«نه»
بر تسلیم و اطاعت
آیا هنوز شک و تردیدی و جود دارد که کیست خصم آشتی ناپذیر
آزادی؟ آری، این الله اکبر بود که بار دیگر دست بانتقام ستانی زد و شارلی ابدو،
نماد آزادی بیان در فرانسه و جهان را بخاک و خون کشاند. آنچه در آخرین لحظه زندگی
در گوش شارلی ابدو طنین افکند، چیزی نبود مگر نعره الله اکبر که از حنجره خشم و خشونت
و، تعصب و نفرت، نفیر برآورده بود. یعنی که در آخرین لحظه هستی شارلی ابدو، فهمیده
بود که خدایی آنها را محکوم به اعدام کرده بود که تقدس فرستادگانش از جمله پیامبر
اسلام، اخرین فرستاده او را بباد تمسخر گرفته و از بیج آسمان ها بزمین آورده و به
وی همچون یک انسان، مثل انسانهای دیگر مینگریستند- گناهی بس بسیار نابخشودنی، گناه
کبیره.
الله اکبر، شارلی ابدو را به مجازات میرساند به آن دلیل که
در تقدس جز ریا و فریبکاری چیزی ندیده بودند و بصراحت نیز آنرا بیان نموده و به
تصویر میکشیدند. الله اکبر، شارلی ابدو را برای تقدس زدایی از آنچه مقدس بوده است
محکوم به مرگ کرده بود. میان خدایانی که شارلی ایدو از مسند قدرت و تقدس بزیر
کشیده بود تنها الله بود که به خشم آمده
و دست بخشونت رده است. چرا که الله، خدایی که تنها و یکتا ست و بجز او
هیچکس دیگری نیست ، هیچ از بندگان خود نخواهد و نطلبد مگر تسلیم و اطاعت
و یا به لفظی ملایم تر، لفظ عرفان، بندگی و عبودیت. الله اکبر،
شارلی ابدو را بدلیل سر باز زدن از تسلیم و اطاعت و مزاح با پیامبر اسلام سزاور
مرگ میدانست، سنتی که پیامبر خود پایه گذاری کرده بود. بعداز پیروزی در بدر، تصفیه
حساب با بدگویان، بویژه شاعره ای بنام آصما بنت مروان، زنی با پنج فرزند و شاعر
دیکری بنام ابو افک که در مذمت رفتار پیامبر شعر میسرود فرا رسیده بود. باشاره
محمد یکی از داوطلبان به خانه شاعره هجوم میبرد و شمشیر را قبل از انکه بدرون
شاعره فرو برد، نخست باید از درون کودک شیر خواری که در آغوش او بخواب رفته بود
عبور میکرد. پیامبر اسلام از ابو افک نیز
چندان دل خوشی نداشت، او نیز در حالیکه در کنار همسر بخواب رفته بود با ضربه شمشیر
دوا طلب دیگری بامر پیامبر به عدم پیوست. گفته میشود که محمد نیز آنها را برای
خدمتی که به الله و پیامبر او انجام داده بودند، ستوده و پاداش داده است.
بگذریم که این دو تن تنها بدگویانی نبودند که بفرما پیامبر
به قتل رسیده اند. اما معضل آنجاست که بسختی میتوان مسلمانی را در سراسر جهان یافت
که این وقایع تاریخی و هر خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی که بر اساس مستندات
تاریخی به پیامبر اسلام نسبت داده میشود بر ساخته دست دشمنان اسلام و غربی های برتری
طلب محسوب میشوند، چنانکه گویی که محمد به بدر رفته بود که به کاروان قریش ها
خوشامد بگوید، نه اینکه شمشیر بر کشد و ثروت قریشیان بغارت برد و اسیرانی را که
کسی را نداشتند که جان آنها را بخرد یکی پس از دیگری گردن زند. دروغ محض. چرا که
مسلمان را گریز است از حقیقت.
مهاجمین شارلی ابدو در قاموس اسلام راستین، چه امامت گرا و
چه خلافت گرا، نماد تسلیم و اطاعت بشمار
میآیند. یعنی که بخواست الله بگونه ای مطلق تن داده و در اشتیاق "جهاد، " و یا جنگ و
خونریزی در راه رضا و خشنودی الله سخت سوخته
و شدیدا تشنه نوشیدن شربت شیرین "شهادت " بوده اند. مهاجمین به فرمان
الله، بزرگترین خدایان، به انتقام ستانی از کسانی برخاسته بودند که رسول الله را
مورد توهین و انتقاد قرار داده بودند. آنها تردیدی نداشتند که راهی که برگزیده اند
مورد تایید و تصدیق الله اکبر و پیامبراو محمد است. اگر الله و پیامبر او، محمد،
کشتار و خونریزی را منع کرده بودند، آیا مهاجمین، الله اکبر را فریاد میزدند زمانی
که شارلی ابدو را به گلوله میبستند؟ آیا داعشی ها سر انسانها را همچون گوسفندان
قربانی از تن جدا میکردند، اگر الله آنرا در کتاب خود قرآن حرام میشمرد و پیامبر خود را به خود داری از
گردن زدن و جنگ و غنیمت گیری، توصیه میکرد؟ آری، پیامبر اسلام به خیبر حمله برد که
مردم آن دیار را بشام دعوت نماید.
مهاجمین، نه برای زندگی خود و نه زندگی دیگران هرگز ارزشی
قائل نبودند. چون جهاد و شهادت، که الله همه مسلمانان را بدان مکلف
ساخته است، زندگی را بی ارزش میسازد، نیستی را بر هستی ترجیح میدهد. جهاد و شهادت
در واقع کشتار و نابودی انسانهای دیگر را هدفی دلپذیر برای جهادگران میسازد. از
آنجا که الله سراسر رحمت و رحمان است والاترین پادش ها را به "شهیدان "
تخصیص داده است. یعنی آنانی که خون دگر اندیشان، مشرکان و کافران
و منافقان را بریزند تا آخرین قطره خون خود، و یا بکشند تا کشته شوند و
جان را از انسانهای دیگر بستانند تا خود نیز جان دهند: زندگی ابدی در بهشت برین در
کنار هوری های باکره، چه پاداشی، بس فریبنده و طمع برانگیز، بویژه برای بینوایان و
درماندگان و خوارشدگان و فرومایگان. البته که این نیز چیزی نیست مگر خوانشی
مغرضانه از مفهوم جهاد و شهادت. الله هرگز چنین سنگدل و بیرحم نبوده است. این نیز
از اسلام هراسی بر میخزید. اما، اسناد آن را میتوان در لابلای کتاب مقدس قران
یافت. شرقشان استعمارگر این مفاهیم را نساخته اند.
بعبارت دیگر، هیچ چیز دیگری نمیتواند کشتار شارلی ابدو را
توجیه کند، مگر سلطه مطلق بزرگی و عظمت الله بر ذهن "رسولان مرگ " که
"تروریست" خوانده میشوند. جهادگران در پاسخ به مسئوولیت و وظیفه ای که
الله بر دوش آنها نهاده است دست به کشتار
زده اند، دفاع از بیکرانی و عظمت الله و عصمت و تقدس پیامبر او بود که میتوانست
آنها را از گدایی و بینوایی رها سازد و به
شکوه و شاهی برساند. از باطلاق این زندگی سراسر کفر و گناه، سراسر پلیدی و زشتی،
نجات دهد و به زندگی حقیقی، بزندگی ابدی پیوند دهد. مهاجمین شارلی ابدو، آئین
اسلام را بارث نبرده بودند، آنها اسلام را کشف و کسب نموده و آموخته بودند، و میخواستند
براساس اراده و امیال الله همانگونه که در کتاب مقدس قرآن بازتاب یافته است زندگی
کنند و به تبعیت از پیامبر اسلام که تمامی عمر خود را در جهاد در راه الله گذراند،
زندگی بگذرانند. آنها نیز کلاشینکف ها را بر گرفتند تا نظام هستی را از وجود
مشرکان، کافران، و منافقان و هر بنده ای که از تسلیم و اطاعت به اراده الله سرباز
میزند، پاک زدایی نموده نظام فرمانروایی و فرمانبری، حکومت اسلامی را براساس تسلیم
و اطاعت بنیان نهند، نظامی همچون نظام
ولایت که روی دیگر نظام خلافت است. یعنی که آنها همان رسالتی را بر دوش خود احساس
میکردند، که فقها و علما برهبری خمینی در ایراین و طالبان برهبری ملا عمر در
افغانستن، که اگر با دم فیل بازی نمیکرد هنوز بر مسند قدرت پا بر جا مانده بود.
بعضا، برآنند که خمینی و خامنه ای و داعشی و القاعده ای و بوکو حرام، اسلام را
مصادره کرده اند. اسلام حقیقی یک چیز دیگری ست، همه رحمت است و رحمان، نه کین خواه
و نه انتقامجو. اما معلوم نیست دوزخ بچه منظوری نگاهداری میکند، که دگر
اندیشان و مشرکان و کافران و منافقین را با شربت و شیرینی بسوی تسلیم و اطاعت و
ایمان به لا الله الا الله، فرا خواند؟ دوزخ کارگاه بدترین نوع خشونتها، بیرحمی ها
و سخت ترین تنبیه و مجازات است، توصیفاتی که میتوان در لابلای آیه های قرآن به
تکرار یافت. یعنی که دوزخ ارعاب آور و وحشت آفرین است ابزاری ست در خدمت واداشتن
به تسلیم و اطاعت. امام خمینی هم دوزخ داشت، همچنانکه الله بدون دوزخ از بارگاه
خدایی فرو میغلتید، خمینی هرگز به ولایت نمیرسید و خامنه هم بدون دوزخ ولایت را
نمیتوانست ادامه دهد. اگرچه خمینی به جهاد هم دست زد و به جنگ با کفر و باطل
برخاست، اما از همان آغاز دروازه های دوزخ را گشود. او بر روی دست پیامبر اسلام هم
برخاست و بیش از 4000 نفر را جوانی که
بجرم کفر باسارت در آورده بود گردن زد. بعضا، میگویند آیا این بدان معناست که
آمریکائیها و یا کمونیست ها دوزخ نگاهداری نمیکنند. چرا آنها نیز مرتکب خشونتف،
بیرحمی و انتقام ستانی میشوند، اما نه مورد تایید قانون است و نه تصدیق عیسی مسیح
بیجاره که جان خود را برای رستگاری مردمش فدا کرد.
با این وجود، چه بسیارند آنانکه کنش خشونتبار و
انتقامجویانه رسولان مرک در پاریس را با ارجاع به شرایط اجتماعی، به فقر
دایمی، بیکاری، بی سوادی و تحمل درد تبعیض
و بی عدالتی در کشوربیگانه، کشوری که هنوز میراث خوار استعمار است، مورد فهم قرار
میدهند. که آری، این شرایط دشوار اجتماعی
و تاریخی است که خشونت آفرین است، نه تکلیف جهاد و شهادت، نه آموزشهای
قرآنی. مهاجرینی که به حاشیه شهرهای پر زرق و برقی همچون پاریس رانده شده اند ضرورتا
وادار به کنش هایی میشوند، قانون گریز و
هنجار شکن. اما، در عین حال آنها را به آغوش اسلام پرتاپ میکند، دینی که دشمن آشتی
ناپذیر آزادی ست، دشمن، آنچیزی که انسان را از حیوان جدا میسازد، دشمن آزادی. علما
و فقها، چه امام گرا و چه خلافت گرا، بر انند این حیوان است که آزاد است که نه مرز
و حدودی می شناسد، نه دارای اخلاق است نه وجدان. حیوان زمانی انسان شود که به
اراده الله تسلیم شود و از احکام او اطاعت کند. آزادی، اختراع غربیهای بی بند و
بار است، ازادی ابزاریست در دست استعمار گران و امپریالیستها، همانچیزی که سبب
سروری و سلطه آنان بر جهان شده است. اما متاسفانه دوستان مسلمان را بخواری و حقارت کشانده است. آری، آزادی در
ستیز و خصومت است با اصل تسلیم و اطاعت از احکام تغییر ناپذیر شریعت، پوچ و بیهوده،
اما، ذاتا اسارتبار، بند بندد بر چشم و دست و دهان، مثل احکام وضو و طهارت، نجاسات
و مطهرات و صدها باید ها و نباید ها، حرام و حلال ها دیگر، ضرورتا ناسازگار با
آزادی. چرا که اسلام در اصل دین فرمانروایی و فرمانبری ست، دینی که در ذات ان
خشونت نهفته است چون اساس آن تسلیم است و اطاعت.
ناظران و تحلیلگران
سیاسی، اصلا رابط ی بین الله اکبر و کنش خونبار جنایتکاران را جدی نمیگیرند. چه استنتاج
نمایید مگر نه اینکه میلیونها میلیون دیگر با آوای الله اکبر بپا خیزند و بخسبند،
اما نه خشمکین اند و نه عصیانکر، نه قانون گریز و نه هنجار شکن. الله اکبر، ممکن
است صدها بار در روز بر زبان میلیونها انسان رانده شود و بر ذهن آنان سلطه افکنده
باشد ولی آنها را بکشتار دیگران، به خشونت و بیرحمی تشویق نمیکند، فرمان کشتار
آنانی که از تسلیم و اطاعت از اراده الله سر بازمیزنند صادر نمیکنند. اکثر
مسلمانان در درون جامعه غربی جا افتاده اند و نعمت آزادی بهره ورند.
اما، اگر مسلمانان جهان کلاشینکف دست نگرفته اند و از اعمال
خشونت بار پرهیز کرده اند و میکنند بدان معنا نیست که کتاب مقدس قرآن خشونت و بیرحمی
و انتقام ستانی را منع کرده است. اسلامیست های انقلابی در آیه های قرآن، بازتاب
اراده معطوف بقدرت را میخوانند، گفتمانی که اساس آن تسلیم و اطاعت است که خود بستر
تمام خشونت ها، بیرحمی ها و انتقام ستانی هاست، بستر تعصب و تحجر و واپس گرایی ست.
نیازی نیست که در عمق قرآن غوطه ور شویم تا نشان دهیم که از آیه های قرآن چیزی جز
خشونت، قهر وقدرت بر نخیزد. همین بس که از فهم بسم الله و اولین سوره قرآن آغاز
گنیم، سوره ایکه تمام عبادتگران موظف به قرات آنند که بسی بسیار بعید بنظر میرسد
بجز تعداد قلیلی به معنا و مفهوم آنچه بزبان میآورند واقف باشند. آنها نمیدانند که
خود را به سطح یک طوطی تقلیل داده اند.
استاد محمد حسین علامه طباطبایی مولف تفسیراامیزان،در بسط سوره
حمد در آغازین صفحات تفسیر 20 و چند جلدی قران، میگوید:
غرض نهائی از سوره حمد، بطوریکه از آیاتش پیداست، ستایش
خدا، آظهار بندگیی، پرستش او، و بالاخره درخواست کمک و راهنمائی از او است، و در
واقع سخنی است که خدا برای تعلیم و سر مشق بندگان، از جانب آنها میگوید لذا این
مقصود مهم باید بنام مقدس او شروع شود. یعنی خداوندا بنام تو ستایش و اظهار بندگی
میکنیم (تفسیر المیزان،جلد اول، ص 17).
استاد بعداز چندین صفحه تفسیر جزئیات سوره حمد باین نتیجه
میرسد که:
این سوره (سوره حمد) در واقع کلام بندگان است در مقابل خدا،
یعنی خداوند روش بندگی و ستایشی که شایسته مقام او است به بندگان خود میآموزد و
شاهد زنده این موضوع همان جمله «للحمد لله است (همانجا، ص21).
بهتر از این نمیتوان اراده معطوف بقدرت را بیان نمود. الله
حتی اجاز نمیدهد که بندگانش عقل و خرد خود بکار گرفته و هرکس بزبان خود او را
ستایش کند. الله نه با فرد انسان بلکه با جمع سر و کار دارد، با گله ی انسانها.
طبق تفسیر استاد علامه، الله، میآموزد که
چگونه او را ستایش کنیم و تنها از او کمک و رهنمایی باید بجوئیم . چرا که او ارباب
دو جهان است، جهان هستی و نیستی، جهان عین و ذهن و از جمله بهشت و دوزخ. عبادتگر
باید، بگونه ای مرتب و منظم به قیام و قعود و رکوع و سجود بپردازد که بیانگر تسلیم
و اطاعت مطلق باشد، به نشان خردی و حقارت در برابر بزرگی و عظمت الله که همه هرچه
هست از اوست. یعنی که سوره حمد، ذاتا
گفتمان سلطه قوی است بر ضعیف، گفتمان ارعاب است و تهدید و وحشت. روشن است، آنکه گردن نهد، تسلیم شده و اطاعت نماید و دین
خود را در زمان های معین به الله بپردازد، غسل بکند و وضو بگیرد و نماز بخواند،
خود را در ماه رمضان گرسنگی دهد که البته امروز لازم است برای راه یافتن به بهشت
اما کافی نیست مگر آنکه بجنگ با شیاطین برهبر شیطان بزرگ برخیری. روشن است که چه عاقتبتی در انتظار کسی است که
ازستایش و حمد الله، از طلب کمک و راهنمایی از او او خود داری و به تکالیف شرعی خود عمل نکند؟ دوزخ الله چیزی نیست مگرگارگاه خشونت.
امام خمینی در یکی از سخنرانی هایش در اوایل انقلاب اعلام
کرد که از سر رافت و رحمت است که دست بکشتار رقیبان قدرت زده است، بآن دلیل که اگر
میماندند زجر و شکنجه بسی بسیارسختری را در آن جهان باید تحمل میکردند. همانگونه
که حضرت ولایت از سر رافت، سه تنی که از تسلیم و اطاعت سر باز زده اند باسارت
خانگی کشانده است، چه اگر دادگاهی میشدند حکم اعام برای آنها صادر میشد. بنابراین، هرچه عمیقتر غرق در تسلیم و اطاعت شوی
و زبان الله را عمیقتر بفهمی، آنگاه خود مظهر الله شوی، تسلیم و اطاعت طلب کنی. چه
شیعه، چه سنی باشی، هرچه بیشتر زندگی را وقف شناخت الله نمایی و او را بجویی،
ممتاز و مقدس شوی بر جایگه اقتدار تکیه زنی و تاج اخلاق را بر سر نهی. از این راز
نهان قرآن، تعداد قلیلی آگاه اند، بهمین دلیل در لباس مفتی و یا روحانی همیشه داری
نفوذ در ساختار قدرت بوده اند. در واقع قانون اساسی زاده ی انقلاب مشروطیت، قدرت
این قشر از جامعه را برسمیت شناخت و 5 مجتهد را بر مسند نظارت نشاند مبادا قانونی
ناسازگار با نظم تسلیم و اطاعت، وضع گردد.
این امام خمینی و پیروان او و تمام اسلامیست ها، چه رادیکال
و داعشی و یا لیبرال اردوغانی، اینان
هستند که بدرستی سوره حمد را تفسیر کرده اند. گردن نهاده اند که گردن برنند اگر احدی
از تسلیم و اطاعت سر باز زند. بی جهت نیست که امام جمعه ها در حکومت اسلامی بر
فراز منبر لوله کلاشینکف را در دست خود میفشرند، چون نماد قدرت است و خشونت، یعنی
چیزی کمتر از تسلیم و اطاعت نخواهد که جماعت نشانی از آن است، همگان در سکوت و
خاموشی، غرق در بیم و امید. همه چیز ممکن است به ذهن جماعت خطور کند مگر اندیشه
«نه.» بهمین دلیل ظرفیت و تحمل شنیدن «نه » را هم ندارد. آنچه خشونت بار است در
آیه های مقدس قرآن، ان ست که رخوت زا ست. سر، بی حس و خواب میکند و در بیهوشی به جماعت تجاوز
میکنند و ببردگی میکشانند. در نتیجه اسلامیست هم آن خشم درونی جماعت را بسوی بیرون
از خود جهت داده است. شیاطین بزرگ و کوچک دست به دسیسته و توطئه زده که سلطه افکند و اسلام را خوار و حقیر شمرد. در
نتیجه جماعت هرگز با بازبینی خود نمی نشیند که تا بداند از چه ساخته شده است. که
آنچه سبب تیره بختی و سیه روزی ، فقر و عقب ماندگی شده است ناشی از درسهای قرآنی
ست که قشر قرآن فهم به مردم قرآن نفهم آموخته اند. قبل از آنکه استعمار غربی بر
صحنه جهان ظاهر شود، استعمار داخلی از
طریق دین صدها سال پیش بر جامعه سلطه افکنده بود. غربیها و قتی خصوع و خشوع
مسلمانان را در برابر الله مشاهده کردند، خیلی زود دریافتند که میتوانند بساط
استعمار را آنجا پهن کنند. حکومت های اسلامی برهبری آیت الله ها، جنبش و گروه های
اسلامیست، همچون داعشی ها هستند که هم اکنون مردم خود را به استعمار کشانده اند.
قلم را می شکنند، سکوت و خاموشی بر قرار میکند که در سیاهی شب مردم خود را مورد
تجاوز قرار بدهند.
رسولان مرگ که به شارلی ابدو حمله برده بودند بآن امید که تمام
چراغها را خاموش، همه صدا ها را خفه تا در تاریکی و سیاهی نظام تسلیم و اطاعت را
بر قرار نمایند. اما مردم فرانسه و متحدینشان یکجا بیرون ریختند که از «نه،» از نه
اندیشی و نه گفتن دفاع نمایند. ما نیز باید «نه» را بیاموزیم. تنها با نه اندیشی
ست که میتوانیم به بازبینی خویش بنشینیم و رخوت و انفعالی که آئین تسلیم و اطاعت
بر ما مستولی نموده است از خود دور سازیم. شاید روزی برسد که مردم بجای «مرگ بر
آمریکا» شعار «مرک بر تسلیم و اطاعت» را سردهند. چون نه است که ما را رهایی بخشد و
حقیقت را فاش سازد. چه باک اگر این هراس از اسلام ببار آورد. چرا که باید تاریکی
وسیاهی را از بیخ و بن برکنیم.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
firoznodjomi.com
firoznodjomi.blogpost.com
rowshanai.org
.