آزادی ، آزادی
آزادی!
آزادی، آزادی آزادی،
نوائی که دل نشین تر از آن در سراسر جهان نتوان یافت. چه، تنها، در آزادی ست که
انسان میتواند به شان و تعالی خویش دست یابد. اگر انسانی در آزادی نتواند، بشود
آنچه که میخواهد و میجوید، اوست که مسئول است. در آزادی ست که میتوان بکشف قله
انسانیت نائل گشت، قله ای که جایگاه ثابت و ساکنی ندارد و پیوسته در حال عروج است.
چه آزادی مرز و حدودی نمی شناسد. قرنها است که دینی که بدان باور داریم عظیم ترین
مانع بوده است بر سر رسیدن جامعه ما بآزادی، بویژه در این 44 سال اخیر، واقعیتی که
هماکنون در شعار، آزادی آزادی بازتاب مییابد. شعاری، بیانگر گسست با دوران معروف
بخودگامگی، هرج و مرج، خود کامگی. چرا که ان هرج و مرجها ناخواسته بسوی گریز از
آزادی روان بودند نه احساس عشق خالص برای در بر کشیدن آزادی.
آزادی، آزادی آزادی،
در کنار شعار زن زندگی آزادی، تنها بیانگر آرمان والا و متعالی نیست بلکه
بازتابنده تاریخی ست طولانی که ملت در غیبت آن بسی رنج کشیده و آزار دیده است.
خیلی خلاصه، پس از پیروزی جنبش مشروطیت، اگر چند گامی بسوی آرمان آزادی نزدیک شدیم،
بار دیگر بدوران استبداد بازگشتیم. رضا شاه، محبوبیت خود را باید ناشی از دوره ای
بداند که با آزادی سر به ستیز بر نداشته و در دفاع از آن حتی به ستیز با قشر
مفتخوار جامعه، قشر آخوندی و محدویتهای بر خاسته از شریعت اسلامی بر خواست. کشف
حجاب زنان که رضا شاه بدان دست زد، حرمت و مرتبه و اقتدار آخوند و فقیه را متزلزل
نمود. برغم اراده معطوف به سازندگی و پیشرفت
در عرصه های اقتصادی، رضا شاه نیز سر انجام، در تله "من،" اقتدار بی
همتا، گوینده حرف اول و آخر، فرو غلتید.
از آن پس نیز، اینجا
و آنجا، در زمان گذار از اقتدار یک دشمن آزادی، بدیگری، برای لحظه ای کوتاه، ملت
آزادی را تجربه کرد و مزه آنرا چشید. مثل، زمان گذار از رضا شاه بدوران فرندش محمد
رضا. اما، هرگز برای آزادی و کسب آن بر نخواستیم. حتی در زمانی، اصلا، اندیشه
بآزادی مضر و بازتابنده هجوم فرهنگ استعمار خوانده میشد. انتشار جزوه ای بنام "غرب زدگی" بقلم
نویسنده ای مورد احترام و حرمت روشنفکران آن دوران، جلال آل احمد، در واقع ستیز
آخوندیسم با آزادی را مورد تایید قرار داد و هرچه بیشتر اندیشه به آزادی را به
انزوا کشاند، چنانکه حتی نتوانست در جنبش ضد شاهی، سر بر کشد و اراده های خام و
ناپخته نیروهای چپ و لیبرال و ملی و مذهبی را به تبعیت از خود در آورد.
از آنجا که اراده
معطوف بآزادی ضعیف و حتی مورد سرکوب قرار گرفته بود، پس از سقوط دیکتاتوری
شاهنشاهی، زمینه مساعدی برای بازگشت بدوران ااستبداد و ستیز با آزادی را فراهم
آورد، اینبار ستیزی مضاعف، خصم آشتی ناپذیر آزادی، دین بود و قدرت، در وحدت و
یگانگی و غیر قابل تمیز از یکدیگر. اسارت و بندگی در دست شریعت اسلامی، چنان شدت
پیدا کرد که بیدرنگ اقتدار بی چون و چرای خود را با اجباری نمودن حجاب اسلامی و
ممنوع سازی ومرزبتذیها در عرصه های گوناگون رفتاری از هر نوع گرفته از گفتاری و
روزمرگی تا هنری و تفریحی و شادی آفرین، بمعرض نمایش گذارد. چیزی بطول نیانجمید،
جامعه ایکه به نزدیگی دورازه های تمدن نو رسیده بود با سلطه آخوندیسم غرق در تارکی
گردید، تاریکی ای برخاسته از دشمنی آشتی نا پذیر با آزادی. حکومت آخوندی پایه های
خود را با سرکوب آزادی استوار نمود. دستگاه فقاهتنی خصم نه آزادی مثبت بنفع قدرت
بلکه خصم آزادی منفی بود در خدمت براندازی ساختار قدرت خودکامه.
گشت های ارشادی که در
آغاز در لباس کمیته های انقلابی به تفتیش میپرداختند و از ظهور نظام خودکامگی دینی
خبر میدادند در واقع، گشتهایی بودند مامور سرکوب آزادی، مامور برقراری نظمی، مبتنی
بر تبعیت از قواعد و مقررات اسلامی، همچون زن، اسیر و مرد آزاد، در رابط با زن،
اما، مرد همچنان باید به تسلیم و اطاعت از نظام تن دهد. اگر چه مرد است، ممتاز در
مقاایسه با زن، اما، او نیر باید تن باسارت و بندگی دهد، دهان بسته، چشم بسته، دست
بسته براه خود ادامه دهد تا دست یابی بیک جامعه "اخلاقی" امکان پذیر
گردد.
مگر میتوان زن را
باسارت در آورد و مرد را آزاد رها کرد، رویایی که آخوند در سر می پروراند، در
کابوس زن زندگی آزادی، جلوه گر گردیده است که نظام فقاهتی را دچار سرگردانی و
حیرانی کرده است. نظام فقاهتی- اسلامی، هرگز انتظار رو در رویی با زنان را نداشت.
چه، دین آخوند، چندان منزلتی برای زن قائل نبوده و نیست. زن در منظر آخوند منزلتی
با لاتر از یک " کنیز ندارد. یک "کنیز" هم ابزار تولید است و هم
ابزار فرونشانی شهوت مرد. حجاب نماد اسارت و بندگی زنان در منظر حکومت آخوندی،
همراه عفاف از "مولفه های" قدرت حکومت اسلامی مورد دفاع قرار میگیرد..
واقعیت آنستکه نزدیک
به نیم قرن، حکومت اخوندی توانسته است در مبارزه با آزادی و باسارت و بندگی کشاندن
زنان و جدا نگاه داشتن انان از مردان پیروزیهایی کسب نماید، اما، همچنانکه وضعیت
موجود، جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی نشان میدهد، حکومت آخوندی، بی خبر از این
برآورد دیالکتیکی که هرپدیده ای در حال رشد و نمو و حرکت بسوی کمال، همزمان نفی خود را در درون
خویش پرورش میدهد. یعنی که حکومت آخوند با دشمنی و ستیز با آزادی که در حجاب
اجباری و جداییی جنسیتها بازتاب مییافت، نفی خود را در جنبش رهای بخش زن زدگی
آزادی، مرگ بر دیکتاتور و آزادی، آزاد آزادی معرض ساخته است، فقط دیر یا زود
دارد.. بذری که میروید ره نابودی خویش را میپیماید.
حکومت آخوندی با باسارت
کشاندن زنان با ابزار حجاب و جدایی جنسیتها، بامید باسارت و بندگی کشاندن تمامیت
جامعه، بهترین زمینه را برای رشد و نمو نفی خویش بوچود آورد، زمینه ای که بذر
آزادی، بویژه بذر آزادی زنان در آن رشد و نمو یافته و هم اکنون ببلوغ رسیده و
اقتدار حکومت آخوندی را بچالش کشیده و طبل نابودی آنرا بصدا در آورده است. بی جهت
نیست جنبش رهای بخش زن زندگی آزادی برهبری زنان است که بیرحمترین حکومت روی زمین
را به براندازی تهدید میکند. چرا که زنان بیش از همه اقشار در جامعه اسلامی، از
نبود آزادی رنجبرده و مورد انواع تبعیض و
تجاوز قرار گرفته اند.هماکنون، زنان اراده معطوف بآزادی و رهایی از یندهای اسارت
باز و باز دارنده شریعت اسلامی را با باتش کشیدن حجاب بیان میکنند.
بعبارت دیگر، ظهور
شعار آزادی، آزادی آزادی، در کنار شعارهای زن زندگی آزادی و مرگ بر دیکتاتو، همه،
شعارهایی رهایی بخش، خط قرمزی ست برتقلید و تبعیت از شریعت اسارتباراسلامی و نیز برانداختن قواعد و
مقرارتی که زنان و مردان را باسارت و بندگی، تبسلیم و اطاعت و فرمانبری میکشاند.
بویژه اگر بیاد اوری
که همین چندی پیش بود که فریاد الله اکبر در دل شبهای سیاه، بنیان دستگاه استبداد
پادشاهی را بلرزه در آورد. این بدان معناست که ما شاهد یک تحول و دگرگونی بزرگ و
تاریخی هستیم. گذار از دورانی. که بر دوش گریز از آزادی و فریاد الله اکبر به نظام
استبداد، روح دو باره بخشیدیم و دین را هم بدان افزودیم و در دست قشر مفتخوار جامعه، قشر آخوند رها
ساختیم. حال، نیم قرن تجربه حکومت اسلامی برهبری آخوند ها و فقهای برخاسته از حوزه
های علمیه، اعتبار و منزلت خود را در نزد اکثریت جامعه از دست داده است. این است
که.اینبار، بر خلاف گذشته، نه گریز از آزادی بلکه درآغوش کشیدن آزادی ست که ترس و
و حشت را بر دل حکومتی نشانده که خود را مقدس و الهی میداند و خیلی
"اخلاقی،" و پا بند احکام
اسلامی.
اگر چه، هنوز نمیتوان
از این واقعیت گریخت که حاکم مطلق بر جامعه ما از همین قشر مفتخوار آخوند برخاسته
و بنام الله، خدائی که سخن اول و آخر را در کتاب خود، قران بیان نموده و تکلیف و
وظایف بشر را از روز ازل تا ابد تعیین و تعریف کرده است.که شمشیر بر کشد و بدلخواه
هر سری را از تن جدا سازد، بویژه، سر آزادی، مفهوم نهادینی که فرهنگ آخوندی، برغم
بیگانگی با آن خصم آشتی ناپذیر آزادی بوده و هست. از دیدگاه آخوند، از جمله از
دیدگاه ولی فقیه، آخوند خامنه ای، هر چه که از آزادی بر خیزد سوی به شر و بدی دارد
و گناه و لجام گسیختگی و بیعاری.
مهارت در مذمت آزادی،
مهارتی ست خاص در حوزه های علمیه که کسب آن از دوران طلبگی آغاز میگردد و از شرایط
ارتقا به مربته های فوقانی زهد و تقوا و تقدس است. بدون تردید، آخوند خامنه ای را باید
یکی از ماهرترین خصم آشتی ناپذر آزادی دانست. مهارت او در ستایش تسلیم و اطاعت و
فرمانبری و مذمت و زشتی های ازادی بعنوان طغیان و سرپیچی و یا اغتشاش، در خطبه
هایی که آخوندها بر فراز منبر قدرت میخوانند بازتاب مییابد. اگر نیک بنگری، بر
فراز منبر قدرت، خطبه ای نیست که با ستایش تسلیم و اطاعت، آغاز نگردد و با آن
پایان نگیرد. اما، آنچه این روزها خروش و خیزش مردم در شرکت چهلمین روز قتل یک
دختر کرد معصوم زیبا رو، نشان میدهد که دوران هژمونی دین اسلام به پایان راه خود
رسیده است.
بعبارت دیگر، حکومت
آخوندی پس از نزدیک به نیم قرن خطبه تسلیم و اطاعت و فرمانبری، در خدمت بنای یک
جامعه اخلاقی و یا خالص اسلامی، پدیده ای در درون خود پرورش داد که دیر یا زود به
نفی و نابودی خودش میانجامد. چرا که با گذشت زمان جنبشی را در دامن خود پرورش داد
که برعلیه نظام تسلیم و اطاعت و پاره سازی بندهای اسارت و بنددگی رشد نموده و ببار
نشسته است و هماکنون نظامی را بفروپاشی تهدید میکند که بر بنیان اصل و اصول دین
اسلام بپا گردیده است.
تردید مدار، که حکومت
آخوندی آماده است که هر سری را از تن جدا کرده بر زمین افکند و دست خود را بهر
جنایتی آلوده کند تا تاج و تخت آخوندی را حفظ نماید. در منظر حکومت اسلامی، قطع
اینترنت و ضرر و زیان هنگفت مالی و اقتصادی، تخطئه کردن معاملات تجاری، کسادی
بازارها، گسترش اعتصابات کارگری، افزودن میلیونها نفر به خیل بیکاران، و کشتار
بیشماری از آزادیخواهان در برابر حفظ حکومت اسلامی، هزینه ایست که حکومت آخوندی
آماده پذیرش آن است. آخوند خمیی میگفت برای حفظ نظام حتی میتوان امام غایب را هم
فدا نمود.
اما، خودمانیم، از
آخوندی که از گدائی به پادشاهی رسیده است، انتظار حرمت به آزادی، باید انتظاری
محسوب شود از سر سادگی. این است که ادمه دشمنی و سرکوب ازادی، ترسم که رهبر حکومت دین را بسر نوشت همان کسانی
دچار کند که شنیدن صدای پای ظهور آزادی را انکار کردند. البته، بانک آزادی،، ازادی
آزادی هم کمی دیر، بگوش حضرت ولایت خواهد رسید.
فیروز نجومی
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر