۱۴۰۲ مهر ۲۸, جمعه

بقای حکومت ولایت

و

جنبش زن زندگی آزادی!



 

اگر بگوئیم، آشوب و نا آرامی، خشم و خشونتی که هم اکنون شاهد وقوع آن در کشور خود و در کشورهای منطقه هستیم، از نظامی بر میخیزد که پرچم تقدس و تقوا و الله پرستی، پرچم دین اسلام را بدوش میکشد، هرگز کلامی بگزاف    نگفته ایم. اگر چه، حکومت اسلامی نقش خود را در حمله حماسی ها به اسرائیل انکار کرده است، اما، از حماسی ها بعنوان نماینده فلسطینی ها نه تنها بدفاع بر میخیزد بلکه چنان سخن میگوید، گویی که او، خود رهبر "مقاومت اسلامی،" است در برابر شیطان بزرگ، امریکا. با این وچود، در خطبه اخیرش، آخوند خامنه ای با نرمخویی بامریکا هشدار داد که کشور دست نشانده خود، اسرائیل غاصب را از ادامه بمباران غزه باز دارد و گرنه جهان اسلام را به بی تابی میکشاند:

 

ملت‌های مسلمان و حتی مردم غیرمسلمان جهان از جنایات جاری رژیم اشغالگر جداً عصبانی هستند و اگر این وحشی‌گری‌ها ادامه یابد، مسلمانان جهان و نیروهای مقاومت بی‌تاب می‌شوند و دیگر کسی نمی‌تواند جلوی آن‌ها را بگیرد.

 

از لحن رهبر معظم حکومت آخوندی، چنین برآید که او از آینده هم خبر دارد، بویژه از واکنش مسلمانان جهان، نه جمهوری اسلامی، در دفاع از فلسطینی ها، نه دسته محمود عباس و شرکا بلکه  گروهایی با گرایش اسلامی، متعهد به بازپس گرفتن سرزمینهای اسلامی. گروهایی که از رهبر معظم حکومت اسلامی، آخوند خامنه ای تبعیت میکنند، مثل حماس، برغم اختلافات فرقه ای و یا جهاد اسلامی و حزب الله در لبنان و حشد و شعبی در عراق و حوثی ها در یمن. این گروه ها را نظام برای روز مبادا بوجود آورده و هزینه ای سنگینی را صرف آنها کرده است بان منظور که در صورت لزوم بفرمان ولایت بپا خیزند و فرمانبرند. روشن است که این گروه های خود فروش، در کشورهای مختلف باید هم به اشارات و پیامها، اراده و فرمان آخوند خامنه ای توجه کرده و در صورت لزوم آتش باختیار، مقاومت در برابر "اشغالگران" را گسترش داده و سر زمین مقدس را از وجود غاصبین صیهونیست پاکزدایی نمایند.

 

بدون تردید، انفجار بیمارستانی که به پناهگاه بی پناهان تبدیل شده بود، باید موجب رضایت خاطر رهبر معظم اسلام ناب محمدی، آخوند خامنه ای شده باشد. چون، وی با چنین عملیاتی، "متهم دیگری به جنایتی که خود مرتکب شده ای" از دیر بازآشنا بوده است و خوب میداند چگونه از آن در خطبه خوانی های خود از آن استفاده کند، البته که نه بسود آرام نمودن فضا در خدمت صلح و مذاکره بین متخاصمین بلکه در سوی ابهام بخشیدن بفضا و آلوده ساختن آن با ارسال پیامهای ضد و نقیض و ایجاد سر در گمی، فضائئ که تنها حکومتی که بدست آخوندها مدیریت میشود، میتواند دوام آورد و بقا یابد.

 

واقعیت آن است که حکومت اسلامی خود را برنده اصلی گسترش زدو خوردها و در گیرها در منطقه می پندارد. هرچه منطقه نا آرامتر و آشفته تر و هر چه بیشتر وقایع سیاسی لابلای سحر و جادو پیچیده شود و با راز و رمز همراه گردد، حکومت آخوندی راضی تر و خشنود تر. البته، دیر زمانی ست که حکومت آخوندی در پی گسترش نفوذ و اعتبار در اقصا نقاط جهان بویژه در منطقه بوده است. چرا که حکومت آخوندی از ضعف و ناتوانی و یا کم زوری خود در برابر شیطان بزرگ بخوبی آگاهی دارد. بدین دلیل از رو در رویی مستقیم با شیطان اجتناب میکند. اما، در اقصا نقاط جهان با بکار گیری دستجاتی که در کشورهای اروپایی سازمان داده است و همچون گروههای کانگستری مدیریت میشوند، میتوانند به نا ارامیها و نارضائی ها در هر کشوری دامن بزنند، اگر آنها را خود موجب نشده باشند. در اینکه، حکومت آخوندی در حمله حماسی ها به اسرائیل و حتی در انفجار بیمارستان الاهلی در غزه، دست داشته است و در آن نقش بازی کرده است، جای چندان تردیدی نیست.

 

بدون تردید، حکومت اسلامی، حداقل بخشا، تداوم و بقای خود را در نا آرامیها و درگیریها در خارج از مرزها می بیند. تشدید و ادامه در گیری و آشفتگی در بیرون از مرزها، پوششی میشوند بر نا ارامیهاها، نارضائیها، اعتراضات و تظاهرات درونی. چه از هر زاویه ای که بنگری حکومت آخوندی در تمامی عرصه های گوناگون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و حتی نظامی، حکومتی ست ورشکسته. ولی فقیه، آخوند خامنه ای که عمامه اش هر روز بزرگتر و به تاج شاهی شباهت پیدا میکند، در خطبه اخیرش در باره پیشرفتها سریع علمی که در کشور بوقوع پیوسته داد سخن میدهد و رسیدن آن به ۱۲ برابر متوسط سرعت رشد جهان.

 

بعبارت دیگر، گفتمان ولایت، گفتمان تحریف است و ریاکاری، گفتمان انکار واقعیت است و اختراع واقعیت های جدید. در بدنه ی جامعه آخوندی، نه درد مند محنت زده ای را مشاهده میکنی، نه بیکاری هست و نه تورم و نه تحریمات فلج کننده. نا برابری ها، همه ناپدید گشته، همگان به عدالت پیوسته اند. نه غارتی است و نه چپاولی، نه در شرایطی بسر میبریم که همه مسئولند و هیچکس مسئول نیست. نه اینکه، دگر اندیشان و نه گویان و دگرباشان در دوزخ ولایت سوزانده میشوند. نه اینکه روزانه سر جوانانی را بر فراز دار می بینیم که معلوم نیست در کدام دادگاه به چنین مجازات غیر انسانی محکوم شده اند. خیر، اصلا و ابدا. نه خشمی هست و نه خشونتی و نه سرکوب و نه بیرحمی؟ در غیر اینصورت آرامش در نظام ولایت از چه چیزی میتواند بر خیزد، بجز از سر ترس و وحشت و برقرار سکوت و خفقان با بکارگیری هر ابزاری از جمله قهر و خشونت؟

