۱۴۰۱ آبان ۱۳, جمعه

"بیزاریم از دین شما

نفرین بر آئین شما...!"



شاید، امروز ضروری تر از هر زمان دیگری ست که بپرسیم، چیست یا چه بوده است که حکومت آخوندی را در مسیر سقوط و نابودی قرار داده است؟ آیا میتوان ورود آخوند بعرصه سیاست و حکمرانی را سبب اصلی، سقوط حکومتی دانست در پی بنای یک جامعه دینی-اخلاقی بر اساس اصل و اصول شریعت اسلامی؟ بعضا، آخوند و دین اسلام را از یکدیگر جدا میسازند و بر آن باورند که خطاها و ندانم کاریها، نه از شریعت اسلامی بلکه از آخوندی بر میخیزد که زندگی خود را صرف آموختن اصل و اصول و احکام شریعت اسلامی در حوزه هاعلمیه نموده، آنگاه وارد در عرصه ای میشود که با آن، یا بیگانه است و یا دست کم از زیر و بم آن چندان آگاه نیست، عرصه سیاست، عرصه ای که نیازمند تخصص و حرفه ای ست سخت پیچیده و در هم تنیده و حیران کننده، سراسر مبارزه، بحث و مشاجره، مذاکره و صلح و جنگ و خصومت و دشمنی، معامله گری و سازش و بگیر و بستان است. حرفه و تخصصی در خدمت ساختار یک زندگی بهتر، زندگی انسانی تر، رندگی رها از قید و بندهای پوسیده و سنتی، زندگی ای که انسان بتواند آزادانه بیاندیشد، بنوشد، بخورد، و بپوشد و بپرستد هر خدا و پیغمبری را که میخواهد.

این در حالی ست که آخوندی که در حوزه های علمیه بآموزش علوم فقهی زندگی میگذراند و بکسب دانش و تخصصی میپردازد که در زمانهای بسیار دو، در دورانی که بشر در آغاز آموختن زندگی اجتماعی بود. مثل دوران بادیه نشینی، دورانی که در ان پدیده رسالت زاده گردید و اعلام کرد زندگی اجتماعی را باید در تبعیت با احکام قرانی بنیان گزارد که خالق این دنیا و آن جهان ماورایی، رب العالمین و یا الله، خداوند یکتا و یگانه است. یعنی که احکامی تغییرناپذیر و مستقل از زمان و مکان. اگر در اصالت چنین بحثی شک و تردیدی هست، میتوانی به تداوم و بقای باور به وحدت الهی در فرهنگهای گوناگون، از خاورمیانه گرفته تا کشورها آفریقایی و آسیائی بنگری. فرهنگهایی که در آنها یا از موجودی بنام آخوند چیزی نمیدانند و یا لزوما همان خوانش را از رسالت و کتاب قرآن ندارند که آخوندها، یا هر فرد و مکتب دیگری دارند.

این بدان معناست که بسادگی نمیتوان آخوند و آنچه منشا اصلی دین اسلام است، کتاب مقدس، قران و آنچه پیامبر برگزیده الله بزبان رانده است، حدیث، و در مکتب شیعه باید روایات و آنچه از امامان نقل شده است نیز افزود، از هم جدا ساخت. آخوند در دامن این سه منبع اصلی پرورش مییابد، از دوران طلبه گری تا رسیدن به اجتهاد. آخوند هرچه بیشتر در آنچه گذشته و کهنه و فرسوده شده است غرق میشود، در باور به یکتایی الله و رسول برگزیده او و آنچه الله بواسطه فرشته خود، جبرئیل، به پیامبر محمد انتقال میدهد و در کتاب قرآن جمع آوری گردیده است، محکم و پا برجاتر میشود. چشمهای خود را بر روی واقعیات تاریخ می بیندد و به توهمات و افسانه ها بمثابه حقایق مطلق و بی چون چرا مینکرد. ایمان به یکتایی و یگانگی الله، تنها خدایی که بجز او خدای دیگری وجود ندارد. چشم و گوش آخوند را می بندد. آخوند از جایگاه خود در جامعه و هم از حرمت و امتیازی که برخوردار است، بسی بسیار آگاه است، جایگاهی که بدون تردید در معرض نابودیست.

 بنابراین، اگر آخوندی را مشاهده میکنم که از بالا بزیر مینگرد، و رفتار و پندارش با تکبر و غرور آمیخته است، بخصوص در مقام فقیه و مجتهد، بآن دلیل است که آخوند خود را مالک حقیفت میداند. چون اوست که میآموزد الله، تنها خدایی ست که میتواند وجود داشته باشد. این بدان معناست که نفی دیگری، بویژه اگر آن دیگری، باوری باحکام الهی نداشته باشد، پدیده ایست نهادین در آموزشها قرآنی. بعبارت دیگر، آخوند، منبع ایمان و علم و دانش ماورائی خود را مطلق میداند و پیوسته در پی ساختار مدینه فاضله اسلام است، ساختار جامعه ای که درون و بیرون آن یکی ست، جامعه اسلامی.، بنده و اسیر انسان، هم در خلوت و هم در جمع.

 اگر چنین ااستدلالی قابل پذیرش است، نمیتوان سقوط آخوند را از سقوط دین اسلام جدا ساخت. آخوند، از همان آغاز، روی از واقعیت موجود برگرفت و بازگشت بگذشته، بازگشت بدوران رسالت و امامت هرگز بواقعیت درنیامد، رویکردی که نمیتوانست به چیزی جز پسروی و عقب ماندگی بیانجامد. نه اینکه آخوند گذشته نگر، به بقا و تداوم خود در دنیای تکنولوژی مدرن، نیاندیشد و یا آنرا نپذیرد. مدرنیتی آخوند در کسب علم و دانش هسته ای، بویژه ساخت بمب هسته ای، بازتاب مییابد. وگرنه پس از نیم قرن حکومت در جهانی که از درآغوش کشیدن نو و تازه لحظه ای باز نایستاد، همچنان به پرستش کهنه و مندرس ادامه میدهد. این است که بجای پیشروی دچار پسروی میشود و درهم میکوبد آن دهانی را که باعتراض گشوده شود.چنانکه گویی در پسروی، راهی دیگری هم وجود ندارد.

کدامیک از کشورها این آخوندهای عتیقه را پذیرا میشود. بوی گند حکومت اسلامی، برهبری آخوند خامنه ای، سراسر جهان را آلوده ساخته است. با این وجود، جهانیان هنوز قانع نشده اند که دیر یا زود پایان حکومت آخوندی فرا میرسد. آنچه آنها را نگران میکند، ابهام در آینده ای ست که در پی حکومت آخوندی خواهد آمد، ابهامی که دیگر آنها را بدامن مماشات با حکومت اسلامی، نمیکشاند. نبرد روزانه جوانان با نیروهای سرکوبگر امنیتی، حکومت آخوندی را بطور روز افزونی دچار کاهش اعتبار و احترام در نزد جهانیان میکند. با این وجود نمیتوان نگرانی جهانیان را نادیده گرفت. چه، واقعیت آنستکه نمیتوان تاثیر تغییر و تحولاتی که در کشور ایران بوقوع میپیوندد، در وضع موجود جهان، بویژه در منطقه نا دیده گرفت. اگرچه، انتظار میرود که دیر یا زود حکومت آخوندی بدست مردم روانه زباله دان تاریخ شود.

سخنان رهبر انقلاب که اخیرا، ظاهرا، در حصور دانش آموزان ایراد نمود، بخوبی نشان میدهد که چرا حکومت دین مورد نفی جوانان دانشجو و دبیرستانی و دبستانی قرار گرفته است، نه اینکه دیگر اقشار در جنبش رهایی بخش شرکت نمیکنند. تردید مدار که اگر پیران، پدران و مادرانی که خود بنوعی قربانی همین نظام بوده اند از جوانان، حمایت نمیکردند و یا رفتارشانرا مورد تایید قرار نمیداند، بعید بنظر میرسد که هرگز با این شور و خیزش که لرزه بر بنیان نظام انداخته است و نیز از مبارزه و مقاومت جوانان، چندان خبری نبود.

آخوند خامنه ای، رهبری بازتابنده علم و دانش الهی، سراسر زهد و تقوا، در حصور دانش آموزان، بمناسبت اشغال سفارت امریکا در 13 آبان ماه، پس از گذشت 44 سال به تکرار همان شکایات از امریکا و ادامه سلطه گری ان، سلطه ای که بقول وی در حال افول است، پرداخت و در ان جمله ای بزبان راند که گویا گزارشگران را خشنود و راضی نموده اسست. بهمین دلیل صفحه اول نشریه خود را با نقل آن جمله تزئین نمودند. درآوردند. نقل آن جمله:

این‌ها بچه‌های خودمان هستند و ما با اینها بحثی نداریم چون به‌دلیل برخی هیجان‌ها و احساسات و برخی بی‌دقتی‌ها در مسائل وارد میدان شدند.

اینجا مسئله، عدم صدافت اظهارات ولی فقیه نیست که چنگ بدل میکشد. آخوند خامنه ای، از یکطرف، جوانان را صاحب عقل و خرد و با توانایی حل بسیاری از مشکلات میخواند. از دیگر طرف، جنبش دانشجویی را به بی خردی متهم و رفتار وگفتارشان را نه برخاسته ازعقل و منطق انسانی بلکه ناشی ازهیجان و احساست بر انگیخته با برنامه ریزیهای دقیق بیگانگان دانست.

با این سخنان بی تردید نمیتوان از حمق و خرفتی رهبر چیزی بزبان نیاورد، چون این گفتار نه تنها به بهبود وضع موجود امداد نمیرساند بلکه آنرا تشدید وهمچمون بنزین آتش را شعلور میسازد. که خود حاکی ازاین واقعیت است که آخوند خامنه ای حتی حاضر نیست بپذیرد با یک بحرانی روی رد روی است که موجودیت نظام را در پیش روی دارد. اما، 44 سال حکومت برغم تمامی جنایات و ضرر و زیانی که به ملت وارد آورده است، البته که نظام را باید بخود غره نماید و باید هم به اندیشه باینده ادامه دهد بامید بازگشت بگذشته، حیله ایکه آخوند با پنهان ساختن آن، هژمونی اسلام را بر تمامی نهادهای فرهنگی تضمین نمود.

ااین بدان معناست که جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، با براندازی چیزی بزرگتر و عظیم تر از براندازی حکومت آخوندی روی در روی ست، براندازی باورها،عادات و رفتاری که شکل گرفته اند بر اساس باور و ایمان به توهماتی بر آمده از زندگی بشر در دوران طفولینت و نادانی. زمانی فرا میرسد، اگر تا حالا فرا نرسیده باشد، عبادتکر با این سوال مواجه خواهد شد عبادت و اعتراف روزانه بخواری و حقارت خویش در برابر الله، در برابر همان خدایی ست که بنمایندگی او، آخوند های مقدس قلب صدها جوان را با تیزهای جنگی شکافته اند؟ آیا میتوان به پرستش خدایی سر بر زمین نهاد که در بیرحمی و تنبیه و مجازات دگر باور بی نظیر و بی همتا ست. جوانها و تمام آنانیکه جان عزیز را از دست داده اند و یا حتی متحمل ضرر و زیان شده اند، تنها در کارنامه آخوند سید علی ثبت نمیگردد، بلکه بپای الله، خداوند یکتا و یگانه هم نوشته میشود.

در چنین شرایطی، رفته رفته آدمها با این سوال روی در روی شوند که چگونه میتوانند به عبادت الله، برخیزند، بعبادت خدایی که بنام او چه انسانهایی روزانه بخاک و خون نمیکشند، بزندان نمیبرند و شکنجه نمیکنند. از کجا معلوم که بسیاری، این سوال را از خود نکرده اند و بآن پاسخ نداده باشند. ادامه مقاومت شاهدیست بر استقبال عمومی از براندازی حکومت اسلامی. یکی از کلیپ های ویدیویی دانشجویان را نشان میدهد که هماهنگ و ضربآگین این شعار را همخوانی میکنند:

بیزاریم از دین شما، نفرت بآئین شما، از پیشانی پینه بسته و دلهای سنگین شما،

روشن است که این بیزاری و نفرت عمومی از دین و آئین و دو روئی و بیرحمی است که در طی این 44 سال بر روی هم تلنبار گردیده است و امروز از درون انفجار گردیده است. اکثریت جمعیت کشور، در نفرت از این نظام میسوزند، روزی نیست که شعار مرگ بر خامنه ای بر زبانها رانده نشود. بطور خلاصه میتوان گفت که راه نجات درگذار از اراده معطوف به یکتا پرستی و تسلیم و اطاعت، تبعیت و فرمانبری، به اراده معطوف بزن و زندگی و آزادی، نهفته است، شعاری که با آزادی، آزادی آزادی تکمیل یافت و نهایی گردید و خبر از ظهور روشنایی و بینائی و آینده ای درخشان میدهد، پیشرو، رها از زورگویی و آزاد در گزینش.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر