۱۴۰۲ اردیبهشت ۴, دوشنبه

 

 

بد حجابی: اعتراض و مقاومت

در برابر نظام جباردین و دینداری!

 


 

مقدمه: آنچه در پی میاید، نوشتاری ست از دهه هشتاد در باره مبارزه با   پدیده بدحجابی که قرار بود با انتصاب سردار احمد رضا رادن بمقام رئیس پلیس پایتخت، براندازی شده و یکبار و برای همیشه ریشه این ناهنجاری از بیخ و بن کنده شود. حال، پس از 15 سال، بار دیگر سردار رادن را مامور مبارزه با پدیده ای میکنند که در ان شکست خورده است. مسلم است که اگر پیروز شده بود، مجبور نبود که بار دیگر آن ماموریت را بدوش بگیرد.

 جالب است که طرح و برنامه ریزی سردار رادن در باره ماموریتی که بوی سپرده شده است، تکرار همان خزعبلاتی است که در 15 سال پیش مطرح کرده بود.

اما، سردار رادن گویا فراموش کرده است که در آن زمان هم با اعتراض و مقاومت زنان رو برو بود، مبارزه ای که از آغازین روزهای صعود آخوند بر فراز منبر قدرت در 44 سال پیش بوقوع پیوست و هم اکنون به جنبشی تبدیل شده است رهایی بخش، رها از بند اسارت در دست اندیشه های خرافی برگرفته از ایده ها و تفکرات دوران بیابان گردی و بادیه نشینی، جنبش رهایی از باورها و اعتقاداتی در تضاد و خصومت با زن زندگی و آزادی و پیشرفت و ترقی در جهانی فرا سوی، جهان دینی، فراسوی قواعد و قوانین، شریعت اسلامی. سردار رادن، در 15 سال پیش از این، قصد آن داشت که اینده را با بازگشت بگذشته  و براندزی پدیده بد حجابی  شکل ببخشد حال آنکه امروز با پدیده کشف حجاب، پدیده ای بسیار متفاوت و نظام برافکن روی در روست. ولی، همچنانکه، جناب سردار در مرحله اول شکست خورد، اینبار نیز نه تنها  در پیاده سازی همان رسالت شکست خواهد خورد بلکه با دفن حجاب نظام نیز دفن خواهد گردید.

****

روزنامه اعتماد ملی گزارش میدهد که رئيس‌پليس پايتخت، ‌سردار احمدرضا رادان، در یک کنفرانس مطبوعاتی در خصوص پرسشي درباره نحوه اجراي چگونگي اجراي طرح مبارزه با بدحجابي از روز شنبه يكم ارديبهشت 86 گفت:

اتفاق خاصي نيفتاده! مي‌خواهيم يكي از ماموريت‌هاي ذاتي خود كه مدتي در اولويت بود و اينك باز هم در اولويت قرار گرفته است را انجام دهيم.

جناب سردار در واقع اعلام میدارد که برنامه مبارزه با بد حجابی در سرشت و نهاد حرفه پلیس نهفته است و از آن جدائی ناپذیر است. گوئی که در صدر مفاد آئین نامه شغلی قرار گرفته است. بزبان دیگری،  الویت این امر، داده شده است و در آن چند و چونی نیست.

اما گویا سردار پلیس بمنظورشناخت و مبارزه با پدیده بد حجابی که آنرا سبب تزلزل نظام اخلاقی معرفی میکند، دست به تحقیقات وسیع و دامنه داری زده است تا طرح براندازی آنرا بر اساس علم آغاز کرده باشد. بنا بر گزارش روزنامه اعتماد ملی، جناب سردار خاطر نشان میسازد که:

به شواهد و دلا‌يل محكم و متقني دست يافته‌ايم كه نشان مي‌داد بدحجابي موجب كاهش امنيت اخلا‌قي جامعه و ايجاد خلل و كاستي در آن مي‌شود، بنابراين از آنجا كه امنيت و به‌ويژه امنيت اخلا‌قي براي مردم از اهميت فوق‌العاده‌و تقريبا بي‌بديلي برخوردار است، منطق، عقل و تكليف، حكم مي‌كند كه مبارزه با بدحجابي را در شمار يكي از اولويت‌هاي اصلي نيروي انتظامي قرار دهيم.

کمی بعد در همین نشست مطبوعاتی، جناب سردار با تاکید فراوان خاطر نشان میکند که او از روشها و پژوهشهای علمی برای یافته های خود مبنی بر رابطه بدحجابی و کاهش امنیت اخلاقی جامعه، سود جسته است. او میگوید:

در نيروي انتظامي گروه‌هاي علمي مختلفي فعال هستند كه همراه با گروه‌هاي مختلف علمي دانشگاه‌ها، به صورت مستمر مبادرت به انجام پژوهش‌هاي علمي و نظرسنجي‌هاي منظم مي‌كنند. داده‌ها و اطلا‌عاتي كه من در مصاحبه‌ها اعلا‌م مي‌كنم بخشي از يافته‌هاي اين پژوهش‌هاست.

علیرغم آنچه سردار در توجیه ماموریت خود  بزبان میراند، بدیهی ست که ماموریت جناب سردار ذاتا الهی و اسلامی است. چرا که حجاب یک امر و فرمان خدایی ست. نه ریشه در قانون بشر دارد و نه ناشی است از فتاوی حضرت امام خمینی و یا حضرت ولایت فقیه، آقای خامنه ای.  حجاب وحی الهی ست. سود و زیان، معاصی، صواب و ضرورت آنرا برای بشر در کتاب قرآن بوسیله پیامبر آشکار ساخته است. اگرصدر نشینان حرفه دینداری، یعنی فقها و مجتهدین بوجوب حجاب قتوا داده اند بدانجهت است که آنها آگاهند از اراده و امیال الهی. بنابراین، آنکه مرتکب بدححابی شود از فرمان الهی است که سرپیچی کند و خود را آلوده بگناه، ومعاصی، گناهی که جزا دارد و عقوبت در سرای دیگر.

 اما بدرستی روشن نیست که چرا سردار متوسل میشود به دانش و علم بشری در توجیه این برنامه الهی و این ماموریت آسمانی، یعنی مبارزه با بد حجابی. بعبارت دیگر، معلوم نیست که برای  دفاع و استحکام حجاب و حجابداری  و نابودسازی پدیده بدحجابی، جناب سردار چه نیازی دارد به شواهد و دلایل علمی و سعی بر آن دارد که ماموریت خود را ماموریتی ذاتا بشری و اجتماعی جلوه دهد.  وی در توجیه ماموریت ذاتی خود ادامه میدهد (همان گزارش) که:

معتقدم كنكاش در نظرات مردم، ديدگاه جامعه‌شناسان، روانشناسان و همچنين نظرات علما نشان مي‌دهد كه بدحجابي زمينه نقض برخي هنجارهاي اخلا‌قي را فراهم مي‌كند. از سوي ديگر شواهدي نيز در دست است كه نشان مي‌دهد بدحجابي، خانواده‌ها را نگران و زمينه تعدي و بستر گرايش به برخي آسيب‌ها را فراهم كرده است. شهروندان از نيروي انتظامي مي‌خواهند كه با اراذل و اوباش مقابله كند، مانع ايجاد مزاحمت عده‌اي بيمار و منحرف به نواميس مردم شود، با اعتياد مبارزه و معتادان و زنان خياباني را جمع‌آوري و با بدحجابي مقابله كند

همچنانکه ملاحظه میشود جناب سردار بمنظور مبرهن ساختن ارتباط علت و معلول پدیده بدحجابی و نقض هنجارهای  اخلاقی، ازمنابعی همچون نظر سنجی مردم،  جامعه شناسان، روانشناسان و علما نام میبرد. همه البته بمنظور خاطر جمعی و علمی ساختن یک ماموریت الهی. حرف اساسی سردار آنست که ابتکارها، تاکتیک ها و استراتژی طرح مبارزه با پدیده بد حجابی بطریق علمی طرح ریزی شده است و آنها را بروش علمی بعمل در خواهد آورد. این تکیه بر علم برای پیاده نمودن اوامر الهی، بشارت ظهور قشری جدید از رهبران در حکومت دینداران حرفه ای را میدهد که خود از راه دین به اریکه قدرت دست یافته اند. اینان دیندارنی هستند که بر آنند که علم بشری را میتوان در راه تحکیم سلطه دین بکار گرفت. از مشروعیت روشهای علمی سود میبرند که اجرای اوامر الهی را مشروعیت بخشند و مورد پذیرش و مقبولیت عام قرار دهند. اینان بتقلید و تبعیت از فقها و مجتهدین، وظایف و ماموریتهای خود را اساسا  تحکیم و تداوم سلطه دین و دینداری، میدانند.  رجوع بعلم و تحقیق و تفحص بمنظور مبارزه با بد حجابی بازتاب کردار و گفتاری ست آغشته به تحجر و قهر و خشونت و در ماهیت ارتجاعی.

جناب سردار همچون جناب رئیس جمهور که  علم هسته ای را بمثابه ابزاری برا تحمیل  سکوت بر جامعه بکار میگیرد که بدین  طریق وحدتی مصنوعی را بوجود آورد، او نیز از علم و همچنین عقل و منطق سود جوید که  از چند وچون و کنجکاوی بکاهد، حجاب و حجابداری را مطلق وبی چون و چرا سازد و زمینه جرم شناختن نفی و مقاومت در برای اجرای طرح برنامه بد حجابی را فراهم آورد. آیا قابل تصور است که تدبیر و درایت سردارنیروی انتظامی جامعه ایکه مرزهای علم و فن آوری انرژی هسته ای را در مدت کوتاهی در نوردیده است، ریشه در موهومات و خرافات و تحجر داشته باشد؟ هرگز.

اما از آنجائیکه جناب سردار در ازای آنکه از کتاب قرآن، که کلام و حرف نهایی است در هستی و زندگی بشری ازجمله حجاب و حجابداری، آیه ای آورد و کند تکیه برآنچه اراده کرده است ذات الهی، مدعی میشود  که بررسی های اطلاعات جمع آوری شده بروشهای علمی و امداد متخصصین اجتماعی و روانشناسی باین نتیجه رسیده اند که بد حجابی بستر نقض بسیاری از  هنجارهای اخلاقی است.

بعبارت دیگر، جناب سردار تحقیق و تفحص نکند که به یقین در یابد که کیست و کیانند، دارای چه مشخصاتی هستند آنان که دست بارتکاب جرم و جنایت میزنند. که  کدام یک از افراد و گروهای سنی و جنسی، از کدام طبقه اجتماعی، مرتکب خلافکاری و بذهکاری شوند و امنیت جامعه را بخطر اندازند تا طرح  پیش گیری ریزد و از نرخ آن بکاهد. چرا که جناب سردار  نگران اخلاق است و نگران امنیت اخلاقی.  که خود از راه دینداری جایگاه قدرت را اشغال کرده است. بهمین دلیل احساس میکند که دارای تعهدی ست به دین ومامورشده است بعمل درآورد اراده ذات الهی. ار اینرو سخت تلاش میکند که نشان دهد  که اختلافی بین تحقیقات علمی و احکام دینی وجود ندارد. اما چون نگرش این دیندار متجدد حرفه ای، نگرشی است رمانتیک به رابطه امیال الهی و واقعیات اجتماعی، فراموش میکند که وظیفه اصلی او خدمت بمردم و نگهبانی از جان و مال آنها است، نه مبارزه با پدیده اخلاق شکنی همچون بدحجابی. چراکه بعید بنظر میرسد که علوم انسانی امروز بتوانند ثابت کنند که رابطه ایست بین بد حجابی و قانون شکنی و ارتکاب جرم.

حال آنکه واقعیت آنستکه زمانیکه دین و قدرت در هم آمیزد، رئیس پلیس پایتخت میشود پاسدار اخلاق وامنیت اخلاقی، نه حافظ قانون و حراست از حد و حدود قانونی. میشود حامی و مدافع دین و دینداری، نه نگهبان جان و مال و نظم و آسایش اجتماعی.  تعقیب  و دستگیر کند آنکه  سرپیچد از بایدها و نباید ها و یا فتواها و احکام دین فقاهتی.

آنچه مشکل ساز است اینستکه از کجا بدانیم نقض آن هنجارهای اخلاقی را عوامل دیگری سبب نشوند؟ مثل فریب و ریا کاری؟ شاید بی پولی و بیکاری، فقر و محنت،  تحقیر و خواری؟ آیا امکان دارد که گروهی دیگر از دانشمندان در تحقیقات شان به نتیجه ای عکس برسند و بر اساس مدارک و اسناد علمی ثابت کنند که هیچگونه رابطه ای وجود ندارد بین نقض هنجارهای اخلاقی و بد حجابی؟ آیا در چنین صورتی جناب سردار، همچون رئیس جمهوری که در آتش شدید عشق بعلم میسوزد، برنامه تعقیب و دستگیری زنان را متوقف میسازد؟  آیا طرح علمی مبارزه با بد حجابی را معوق میگذارد؟  آیا مردم حق دارند که بدانند کدامند آن هنجارهای اخلاقی که شکسته گردند و فرو ریزند بدلیل بد حجابی؟

وانگهی اگر جناب سردار خیلی نگران امنیت اخلاقی ست، آیا بهتر نبود یک تعریفی از نظام اخلاقی بدست میداد تا مردم آگاه گردند، دانا و بینا شوند که چرا  بد حجابی جرم است و سبب چه تباهی ها و فساد ها میشود، تا در نهاد خود بسپارند و به نسلهای بعدی نیز بیآموزند که هم در این دنیا مجرم شناخته شوی و مجازات و تنبه وهم در آن سرای دیگر در آتش جهنم سوزی و خاکستر شوی، اگر مبادرت کنی به بد حجابی تا بدینوسیله خود آئین گردند و سردار را بی نیاز سازند از بکار گیری قهر و خشونت برای جلوگیری بدحجابی؟  

جناب سردار آنقدردر رمانتیسم الهی غرق گردیده است که هرگز در نظر نگرفته است که سی سال است که حکومت اسلامی در حال مبارزه با بد حجابی و دیگر پدیده هائی که در منظر دین ضد اخلاق  بوده است. اما زنان هرگز میدان مبارزه را ترک نکردند. خود را پوشاندند اما بر تحمیل حجاب اسلامی پیوسته شوریده اند.

 البته جناب سردار کمی بعد خاطرنشان میسازد که تنها کنکاش در باره  بد حجابی نیست که مبارزه با آنرا ضروری ساخته است بلکه به طریق اولی این نگرانی خانواده ها  از بروز و شیوع این اپیدمی اجتماعی، یعنی که مرض بد حجابی است که سردار پلیس را بمبارزه با آن وادار ساخته است. آنچه سردار رادان فراموش کرده است، این است که در جامعه اسلامی،  قدرتمدار عامل و مسئول، باید که نگران خشم و غضب ذات الهی باشد. شک در این نیست که سردار شب و روز در اضطراب و نگرانی تحصیل رضای الله بسر میبرد. اگر از برای تحصیل خشنودی الله نیست که سردار با این پدیده اخلاق برانداز بمبارزه پرداخته است، رضای کیست که او در پیش روی دارد؟

در درجه اول آیا میتواند چیزی باشد جز خشنودی ذات الهی؟ اما به دلایلی سردار این واقعیت را  پنهان میسازد. و به پژوهشهای علمی متوسل میشود  که ثابت کنند  بد حجابی یکی و یکسان است با جرم و انحراف و بیماری اجتماعی که عاملین آن ارازل و اوباش اند.  ولی امتناع دارد از شناسایی علت و یا عواملی که سبب بروز بد حجابی شوند. آیا در بینش دینداران حرفه ای  چیزی میتواند باشد علت این پدیده رسوا و عفت سوزان بد حجابی بجز شیطان رجیم که به چالش طلبد امر و اراده الهی؟ مگر این شیطان نیست که در رقابت با ذات تعالی در وجود بشر راه یابد، وسوسه کند و بفریبد و سبب گمراهی شود؟ تمام دینداران حرفه ای در این باور نیز اشتراک دارند که سرپیچی از امر و اراده الله، همچون بد حجابی، یک امر شیطانی ست که نیازمند صغری و کبری های علمی نیست. بنابراین جناب سردار پلیس بهتر نبود نیروهای انتظامی را در خدمت مبارزه با شیطان در آورد؟ شاید جناب سردار در پی رسیدن به غایت دیگری ست و حجاب بهانه ای بیش نیست.

آنچه مسئله انگیز است آنست که سردار در قلمرویی قدم میگذراد که در سیر و سیاحت درآن بسیار ناشی ست. قلمرو اخلاق و امنیت اخلاقی، قلمروئی ذاتا مناقشه ای با احکامی متغیر و نسبی، و ماهیتا درونی  نه قابل اندازه گیری با روشهای کمی، آمار و ارقام تحقیقی و تجربی.  اما بنظر میرسد که سردار، نظام اخلاقی را یکی میداند با نظام قانونی. شاید این یکی از ویژگیهای نظام اسلامی ست؟ حتی اخلاق شکنی جرمی ست وخیم تر از قانون شکنی. حال آنکه بسیار اتفاق افتد که اخلاق شکن،  نکند قانون شکنی . بعنوان مثال ممکن است فردی دروغ گوید و وقعی به هنجار اخلاقی ننهد بی آنکه قانون را بشکند. ربا خورد بی آنکه قانون شکند. در این موارد پاسخ جناب سردار پلیس چیست؟ کسی، چیزی هرگز نپرسد و نداند. مگر نه اینکه دروغ گوئی و ربا خوری امری ضد اخلاقی است. همه اخلاق دانان بر این که دروغ و ربا خواری مادر همه  اخلاق شکنی ها ست با یکدیگر در توافق اند. آیا این بدان معناست که صدمه و خساراتی که  بد حجابی " به بدنه و ساختار اخلاق میزند بسیار سهمناک تر و خطرناک تر است از دروغگویی و یا غیبت و یا رباخواری، یا تقلب و حیله در داد و ستد و یا در سیاست و قدرتمداری و یا استثمار و بهره بری و بهره کشی ؟

به هیچ وجه روشن نیست که چگونه و بچه دلیل سردار رادن این موارد بد اخلاقی را نادیده میگیرد و تنها مورد بد حجابی را مد نظر دارد و تنها با این پدیده بمبارزه میپردازد. جناب سردار از کدام نظام اخلاقی سخن میراند و نگران کدام امنیت اخلاقی است؟ اخلاق اسلامی؟  شخص حیران میماند که اگر سردار رادن ماموریت ذاتی خود را تضمین امنیت اخلاقی میداند چرا دروغ گویان و ربا خوران و بسیاری دیگری را که به اخلاق شکنی عادت دارند  مورد تعقیب و دستگیری قرار نمیدهد؟

دیگر مسئله آنست که وقتی رئیس پلیس ماموریت خود را حراست از اخلاق و امنیت اخلاقی دانسته و مبادرت به پیاده سازی آن در سطح جامعه کند، ضرورتا، گریزی ندارد،  مگر آنکه اصل اساسی اخلاق را زیرپا گذارد و مرتکب بی عدالتی شود. چرا که اخلاق امری ست خصوصی  و درونی، منشعب از عقل و خرد انسانی که به بدی و خوبی، شر و نیکی بمثابه عناصری تابع زمان و مکان مینگرد. از برای عقل  نه مطلقی هست و نه غایتی. چرا که انسان پیوسته حقیقت و غایت را در نوردد، غایتی نو و حقیقتی نوین را بجوید. پس اگر اخلاق نهانی ست و اختیاری و وابسته به تمایلات درونی وشخصی، نمیتوان آنرا قانونمند ساخت و بطور یکسان و برابر، بدون قائل شدن امتیازی برای احدی، بمرحله اجرا در آورد. اینست که بشر در سیر تکامل خردش بمنظور امتناع از بی عدالتی در جامعه انسانی، اخلاق را در حریم خصوصی رها ساخت و بقانون برای رتق وفتق امور اجتماعی  روی آورد. چرا که تنها قانون است که تمام افراد جامعه را یکسان و برابر می انگارد، بویژه آن قانونی که تبلور اراده آزاد مردم باشد. تنها تحت چنین نظام قانونی ست که میتوان انتظار عدالت داشت. چرا که همه افراد را در برابر خود مساوی و برابر میبیند. در منظر قانون تفاوتی نیست بین زن و مرد بلحاظ حقوق اساسی، بین غنی و فقیر، بین دیندار و بیدین. اما عدالت اسلامی حجاب را برای یک گروه از انسانها واجب و مطلق ساخته است و گروهی دیگر را از آن معاف نموده است. بچه دلیل مردان را از پنهان ساختن خود در حجاب معاف داشته است معلوم نیست. در این معنا حجاب نمیتواند چیزی باشد جز بی عدالتی و تبلور سلطه مردان بر زنان. چرا که در اینجا زن وظیفه دار پنهان ساختن خود از چشم مردان میشود. ولی مردان خود را نیازمند پنهان داشتن از چشم زنان نمی بیند. 

واقعیت آنستکه، پس از گذشت سی سال، حکومت اسلامی نتوانسته است که حجاب را قانونمند سازد. نه تعریفی از حجاب ارائه داده است و نه بد حجابی. یکی چادر بسر کشد و دیگری مقنعه، یکی روسری دارد و مانتو، یکی گشاد پوشد و دیگری تنگ، یکی بلند و دیگری کوتاه. قانونمند ساختن حجاب نیازمند یونیفرم ساختن آنست. همه یک جور و یک رنگ. درست مثل یونیفرم زندانیان. در واقع همین یکسان و یک رنگ سازی جامعه است که حکومت اسلامی پس از سی سال نتوانسته است بمرحله اجرا در آورد. چرا که برای این منظور تولید و توزیع البسه زنان را خود باید بعهده گیرد و تمام کارخانه های پوشاک را تحت کنترل خود در آورد تا همه زنان یک رنگ و یک اندازه بپوشند. تنها در آنزمان است که نافرمانی میتواند جرم شناخته شود.  وقتی فرمان صادر میشود که روسری زنان نباید قیطانی باشد، زنان را دچار حیرانی کند. و چون کوتاهی و بلندی و تنگی و گشادی پوشاک زنان هنوز دارای تعریف مشخص قانونی نیست، تنها میتواند تعریفی باشد دلبخواهی، بسته به رای آنکه در دست دارد ابزار قهر و خشونت و ستمکاری. در چنین صورتی حجاب نمیتواند یک امر اخلاقی باشد بلکه امری ست تحمیلی. اگر پذیرفتی، نیکو. اما اگر تمرد کنی تنبیه است و مجازات. البته سردار بدحجاب را  مورد رحم و ترحم اسلام رحیم و رحمان قرار داده و اظهار میدارد که  در مراحل اول با ارشاد آغاز میکند  بعد البته اگر موثر نیفتاد  به قضا و دادگاه  رسد و سپس تنبیه و مجازات است، از زندان و  توقیف برای مدت دو ماه گرفته تا پیج سال تبعید دور از سرزمین خانوادگی.

 و نیز اگر اصل اخلاق مبتنی است بر پرهیز از شر و بد و اقدام به خوب و نیک، روشن نیست که چگونه ممکن است بد حجابی ارتکاب به شر باشد و نقض هنجارهای اخلاقی؟  چه اگر حجابدار نباشی، نتوانی زیر آن چیزی را پنهان کنی، همان هستی که مینمایی، اگر زیبائی اگر زشت، مینمایی آنچه هستی. از دو رویی به پرهیزی و ظاهر و باطن خود یکی سازی. از این آید کدام شر و بدی؟ آقای سردار وقتی مبارزه با بد حجابی را امری عقلانی میداند، فراموش میکند که همان عقل، پنهان ساختن را نیز بد و شر، میشمارد. این بدی ها و زشتی ها ست که تمایل به پنهان شدن دارند. پنهان کردن، بد است بآن دلیل که سبب نفی و جود چیزی و یا  فریبکاری گردد. حجاب نیز در اصل چیزی جز پنهان ساختن نیست. اگر از بی حجابی شر بر خیزد مسلم است که  پنهان سازد آنرا حجابداری. پنهان داشتن، بد است، چون بیماری و انحراف و تباهی  را علاج نیست، چون بد و شر هنوز دارای وجودند، و ناپدید نگردند با حجابداری که بنوعی ارتکاب بدر وغ است و فریبکاری. پس چیست آنچه که باید در زیر پوشش حجاب قرار گیرد؟ آیا میتواند چیزی بجز زن و وجود زن باشد؟ آیا وجود زن چیزی ست زشت و شرم آور که ضرورتا باید پنهان شود؟ و اگر از پنهانی به بیرون خزد،  و چهره خود نمایان سازد، لرزه بر پیکر دینداران افکند و آنها را گمراه و رهسپار آتش جهنم سازد؟ شراره های شهوت و لهو و لعب بر جهد و بآتش کشد بنیان دین و دینداری؟

آیا باین دلیل است که باید نیروهای انتظامی تجهیز و بسیج شوند که وجود و هویت زن با قهر و خشونت، نفی و زیر حجاب پنهان شود؟ آنچه سردار پلیس تهران بد حجابی مینامد، بیانگر مقاومت و مبارزه زنان است علیه آن بینشی و نگرشی که وجود و هویت زن را بر نتابد. نظامی که بر اساس تحقیر و خواری زنان بر پا گردیده است. چگونه ممکن است حق گزینش از زن بستانی، حجاب را بر او تحمیل نمایی  و بدین وسیله عقل و خردش نفی کنی، اما، او را خوار و تحقیر نکنی؟ خود مختاری دلیل عزت نفس انسانی ست. محرومیت از آن انسان را تبدیل کند بیک موجود حیوانی. تحمیل حجاب نفی وجود زن است بمثابه یک موجود خود مختار، توانا بخود آئینی و گزینش های عقلانی. جناب سردار بخوبی آگاه است، اکثر زنان دانشمند، نویسنده، روشنفکر، عالم و محقق همه از بی حجابان بوده اند. و اکثر زنان جهان با پدیده حجاب بیگانه اند. اما نه موجب آفات اجتماعی گردیده اند و نه مرتکب عفت سوزانی.

 جناب سردار در پایان سخنانش یاد آور میشود که حجاب یک آسیب چند وجهی ست که باید آنرا نابود ساخت. آری سردار پلیس تهران از چند وجهی بودن حجاب آگاه است ولی از وجه سیاسی و ایدئوژیک آن سخنی بمیان نمیآورد. چرا که هنوز حاضر نیست که اعتراف کند که نظام حکومت اسلامی بر بنیان حجاب برپا گردیده است.  حجاب پرچم افراشته اسلام فقاهتی ست و یا حکومت دینداران حرفه ای. حجاب نشان تمدن و فرهنگ اسلامی است. وسیله ایست برای حفظ و تداوم ارزش و هنجارها و سنت هایی کهنه و پوسیده  بر اساس نفی زن بعنوان یک موجود انسانی. بد حجابی اعتراض و مقاومت است در برابر نظام جبار دین و دینداری و مردسالاری.

چرا که اگر حجاب بر گیری فرو ریزد نظم دینداری. چگونه میتوانی زندگی کنی در یک جامعه اسلامی اگر بر افتد حجاب و حجابداری؟ حجاب نشان سلطه دین است و دینداری،  نشان وحشت و هراس است از آزادی. تقلیل انسان خود مختار است بیک حیوان، سزاوار اسارت و بندگی. اگر پنهان نشوند زنان در زیر حجاب  شیوع و انتشار یابد فساد و تباهی، گسیخته شود شالوده زندگی خانوادگی. نه اخلاق میماند و نه امنیت اخلاقی. تنها در جامعه اسلامی است که بد حجابی بوجود آورد چنین ضایعات هولناک اجتماعی. اینست که نیروهای انتظامی باید که بسیج و تجهیز شوند تا از بیخ و بن برکنند این آفت و آسیب اجتماعی.

بنابراین حجاب نه تنها بمثابه ابزار کنترل اجتماعی و تامین و تحکیم قدرت دینداران حرفه ای بکار رود، بلکه آشکار کننده  بینش و نگرش دینداران حرفه ای،  بزن است. دینداری همچون سردار پلیس تهران نمیتواند زن را ذاتا چیزی جز موجودی سرکش و نا فرمان انگارد که در وجود ش فریب نهفته است و گمراهی.  که باید تحت کنترل قرار گیرد و مراقبت شدید بر اساس علم و تحقیقات علمی. چنین اندیشد که هر بخش از وجود زن آشکار گردد، مست و مدهوش کند  یکسره مردان را. نفاق افکند بین آنها،  سبب گردد رقابت و حسادت را، شمشیر کشند مردان علیه یکدیگر، بهم ریزد نظم اجتماعی را. وای بآن روز که زن موی خود افشان کند، چهره زیبای خود نمایان و پیکر خود از یو غ حجاب رها سازد. آنزمان است که شیطان بزرگ با اسلحه هسته ای سرزمین دینداران را مورد حمله قرار دهد با شیوع بد حجابی. چرا که چهره و پیکر زن، بنا بر منطق جناب سردار پلیس، رها از بند حجاب، فساد ساز است و  ببار آورد تباهی. در خمیره او نهاده است ایزد تعالی، سرکشی و لجام گسیختگی. حجاب را نیز آفرید که افسار زند، رام و مطیع سازد این موجود یاغی.  براساس این نگرش آیا بد حجابی میتواند چیزی باشد جز  سرپیچی زن از امر الهی؟ آیا میتوان تصور نمود زن را چیزی جز یک موجود شیطانی؟ اگر خدا به سرشت و خمیره زن که همانا تمایل است به تمرّد، مقاومت و سرپیچی ، دانا و آگاه نبود هرگز دست بآفرین ش حجاب نمیزد.  جناب سردار گویا فراموش کرده است که خالق حجاب خداوند تعالی است و خالق بد حجابی شیطان. اگرچه او در تجزیه و تحلیل نهایی به براندازی شیطان  برخاسته است، اما نمیتوان بموفقیتش چندان امیدوار بود. سی سال است که چهره و پیکر زن لرزه بر ساختار نظام الهی، نظام دینداران حرفه انداخته است. این لرزش اندک، اندک به زلزله ای عظیم تبدیل گردد و بارگاه دین و دینداری را در هم شکند.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

 

 

 

  

۱۴۰۲ اردیبهشت ۱, جمعه

حجاب اسلامی:

نماد یکتایی و یگانگی

دین و قدرت!


ریا و فریبکاری حکومت آخوندی بر همه آشکار است. رازی نیست نهانی. اما، برخی بسی بسیار فراتر روند و میگویند حجاب زنان هم، ابزار فریب مردم است در دست نظام. که با تمرکز بر مسئله حجاب زنان، اذهان عمومی را از مسائل اساسی و حیاتی جامعه، از جمله ورشکستگی اقتصادی، تورم و گرانی و بیکاری و فرو روی بیش از 80 در صد جمعیت بزیر فقر، که بانها نیز باید بحران ویرانی محیط زیست، خشکی درباچه ها و رودخانه ها و آلودگی هوا را افزود، همه بحرانهایی که سبب رسوایی و آشکار سازی لاف و گزاف میان تهی حکومت اخوندی گردد. بحرانهایی که بجای آنکه حکومت در صدد مدیریت آن باشد، سعی در روپوشانی آنها میکند. بدین منظور، بعضا، برآن باورند که حکومت آخوندی مسئله حجاب زنان را به مرکز توجه جامعه انتقال میدهد تا روپوشانی نماید بحران عمیق و گسترده ای را که با آن روی در رو است. انحراف اذاهان عمومی از این بحران گسترده است که نظام را به برافراشتن پرجم مبارزه با البته که اینبار نه با پدیده بدحجابی بلکه با پدیده کشف حجاب، وا داشته است. بعبارت دیگر، حجاب را ابزاری بشمار میآورند در خدمت رسیدن به هدف مهمتری. حجاب بخودی خود، نه هدف است و نه مسئله ساز.

این و یا نسخه دیگری از این برخورد با حجاب زنان از طرف کسانی مطرح میشود، همگان از فرهیختگان و نخبگان سیاسی و فرهنگی، همگان، شخصیت هایی نماد دانش و بینش و دانایی. بدین دلیل، دشوار است که باور کنی که اینگونه سطحی به مسئله حجاب بنگرند، نه چندان مهم، مثل، مسائل معیشتی، مسائل خورد و خوراک روزانه و مسکن. همچنانکه مارکسیستها بر آن باوراند که مسئله حجاب به روبنای جامعه تعلق دارد، ساختاری که بازتابنده روابط مادی و زیر بنایی ست. باین دلیل، برای یک چپگرا، حجاب دارای چندان اهمیتی نیست در مقایسه با روابط درنظام تولیدی و طبقاتی و یا در مقایسه با در گیری با سرمایه داری جهانی!

چپگرایان همراه دیگر گروه ها و سازمانهای لیبرال و ملی گرا و مجاهد و یا هر گرایش دیگری، همگان از آغاز، مسئله حجاب و زنان را جدی نمیگرفتند و فکر میکردند که طرح آن  گمراه کننده است. پذیرفتن کوته بینی، هرچند هم که از خرد و دانایی برخیزد، چندان ساده نیست. چرا که این نوع برخوردها را باید باز تابنده عدم درک و فهم حجاب و منزلت زن در جامعه ای دانست که برآن دین و دینمداران سلطه افکنده اند. جامعه ای که در آن تحول بزرگی بوقوع پیوسته است و دین، قدرت شده است و قدرت، دین. آخوند و فقیه از حوزه و مسجد بر خاسته و بر مسند قدرت صعود کرده اند.

نظام آخوندی، قبل از آنکه با مدیریت جامعه آشنا شود و راههای برخورد با آنها و چگونگی حل و فصل شان را بیاموزد، حجاب زنان را کم و بیش در سراسر جامعه توسعه داده بود، لزوم حجاب زنان و تضعیف و محدود ساختن حق و حقوق اجتماعی زنان از زودتر اغاز شده بود. گویی که انتشار و همه گیر شدن حجاب در جامعه بسنده نبود. بهمین دلیل، چیزی طول نکشید که حجاب زنان اجباری گردید و در سال 60 هم تنبه و مجازت نقدی و تا دوماه حبس برای ارتکاب به جرم امتناع از حجاب شرعی، بقانون مجلس ولایت در آمد.

 این بدان معناست که حجاب و جایگاه زن بر اساس اصل و اصول دین اسلام، از آغاز، از مهمترین مسائل حوزه های علمیه و حکومت آخوندی محسوب میشد. کمتر میتوانی در خطبه خوانی نمازهای جماعت که در روزهای جمعه برگزار میشد، خطبه ای را بیابی که از حجاب زنان، سخنی بزبان نیاورد و به تحکیم آن پند و اندرزهای لازم ارائه ندهد. بسی بسیار نادر بودند اخوند و یا آخوندهایی در بین بیش از 800 اخوند بر فراز منبر قدرت، در روزهای جمعه، از اهمیت حجاب و عفاف و ضرورت حفظ ان برای زنان چیزی بزبان نیاورند.

در آنزمان، البته، چندان سوال برانگیز نبود اگر مردانی برخاسته از تاریکخانه های دین، در باره جنسیت دیگر و نیازهای زنان سخن بمیان آوردند. چون، آخوند و فقیه در آموختن علوم فهی، به نیازهای فقیه و نهاد فقاهت میاندیشند و نه نیاز زنان. فقیه نیاز دین  به سلطه بر جامعه را با نیاز زنان به حجاب آمیخته است. این نیاز مشترک است که اخوند و فقیه بر فراز منبر از آن سخن میرانند. یعنی که فقیه و آخوندی که از حوزه ها برخاسته و بر مسند قدرت جلوس یافته است به بنیاد یک جامعه اسلامی میاندیشد و آنچه راه رسیده باین هدف را هموار میکند. اینست که بر تحمیل حجاب بر زنان، آخوند آماده است از هر ابزاری سود برد چون سلطه خود را وابسته به سروری و سلطه حجاب و برتری مرد بر زن می پندارد.

بنابراین برهان، حجاب اجباری، نه بعنوان ابزار و یا تاکتیکی خاص بلکه بعنوان هدف از آعاز نقش بزرگی در شناسائی هویت و کیستی و چیستی حکومت دین اسلام، دینی ختم تمام دینها، کامل و بدون نقص بازی کرد و هنوز هم. حکومت آخوندی نیاز داشت که هم در درون و هم در بیرون هویت اسلامی خود را بنمایش بگذارد. از آن پس نیز، از آغاز تا بامروز، حکومت آخوندی، هویت دینی خود را به حجاب زنان گره زده است، چنانکه نفی حجاب میشود یکی با نابودی حکومت اسلامی و هم اکنون شاهد هستیم که چگونه حکومت آخوندی بنام حرمت و تقدس حجاب، بعنوان دفاع از پوشش زنان، بگیر و ببندی تازه ای را برهبری سردار رادن، شکست خورده در ماموریت اول خود، در براندزی بد حجابی، اینبار در مبارزه با کشف حجاب، آغاز نموده اند. چرا که حجاب هویت حکومت اسلامی ست. بدون وجود حجاب بر سر زنان، حضور دین در جامعه ناپدید میشود همچنین، حکومت آخموندی. تنها حکومتی که دز ان دین و قدرت بسبک حکومتها قرون وسطی در غرب، با هم یکی، و یگانه و جدا ناپذیر از یکدیگر شده اند. فقیه، نماد دین شده است و دین، نماد قدرت. نماد این وحدت و یگانگی دین و قدرت، نیز، حجاب زنان است.

بدین ترتیب،. بدون حجاب زنان، چگونه میتوانی یک جامعه اسلامی را از یک جامعه غیر اسلامی تمیز دهی؟ آخوند حاکم، میخواهد که نه حاکم بر یک جامعه مسلمان باشد بلکه مشتق حکومت برجامعه ای ست که قواعد و قوانین ش بر گرفته شده باشد از شریعت اسلامی و در تبعیت از آن مدیریت یشود. آرمان فقیه و آخوند بنای جامعه ایست بر اساس احکامی که الله، خداوند یکتا و یگانه بواسطه فرشته مقرب خود، جبرئیل، به پیامبر برگزیزده اش، محمد بن عبدالله مخابره کرده و بعد ها نوشته بر سنگها و یا تکه های چرم در یک جا جمع آوری شده و پس از پرس و جوی بسیار انرا قران مقدس نامیدند، کتابی حاوی سخنان خالق دو جهان هستی و نیسی، خالق بهشت برای نیکو کاران و دوزخ از برای سوزاندن تبه کاران.

حجاب زنان نشان پر افتخار جایگاه دین اسلام است در حکومت آخوندی. بی دلیل نیست که حکومت آخوندی نزدیک به نیم قرن است که از هر ابزاری، بهره بر گرفته تا زنان را باسارت حجاب در آورد، از قهر و خشونت تا توهین و تحقیر. چه اگر زنان حجاب از سر بر گیرند، چه نشانی بجای ماند از حکومت اسلامی؟ زن بدون حجاب، نشانی ست بر آزادی و خود مختاری در گزینش پوشش خویشتن، رفتاری در نفی حکومت آسلامی.

افزوده بر این، حجاب نه تنها نماد جدایی جنسیت ها است بلکه نماد برتری یک جنسیت است بر جنسیت دیگر و یا نماد سروری و سلطه مرد است بر رن بر طبق احکام اسلامی. این، بدان معناست که حجاب نه یک وسیله بلکه خود هدف است. مگر هدف میتواند چیزی دیگری باشد در یک جامعه اسلامی بجز سروری و سلطه دین؟ مگر یک جامعه میتواند جامه اسلامی بر تن کند و زنان را آزاد در کنار یکدیگر، بی هیچ قید و بندی، رها نماید؟ پس، حجاب هم نماد جدایی جنسیت هاست وهم نماد برتری مردان بر زنان.

اما، حجاب هرگز بچنین نمادی پر معنا و مفهوم تبدیل نمیگردید، اگر درعین حال به مثابه نماد دین و قدرت هم بنمایش در نمیآمد. اگر دین بواسطه آخوند بر فراز منبر قدرت صعود نمیکرد، حجاب هم هرگز به نماد سلطه و سروری دین اسلام و شریعت اسلامی در نمی آمد.

بعبارت دیگر، ججاب گویا ترین نماد یکتایی و یگانگی دین و قدرت است. این دین است که چشمها را با شلیک ساچمه نا بینا میکند. مگر هست اقتداری، در ماورای اقتدار ولایت فقیه، آخوند خامنه ای که بتواند فرمان نابینا ساختن چشمان زنان را صادر نماید؟ مگر حرف آخر را بجز آخوند خامنه ای کسی دیگر هم میتواند بر زبان براند؟ مگر اراد ولایت فقیه تبلور اراده الله، خداوند یکتا و یگانه نیست؟ وقتی آخوند خامنه ای کشف حجاب را هم حرام دینی و هم حرام سیاسی اعلام میکند، اراده خدای دیگری را بجز اراده الله، بمنصه ظهور در نمیآورد. مگر آمران بمعروف و ناهیان از منکر میتوانند بدون الهام از احکام دینی و پیروی از اراده ولایت فقیه به اسید پاشی بصورت زنان بدحجاب و شیمیائی کردن مدارس دخترانه دست بزنند؟

البته که بکار گیری حجاب تفرقه، تصاد و دشمنی بین زنان مردان را شدت بیستری بخشید. چرا که در جامعه ایکه یک جنسیت برتری داده میشود بر جنست دیگری، خود تبدیل میشود به ستیز و خصومت بین جنسیت ها و تقویت تداوم و بقای حکومت دینی برهبری فقیه و آخوند. نمیتوان با دقت حد و حدود تاثیر جدائی جنسیت ها و برتری مردان بر زنان را در تداوم حکومت اخوندی در نزدیک به نیم قرن تعین و تعریف کرد.

با این وجود، اگرچه آمار دقیقی از نوسان تعداد طلاق و ازدواج در دست نیست، اما، با نگاهی بروابط جنسیتی به زندگی زناشویی خویشاوندان و دوستان، مشاهده میشود که جدایی بین همسران نسبت بگذشته، بسیار فرا گیر تر شده است. خود برتر بینی البته که رفتار و گفتار و پندار مرد را تحت تاثیر قرار میدهد و ممکن است یک مرد را بیک طلبکار نسبت به همسر خود تبدیل نماید، طلبکاری که هیچ نجوید مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری. برتری جنسیت، از یکطرف حس فرمانروایی را در مرد تحریک میکند، از طرف دیگر سبب شود که مرد از جایگاه خویش در جامعه اسلامی، بعنوان یک فرمانبر غافل بماند و بخواری و حقارت خویش خو بگیرد. در دوران حاکمیت مطلق ححاب و حدایی جنسیتهاست که فحشا بسن دختران زیر 13 سال رسیده است و پسر بچه ها نیز وار بازار رقابت گردیده اند. اگر بخواهیم نموداری از رابطه حجاب و فحشا رسم کنیم، هردو را در اوج و بسیار همآهنگ با هم می بینیم.

این شرایط، اما، بسرعت با قتل مهسا، دختر خوش اندام و زیبا روی کرد، دگرگون شد. در جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، تنها چشمهای دختران زیبا نیست که هدف تفنگهای ساچمه اهریمنان دینی قرار گرفته و میگیرند، چشمان بسیاری از مردان و پسران جوانی که در جنبش شرکت کرده اند نیز هدف تفنگهای ساچمه ای، درندگان دینی قرار کرفته اند. این خود واقعیتی را اشکار میسازد بسیار مهم برای پیروزی جنبش و براندازی نظام. اتحاد جنسیت ها، ارتقا درک آنها از یکدیگر و تفاهم و احترام و حرمت متقابل. نشانه های امیدوار کننده ای هستند از حرکت بسوی ساختار جامعه ایکه در آن هرگز شاهد بر مطلک های مستحجن از زبان هیچ مردی بزنی نخواهیم بود.

هم اکنون از ارتقا احترام و حرمت بین زنان و مردان در جامعه سخن ها بگوش میرسد. این خود بدین معناست که هرگز نباید نگران طول و دوام بقای نظام باشیم، چون مرگ حکومت دین هر چه تدریجی تر، خسارت بر بنیان و ریشه های نظام، وسیعتر و عمیقتر، در نتیجه اقتدار دین ضعیف و بی جان تر. در نتیجه، زمینه لازم برای گذار از ارزشها و باورهایی باز دارنده، عمدتا برخاسته از باورهای دینی و خرافی و در آغوش کشیدن باورهای پیشبرنده و نوزا هموار خواهد کرد.

این بدان معناست که حجاب در حکومت اسلامی نه یک ابزار بلکه خود یک هدف استراتژیک است. تردید مدار براندازی حجاب به براندازی حکومت اخوندی میانجامد اگر نه به براندازی حوزه های علمیه، لانه جانوران بیرحم و خون آشام، کضف حجاب جنبش و یا روندی ست که در آن جنبش زن زندگی آزادی را به پیروزی میرساند.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com 

۱۴۰۲ فروردین ۲۵, جمعه

عبور از حکومت

آخوندی بدون

عبور از دین!


 هنوز پاسخ قانع کننده ای باین سوال داده نشده است که چرا در این نیم قرن گذشته، در برابر حکومت آخوندی، برغم نکبت و مصیبتی که ببار آورده و کشور را پیوسته بسوی تخریب و ویرانی و فقر و سیه بختی سوق داده است، نیروئی مخالف که بتواند اقتدار حکومت دین را بچالش بکشد، در میدان ظاهر نشده است؟  این نا توانی، برغم خیزش و خروشهای قهرمانانه در کف خیابانها، درچندین مقطع زمانی، از جمله اخیرترین آنان در اسفند 96 و آبان 98 و همچنین کشار بیش از 500 نفر در این چند ماه گذشته، آیا سوال بر انگیز نیست؟

در شرایط کنونی آیا،میتوان به وجود سازمان یا گروهی اشاره کرد که توانسته باشند در جایگاه نیروی مخالف طرح  برنامه و یا هدفی را ارائه دهند که شایستگی جانشین ساختار قدرتی را بنمایاند؟ در برابر اراده وحدت دین و قدرت؟ وحدت کدام اراده ها ارائه داده میشود؟ این یک واقعیت تاریخی ست که وحدت دین و قدرت، پیوسته مشکل آفرین بوده است برای نیروهای مخالف. چه جدا سازی دین از سیاست، در اسلام کمی پیچیده تر از آن سیری است که دین در اروپا پیموده است.

روشن است، تا زمانیکه ساختار قدرت براساس معیارها و اندازه گیری های اسلامی بینانگزاری شود، بدشواری میتوان به براندازی یکی اندیشید و بخش جدا ناپذیر آنرا، وجود دین را نادیده گرفت. این است که در مقابل نظامی که تبلور دین و قدرت است، یکی را نمیتوان بسادگی از دیگری جدا ساخت. نمیتوان یکی را بکلی از جای برکنی و دیگری را بر سر جای خود نکاهداری؟ حد اقل، اگر غیر ممکن نباشد، اما؛ امریست نه چنادان ساده، مشروط به اینکه دین نیز آماده باشد که زوائد و آلودگیها را از خود پاکزادای کند و از عرصه عمومی به عرصه خصوصی انتقال مکان دهد.

اما، مسئله این است که در اسلام نمیتوان دین و قدرت را از یکدیگر جدا ساخت، دین، قدرت است و قدرت، دین. بعنوان مثل نمیتوان براحتی و بسادگی گفت که آخوند خامنه ای که در دامن کتاب آسمانی،قران، پرورش یافته است، جلوه دین است و یا جلوه قدرت. در حالیکه لباس مقدس آخوندی عمامه بسر و عبا بتن دارد، ابزار قهرو خشونت و یا شمشیر هم در کنار دست دارد که میتواند بر سر هرکسی بخواهد میتواند فرود آورد. ولایت فقیه، تبلور شریعت و شمشیر است، نممیتوانی یکی را براندازی و دیگری را نادیده بگیری و مورد غفلت قرار دهی مبادا که احساسات مردمی را جریحه دار سازی.

 جنبش زن زندگی آزادی، جنبشی ست همزمان در سوی دگرگونی ساختاقدرت و ساختاردین بمثابه یک نهاد واحد است. جنبشی ست که در عبور از دین میتوانند به پیروزی برسد. یعنی که حکومت آخوندی بر خلاف حکومت شاهی و یا هر حکومت دیگری، تنها بر یک ستون بنیانگزاری نشده است. حکومت اسلامی بر خلاف حکومتهای دیگر، بر ستون دیگری بینانگزاری شده است که ریش عمیق دارد در فرهنگ جامعه و بهمین دلیل کمتر یک گروه و یا حزب و سازمانی را میتوانی بیابی که براندازی نظام سیاسی را به براندازی نظام دینی گره بزند. عدم تمایل نفی و نقد دین به دلیل اجتناب ازجریحه دار نمودن احساس مردمی و یا بهتر است بگوئیم برانگیختن تعصب و تحجر دینی، خود به تحکیم و تداوم سلطه دین آخوند بر جامعه امداد رسانده است.

شناخت حکومت آخوند بعنوان یک نهاد سیاسی، یکی از کمبودهائیست در بینش خارجیها که در ارتباط با خصلت دوگانه حکومت دین و قدرت، بمنصه ظهور رسانده اند. حکمرانان جوامع غربی هنوز حاضر نیستند که بپذیر که سلطه مطلق دین و قدرت در حال تغییر و دگرگونی ست. در شرایط کنونی نه تنها ما شاهد کشف حجاب هستیم بلکه شاهد بر فرو ریزی دیوار جدایی جنسیتها، نیز،هستیم. افزوده برایین، دیر زمانیست که ناظر بر ظهور جنبش زن زندگی آزادی هستیم که عناصر تشکیل دهنده آن، عناصری هستند که نزدیک به نیم قرن، مورد  خصومت و تحقیر و تنقز حکومت آخوندی قرار گرفته اند.

تمامی شواهد حاکی بر آن است که دوران حکومت آخوندی، تبلور وحدت دین وقدرت، بسر رسیده است. چرا که جنبشی که هم اکنون بر علیه نظام بر پا گردیده است، بنظر میرسد که از احکام شریعتی و باور بخرافات دینی، برای نخستین بار در تاریخ، عبور کرده است. این جنبش، دیر زمانیست که باصدای بلند بیزاری خود را از دین و نفرتش را از آئین حاکم بزبان رانده است. تظاهر کنندگان برچیدن حوزه های علمیه را بارهاست که توصیه کرده اند. مگر نشنیده اید شعار توپ و تانک و فشفشه آخوند باید گمشه. این شعار یک مزاح که نیست، بمعنی برچیدن بساط آخوندی ست، برچیدن نهاد تولید کننده آخوند، قشر حاکم بر جامعه.

این بدان معناست که جنبش زن زندگی آزادی، جنبشی ست رهای بخش، رها از قید و بندها از حرام و حلالها، رها از آداب و بر قراری مراسم غسل و وضو و نماز گزاری. هر روز، نیز، بر آگاهی بنقش حقیر و خوار سازی برگزاری نماز گزاریهای روزانه ، نذر و نیاز و زیارت، افزوده میشود. که برگزاریهای مراسم دین  در خدمت بقای حکومت آخوندی بر پا میشود، حکومتی. که حقارت و خواری، از مهمترین ترین خواستهای ان از شهروندانش است.

بعبارت دیگر، اگر با دقت بنگری، می بینی که انقلاب فرهنگی هم اکنون در حال  پیشروی است، نه تنها در زمینه کشف حجاب بلکه در زمینه های دیگر همچون زمینه هایی رقص و شادی و پایکوبی، آنهم در ماه رمضان در روز سیزده بد، چه تصادف "مبارکی".

پس از این در آمد، میتوان نتیجه گرفت که عبور از دین درست است که هم اکنون در کف خیابان ها در حال رشد است و پیشروی، ترسم که این جننبش نیز ناکام بماند، اگر نتوانیم با نقد و نفی اصل و اصول ان پپردازیم. برگزاریهای مراسم دینی از جمله نمازگزاری  و باور به کتابی بر اساس جهل نسبت به محتویات آن تهفته است، هم اکنون مورد سوال قرار گرفته است. بنظر میرسد که عبور از دین بلحاظ تئوری، کنشی ست که زمینه را برای عبور از دین در عمل با ابزار نقد ونفی فراهم آورده و براندازی حکومت آخوندی را هموار نماید.

فیروز نجومی

firoz  nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ فروردین ۲۳, چهارشنبه

حجاب اسلامی:

حفظ زنان

از وسوسه های شهوانی مردان!

 

اگر بگوئیم حجاب اسلامی ترین نماد نظام ولایت است، درست است که چیزی به گزاف نگفته ایم، اما، هرگز بقدر لازم و کافی نگفته ایم. زیرا که حجاب نه تنها نماد نظام اسلامی است بلکه پایه و بنیان آن است. حجاب را  بر گیر، رژیم دین فرو خواهد ریخت.

براستی حجاب چیست که چنان نقشی دقیق و تعبن کننده ای در حکومت اسلامی بازی میکند؟ براستی پندار و بینش علما و فقها مظهر دین اسلام از حجاب چیست که یک نظام اجتماعی را بر آن اساس پی ریزی کرده اند؟

این سوالها را پاسخی ساده نیست. اگر چه حجاب خود معنائی ساده و تهی از پیچیدگی ست. چرا که ظاهرا حجاب چیزی جز یک پوشش نیست. اما وقتی ستون یک نظام ایدئولوژیک و زیربنای یک جامعه شد، باید ضرورتا آنرا بیشر از یک پوشش دانست.

حجاب قبل از هر چیز یک حکم است، حکمی که در آن نه چند و چون است و نه چون و چرا زیرا که حکم حجاب یک حکم مطلق قرآنی است که مورد تایید بعضی و انکار چندی دیگر است. بهمین دلیل حکم حجاب حکمی ست ماورای قانون  و قانون ناپذیر. در بینش اجتهاد، حجاب چیزی ست که نه تنها    نباید از آن گریخت بلکه باید آنرا همچون مظهر خیر و زیبایی در آغوش کشید. حجاب عفاف است و پاکدامنی. کرداری است بزرگ و پر پاداش. 

در این معنا حجاب یک پوشش ساده نیست. حجاب پوششی است ویژه زن. پوششی است که رخ و موی و برآمدگی و برجستگی های پیکر زن را پنهان می دارد از چشمهای ناپاک و هرزه مرد. حجاب چون زن را زیر پوشش خود پنهان سازد مرد را از وسوسه های شهوانی و شیطانی رها نماید و سبب شود که از یاد و ذکر ذات الهی غافل نماند، از "راه مستقیم " منحرف نشود، بیراهه نرود و در نتیجه مرتکب گناه نشود.

بعبارت دیگر، در بینش فقاهت، حجاب بخودی خود حائز اهمیت نیست بلکه آن چیزی که حجاب زیر پوشش خود میبرد دارای اهمیت است: زن. این زن است که باید خود را در دنیای تاریک حجاب پنهان سازد. زیرا که زن در بینش فقاهت چیزی جز هوس و لذت و شهوت نیست. ماهیتا شر است و شرزا، غفلت است و بی خبری. زن سرچشمه گناه است. در سراسر کشور، امام جمعه ها بر فراز منبر پیوسته از بد حجابی فغان برآرند و هشدار بخانمها که قواعد و مقررات حجاب را رعایت کنند.

به حکم حجاب، فقیه زن را وظیفه دار و مسئول حفظ مرد از وسوسه های شیطانی و شهوانی و جسمانی میکند. زن بدون حجاب در چشم فقیه چیزی جز شی ای فریبنده و گمراه کننده نمیتواند باشد. آنچه و جود حجاب را برای زن ضروری و واجب میسازد آنستکه وی  عامل معاصی و گمراهی است. با پوشاندن زن در حجاب فقیه در آن اندیشه است که با بدکاری و گنهکاری بمبارزه برخیزد و زن را همچون "مروارید در صدف "- چنانکه فقیه به تمثیل گوید-  حفاظت کند.

 بنا براین فرضیه، هرچه پنهان تر هوس و لذت و شهوت که مظهر آن زن است، عفاف و پاکدامنی زن بیشتر، حجب و عفت فراوان تر. هرچه زن وابسته، مطیع و فرمانبردار بهتر. فقیه زن را زیر حجاب پنهان میکند تا تقوی و پرهیزکاری بر جامعه حاکم شود. حجاب وسیله ایست در دست آیت الله ها و حجت الاسلام های حاکم در خدمت کنترل عوامل شرزا، هوی و هوس، لذت و شهوت. باین ترتیب، یعنی با پنهان ساختن رخ و موی و جسم زن زیر دنیای تاریک حجاب شر را بخیر تبدیل میکنند، امری که در اندیشه علما و فقها بعنوان هدف نهائی تارخ بشریت است. اگر فقیه حکم حجاب را مطلق میکند بآن دلیل است که خود را عامل برقراری خیر میبیند. چون خیرخواه است. چون در پی  برقراری تقوی و پرهیزکاری و رستگاری ست. این، وقتی به سر انجام خواهد رسید که عوامل شر، بویژه زن، در کنترل تام و تمام قرارگیرد. اینست وجوب حکم حجاب.

اگر در حکم حجا ب چند و جون بیشتر آوریم، خواهیم دید که حکم حجاب دارای نقص بزرگتری ست بلحاظ علم الهی. حکم حجاب، بیانگر این حقیقت است که وجود و هستی زن بخودی خود هدفی ندارد. موجودیت ش در سوی رستگاری مرد است، نه رستگاری خویش.  هدف خلقت مرد است نه زن. هستی زن به لحاظ هستی مرد است که اهمیت دارد. گوئی که اراده بر آن بوده است که زن پنهان باشد و ملک خصوصی مرد.  خدمتگزار باشد و پنهان و  نا موجود. گوئی که الله، خداوند یکتا و یگانه، عقل و خرد نهائی، شر(زن) را خلق کرده است که خیر (مرد) آفریند. رستگاری امکان پذیر است اگر زن بمثابه ترکیبی از احساسات تند و آتشین و عواطف پرشور و سرکش، مهار شود.  بعبارت  دیگر، زن همچون حیوانی باید اهلی شود تا بتوان از آن بمنظور رستگاری و بر قراری خیر، سود جست 

در این معنا گذشته از آنکه حجاب بیانگر نابرابری زنان و مردان بلحاظ خلقت ا ند،  بلکه حکمی است شکننده قصد و غرض الهی در آغاز خلقت. اول هستی را بزن میبخشد بعد به نقص کار خود آگاه میشود. لذا با حجاب برآن پرده میکشد و کنترل آنرا باین طریق واجب میشمرد. همراه زن، حجاب را  نیز میآفریند که بوسیله آن مرد بتواند زن را اهلی سازد. در چنین صورتی آیا میتوان بآن اراده الهی و نهائی، عقل و خرد نیز نسبت داد؟ چرا که حجاب در واقع نقی هستی است. حجاب هستی زن را ناپدید نموده به نیستی تبدیل ش میکند. حجاب بیان نیستی زن است، نه هستی او. اگر زن دارای هستی است چرا و بچه دلیل باید پنهان باشد. تنها دلیل آن میتواند مرد و رستگاری او باشد. زن را در جمع زنان نیازمند حجاب نیست. در برابر مرد است که باید خود را پنهان سازد. زیرا که همه بدیها و نابسامانیهای اجتماعی از بی حجابی و بد حجابی برخیزد.

البته فقهای عالم، برآنند که حجاب هرگز مانعی بر تعالی مقام زن در جامعه نیست و با آن تضاد و تصادمی ندارد. حجاب هرگز راه ترقی و پیشرفت را بر زن نمی بندد و عقل و خرد را از او سلب نمیکند. که حجاب تنها پوششی است بر عفت زن. از او حق و حقوقی را نمیگیرد و بدین لحاظ نقشی در تعیین جایگاه اجتماعی زن ندارد.

با حکم حجاب، فقیه زن را از یکطرف تحلیل میبرد و ناچیز میکند و او را تا حد یک شی قابل استفاده جنسی تقلیل میدهد.  به بهانه حفظ پاکدامنی او را ببند میکشد و حجاب را بر او تحمیل میکند، از طرف دیگر بر او همه راههای ترقی و پیشرفت را میگشاید. از یکطرف بوسیله حجاب، هستی اش را نفی میکند؛ عقل و خردش را بآن اندازه ناچیز بشمارد که حق گزینش پوشش مناسب را از او سلب میکند و از طرف دیگر او را آزاد میگذارد که با مردان برای اشغال جایگاهی بهتر در جامعه به رقابت بپردازد.

فقاهت مسئولیت پاکدامنی مرد را بر دوش زن میگذارد، درست بآن دلیل که زن را موجودی یک بعدی میبیند: هوی و لذت و شهوت. اگر چنین نیست، اگر در بینش فقاهت زن چیزی بیشتر از هوس و لذت و شهوت است، اگر در  نهاد ش عقل و خردی همچون عقل و خرد مرد بکار گرفته شده است، چه نیازی ست به زندانی کردن زن در دنیای تاریک حجاب؟ حجاب فقاهتی نشان بی خردی ست.

پاکدامنی ظاهری بواسطه حجاب، اگرچه فاقد ارزش است، اما، در بینش فقاهت بالاترین ارزشها ست. اینست که هرآنچه این ارزش را زیر سوال ببرد و در نفی آن بکوشد در دستگاه عدل و عدالت ولایت، مجرم و گناهکار شناخته میشود.  اما مجرمین زنان هستند نه مردان که به حرا می بزن نگریسته اند. آلودگی در نگاه مرد است، اما فقیه حکم به دستگیری و مجازات و شکنجه، تنبیه و تادیب زن میدهد. فقیه وقتی زن را دستگیر میکند، او را به جرمی دستگیر میکند که خود در ارتکاب بدان بی گناه است. جرم زن وجود و هستی اش است، برآمدگیها و برجستگی پیکر زن، و جودی که بدید فقیه اگر پوشیده نشود، فساد انگیز است و سبب نادرستی و فحشا ست. حال آنکه زن بودن هستی زن است. در این، اراده از او نیست،  بلکه از نیروی هستی بخش است. زن یعنی  چیزی غیر مرد، چیزی ظریفتر و لطیف تر، چیزی دقیقتر و با بار دهی بیشتر. چیزی به کما ل نزدیکتر. اگر رخ و موی و پیکر زن زیباست و سزاوار ستایش، چرا گناه از او ست؟ آن دانای کامل و هستی بخش، خدای یکتا و یگانه را نتوان چنین کوته خرد و کوته نگر، تصور نمود که هستی بزن دهد بعنوان انسان، اما در  نهادش بجای عقل و خرد، زشتی و شر بکارد و آنگاه او را مجرم و گناهکار و سزاوار تنبیه و مجازات بشمارآورد، اگر موی افشان و چهره زیبا و برآمدگیها و برجستگی های پیکر خود، همه هدایای آفرینش، نمایان سازد.

حجاب، اما، تنها بیانگر پستی و فرو زیستی زن نیست. حجاب نشان حقارت و خواری مرد نیز هست. درست است که فقیه بوسیله حجاب برتری مرد را بر زن تثبیت و پا برجا میکند، ولی او را نیز ناچیز و خوار می پندارد. از یک طرف فقیه حافظ منافع مرد، علیه زن است. او را  مجاز در تعدد همسر کند و زن را بلحاظ حقوقی و قانونی وابسته بمرد ، اما، از طرف دیگر او را موجودی تابع امیال و شهوت خود پندارد و ضعیف و ناتوان در عقل و خرد. با رویت زن، مردان از خود بی خود و مرتکب زشتی و معاصی شوند.  بدلیل این سستی و تزلزل است که مردان نیز باید مهار و محروم و کنترل شده  و به عقل و خرد نظام اسلامی تسلیم شوند. ولی فقیه، زنان را زندانی کرده و هرگونه کوششی را برای رهائی از بند حجاب سرکوب نموده و مردان را بزندان بانی آنان می گمارد. حجاب تنها وسیله کنترل و سلطه بر زن نیست، بلکه وسیله تسلیم و اطاعت مرد نیز هست، تسلیمی که هم دینی ست و هم سیاسی، اینست که تسلیم به فقیه، تسلیمی است تمام و کامل.

بنابراین، اگر از حکم حجاب بمثابه یک حکم فقهی بگذریم، در شرایط کنونی، حکمی است سیاسی در خدمت حفظ و برقراری حکومت مطلق گرای اسلامی، وسیله ایست برای سرکوب و کنترل اجتماعی. نظام ولایت نمیتواند از یکطرف انسان را آزاد فرض کند، از طرف دیگر احکامی را همچون حکم فقاهتی حجاب که در آن هزاران هزار چند و چون رواست، مطلق سازد. اجرای بدون چون و چرای حکم حجاب در جهت ثبات و تداوم نظامی ست متحجر،  مستبد و مطلق گرا. بمنظور گسترش کنترل و سلطه خود، حکومت ولایت در هر لحظه و شرایطی خود را آزاد میبیند که تحت نام حجاب بگیرد و ببندد و  تنبیه و مجازات کند. بنابراین نظامی که بر اساس حجاب بنا گردیده و سلطه تمام و کامل خود را بآن وسیله  بر جامعه تحمیل کرده است با برداشت حجاب نیز فرو خواهد ریخت.

فیروز نجومی

z  Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

 

برخی از احکام قرآن در ارتباط با حجاب:

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛ ای رسول ما مردان مومن را بگو تا چشم ها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛30) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم ها .از نگاه ناروا بپوشند

قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛31) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند

. فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛32) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.

وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛31) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.


۱۴۰۲ فروردین ۱۸, جمعه

نه نا آرامی و نه نگرانی،

سخن فریب است و ریاکاری!






در هفته ای که گذشت، رهبر معظم انقلاب، آخوند خامنه ای، دو بار در حضور دو جمع متفاوت در 15 فروردین در برابر کارگزاران و گردانندگان نظام، از فرماندهان ارتش و سپاهی گرفته تا وزرا و روسای و مدیران و عیره، و در دو روز بعد، در 17 فروردین، در برابر شاعران تف لیس، به موعظه و روضه خوانی پرداخت.

ناگفته روشن است که هر زمان که ولایت فقیه، جانشین الله بر روی زمین، مبادرت به ایراد سخنانی میکند در مرکز توجه همگان قرار میگیرد. در مطبوعات و رادیو و تلویزیون و رسانه ها و سایت های اینترنتی انعکاس میابد و مورد تجزیه و تحلیل و همچنین تعبیر و تفسیر متخصصین و فعالان سیاسی قرار میگیرد.

این نگارنده نیز پیوسته یکی از علاقمندان خوانش متن های خطبه خوانیهای، آخوند خامنه ای بوده است، بویژه در زمانی که در جایگاه امام جمعه، بر فراز منبر قدرت قرار داشت، در حالیکه، مثل ،همه امام جمعه های خطبه گو،، لوله تفنگی را در دست خود میفشرد، نه در دستی که چلاق است، خطبه های عبادی – سیاسی میخواند.

باید اعتراف کرد که آخوند خامنه ای در خطبه خوانی، از ماهرترین و مبرزترین خطبه گویانی ست، که پس از فروپاشی نظام شاهنشاهی، از حوزه های علمیه خروج یافته و بر فراز منبر قدرت صعود نمود. در جایگاه امام جمعه بود که آخوند خامنه ای با مهارت و زبر دستی میتوانست وحدت دین و قدرت را با ابزار خطبه خوانی و آمیختن عبادت و سیاست در جامعه نهادین نماید.

خطبه خوانی های اخیر آخوندی خامنه ای نیز از این قاعده مستثنی نیستند، با نام الله و تعهدات دینی آغاز میگردد و با بحث در مورد بازیهای سیاسی به پایان میرسد. اینبار نیز خطبه خوانی ها، همه، تکرار تمام خطبه هایی ست که 44 سال بر فراز منبر بر خوانده است با خرده تفاوتهایی اینجا و آنجا.

بنابراین، با خود اندیشیدم که شاید دیگر چندان مهم نباشد که در پی دستیابی به حقیقتی باشیم که آخوند خامنه ای ممکن است در عمق ساختار خطبه هایش ناخود آگاه پنهان کرده باشد. چرا که خطبه خوانی های اخیر در شرایطی بسی بسییار متفاوت ایراد میگردند، نه در جایگاه یک امام جمعه بلکه در جایگاه جانشین الله، خداوندی که یکتاست و یگانه، خدایی که بجز او خدای دیگری نیست.

 اما، 44 سال تجربه نشان میدهد که حکومت اسلامی، حکومت فریب است و ریکاری، حکومت قشرمفتخوار جامعه است که حرفه اش دینمداری ست. شاید وقتی ولی فقیه بخطبه خوانی میپردازد، حتی آنجا که در جایگاه یک رهبر سیاسی سخن میگوید، دارای چندان اهمیتی نباشد که چه بر زبان میراند. چون هر معنا و مفهومی که به شنوندگان منتقل مینماید همراه است با فریب و ریا کاری، چه هر آنچه که گوید از کذب و دروغ بر میخیزد، از وارونه سازی حقایق و از تعویض جای نیکو و زیبایی با شر و زشتی. روشی که در خطبه خوانیهای اخیرش نیز بخوبی بکار گرفت. از دین، از ذگر و دعا در ماه رمضان و ارتباط معنویات با زندگی مادی و غنا بخشیدن بدان با خدمت بمردم سخن راند.

آنگاه، در عبور از خطبه عبادت و ورود به بخش سیاسی آن، آخوند خامنه ای همه مسائل و مشکلات جامعه را به حاشیه راند و بر مسئله اقتصاد تمرکز نمود و همچون متخصصی زبر دست در فهم بازیهای اقتصادی به روضه خوانی پرداخت، چنانکه گویی اقتصاد علمی ست که زیر وبم آنرا از لابلاهای آیه های قرآن و روایات بیرون کشیده است، فهمی که او را به کشف رمز مهار تورم و افزایش تولید توانا ساخته است. شاید توضحات و راهکارها و توجیهاتی که ارائه میدهد به هدف برسد و در کوتاه مدتی الگویی موفق برای مبارزه با تورم و افزایش تولید ارائه دهد که بسیار بعید بنظر میرسد. اما، اگر راهکارها بهر دلیلی به نتیجه نرسد و یا اصلا عملی نشود. مگر میتوان بجستجو پرداخت که چرا و بچه دلیل؟ این است که بیانات آخوند خامنه ای را باید روضه خوانی خواند. چون روضه خوان هیچ تعهد به ارائه اسناد و مدارکی در باره داستانی که میگوید، ندارد. وقتی مورد سوال قرار نگیری، در گویش آزادی. این است که آخوند خامنه ای هم در مقام جانشین الله در صدور هر امر و فرمانی مطقا آزاد است.

البته که آخوند خامنه ای بروابط بین المللی هم پرداخت، دشمنان خود امریکا و رژیم صیهونیستی را در حال ضعف و زوال توصیف کرد. که یکی دچار دو قطبی شدن است و دیگری در حال متلاشی شدن از درون. دستگیری رئیس جمهور سابق آمریکا، دانالد ترامپ، در منظر ولی فقیه، حتما به اضمحلال جامعه امریکا میانجمد. جنگ اوکراین را نیز، کار امریکا خواند. و رهایی از سلطه دلار را در برگزیدن ارزهای الترتاتیودانست. وضع زنان و حقوق بشر را در امریکا و کشورهای غربی بسی بسیار غم انگیز وصف نمود و در برابر، از مقامهای شامخی که زنان در جمهوری اسلامی اشغال میکنند و مسئولیتهای که بدانها واگذار میشود سخن راند. که درب تمام نهادها بر روی زنان باز است و بحضور گسترده آنها در عرصه های گوناگون جامعه اشاره نمود. اما، آخوند خامنه ای، درهمان حال، عدم آزادی زنان در پوشش را مورد تایید قرارداد و عدم رعایت حجاب را هم حرام شرعی خواند و هم سیاسی. کشف حجاب و ادامه جنبشهای اعتراضی را به نفوذ تشمنان نظام نسبت داد.

همچنانکه زودتر اشاره شد، خطبه های اخیر آخوند خامنه ای آغشته است با فریب و ریاکاری.  بدلیل آنچه که بیان میکند، دروغهایی که میگوید و یا حقایقی که وارونه میسازد.

اما، فریب وریای بررگتر، در قصد و نیت برگزاری اینگونه مراسم خطبه خوانی نهفته است. چرا که بواسطه این خطبه خوانیها، درست در زمانی که خروش در کف خیابانها اندکی فرو کشیده است، نظام میخواهد نشان بدهد و در واقع، انکار کند، که وضع درونی عمیقا بحرانی ست و همه چیز در حال جوشش و خروش است. که رهبر معظم اطمینان دهد که نا آرامیها و نگرانیها، پدیده هایی هستند فانی و زودگذر، مثلا، اعدام سران رژیم شاهی بدون هیچ دادگاه و محاکمه ای، گروگانگیری و جنگ و قتل عام در چند دوره مختلف در سالهای 60 و 67 و قتل های زنجیره ای، سرکوب جنبش دانشجوئی در 75  و سپس سرکوب جنبش سبز در 88 و تکرار کشتار در 96 و 98 تا همین چندین ماه اخیر و همچنین برگزاری مراسم اعدام بطور روزانه  در منظر ولی فقیه، دالی ست بر آرامش و عدم نگرانی در جامعه.

این بدان معناست که برگزاری چنین مراسمی، ایجاد فرصتی ست برای خطبه خوانی ولی فقیه، فرصتی برا فریب وبزبان راندن حرفهایی که هرگز خود را مسئول آنها نخواهد دانست. آخوند خامنه ای بیش از 32 سال است که بر راس حکومت آخوندی قرار دارد، تا کنون هیچ فردی نتوانسته است از او یک سوال بکند. این در حالی ست که زئیس جمهور پیشین امریکا، دانالد ترامپ، پس از چهار سال حکومت باتهام فساد و قانون شکنی دستگیر و بدادگاه کشانده شد. بنگر که آخوند خامننه ای پس از 32 سال ولایت آسمانی، چگونه کشور را بدامن نکبت و مصیبت کشانده شده است و تا کنون هیچ جنبنده ای پیدا نشده است که او را بسوال بکشد. چند سال پیش 14 نفر از نخبگان و فرهیختگان کشور نامه ای خدمت ولایت فقیه ارسال داشتند و از او خواستند که با صلح و صفا و احترام وقت کناره گیری فرا رسییده است. از آنزمان تا حال حاضر، نویسندگان نامه در سیاهچالهای ولایت بسر میبرند.

 بعبارت دیگر، مراسم خطبه خوانی خود  از سر فریب و ریاکاری برگزار میشوند. با این هدف که جامعه را متقاعد کند که در حکومت آخوندی جای نگرانی نیست و آرامش در پیش روی است. این در حالیست که نظام خود مننشا نا آرامی ها،  نگرانی ها و محرومیت ها از داشتن یک زندگی معمولی ست. همه چیز آلوده و ناپاک است در جامعه ولائی از هوایی که تنفس میکنی تا کارگزاران نظام بورکراتیک و فقهای مقدس حوزه های علمیه. تاکید، ولی فقیه بر مسائل اقتصادی، نه تنها از سر فریب و ریاست بلکه پوششی ست بر نکبت و مصیبتی که حکومت آخوندی در این 44 سال ملت را بدان دچار نموده است. اینکه ولی فقیه در مراسمی، مثل، نشست با "شاعران،" حضور مییابد، رساننده این پیام است که برگزاری چنین مراسمی اتفاقی ست که تنها در شرایط آرامش و آسودگی خاطر بوقوع می پیوندد. این در حالیست که گذشته از گسترش فقر و بدبختی که شامل بر بیش از 80 در صد جمعیت میشود، نه روزانه انسانی بر فراز دار بقتل میرسد، نه زندان است و شکنجه و نه زندانهای پر از مخالقان نظام. که نه جنبشی در حال گسترش است که رهایی بخش است و بارمغان آورد آزدی، جنبشی که کاخ ولایت را در نوردد و بساط دین از حوزه ها و مساجد برچیند و راه خلوت خانه ها کند. حکومت آخوندی هم اکنون از درون در حال از هم گسیختگی و فرو ریزی ست. بزودی سران نظام در خواهند یافت که همچون دیگر ستمکاران رویایهاشان دیر یا زود به کابوسی وحشتناک تبدیل خواهند شد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com 

۱۴۰۲ فروردین ۱۳, یکشنبه

 ،زن ایرانی نماد دیگری

نفی نظام اسلامی!



سرانجام آنچه رژیم دین را بزیر فرو میکشد، جنب و جوش زنان است. چرا که حکومت اسلامی زن را دشمن اصلی و آشتی ناپذیر خود میداند. همه ی دشمنان خود را بویژه خصم های ایدئولوژیک را حکومت ولایت از میدان رقابت بیرون رانده و در واقع ویران ساخته است. اما هنوز زنان را همچون مردان، بنده و عبد خود نساخته است. البته، نه آن زنی که تسلیم گردیده و احکام الله و اسلام را در باره خود پذیرفته و به سنت تن داده است، نه زن دیروز، بلکه زن امروز، زنی که آزادی طلبد، و برابری. با زن امروز است که رژیم دین به خصومت و ستیز بر خاسته است و بر میخیزد. سی سال است که رژیم ولایت، زن امروز را هدف ستم، و خشم و خشونت خود قرار داده و به او اجحاف روا داشته است. رژیم نیروهای انتظامی و ارشادی خود را در واقع بطور دائم روی سرکوب زنان متمرکز نموده، پیوسته کوشش کرده است که همانطور که الله گفته است زن را به باغ مردان مبدل سازد تا مردان هرچه که خواستند در آن کشت و زرع نمایند. مردی را که خود بنده است و رعیت و محروم از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، ارباب و مالک بر زن نموده، منافع مرد را علیه زن حفاظت، او را حاکم و زن را محکوم مینماید. بی دلیل نیست که رژیم ولایت از آغاز زن را هدف سرکوب خود قرار داده است. چه بخوبی آگاه است که آزادی زن همراه است با فرو ریزی حکومت ولایت.

 

لایحه ی پیشنهادی  قوه قضائیه و دولت در باره حمایت از خانواده، اساسا لایحه ای است که ستیز و خصومت دیرینه ی رژیم ولایت را با زن تشدید و تحکیم نموده سعی برآن دارد که غل و زنجیر اسارت و انقیاد را هرچه محکمتر به دست و پا و گردن زن امروزی ببندد. آنچه تا کنون مسلم گردیده است آن است که رژیم ولایت،  پس از گذشت سی سال هنوز نتوانسته است پای زن را ببندد و خانه نشین و مطیع مرد خود سازد. حجاب را بر او تحمیل نموده  و نیروهای انتظامی و ارشادی را در هر کوچه و پس کوچه گمارده است تا مبادا زنی موهای خود افشان، رخ زیبا نمایان و قوزک پای خود را عریان کند. یا مبادا که روسری "قیطانی،" مانتوهای "تنگ و کوتاه" به تن کرده و برجستگی های اندام خود را در معرض دید مردان بگذارند.

 

اما زن امروز، علیرغم این بگیر و ببندها از خانه به بیرون آمد، به مدرسه و دانشگاه رفت و وارد در بازار کار و مشاغل گردید. رژیم دین با انواع قطع نامه ها و بخشنامه ها متوسل گردیده است که از ورود زنان در جامعه و شرکت آنان در عرصه های عمومی جلوگیری بعمل آورد و راه های پیشرفت را بر زنان مسدود نماید. اما زن امروز با همه ی آن مقررات و قواعد زن ستیز بمبارزه بر خاسته اند. سالها ست که زنان به کمپین یک میلیون امضا دست زده اند و بدان منظور هزینه های سنگین پرداخته  مورد خشم و خشونت قرار گرفته، زندانی داده اند. زن امروز از همان لحظات آغاز ظهور دین بر مسند قدرت، در برابر آن قد برافراشته به مقاومت و مبارزه پرداخت. هم اکنون بیش از 60 درصد دانشجویان دانشگاه ها را زنان تشکیل میدهند. در برابر این پیشروی مدتهای مدیدی ست که رژیم تلاش نموده است که از طریق سهمیه بندی و بومی گزینی، تحصیلات دانشگاهی زنان را به نفع مردان محدود نماید.  اما زن امروز، دیگر با این باور پا به بلوغ نمیگذارد که باید روزی بخانه بخت برود، به شوهرداری و بچه داری بپردازد. بویژه در زمانیکه درآمد اکثر مردان، از کارمندان گرفته تا کارگران، در برابر کرایه خانه های سنگین، و نرخ تورم و افزایش روز افزون هزینه های زندگی، بسیار ناچیز و ناکافی ست. زن امروز آگاه به تواناییها و ظرفیتهای خود است. درست است که مرد خود محروم از حق و حقوق اساسی است ولی این بدان معنا نیست که زن باید به مقامی فروتر از مرد بلحاظ حقوقی و سیاسی تن بدهد.

 

پیشروی زن امروز در تمامی عرصه های اجتماعی علیرغم سرکوب و خشم و خشونت رژیم دین است که نظام ولایت را سخت هراسناک ساخته است. لایحه حمایت از خانواده که به پیشنهاد قوه قضائیه و دولت به مجلس شورای ولایت ارائه شده است، نه تنها زن ستیز است بلکه انتقامجویانه است. چرا که رژیم دین شاهد نقش فعال زنان در جوش و خروش وقایع پس از انتخابات،89 بوده است. حرکت زنان پیشا پیش مردان در برابر گاردهای شورشی را مشاهده نموده است. زنان برغم تحمل ضرب و شتم، دستگیری و حبس و تجاوز، به مبارزه خود کماکان ادامه داده اند. مبارزه زنان، مبارزه ای ست که هرگز در آن وقفه ای ایجاد نشده است. مبارزه زنان علیه رژیم بخشی از زندگی روز مره زن امروز است. زن امروز هر روز تحت نظارت دائمی نیروهای انتظامی و ارشادی و امنیتی قرار دارد. علمای حوزه های علمیه، امام جمعه ها در سراسر کشور زبان به شکوه از رواج بد حجابی و رونق آلایش و آرایش، زنان میگشایند. کمتر کسی تاکنون شنیده است که یکی از امام جمعه ها در     نقطه ای از کشور از افزایش جنایت و دزدی و سرقت، از بیکاری و فقر و عقب ماندگی، ناله ای سر دهد ولی ضجه های دلخراش آنان در باره حجاب زنان رسانه های ارتباطاتی را اشباع میسازد.  لایحه جدید حمایت از خانواده را باید پاسخی به نقش فعال زنان در جنبش سبز تلقی نمود.

 

آسیه امینی در سایت روز( 8 شهریور 89)، گزارش میدهد که فعالین حقوق زن معتقدند که لایحه پیشنهادی قوه ی قضائیه و دولت، حق و حقوق زن را به نفع مرد در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی و حقوقی و نیز خانوادگی، هرچه بیشتر محدود نموده خانواده را به میدان جنگ بین شوهر و پدر با همسر و فرزند تبدیل میکنند. وی خاطر نشان میسازد که فعالین حقوق زن بر آنند که قانون پیشنهادی به باور مردم مبنی بر برابری زن و مرد بی اعتنا مانده است و قصد دارد که زمان را بعقب باز گرداند و زن را هرچه بیشتر محدود و محروم از حق و حقوق اجتماعی شان کنند.

 

مسلم است که رژیم ولایت نمیتواند قانونی را وضع کند که جهت آن بسوی حفظ حق و حقوق زن بعنوان موجودی برابر با مرد باشد. رژیم آیت الله ها و حجت الاسلامها امر و اراده الله را بکار میبندند و میخواهند که کنترل زن را به دست مرد بسپارند. یعنی که رژیم دین به اراده الله پاسخ مثبت میدهد اما با اراده ی زمان به جنگ و ستیز بر میخیزد. نظام اسلامی زمانی میتواند ادعا کند که در ساختار مدینه فاضله ولایت، موفق شده است که به گذشته باز گردد، گذشته ای که الله زن را مالک مرد بشمار آورده است. بدین منظور قانون وضع میکند که وابستگی زن به مرد را نهادین سازد. زن  را از حق طلاق مردی که با او سازگاری ندارد، چه احساسی و عاطفی و چه مادی محروم میکند. او را مجبور میکند که بسازد و بکشد تا زمانی که مرد بخواهد و اراده کند.

 

رژیم ولایت با برپا داشتن موانع و محدویت ها بر سر راه حضور زن در جامعه، در واقع دو نوع ارزش را رواج میدهد غیرت و تعصب. مردانی را که تحت عنوان سوء ظن، همسر و فرزند  و خواهر  خود را به قتل میرسانند، در دادگاه اسلامی یا از تنبیه و مجازات بطور کلی معاف میشوند و یا در بدترین وجهش، رودستی ای بیش بر آنان وارد نمیسازد. مرد میتواند از صیغه های کوتاه مدت و بلند مدت بهره بر گیرد و شهوت خود فرو نشاند، اما زن را بجرم زنای محصنه سنگسار میکند. چرا که زن تبدیل به ناموس مرد میشود که حفظ آن یک وظیفه ی شرعی ست. حفظ ناموس یعنی مشروعیت بخشیدن به خشم و خشونت نسبت به زن.

 

بدیهی ست که نظام ولایت از وجود زن امروز یک دشمن آشتی ناپذیر ساخته است، دشمنی که با زمان به سوی آینده به پیش میراند. اما رژیم دین به جلو میرود که بگذشته باز گردد. سوی یکی آزادی ست و سوی دیگری اطاعت است و عبودیت. مسلم است که نظام ولایت وقتی از هم فرو میپاشد که زن آزادی خود را کسب کند. این نیز زمانی میسر میشود که مرد امروز خود را از غیرت و تعصب رها نموده، عفاف را نه در حجاب بلکه در فرا سوی آن ببینند. با مبارزه برای آزادی زنان است که مردان میتوانند خود را آزاد کنند. این اتحاد بین جنسیت ها ست که هراس به دل رژیم انداخته و به کین خواهی از زن وادار میسازد. این زن است که سر انجام ناقوس مرگ ولایت را بصد در میآورد.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com

https://firoznodjomi.blogspot.com/