 

رسیدن باین هدف، بر قراری سکوت و خاموشی و یا تحکیم نظام تسلیم و اطاعت مطلق از اراده ولایت، نه تنها در نا آرمیها و درگیریهای منطقه نقش بازی میکند، بلکه در داخل نیز با ایجاد ترس و ارعاب، است که نظام بقای خود را تامین میکند. اخیرا هم نظام بروش دیرینه بازگشته و سلاخی و مثله سازی شخصیتهائی معروف و شناخته شده در جامعه اسلامی را بار دیگر از سر گرفته است. بعید بنظر میرسد که بتوان انگیزه دیگری برای کارد آژین کردن و مثله سازی یکی از پیشکسوتان سینمای ایران، داریوش مهرجویی و همسر او، وحیده محمدی، خود سناریو نویس و کارگردان، بطرزی فجیع و بیرحمانه، در ویلای زیبا شهر کرج، میتوان یافت بجز انگیزه نظام در صیانت نفس، ایجاد ترس و وحشت و برقراری خاموشی و سکوت در جامعه؟ بویژه در حرفه سینما گری.

 

 هم چنین چه انگیزه ای میتواند توجیه گر نیمه جان ساختن ارمیتا کراوند باشد، بجز سرکوب جنبش کشف حجاب و بر قراری نظام تسلیم و اطاعت. نیاز به بر قراری ترس و وحشت است که ماموران امنیتی، پس از نیمه جان ساختن آرمیتا در مترو، او را در یک بیمارستان بستری نموده و بمحاصره نیروهای نظامی درآورده که به هیچکس حتی پدر و مادر ارمیتای نیمه جان اجازه ملاقات ندهند.

 

آنچه آخوند از فهم و درک آن عاجز است گذشت زمان است و تغییر و تحول و دگرگونی آن. یعنی که اگر قتل های زنجیره و مثله سازی فروهرها در زمانی  کارآئی داشته است، اما، در این دوره و زمانه بسی بسیار بعید بنظر میرسد که قتل فحیع دو سینماگر با شهرت و شرافت بی نظیر، بتواند جوانان بر خاسته از درون جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، را دچار ترس و ارعاب کند.

 

 بی دلیل نیست که نظام موجودیت خود را در معرض خطر می پندارد. احساس خطر، احساسی که از آغاز همراه نظام بوده است و برای نابودی آن به چه اعمال  زشت و تبه کارانه ای، دست های خود را آلوده نکرده است. اما، خطر اینبار، از نوع دیگری ست، خطری ست که تا تومار حکومت دین را در هم نپیچد، هرگز ناپدید نخواهد گشت. چرا که نظام اینبار با جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی روی در روی گردیده است و میداند که این جنبش سرانجام حیات را از وجودش ببیرون خواهد کشید. 

 

اما، حکومت آخوندی دیرزمانیست که نه تنها مقبولیت خود را نزد اکثریت مردم از دست داده است بلکه منفور هم گشته است. زیرا که خود خواهی و خود پرستی، فریب و ریاکاری حکومت اخوندی برهمه آشکار گشته است و خواسته یا نا خاسته موجب تنزل حرمت و گرامیداشت باورها و بعضا، رسم و رسوم دینی گردیده است. همین بس که مساجد خلوت و خالی را در ویدئوها مشاهده کنی.

 

آری، دشمن اصلی حکومت دینی، رهایی از باورها و رسم و رسوم دینی ست که ذاتا خصم آشتی ناپذیر زن است بعنوان یک انسان برخوردار از حق و حقوق برابر با مرد، دینی که مردود شمارد لذت از زندگی را و عادی نماید سرکوب آزادی را بعنوان یک پدیده غربی و عامل بی بند و باری و بیعاری، رها از هرگونه احکام الهی. این است که جنبش زن زندگی آزادی، خواب را از چشمان نظام ربوده است.

فیروز نجومی

firoz  nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

 

 

 

 

  

۱۴۰۲ مهر ۲۱, جمعه

حماس

پرورده دست ولایت!



البته که رهبر معظم حکومت اسلامی، آخوند خامنه ای، باید بر پیشانی و بازوهای ستبر جنگن های حماسی بوسه بزند و بر جسارت و شجاعت، از خود گذشتگی و فداکاریشان آفرین بگوید. چه جای تعجب است، تنها آخوند خامنه ای است داننده حقیقت. چون، آخوند خامنه ای بخوبی میداند که بیش از سی سال است که مزدوران حماسی را باستخدام پیاده سازی نقشه های خود معطوف به بازگرداندن عظمت و شکوه اسلام ناب محمدی بقیمت 150 میلیون دلار در سال در 30 سال گذشه در آورده است. این بدان معناست که فرمان حمله به یهودیان اسرائیلی در نزدیکی مرز غزه نمیتوانسته است بدون اطلاع و آگاهی رهبر معظم انقلاب اسلامی، آخوند خامنه ای صادر شده باشد.

 

اگرچه، رهبر معظم، آخوند خامنه ای نقش خود را در حمله حماسی ها و قتل عام یهودیان در یک سخنرانی انکار کرد، ادعایی از سر احتیاط و سیاست بازی، توجیهاتی بازدارنده حرکتهایی تلافی جویانه از طرف قدرتهای بزرگ. اما، آنچه انکار ناپذیر است، دینی و یا بهتر است بگوئیم اسلامی بودن کنش حماسی هاست. کنشی که  تنها مورد تقدیر و ستایش رهبر معظم انقلاب اسلامی قرار نگرفت بلکه فرقه اصلاح طلبان برهبری، رئیس جمهور سابق، آخوند محمد خاتمی، بشادی و پایکوبی پرداختند و قتل عام یهودیان را در اسرائیل جشن گرفتند. بعضا، نیز در خیابانها شربت و شیرنی توزیع میکردند.

 

البته در پاسخ برفتار تف لیسان ولایت فقیه اند، هموطنانی که با پرچم فلسطینی ها بر دوش باستادیوم ورزشی وارد شدند، پرسپولیسی ها فی البداهد پاسخی فراموش نشدنی در هماهنگی با هم بزبان راندند. که با کمی سانسور، باین عبارت که پرچم فلسطین رو تو...بکن، شعاری که تمامی تماشاچیان در بزبان راندنش شرکت داشتند. بهمین ترتیب پاسخ کارگران تولید فولاد و بسیاری دیگر در کف خیابانها، در واقع پاسخ هایی بوده و هستند برخاسته از اراده معطوف به ستیز با استبداد دین و قدرت، اراده معطوف به براندازی حکومت ولایت فقیه و برچیدن بساط حوزه های علمیه و ممنوع ساختن تولید زالوهایی بنام آخوند.

 

اما، آنچه دارای اهمیت است، جدا از نتایج مصیبت بارش، حمله حماسی ها به یهودیان در اسرائیل را باید بازتاب ارده ای دانست معطوف بر جهاد و شهادت، مفاهیمی برآمده از متن مقدس کلام الهی، کتاب قرآن، کتابی که سراسر لبریز است از تشویق و توصیه باورمند به دوری جستن از مشرک و منافق و کافر و در صورت احتمال نابودی و سر به نیست کردن آنها. این بدان معناست که قدرت و سیاست، در واقع، موضوع مرکزی متن مقدس قران و یا کلام الهی ست. نیازی نیست که اسلام را سیاسی بکنیم. از آغاز نیز اسلام مظهر قدرت بوده است. شمشیر، رمز انتشار و توسعه اش بود در اقصا نقاط جهان که با شکست نظام شاهنشاهی در ایران در اوایل قرن هفتم آغاز گردید.

 

روشن است که مفاهیمی همچون جهاد و شهادت تا زمانیکه در قلمرو باور و اعتقادات خصوصی بماند، بعید بنظر میرسد، احدی با آن بستیز بر خیزد. در عمل است که معنی نهادین جهاد و شهادت آشکار میگردد، قهر و خشونت و انتقام ستانی که در اصل کنشی ست جنایتکارانه، زشت و غیر انسانی، کنشی که نه تنها الله مورد تشویق و تایید قرار میدهد بلکه برای آن پاداشی هم تعیین کرده است که هر باورمندی را شیفته دریافت آن پاداش نموده و مشتاق سفر به جهان دیگر و گذراندن یک زندگی ابدی در کنار فرشته های همیشه باکره میکند. وقتی به گفتمان جهاد و شهادت میرسیم، دیگر روایات گونا گون از دین الله چندان مهم نیست. آنچه دارای اهمیت است آنست که جهاد و شهادت در خدمت ساختار قدرت قرار گرفته است یا نه؟

 

در اکثر کشورهای مسلمان، در دورانی که اطلاعات بسرعتی باور نکردنی بگردش در میآید، جهاد و شهادت، مفاهیمی هستند که با واقعیات زندگی روز مره بیگانه و غریبه اند. حال آنکه روایت اسلام ناب محمدی که بعداز 1357 در کشور ما بر فراز منبر اقتدار صعود کرده است بر اساس جهاد و شهادت بنیان گزاری شده است، مفاهیمی که اگر آنرا از هر نوع روایتی از اسلام بیرون کشی، چه مثبت، چه منفی، اسلام حتی در قلمرو باور هم نمیتواند دارای معانی ای باشند. اسلام عاری از قهر و خشونت، کشتار و خونریزی، تخریب و ویرانی، تهی است از اصالت و اعتبار الهی.

 

یکی از ویدئوهای انتشار یافته در چند روز اخیر، واکنش رهبران حماس را در حمله یاران به یهودیان در اسرائیل نشان میدهد که بطور جمعی مراسم نماز شکر گزاری بر پا میکنند چنانکه گویی عروس پیروزی را در آغوش کشیده اند. برگزاری نماز شکرگزاری پس از قتل عام انسانهاییکه مرتکب هیچ خطا و یا گناهی نشده اند، آیا بازتابنده اراده معطوف بجنایت علیه بشریت و اراده معطوف به تسلیم و اطاعت و فرمانبری نیست؟ حماسی ها با قتل عام یهودیان، اراده معطوف بدرآغوش کشیدن کدام آرمان را بمنصه ظهور رساندند؟ ایا حمله به مردمی که برای لحظه ای زندگی بدیدن کنسرت موزیک در یک محل حضور یافته بودند، میتواند برخاسته از آرمانی باشد بجز آرمان جهاد و شهادت در راه الله بر گرفته از متن مقدس قران؟

بی دلیل نیست که نظام، مرده سردار حاج قاسم سلیمانی را بیک قهرمان افسانه ای تبدیل کرده و میخواهند بر فراز هر صحنه ای بمنصه نمایش در آورند. چون میخواهند نشان دهند که او شیفته جهاد بود و شهادت. که عشقی که سردار به شهادت میورزید همگان را از احساسی که بزندگی داشتند شرمنده مینمود. سردار سلیمانی در سال 90 در مصاحبه ای در واکنش به شایعه ترور او بدست امریکائیها چنین پاسخ میدهد:

 

من این امر را تهدید نمی دانم بلکه این مسئله کمکی به شوق چندین ساله است که در راه خدا و دینش شهید شوم و امروز دعا می کنم که خدایا شهادت در راه دینت را نصیبم کن.

 

تردید نباید داشت که سردار حاج قاسم سلیمانی را در اردوگاه های تعلیمات نظامی بعنوان یک الگوی ولایتمدار به حنگنده های حماسی تذریق کرده و میکنند. سردار در ادامه مصاحبه اش به نقد زندگی غربی ها و دلبستگی آنها به زندگی مادی میپردازد و میگوید از آنجائیکه دشمن سخت پایبند این جهان مادی و فانی و  دلبسته ی آن است، قادر به درک مفهوم جهاد و شهادت نیست. فرهنگ آنها با شهادت سرشته نشده است. نمیتوانند شوق و شوری که در شهادت است بفهمند. نمیدانند که مرگ و نابودی در راه دین، راه و رسم انسان والا ست.

 

بعبارت دیگر، اسلام، اینجا، روایتی نیست بر ساخته ذهن و اندیشه و یا تفسیرسردار حاج قاسم بلکه این حاج قاسم است که بتوصیه الله مبنی بر حهاد و شهادت، بکش تا کشته شوی تن میدهد و جانباخته آن میشود. که ان دنیا به است از این. سردار سلیمانی، بعنوان الگو در تعلیمات نظامی بکار برده میشود، بان دلیل که او نماد یک سردار اسلام ، شناسائی میشود، سرداری بی هیچ عیب و نقصی، با کمال و با خرد و سر افراز، سرداری آماده ی جهاد و نوشیدن شربت شیرین شهادت در راه دین اسلام، دینی که جهاد و شهادت را نه مرگ میداند و نه نیستی بلکه زندگی ابدی میپندارد و هستی. یعنی که دشمن بهتر است بداند که سردار اسلام  چندان ارزشی برای زندگی قائل نیست. لذا در ادامه ی سخنانش میافزاید که:

من سرباز امام خمینی(ره) هستم و زمانی که ایشان می گویند که جان من فدای ملت ایران اسلامی در این میان جان من که سرباز کوچکی هستم در راه اسلام چه ارزشی دارد؟

 

بدون تردید، حماسی ها هم در تعلیمات نظامی خود آموخته اند که سرباز کوچک آخوند خامنه ای هستند، آماده جهاد و شهادت، اماده کشتار تا اخرین نفس و کشته شدن. بی دلیل نیست که عملیات حماسی ها در حمله به یهودیان، با چنان بیرحمی و بغض و کینه همراه بوده است که بسیاری از توصیف آن خود داری میکنند. تنها انسانهایی آماده کشتار تا کشته شدن هستند که در باور و ایمان خود به یک آرمان، دچار کوچکترین شک و تردیدی نیستند. هرچه هست نیکوست و پسندیده و با ارزش. در قاموس ولایت جهاد و شهادت یعنی پیروزی و برتری، یعنی هستی واقعی، یعنی زندگی. که ملت باید در تبعیت و پیروی از ولایت بیاندیشند و به زندگی مادی ارجی ننهند. بدون هیچ تردیدی نه تنها به حماسی ها بلکه بتمامی اعضای احزاب و یا سازمانهای پیرو ولایت، مثل حزب الله و جهاد اسلامی و غیره...ارزش جهاد و شهادت و اخلاق بکش تا کشته شوی در راه الله را میآموزانند.

 

مهم نیست در این زندگی در جهاد و شهادت دست بچه جنایاتی میزنی، سر چندین انسان، مرد، زن، پیر، جوان و کودک را بر رمین میافکنی و با چه بیرحمیها بانسانها دیگر تجاوز میکنی، تا زمانیکه در راه الله و در دفاع از یکتائی و یگانگی او صورت بگیرد، حد و مرزی وجود ندارد. همچنانکه پیامبر خدا، محمد بن عبدالله در قتل عام تمامی مردان قبیله غرایضه، قبیله ای یهودی کوچکترین ترحمی  بانان  روانداشت و سر همه مردان را بر زمین افکند و زنان و بچه های آنان را باسارت در آوردد. حتی پیامبر با همسر یکی از مردانی که سرش را بر زمین افکنده بود ازدواج کرد.

 

بعبارت دیگر، خواسته یا نا خواسته عملیاتی همچون کشتار یهودیان در اسرائیل، قهر و خشونتی که حکومت آخوندی نسبت بدگرکیشان و دگراندیشان  و دگرباوران روا میدارد، باطن و نهان ارزشها و باورهای اسلام ناب محمدی را آنچنانکه در متن مقدس قران و رفتار و گفتمان ولایت فقیه بازتاب می یابد، آشکار میسازد. که قهر و خشونت و بیرحمی در راه الله، از متن مقدس قرآن است که بر میخیزد، همچنانکه جهاد و شهادت و یا کشتار و خونریزی را الله میستاید و شایسته دریافت زندگی ابدی بعنوان یک پاداش الهی میداند.

 

 زمان بیان حقیت فرا رسیده است. آن زمان که کسی جرات بلند کردن انگشت بر علیه اسلام، بویژه از نوع ناب محمدی آن را نداشت گذشته است. تا دین آخوندی و یا شریعت اسلامی بر جامعه حاکم است باید در انتظار فجایعی شگفت انگیزتر و غمبار و مصیبت بار تر از آنچه در اسرائیل اتفاق افتاد باشیم. مگر اینکه نه تنها نظام ولایت را از بیخ و بن بر کنیم بلکه حوزه های علمیه را بزباله دان تاریخ بسپاریم.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

  

۱۴۰۲ مهر ۱۴, جمعه

 

آخوند

خصم آشتی ناپذیر ملت!






آنچه هم اکنون دراین مقطع تاریخی، دارای اهمیت است و باید در خاطره جمعی حفظ و نگاهداری شود، آنستکه نباید هرگز فراموش کنیم که ما در یک جامعه اسلامی زندگی میکنیم، جامعه ایکه احکام شریعت اسلامی بر آن حکومت میکند و تمامی عرصه های جامعه بر اساس اصل و اصول دین اسلام بگردش در میآید. این بدان معناست که درست است که جامعه ما مثل همه جوامع دیگر به گروهها، اقشار و طبقات تقسیم گردیده است. اما، بعنوان یک جامعه اسلامی، دارای ویژهگیهایی است برخاسته از منابع اصلی دین اسلام، الله، خداوندی که بجز او هیچ خدای دیگری وجود ندارد، خدایی که قدرت نامحدود و لایتناهی خود را در کتاب قرآن بمنصه ظهور میرساند. خدایی که فرشتگانی را بنا برقول تاریخ طبری، از آسمانها بزمین گسیل میدارد تا قلب پیامبر برگزیده خود ، را از پیکرش خارج ساخته و در طشتی طلا شست و شو داده و همه غیظ و خبث و کینه و هر آنچه شرو جهل است پاکزدایی نموده و مطهر و "معصوم،" مبرا از هرگونه آلودگی بهر گناه و خبط و خطائی( جلد اول، ص،843).  این همان الله و یا خدائیست که پیامبر خود را بجنگ بدر و غارت کاروان قریش فرمان میدهد و کشتار اسیران بدون استطاعت مالی برای خریداری زندگی خویش، مورد تصدیق و تایید قرار میدهد. تعداد سرانی که از بدن بضرب شمشیر، از جمله شمشیر علی بن ابیطالت، بر رمین افکنده گردید، بیش از 4000 تخمین زده شده است.

 

این بدان معناست که جامعه اسلامی که بدست متولیان دین، قشر آخوند، قشر مفتخوار جامعه مدیریت میشود، از آغاز برنامه و نقشه آخوندی عبارت بود از اسلامیزه کردن و شکل اسلامی بخشیدن بتمامی عرصه های اجتماعی، از علم و تکنولوژی و صنعت، بخصوص صنعت هسته ای گرفته تا نفوذ در تحصیلات اجتماعی از دانشگاهی تا تمامی نهادهای قانونی و فرهنگی. از این هم البته که آخوندهای حاکم، فراتر رفته اند و در شکل بخشیدن به روبنای جامعه  درتطابق با معیارهای اسلامی از هیچ دریع نداشته اند، از جمله پاکزدائی محیط دانشگاه از سمومی همچون  تمایلات به استقلال و آزادی و نو اندیشی. البته که کوششی ست بعبث. چرا که نه تنها در این عرصه بلکه در تمام عرصه های دیگر جامعه هیچ نهادی هرگز تسلیم اراده مطلق ولایت گرایی نشده است.

 

هماکنون پس از تحمل بیش از44 سال، سرکوب و ممنوعیت و محرومیت از تحصیلات، حکومت آخوندی نتوانسته است دانشجویان دانشگاهها، که بر آنها، شاگردان دبیرستانی و دبستانی هم باید افزود، وادار به تسلیم و اطاعت وادار نموده و در تبعیت از الگوی حوزه های علمیه، نهادهای تحصیلی را دو باره سازی نمایند. برغم تمام کوششهای مذبوحانه نظام بمنظور تعییر و تحول درگرایشات سیاسی و بینش ها متفاوت دانشجویان، مدیران تف لیس دانشگاه دست به برنامه ورود و پذیرش وابستگان و ذوب شدگان در نظام  بدانشگاه ها زدند. بی دلیل نیست که نظام تعلیمات اسلامی را از دروس اجباری در تمام رشته های دانشگاهی کرده اند، برنامه ای که در اجرای آن حکومت آخوندی پیوسته با شکست مواجه شده است. موج جدید اخراج استادان و دانشجویان، اگر نشانی بر شکست سیاستهای حکومت آخوندی در تغییر دانشکاهها نیست، نشان چه چیزی میتواند باشد، بجز نشان بر حوزه ای نمودن داشگاهها و سپس تمامی جامعه؟

 بنابراین، طبیعی ست که جامعه آخوندی را نمیتوان و نباید با جوامع دیگر، مثل جوامع غربی و یا شرقی و اروپایی و یا جوامع آسیائی و لاتین امریکا مقایسه نمود. آگرچه، ممکن است بتوان جوانب مشترکی در زیر بنای جامعه اسلامی و جوامع دیگر یافت. اما، در جامعه اسلامی- آخوندی ما، روبنا است که تعیین کننده شکل و روند و سوی جامعه است. بعنوان، مثل در جامعه اسلامی، چگونه از درون خانه، ازعرصه خصوصی، خروج یابی و در بیرون ظاهر شوی، بویژه در مورد زنان، احکام حجاب چون و چرا ناپذیر نیست. هم آکنون بیش از 44 سال با صرف هزینه های هنگفت و بکارگیری نیروهای انتظامی و امنیتی و لشگرهای حزب اللهی و گشت های ارشادی، حکومت آخوندی بمنظور تداوم حجاب اجباری با چنان چالش و اعتراض و مقاومت وتظاهراتی، پس از قتل مهسا امینی، روی در رو گردید که خود را ناچار دید که یکبار دیگر خون بیش از 500 جوان رشید و برجسته را بزمین بریزد.

 

 اما، بسی زشتر و مشمئز کننده تر از این، خواسته و یا نخواسته، برنامه ریزی شده از پیش یا نه، حکومت آخوندی بار دیگر مرتکب همان گناه کبیره ای میشود که در سال گذشته با قتل مهسا و کشتار بسیاری از جوانان مرتکب گردید. یکبار دیگر، دختر خانم جوانی با چهره ای زیبا و درخشنده, بدلیل کشف حجاب، در مترو، مورد ضرب و شتم قرار میگیرد که سبب سقوط آرمیتا بزمین و سرانجام انتقال او بیک بیمارستان ارتشی میشود.

 

اما، مثل همیشه آنچه در پی واقعه ای غم انگیز و اندوهبار اتفاق میافتد، مهمتر و بیشتر مورد توجه قرار میگیرد، تا خود واقعه. اینکه در مترو چه بر ارمیتا گراوندی گذشته است، داستانی ست که بدست حکومت آخوندی و بر اساس احکام اسلامی، ساخته میشود. از همان آغاز، نظام به کما رفتن آرمیتا را با رمز و راز آمیخت و در سحرانگیز کردن آن با گزارشهای متناقض و تردید برانگیز و مصاحبه های زورکی و ساختگی، از هیج دریغ نکردند بآن منظور که جامعه را در ابهام و گنگی غرق سازند و در سیاهی و تاریکی نگاه دارند.

 

البته که ابهام و گنگی و سیاهی و تاریکی، همیشه شرایطی بوده است ضروری برای بقای نظام. بگذریم که هیچ بعید نیست که نظام برای روپوشانی حقیقتی بزرگتر، قتل آرمیتا گراوندی را معماری کرده باشند، به آن امید که توجهات ونظرات را از واقعه ای که در برگزاری مسابقه باشگاهی فوتبال دو کشور عربستان سعودی و جمهوری اسلامی و بوقوع پیوست برگیرند و منحرف بسازند. در استادیوم نقش جهان، تماشاچیان تف به تندیس حاج قاسم تف لیس پرتاپ کردند و شعارهایی را بزبان راندند که رژیم آخوندی را سخت مضطرب و نگران ساخت. بهمین دلیل نظام، همچنان، به قهر و خشونت و انتقام ستانی آدامه میدهد بآن امید که حکومت اسلامی پایدار بماند تا قیامت.

هنگام وقوع این حوادث ناگوار، اما عادی، در جامعه اسلامی، رهبر معظم انقلاب، آخوند خامنه ای، بر فراز منبر اقتدار جلوس یافت در حالیکه سران تف لیس نظام چار زانو، همچون بندگانی که الله بدانها همیشه قول فردوس را میدهد، سخنانی ایراد کرد که نشان میدهد چه فاصله عظیمی وجود دارد بین واقعیتهای عینی و آنچه که در جامعه بطور روز مره رخ میدهد و واقعیتهایی که در ذهن و مخیله رهبر و فرمانروای نهایی حاکم بر جامعه ما میگذرد. آخوند خامنه ای، مثل همیشه با راندن جملاتی عربی بزبان در ستایش الله و محمد و آل محمد، در سالروز تولد پیامبر در حضور میهمانان داخلی و مقامات رسمی کشورهای منطقه، پس از اعتراف به قاصر بودن زبانش در وصف صفات برجسته پیامبر، اظهار داشت که همه مردم دنیا، مهم نیست با چه دین و مرامی، مومن و یا غیر مومن باید زندگی خود را مدیون پیامبر اسلام بدانند. در توضیح سخنان خود اظهار داشت، دینی که پیامبر بزرگ اسلام بر گردن بشریت دارد، برخاسته از این واقعیت است که

پیامبر اعظم نسخه‌ی درمان همه‌ی دردهای عمده‌ی بشریّت را به بشر عرضه کرد.

 

سپس آخوند خامنه ای از آلله نقد میکند که فرموده است:

«کِتابٌ اَنزَلنَاهُ اِلَیکَ لِتُخرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النّور‌»؛‌(۲) ظلمات چیست؟ ظلمات همه‌ی آن چیزهایی است که زندگی بشر را در طول تاریخ، تیره و تار کرده، تلخ کرده، زهرآلود کرده؛ اینها ظلمات است. جهل، ظلمت است؛ فقر، ظلمت است؛ ظلم، ظلمت است؛ تبعیض، ظلمت است؛ غرق شدن در شهوات، ظلمت است؛ مفاسد اخلاقی، آسیب‌های اجتماعی، همه‌ی اینها ظلماتند. اینها همه ظلمتهایی هستند که بشر در طول تاریخِ طولانیِ زندگیِ خود از اینها رنج دیده. بی‌ایمانی ظلمت است، بی‌هدفی ظلمت است؛ اینها دردهای عمیق بشر است.

 

البته، چیزیکه در این سخنان شایان توجه است اینسکه چگونه، آخوند خامنه ای یک عبارت و یا ایده ای از کتاب دین مبنی بر پند و هدایت باورمندان را بر میگزیند و بیک بیانیه سیاسی، بازتابنده قدرت، مبدل میسازد. با این وجود، آخوند خامنه ای با تفسیری که خود از قران بعمل درمیآورد، ناخود آگاه فریبکاری و صفت شیطانی خود بیشتر را آشکار میسازد. چه سوال این است که اگر قصد حرف الله مبنی بر ظلمات و ظلمت همان چیزهائی ست که آخوند خامنه ای، یک به یک، بر میشمرد، همان دردی ست که بشر قرنهاست که از آن رنج میبرد و زندگی بشر را تیره و تار ساخته و در فساد اخلاقی و شهوات گمراه کنند و تبعیض و زور گویی غرق ساخته است، در کدام بخش از این جهان پهناور نسخه ای که پیامبر برگزیده الله، برای درمان آنها پیچیده است، ثمر بخش بوده است و بشر را از این دردهای بلا برانگیز نجات داده است.

 

بنظر میرسد که آخوند خامنه ای نه ظلمتی می بیند در جامعه نه ظلماتی، نه تجاوزی نه سرکوب و کشتار و زندان و شکنجه و سر انجام نه اعدام قهرمانان جوانی که از تسلیم و اطاعت و فرمانبری از فقیه ای که بر مسند قدرت خدائی ظاهر میشود، نه حکایت از ظلمت و تاریکی میکند و نه از غارت و چپاولگری و توسعه بی سابقه فساد اخلاقی و فریب و ریا و دروغگویی در یک جامعه اسلامی. بدون تردید هیچیک از جنایاتی که تا کنون حکومت آخوندی برهبری، آخوند خامنه ای در جامعه اسلامی بوقوع پیوسته است در منظر ولی فقیه ظلمت محسوب نمیشود. از منظر وی ظلمت از دشمنی با قرآن بر میخیزد، از عدم اتحاد کشورهای منطقه علیه شیطان بزرگ امریکا، دشمن آشتی ناپذیر اسلام بر میخیزد، نه از حجاب اجباری، نه از زن را نیمه مرد دانستن، نه ازعبادت اجباری، نه از تبعیض و نابرابری، نه از توسعه بی سابقه فقر و گرسنگی. آنگاه، چنانکه گویی خود بر جامعه ای حکومت میکند رها از ظلمات و هر گونه ظلمتی، حکومت بر مدینه فاضله ولایت. بی دلیل نیست که آخوند خامنه ای، هرگونه صلح و مذاکره را با کشوری که در حال رهایی از ظلمات است، شرط بندی روی اسب بازنده تعریف میکند. حتما حضرت ولایت رهبری مبارزه با ظلمات بسرکردگی امریکا را نقش اصلی خود میداند.

 

بد یا خوب، هم اکنون چه بسیاری باین نتیجه رسیده ایم که چه ساده اندیش وابله بودیم که فریب قشر آخوند ریاکار و مکار را خورده ایم، بجای آنکه ما را بدروازهای فردوس نزدیک نماید بسوی دروازه های دوزخ رهنمونمان نموده اند، دوزخی که هر روز هموطنان شجاع و میهن دوست بیشتری را می بلعد. اما، دوران سازش و سازگاری بسر آمده. هم اکنون روشن شده است تن به تسلیم و اطاعت دادیم بآن امید که این حیوانات، روزی اهلی شوند و دیگر هیچ انسانی را پاره پاره نکرده و بدندان نکشند. چه خیالات باطلی!

 

برغم چنگالها و دندانهای تیز و برنده این حیوانات که عمامه بسر و عبا و قبا به تن دارند و هر روز بیرحمی و درندگی بیشتری را بمعرض نمایش میگذارند، تا کنون چه جنب و جوشهایی که در برابر آنها بوجود نیامده و پا بعرصه وجود نگذارده و بمبارزه و مقاومت نپرداخته اند.

 

حکومت آخوندی باید خاطر آسوده دارد که ذات خبیث و جنایتکار آخوند هر روز آشکار تر گردیده و بیگانه و غریب تر در انظار عمومی، قشری مفتخوار که باید به تولید و باز تولید آن بعنوان قشر سربار جامعه پایان دهیم.

 

خیال آسوده دار ای هموطن، تا آخوند در حوزه ها تولید و باز تولید میشوند، جامعه ما بسوی تیره بختی و سیه روزی روانا است، بجای حرکت بسوی روشنایی و آزادی.

فیروز نجومی

firoz nodjomi 

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com 

 

۱۴۰۲ مهر ۷, جمعه

اسلام سیاسی

یا

!سیاست اسلامی



 

دیر زمانی ست که بسیاری ار فعالان سیاسی و منتقدان نظام، از مواضع گوناگون واهداف متفاوت، همه نگون بختی ها و مصیبت و نکبتی که دامن جامعه ما را فراگرفته است برخاسته از اسلام سیاسی میپندارند، نه لزوما از دین اسلام. شاید بآن دلیل که اساسا، دین اسلام را یک دین سیاسی نمیدانند، چنانکه گویی دین اسلام بیگانه است با قدرت و سیاست و حکومت و یا با مفاهیمی، همچون تسلیم و اطاعت در خدمت صیانت نظام فرمانروایی و فرمانبری.

 

خواسته یا ناخواسته، خودآگاه و یا نا خودآگاه، طرح اسلام سیاسی بر این فرض بنا گردیده که اسلام دیگری هم  وجود دارد که مصون از سیاست است و سیاست زدگی. که پاک است و قابل اعتماد، برکنار از هرگونه قهر و خشونتی و یا تنبیه و مجازاتی، پناگاه و ملجایی برای تسکین و آرام بخش درد زندگی و مرگ و نیستی. حلاصه دینی که خوشبختی و خوشی آورد در این جهان و رستگاری و خوش زیستی در کنار فرشتگان آسمانی در ان دنیای مینوی.

 

شاید، نقد و نفی و بازنگری دین اسلام، تحت عنوان اسلام سیاسی، تنها راهی ست که میتوان با نظام بمبارزه ادامه داد بدون آنکه باورمندان را با خود غریبه نمائی. یعنی که باید مراقب بود که اگر انتقادی وارد است، باسلام سیاسی وارد است و نه اصل و اصول دین. البته، در دورانی که دین حاکم است اجتناب از نفد و نفی دین از صیانت نفس هم بر میخیزد. سعیدی سرجانی، ستاره درخشان دوران تاریکی، از آن اندیشه ورزانی بود که فکر میکرد تحت حکومت آخوندی، در بیان و اندیشه از نیش و نوش ساختار قدرت در آمان است.

 

البته که نفی و نقد ساختار اسلام سیاسی هم چندان ساده و بی درد سر نمیتواند بعمل در آید. اگر پنچه ساختار قدرت گلویت را نفشارد، دستهای جهل و نادانی، بر خاسته از تسلیم و اطاعت با چشمهای بسته باصل و اصول و افسانه ها و اسطوره های دینی، تهدیدی ست که نمیتوان بدان بی اعتنا بود، آنرا نادیده گرفت و یا انکار کرد. چه، اگر مردم هنوز به دین اسلام و اداب و رسوم ان، خود را وابسته میدانند، بآن عشق میورزند و پاسخگوی نگرانیها، معصیت ها و گناهکاریها و عبادت گزاری و ارامش خود در این جهان و رستگاری در ان جهان دیگر می پندارند، آشکارسازی هرگونه تناقض گویی در باورهای اسلامی، حتی تحت عنوان اسلام سیاسی، بجز بیگانه نمودن مردم با جنبش سیاسی و راندن آنها بآغوش حکومت آخوندی، سود دیگری ببار نخواهد آورد.

 

اگرچه این فرض پس از گذشت، تقریبا، نیم قرن از حکومت اسلام ناب محمدی، اسلامی اصیل و نا آلوده به تفسیرات سطحی، اگر نه آغشته به عداوات و دشمنی های فرقه ای و "قبیله ای،" مقبولیت خود را در نزد بخشی از جامعه از دست داده بود، پس از پیوستن مهسا امینی به قهرمانان ملی تاریخ کشور، باورهای دینی بسستی بیشتری گرائید و بسی بسیار ضعیف گردیده است، بویژه درمیان جوانان. این گرایش به نفی ارزشهای دینی در میان جوانان و انتشار آن درجامعه است که حکومت را دچار چنان نگرانی و اضطرابی ساخته است که فضا را هر چه بیشتر تاریک و آلوده تر میسازد، برای چهار روز حکمرانی بیشتر.

 

این بدان معناست، با ظهور جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، نقد راستین دین اسلام، بمثابه دینی که قدرت در نهاد آن نهفته است، بعنون دینی خواستار تسلیم و اطاعت "بندگان" و هدایت آنان "براه مستقیم،" نه تنها ممکن گشته است بلکه هر روز بر مقبولیت آن افزوده میشود. درست است، هنوز بیش از 2 میلیون نفر از هموطنان به سفر اربعین میروند، چهلمین روز شهادت امام سوم در راه کسب خلافت و عشق بقدرت که در دست خلیفه یزید، بیگانه با رحمت و نظارت سعادتبخش الهی تمرکز یافته بود. تاکنون، معلوم نشده است که این خواست الله بود که امام سوم را با کمتر از 72 تن از یاران و افراد فامیل، بجنگ لشگر 30000 نفری خلیفه یزید گسیل داشته است و یا عشق و شیفتگی نسبت بقدرت امام حسین را وا داشت که شربت شهادت را بنوشد؟

 

تردید نباید داشت که هنوز بخشی از جامعه، از حکومت اسلامی حمایت میکنند و در ماندگاری آن، ظاهرا، اماده هرگونه فدا کاری هستند. در شرایط خفقان باری که دینمداران حاکم بوجود آورده اند و برای سرکوب و قلع و قمع فوری هرگونه جنبش و فعالیتی، نیروهای خود را مجهز و آماده بکارگیری قهر و خشونت و بیرحمی نموده است، قهر و خشونتی، ناشی از کینه توزی و انتقام ستانی، یاد آور روضه هایی که زمانی آخوندها برفراز منبر در توصیف رفتار لشگریان خلیفه یزد، از جمله شمر معروف، با امام سوم و همراهان وی میخواندند، چنان سوزناک و درد انگیز که اشکها را بر گونه ها سرازیز میکردند و بسیاری را هم به خود زنی وامی داشتند.

 

باورمندان اسلام سیاسی، برآنند که اکثریت مردم چنان دلبسته دین خود هستند که  برغم تحمل درد و رنج بسیار در تحت حکومت اسلامی، زمانیکه به گزینش نهایی میرسد، از دین خود، بسادگی، دست بردار نیستند و به هوا خواهی دین ستیز بر نمیخیزند و دشمنی با دین را بر نمی تابند. این بدان معناست که بمنظور کسب پیروزی در عرصه سیاسی و بر آندازی حکومت آخوندی باید، حداقل، نقد و نفی دین را بزمانی دیگر موکول کرد، بان امید که باورمندن را بسوی خصومت با حکومت دین سوق دهیم. که امروز، وقت تصفیه حساب با دین و ارزشهای دینی نیست. و در بهترین وجهش دین را یک امر خصوصی می پندارند، بچه معنا؟ چگونه؟ آیا دینی، بویژه دین اسلام میتوانند بعرصه خصوصی انتقال یابد؟ پاسخ چندان روشن نیست.

 

·                 تحلیلگران سیاسی، معمولا باورمندان به اسلام سیاسی، بعضا، در انتشار ویدئوهای خصوصی در تحلیل شرایط سیاسی نظام و نقد برنامه ریزیها، تصمیمگیریها، ندانم کاریها و رشد و افزایش فساد و دزدی و بسیاری دیگر از نادانیها و حتی نابکاریهای نظام، از هیچ دریغ ندارند. همه را از ریز تا درشت بر میشمارند و گاها خیلی هم آموزنده اند. بیش از 30 دقیقه تماما به تشریح حکومت اسلامی برهبری خامنه ای که به سوی سقوط و اضمحلال روان است ای می پردازند. اما، پس ذکر تمامی مسائل و جزئیات آنها و تحلیل تمامی کاستی های نظام، از دین و یا دین اسلام هم حتی یک کلمه هم بگوش نمیرسد. گویی آخوند خامنه ای و یا هر آخوند دیگری بنام آلله سر بر زمین نمیگذارد و بنام آلله چشمها را از خوب بر نمیگشاید و آنچه در اندیشه انها میگذرد، میتواند چیزی دیگری باشد بجز اندیشه به الله و آنچه از کلام الهی و رسول برگزیده آموخته است، بجز اندیشه به تاریخ طول و درازی که قشر مفتخوار آخوند تولید کرده است. قشر آخوند، خود را قشر ممتاز و برتر میداند بدلیل رابطه ی ویژه ای که با الله برقرار کرده است، رابطه ای برخاسته از آگاهی به خواست و اراده الله یا رسیدن باجتهاد، جایگاهی مورد حرمت اقشار مختلف جامعه، چنانکه قشر آخوند هرگز آلوده به نیت کسب قدرت نبوده و از خطای جاه طلبی ها بر کنار بوده است. درست است که در تاریخ 300 ساله اش قشر آخوند تا دوران آخوند خمینی، هرگز بر مسند قدرت و حکومت جلوس نیافته است . اما، در همین دوران هیچگاه دین و نهاد حوزه های علمیه، علما و فقهای بزرگ را نه تنها هرگز در خصومت و تناقض با ساختار قدرت نمی یابیم، بلکه آنها را میتوان همیشه در کنار و حمایت ساختار قدرت، شناسائی نمود.  

تحلیلگران و دیده بانان حکومت اسلامی، چنان در تحلیل سیاستهای نظام، همه برخاسته از دین، هم در درون و در بیرون، غرقه اند، گویی که نظام بدست سیاستمدارانی مدیریت میشود که در امور سیاسی خبره و کارشناسی مجرب و احتمالا با تخصص دانشگاهی اند، و نه بدست آخوندهایی که  در دامن حوزه های علمیه، پرورش یافته اند، آخوند هایی که عمر خود را صرف رسیدن باجتهاد نموده تا بتوانند احکام لازم و ضروری برای زندگی را از قرآن مقدس استخراج نموده و باور مندان را براه مستققیم هدایت کنند.

 

 مسلم است که مدیران این نظام بمنظور یافتن راه حلی برای هر مشکلی، از جمله مشکل حجاب زنان بکتاب مقدس و احادیث و روایات است که مراجعه میکنند، نه به جان لاک و ژان ژاک رسو؛ بقران، علم نهائی و غایی مراجعه میکنند که بتوانند بر تمامی جامعه سلطه افکنند. بی دلیل نیست که گوینده حرف آخر در تمامی عرصه های جامعه یک آخوند است با عمامه ای بسر و عبایی بتن که حتی بمرز اجتهاد هم نرسیده است. اگر چه مقام رهبری را، آخوند خامنه ای، باید مدیون مهارتش در سخنوری و محسور سازی شنوندگان خود به کینه ورزی و انتقام ستانی بداند، سخنانی بر گرفته از منابع مقدس اسلامی، از جمله قران. یعنی که بدشواری میتوان در گفتمان آخوندی از راس تا ذیل اثری ازسخنی بیابی که باز تاب قدرت نباشد، سخنانی که آخوندها بر فراز منبر دین ایراد میکنند، براحتی یکتایی و یگانگی دین و قدرت را بمعرض نمایش میگذارند.

 این در حالی استکه تحلیلگران سیاسی از ساختار قدرت  بگونه ای سخن میگویند که از آن کمترین بویی از دین اسلام هرگز بمشام نرسد. گویی رهبران آخوند حکومت اسلامی، در تصمیم گیری، در برنامه ریزی و سازماندهیهای نیروهای امنیتی و انتظامی، نه از قرآن و روایات و آحادیث الهام گرفته و رمز گره ها و مشکلات سیاسی را نه در متون اسلامی، بلکه از متون سیاسی همچون پیشینان پوتین و شی جین پینگ و یا از منابع دیگر غربی همچون ماکیاولی و یا دیگر اندیشمندانی که بدانها زودتر اشاره شد، استخراج نموده اند.

 تا کنون هیچیک از رهبران دینی ما، نتوانسته اند نشان دهند که کوچکترین درک و اطلاعی از تفکر و شیوه ها و گرایش های اندیشه غربی را داشه و یا دارند. البته آخوند رئیسی را باید استثنا دانست، چون او ناشی است  و در حرفه سخنوری تازه اول کار است، نه میداند چه بر زبان میراند و نه دیگران میفهمند در مورد چه چیزی سخن میگوید. در سخنرانی اخیرش در سازمان بین الملل با چنان مهارتی مکررا به تصحیح سخنرانی خود میپرداخت که کوچکترین توجهی هم بسوی ناشیگریهای کوکانه اش جلب نمیکرد.

 

این بدان معناست، زمانیکه دین اسلام توسط متولی اش، آخوند و فقیه بر جامعه سلطه افکنده است، جدا ساختن دین اسلام از اسلام سیاسی، حتی اگر از روی صافی دل و روان هم صورت گیرد، کنشی ست که لززوما در پیشبرد جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، اگر مانعی نشود، امدادی هم نمیرساند.چرا که اصلا دشوار نیست که نشان بدهیم در دین اسلام، بویژه در متن قرآن، دین و قدرت جدایی ناپذیر از یکدیگراند. که قدرت در نهاد دین اسلام نهفته است. مگر عبارت مقدس لا الله الا الله، جز تسلیم و اطاعت و فرمانبری، جز قدرت و سیاست، چیزی دیگری هم میتواند معنی دهد؟

 

اگر بسیاست های نظام نیک بنگریم، ما با سیاستهایی مواجه میشویم که ذاتا از دین بر میخیزند. یعنی که آنچه حکومت اسلامی را مدیریت میاموزد، علم و دانشی است که از منابع مقدس و بزعم آخوند ها، منابع الهی برخاسته اند، از کلام الهی، از احادیث و روایات، از پیامبر و امامان. مگر میتوان حرفی را بزبان راند که در نفی منابع الهی، از جمله حرف آخوند خامنه ای قرار بگیرد؟ چون او نه تنها جلوه دانش الهی ست بلکه از همه مهمتر آنست که آخوند خامنه ای وارث معصومیت پیامبر اسلام است، مصون از هر خطا و انحراف و گناهی.

 

بتازگی، جوجه حجت اسلامهایی که امروز نقد دین فقاهتی را مصادره کرده و خود را یکی از منتقدین آئین اسلام، نه اسلامی که استبداد و اقتدار در آن نهفته است، بلکه اسلامی سازگاربا مولفه های قرن بیستم، قرن ارتباطات دیجیتالی. یعنی که چه جای نگرانی ست، اسلام دینی ست نرمخو و انعطاف پذیر، چه نیازی به خصومت ورزی و یا برآندازی آن بود.

 

این بدان معناست که براندازی نظام آخوندی، نه از ویرانی ساختار قدرت که از تخریب و ویرانی نهادی میگذرد، حافظ و پاسدار دین، حوزه های علمیه، نهاد تولید کننده قشر مفتخوار آخوند. چه بسیارند اندیشمندان و سیاست پیشگانی که هنوز فکر میکنند بدون شناسائیی دشمن جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی نمیتوانند هرگز رویای پیروزی را در سر بپرورانند. در شرایط کنونی آیا هست قشری دیگری همچون قشر آخوند دشمن آشتی ناپذیر ملت و تمامیت کشور؟

 

اما، آنچه انکار ناپذیر است آنست که نظام شرایط لازم برای عبور از دین را نه تنها در صحنه سیاست بوجود آورده است بلکه شرایط را برای  عبور از دین بعنوان یک نهاد، نهادی تولید کننده متولی دین، فقیه و آخوند و طلبه، نهاد حوزه های علمیه، بوجود آورده است که باید فرصتی تاریخی و استثنایی بشمار رود، فرصتی که این نسل نباید هزگز ازدست بدهد.

بنابراین، تنها با شناسائی آخوند و نهادهای آخوندی که مهمترین آنها حوزه های علمیه هستند بعنوان دشمن اصلی ملت و کشور، نه تنها میتوانیم اسلام سیاسی را رهسپار زباله دان تاریخ کنیم بلکه میتوانیم، سر انجام  نظام استبداد مضاعف و دین و قدرت را از بنیان بر کنیم و دین را بیک امر خصوصی، متعلق بخلوتگاه های خانه رهسپار نمائیم و به پیروزی جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی نائل گشته و بنیان نهاد تولید کننده آخوند، حوزه های علمیه را از بیخ و بن بر کنیم.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.co.