۱۴۰۱ آذر ۴, جمعه

 

از معصومیت

تا ریاکاری و بیشرفی!





براستی چه چیزی را میتوان علت اینهمه بیرحمی و شفاوت، خون و خشونتی دانست برخاسته از مردان الله، مردان زهد و اخلاق، برخاسته از معصومیتی در اوج تقدس و بیگناهی؟

براستی که سوال برانگیز و تعحب آور نیست که چگونه ممکن است مردانی که تمامی عمر خود را صرف نزدیکی بخداوندی میکنند که تنها، یکتا و یگانه خداست، خدایی که بجز او خدای دیگری نیست، چنین درنده خو، حیوان صفت، دزد و ریاکار- یا بهتر است بکوئیم بیشرف از آب در میایند؟. شاید در حوزه های علمیه است که راه های گوناگون درنده خویی و بیشرفی را آموخته اند.

ببین که بفرمان جانشینان الله بر روی زمین، برهبری آخوند خامنه ای، در سندج و سقز و مریوان و دیوانه دره و پاوه و جوانرود، و شهرهای بسیاری دیگر کشور، چه جوانهایی را بخاک و خوان کشانده و چقدر تخریب و ویرانی ببار آورده اند. البته پس از قتل عام های بلوچستان و زاهدان و سیستان.

 آیا نباید هنوز بپرسیم چگونه آخوندی که در دامن الله و درسهایی که از او آموخته است و در کتاب قرآن مورد تعبیر و تفسیر قرار داده است، دست خود را تا مرقق در خون انسان دیگری فرو میبرد، در خون آنکه از جنس آخوند نیست و باوری ندارد به آنچه نظام آخوندی بدان باور دارد؟ آیا نباید پرسید یک آخوند چگونه میتواند انسانها را از ابتدائی ترین حق و حقوق خود، از جمله حق دفاع از خود محروم کند، بقل و زنجیرشان بکشد و صدها کابل بر بدن آنها فرود آورند تا در درد و رنج عرق شوند و زیر شکنجه بزرگترین زخمها را بر انسانی دیگر روا دارند، آنهم بجرم مخالفت و عدم باور به باورهای شکنجه گر؟ این مردان مقدس و مومن بیشتر به میرغضبان أدمخوار شباهت دارند تا انسانهایی با روح و احساسات و عواطف انسانی.

 براستتی اینهه پستی و بیشرفی را از چه منبعی آموخته اند؟ منبع علم و دانش یک آخوند مکتب دیده چه میتواند باشد، بجز قران مقدس و اقوال پیامبر برگزیده الله. آیا آخوند ممکن است دست بعملی بزند که الله او را از آن منع کرده باشد؟ البته که پاسخ منفی است و بهمین ترتیب، آخوند دست بعملی میزند که الله او را بدان توصیه کرده است. زیستن بر اساس احکام الهی، حرفه ی آخوند است. حرفه آخوند است که بر اساس فرمان الله در آغازین سوره کتاب قران، بندگان را براه مستقیم هدایت کند.

مگر تا کنون حکومت آخوندی بچه جرمی مردمان بیگناه را بگلوله بست است؟ مگر آنها که در خون خود غلتیدن چیز دیگر بزبان رانده و همچنان میرانند، جز بیان یک درد جانکاه که پس از چهل و چهار سال تحمل، دیگر جمهوری اسلامی نمیخواهیم نمیخواهیم. آیا باید آنها را با تیر جنگی زد و نا بود کرد؟ این بیرحمی و شقاوت را آخوند از کجا آموخته است. آیا الله چنین حرکتی را توصیه کرده و باورمند را بدان تشویق نموده است؟ و یا در اینجا آخوند بر خلاف توصیه های الله عمل کرده است. ولی آخوند میگوید وقتی آلله در قران مجید میگوید قتل فی السبیل الله، هر عملی، زشت، زیبا، همراه خون و خشم و خشونت و انتقام ستانی را توجیه نموده و مسلم است که مورد تایید الله، نبر، قرار میگیرد.

پس از آن، وای به بستگان غلتیده در خون و ستمی که باید تحمل کنند، اگر بخواهند جسد عزیزانشان را در سکوت و خاموشی بخاک نسپارند و یا بنام یک بسیجی از افراد فامیل مصادره و گمنام بخاک سپرده نشود. این عمل زشت و غیر انسانی را هم حتی از خلیفه یزید نمیتوان انتظار داست. او با فامیل امام حسین که بر علیه حکومتش، سر بشورش برداشته بود و  دشمن خویش میپنداشت، هرگز مورد چنین حقارت و خواری قرار نداد.

قهر و خشونت و پاسخ بیرحمانه همراه با تنبیه و مجازات، بخواستی انسانی، منطقی و عقلانی، پاسخی ست برخاسته از باور بالله، باور بخدایی که هر جنایت و خیانتی را میتوانی با رجوع به کلمات او در قران مورد توجیه قرار داد و برحق و راست و درست و مقدس خواند. بی دلیل نیست که حکومت آخوندی از هیچگونه اعمالی، هرچند زشت و شقاوت آمیز رویگردان نیست. بنگر که چه مخالفینی را در خارج از کشور به گلوله بسته. در داخل با گروگانگیری و هشت سال جنگ و خونریزی و سپس کشتارهای عام زندانیانو سپس قتلهای زنجیره ای که فرزندان فرهیخته این خاک و بوم را در اوج شکوفائی نابود نساختند.

 هماکنون در بیشتر نقاط جهان بندرت کشوری را مییابی که 44 سال حکومت مطلق فرد بر آن حاکم باشد. جین شی پینگ و یا پوتین تازه اول کاراند در مقایسه با 32 حکومت مطلق آخوند خامنه ای. این یاد آوری شاید ضروری باشد که رهبر مطلق در ادبیات اسلامی، کسی نیست مگر الله بی همتا، آفریننده دو جهان هستی و نیستی و بهشت و جهنم.

رهبر جمهوری اسلامی از آغاز، از زمانیکه، برای نخستین بار بر منبر قدرت صعود نمود، آخوند خمینی و پس از او، آخوند خامنه ای بساط حکومت الله را بر روی زمین برگشوند.

 آخوند خمینی و پس از او آخوند خامنه ای حکومت نمیکردند. آنها خدایی میکردند، همچنانکه رضا شاه کبیر هم از قزاقی بخدایی رسید و فرزندش از شاهزدگی. بهمین دلیل از بیخ آسمانها، در قعر زمین فرو رفتند. چرا که خدایانی شدند، گوینده حرف اول و آخر. نزدیک به نیم قرن بود که سر انجام مجلس موسسان و شورا و سنا بوجود آورده و انتخابات راه انداخته بودیم و نخست وزیر برمیگزیدیم. تاچه میزان رها از نفوذ و رخنه بیگانگان در انتخابات، موضوع بحث حاضر نیست.

اما، در سال 57 تحولی بوقوع پیوست که کمتر کسی میتوانست پیش بینی کند، کشور ایران بکدام سوی روان است. پس از صعود قشر آخوند، برهبری امام خمینی، بر منبر اقتدار و قدرت، سرانجام همان نهادها و دستآوردهای انقلاب مشروطیت را بواسطه مقبولیتی که در نزد جامعه داشت بعاریه گرفتند. اما با نام و شکل و شمایلی بیشتر بیانگر شکوه اسلامی تا ایرانی. البته، اینبار تمام نهادهای بر ساخته دوران مشروطیت، برغم تغییر  شکل و نام، از انتخابات گرفته تا شورای خبرگان و  شورای نگهبان و مجلس اسلامی، همه نهادهایی بودند پوشالی در خدمت  پوشیده نگاهداشتن حقیقت از مردم.

آخوند خامنه ای، پس از صعود بر منبر قدرت ، چیزی طول نکشید که حکومت را کنار گذاشت و بخدایی کردن پرداخت. چرا که او آموخته بود که چگونه خدایی بکند. او آنقدر آموخته بود که بداند الله چه میگوید. او بخوبی آگاه بود که الله، گوینده حرف اول و آخر، غائی و نهایی ست، خرفی که در آن نه چند وچونی هست و نه چون و چرایی. آخوند بحوزه های علمی میرود که حرف الله را بیاموزد. اما، وقتی بر فراز منبر قدرت صعود کرد، از الله سخن میگوید که سحر کند و سلطه افکند بر آن تصور که خدایی کند. آری، همچون الله، آخوند خامنه ای، نیز، احساس خدایی میکند. هر فرمانی که اراده کند میتواند صادر کند، بدون آنکه هرگزمورد چون چرایی قرار گیرد. چه میگوید و یا چه بر زبان میآورد، دروغ، راست، مهمل، بی معنی،  ویا اگر اتهام بزند و محکوم کند، و تهدید کند و بترساند، هرگز مورد چاش قرار نمیگیرد. بهمین دلیل نه تنها آخوند خامنه ای بلکه بطور کلی قشر آخوندی بری از هر مسولیتی هستند. تنها آنها که مرتکب گناه نمیشوند، معصوم شمرده میشوند. مسئول دانستن آخوند، مثل اینست که خدا را مسئول بدانی، آیا میتواانی خدا را مسئول بدانی، تازه اگر مسئول دانستی چه اتفاقی میافتد؟.

روشن است که آخوندی خامنه ای و قشر آخوندی از اعضای معصومان اند. آیا تا حالا مشاهده شده است که آخوندی بجرم فساد بمحاکمه کشانده شود؟

درست است آیت الله های دیگری هم بودند و هستند که میدانستند و میدانند که الله چه میگوید، ولی هرگز نگفتند که آخوند خامنه ای گوینده حرف الله نیست و یا اختراع خود او ست نه حرف الله. بی دلیل نیست که حکم بی چاش، مثل حکم اخوندی خامنه ای،حکمی ست هموزن حکم الله، هموزن حکم خدای یکتا. نهایی و چون چرا ناپذیر. آیا تاکنون شنیده اید، یکی از فرمانهای ولایت فقیه و یا آخوند خامنه ای مورد چون و چرای کسی یا نهادی قرار بگیرد؟ البته که در اقتدار مطلق، ولی فقیه است که خط باطل بر هر چون چرایی، بویژه آنان که با دلیل ومنطق اند بکشد. تنها بآن دلیل که او حکومت نمیکند، اخوند خامنه ای خدایی میکند.

واقعیت این است که فرمانروای کل خشونت و خونریزی، پدیده ایکه هماکنون بر جامعه سلطه افکنده است، یک نظامی با ینیفورم درخشنده نظامی و شمشیر آویخته از کمر نیست بلکه آخوندیست پرورده مکتب اسلام مقدس و الهی، مکتبی بر ساخته اندیشه الله،. در مکتب مقدس اسلام است که حاکم مطلق میتواند تا مرفق دستش را در خون انسانهایی فرو کند که میگویند پس از 44 سال، حکومت آخوندی نمیخواهند. آخوند، یک نظامی پرورش یافته در پادگانهای نظامی، آکاه به همه گونه فن و فنون خشونت و خونریزی نیست، او آخوندی است که امروز بنماد خون و خشونت در آمده است. و سوال همیجاست. چون ممکن است که گفته شود زمانی کشیش های مسیحی هم دستهاشان مثل آخوندهای ما تا مرفق در خون انسانها فرو رفته بود. اما تاریخ نشانداد که آنها نمیتوانستند بر بارگاه دین و قدرت با دستهای خونین تا ابد بحکم خدا حکمرانی کنند.

اما این هم واقعیت این است که مسیجیان دیر زمانی ست که از آن دوران عبور کرده اند، دورانی که همه مسلمانان، بویژه فرقه شیعه که گریبان ما ایرانیان را گرفته است، باید از آن عبور نمائیم. در اینکه ما ایرانیان از این دوره عبور خواهیم کرد و حکومت آخوندی را بزباله دان تاریخ میفرستیم دیر یا زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. اما، باید بخاطر داشته باشیم که جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، تنها نظام استبدادی را از بیخ و بن بر نمیکند که استبداد دینی را هم از ریشه بر میکند، استبداد دینی که بنده میخواهد، اسیر که دست بسته، چشم بسته براه مستقیم ادامه دهد.براه الله. باگشایش چشمان است که در یابی راه مستقیم، راهی نیست مگر راه اسارت و بندگی در دست موهومات دینی.   

انقلاب بر علیه حکومت اسلامی، تنها انقلابی ست که بخدایی آخوند خامنه ای بر روی زمینی پایان می بخشد.

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

 

۱۴۰۱ آبان ۲۷, جمعه

انقلاب در انقلاب !

تردید مدار که اشتباه بزرگی خواهد بود اگر هنوز بر آن باورباشیم که دین اسلام و

 متولیان دین، حافظان زهد و تقوا و اخلاق اجتماعی، دو پدیده و یا دو چیز منفاوت از یکدیگراند. مثلا، آنچه اخوند خامنه ای و یا هر آخوندی دیگری که میگوید و یا بدان عمل میکند، یک چیز است و آنچه در قرآن آمده است چیزی دیگر. که بجای رد و نفی یکدیگر، دین اسلام و متولیانش، قشر مفتخوار آخوند، پرورش یافته در حوزه های علمیه، انجا که علم و دانش الهی را میآموزند، با هم در وحدت و یگانگی اند. بی تردید، اسلام و جامعه آخوندی  را باید با هم یکی و یگانه دانست، از جمله مراجع تقلید و رهبر حکومت اسلامی، آخوندخامنه را. در غیر اینصورت اسلام را باید دینی مقدس خواند و ابزاری برای تسکین درد، رهایی از اظطراب و نگرانیها، اسلامی شبیه باسلام دوران پهلوی. در حالیکه باید متولیان دین اسلام را موهن و زمینی و منبع شرارت و خشونت شناسایی نمود.

 اگر هنوز در پی اسلامی واقعی، اسلام پر مهرو محبت و عدالت پرور میگردی، لزومی نیست که راه دور و سختی بروی ، همه را میتوانی، هرچه را که در اسلام اصیل میجویی، در آخوندهای مقدس، بویژه آخوند خامنه ای براحتی بیابی. اسلام اصیل، همین است که مردم روزانه در کف خیابان تجربه میکنند، خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی. مگر میتوان از آخوند خامنه ای و طرفدارنش چیزی جز جلوه اسلام محمدی را مشاهده نمود؟ حکومت آخوندی تبلور اسلام اصیل است. دینی که بنا بر فهم فقهی آن کیفر راه حل تمام مشکلات است، اخلاقی، جنایی، فقر و سرقت و نافرمانی.

بی جهت در پی اسلام دیگری نگرد. مگر پیامبر خدا، محمدبن عبدالله دست بکشتار و غارت نزد؟ سر اسیران، منافقین و مشرکین را از تن جدا نمی کرد؟ در واقع مشهور است که محمد، رسالت خود را با راهزنی در بدر آغاز نموده است. البته که یکتایی و وحدت ساختار فقاهتی و آخوندی با ساختار قدرت را میتوان ناشی از وحدت دین و قدرت پس از فروپاشی نظام شاهنشاهی دانست.

اما، وحدت ساختار دین و قدرت، دیر زمانی ست که در حال رشد و توسعه است. آخوندها و فقهائیکه عمر خودر را در حوزه های علمیه در کسب علم اجتهاد میگذرانند، از راس تا زیر، از مجتهد گرفته تا طلبه، از مراجع تقلید گرفته تا طلبه های تازه کار، هر روزی که نفس بر آرند، از آغازین لحظات بیداری تا غرق شدن در رویاهای نادیده، همگان بدون استثنا، بنام خداوند بخشنده مهربان، چشم و دهان میگشانید بستایش و نیایش خدایی که رب العالمین است، خدایی که تنها مالک جهان هستی و نیستی، جهان بود و نبود و بهشت و جهنم است، ظاهرا در کمال وضو و طهارت و زهد و تقوا. که خود را وظیفه مند و مسئول میشمارند که در راهی که الله در آغازین سوره قران مقدس بر ابنا بشرآشکار ساخته است  گام نهند، گام در  راه مستقیم، راهی که در آن هرگز نه گمراهی هست و نه انحراف از اخلاق و زهد و تقوا، راهی که رهسپار بهشت برین کند و در کنار حوری های همیشه باکره که بعنوان پاداش در یافت کرده اند تا ابد از زندگی لذت برند. البته اگر، بخواست الله تن دهند و احکام و فرامین او را بدون چون چرا بجا آورند.

اما، با خروج متولیان دین اسلام، از حوزه های علیمه، دینمدارن حرفه ای، قشر مفتخوار جامعه، فقها و آخوندها و ورود انها بعرصه سیاست ، دین اسلام نیز بدوران طفولیت خود باز گشت نمود و با ساختار قدرت بوحدت و یگانگی رسید. دلیلی بس منطقی که میتوان سوره حمد را که قرآن با آن آغاز میشود،  جوری دیگری هم بخوانش درآورد، بگونه ای سیاسی بازتابنده روابط قدرت و نظام فرمانروایی و فرمانبری. روابطی بازتابنده اراده خدایی بیرحم و خشن، با اراده ای معطوف به تنبیه و مجازات و کیفرهای وحشتناک. اگر، امکان چنین خوانشی وجود نداشت، هرگز، دینمداران حرفه ای، همچون اخوند ها، ناگهان از منبر خطبه و روضه خوانی به منبر قدرت و جایگاه فرمانروایی تغییر مکان نمیدادند.

شاید، اگر اصل و اصول دین، دینمداران را میاموخت که از ورود بعرصه ای سراسر زد و بند و معامله بر سر کسب ثروت و ارتقا به مراتب اقتدار و قدرت.خود داری کنند، بدون تردید میتوانستی حکومت آخوندی برهبری آخوند خامنه ای را متهم کنی بعدول از اراده الله.

آما با نگرشی نزدیکتر، براحتی، مشاهد کنی که آنچه آخوند خامنه ای، میگوید و در عمل بانجام میرساند، نمیتوان چندان انحرافی از اسلام در سیاسیتها و تصمیم سازی او مشاهده نمود. او، همچون الله هر آن که اراده کند، بزبان آرد آنچه که میخواهد. در تبعیت از اراده  الله و در راه مستقیم است که آدمها، کودک و جوان و میانه سالان را بخاک و خون میکشاند.همچون الله، همیشه بدون آنکه کوچگترین مسئولتی را بعهده بگیرد. مثل الله، او نیز فرمانروای نهایی ست.

در حال حاظر آخوند خامنه ای را باید جلوه واقعی الله دانست. مهم نیست که از چه زاویه ای بنگری، چون تنها خدای اسلام است که کشتار و نابودی، خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی را در خدمت توسعه و رواج  دین قابل توجیه میداند و باور و ایمان بدان را توصیه میکند. یعنی که باید خاطر آسوده داشت که آخوند، اسلام است و اسلام، آخوند. مگر میتوان تصور کرد آخوندی که از آغاز زندگی غرق در تاریخ دین اسلام و توسعه و ترویج آن  بوده است، میتواند با اسلام و آنچه که عرضه میکند یکی نباشد؟ خاطر آسوده دار که آخوند خامنه ای، سر آمد جامعه آخوندی، بازتابنده همه آن چیزهایی ست که در اسلام یافت میشود.

در غیر اینصورت، چگونه میتوانی 44 سال تجاوز و سرکوب، خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی، کشتار و دستگیری،  زندان و شکنجه جوانان و فرهیختگان را توجیه نمایی؟ نیازی نیست که در زیر و بم آیات و احکام قرآنی غرق شوی تا در یابی کردار و پندار و گفتار آخوندی از بالا تا پائین در هماهنگی و بازتابنده تمامی احکام قرآنی ست. مگر بچه جرمی جوانان ما را بخاگ و خون میکشانند، محارب و مفسد الافی الارض، جرائمی دینی و ظاهرا دینی بودن آنها ست که 44 سال سبب پوشاندن خشونت جنایتبار حکومت آخوندی برهبری آخوند خامنه ای گردیده است.

بعبارت دیگر، آنچه در حال وقوع است، انقلاب است در انقلاب، انقلابی که نه تنها در جهت براندازی رهبری نالایق و حکومت اخوندی حرکت میکند بلکه واژگون سازی خدا و باورهای منسوخ و اسارتباری را در نظر دارد  که سبب بازتولید قرنها استبداد در فرهنگ ما گردیده اند.

البته، در خاتمه، شاید مناسب باشد که باین موضوع اشاره شود که بعضا، در شرایط کنونی نقد دین اسلام را غیر ضروری و ادامه اسلام هراسی میخوانند که سبب انحراف خشم عمومی از براندازی حکومت آخوند خامنه ای شود و بدینترتیب زیان آور. حال آنکه براندزی دین سیاسی، آرامش و ثبات آنرا تضمین کند.

حال انکه، اگر در شرایط کنونی، در شرایطی که شعار آزادی، آزادی آزادی از کف خیابانها بگوش میرسد، در شرایطی که اسطوره ها و تابو و هنجارهای مقدس یکی پس از دیگری فرو میریزند، اگر امروز بنقد آنها نپردازیم، چگونه میتوانیم باورها و هنجارهایی که باغوش کشیدن دین بیگانه و بازگشت استبداد را هموار میسازد بر اندازیم. آیا اسلام، دینی است ابدی و تا انسان هست، اسلام هم در دل مردمان جای دارد و با ابزار نقد نباید رنجش خاطر باومندان را فراهم آورد؟ در غیر اینصورت، زمان مناسب نقد دین را چه کسی تعین کند؟ حال انکه آنچه هرگز سوال برانگیز نیست، آزدای درپرستش و در دینداری ست که جایی برای گفتگویی ندارد. هر آنسان آزاد است هر دینی و بهر خدایی که مناسب میداند ایمان داشته باشد و عمر خود را در ستایش و نیایش آفریننده صرف کند. اما هیچ فردی نمیتواند باورهای خود را بر دیگران تحمیل کند. آنجاست که دین با آزادی در ستیز قرار میگیرد، همچنانکه هماکنون، مردم کشور ما با رودرویی با متولیان دین در اقصا نقاط کشور قرار گرفته اند.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjm@gmail.com

 

 

۱۴۰۱ آبان ۲۰, جمعه

جنبش هنجار شکنی

و عمامه پرانی!



جامعه ما، در این دو ماه گذشته نشان داده است که بیش از 90 در صد مردم، چه انان که در کف خیابانها، روزانه، پنجه در پنجه عاملان اهریمن افکنند و چه آنان که سکون و سکوت بر گزیده اند، از بالا تا پائین، داری یک خواست بیشتر نیستند، آنهم چیزی نیست مگر ناپدید شدن حکومت آخوندی، خواستی که ملت بمنظور آنکه آنرا به گوش مالکان دین وقدرت برسانند دیر زمانی ست که کشته و زخمی و زندانی میدهد و بواسطه ان رنج و درد بسیار کشیده است.

شور و خروش مردم برای کسب این خواست که خواستی عقلانی و انسانی ست، پس از چهل وچند سال تحمل خواری و حقارت در دست حکومت ولایت فقیه، هر روز صریح و بلند تر بگوش میرسد که "ما حکومت آخوندی" و یا جمهوری اسلامی را نمیخواهیم. در چند سال اخیر، این خواست با ابزار گوناگون، از جمله شعارهائی مبنی بر رد و نفی حکومت دینی، با ابزار تظاهرات و اعتراضات در سراسر کشور بیان گردیده است و اخیرا، نیز، بنقطه غیر قابل بازگشت رسیده است. اما، در حال حاظر، ظاهرا، جنبشی نیست که سبب نگرانی حکومت آخوندی باشد.

تمامی شواهد و نشانه ها حاکی از آن است که تحمل مردم ایران پس از نزدیک به نیم قرن دیکتاتوری، بپایان رسیده. اگر پس از سالها مماشت با حکومت آخوندی، مردم به آنچه میخواستند و طالب آن بودند آگاه نبودند امروز بخوبی و با اطمینان دریافته اند که خواستار چه چیزی هستند. که آنهم چیزی نیست مگر آنچه که حکومت آخوندی در این چهل و چند سال، با بکار گیری انواع و اقسام ابزار خشونتبار، از جمله کشتارهای بزرگ و جمعی و مخفیانه تا برپا داشتن مراسم اعدام در ملع عام، زندان و شکنجه، مردم را از آن محروم داشته است و میدارد: زن زندگی آزادی. آنچه آخوند آنرا دشمن آشتی ناپذیر و نفی اصل اسلامی، نفی تسلیم و اطاعت و فرمانبرداری میپندارد، چنانکه گوئی چون انسانها را الله، خداوند یکتا و یگانه  بنده خود میخواند، باید بنده آخوند هم باشند و بمیل و اراده ولی فقیه که بجانشینی الله بر سر زمین ما حکومت میکند تن بدهند، همچون چرندگان، سرها بسوی زمین شکسته، و چشم و دهان باز، اما، نا بینا و گشوده ناشدنی، براه خود ادامه دهند، در سکوت نه سوالی و پرسشی، نه بررسی و تحقیقی، رها از نفوذ ساختار قدرت، حقی و حقوقی ابتدای و انسانی انکار شده در دستگاه امنیتی حکومت اخوندی. شرایطی که بیش از چهار دهه بر جامعه ما تحمیل شده است و مردم با آن سازش کرده اند.

اما، آن دوران با مرگ دلخراش مهسا، انسانی زیبا و تحسین بر انگیز، بپایان رسید و سبب بیداری و اگاهی جامعه گردید. واقعه ای که نقطه عطفی در تاریخ طول ودراز ما گردید و بازگشت بدان امکان پذیر نیست. واقعه ی که به برآمدن جنبش نفی و براندزی شرایط حقارتبار و انسان ستیز حاکم بر جامعه انجامید، خود بیانگر  ظهوریک پدیده تازه: سرپیچی و خود داری  از تن دادن بنظم آخوندی که بجنبشی همه گیر تبدیل گردید برهبری زنان و جوانان و پشتیبانی مردان، با حمایت میانه سالان و سالزدگان، ثروتمندان و فقیران و میانه حالان، دانشجویان و دانش آموزآن، در اقصا نقاط کشور.

اما، گویا این خواست جامعه، زن زندگی آزادی، خواستی که مورد تحسین و ستایس جهانیان قرار گرفته است هنوز بگوش نظام نرسیده است و یا چنین وانمود میکنند. هنوز بر آن باوراند، اکثریت مردم بدین اسلام اعتقاد دارند و حکومت اسلامی را بر هر گونه نظام دیگری ترجیح میدهند، بویژه حکومت ولایت فقیه برهبری آخوند خامنه ای که بر آن باور است که بلحاظ پیشرفت سریع و حیرت آور حکومت اسلامی، مورد حسادت قدرتهای بزرگ قرار گرفته است و برای بازداشت نظام از پیشرفت های بیشتر، بویژه دست یابی به تکنولوژی هسته ای و ارتقاء نیروهای نظامی و دفاعی، دست به جنگی علیه حکومت اسلامی زده اند که آخوند خامنه ای در روضه اخیرش جنگ ترکیبی خواند.

ظاهرا، جنگ عادی ناکار آمدی خود را در ضربه زدن به بییان لرزه ناپذیر حکومت اسلامی در این چهار دهه نشان داده است.  بگذریم که جنگ ترکیبی هم، ذره ای، رهبر انقلاب اسلامی، آخوند خامنه ای را نگران نمیکند. وی جنگ ترکیبی را بخشی از طرح توطئه دشمنان حکومت اسلامی میخواند، مبنی بر اغتشاش از درون، فتنه بر ساخته دست امریکا و انگلیس و اسرائیل از بیرون. توطئه ای که حکومت آخوندی از آغازین لحظات صعود بر منبر قدرت در نزدیک به 44 سال پیش تا بامروز، برای توجیه هرگونه سرکوب خشونت بار خواست معطوف به آزادی و توسعه نظام استبداد مضاعف دین و قدرت، دائم بکار گرفته است. حتی، گویا این شعار نه چندان تازه هم بگوشش نرسیده که دشمن همینجاست دروغ میگن امریکاست.

واقعیت، اما، آنستکه نزدیک به نیم قرن حکومت آخوندی نشان داده، برغم تمامی ناکارآمدی های ساختاری، نظامی نیست، چندان ساده و براحتی قابل فهم. چرا که حکومت آخوندی، استبداد دینی را در استبداد سیاسی نیز ادغام نمود، تحولی که سازش و مماشات با آن، بیشتر از سر اعتقادات دینی، بر تداوم و بقای نظام افزود.

آخوند، هنوز بر آن تصور است که در آنزمانی زندگی میکند که بر فرار منبر قدرت و بر مسند فرمانروایی صعود نکرده بود. حال آنکه آخوند امروز نه فقط بر فراز منبر بلکه در اکثر موسسات و نهادهای دولتی، از مالی و صنعتی گرفته تا انتظامی و امنیتی نقش ناظر و مدیر و کارشناس بازی میکند، در میان نقشهای بسیار دیگر. گویا آخوند فکر میکند که بدورانی بازگشته است که در کیش اسلام، دین و قدرت با هم یکی و جدایی ناپذیر از یکدیگر بودند. همچون دوران رسالت، زمانیکه محمد هم پیامبر الله بود، یعنی که پیام های الله را بواسطه جبرئیل دریافت میکرد و همزمان فرمانروایی هم میکرد چه در جنگ و چه در صلح. دارای لشگر و سپاه بود. بکفار حمله میکرد و منافقین و مشرکین را از دم تیغ میگذراند.

حکومت آخوندی، در واقع، ما را بآن دوران بازگشت داده است به 1400 پیش از این، زمانیکه پیامبر، هم  فرمانروا بود، هم نماز جماعت بر پا میکرد وهم بفرمان الله قوانین قصاص و انتقام ستانی را باجرا در میآورد. آخوند خامنه ای، نیز، بر آن باور است که میتواند همچون پیامبر، هم لباس تقدس بر خود بپوشاند و هم شمشیر بدست، فرمان قتل و غارت و سرکوب، معترضین و منتقدین را بدون عواقب آن صادر کند.

بعبارت دیگر، مبارزه ای که هم اکنون بوقوع میپیوندد، در عین حال مبارزه ای ست درونی، شکل یافته از باورها و هنجارهای دینی، هنجارهایی که جوانان با آن باین جهان گام نهاده اند. این بدان معناست، دلاوران جوان، چه بخواهند یا نه در دو جبهه است که نیروی آخوندی را بچالش میکنشد، جبهه دین و جبهه قدرت. برای انکه، باور بشعار زن زندگی آزادی، با باور به تسلیم و اطاعت و فرمانبری، اصلی دینی، چندان سازشی ندارد. یعنی که نمیتوان آخوند را از مسند قدرت بزیر کشید، اما، به باورها و اعتقادات اسارتبار او هنوز حرمت نهاد. مثلا هنوز بحرام و حلال آنها گوش فرا دهیم و بشست و شوی خود بر اساس قاعده و قواعد شریعت اسلامی بپردازیم. یعنی که همچنان بقواعد و قوانینی دینی تن دهیم که بانسان همچون حیوانی مینگرد فرمانبر، دینی کهو هیچ نجوید مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، ویژهگیهای پیامبری در دوران رسالت؟.ولی فقیه هم همچون پیامبر فرمانروا، در 44 سال حکومت هیچ نخواسته است و هیچ نجسته است مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، نظمی که دیگر قابل تحمل شهروندان این زمان نیست. مثلا، حجاب اجباری در حکومت آخوندی اگر نماد تسلیم و اطاعت و فرمانبری نیست، نماد چه چیزی میتواند باشد؟ آیا نماد پاکدامنی ست؟ 

 این بدان معناست که جنبش زن زندکی آزادی، نمیتواند بقا یابد اگر از ماهیت هنجارشکن خود آگاه نباشد، بویژه هنجارهای دینی. در همین چند روز گذشته در دانشگاها و معابر عمومی، بویژه در بلوچستان، شاهد توسعه جنبش هنجار شکنی بوده ایم. واکنش نظام به رقص خدانور لجعی، رقص و آواز دختران وپسران، مردان و زنان در میدان شهر رشت، بعضا، زنان بدون حجاب دست در دست مردان و چند روز جلوتر در چند دانشگاه شاهد برشکستن قانون جدایی جنسیت ها بودیم. همگان دیده ایم که ظهور جنبشی بنام جنبش عمامه پرانی، چه نگرانی هایی حتی در کشورهای همسایه بوجود آورده است که حکایت از آینده ای میکند که آخوند رهسپار زباله دان تاریخ میشود.

واکنش خشونتبار نظام به جنبش هنجار شکنی که باشکال مختلف در نقاط مختلف کشور بنا بر فرهنگ محلی ظاهر میشود، شاید یکی از زیرکترین تاکتیکها در بی اعتبار ساختن حکومت آخوندی بشمار رود که به فشل سازی سازمانهای دولتی و وابسته بدولت میگردد. چرا که واکنش نظام به رقص خدانور لعجی و قتل وی در بیرحمی مطلق و غیر انسانی و یا دستگیری و تنبیه و مجازت جوانان بعلت تخلف از قوانین حجاب و یا جدایی جنستها و یا نوشیدن شربت های شادی آور و بطور کلی بر پرپا داشتن مراسم رقص و شادی در حضور عموم، چیزی نیست مگر بیانگر اشتیاق نظام به بازگشت بدورانی که در آن پیامبر خدا و فرمانروا باهم یکی بودند، دورانی که کوچکترین خطایی نا بخشودنی بود و قواعد و قوانین سختیگرانه باجرا در میامدند. یک سرقت ناچیز ممکن بود بقیمت از دست دادن یک دست و یک پا از هر طرف بدن تمام شود. این سختگیرها بنظر اندیشمندان بزرگ بازتاب ضعف و ناتوانی و عدم اعتماد دستگاه قدرت بخود است.

این بدان معناست، جنبش زن زندگی آزادی، در عین حال که در پی براندازی ساختار قدرت سیاسی است، همزمان درگیر یک دگرگونی و تحولی فرهنگی ست که در ظهور جنبش هنجار شکنی بازتاب می یابد. شکستن هنجارهایی که بعادی سازی دیکتاتوری و زورگویی و زور شنوی، تسلیم و اطاعت و فرمانبری میانجامد، اززشهایی که همه از دین اسلام ریشه بر گرفته اند.

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com 

۱۴۰۱ آبان ۱۳, جمعه

"بیزاریم از دین شما

نفرین بر آئین شما...!"



شاید، امروز ضروری تر از هر زمان دیگری ست که بپرسیم، چیست یا چه بوده است که حکومت آخوندی را در مسیر سقوط و نابودی قرار داده است؟ آیا میتوان ورود آخوند بعرصه سیاست و حکمرانی را سبب اصلی، سقوط حکومتی دانست در پی بنای یک جامعه دینی-اخلاقی بر اساس اصل و اصول شریعت اسلامی؟ بعضا، آخوند و دین اسلام را از یکدیگر جدا میسازند و بر آن باورند که خطاها و ندانم کاریها، نه از شریعت اسلامی بلکه از آخوندی بر میخیزد که زندگی خود را صرف آموختن اصل و اصول و احکام شریعت اسلامی در حوزه هاعلمیه نموده، آنگاه وارد در عرصه ای میشود که با آن، یا بیگانه است و یا دست کم از زیر و بم آن چندان آگاه نیست، عرصه سیاست، عرصه ای که نیازمند تخصص و حرفه ای ست سخت پیچیده و در هم تنیده و حیران کننده، سراسر مبارزه، بحث و مشاجره، مذاکره و صلح و جنگ و خصومت و دشمنی، معامله گری و سازش و بگیر و بستان است. حرفه و تخصصی در خدمت ساختار یک زندگی بهتر، زندگی انسانی تر، رندگی رها از قید و بندهای پوسیده و سنتی، زندگی ای که انسان بتواند آزادانه بیاندیشد، بنوشد، بخورد، و بپوشد و بپرستد هر خدا و پیغمبری را که میخواهد.

این در حالی ست که آخوندی که در حوزه های علمیه بآموزش علوم فقهی زندگی میگذراند و بکسب دانش و تخصصی میپردازد که در زمانهای بسیار دو، در دورانی که بشر در آغاز آموختن زندگی اجتماعی بود. مثل دوران بادیه نشینی، دورانی که در ان پدیده رسالت زاده گردید و اعلام کرد زندگی اجتماعی را باید در تبعیت با احکام قرانی بنیان گزارد که خالق این دنیا و آن جهان ماورایی، رب العالمین و یا الله، خداوند یکتا و یگانه است. یعنی که احکامی تغییرناپذیر و مستقل از زمان و مکان. اگر در اصالت چنین بحثی شک و تردیدی هست، میتوانی به تداوم و بقای باور به وحدت الهی در فرهنگهای گوناگون، از خاورمیانه گرفته تا کشورها آفریقایی و آسیائی بنگری. فرهنگهایی که در آنها یا از موجودی بنام آخوند چیزی نمیدانند و یا لزوما همان خوانش را از رسالت و کتاب قرآن ندارند که آخوندها، یا هر فرد و مکتب دیگری دارند.

این بدان معناست که بسادگی نمیتوان آخوند و آنچه منشا اصلی دین اسلام است، کتاب مقدس، قران و آنچه پیامبر برگزیده الله بزبان رانده است، حدیث، و در مکتب شیعه باید روایات و آنچه از امامان نقل شده است نیز افزود، از هم جدا ساخت. آخوند در دامن این سه منبع اصلی پرورش مییابد، از دوران طلبه گری تا رسیدن به اجتهاد. آخوند هرچه بیشتر در آنچه گذشته و کهنه و فرسوده شده است غرق میشود، در باور به یکتایی الله و رسول برگزیده او و آنچه الله بواسطه فرشته خود، جبرئیل، به پیامبر محمد انتقال میدهد و در کتاب قرآن جمع آوری گردیده است، محکم و پا برجاتر میشود. چشمهای خود را بر روی واقعیات تاریخ می بیندد و به توهمات و افسانه ها بمثابه حقایق مطلق و بی چون چرا مینکرد. ایمان به یکتایی و یگانگی الله، تنها خدایی که بجز او خدای دیگری وجود ندارد. چشم و گوش آخوند را می بندد. آخوند از جایگاه خود در جامعه و هم از حرمت و امتیازی که برخوردار است، بسی بسیار آگاه است، جایگاهی که بدون تردید در معرض نابودیست.

 بنابراین، اگر آخوندی را مشاهده میکنم که از بالا بزیر مینگرد، و رفتار و پندارش با تکبر و غرور آمیخته است، بخصوص در مقام فقیه و مجتهد، بآن دلیل است که آخوند خود را مالک حقیفت میداند. چون اوست که میآموزد الله، تنها خدایی ست که میتواند وجود داشته باشد. این بدان معناست که نفی دیگری، بویژه اگر آن دیگری، باوری باحکام الهی نداشته باشد، پدیده ایست نهادین در آموزشها قرآنی. بعبارت دیگر، آخوند، منبع ایمان و علم و دانش ماورائی خود را مطلق میداند و پیوسته در پی ساختار مدینه فاضله اسلام است، ساختار جامعه ای که درون و بیرون آن یکی ست، جامعه اسلامی.، بنده و اسیر انسان، هم در خلوت و هم در جمع.

 اگر چنین ااستدلالی قابل پذیرش است، نمیتوان سقوط آخوند را از سقوط دین اسلام جدا ساخت. آخوند، از همان آغاز، روی از واقعیت موجود برگرفت و بازگشت بگذشته، بازگشت بدوران رسالت و امامت هرگز بواقعیت درنیامد، رویکردی که نمیتوانست به چیزی جز پسروی و عقب ماندگی بیانجامد. نه اینکه آخوند گذشته نگر، به بقا و تداوم خود در دنیای تکنولوژی مدرن، نیاندیشد و یا آنرا نپذیرد. مدرنیتی آخوند در کسب علم و دانش هسته ای، بویژه ساخت بمب هسته ای، بازتاب مییابد. وگرنه پس از نیم قرن حکومت در جهانی که از درآغوش کشیدن نو و تازه لحظه ای باز نایستاد، همچنان به پرستش کهنه و مندرس ادامه میدهد. این است که بجای پیشروی دچار پسروی میشود و درهم میکوبد آن دهانی را که باعتراض گشوده شود.چنانکه گویی در پسروی، راهی دیگری هم وجود ندارد.

کدامیک از کشورها این آخوندهای عتیقه را پذیرا میشود. بوی گند حکومت اسلامی، برهبری آخوند خامنه ای، سراسر جهان را آلوده ساخته است. با این وجود، جهانیان هنوز قانع نشده اند که دیر یا زود پایان حکومت آخوندی فرا میرسد. آنچه آنها را نگران میکند، ابهام در آینده ای ست که در پی حکومت آخوندی خواهد آمد، ابهامی که دیگر آنها را بدامن مماشات با حکومت اسلامی، نمیکشاند. نبرد روزانه جوانان با نیروهای سرکوبگر امنیتی، حکومت آخوندی را بطور روز افزونی دچار کاهش اعتبار و احترام در نزد جهانیان میکند. با این وجود نمیتوان نگرانی جهانیان را نادیده گرفت. چه، واقعیت آنستکه نمیتوان تاثیر تغییر و تحولاتی که در کشور ایران بوقوع میپیوندد، در وضع موجود جهان، بویژه در منطقه نا دیده گرفت. اگرچه، انتظار میرود که دیر یا زود حکومت آخوندی بدست مردم روانه زباله دان تاریخ شود.

سخنان رهبر انقلاب که اخیرا، ظاهرا، در حصور دانش آموزان ایراد نمود، بخوبی نشان میدهد که چرا حکومت دین مورد نفی جوانان دانشجو و دبیرستانی و دبستانی قرار گرفته است، نه اینکه دیگر اقشار در جنبش رهایی بخش شرکت نمیکنند. تردید مدار که اگر پیران، پدران و مادرانی که خود بنوعی قربانی همین نظام بوده اند از جوانان، حمایت نمیکردند و یا رفتارشانرا مورد تایید قرار نمیداند، بعید بنظر میرسد که هرگز با این شور و خیزش که لرزه بر بنیان نظام انداخته است و نیز از مبارزه و مقاومت جوانان، چندان خبری نبود.

آخوند خامنه ای، رهبری بازتابنده علم و دانش الهی، سراسر زهد و تقوا، در حصور دانش آموزان، بمناسبت اشغال سفارت امریکا در 13 آبان ماه، پس از گذشت 44 سال به تکرار همان شکایات از امریکا و ادامه سلطه گری ان، سلطه ای که بقول وی در حال افول است، پرداخت و در ان جمله ای بزبان راند که گویا گزارشگران را خشنود و راضی نموده اسست. بهمین دلیل صفحه اول نشریه خود را با نقل آن جمله تزئین نمودند. درآوردند. نقل آن جمله:

این‌ها بچه‌های خودمان هستند و ما با اینها بحثی نداریم چون به‌دلیل برخی هیجان‌ها و احساسات و برخی بی‌دقتی‌ها در مسائل وارد میدان شدند.

اینجا مسئله، عدم صدافت اظهارات ولی فقیه نیست که چنگ بدل میکشد. آخوند خامنه ای، از یکطرف، جوانان را صاحب عقل و خرد و با توانایی حل بسیاری از مشکلات میخواند. از دیگر طرف، جنبش دانشجویی را به بی خردی متهم و رفتار وگفتارشان را نه برخاسته ازعقل و منطق انسانی بلکه ناشی ازهیجان و احساست بر انگیخته با برنامه ریزیهای دقیق بیگانگان دانست.

با این سخنان بی تردید نمیتوان از حمق و خرفتی رهبر چیزی بزبان نیاورد، چون این گفتار نه تنها به بهبود وضع موجود امداد نمیرساند بلکه آنرا تشدید وهمچمون بنزین آتش را شعلور میسازد. که خود حاکی ازاین واقعیت است که آخوند خامنه ای حتی حاضر نیست بپذیرد با یک بحرانی روی رد روی است که موجودیت نظام را در پیش روی دارد. اما، 44 سال حکومت برغم تمامی جنایات و ضرر و زیانی که به ملت وارد آورده است، البته که نظام را باید بخود غره نماید و باید هم به اندیشه باینده ادامه دهد بامید بازگشت بگذشته، حیله ایکه آخوند با پنهان ساختن آن، هژمونی اسلام را بر تمامی نهادهای فرهنگی تضمین نمود.

ااین بدان معناست که جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، با براندازی چیزی بزرگتر و عظیم تر از براندازی حکومت آخوندی روی در روی ست، براندازی باورها،عادات و رفتاری که شکل گرفته اند بر اساس باور و ایمان به توهماتی بر آمده از زندگی بشر در دوران طفولینت و نادانی. زمانی فرا میرسد، اگر تا حالا فرا نرسیده باشد، عبادتکر با این سوال مواجه خواهد شد عبادت و اعتراف روزانه بخواری و حقارت خویش در برابر الله، در برابر همان خدایی ست که بنمایندگی او، آخوند های مقدس قلب صدها جوان را با تیزهای جنگی شکافته اند؟ آیا میتوان به پرستش خدایی سر بر زمین نهاد که در بیرحمی و تنبیه و مجازات دگر باور بی نظیر و بی همتا ست. جوانها و تمام آنانیکه جان عزیز را از دست داده اند و یا حتی متحمل ضرر و زیان شده اند، تنها در کارنامه آخوند سید علی ثبت نمیگردد، بلکه بپای الله، خداوند یکتا و یگانه هم نوشته میشود.

در چنین شرایطی، رفته رفته آدمها با این سوال روی در روی شوند که چگونه میتوانند به عبادت الله، برخیزند، بعبادت خدایی که بنام او چه انسانهایی روزانه بخاک و خون نمیکشند، بزندان نمیبرند و شکنجه نمیکنند. از کجا معلوم که بسیاری، این سوال را از خود نکرده اند و بآن پاسخ نداده باشند. ادامه مقاومت شاهدیست بر استقبال عمومی از براندازی حکومت اسلامی. یکی از کلیپ های ویدیویی دانشجویان را نشان میدهد که هماهنگ و ضربآگین این شعار را همخوانی میکنند:

بیزاریم از دین شما، نفرت بآئین شما، از پیشانی پینه بسته و دلهای سنگین شما،

روشن است که این بیزاری و نفرت عمومی از دین و آئین و دو روئی و بیرحمی است که در طی این 44 سال بر روی هم تلنبار گردیده است و امروز از درون انفجار گردیده است. اکثریت جمعیت کشور، در نفرت از این نظام میسوزند، روزی نیست که شعار مرگ بر خامنه ای بر زبانها رانده نشود. بطور خلاصه میتوان گفت که راه نجات درگذار از اراده معطوف به یکتا پرستی و تسلیم و اطاعت، تبعیت و فرمانبری، به اراده معطوف بزن و زندگی و آزادی، نهفته است، شعاری که با آزادی، آزادی آزادی تکمیل یافت و نهایی گردید و خبر از ظهور روشنایی و بینائی و آینده ای درخشان میدهد، پیشرو، رها از زورگویی و آزاد در گزینش.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۱ آبان ۶, جمعه

آزادی ، آزادی آزادی!


آزادی، آزادی آزادی، نوائی که دل نشین تر از آن در سراسر جهان نتوان یافت. چه، تنها، در آزادی ست که انسان میتواند به شان و تعالی خویش دست یابد. اگر انسانی در آزادی نتواند، بشود آنچه که میخواهد و میجوید، اوست که مسئول است. در آزادی ست که میتوان بکشف قله انسانیت نائل گشت، قله ای که جایگاه ثابت و ساکنی ندارد و پیوسته در حال عروج است. چه آزادی مرز و حدودی نمی شناسد. قرنها است که دینی که بدان باور داریم عظیم ترین مانع بوده است بر سر رسیدن جامعه ما بآزادی، بویژه در این 44 سال اخیر، واقعیتی که هماکنون در شعار، آزادی آزادی بازتاب مییابد. شعاری، بیانگر گسست با دوران معروف بخودگامگی، هرج و مرج، خود کامگی. چرا که ان هرج و مرجها ناخواسته بسوی گریز از آزادی روان بودند نه احساس عشق خالص برای در بر کشیدن آزادی.

آزادی، آزادی آزادی، در کنار شعار زن زندگی آزادی، تنها بیانگر آرمان والا و متعالی نیست بلکه بازتابنده تاریخی ست طولانی که ملت در غیبت آن بسی رنج کشیده و آزار دیده است. خیلی خلاصه، پس از پیروزی جنبش مشروطیت، اگر چند گامی بسوی آرمان آزادی نزدیک شدیم، بار دیگر بدوران استبداد بازگشتیم. رضا شاه، محبوبیت خود را باید ناشی از دوره ای بداند که با آزادی سر به ستیز بر نداشته و در دفاع از آن حتی به ستیز با قشر مفتخوار جامعه، قشر آخوندی و محدویتهای بر خاسته از شریعت اسلامی بر خواست. کشف حجاب زنان که رضا شاه بدان دست زد، حرمت و مرتبه و اقتدار آخوند و فقیه را متزلزل نمود. برغم اراده  معطوف به سازندگی و پیشرفت در عرصه های اقتصادی، رضا شاه نیز سر انجام، در تله "من،" اقتدار بی همتا، گوینده حرف اول و آخر، فرو غلتید.

از آن پس نیز، اینجا و آنجا، در زمان گذار از اقتدار یک دشمن آزادی، بدیگری، برای لحظه ای کوتاه، ملت آزادی را تجربه کرد و مزه آنرا چشید. مثل، زمان گذار از رضا شاه بدوران فرندش محمد رضا. اما، هرگز برای آزادی و کسب آن بر نخواستیم. حتی در زمانی، اصلا، اندیشه بآزادی مضر و بازتابنده هجوم فرهنگ استعمار خوانده میشد.  انتشار جزوه ای بنام "غرب زدگی" بقلم نویسنده ای مورد احترام و حرمت روشنفکران آن دوران، جلال آل احمد، در واقع ستیز آخوندیسم با آزادی را مورد تایید قرار داد و هرچه بیشتر اندیشه به آزادی را به انزوا کشاند، چنانکه حتی نتوانست در جنبش ضد شاهی، سر بر کشد و اراده های خام و ناپخته نیروهای چپ و لیبرال و ملی و مذهبی را به تبعیت از خود در آورد.

از آنجا که اراده معطوف بآزادی ضعیف و حتی مورد سرکوب قرار گرفته بود، پس از سقوط دیکتاتوری شاهنشاهی، زمینه مساعدی برای بازگشت بدوران ااستبداد و ستیز با آزادی را فراهم آورد، اینبار ستیزی مضاعف، خصم آشتی ناپذیر آزادی، دین بود و قدرت، در وحدت و یگانگی و غیر قابل تمیز از یکدیگر. اسارت و بندگی در دست شریعت اسلامی، چنان شدت پیدا کرد که بیدرنگ اقتدار بی چون و چرای خود را با اجباری نمودن حجاب اسلامی و ممنوع سازی ومرزبتذیها در عرصه های گوناگون رفتاری از هر نوع گرفته از گفتاری و روزمرگی تا هنری و تفریحی و شادی آفرین، بمعرض نمایش گذارد. چیزی بطول نیانجمید، جامعه ایکه به نزدیگی دورازه های تمدن نو رسیده بود با سلطه آخوندیسم غرق در تارکی گردید، تاریکی ای برخاسته از دشمنی آشتی نا پذیر با آزادی. حکومت آخوندی پایه های خود را با سرکوب آزادی استوار نمود. دستگاه فقاهتنی خصم نه آزادی مثبت بنفع قدرت بلکه خصم آزادی منفی بود در خدمت براندازی ساختار قدرت خودکامه.

گشت های ارشادی که در آغاز در لباس کمیته های انقلابی به تفتیش میپرداختند و از ظهور نظام خودکامگی دینی خبر میدادند در واقع، گشتهایی بودند مامور سرکوب آزادی، مامور برقراری نظمی، مبتنی بر تبعیت از قواعد و مقررات اسلامی، همچون زن، اسیر و مرد آزاد، در رابط با زن، اما، مرد همچنان باید به تسلیم و اطاعت از نظام تن دهد. اگر چه مرد است، ممتاز در مقاایسه با زن، اما، او نیر باید تن باسارت و بندگی دهد، دهان بسته، چشم بسته، دست بسته براه خود ادامه دهد تا دست یابی بیک جامعه "اخلاقی" امکان پذیر گردد.

مگر میتوان زن را باسارت در آورد و مرد را آزاد رها کرد، رویایی که آخوند در سر می پروراند، در کابوس زن زندگی آزادی، جلوه گر گردیده است که نظام فقاهتی را دچار سرگردانی و حیرانی کرده است. نظام فقاهتی- اسلامی، هرگز انتظار رو در رویی با زنان را نداشت. چه، دین آخوند، چندان منزلتی برای زن قائل نبوده و نیست. زن در منظر آخوند منزلتی با لاتر از یک " کنیز ندارد. یک "کنیز" هم ابزار تولید است و هم ابزار فرونشانی شهوت مرد. حجاب نماد اسارت و بندگی زنان در منظر حکومت آخوندی، همراه عفاف از "مولفه های" قدرت حکومت اسلامی مورد دفاع قرار میگیرد..

واقعیت آنستکه نزدیک به نیم قرن، حکومت اخوندی توانسته است در مبارزه با آزادی و باسارت و بندگی کشاندن زنان و جدا نگاه داشتن انان از مردان پیروزیهایی کسب نماید، اما، همچنانکه وضعیت موجود، جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی نشان میدهد، حکومت آخوندی، بی خبر از این برآورد دیالکتیکی که هرپدیده ای در حال رشد و نمو  و حرکت بسوی کمال، همزمان نفی خود را در درون خویش پرورش میدهد. یعنی که حکومت آخوند با دشمنی و ستیز با آزادی که در حجاب اجباری و جداییی جنسیتها بازتاب مییافت، نفی خود را در جنبش رهای بخش زن زدگی آزادی، مرگ بر دیکتاتور و آزادی، آزاد آزادی معرض ساخته است، فقط دیر یا زود دارد.. بذری که میروید ره نابودی خویش را میپیماید.

حکومت آخوندی با باسارت کشاندن زنان با ابزار حجاب و جدایی جنسیتها، بامید باسارت و بندگی کشاندن تمامیت جامعه، بهترین زمینه را برای رشد و نمو نفی خویش بوچود آورد، زمینه ای که بذر آزادی، بویژه بذر آزادی زنان در آن رشد و نمو یافته و هم اکنون ببلوغ رسیده و اقتدار حکومت آخوندی را بچالش کشیده و طبل نابودی آنرا بصدا در آورده است. بی جهت نیست جنبش رهای بخش زن زندگی آزادی برهبری زنان است که بیرحمترین حکومت روی زمین را به براندازی تهدید میکند. چرا که زنان بیش از همه اقشار در جامعه اسلامی، از نبود آزادی رنجبرده و مورد انواع تبعیض  و تجاوز قرار گرفته اند.هماکنون، زنان اراده معطوف بآزادی و رهایی از یندهای اسارت باز و باز دارنده شریعت اسلامی را با باتش کشیدن حجاب بیان میکنند.

بعبارت دیگر، ظهور شعار آزادی، آزادی آزادی، در کنار شعارهای زن زندگی آزادی و مرگ بر دیکتاتو، همه، شعارهایی رهایی بخش، خط قرمزی ست برتقلید و تبعیت از  شریعت اسارتباراسلامی و نیز برانداختن قواعد و مقرارتی که زنان و مردان را باسارت و بندگی، تبسلیم و اطاعت و فرمانبری میکشاند.

بویژه اگر بیاد اوری که همین چندی پیش بود که فریاد الله اکبر در دل شبهای سیاه، بنیان دستگاه استبداد پادشاهی را بلرزه در آورد. این بدان معناست که ما شاهد یک تحول و دگرگونی بزرگ و تاریخی هستیم. گذار از دورانی. که بر دوش گریز از آزادی و فریاد الله اکبر به نظام استبداد، روح دو باره بخشیدیم و دین را هم بدان افزودیم و  در دست قشر مفتخوار جامعه، قشر آخوند رها ساختیم. حال، نیم قرن تجربه حکومت اسلامی برهبری آخوند ها و فقهای برخاسته از حوزه های علمیه، اعتبار و منزلت خود را در نزد اکثریت جامعه از دست داده است. این است که.اینبار، بر خلاف گذشته، نه گریز از آزادی بلکه درآغوش کشیدن آزادی ست که ترس و و حشت را بر دل حکومتی نشانده که خود را مقدس و الهی میداند و خیلی "اخلاقی،"  و پا بند احکام اسلامی.

اگر چه، هنوز نمیتوان از این واقعیت گریخت که حاکم مطلق بر جامعه ما از همین قشر مفتخوار آخوند برخاسته و بنام الله، خدائی که سخن اول و آخر را در کتاب خود، قران بیان نموده و تکلیف و وظایف بشر را از روز ازل تا ابد تعیین و تعریف کرده است.که شمشیر بر کشد و بدلخواه هر سری را از تن جدا سازد، بویژه، سر آزادی، مفهوم نهادینی که فرهنگ آخوندی، برغم بیگانگی با آن خصم آشتی ناپذیر آزادی بوده و هست. از دیدگاه آخوند، از جمله از دیدگاه ولی فقیه، آخوند خامنه ای، هر چه که از آزادی بر خیزد سوی به شر و بدی دارد و گناه و لجام گسیختگی و بیعاری.

مهارت در مذمت آزادی، مهارتی ست خاص در حوزه های علمیه که کسب آن از دوران طلبگی آغاز میگردد و از شرایط ارتقا به مربته های فوقانی زهد و تقوا و تقدس است. بدون تردید، آخوند خامنه ای را باید یکی از ماهرترین خصم آشتی ناپذر آزادی دانست. مهارت او در ستایش تسلیم و اطاعت و فرمانبری و مذمت و زشتی های ازادی بعنوان طغیان و سرپیچی و یا اغتشاش، در خطبه هایی که آخوندها بر فراز منبر قدرت میخوانند بازتاب مییابد. اگر نیک بنگری، بر فراز منبر قدرت، خطبه ای نیست که با ستایش تسلیم و اطاعت، آغاز نگردد و با آن پایان نگیرد. اما، آنچه این روزها خروش و خیزش مردم در شرکت چهلمین روز قتل یک دختر کرد معصوم زیبا رو، نشان میدهد که دوران هژمونی دین اسلام به پایان راه خود رسیده است.

بعبارت دیگر، حکومت آخوندی پس از نزدیک به نیم قرن خطبه تسلیم و اطاعت و فرمانبری، در خدمت بنای یک جامعه اخلاقی و یا خالص اسلامی، پدیده ای در درون خود پرورش داد که دیر یا زود به نفی و نابودی خودش میانجامد. چرا که با گذشت زمان جنبشی را در دامن خود پرورش داد که برعلیه نظام تسلیم و اطاعت و پاره سازی بندهای اسارت و بنددگی رشد نموده و ببار نشسته است و هماکنون نظامی را بفروپاشی تهدید میکند که بر بنیان اصل و اصول دین اسلام بپا گردیده است.

تردید مدار، که حکومت آخوندی آماده است که هر سری را از تن جدا کرده بر زمین افکند و دست خود را بهر جنایتی آلوده کند تا تاج و تخت آخوندی را حفظ نماید. در منظر حکومت اسلامی، قطع اینترنت و ضرر و زیان هنگفت مالی و اقتصادی، تخطئه کردن معاملات تجاری، کسادی بازارها، گسترش اعتصابات کارگری، افزودن میلیونها نفر به خیل بیکاران، و کشتار بیشماری از آزادیخواهان در برابر حفظ حکومت اسلامی، هزینه ایست که حکومت آخوندی آماده پذیرش آن است. آخوند خمیی میگفت برای حفظ نظام حتی میتوان امام غایب را هم فدا نمود.

اما، خودمانیم، از آخوندی که از گدائی به پادشاهی رسیده است، انتظار حرمت به آزادی، باید انتظاری محسوب شود از سر سادگی. این است که ادمه دشمنی و سرکوب ازادی،  ترسم که رهبر حکومت دین را بسر نوشت همان کسانی دچار کند که شنیدن صدای پای ظهور آزادی را انکار کردند. البته، بانک آزادی،، ازادی آزادی هم کمی دیر، بگوش حضرت ولایت خواهد رسید.

فیروز نجومی

https://firoznodjomi.blogspot.com/

                                                fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۱ مهر ۲۹, جمعه

 

براندازی حجاب و

دستیابی به زندگی و آزادی!


وقایعی که در بخش وسیعی از جامعه آخوندی بوقوع پیوسته و می پیوندد، هرچه که بنامیم، خروش، خیزش، شورش، قیام و یا انقلاب، در مسیری که جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی میپیماید، هرچند بدون رهبری، چندان تفاوتی نمیکند. چون حرکتی ست جمعی در سوی ویرانسازی حکومتی ست که نزدیک به نیم قرن است که در پی ساختار یک جامعه تمام عیار و خالص اسلامی بوده است بر اساس نفی زندگی و سرکوب آزادی.

 این بدان معناست که اراده معطوف به براندزی حجاب برهبری فقها و آخوندها، حکایت از شکست و بی اعتبار سازی اصل و اصول دین اسلام میکند و شکست جامعه ای بر ساخته بر بنیان ارزشهای اسلامی، جامعه ای سراسر اخلاقی، تهی از زندگی و بیگانه با آزادی.

امروز بیش از همیشه، نظام ارزشهای اسلامی، در معرض فروپاشی قرار گرفته است که با تداوم جنبش، وسعت بیشتری را پیدا میکند. هر روز که بر عمر جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی میگذرد، تعداد بیشتری دست از تقلید و تبعیت آخوند و فقیه میکشند و اعتماد بیشتری بنفس خود مییابند. تاثیر جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی را در تغییر و تحول آدمها و شرکت آنها را در جنبش نباید نادیده گرفت. چه بسا چشم و گوش بسیاری را بگشاید که هم اکنون گشوده است وگرنه شاهد جنبش و تحرک، بر خورد و در گیری نیروهای مردم با مزدوران حکومت آخوندی در نقاط مختلف کشور نبودیم.

شاید، اگر، فقها و آخوندهای برخاسته از حوزه های علمیه، از راه و روشی دیگر، بجز زورگویی و خشونت و بکار گیری ابزار ارعاب و سرکوبی، زندان و شکنجه و براه اندازی قتل های زنجیره ای و نابودسازی مخالفین، غارتگری و اختلاس بر میگزیدند، چه بسا میتوانستند به رضایت و حتی رفاه و آسایش بسیاری دست یابند.

حال آنکه، بیش از 43 سال بطول انجامید تا فقها و آخوندهای حاکم محتویات اراده معطوف به ساختار یک جامعه اسلامی را بوضح آشکارنمایند و نشان دهند که رهبران آن هنوز باین فهم نرسیده اند که قواعد و قوانین شریعت اسلامی، سر سازگاری با "زمان،" ویا عصر کنونی را ندارد، که حکومت اسلامی برهبری فقها و آخوندها، بایذ رویای پیاده سازی قواعد و قوانینی که الله، خداوند یکتا و یگانه، خدایی که بجز او خدای دیگری نیست، از مخیله خود خارج سازند ، باوری بیانگر گریز از آینده، غفلت از ملت و به تمرکز بر بوجود آوردن "امت" می انجامد.

در آغاز، کمتر کسی میتوانست بپذیرد که اراده فقیه و آخوند، اراده حاکم، ارده ای معطوف نه به پیشروی و روشنایی در زندگی بلکه معطوف است به پسروی و تاریکی و نیز بازگشت به گذشته که در خصومت است با رهایی و آزادی بشر از قواعد و قوانین منجمد شده الهی و باز مانده از 1400 پیش از این. همچنین پذیرش خصومت آشتی ناپذیر شریعت اسلامی با عصری که بشر بندهای بیشماری را که در دوران رشد و تکامل خود، بدست و پای خویش بسته بود، رها ساخته است. تاریخ نشان میدهد که کشورهایی که توانستند، بندهای دین را از دست و پای خود بگشایند و حکومت دین را، از عرصه عمومی بعرصه خصوصی برانند، نه تنها قادر شدند بر دشواریها و کمبودهای مادی پیروز شوند بلکه در کشف و شناخت انسان و حق و حقوق بشر موفقیت های بسیاری کسب نمودند.

حال شاید نوبت برهایش و آزادی مردم ایران و گشودن بندهای اسارت و بندگی از شریعت اسلامی فرا رسیده است.

این در حالی ست، که آنچه هم اکنون در جامعه اسلامی رخ میدهد، بازتابنده بی اعتبار شدن ارزشهای دین اسلام بعنوان یک نظام سیاسی ست. چرا که حکومت آخوندی، برغم خشونت و بیرحمی ای که از آغاز صعود بر منبر قدرت، از خود نشان داده است، با این جود، بقا و تداوم، استبداد مضاعف دین و قدرت بپایان راه خود رسیده است. چه اگر در دوران شاهی، از ورود بعرصه سیاسی و اندیشه بکسب قدرت و بیان آزاد، محروم بودی در امور روز مره زندگی از آزادیهایی برخوردار بودی که حتی بوجود آنها کوچکترین توجهی نمیکردیم.

 با صعود فقیه بر منبر قدرت، رفته رفته متوجه شدیم، که نه تنها آزاد در گویش نیستیم، در پوشش هم آزاد نیستیم همچنن در نوشیدن و آمیزش با جنس مخالف. بویژه زنان که باید برحسب شریعت اسلامی در جامعه ظاهر میشدند و حجاب اسلامی بسر میکشیدند و محدویت های بیشتری را در زندگی روزمره باید تحمل میکردند. بهمین دلیل، زنان، نخستین قشری از جامعه بوند و هستند که به بند شریعت اسلامی تن داند و حجاب را بسر کشیدند و هم اکنون نیز از نخستین ها هستند که بر علیه نظام بپا خواسته، سلطه نظام را بچالش کشیده و به رهایی جامعه از بندهای اسارت و بندگی ادامه میدهند. 

 بعضا، فکر میکنند که جنبش رهایش زنان از بند احکام شریعتی، از بند حجاب اسارتبار اخیرا آغاز گردیده است. حال انکه، اعتراض زنان بحجاب اسلامی از آغازین روزهای صعود فقیه بمنبر قدرت آغاز گردید. مبارزه  زنان در آنزمان، بدلیل عدم حمایت گروهای انقلابی، بویژه نیروهای چپ، نتوانستند به پیروزی برسند. شاید بآن دلیل که نه زنان و نه نیروهای انقلابی و لیبرال باین واقعیت آگاه بودند که حجاب و عفاف مولفه های قدرت اند، مولفه ای که بجز زنان هیچ گروه و یا سازمان سیاسی ای بچالش و مبارزه با آن تن نداده اند. درست است که زنان، محروم از حمایت مردان تن به حجاب اجباری دادند. اما، مبارزه خود را باشکال گوناگون با حجاب اجباری ادامه دادند.

 زنان در عمل اقتدار تعریف حجاب را از نیروهای تجاوزگر اسلامی سلب کردند و خود به تعریف آن پرداختند و نشان دادند که اگر هم حجاب و عفاف هم تعریفی داشته باشد، در عمل زنان هستند که قادر به تعریف آنند. بی دلیل نیست که اندازه های روسری ها هر روز آب میرفتند، کوچکتر میشدند تا به روسری های قیطانی معروف شدند. که خشم پاسداران دین و یا گشتهای ارشادی را برمیانگیختند. مانتوها را نیز زنان به سلیقه و میل خود تغییر دادند، رفته رفته تنگتر و کوتاهتر گردیدند. حتی شلوارها هم کوتاهتر و مچ و ماهیچه های پا نیز نمایان شدند و هچنان پاسداران دین را برآشفته میساختند. براین معضل ساپورت پوشی هم باید افزود که حوزه های علمیه و دستگاه فقاهت را بلرزه در آورد.

در یک زمانی احمدی نژاد رئیس جمهور پیشین، با نیت دلجویی از زنان و کسب رای آنها، از حجاب زنان در مقابل چادر دفاع میکرد که از طرف رهبری به پیش رانده میشد. در بحثی که در آن زمان در باره حجاب صورت گرفت، آخوند خامنه ای دردفاع از چادر بعنوان حجاب برتر برخاست.

"به نظر ما، بحث‌هايى كه درباب پوشش زن مى‏شود، بحثهاى خوبى است كه انجام مى‏گيرد؛ منتها بايد توجه كنيد كه هيچ بحثى در اين زمينه‏هاى مربوط به پوشش زن، از هجوم تبليغاتى غرب متأثر نباشد؛ اگر متأثر از آن شد، خراب خواهد شد. مثلاً بياييم با خودمان فكر كنيم كه حجاب داشته باشيم، اما چادر نباشد؛ اين فكر غلطى است. نه اين‏كه من بخواهم بگويم چادر، نوع منحصر است؛ نه، من مى‏گويم چادر بهترين نوع حجاب است؛ يك نشانه‏ى ملى ماست؛ هيچ اشكالى هم ندارد؛ هيچ منافاتى با هيچ نوع تحركى هم در زن ندارد. اگر واقعاً بناى تحرك و كار اجتماعى و كار سياسى و كار فكرى باشد، لباس رسمى زن مى‏تواند چادر باشد و - همان‏طور كه عرض كردم - چادر بهترين نوع حجاب است (رجا نیوز، 23 مرداد)."

البته، امروز، پس گذشت بیش از چهار دهه است که نیروهای انتظامی برهبری سردار قاسم رضایی صراحتا اعلام میکنند که حجاب و عفاف مولقه های قدرت ملی جمهوری اسلامی است وهشدار میدهد که:

هیچ مسؤولی در هیچ جایگاهی حق عقب نشینی در حوزه حجاب ندارد و کوتاهی در حوزه حجاب و عفاف خیانت است.

چنانکه مشاهده میشود یک فرمانده نظامی چنان سخن میگوید گویی که یک آخوند بر فراز منبر است که سخن میگوید.این بدان معنات که وقتی یک فرمانده نظامی بزبان آخوندی سخن میگوید، حکایت از توسعه و نفوذ سلطه آخوند در شیوه بر قراری امنیت میکند، شیوه ای مبتنی بر تهدید و تنبیه و مجازات.

سردار قاسم رضایی بدون تردید، دوره های نظامی بسیاری را گذرانده است تا بمقام فرماندهی رسیده است. اما، گویا هنوز نمیداند دین و باورهای دینی، از حوزه های شخصی زندگی یک انسان است، و شان پلیس را تا شان یک آخوند مفتش و کوراندیش پائین میکشد.

وقایع اخیر و یا جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، ماهیت خشونتبار حکومت آخوندی مبتنی بر اصل و اصول دین اسلامی را آشکار ساخته و میسازد. واکنش خشونت و خونبار نظام به سوزاندن مقنعه ها، بیانگر این واقعیت است که تحمیل ححاب در سراسر کشور در خدمت اراده ای بوده است معطوف بکشاندن تمامیت جامعه باسارت و بندگی. جامعه ای رها از هر ظلم و ستم، در امان از هر خشونت و بیرحمی، همگان شیفته و کشته دین مبین اسلام، سربزیر و آرام، مطیع و فرمانبر، زبان بسته و چشم و گوش بسته، همگان در پناه دین اسلام، تهی از زندگی و بیگانه با آزادی هم به خوشبختی در این جهان دست می یابند و هم در آن جهان رستگار میشوند. آنچه این آرامش را دچار اختلال کرده است، توطئه دشمنان و شیاطین اسلام ستیزاست. وگرنه حکومت آخوندی ،هرگز مورد حمله قرار نمیگرفت. تف لیس ولی فقیه، سر دبیر کیهان، میگوید دشمنی امریکا با جمهوری اسلامی بآن علت است که امریکا نمیتواند قطار پیشرفتها نظام اسلامی را بپذیرد.

بخودی خود روشن است که حکومت آخوندی نمیتواند تن بکوچکترین مصالحه و مذاکره در باره حجاب بدهد. چرا که حجاب نه نماد سلطه بر نیمی از جامعه بلکه نماد تسلیم و اطاعت و فرمانبری نمامیت جامعه است. از آغاز  سوار بر حجاب بود که آخوند توانست نزدیک بر نیم قران تمامی جامعه را باسارت و بندگی بکشد و اکنون نیز با برانداختن حجاب است که جنبش رهایی بخش زن زندگی و آزادی به پیروز میرسد، صرفنظر از زمان و درازی و کوتاهی آن. چون این تحول و دگرگونی نه تنها زندگی جامعه ما را تغییر میدهد بلکه جهان را در تبعیت از نظمی نوین و انسانی مبتنی بر آزادی در میآورد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com