۱۳۹۳ آذر ۲۸, جمعه

فرد و حکومت خدا



حکومت اسلامی، یعنی حکومت خدا، خدایی که بی مثال و بی همتا است، حکومت الله. نزدیک به چهار دهه است که کشور و مردم ما بر اساس احکامی مدیریت میشوند، مقدس و آسمانی. حکومت خدا، برغم آسمانی بودنش، مثل همه حکومت های زمینی، فرود و صعود بسیار دیده است، هم دچار طوفان و تند بادهای شدید بوده است و هم آرامش و امنیت را تجربه کرده است. اما، تا اینجا، سخنی از "فرد "بگوش نرسیده است. جایگاه و حق و حقوق فرد در حکومت خدا در پرده ابهام قرار دارد، چنانکه گویی فرد وجود خارجی ندارد. چرا که فرد وقتی موجودیت می یابد که برخوردار از حق مقاومت در برابر دین و قدرت باشد. از این حق فرد در حکومت خدا محروم است.
خدا بمنظور آنکه حکومت کند، فرد باید از رشد و بالندگی باز ایستد و از حق و حقوق انسانی خود محروم بماند. قطع ریشه فرد تضمین کننده حکومت خدا برروی زمین  است. زیرا که حکومت خدا، زمانی برقرار و پا برجا میماند که فرد ناچیز و ذلیل و خوار شود. از خویش ببرد و با خویشتن، بعنوان یک انسان بیگانه شود، انسانی عقلمند، مستقل و آزاد. باید رنگ ببازد فرد، همرنگ و همگون جمع و در جماعت ذوب شود، هیچ نگوید و هیچ نشنود،  صم  و بکم باید به کلام وحدت  تسلیم شود و از آن اطاعت کند. نفی فرد، بازتابنده خواست و اراده خدا ست. تخلف از کلام وحدت، "سیاه " نمایی ست. سزاوار تنبیه و مجازات است. از بهر آنکه کلام وحدت، کلام دین و قدرت است که مظهر آن زمانی پیامبر اسلام بوده است و در این دوران، ولی فقیه است. با ظهور پیامبر اسلام "امت " و "جماعت " بخود شکل گرفت و بازتابنده خدایی گردید که بجز او هیچکس دیگری نیست، بازتابنده لا الله الا الله، که چیزی نیست مگر نفی فرد به نفع امت و جماعت.
کدام خدای عقلمند است که برای خویشتن رقیبی بیافریند و در ذات او توانایی نفی و انکار وحدت را بنهد؟ چه اگر فرد وجود داشته باشد در جماعت تحلیل نمیرود و نا پدید نشود. فردی که ما از آن سخن میرانیم، موجودی ست تاریخی و در روند تغیر و تحولات اجتماعی و شناخت قوانین حاکم بر طبیعت، خود را کشف و واکاوی نموده است. در دین عیسی و حتی دین موسی میتوان منفذی یافت که از آن فرد به خارج راه یابد. اما، در اسلام چنین منفذی را نمیتوان یافت. الله، بنده و  یا  انسانی آفریده است فرمانبر که چیزی نداند مگر تسلیم و اطاعت، نه  فردی که فرمان از خویشتن گیرد نه از فرمانروایی ماورایی و یا زمینی.
در نتیجه، فرد در حکومت خدا زندگی میکند ولی رشد و نمو ندارد، مگر پنهانی و در زیر زمین. فرد از بروز خویش ترس و واهمه بخود راه میدهد. باید باشد آنچه که ذاتا نیست، فرمانبر. اگر بسوی شناخت خویش رود و علم فرد را بر افرازد باید هزینه ای بسی بسیار سنگین بپردازد. چرا که مقاومت در برابر امیال و اراده الله، بازتاب اراده معطوف به کفر گرایی ست، اراده ای معطوف به مقاومت در برابر دین و قدرت و آزادی. چه اگر فرد مجاز به مقاومت در برابر خدا باشد، افول خدا ست از جایگاه خدایی. چه، فرد با گذاردن خود در مرکز اندیشه خویش، مرکزیت خدا را در هستی خود در هم فرور میریزد و به شیطان می پیوندد، شیطانی که از تسلیم و اطاعت سر باز میزند.  فرد بخود اندیشد و به ریشه و بنیان زمینی خویش و جهانی که آفریده است، نه آن جهان ماورایی که همچون محکومی باید در برابر خدایی قرار گیرد که دفتر اعمال او را در اختیار دارد و سرنوشت او را رقم زند.
این است که ظهور و بروز فرد و رشد و تکامل آن در سوی بیگانگی با ذات ماورایی است و با حکومتی که خدایی ست، در سوی پیوسن به خویشتن زمینی ست. یعنی که وقتی فرد پا به عرصه وجود میگذارد که به کشف و درک و آگاهی به هستی و جوهر وجود خویش، کیستی و چیستی، توانائیها و نا توانی های خود بپردازد، نه شناخت خدا، از گهواره تا گور. این فرد، از هیچکس فرمان نگیرد و فرمان نبرد، مگر از خویشتن، چون عقلمند است و آزاد، رها از بندهای گوناگون اسارت. در حالی که فرد در حکومت خدا  میراث خوار خوان مردگان است و زندگی را در نزد آنان مییابد. مردگان اگر بزندگی باز میگردند به آن دلیل است که فرد، بندگی، فرمانبری را کمال انسانی میداند. آیا فرد دیگری پیدا خواهد شد مثل امام حسین؟ مثل امام علی؟ آیا کسی میتواند بگوید که آنها زنده نیستند و رفتار و کردار ما را هدفمند نمیسازند؟ همین بس به اربعینی که گذشت نظری افکنیم، چهلمین روز مقاتله امام حسین در صحرای کربلا در بیش از یکهزار و سیصد سال پیش از این، برحسب روایات عینی میلیونها میلیون از افراد انسانی در یک امام تحلیل رفته بودند. آنها هیچ بودن، نفی و انکار خود را به معرض نمایش میگذاردند. پیاده یا سواره، کوله بار بر پشت، پاها تاول زده، عرق بر جبین، بسوی امام حسین روان بودند که نشان دهند که چه خوشبخت و سعادتمند  اگر جان از کف بدهند تا امام تا ابد زنده بماند.
 در حکومت خدا، فرد اسیر راهی ست که نیاکان او رفته اند، راه  تسلیم و اطاعت، راه دین اسلام. یعنی آئینی که در آن تمامی حق و حقوق بخدا و یا به رسولان و کسانی که بولایت او بر روی زمین برگزیده شده اند تعلق دارد، از حق مالکیت گرفته تا حق دادن و ستادن جان. اولین سوره کلام الله، قرآن مقدس، میگوید که خدا ارباب است و مالک زمین و آسمان، مالک این جهان فانی و زودگذر و آن جهان بی پایان و ابدی دیگر. بنابراین، اگر بگوییم که در حکومت خدا نیز تمامی حقوق ، اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی ، نظامی،  علمی و صنعتی در ذات ولایت نهفته است، سخنی بگزاف نگفته ایم. چون ولایت، بازتاب اراده الله است. در جهت دفاع از این حقوق بیکران است که الله، فقیه "عالم " و "عادل" را برگزیده است و ولایت را به او سپرده که بر "امت " اسلام و یا قوم فرمانبران حکومت کند، همچنانکه محمد را بعنوان رسول خود برگزیده است. بواسطه خصلت الهی و خدائیش ، حکومت ولایت فقیه را نباید چیزی موقت و عاریتی، نسبی و گذرا تلقی نمود. بدین سبب حکومت ولی فقیه، حکومتی است مطلق و بی زمان، ، حکومتی است تغییر ناپذیر و ابدی. باین معنا که تازمان ظهور و روز نهایی تا روز سرنوشت ساز، روز بازرسی و حسابرسی، یعنی که تا قیامت باید ادامه یابد.
بنابراین، در حکومت خدا و یا حکومت ولایت فقیه، شرایط برای ظهور فرد نه تنها مهیا نگردیده است بلکه بسیار وخیم تر گشته است. زیرا که محرومیت فرد از حق مقاومت در برابر دین نیز به محرومیت ار حق مقاومت در برابر قدرت هم افزوده گشته است، یعنی که همچنانکه استبداد مضاعف گردیده است محرومیت از حق مقاومت هم مضاعف گردیده است. در حکومت خدا، فرد دارای هیچگونه مصونیتی در برابر دین و قدرت نیست. اخیرا آمران امر به معروف را قانونا مختار ساخته اند که سر راه فرد را بگیرند و باو بیاموزند که چگونه باید باشد.  در برابر بیداد و ستم دین و قدرت، فرد را پناهگاه و یا مرجع دادرسی ای نیست. حتی بدامن خدا هم نمیتواند پناه ببرد، چون خدا از بیخ آسمانها بزمین آمده است و بر تخت قدرت نشسته است. این است که فرد بی پناه و بی خانمان میگردد. حکومت خدا فرد را، فردی که فرمانبری را دون شان خود میداند به بند و زنجیز میکشد و سپس نابود و معدوم میکند و از هرگونه حساب دهی و بازرسی نیز آزاد و رهاست.  
عدم وجود فرد در حکومت خدا، یعنی عدم وجود مسنوول. نیازی نیست که به 36 سال پیش از این باز گردیم که مسئولی برای اینهمه تخریب و ویرانی مادی و معنوی، اینهمه خشونت و انتقام ستانی بجوئیم. حتی در این چندین سال اخیر تاکنون روشن نشده است چه کسی مسئوول کشتار مخالقین و دگر اندیشان و قتل عام در زندانها در سالل 66 و قتل های زنجیره ای بوده است، ماجرایی که در طی آن بهترین های بهترین افراد این سرزمین بخاک و خون کشیده شده اند. بهمین ترتیب تاکنون مسئولی هم برای کشتار و سرکوب دانشجویان در 18 تیر 78 و تظاهرات مسالمت آمیز 88 و صدها جنایت دیگر مسئول یافت نشده است. در حکومت خدا وقتی مسنوول غارت های سرسام آور میلیاردی را میجویند، یک فرد را مییابند که نه توانایی مقاومت دارد نه توانا  بدفاع از خویشتن. در حکومت خدا، مسئوول، اگر شناخته شود، فرد است و بهمین دلیل او را بدار مجازات میآویزد. بی جهت نیست که بندرت میتوان مسئولی را در حکومت خدا یافت. چون فرد مسئول را خدا بقتل میرساند. بی دلیل نیست که غارتگران هنوز بغارت خود اشتعال دارند همچنانکه جانی ترین جانیان، دزدترین دزدها، همچنانکه پسترین پست ها و فرومایه ترین فرومایگان ابزار خشونت و قهر و قدرت را در دست دارند.  
تاکنون یعنی از زمان پایان  حکومت "اریا مهر" و آغاز دوران حکومت خدا، تمام سرهایی که بر زمین افکنده  شده اند، سرهای افرادی بوده اند که به مقاومت بر خاسته و دست به نافرمانی زده اند. تمامی آنانی که در خاوران خفته اند، نماد فرد اند و آنچه فرد میتواند باشد. هیچ یک از آنان دروغ نگفتند. نگفتند که ما "مسلمانیم " نگفتند که ما بدین اسلام باور داریم. هریک از آنان فردی بود که جان را برکف نهاد  تا از انکار خویستن در برابر شریعت و شمشیر و یا دین و قدرت  سر باز زند. یعنی که در برابر حکومت به مقاومت پرداخته و از تسلیم و اطاعت سر باز زده است.  از آغاز، با سپردن سران رژیم شاهی به جوخه های اعدام  و سپس کشتار مخالفان سیاسی، حکومت خدا فرد را بطور نمادین نابود میساخت. حکومت خدا، یک، یک آنانی را که دست به مقاومت میزدند بدار مجازات میآویخت که ریشه فرد را از بیخ و بن برکند. قتل های زنجیره ای را نمیتوان چیزی جز کشتار نمادین فرد بر شمرد. در هریک از آن افراد براحتی میتوانستی اراده معطوف به آزادی و دگرگون سازی ارزشها را مشاهده نمایی. مثلا تاکنون چند فرد دیگر مثل کسروی و یا سعیدی سیرجانی، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، بعنوان نمونه، بار دیگر زاده میشوند؟ حکومت خدا نه تنها نسل حاضر بلکه نسلهای آینده را نیز از بهترین بهترین ها در میان ما، محروم ساخته است.  این بدان معناست که حکومت خدا با کشتار این افراد، فرد را نیز کشته است، چه مقاومت در برابر دین و قدرت از فرد بر میخیزد. همیشه سر فرد بوده است که بر سر چوبه دار رفته است و یا در برابر جوخه اعدام قد بر افراشته است. بهمین دلیل در حکومت خدا، فرد یا به اسارت در میآید و یا سر از تنش جدا میشود.
اگر بپرسیم چرا جمع خود را با این افراد، افرادی که از فرمانبری و تسلیم و اطاعت سر باز زده اند، شناسایی نمیکنند، پاسخ را البته باید در فرهنگ لا الله الا الله جستجو نمود، فرهنگی که اساس آن نفی و انکار وجود فرد است و تایید و تصدیق خدا، خدایی که تنها او هست و هیچکس دیگر بجز او نیست، از جمله فرد.  چرا که الله  بنده آفریده است نه فرد. حال آنکه فرد بنده نمی ماند از آغاز تا ابد.  زمانی آزاد میشود و به رقابت با خدا برخیزد. همچنانکه بر خاسته است و بر نیروهای طبیعت غلبه نموده و مرگ خدا را نیز اعلام کرده است. اما، نه در جامعه ما که هنوز اندر خم کوچه اولی ست بلکه در اروپا و آمریکا، یعنی در جوامع کفر گرا و یا جوامعی که فرد انسانیت خود را یافته است.
درست است که در حکومت خدا، امت اسلام، جمع و جماعت نیز خود را با امام حسین بعنوان یک فرد شناسایی میکنند. حسین، اما فردی ست که تسلیم رضای خدا میشود، مقاومت در برابر قدرت یزید از دیز زمان به اراده الله مقدر شده بوده است.  بنا بر روایاتی معتبر و بیشمار، مقاتله حسین را الله خود طراحی کرده بوده است، حتی پیش از آنکه حسین پا به عرصه وجود بگذارد و از این امر پیامبر اسلام نیز آگاهی داشته است. جماعت آنچه از امامان، بویژه امام حسین آموخته اند چیزی نیست مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، بر خلاف حکومت خدا که بر مقاومت حسین در برابر یزید تاکید بسیار دارد، روایتی که  از ریاکاری دین و قدرت نقل کند. چرا که جنگ برای کسب قدرت را نمیتوان مقاومت در برابر قدرت خواند. مقاومتی که در سوی آزادی و انسانیت نباشد، مقاومت نیست، قدرت پرستی ست. امت امام، جماعت امام زده برای فردیت حسین گریه و مویه نمیکنند، برای مظلومیت حسین خودزنی میکنند که باز هم بر طبق روایات ، به سر نوشت محتوم، سرنوشتی که الله برای او رقم زده بوده است تن داده است. افزوده بر این اگر پیروان امام حسین با وی بعنوان فردی که نماد مقاومت در برابر قدرت بود، شناسایی میکردند، هرگز در امت و یا جماعت ذوب نمیشدند و نظام استبدادی در تاریخ تولید و باز تولید نمیشد.
این فرد است که در حکومت خدا، روزانه بدار مجازات آویخته میشود، مهم نیست که او مجرم و گناهکار است. چرا که حکومت اسلامی خوب میداند که مجازات اعدام بازدارنده جرم و جنایت نیست، ارقام و امار بر این حقیقت شهادت میدهند. بگذریم که اعدام و و قصاص، خشونت و بیرحمی نه تنها باز دارنده، قتل و جنایت، قاچاق و سرقت  نبوده است بلکه  سبب افزایش و گسترش جرایم دیگری هم شده است. اما، چه باک اگر در حکومت خدا جرم و جنایت بیشتر شود. چه بهتر. چون فرصتی بوجود آورد  برای به نمایش گزاردن عظمت وحدت دین و قدرت و یا شمشیر و شریعت از یکطرف و خواری و ذلت فرد از دیگر طرف. این است که حکومت خدا نفعی در مبارزه با جرم و جنایت ندارد. این است که اعدام، در ملا عام، خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی نه مذاکره با 6 قدرت بزرگ جهانی، خصیصه اصلی حکومت خدا است. در هیچیک از 6 قدرت جهانی فرد در اسارت بسرنمیبرد و حق دفاع از خود اساسی ترین حقوق فرد است. در حکومت خدا، فرد است که از بالندگی باید باز نگاه داشته شود نه جرم و جنایت. فرد را  بدار مجازات میآویزد، در حالیکه جنایتکار و عارتگر را پاداش دهد.
محرومیت فرد از حق مقاومت و دفاع در برابر ساختار دین وقدرت، بزرگتر و عمیقتر است از تنگدستی و عقب ماندگی بلحاظ مادیات و کم رشدی علم و صنعت و کشاورزی و بطور کلی ضعف نیروهای تولیدی. درست است که درد و رنج حاصل از بیکاری و کمبود و تورم و رکود و بحرانهای اقتصادی بلافاصله بوسیله فرد احساس و تجربه میشود. اگر چه همه افراد به یکسان از کمبود های مادی رنج نمیبرند. اما محرومیت فرد از حق مقاومت و دفاع از خویشتن، ماورای داشتن و نداشتن و رنج و درد مادی قرار میگیرد. محرومینی است مطلق. محرومیت فرد از حق مقاومت و دفاع از خود در برابر ساختارد دین و قدرت، مادر تمام محرومیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است، دلیل اصلی عقب ماندگی و پسروی است. فردی که محروم از حق مقاومت و دفاع از خود است، چیزی کمتر از انسان است. هر باری را بر دوش میکشد، چه بار سیر بسوی قهقرا، چه بار بحرانهای اقتصادی، تورم و بیکاری، نزول ارزش روزانه کار ، جه بار زشتی و ریاکاری ، دورویی و و فریبکاری ، فساد و تباهی دین و قدرت. فردی که محروم از حق مقاومت و  دفاع از خود است، بی تفاوت است. تن میدهد و میپذیرد. رنج میکشد و پشتش خم میشود، اما، «نه: نمیگوید. جرا که «نه» دلالت بر مقاومت و نا فرمانی میکند. چرا که «نه» دلالت بر وجود فرد میکند و گزینش او. نیازمندیهای مادی، در حکومت خدا فرد را باسارت میکشاند.
تا زمانیکه فرد در حکومت خدا، پایمال، خوار و ذلیل شود، جمع نیز چنین ماند . تا فرد قله رفیع استقلال و آزادی را فتح نکند و بر فراز آن پرچم پیروزی بر نیافرازد، جمع  نمیتواند آزاد و دعوی استقلال داشته باشد. حکومت میتواند گزافه گوید ولاف استقلال بزند و برای چند صباحی نیز جمع  را بفریبد. تنها زمانی استقلال و آزادی قابل دست یابی است که فرد حق مقاومت و دفاع از خویشتن را در برابر دین و قدرت کسب کند. استقلال و آزادی ملت ناشی از فرد است . ملت زمانی آزاد و مستقل است که فرد آزاد و مستقل باشد.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi







هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر