۱۴۰۴ مرداد ۳, جمعه


 

کمبود برق و آب

برخاسته از اراده

!معطوف بخدمت باسلام



 

بنگر  که کمتر از نیم قرن حکومت آیت الله ها و حجت الاسلامها، حکومت آخوندها و فقها، چگونه کشوری را که در استانه ورود بدوران علم و صنعت و تکنولوژی مدرن، درزمان شاه بود، بدوران تاریکی، بدوران قرون وسطی ای در اروپا بازگشت دادند. تاریکی ای، برخاسته نه فقط، از اندیشه های خرافی و باور بافسانه ها و اسطوره های آسمانی بلکه از تاریکی ای سخن میگوئیم که روز بروز  سایه اش را وسیعتر و عمیقتر بر سراسر کشور میگستراند. حتی، بسی بسیار شدیدتر، بآن دلیل که تاریکی نه تنها بمثابه مفهومی مجرد، غیر قابل لمس و مشاهده مورد بحث قرار میگیرد بلکه بشکل عینی و واقعی، لمس شدنی ودیدنی، تاریکی ای ناشی از قطع الکتریستی و یا ناپدید شدن برق. 

در چنین صورتی، خاموشی مکان کوچکی را شاید بتوانی با روشن کردن شمعی یا چراغ و با وسیله ای با استفاده از باطری، موقتا، برتاریکی فائق شوی. اما، تکلیف با ابزار و وسایلی، همچون یخچال، که قرار است همیشه کارکند و همه چیر را سرد و سالم و قابل مصرف نگاهدارد چیست؟ معلوم است در یخچال گرم، مگر خوش شانس باشی، هنوز، موادی سالم بدست اوری. تکلیف با آسانسور ساختمانهای چند طبقه را چیست؟ باید در آن فضای بسته تنفس کنی تا نجات برسد. قطع برنامه های رادیو و تلویزیون و مسایل بسیار ، از این دست که ناشی از نبود برق بوجود میآید، باید بدامن چه کسی پناه برد. البته، این مختصری از شیوه زندگی قشر فوقانی جامعه است و آنهائی را در بر میگیرد که دست شان بدهانشان میرسد و میتوانند با صرف مبلغی نقدی، موقتا، زندگی نسبتا عادی را از سر گیرند. 

 اما، بخش عظیمی از جامعه، ساکنین زیر خط فقر و قشر میانه حالان جامعه که در چند دهه اخیر بدانها پیوسته اند، اگرچه به زندگی با حدقل ها و در محرومیت عادت داشتند. هنوز، مثل، قشری از جامعه که در فقر مطلق بسر میبرند، بار سنگین و درد آور زندگی را چنین بر دوش خود احساس نکرده بودند، باری که پشت را خمیده و زندگی را بسی بسیار سخت نموده است. اما، نباید تردید داشت که، بنا بر گزارشهای متخصصین، تا آخوند خامنه ای عمامه قدرت به سرنهاده است و بر فراز منبر قدرت صعود میکند، باید انتظار آینده ای بسی بسیار تاریکتر را داشت. 

اما، چه نشستی که آین آغاز داستان است، داستان سقوط یک جامعه، در حال خروج از زندگی در نکببت و فقر و بدبختی. اما، اینبار  تحت حکومت مقدس اسلامی، حکومتی که با پرچم برافراشته لاالله الا الله، وارد میدان گردید، چنانکه گویی چند قدمی بیش بجا نمانده که به بهشت برسی، چه امیدی؟ چه رویایی-خود قصه دیگریست. چیزی بطول نیانجامیدد و زندگی در نکبت، هنوز به پایان نرسیده، بار دیگر بازگشت نمود، اما، با مصیبتی شدیدتر  و چه مصیبتی، مصیبت عاشورایی، مصیبت بی آبی. اگر، چه آشنا و دیر زمانی بود که خودی را نشان داده و اخطارها لازم را داده بود. مصیبت کم آبی پدیده تازه ای نیست. اما، اینبار کمبود آب، خبر ازآینده ای میدهد، بسی بسیار تیره و تار. دور نمائی اسفبار. 

چه اگر تا دیروزدرگیر جنگ نبودیم، در حال حاضر، درست است که سرباز به جبهه نمیفرستیم که همچون امام شهید بشوند. جنک امروز، جنگ موشکی ست. گفته میشود، هنوز، جنگ شروع نگشته بود بیش از 180 جایکاه پرتاپ موشک با اولین سویچ منفجر گشته اند، مثل، پیچرها در لبنان. 

خلاصه، کمتر کسی هست که بتواند آینده ای که حکومت اسلامی بان میاندیشد، چه نوع آینده ایست دارای چه گونه شکل و شماییلی ست؟ که آیا میتوان امیدوار بود که بر قراری صلح و صفا را در جوامعی ببینم که به یک خدا، الله، تنها خدا، باور دارند و به  پیامبری که برگزیده و کتابی که بوسیله او انتقال داده. اما، برغم باور و ایمان مشترک به الله، خالق واحد جهان،  است، که در حکومت اسلامی برهبری آخوندهایی که خود را تداوم راه الله می پندارند تا قیامت، بزرگنرین خونریزیها، کشتارها، اعدامها، جنایتها، دزدیها، چپاولگریها، تجاوزها و بیرحمی ها، صورت میگیرد و بیکی از فاسدترین جوامع در جهان شهرت یافته است. شاید، این خصوصیت هائیست که ما از اجداد نه ایرانی خود بلکه عربی بارث برده ایم. 

بگذریم که با بقدرت رسیدن قشر آخوند، آنچه از تمدن و فرهنگ، یکهزار سال قبل از هجوم اسلام، بجا مانده بود؛ نابود گردید. مهاجمین بر آن باور بودند که هر آنچه بشر را لازم است که بداند، الله، در پیامها و احکام از طریق پیامبر برگزیده خویش به بشر انتقال داده است. رهبرانی که هم اکنون بر ما حکومت میکنند و ما هم، بخواهیم و یا نخواهیم بان تن داده ایم، بحکومت رهبرانی که بآن جهان مینگرند، بمنظور اینکه در این جهان حکومت کنند. در چنین صورتی چه تعجب اکر جامعه به پس رود و بخصومت با زمان بپردازد و همچنان در نکبت و نگون بختی در جا بزند. بجای آنکه به ساختار جهان پیامبری، جهانی برخاسته از اراده الله معطوف به مطلق و رها از هر گونه چون و چرایی بیاندیشد. چه خوب بود که در روزهای باقیمانده از عمر بمحاسبه در اندیشه خود می نشست. آیا کسی دیگری هم هست که از او انتقام نستانده و ناگهان رخت از این دنیا بر بندد؟ 

البته که در درون، ولی فقیه، آخوند خامنه ای احساس رضایت از خویشتن داشت که در کشتار کفار و ملحد و منافق، چپ و راست و ملی، کرد و بلوج وترکمن، از هیچ دریغ نداشته است. افزورده بر این برای نابودی صیهونیسم و اسرائیل بساختار نیروها ی نیابتی و خلق لشگر ولایت در سوریه و غزه و یمن و عراق، سازماندهی دست زد تا سلطه بر منطقه را ممکن و نزدیک شدن بسر زمین کفار در اروپا و امریکا و سر انجام پیروزی اسلام را بر جهان واقعیت می بخشید رویای ولایت سلطه اسلام بر سراسر جهان.  

 البته که تا کنون سخنی از زبان شخص "حضرت آقا،" هنوز خارج نشده است که بگوش کسی برسد. ظاهرا، بخش های مختلف قوای سه گانه دولت، همچون معمول بماموریت و انجام وظایف خود ادامه میدهند. چنانکه، گویی، نه جنگی در گرفته و نه خسارتی وارد امده و نه کشته ای داده است. که البته، نظام ، از خدمات مجریانی سود میبرد، متخصص در وارونه سازی حقایق و تحریف وقایع، مثلا، جانباختگان ولایت، میتوانند بگویند که رهبرشان در کدام حفره زیر زمینی پنهان گشته است. جائکه مشغول طرح حمله به اسرائیل را در مخیله اش رسم میکند؟

اما، اگر برای لحظه ای به سوالی که با بحث درباره ان آغاز کردیم، مشکل بزرگ کمبود برق و آب همزمان، دو قلم از ضروری ترین کالاها در زندگی، باز گردیم و اکنون، نزدیک به پایان، در صدد پاسخگوی برآیییم. می بینیم که تولید و توزیع برق و آب، انحصارا تحت مدیریت دولت و وزراتخانه و یا سازمانهای مربوط اند. اطلاعاتی که عموم بدان آگاهی دارند، ظاهرا، آن است که کمبود برق عمدتا ناشی از افزایش مصرف الکتریستی ست، با کم مصرفی ویا صرفه جوئی، مسئله کمبود برق حل میشود. اما، شاید، اگر از چندین میلیاردها دلاری که در سوریه و لبنان و غزه و حماسی ها و حوثی ها و عراقی ها؛ چند میلیارد هم خرج نیروگاههای برق میگردید امروز دچار این نکبت نشده بودیم. 

همچنین در ارتباط با مصیبت کم آبی، واقعیت آن است، که از دیر باز جامعه ما با آن روبروی بوده و با ساختار قتات ها که در نوع خود بی نظیر بودند، بدورترین نقاط کشور هم ابرسانی میشد، بعبارت دیگر، در تحت حکومت دین، آب نه تنها ذخیره نشده است بلکه در در خشکانیدن هزارن تالاب و دریاچه ها که از معروفترین آنها دریاچه ارومیه است، و رودخانه ها نقش اساسی بازی کرده و در بهبود و توسعه محیظ زیست کوچکترین کوششی به ثبت نرسیده است درصد کوچکی(نزدیک به 4%) از آب موجود، در کل مناطق شهری کشور مصرف میشود و بیش از 95 آب صرف محصولات کشاورزی میشود که بنا به آرزوی رهبر معظم، استقلال کشور را حفظ نمایند. این خود نشان میدهد، رهبری که بیش از 36 سال بر کشوری حکومت میکند، نه در زمان گلوبالیسم که در دوران تاریکی قرون وسطی زندگی میکند

در پایان جای بسی غمخوار یست که در کشوری زندگی میکنیم که با کسب تکنولوژی و دانش و توانائیها و استعدادهای بومی و با اندکی سرمایه گذاری، میتوانست بازار منطقه را بخود تخصیص دهد. حال آنکه، امروز دست بکریبان چنین مصیبتی هستیم، مصیبتی بر خاسته از ارادده معطوف به خدمت باسلام. پس هرگز باغراق سخنی بزبان نرانده ایم اگر بگوئیم تا وحدت دین وقدرت برقرار است و یا تا زمانی که باین وحدت شوم توجهی نشده کار پیروزی زن زنگی آزادی را دشوار خواهد ساخت.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.co

۱۴۰۴ تیر ۳۱, سه‌شنبه

یا علی گفتن

آخوند خامنه ای

 هنگام تولد:

دروغ امروز یا حقیقت فردا؟





یا علی گفتن آیت الله خامنه ای هنگام تولد به روایت امام جمعه و تولیت قم، آیت الله سعیدی، در چند سال پیش از این، یکی از داغ ترین خبرهایی بود که در چندین روز پی در پی در فضای مجازی و ماهواره ای  منفجر گردید و در مرکز توجه ها قرار گرفت. بهمین دلیل بی درنگ به ابزار مزاح و تفریح و سرگرمی تبدیل شد. حتی یکی پیشنهاد کرده بود که از این روایت یک نمایش مضحک و خنده آور باید ساخته شود چون این یک معجزه ی آسمانی ست که ولایت برای مردم ایران به ارمغان آورده است.

 

تردیدی نیست که غیر ممکن بودن، غیر عقلانی بودن، دورغ بودن واقعه ی  "یا علی گفتن خامنه ای هنگام تولد " و بیان آن از زبان یک حجت الاسلام بر فراز منبر مقدس، البته، که تعجب  ما را بر می انگیزد و  به خنده وا میدارد.  

 

سحام نیوز که به نسخه ای دیگری از اسلام، متفاوت از نسخه ی حاکم، باور دارد، پس از توضیحی مختصر در باره ویدیوی آقای سعیدی در یوتیوپ، انگیزه روایت سازی  را بزیر سئوال میکشد و اعلام میدارد که:

 

"سوال اساسی اینست که مگر چه اتفاقی در حال رخ دادن است که جامعه، هر روز باید شاهد و محکوم به کشف یک روایت تازه توسط برخي افراد براي آيت الله خامنه اي باشد(سحام نیوز)؟"

 

سوال بسیار بجایی ست. اما نویسنده نه پاسخی برای آن دارد و نه بدرستی معلوم است که خطابش به چه کسی و یا نهادی ست. بعبارت دیگر ، نگارنده سحام نیوز، تنها به بیان بدگمانی و سوء ظن خود به رفتار دین و قدرت، اکتفا میکند. و در نتیجه، بلاهتی که در ویدیوی امام جمعه ی قم به نمایش گذارده میشود، در پرده ای از ابهام باقی میماند. زیرا  کسی که به مرتبه اجتهاد رسیده است، نمیتواند آنقدر کم خرد و کم شعور باشد که نا سنجیده سخنی  بزبان آرد؟

 

 روشنفکران و دگر اندیشان و مخالفان رژیم دین، بندرت از مهارت و تخصص علما و فقها در اسطوره سازی آگاهی دارند. چرا که اجتهاد در اصل آموختن اسطوره و افسانه هایی ست که دین اسلام از میان آنان سر بر کشیده است. علما و فقهای حوزه های علمیه وظیفه مند حفظ و نگاهداری حقایقی هستند که روزی دروغ محسوب میشده است. بزبان دیگر، همه ی دین ها بر اساس روایتی ساخته شده اند که زمانی مردم  آنرا دروغ میپناشتند و بدانها باور نمیداشتند. الله در کتاب خود، قرآن مقدس، نشان  میدهد که پیوسته با بی باوران، کافران و مشرکان و منافقان، در جنگ و ستیز دائمی ست. موسی و عیسی هر دو باید دست به اعجاز میزدند تا مردم دعوت آنان را پذیرفته و به آنها بگروند. معجزه ی محمد وحدت و یگانگی شریعت و شمشیر بود.

 

این نگارنده بر آن است که آقای سعیدی بخوبی از این واقعیت آگاهی دارد که دروغ های بزرگ امروز،  حقایق چون و چرا ناپذیر فردا خواهند بود. تنها کافی ست روایت مطرح شود و بر زبان جاری گردد. امروز ممکن است مورد سوال قرار بگیرد. با ناباوری و خنده و ریشخند، طنز روی در روی شود.  اما انتقال روایت از نسلی به نسلی دیگر و تدریس ان تحت عنوان "علم " فقه ، رفته رفته، آنچه دروغ پنداشته میشد به حقیقت مطلق مبدل میگردد. در ست به آن دلیل که به اصل آن دسترسی نخواهیم یافت و نمیتوانیم کذب آنرا ثابت نماییم. مثلا چگونه میتوانیم به قابله ای که "رهبر عزیز را بدنیا آورده است،  دست یابیم و صداقت نه امام جمعه ی قم که راوی است و نقل کننده و بری از مسئولیت،  بل خواهر نا تنی آقای خامنه ای را مورد سنجش قرار دهیم،  منشا یکه از آن رویش روایت آغاز گردیده است. باور به روایتی که حدوث آن نا محتمل، تصدیق صحت و سقم آن نا ممکن، تبدیل میشود به اسطوره که با گذشت زمان ریشه میدواند و میروید و  به درختی تنومند تبدیل میشود که آنرا سرما و گرما، باد و طوفان اثری نیست.

 

اگر با دقت بیشتری به نقل روایت  گوش فرا دهیم، مشاهده میکنیم که آقای سعیدی اسناد زنجیره ای خود را بگونه تاکید و شفاف ارائه میدهد. که  چه کسی در حضور چه کسی چه گفته است و چه شنیده است و از چه کسی به چه کسی  انتقال یافته است. بر شمردن نسل و نسب این روایت. رویش و نهادین ساختن آنرا را امکان پذیر مینماید.

 

درخت تنومند اسلام نیز از یک روایت روئیده است، روایت بعثت، روایتی، که در زمان خود دروغی بزرگ و افسانه ای بس خطرناک بشمار میآمد. پیغمبر حتی نمیتوانست آنرا افشا کند. از غضب و تعصب رهبران قبیله ی خود، هراس بسیار داشت. روایت یا علی گفتن خامنه ای هنگام تولد، در برابر روایت پیامبر اسلام مبنی بر فرود آمدن جبرئیل از سوی الله و اهدای قران به او به لحاظ نا ممکن بودن و به لحاظ اعجاز و راز انگیز بودن، دروغ ناچیزی بیش نیست. تنها کافی بود که یکنفر روایت پیامبر را مبنی بر بعثت باور کند تا جوانه بزند و بروید و به یک  درخت سر به آسمان کشیده با شاخ و برگ انبوه، تبدیل بشود. باور خدیجه به روایت بعثت را باید  مبدا افسانه رسالت و یکتایی و یگانگی الله دانست، بویژه زمانیکه که باور به آن با پاداش و جزا و یا بهشت و دوزخ نیز همراه گردید. آنگاه بعثت به یک حقیقت مطلق و فنا ناپذیر ظهور یافت..

 

رخصت که روایت پیغمبر را مبنی بر چگونگی گزینش خود به پیامبری از سوی الله، آنگونه که بوسیله یکی از یاران نزدیک پیامبر،  ابوذر غفاری، نقل شده است در اینجا به تمامی بازگو نماییم. تا بدانیم که شیوه ی افسانه  و اسطوره سازی و یا دروغگویی چگونه از دوران بادیه نشینی تا قرن بیست و یکم ادامه یافته است.

 

طبری یکی از اولین تاریخ نویسان نزدیک به دوران رسالت می نویسد که:

 

ابوذر غفاری گوید:

از پیغمبر پرسیدم:" اول بار چگونه یقین کردی که پیغمبر شدی؟"

گفت: " ای ابوذر غفاری من به دره مکه بودم که دو فرشته سوی من آمدند یکی بر زمین بود و دیگری میان زمین و آسمان بود، و یکیشان به دیگری گفت: این همان ست."

دیگری گفت: " همانست؟"

گفت: "او را با یکی وزن کن." و مرا با یکی وزن کردند که بیشتر بودم.

پس از آن گفت: "او را با ده تن وزن کن." و مرا با ده تن وزن کردند و بیشتر بودم.

آنگاه گفت: "او را با صد تن وزن کن." و مرا با صد تن وزن کردند و بیشتر بودم.

آنگاه گفت: "وی را با هزار تن وزن کن." و مرا با هزار تن وزن کردند و بیشتر بودم.

یکیشان به دیگری گفت: شکم او را بشکاف و شکم مرا بشکافت.

آنگاه گفت: "دل او را برآر" یا گفت: "دل او را بشکاف و دل مرا بشکافت و قطرات خون از آن بر آورد و بیفکند.

آنگاه دیگری گفت:" شکم او را بشوی و قلبش را بشوی." آنگاه آرامش را بخواست که گویی صورت گربه ای سپید بود و آنرا به دل من نهاد و گفت "شکم او را بدوز" و شکم مرا بدوختند و مهر نبوت میان دو شانه ام زدند و برفتند و گویی هنوز آنها را می بینم (جلد سوم، ص852)."

 

چگونه میتوان وقوع چنین حادثه ای را مورد تصدیق قرار داد؟ چگونه میتوانی آنرا در ترازوی عقل بسنجی؟ اما همان بس که از زبانی به زبان دیگر برسد و باور روایتگر به روایت خود راسخ و مستحکم گردد. آیا هست مسلمانی که در حقیقت این روایت شک و تردید نماید؟ آیا میتوان ابوذر غفاری آن روز را با آیت الله سعیدی امروز مقایسه نمود؟ اعراب بادیه نشین آن زمان از باور به روایت پیغمبر سر باز میزدند. پیغمبر ناچار بود که برای آشکار ساختن رسالت و حفظ جان خود، پس از13 سال شبانه، از مکه به مدینه بگریزد. اما امروز اگر کوچکترین شک و تردیدی در حقیقی بودن روایت پیامبر بخود راه دهی، باید سر را بر کف خود نهی.

 

بنابراین، اگر دروغهای بزرگ در طول تاریخ به حقیقت تبدیل شده اند چه دلیلی دارد که دروغهای امروز به حقیقت فردا تبدیل نشوند. این روند بدان دلیل ادامه می یابد که ما در دامن دروغ پرورده شده ایم و به سن بلوغ و شباب و جوانی رسیده ایم. یعنی دروغگویی و دروغ پذیری یک امر نهادین است، امری که در نهاد ما کاشته شده است. این است که با دروغ زندگی میکنیم، بی آنکه خود بدان آگاه باشیم. مگر ما به روایت بعثت و رسالت اعتقاد نداریم و آنرا به فرزندان خود انتقال نمیدهیم؟ مکر ما به زنده بودن امام دوازدهم پس از هزار سال باور نداریم و آنرا به فرزندان خود نمی آموزیم؟ مگر ما به افسانه ی اکبر بودن الله و یکتایی و یگانگی او باور نداریم؟

 

 آگاهی از چنین نظام ارزشی و ماهیت دین است که تولید روایت یا علی گفتن آخوند خامنه ای هنگام تولد را امکان پذیر میسازد. آخوند سعیدی را باید مجتهدی  ماهر و با تدبیر شناسائی نمود. روایت سازی او را باید در سوی رویش درخت تنومند ولایت و نهادهای حوزه ای دانست. اگر امروز دروغی نباشد فردا نه اسطوره ای هست و نه حقیقتی. ولایت مثل امامت باید به افسانه ها بپیوندد تا حقیقت فردا شود. تا درخت ولایت بروید و حوزه های علمیه به زندگی انگلی خود تداوم و استحکام ببخشند.  

 

ممکن است که این امر- تبدیل دروغ امروز به حقیقت فردا- برای نسل اینترنتی همچون گذشته، چندان ساده نباشد.  این نسل را اعتنایی به این موهومات نیست.اما طول و عرض نسل اینترنتی، نسبت به جمعیت عظیمی که با دروغ میزیند و همچون گله های بره و گوسفند به راه خود ادامه میدهند، بسیار کوتاه و کوچک است. مهمتر آنکه نسل بینا و آگاه ما، دروغهای امروز را به حقایق دیروز ارتباطی نمیدهند، بیشتر به تغییر در ساختاراقتصاد و سیاست میاندیشند تا به تغییر در ساختار خوی و خلق و دین و فرهنگ ما که بر اساس دروغ های دیروزکه به حقایق امروز تبدیل شده اند شکل گرفته اند.

 

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


۱۴۰۴ تیر ۲۷, جمعه

 

خصم ملت:

هیولای دوسر

دین و قدرت!



شرایطی که جامعه ما در آن قرار گرفته است، و مشکلات درونی و بیرونی، بر خاسته از 46 سال وحدت ساختار دین و قدرت، بی نظیر در سراسر جهان، نظر بسیاری را بخود جلب کرده است، بویژه جنگ با کشوری که قرار بود نظام ولایت، از روی زمین محو نماید. با نگاهی کوتاه، بسرعت دریابی دلیل و علتی نیست، اقتصادی، سیاسی، مالی، ملی بین المللی که تحلیلگران و کارشناسان ارائه ندهند که چه شد که جامعه ما باین روزگار دچار گردید. که پس برود بجای آنکه به پیش رود. حتی، هر توطئه ای را هم، اعم از داخلی و یا خارجی، مورد بحث و گفتگو قرار میدهند. اما، با اطمینان میتوان گفت، در تقریبا تمامی این مباحث و گفتگوها، سخن از سیاست و بازی قدرت بسیار رود اما، سخنی از دین اسلام، نقش ان، مثلا، در شکل بخشیدن به گفتمانهای سیاسی و دیپلماتیک، بویژه نقش اخوند و شریعت اسلامی در کشاندن جامعه بسوی زوال و سقوط، بسختی سخنی بمیان میآید. چنانکه گوئی جامعه بر چیزی دیگری جز اسلام آخوندی بنا گردیده است. از یک طرف، آخوند، خطبه میخواند، از طرف دیگر، بدون آنکه کسی بتواند او را مشاهده کند، شمشیر برگیرد و چه سر ها که بنام اسلام و الله بر زمین نیافکند. 

بیش از 46 سال است که حکومت آخوندی، جامعه را بنام دین اسلام، نه بنام ایران، بسوی غرب ستیزیآآ و دشمنی با اسرائیل سوق داده است. البته که حکومت آخوندی هوشمندتر از آن خود را میدید که در گیر نیروی ناچیزی مثل اسرائیل شود. آغاز به خلق نیروهای نیابتی در منطقه نمود که آنها حضور امریکا را مورد چالش قرار داده و ماموریت نابودسازی اسرائیل را بعهده بگیرند. چه ثروت هنگفتی، بیش از 10 سال برای نگاهداری بشارالاسد در سوریه، حماسی ها در غزه و حزب الله در لبنان و حشد شعبی در عراق بکار نگرفت. در حالیکه، فقر و گرسنگی، بیکاری و گرانی، تخریب محیط زیست، کمبود آب و بر ق سراسر جامعه را فراگرفته است. بنظر میرسد آخوند خامنه ای، رویای سلطه بر جهان بنام اسلام را همچون هیتلر، باید بان جهان دیگر ببرد. 

 هنوز، درگیری با اسرائیل، عرصه ی گفتگو را ترک نکرده بود که حکومت آخوندی بیش از 30 تن از فرماندهان که اکنون به بیش از 50 تن رسیده اند، که گفته میشود آخرین آنها سردارغیب زاده بوده است. جانشینان کشته شدگان، نیز، همراه رهبرشان، در کشوری که بر آن سلطه افکنده اند، رعب و وحشت، رهبر و همراهانشان را مجبورساخته بود مدتی را در حفره ای زیر زمینی پنهان بمانند. 

کیست که میتواند شایستگی یک آخوند را برای حکمرانی و مدیریت بر یک جامعه را مورد تایید قرار ندهد. حوزه های علمیه که فقط طلبه و آخوند و روضه خوان تولید نمیکند. آنها با عرضه درسهای اختصاصی در علوم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، دیپلماتیک ملی، بین المللی، دروسی که تخصص ها و کارشناسائی را تولید میکند که معتبرترین دانشکاههای جهان تولید مینماید. اکثر نهادهای حاکم بر جامعه بدست متخصصینی مدیریت میشوند که در حوزه های علمیه درد و رنج تحصیل دانش را کشیده اند.

حال پس از 46 سال، جهان فهمیده است که هو شمندترین دانشمندان و فیلسوفان بویژه سیاستمداران ورزیده در حوزه های علمیه دوره دانشوری را پیموده اند 

فراموش نکنیم اشتباهی که در57 بوقوع پیوست، خود از گرایش بفردی برخاست  نماد دین، دین اسلام، مقدس، پاک و آسمانی. آخوندی با عمامه سیاه و عبا و قبائی، و البته، چهراه ای جذاب و پر اقتدار، بنام آیت الله خمینی. نماد دینی که اکثریت جامعه بدان باور داشتند و دارند، از جمع توده گرفته تا روشنفکران از راست تا چپ و میانه، کمونیست و دمکرات و ملی، بطور کلی، علاقمند دین اسلام، نهادی آشنا و دلنشین. اما، دین اسلامی که اخوند خمینی باخود بارمغان آورده بود از نوع خاصی بود که آنرا "آسلام ناب محمدی" میخواندند، دینی که در نهاد آن قهر و خشونت و انتقام ستانی نهفته بوده و هست. رفتار و کرداری نهادینه شده در تمامی تاسیسات حکومت آخوندی.

 شاید این بیش از یک یاد آوری و هشداری بخود بیش نباشد که چشمان را بگشای و ببین که با چه دیو دوسری روی در رو گردیده ای دیوی که رستم دستان را خواهد که ماموریت خود بانجام رساند. بویژه در گفتمان سیاسی، و یا گفتمان ولایت ستیزی. اما، دشواری آنجاست که نمیتوان به ستیز با ولایت برخاست بدون آنکه اعتبار و ارزش بعضی  باورهای دینی را بچالش طلبید. وحدت دین و قدرت که بیش از 46 سال است که در آخوند خامنه ای تجلی یافته است، که در دفاع از دین و شریعت اسلامی تبلور میافت،  اما، دینی که تسلیم و اطاعت و فرمانبری را راه نزدیکی به الله تعریف میکند، دیگر مفاهیمی خالص، دینی نیستند بلکه در واقع سیاسیی اند. در برابر قدرت چاره ای نیست جز تسلیم. 

آگاهی باین واقعیت و چگونگی وحدت دین و قدرت و آمیختن آندو و توانایی جداسازی دین و قدرت کار ساده ای نیست. این بدان معناست که زمان آن فرا رسیده است که هرعبادتگر بداند و بفهمد که بخدا چه میگوید و بمعنا و مفهوم آنچه میگوید آگاه ست. که هر کلامی که با الله میگوئیم دارای معانی و مفاهیمی ست دوگانه، مثل تسلیم و اطاعت. در حالیه کلماتی هستند عبادی، بیانگر رابطه ای عرفانی، براحتی میتواند تبدیل به بیانکر رابط قترت گردد. یعنی که تسلیم به موجودی زائیده تخیل شخصی(برای مثل)، غیر قابل دیدن و لمس کردن به موجود واقعی، خشن و بیرحم باسم مالک و یا ارباب. این درهم تنیدگی دین و قدرت، در 46 سال گذشته کار را برای هرگونه تغییر و تحولی پیچیده و بسی بسیار دشوار ساخته است. تردید مدار، تا نتوانیم آخوند خامنه ای را بعنوان یک فقیه از آخوند خامنه ای بعنوان یک رهبر سیاسی، جدا سازیم.همچنان با هیولائی باید بمبارزه بر خیزیم با دو سر پر قدرت، دو سر دین و قدرت. 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmnjem@gmial.com

 

 

 

 

 

 

 

 

۱۴۰۴ تیر ۲۰, جمعه

 

تقدم رهایی از بند دین

!بر رهایی از فریب قدرت



واقعیت آنست که، بدرست و یا نا درست، بسیاری بر آن باوربودند و یا انتظار داشتند که حمله اسر با حمایت ابر قدرت امریکا به حکومت آخوندی در ایران، از بیرون منجر به قیام و خیزش و خروش مردم در درون میگردد و سرنگونی نظام در پی آن بوقوع خواهد پیوست. اما، چنین اتفاقی بوقوع نپیوست. در واکنش به بمبارنهای اسرائیلیها، نه خروشی و نه خیزشی از جانب مردم برخاست، و نه سکوتی برشکسته گردید. که خود سوالی ست سخت نیازمند پاسخ. 

بگذریم تحلیلگرانی با پیشینه قهرمانی و مقاومت در برابر فرستدگان مقدس آسمانی، امثال، آمام خمینی و ولی فقیه، اخوند خامنه ای، بر آن باورند که تجربه تاریخی نشان میدهد که مردم، هرگز، در دوران جنگ بر علیه نظامهای سرکوبگر بر نخواسته و از ضعف نظام، در براندازی آن سود بر نگرفته اند. که کنشی هم عقلانی بنظر میآید. چرا که نیروی سرکوبگر، منظم و سازمان یافته، آماده واکنشی خشونتبار است  به هر اعتراضی در اوج عصبیت و بیرحمی. چرا که ماموران انتظامی، نیز، نگران آینده خود در این نظام اند، نه نظامی مجهول و ناشناخته شده در آینده، واقعیتی که میتوان گفت اکثریت مردم بدرجات متقاوت آز آن آگاهند، آگاه از ابهامی که در نهاد آینده نهفته است. ضعف بزرگی که جنبش براندازی به هدف خود نرسد اکر بر آینده نور بیشتری نیافکند، جهت و سوی آنرا روشن نسازد. 

در غیر اینصورت، ترسم که پس از 46 سال تجربه حکومت آخوندی، و حرکت بسوی سیاهی و تاریکی، بسوی قهر و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی، 46 سال دیگر، بهمین راه خدائی ضد بشری ادامه دهیم. 

بنگر که رهبر معظم، آخوند خامنه ای، در روز تاسوعا در حسینه امام خمینی، در حالیکه پرچم (نا مرعی) پیروزی را بر افراشته بود وارد حسینیه گردید. چه پیروزی بالاتر از زنده ماندن زیر حملات بیرحمانه دشمن. در کیش اسلام، کمتر رهبر مقدسی، در پای پرچم دیگری، بجز پرچم اسلام، "سینه بزند." اما، بر طبق تدبیر تقدس، پرچم ملی گرایی را آخوند خامنه ای، در حسینیه بر افراشت و از نوحه خوان خواست که از سرود ایران ناله بر آورد. 

چه خساراتی در این جنگ 12 روزه، در کل، بکشور وارد آمده است، تخمینی در دست نیست. دیپلماتهای جمهوری اسلامی، پیوسته در حال سفر به چار گوشه جهان اند، شاید بآن امید که جهان را متقاعد سازند که همه چیز به روند عادی به پیش میرود. چنانکه اصلا جنگی، زد و خوردی هر گز بوقوع نپیوسته و کشته و مجروحی بجار نگذاشته است. این در حالی ست که آسمان سرزمین ایران تحت کنترل و نظارت نیروی هوائی اسرائیل است. معلوم نیست اشغال آسمان سرزمین ایران دارای چه ارزشی ست در نزد حکومت آخوندها.

اما، ساختار سیاسی در جمهوری اسلامی بر اساس احکام شریعت اسلام باید عمل نماید، مثل، رهنمودی همچون، هدف توجیه گر بکارگیری هر ابزار و وسائلی ست در توسعه و گسترش اسلام، از ابزار صلح و دوستی گرفته تا ابزار قهر و خشونت و انتقام ستانی. دفاع از دین هم دارای احکام است، اما، اگر انتشار واقعیتی بضرر دین بود، بیان وارونه آن مانعی ندارد. مثلا، فرو ریزی ارزش مارکت سهام و حمله بعضی سهامداران بساختمان سهام راباید بمثابه واقعه ای ارائه شود و به شرکت تعداد معدودی نسبت داد که برای انجام این امر باستخدام در آمده بودند. حوادثی از این نوع در اقصا نقاط کشور، بطور روزانه  بوقوع میپیوندد. اما، واقعیت آن است که کشور همچون یک مخزن مواد منفرجه ست.وجود نظام بسته بیک جرقه است. هم اکنون، جرقه های زیادی زده میشود. اما، تنها کافی ست که یکی از انها بانفجار بیانجامد.

 اما، این همه داستان نیست. چرا که جامعه بخودی خود باینجا که هستیم نرسیده است. ارزش یک دلار یکشبه از 7 تومن به 80 و 90 هزار تومن نرسیده است. کم و بیش، ارزش همه چیز دیگر مثل ارزش پولمان در برابر پول امریکا، چیزی نیست مگر بیانگر نکبت و خواری و حقارت که چه دوست داشته باشی یا نه، برمیخیزد از حکومت اسلامی، از حکومت دین، تاسیس گشته بر اصل واصول الهی، صادر شده در 1400 سال پیش از این. 

در مبارزه با نظام، هدف قرار دادن ساختار سیاسی در حکومت اسلامی، خود بنوعی انکار واقعیتی است مبنی بر وحدت دین وقدرت. یعنی که آنچه مبارزه با نظام آخوندی را دشوار ساخته است، یکتائی و یگانگی دین و قدرت است، که نه تنها نهایتا در وجود رهبر معظم، آخوند خامنه ای تجلی میابد، چه او، بنابر قول خویش هم فقیهی است که الله از زبان او سخن میگوید و هم فرمانروای کل قوا، یعنی فردی که تمامی نیروهای قهریه تحت فرمان او بحرکت در میآید. حال، باید بتوانیم باین سوال پاسخ بدهیم که مبارزه با آخوند خامنه ای می تواند بوقوع بپیوندد بدون مبارزه با دینی که راه کسب قدرت را باو اموخته است؟ 

این بدان معناست که کار انقلاب زن زندگی آزادی، به براندازی نهاد سیاسی ختم نمیشود و باید در ماورای دین حساب خود را با دین و دستگاه دینی روشن نماید. درست است، مبارزه بابخش دوم نظام، بخش دینی آن از انجا که باور بارزشهای ان مشترک است بین حاکم و محکوم و حساسیتها و تعصبات در لایه های کم سواد جامعه، نمیتوان بساط دین را بسادگی بر چید. اما، همین بس که بتوانیم دین را از فراز منبر قدرت به پائین آورده و به عرصه خصوصی راند، همچنانکه زودتر اشاره شد. افزوده بر این تغییرات.باید بخدمت حوزه های علمیه نیز پایان داد و از انان آشیانه هایی بسازیم برای بی خانمان.

اما، نفوذ وحضور دین که از لحظه تولد در ما نهادین گردیده است، ممکن است خود را یکی از موانع مهم در راه توسعه و گسترش ارزشهای انقلابی زن زندگی آزادی عرضه کند که نه تنها زمان تغییر پیدا کرده است، بلکه تعصب به بسیاری از ارزشهای دینی و سنتی کاهش یافته. دیر زمانیست که جامعه در انتظار مدرنسازی زندگی بسر میبرد. 

آین بدان معناست که رهایی زنان و مردان، از بندهای اسارتبار اسلام، مقدم است بر رهایی از بندهای سیاسی. چرا که همه هر آنچه که هست، از جمله صرف هزاران میلیارد دلار برای دستیابی به تکنولوژی هسته ای تا بتوانند تمامی جهان را به نابودی تهدید کنند. حالب آنستکه دستیابی به تکنولوژی هسته ای تصمیم یک فقیه است، مرد خدا، پرورش یافته در موسسات دینی از دوران کودگی. اما، آنچه او را مشتاق دستیابی به تکنولوژی هسته کرده است بیش از هر چیز وقایعی ست که پیامبر اسلام ویا امامان، در توسعه اسلام با آن روبرو گشته اند. یعنی که حضرت ولایت برای فهم امروز و سلطه بر جهان، بدوران رسالت باز میگردد، بدورانی که رسالت هرگز بامامت نرسید.

  شاید آخوندهای حاکم خیلی مشتاق همخوابی با فرشته های باکره بهشتی اند. اما، واقعیت آنست که بهر سو که رو کنی در یک جامعه اسلامی، فقر و بدبختی، خانه بدوشی، تن فروشی دزدی و جنایت پیوسته در حال گسترش اند. همچنین تورم و بیکاری پیوسته در حال صعودند. محیط زیست در حال ویرانی ست، دریاچه ها خشک، تالابهاخشک، رودخانه ها خشک، جنگلها همه در حال ناپدید گشتن و چه مصیبتهای بیشمار دیگری که جای ذکر آنها اینجا نیست. واقعیت آنست که بهر سوی که روی کنیم صیبت و نکبتی که زودتر بدان اشاره شد برخورد میکنیم،   برساخته باور و ایمان رهبر معظم انقلاب و پیروان او به اسلام ناب محمدی ،  ارائه دهنده علم و دانشی پایان ناپذیری که میاموزد، چگونه یک رهبر سیاسی با عمامه دین بر سر میتواند، حقایق را بپوشاند و یا وارونه سازد تا ساختار قدرت را همچنان مستحکم نگاهدارد. مسلما تلاشی بیهوده چون سرانجام شکست خواهد خورد در برابر جنبش رهائی بخش زن زندگی آزادی! 

البته که ظهور شاهزاده پهلوی سبب بسی بسیار امیدواریست که چنان ستاره بدرخشد و بینان این سیاهی و تاریکی را از بیخ و بن برکند. باری بس بسیار سنگین که هرگز بمقصد نرسد، اگر اتحادی و همبستگی ای، برهبری شاهزاده پهلوی، بر اساس بنیانی ترین ارزشهای انسانی، همچون، زن زندگی آزادی، بوجود نیاید.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 


۱۴۰۴ تیر ۱۳, جمعه

 


فروپاشی نظام ولایت فقیه

و رهایی از

بندهای شریعت اسلامی!



اگر، نیک بنگری، وقایع اخیری که در کشور ما رخ داده است، میتواند موضوع اصلی یک رمان و یا داستانی پر ماجرا باشد و محتوای یک سینمائی که بتواند لایه های زیرین را از تاریکی بجوید و بروشنایی آورد. آنچه، نزدیک به کمتر از یکماه است که در حکومت اسلامی بوقوع پیوسته است، براستی که حیرت آور است و باور نکردنی. بگذریم که حکومت آخوندی، در نتیجه حملات غلافلگیرانه نیروی هوایی اسرائیل، در اندک زمانی، ناظر بر از دست دادن نیروهای پدافندی خود گردید و حاکمیت بر آسمان خود را از دست داد و بتمامی تحت کنترل نیروی هوایی اسرائیل در امد. اما، قبل از آنکه، ما را باین نقطه برسانند، اسرائیلیها مهمترین فرماندهان نظامی حکومت اسلامی، بیشتر از 30 تن از ردهای فوقانی بخشهای مختلف ساختار نظامی را در اطاق خوابشان به مرگ محکوم کرده بودند.

ین تر از این ضربه هم میتوان بر پیکر دشممن فرود آورد؟ در حکومت اسلامی، مهم نیست چندین ضربه مهلک بر ساختار حکومت آخوندی فرو آوری و تا چه میزانی چهار ستون آنرا در هم شکنی، آخوندها، از ویرانه ها، سربلند، پرچم افتخار بر افراشته، خروج یابند و اعلام پیروزی میکنند. چندان مطمئن نییستم که میتوان چنین رفتار فریبکارانه ای را منحصرا برخاسته از کیش اسلامی دانست یا نه؟

اما، حیرت آورتر، آن است که پس از جنگ معروف به "جنگ دوازده روزه" رهبر معظم و مقدس انقلاب، آخوند خامننه ای، ناپدید گردید. در خفا، سخن گفت و ویدیو انتشار داد و بیانیه صادر نمود، همچون رهبران زیر رمینی چریکهای مبارز.با نظام ستمگر. اما، حضرت ولایت فقیه، برخلاف آن چریکها، بر راس جامعه ای قرار گرفته است با میلیونها جمعیت شهروند و شهرنشین و سر زمینی وسیع و پهناور، بر راس جامعه ای که خود در نزدیک به نیم قرن گذشته، یک تنه بان سو که خواسته است رانده و بران بر طبق میل و اراده ش بآن شکلی بخشیده است، بگونه ای، بیانگر اراده ای معطوف به شکوه وعظمت اسلام ، که نماد آن کسی نیست مگر خود او، ولی فقیه، آخوند خامنه ای. 

 اما، آنچه این واقعه را جالب میکند آن است که آخوند خامنه ای، در اعماق زمین کشوری پنهان شده است که فرمانروای آنست با قدرتی مطلق، فارغ از هر حد ومرزی. چرا که او مجری حکم الله بر روی زمین است. در یک چنین کشور      وسیع و پهناور با تاریخ طولانی ست که حضرت ولایت فقیه در نقطه ای نا معلوم از آن که، بعضا، انرا سوراخی در اعماق زمین توصیف میکنند پنهان گردیده است. جه چیزی را میتوان علت پنهان شدن رهبر یک کشور را در اعماق زمین کشوری دانست که درآن حکم فقیه مطلق است. شاید بسیار ساده باشد، اگر بگوئیم. چه چیزی، جز رعب و وحشت، میتواند کنش پنهان شدن رهبرمعظم در حفره ای از زمین را درنقطه ای از  کشور توضیح دهد؟ 

 کیست که از جان سپردن بهراس نیفتد. اما، رهبر معظم، ناگهان، همچون، رهبر تروریستها، پنهان از چشم دیگران، به فرمانروایی ادامه میدهد. چنانکه، از همان حفره پنهانی، دشمن را تهدید باموختن درسی میکند، چنان دردناک و رنج آور که هرگز فراموش نکند. منشا این نوع رجزخوانیها، لاف و گزافها را باید، بر خاسته ازز فرهنگ اسلامی، از نوع دوازده امامی ان نسبت  و یا به فرهنگی که از نیاکانمان بارث برده ایم، مثل، مثل مراسم عاشورا در مقایسه با بر قراری مراسم نوروز.

البته که دوگانه گویی و یا حتی چندگانه گویی را باید یکی از مهارتهایی دانست که در دامن حوزهای علمیه آموخته میشود. اگر، در اینجا، توجه را بر رفتار آخوند خامنه ای بعنوان باورمندی متعهد و ملتزم بشهادت و جهاد، متمرکز کنیم، دریابیم که در برابر کشور اسرائیل که برای نابودی آن بیش از 30 سال کوشش نموده و دو هزار میلیارد دلار، ازدهان مردمی محروم از ابتدادیی ترین ملزومات زندگی ربوده و در خدمت نابودی اسرائیل گرفته، چگونه کنشی باید دانست و یا فهمید کنشی بر خاسته از دیدگاهی اسلامی و یا دیدگاهی خشونتبار کینه جو؟ آیا میتوان انرا، عقلانی و محاسبه شده خواند؟ شاید بآن دلیل که آخوند خامنه ای در دامن تقدس پرورش یافته است. گفته میشود از سن دهسالگی، در حوزه های علمیه به تمرین طلبگی پرداخته است. یعنی که اسلام و باو اصل و اصول اسلام؛ در رگ وپی او پیوسته در جریان بوده و هست، بویژه در باورمندنی، همچون، طلبه آخوند خامنه ای، که از وعظ و خواندن روضه بر فراز منبر، بخطبه خوانی تبدیل گردید بر فراز منبر قدرت، آنجا که در جایگاه خطبه گو لوله تفنگ را در مشت خود میفشرد، گویی که آماده است بخروشد و بدرد. 

پس از ارائه این نمونع ها، هرگز، اغراق نگفته ایم اگر بگوئیم، نیست چیزی در دایره دانش و بینیش ولی فقیه، و در خود آگاه و ناخود آگاه وی چیزی وجودندارد بجز اسلام، آنهم "اسلام ناب محمدی،" اسلام آخوندی، دینی که آخوند خامنه ای با ان نفس بر آرد و فرو برد.  وردهای قرانی بر سر زبانش بخواب میرود و و با ترنم وردهای قران بر زیر ربان،چشم از خواب میگشاید. در وجود او الله است که زندگی میکند. این است که همچون الله، هیچ بنده ای نمیتواند ازاو سوالی و یا درخواست و تقاضایی کند. در تقلید از الله است که احکام بسیاری برای زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، اموزشی نظام و انتظامی و امنیتی صادر کرده است، بدون آنکه هرگز بپذیرد مسئولیت خسارتی را برخاسته از رهنمودهایی که برگزیده و تصمیماتی که اتخاذ کرده است. چون حضرت ولایت فقیه، بعنوان ولایت، برگزیده الله "معصوم" است و از ارتکاب بهر اشتباه و خطائی بر کنار.

رحصت که از "دو رو" به روی دیگر ولایت مقدس فقیه بپردازیم.، چه برغم غرق در دریای بیکران اسلام، اینروزها، کلمه "ایران" از زبان، ولی فقیه و پیروان  تف لیس او نمی افتد. این خود مگر میتواند بیانگر چیزی دیگری باشد جز دو روئی. کدام دو روئی را میتوان یافت که دروغگو نباشد. مگر اسلام بر بنیاد بهشت و دوزخ بنا نگردیده است، دو مفهومی که در واقعیت هرگز حضور پیدا نکرده اند. بهشت جایگاه خوبان و نیکان، و دوزخ جایگاه بدان و شروران و ویرانگران بد سرشت.

پس بر رفتار آخوند بزرگ، سید علی خامنه ای، گرفتی نیست، هرگز. چه همچنانکه دیدیم، در کیش اسلام، دو رویی و دروغگوئی و هر عمل شرم انگیز دیگری براحتی به ضد خود تبدیل میشود اکر در دفاع از شریعت پاک و مقدس الهی واقع شده باشد. حفظ دین بالاترین واجبات است، حیات و زندگی انسان را چه ارزشی ست . هیچ دینی نیست، بویژه در کیش اسلام  که دو رویی در آن نهادین نباشد و انرا نیز جشن نگیرند. 

همه، هر انچه تا اینجا عرضه شد، باین منظور بود که زمینه ای برای برداشت و فهم یک واقعیت تاریخی فراهم شود. که توجه را کمی متوجه این واقعیت نمایم که مبادا براندازی نظام ولایت فقیه را با فروپاشی نظام شاهی و یا با براندازی نظام های دیکتاتوری شمال آفریقا، از جمله تونس و مصر و لیبی و الجزیره مقایسه نمائیم. چرا که کمتر شباهتی میتوان بین نظام ولایت فقیه و یا حکومت دین اسلام در کشور ایران در قرن بیست ویکم و تمام تغییرات و تحولاتی که درجهان و شناخت آن بوقوع پیوسته مقایسه نمود. در همه آن کشورها ساختار قدرت، پیوسته کوشیده است فاصله خود را با دین و دستگاه دینی حفظ نماید. اگرچه، ساختارهای قدرت، اکثرا، دارای ساختاری اند دیکتاتوری که برغم آن بازتابنده وجوهی مشترک اند با نهادهای دیگر اجتماعی، در فرمانروای وفرماندهی، در عرصه سیاست و اقتصاد و دیگر زمینه های بهداشتی، اداری و صنعتی، اما، نه در عرصه دین. 

آنچه حکومت اسلامی، را از حکومتهای دیگر جدا میسازد آن است که دستگاه سیاسی را نمیتوان از دستگاه دینی جدا ساخت. پدیده یکتائی و یگانگی قدرت را در اسلام، در واقع، میتوان، با مرگ پیامبر محمد پایان یافته محسوب نمود، اما، بعضا، رسالت را تا دوران خلفای راشدین ،اولین چهار خلیفه ای که یکی پس از دیگری جانشین پیامبر گردیدند، ادامه دوران رسالت یا یکتایی دین و قدرت در اسلام میدانند. حکومت اسلامی، برهبری آیت الهی مقدس، همچون آیت الله خمینی با سابقه ای سیاسی بر خاسته از چالش برنامه اصلاحات شاه در سال 42، پس از قرنها، بنا بر باور به مکتب "اسلام ناب محمدی." حکومت اسلامی را بدوران رسالت بازگشت داد بآن امید که از آن پس، شمشیر در خدمت اسلام، توسعه و گسترش آن درآید، یعنی که تمام نیروهای قهریه، نظامی، انتظامی، هوایی دریائی زمینی، همه بفرمان ولی فقیه بحرکت در آمد و میایند. 

حال، بفرض که شمشیر را هم از شریعت جدا ساختیم. چگونه میتوانیم این دو را که با وجود ما عجین گردیده است از یکدیگر جدا کنیم؟ آیا میتوانیم، ولایت فقیه، آخوند خامنه ای را فردی متقاوت از آخوند خامنه ای، بعنون فرمانراوی کل قوا، دارنده قدرتی ماقوق قدرتها، قدرت مطلق، هچون قدرت الهی جدا سازیم. شک و تردید به وحدت او گناهی ست نا بخشودنی. 

این بدان معناست که کار تغییر جامعه، بویژه جامعه ای که در تلاش به بازگشت بگذشته، بآینده بنگرد و بجای برانداز نظام استبدادی، اسبتداد دین را هم بدان میافزید. کنشی که تعبیری ندارد مگر بازگشت به گذشته، بازگشت بدورانی که شرایط لازم برای جدا سازی و استقلال نهاد های اجتماعی بوجود نیامده بود. کنشی که لازوما نفی درآغوش کشیدن علم هسته ای نیز نیست. حکومت اسلامی، بیش از 30 سال است که از جهان میخواهد به صداقت آنها مبنی بر صلح آمیز بودن غنی سازی هسته ای تردیدی بخود راه ندهند. اما، بدرستی روشن نیست به چه دلیل عقلانی باید متحمل هزینه حفره کوهها شده و صدها متر در عمق آن با این عملیات صلح امیز دست بزنند؟ 

خیلی ساده است، اگر بخواهیم از یوغ استبداد مضاعف دین و قدرت، از خواری و حقارت خود را رها سازیم، هرگز، به هدف خود نرسیم، اگر به بندهای شریعت اسلامی بر دانائیها و توانائی خویش آگاه نشویم و در بر گرفتن بندها از ذهن خود نکوشیم و از باور باسطورها و افسانه ها  خود  را رها نسازیم. که این جنبیدن و یا جنبش رهائی، بی نیاز از هر خشونتی است و یا هر کینه ای. چه کنشگر را بانجام امری تشویق نمیکند بلکه امتناع و سر پیچی از انجام کاری سوق میدهد. در مبارزه بر علیه حکومت دین، همین بس که بآن خدا  و اداب و رسوم و ارزشها و باورهایی که تولید کننده آن نهادهای حکومتی ست وقعی ننهاده و مورد بی اعتنائی قرار دهیم. با بچالش کشیدن قواعد و مقررات شریعت اسلامی، و شک و تردید در اصل تغییر ناپذیر لا الله الا الله، در بعثت و رسالت و امامت است که میتوان بانقلاب زن زندگی آزادی امیدوار بود. چه نگون بختی ای، اگر، رهایی از بندها اسارتبار شریعت اسلامی و پیوستن بجنبش زن زندگی و آزادی، به  واژگونی نظام استبداد مضاعف، دین و قدرت کاربجایی نبرد. اما تا چه باک جستجوی حقیقت است که برهائی و آزادی میرسد. 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۴ تیر ۹, دوشنبه

 

ایمان اساس کار،

توهم یا واقعیت؟


آقای مجید محمدی(جامعه شناس)، در مقاله اخیر خود (سایت رادیو فردا، 4 فروردین) چنین عنوان میکند که ولی فقیه سخت دچار "توهم " است، چنانچه حتی واقعه بزرگی مثل جمعیت 3 میلیونی در تهران پس از انتخابات22 خرداد 88 هم نمیتواند او را از توهم خارج سازد. بنظر میرسد که  وی از تطبیق سخنان ولی فقیه با واقعیات است که به این نتیجه میرسد که ولی فقیه و مقامات جمهوری اسلامی، دچار توهم هستند و دست به گریبان خیال پردازی و گمانه زنی. محمدی میگوید 

«مقامات جمهورى اسلامى از رهبر تا رئيس جمهور، ايران را از اين جهت در رديف ابر قدرت‌ها قرار مى دهند و بر اين باورند كه «ايجاد زير ساخت هاى اقتصادى ، ارتباطى و مواصلاتى، پيشرفت هاى خيره كننده علمى و فناورى ... در برخى زمينه ها ايران را در رديف ۱۰ يا ۸ كشور اول جهان قرار داده است.»(خامنه‌اى، ايرنا، ۱ فروردين ۱۳۸۹) اين توهم را بايد در كنار ده ها گزارش از سازمان‌هاى بين المللى كه كشورها را با يكديگر مقايسه مى كنند قرار داد. ايران از اغلب جهات در ميان پنجاه كشور پايين فهرست حدود ۲۰۰ تايى كشورها در جدول هاى مقايسه‌اى قرار دارد (رادیو فردا، 4 فروردین 89).» 

محمدی در تحلیل خود به یک «سلسله از توهمات» از جمله «توهم پیشرفت،» «توهم همه با من،»

«توهم دخالت بیگانه در اعتراضات،» «توهم ابر قدرتی،» میپردازد و دور بودن آنها از واقعیت  را بطور قانع کننده ای ترسیم میکند. محمدی حتی نشان میدهد که این توهمات تا چه اندازه میتواند خطرناک و زیان آور باشد. وی میگوید که: 

«اغراق بر قدرت منطقه‌اى جمهورى اسلامى براى افكار عمومى در اسرائيل يا ايالات متحده توسط نيروهايى كه به برخورد نظامى با مشكل غنى سازى ايران باور دارند از سوى متوهمان حاكم در ايران به اعتراف دشمن به قدرت و ابهت اين نظام تعبير مى شود. (خامنه‌اى، ايرنا، ۱ فروردين ۱۳۸۹) واقعيت در اين گونه سخنان تحليلگران غربى و برخى رهبران اسرائيل زمينه سازى براى حمله به جمهورى اسلامى است و نه بزرگداشت آن (همانجا).» 

صاحب این قلم بر آن است که فاصله گفتار و کردار رهبر و مقامات جمهوری اسلامی با واقعیت ها و معیارهای شناخته شده جهانی برای تعیین پیشرفت و ترقی یک کشور یا جامعه را نمیتوان "توهم " خواند. حتی اگر تحلیل اسرائیل و آمریکا را رهبر و مقامات نظام در باره خود پذیرفته باشند. شواهدی که محمدی ارائه میدهند لزوما وجود توهم را نشان نمیدهد. چرا که آنچه محمدی منطقی و عقلانی میداند بهیچ وجه از دیدگاه رژیم دین، چنین نیست. که این خود ناشی از تفاوت عقل جدید که حسابگر است و استفاده جو با عقل قدیم که اجتهاد است و سکون جو. بعبارت دیگر، اگر با عقل اجتهاد حوزه ای بسنجیم، هر آنچه که در خدمت نظام شریعت و به سود و منفعت دین نه بعنوان یک حرفه روحانی، بلکه بعنوان یک نظام اجتماعی، درست و به صلاح است، حتی به قیمت وارونه کردن واقعیات. حکومت ولایت تا زمانی میتواند ادامه یابد که سلطه ی شریعت بر جامعه را برقرار نگاه دارد. باور به توحید و نبوت که در وجود ایرانیان نسل پس از نسل نهفته شده است، زیر ساخت فولادینی برای تداوم و تحکیم نظام ولایت است. شواهد نشان میدهند که رهبری توانسته است بخوبی از حضور دین و شریعت در سرشت مردم، به سود  ادامه ی نظام ولایت بهره بر گیرد و در صورت لزوم نیز شمشیر بر کشد سرهای بیشماری را بر زمین بر افکند. آگاهی به تعصب و غیرت مردم نسبت به دین و بر کشیدن شمشیر در حفظ سلطه شریعت را نمیتوان توهم نامید. 

اگر اخیر ترین سخنرانی رهبر را ماخذ قرار دهیم، به دشواری میتوان اثری از آثار توهم در رهبر مشاهده نمود. سخنان او همچون معمول حاوی دقایق و ظریف کاری های سراسر حساب شده است. اگر از تحویل عالی کلام که در کمال مهارت و با روشنی و روانی، ادا میشود- بگذریم، باید  این نکته را یاد آوری کنیم که رهبر از قالب "خطبه " در سخنرانی های رسمی خود استفاده میکند. خطبه ترکیبی ست از شریعت و سیاست. گذار از اولی به دومی نیز با تردستی و زیرکانه انجام میشود. یعنی قلمروهایی که علم جدید آنها را دو نهاد مجزا از یکدیگر می شناسد در خطبه جذب یکدیگر میشوند، با هم در میآمیزند بی آنکه خطایی صورت پذیرد. در خطبه مرزی بین شریعت و سیاست وجود ندارد.

بخش شریعت  با سپاس و ستایش الله و پیامبر ش آغاز میشود. یعنی خطبه ی رهبر با کلامی آغاز میگردد که دارای قدرت جادویی ست. کلام الله که  کلام هستی و نیستی ست. کلام  مالکیت بر دو جهان است. کلام الله، کلامی است که ابزار عقل و خرد را در شنونده تعطیل میسازد. دروازه وجود را می گشاید و تار و پود شنونده  را به تخدیر در میآورد. بدون تردید در کلام معروف مارکس مبنی بر دین افیون توده ها، حقیقتی نهفته است. نام الله و کلام الله، شنونده را به سکوت و خاموشی باز میدارد. نه میتواند زبان الله را مورد فهم قرار دهد و نه میتواند در مفاد آن چون و چرایی آورد. او مسحور سحر انگیز وجود الله میشود، خدایی که به مکنونات ضمیر و تاریک ترین نقطه وجود آگاهی دارد. اگر شنونده حب و هراس الله را در دل نداشته باشد، هرگز وقعی به سخن الله نگذارد، صرفنظر از آنکه از دهان چه کسی خارج شود. 

در واقع  رهبر در خطبه اول نقش ساحر را بازی و مردم را سحر میکند. او به این قدرت آگاهی دارد  و با تبحر و مهارت آنرا بکار میگیرد. او بخوبی آگاه است که او ست تنها فرد گوینده. تنها او ست که میتواند بگوید. هیچ گوینده ی دیگری بجز او نیست. همه ی رسانه ها آزادند که نقل کنند آنچه را که رهبر گفته است. رهبر نمیتواند در یک زمان هم از واقعیت آگاه و هم دچار توهم باشد. در خطبه اخیرش در دوم فروردین، در صحن امام رضا، پس از ذکر توحید و نبوت، رهبر از "ایمان " آغاز میکند و ایمان را اساس کار، یعنی اساس نظام اسلامی قرار میدهد.  

 وی اظهار میدارد که: 

مسئله‌ى ايمان به خدا، ايمان به غيب، ايمان به راهى كه خداوند متعال براى سعادت دنيوى و اخروى انسان در مقابل بشر قرار داده است(رجا نیوز، 2 فروردین 89). 

بنابر سخنان رهبر، ایمان میشود، همه آن چیزهایی که بشر بدان نیازمند است، تعالی در زهد و تقوا و معنویات و نیز پیشرفت در امر رفاه و آسایش، در علم و صنعت. ایمانمدار هرگز از نبود آرامش و آسودگی روان- مانند غربیان متمول و متمدن اما مالا مال از عصیان و نا آرامی، تشویش و اضطراب، رنج نمیبرد. اگر هم اکنون با مسائلی روبرو هستیم، رهبر ادامه میدهد، بخاطر آن است که هنوز "دین اقامه " نشده است. از قرآن نقل میکند که اگر دین اقامه شود رفاه و آسایش بحدی میرسد که همه نیازهای بشر تامین میشود. در همین راستا عدالت و پیشرفت مطرح میشود و تاکید میکند که که محور همه برنامه ها و سیاست ها تا بیست سال آینده است. بدون آنکه کسی متوجه شود، رهبر به مطالبات خود میپردازد که میتوان آنرا نوعی آماده سازی مردم  برای روزهای سختی که احتمالا در پیش روی است، پنداشت، بویژه اگر تحریمات آینده را در نظر بگیریم. از همین روی ست که سال نو را سال «همت مضاعف و کار مضاعف» نام گذاری میکند  که باید جفت و همراه «الگوی مصرف» شود، نامی که بر سالی که گذشت، گذارده شده است. مطالبات را  رهبر زمانی تعریف و تعین میکند که شنونده را زیر پنجه سبع خود به انفعال کشانده است. بر اساس ایمان است که رهبر از مردم میخواهد، کم بطلبند و کم بجویند. قناعت کنند. کم بخورند و بنوشند و بپوشند و در همان حال تلاش و کوش و کار را افزایش دهند و دو برابر کنند. رهبر بطور سحر انگیزی با تکیه بر ایمان، تورم و بیکاری، فقر و محنت و عقب ماندگی را از نظرها ناپدید میسازد. در چنین صورتی آیا میتوان گفت که رهبر دچار توهم است. او ساحری تردست است و کاهن دهر.

اشاره به این نکات در سخنان ولی فقیه از آن روی ست که نشان دهیم که رهبر دچار توهم نیست و بخوبی میداند از کجا آغاز نماید و در کجا خاتمه دهد. رهبر علم «هندسه» را همچنانکه خود بارها بدان اشاره کرده است، خوب میداند. او خطبه خود را بر اساس علم هندسه طراحی میکند. خطایی در زوایا و خطوطی که ترسیم میکند به چشم نمیخورد. بی جهت نیست که او از ایمان آغاز میکند. مگر میتوان کسی را یافت که به نقد و نفی  ایمان برخیزد. مگر کسی میتواند ضرورت وجود ایمان بخدا، ایمان به غیب را در دنیا و آخرت ، مورد شک و تردید قرار دهد. همچنانکه استاد محمدی از نزدیک شدن به مسئله ایمان خود داری میکند، بسیاری از تحلیگران دگر اندیش نیز همچنان تمایل دارند به زیر بنای کلام رهبر که از شریعت ساخته شده است توجه ای نکنند. چه چیزی سبب میشود که از نقد ایمان که اساس کار است، اجتناب شود، خود بحثی است که در این مقال نمیگنجد. بعبارت دیگر، نقطه ی عزیمت رهبر از نقطه ای ست که کسی را یارای نزدیکی به آن را ندارد. رهبر در زیر پوشش ایمان است که جامعه را به نظم و انضباط بر اساس مقررات و قواعد شریعت، به تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت و یا بندگی و عبودیت فرا میخواند. وقتی ایمان اساس کار باشد، سرباز رژیم ولایت هستی. از مزایا و امتیازات سیاسی و اقتصادی بر خوردار هستی. مهم نیست چند در صد از جمعیت را میتوان ایمانمدار نامید، حتی اگر یک پنجم هم که باشد آن درصد کل جمعیت محسوب میشوند. اتفاقا رهبر انکار نمیکند که 3 میلیون در خیابانها ظاهر شده اند. اما او یقین دارد که چنین اتفاقی بار دیگر تکرار نخواهد شد. بر اساس ایمان و در برقراری ایمان است که شمشیر بر میکشد و سر بی ایمانان را از تن جدا میکند. از جایگاه ایمان است که میتوان واقعیات را وارونه نمود و اعتراض و مقاومت را«فتنه» اجنبی خواند.  

رهبر وقتی اساس کار را بر ایمان میگذارد، محلی برای شک و تردید و چون و چرا در چشم اندازهایی که معیار آنها شریعت  هستند، بجای نمیگذارد. احساسات و عواطف خصمانه نسبت به خود و رژیم ولایت را خنثی و منفعل میسازد، و ایمان ایمانمداران را تقویت مینماید. رهبر وقتی از دانشجویان و دانشگاه ها یاد میکند، آن بخشی را در نظر دارد که ایمانمدارند. اگر رهبر از پیشرفت و علم و صنعت هم سخن میراند به همان قشر از ایمانداران رجوع میکنند ویا همان دانشمندان ایمانمداری که تمام تلاش و کوشش خود را صرف دست یافتن به اسلحه نهایی میکنند، موشک های  با برد دور و دقیق مسازند، و ماهواره بهوا پرتاپ میکنند. رژیم ولایت جیره خوار و مزد دور به فراوانی دارد که در تمام اقشار و طبقات جامعه جای دارند. هم میتواند کارگر باشد و هم سرمایه دار و یا دانشجو و تاجر. بعبارت دیگر، رهبر از این واقعیت نیز آگاه است که دشمن طبقاتی ندارد. بهمین دلیل رضای آنها را از نظر دور نمیدارد. رهبر ممکن است که توهم تولید کند، خود اما دچار توهم نشود. 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

*برای مشاهد اصل مقاله و سخنرانی رهبر به پیوند های زیر مراجعه شود.

مجید محمدی(جامعه شناس) «سلسله توهمات ولی فقیه جمهوری اسلامی، رادیو فردا، 4 فروردین 89

file://localhost/C:/Documents%20and%20Settings/Administrator/My%20Documents/iran/majid%20mahamadi.03-24-2010.mht

آیت الله خامنه ای، رجا نیوز دوشنبه دوم فروردین 89

file://localhost/C:/Documents%20and%20Settings/Administrator/My%20Do

cuments/iran/kham.speech.03-22-2010.mht

 

 

 

 

۱۴۰۴ تیر ۶, جمعه

 

جنگ،

براندازی

و جنبش زن زندگی آزادی!

 



جنگ حکومت اسلامی را با کشور اسرائیل، با اکثریتی یهودی، که فرسنگها جدا از و دارای کوچکترین مرز مشترکی نیستند، برغم این دوری و این فاصله، با بقدرت رسیدن آخوندهای انقلابی در ایران، روابط بین دو کشور بیدرنگ رو به تیرگی گذارد. پس از گذار از پستی و بلندیها، روابط دو کشور هر چند محدود، بطور روز افزونی تنش الوده گردید. جمهوری اسلامی، در واقع، اسرئیل را به محاصره نیروهای خود در آورد. نیروی عظیم حزب الله در لبنان، نیروی حماس، جهاد اسلامی، حوتی ها در یمن و حشد و شعبی در عراق را بهزینه ای گزاف بوجود آورده بود برای نابودی اولین هدف خود، اسرائیل. اما، هنوز به هدف هم نزدیک نشده، بازوهایش قطع گردید. همین بس به خواری و حقارتی نیروهایی همچون حماس و حزب الله بنگری، نیروهایی وابسته به دریافت بودجه از حکومت اسلامی بدان دچار گردیده اند. 

اگر، نیک بنگری، حکومت اسلامی برهبری ولی فقیه، آخوند خامنه ای سالهاست که به محو و نابودی اسرائیل میاندیشد. بر تنه موشکهای دورزن خود، نگارش محو و نابودی اسرائیل، چشمها را خیره میکرد. اما، از آنجا که سرداران و رهبران لشگر حکومت اسلامی، غرق در فهم دوران جنگهای پیامبر محمد، مثل، جنگ بدر و شعب ابوطالت و خیبر و غیره بودند، هرگز از مغزشان هم خطور نمیکرد که بدست اسرائیلها غافلگیر شوند؛ چنانکه رهبر معظم به سوراخی پناه برد، سوراخی که در انجا هم دهان بصداقت نگشود و از ملت طلب عفو و بخشایش نجست. بعکس، از ملت خواست که بمبارزه با اسرائیل برغم تحمل درد و رنج ادامه دهند تا محو خود بر روی زمین. برغم مسئله فلسطین، انتقام ستانی و کینه جوئی، بکارگیری هر گونه خشم و خشونت در دفاع از ارزشها و باور و ایمان اسلامی، اساسی ست که حکومت اسلام بر آن بنیادگزاری شده است. 

افزوده بر مسئله فلسطینها با اسرائیل که دیر زمانیست خاطر حضرت ولایت را آزرده ساخته است، چه چیز دیگر میتواند این آزارده خاطری را افزایش بدهد. البته که از دیر باز نظام از تحریمات بین المللی دایم شکایت کرده است. بگذریم پس از یافتن منافع هنگفتی در دور زدن تحریمات، نظام خیلی نگران فروش کالای خود نبود. اما، حضرت ولی فقیه و پیروانش بر آن باورند که امریکا دشمن غنی سازی هسته ای نیست، دشمن اسلام است. تحریمات گوناگون امریکا از آغاز انقلاب اسلامی وضع گردید، و در ارتباط با غنی سازی هسته ای تشدید گردید. در چندین سال پیش از این در 91 یکی از امام جمعه های تهران پیشنهادی مبنی بر مذاکره با کشورهای 5+1 را  بباد آنتقاد گرفت و گفت: 

آمریکا میخواهد ما را بزانو در بیاورد و پای میز مذاکره بکشاند. حال آنکه ما در پی آن هستیم که پوزه آمریکا را بزمین بمالیم و تمدن غربی را از بیخ برکنیم. وی ضمنا هشدار داد که  مبادا   "مسئولین " دچار بگومگوهای دشمن خوشحال کن شوند. امام جمعه خطاب به آنانی که  قراری رابطه با امریکا را زمزمه میکردند، گفت: 

"سی و سه سال پیش امام (ره) فرمودند آمریکا شیطان بزرگ است آیا در این سی و سه سال از شیطنت این کشور کم شده است؟ خیر بلکه شیطنت آمریکا سی و سه برابر شده است."(جهان نیوز، 14 مهر 91). 

گویا دیگر مهم نیست که بپرسیم چرا باید اسرائیل را از روی زمین محو نمود. حاه طلبی های نظام همجنانکه زودتر اشاره شد بیش از اینهاست. چه حکومت آخوندی با درجه از تکنولوژی نظامی دست یافته است که قصد آن دارد پوزه آمریکا را بزمین بمالد و تمدن غربی را از بیخ و برکند. آیا بهانه ای بهتر از این برای دست یابی به تکنولوژی غی سازی هسته ای؟ 

در آخرین بیانیه ای که آخوند خامنه ای، از سوراخی که در ان پنهان است بخارج ارسال داشته است، بگونه ای سخن میگوید، گویی بر فراز منبر  خطابه قرار گرفته است. در حالیکه،.چهره و صدای او بخوبی نشان میداند که حضرت ولایت در چه حال نزاری بسر میبرد. بدینترتیب، هرچه که از دهان حضرت ولایت خارج گردید، سراسر وارونه سازی حقایق بود و دروغگویی. کسی نمیداند که رهبر معظم از انچه در جامعه میگذرد، آگاه است یا خیر و تا چه میزانی؟ جالب آنجاست که حضرت ولایت در سوراخی خزیده است و از درهم شکستن نیروهای دشمن سخن میراند. اما، از آنجا که آخوند خامنه ای در مکتب عاشورای حسینی پرورش یافته و اشک ریخته است، البته که مشتاق در آغوش کشیدن عروس شهادت است و پرواز بسوی بهشت و فرشته های باکره بهشتی. 

این بدان معناست، دیر یا زود، این نظام رفتنی است و در حالی میرود که امریکا ستیزی بعنوان پوششی بر نا کار آمدیها و فساد و اختلاس های نهادین در نظام، کاربرد خود را از دست داده ست. نظام، آخرین نفسهای خود را بر میآورد.

بدون تردید هستند گروها و دستجاتی، بویژه چپگرایان که خود را در اتحاد با آخوندهای خونخوار ضد بشر می بینند و ایستادن در کنار او را بر ایستادن در کنار شاهزده رصا پهلوی که در یک دست پرچم زن زندگی آزادی را حمل میکند و در دست دیگر پرچم شکوه افتصادی ترجیح میدهند. 

هم اکنون اهم بحثها متمرگز کردیده است بر این سوال که پس از بمب های امریکایی آیا تاسیسات هسته ای را بکلی محو و نا بود ساخته است و تنها صدماتی بآن وارد آمده است. البته که رسانه های داخلی وجود هر گونه خسارت و صدمه ای را یا انکار میکنند و به  بعضی از صدمات کوچک و ناچیز اعتراف میکنند. 

اما، آنچه حتی چشمان عادی هم به مشاهده آن قادر است، انست که آسمان کشور، سراسر گشوده است بر ورود و خروج هواپیماهای اسرائیلی که بهر سو که بخواهند بحرکت در ایند و به تخریب و کشتار هر آنچه ویا هر آنکه میخواهد دست بزنند. بنگر به حکومتی که با افراشتن پرچم لاالله الا الله، نگاشه بر پرچمی بیچیده در زبان  رمز وراز بلکه بپوشاند چهره زشت و کریه حکومت اسلامی را، بینادگذارده شده بر قهر و خشو نت و انتقامجویی، برجسته ترین ویژهگیهای حکومتی که بیش از 46 سال بر ما حکومت کرده است، حکومت اسلامی. البته که میتوان انتظار داشت این جنگ و تخریب و ویرانی زمینه را برای براندازی نظام فراهم آورد. اما، آگاهی از این واقعیت و امادگی برای سرکوب مطلق، نیروهای سرکوبگر را هر چه بیرحمتر و در انتقام ستانی دست بخشونت کشنده بزنند. با این وجود هنوز باید بآینده نگریست، که بساط نظام برچیده شده، آماده، که ارزشهای نوین زن و زندگی را در آغوش کشیم. 

این بدان معناست که هرگز نباید انتظار داشت که جنگ و حتی ادامه ان به رهائی و آزادی میانجامد. در حالیکه، شرایط جنب و جوش شدیدا سخت و خطرناک میگردد. همین بس که جاسوس شناسائی شوی. بیدرنگ زندگی ات خاتمه مییابد. اما، در اینجا باید از خوانندگان این سطور بپرسم، مگر جنبش زن زندگی آزادی، از خیزش و خروش و تداوم باز ایستاده است؟ انقلاب زن زندگی آزادی، جنبشی نیست بر خاسته از قهر و خشونت و انتقام ستانی، در دوران بیابانگردی و صحرا نشینی. مسلم است که زن زندگی آزادی، جنبشی نیست برخاسته از آنچه زشت و ناپسند است در انسان، مثل، قساوت و بیرحمی، تنبیه و مجازات، زندان و شکنجه، خشونت و انتقام ستانی. 

بعبارت دیگ، زن زندگی آزادی را باید انقلابی خواند فرهنگی، چون هدفی را نجوید مگر در آغوش کشیدن ارزشهائی بر خاسته از کفر و ارتداد که نهایتا مجازاتش مرگ است و جان دادن آویخته از طناب دار. یکی از جنایتهای انسان بر علیه انسان، مراسمی که نزدیک به نیم قرن است که در جامعه ما روزی نیست که باجرا در نیاید  و کسی بدار مجازات آویخته نشود. باین دلیل است که میتوان جامعه اسلامی را جامعه ای خواند که در آن نه انسان دارای ارزشی است نه انسانیت. اگر، این واقعیت نداشت چه نیازی بود برای ظهور زن زندگی آزادی. 

 این بدان معناست که جامعه ما، صرفنظر از آنچه جنگ همراه خود میآورد، جنبش زن زندگی آزادی جنبشی است که بلاانقطاع ادامه دارد، تا آنجا که الودگی های خشونت و انتقام ستانی را از پیکرخود خارج نموده و ارزشهائی را بدرون خود راه دهیم که آنسان مستقل و آزاد و خودمختار را در ما پرورش دهد. ما باید ا ز اعتراف به بندگی و خواری و حقارت خویش درمراسم عبادی روزانه خود داری کنیم. از اینجاست که انقلاب فرهنگی آغاز میشود که بپرسیم از الله، خداوند یکتا و یگانه، که ای پروردگار، تو با آن عظمت و شکوه، چه نیازی داری باین مراسم تعظیم و تکریم و سجده و زمزمه کلماتی بیگانه بر زیر زبان، مبنی بر اعتراف بخواری و حقارت خویش. آیا، واقعا، ای الله لذت میبری که انسانهای عمود و با غرور را بشکنی و آنان را خرد ناچیز بنگری. استغفرالله که این کنش بنظر میرسد از شیطان بر خیزد تا از الله خداوند بی همتا. 

یعنی که انقلاب زن زندگی آزادی، انقلابی ست فرهنگی نه تنها در تغییر و تحول ارزشها و باورهای دینی و خلق ارزشهای نوین براساس حفظ و ارتقا، ارشهائی بر خواسته ازاراده و خواستهای انسانی. رخصت که باینده ای بنگریم که کمتر بر سرو سینه خود بکوبیم و کمتر بخود زنی بپردازیم در سوک بیگانگان متجاوز بسر زمین ابا و اجدادی. تردید مدار که آنروز نیز  خواهد رسید که عاشورا تبدیل شود به روز عروسی. خاطر اسوده دار براندازی سیاسی بدون انقلاب در ارزشها و باورها و یا فرهنگ جامعه، ترسم که ما را بسر حد مقصد نرساند. 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com