخوندی و یا شریعت اسلامی بر جامعه حاکم است باید در انتظار فجایعی شگفت انگیزتر و غمبار و مصیبت بار تر از آنچه در اسرائیل اتفاق افتاد باشیم. مگر اینکه نه تنها نظام ولایت را از بیخ و بن بر کنیم بلکه حوزه های علمیه را بزباله دان تاریخ بسپاریم.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com