۱۴۰۴ مرداد ۲۲, چهارشنبه



دیگری!

  

از کدامین سرزمین، اینان، این خون آشامان آمده اند؟ آنانکه پرچم الله را بر دوش میکشند، از سعودیها گرفته تا "روحانیت در ایران تا طالبان و داعشی ها از القاعد ها تا بوکوحرامها و بسیار دیگری از جنبش های اسلامی

از کجا آموخته اند، این همه بیرحمی، این همه سنگدلی؟ چه چیزی اینان را چنین درنده و سبع، عاری از ترس و هراس وا میدارد که بهر گونه اجحاف و تجاوزی به انسانها دیگر دست خود را آلوده کنند؟ از کجا آموخته اند که چنین باشند: درنده خو و خونخوار؟ اینان همه آن کسانی

 هستند که کوچکترین شک و تردیدی نسبت به یکتایی و یگانگی الله بخود راه نمیدهند. که الله هست و بجز او هیچ کسی دیگری نیست. اینان همان هایی هستند که در خیابانهای کشور وحشت میآفرینند. میزنند، میکوبند، پاره، پاره میکنند و بدندان میکشند، انسانهایی را که برخاسته و فریاد بر آورده اند که ما انسانیم، ما آزاد هستیم و تن به تسلیم و اطاعت ندهیم. اینان پاسداران نظام اسلامی هستند، که با خود و زره، مسلح به اسلحه گرم و سرد، سوار و پیاده با پوشش رسمی و شخصی، بجان مردمی بی گناه و بی دفاع افتاده اند. اینان باز پرسان و بازجویان، زندانبانان و نگهبانان نظام اسلامی هستند که دندانهای تیز خود را در هستی آنهایی که به چنگال گرفته اند فرو میبرند و شیره زندگی را از وجود شان بیرون میکشند. 

از چیست که اینان ساخته شده اند که چنین بیرحمانه انسان دیگری را مجروح و زخمین میسازند و بر تن و جان شان لطمه های التیام ناپذیر وارد کنند؟ چه گناهی و چه خطایی را دیده اند که چنین تنبیه و مجازات کنند. مگر اینان خود انسان نیستند؟ مگر اینان خود دارای احساسات و عواطف انسانی نیستند؟ مگر ممکن است با انسانهای دیگری روابط احساسی و عاطفی نداشته باشند؟ مگر فرزند پدر و مادری نیستند ؟ مگر دارای برادری و خواهری و یا خود پدر فرزندی نمی باشند؟  آیا درد و رنج را هرگز حس کرده اند؟ آیا هرگز درد و رنج شکستن دندان و دنده، سر و سینه را با مشت و لگد، با چوب و چماق و کشیدن ناخن های دست و پا را با گاز انبر، تجربه کرده اند؟ آیا اسارت در چنگال دژخیمان در ناکجا آباد های تاریک را هرگز حس کرده اند؟ چه چیز سبب آن گردیده است که اینان، انسان های دیگر را حیوان پندارند و با آنها همچون حیوان رفتار کنند؟ به چنگ آوردن طعمه، به بند و زنجیر کشیدن و سپس همچون گله ای در طویله ای به اسارت و بندگی محبوس نمودن و آنگاه محروم و معدوم ساختن.

آنچه از آغاز تاسیس حکومت اسلامی ، شاهد بر آن بوده ایم چیزی نبوده است مگر "خشونت"  و "نفرت" و "انتقام ستانی." البته بعدا دیگر جنبشهای اسلامی، از جمله طالبان و القاعده، داعشی ها و بوکوحرامها و بسیاری دیگر که لیست انها در این مجال نگنجد، نشان داد که خشونت لزوما منحصر به حکومت اسلامی مستقر در ایران نیست، بلکه وجه مشترک جنبشهایی اسلامی به پیشکسوتی، نهاد روحانیت است

این کنش، این خشم و خشونت از چیست که بر میخیزد؟ این کنش تنها میتواند بر خیزد از نفرت، از بیزاری و هراس از دیگری. از آن چیزی  که او نیست: شجاع و بی پروا، دانا و خود مختار، مطمئن و معتمد بخویش، رها یافته و آزاد. نفرت از دیگری ست درون مایه خشم و خشونت، بیرحمی و سنگدلی. این نفرت از دیگر ی ست که دل و جان پاسدار و بسیجی،  بازجو و بازپرس و فرمانروای کل، ولایت فقیه را لبریز ساخته است. چرا که دیگری، شر است و شریر و شیطانی. دارای ارزشها و باورها یی ست که رهایی آورد از احکام دینی. حق و حقوق انسانی طلب کند و نداند که حق و حقوق از آن الله است و الله باوری، نه آنان که میخواهند بر گزینند به آزادی. 

نفرت از ضعف برخیزد و سستی، از عدم اعتماد به نفس و دانایی، از حقارت و بندگی. خشم و خشونت بکار گیرد که بپوشاند این ضایعه ی درونی. نفرت، بیان وحشت است از دیگری. یعنی این کنش ناشی میشود از کوری و تاریکی، از حقارت و سرکوبگری خواسته ها، نیازها و آرزومندی های نهانی. تنها چیزی که نفرتگر  را راضی و خشنود میسازد، خشم و خشونت است و بیرحمی. غرق در لذت از درد و رنج و تنبیه و مجازات دیگری. 

نفرت از دیگری، چیزی نیست که نهاده شده باشد در نهاد و سرشت انسانی. نفرت ورزیدن چیزی ست آموختنی. آموخته شود در خانه و مکتب و مدرسه. یعنی که نفرت ضرورتا باید برخیزد از باور و ایمان به ارزشی و اصلی و یا آمال و آرمانی و یا بزبان دیگری، از گفتمانی. گفتمان ما ایرانیان و همچنین مسلمانان جهان پیوسته سلطه پذیرفته است از گفتمان دینی. یعنی الله باوری که بنا گزارده شده است بر اساس گفتمان بجز من هیچکس دیگری، نه هست و نه میتواند باشد. یعنی گفتمان لا الله الا الله. در دامن این گفتمان است که نفرت به دیگری پرورش یافته است. تنها الله است که انسان باید بشناسد و بپرستد. الله را که بشناسی همه چیز را شناخته ای، هم هستی و هم نیستی را. هم خود و هم جهان را. شناخت خدا، شرط شناخت از خود است و آگاهی به آفریننده. الله باوری، تنها یک اصل درونی نیست بلکه عمل بدان ضروری ست. باید بنام ش برخیز ی و بخسبی و هر امری را با نام او آغاز کنی و از صبح سحر تا نیمه ی شب ذکر او گویی. یعنی که الله پرستی کافی ست برای زندگی. چون همه چیز بدست توانای او ست. هم دنیا و هم آخرت. الله باور را نیازی بدیگری نیست. چون بر آن باور است که بجز الله کسی دیگری نیست. آنکه چیز دیگری را بجز الله بپرستد. کافر است و زندگی او سراسر کفر است و باطل. چه ارزشی وجود دیگری دارد برای هستی. او باید ملحق شود به نیستی. یا باید تسلیم شود و اطاعت کند و یا بجرم محاربه با الله به دار مجازات آویخته شود.

لا الله الا الله، خدایی نیست مگر الله، زمینه ساز نفرت ورزیدن به "دیگری" ست. چرا که دیگری نه خدا را شناسد نه خود را. دیگری خود را رها ساخته است از قید و بند عقل و خرد و عبودیت و فضیلت های اخلاقی و نیز نظم و انضباط شرعی. دیگری انحراف یافته است از راه الهی. دیگری تهدید است و خطرناک و منشاء تخریب است و ویرانی. بنابراین، این خطر را باید نابود ساخت. اگر نابود ش نکنی نابود ت کند. نفرت، یکی از ضروریات نابودی دیگری ست. اگر نترسی و نهراسی چه نیازی داری که نفرت ورزی بدیگری و از او انتقام گیری؟ یعنی که دست بخشونت زنی و بریزی خون دیگری؟

الله باور به دلیل مستحیل شدن در الله با ابزار عبادات روزانه و شبانه، در رکوع و سجده های طولانی، با وجدانی پاک و آسوده، میزند، میکوبد و سر را از گوش تا گوش از تن جدا میکند. رابطه نزدیکی  که الله باور با الله بر قرار کرده است، نه تنها پروانه مشروعیت خشم و خشونت را بدست آورده است بلکه ارتکاب به تمام آن رفتاری که در ستیز است با خوی و سرشت انسانی، مشروع میگردد. وقتی هدف، الله باشد و رضا و خشنودی الله،  هر کنش زشت و پلیدی، زیبا میگردد و بسیار پسندیده، از جمله دزدی، دروغ پردازی، ریاکاری، پرونده سازی، اتهام و افترا زنی، همه، از خصوصیات برجسته، الله باوران است از فقیه و مجتهد گرفته تا پاسدار و لباس شخصی. یعنی الله باوران حاکم. آنها به دستهای خونی شان افتخار میکنند و برای ریختن خون دیگری مدال جان نثاری دریافت میکنند. پیش و پس از نماز و عبادت های روزانه است که شکنجه گر و بازپرس و بازجو، به تنبیه و مجازات دیگری می پردازند. پس از ریختن خون دیگری ست که الله باور باید سیمای خود را مطهر نموده وضو گرفته شکر الله را بجا بیاورد به آن امید که هزینه لازم را برای کسب مکانی کوچک در بهشت، پرداخته است. بیرحمی و سفاکی، ناشی از رابطه ی نزدیکی ست که الله باور با الله دارد. بنا براین هر چه باور و اعتقاد به الله عمیقتر، سختی و سنگدلی بیشتر. خشم و خشونت بی امان تر. دیگری نه دشمن الله باور که دشمن الله است. این است که محارب است دیگری. این است که باید هر چه محکم تر و بیرحمانه تر بر او کوبد، تا جان بجان آفرین تسلیم کند.

شاید ذکر نمونه ای به روشن شدن مطلب امداد رساند. جوانی که به تازگی از بازداشتگاه کهریزک که به لطف و رحمت ولایت فقیه به دلیل غیر " استاندارد" بودنش بسته شد، جان سالم  برده بود، گوشه ای از ببرحمی الله باور(مسلمان) را چنین نقل میکند:

« صادق که انگار ارشد شون بود جنازه اون کسی رو که مرده بود رو برداشت و تکیه جنازه رو داد به دیوار چراغ قوه  رو انداخت رو صورتش گفت ما حکم کشتن شما رو داریم . پس شانس بیارید و مثل این مادر … ( به مرده ) نمیرید . هیچ صداتون رو در نمیارید . تا صبحگاه زنده  موندید موندید .اگه نمردید که...

گفت شما محارب هستید . میدونید محارب یعنی چی . یه نفر از اون جلو که پسری بود حدود 16 . 17 سال سن داشت گردنش رو گرفت به اینا بگو محاربه یعنی چی ! گفت نمیدونم . گفت غلط کردی ندونی ! شروع کرد به زدنش گفت بگو . بگو بگو .. اونقدر زد ش که از حال رفت . میگفت یعنی شیطان . یعنی خطا کار . اون قدر زد ش که چند نفر شدیدا اعتراض کردن . که اونها هم در حد مرگ کتک خوردن.» .

 الله باوری البته به خودی خود تبدیل به نفرت و کنش خشم و خشونت نشود، تا آنزمان که بعنوان یک اصل برای سازماندهی و کسب قدرت بکار گرفته نشده باشد. تنها الله باوری هم نیست که بدیگری نفرت میورزد و در پی نابودی او ست. نه استالین الله باور بود و نه هیتلر، ولی آنها نیز تاب و تحمل دیگری را نداشتند. نسبت به آنان سراپا نفرت بودند و خشم و خشونت. برای استالین، دیگری خواهان سرمایه داری بود و جاسوس بورژوازی. دیگری دشمن سوسیالیسم بود و حکومت کارگری. برای هیتلر، دیگری، یهود بود، موجودی حقیر و منفور کمتر از یک موش. استالین را باید یکی از مخترعین بر پا داشتن اعترافات نمایشی از دیگری به خیانت و جاسوسی، دانست و نیز زندانهای مخوف و طولانی. هیتلر یهود را سبب فساد و تخریب روح آلمانی میدانست و منشاء شر و زشتی. این است که در  صدد بر آمد که نسل یهود را بطور کلی از میان بردار، در کوره های آدم سوزی. باینترتیب هالوکاست را براه انداخت و 6 میلیون دیگری را به خاکستر تبدیل نمود. انکار هالوکاست که پرچم آنرا احمدی نژاد بر دوش میکشید و بآن لحاظ شهرت جهانی کسب کرد، معنای انکار نفرت بدیگری و بازخواست و بازجویی و تنبیه و مجازات و شکنجه او ست.

سرکوب گران رژیم اسلامی برهبری آخوند خداوند خامنه ای ، چنین سخت میزنند و میکوبند و میدرند، زندان و شکنجه و مجازات کنند و، تخریب و ویران و نابود، بآن دلیل که از خیزش موج مردمی به هراس و وحشت گرفتار آمده اند. هرموجی که پدیدار گشت، چه حقوق بشری، هنرنمایی و روشنفکری، چه مجاهد و چه چریک، چه "سبز" میر حسینی همه در یک زمانی دیگری بوده اند و هستند. این است که  این پدیده ها را دیگری می پندارند، بآنان نفرت ورزند و به نابودی شان. همین بس که بخاطر بیاورید قتل عام بیش از چهار هزاری زندانیان سیاسی را، قتل های زنجیریه ای را و همچنین سقوط اتوبوسی که بیش از بیست نفر از بهترین نویسندگان این آب و خاک را میخواستند خاموش نموده و به نیستی فرستند. در  کمر بسته اند. البته پیش از آنکه دیگرانی که از انان یاد کریم، با شیطان عهد مودت ببندد و لاجرم محکوم به کیفر شوند، سرخ و سیاه بودند و هر رنگی میان آندو، موضوع نفرت و بیزاری حکومت اسلامی (اگر اولی را بعبارت مادی گرایان مارکسیست بگیریم، دومی را مجاهدین اسلامی، و بین آن دو را انواع و اقسام لیبرال و دمکرات و ملی). به جرات میتوان گفت که نسل دیگری را در داخل کشور با قتل عامی که در سالهای مختلف در کشور براه انداختند، خاموش نموده  و گفتمان لا الله الا الله را تحکیم و تداوم بخشیدند. ابزار خشم و خشونت، قهر و قدرت را بکار گرفتند که همگان را یک جور و یک رنگ سازند: تابع و فرمانبر. بدین منظور بر طبق فرمان الله، پرهیز از حرام و تبرا از گناه را اجباری ساختند و تخلف از آنها را جرم و قانون شکنی. حجاب هم یکی از همین ابزار بود که بکار گرفته شد که وجود دیگری را نابود سازند. حجاب شد نشان وحدت، نشان برابری و یکرنگی. چرا که همگان را حجاب یک سان سازد علیرغم اختلافات و وجود گونا گونی و درونی. جامعه در تبعیت از مقررات و انضباط حجاب در آورده گردید. ظهور بدون حجاب، محاربه شد با الله. بد حجابی شد جرم و هنجار شکنی. سلطه ی تام و تمام بر زن از  آغازین لحظات ظهور رژیم دین، برنامه ای بود استراتژیک برای برقراری گفتمان لا الله الا الله و  یا نظام وحدت، بدون وجود دیگری. یعنی که با ظهور دین بر مسند قدرت، زن بی درنگ تبدیل شد به آن موجود دیگری، البته پیش از آنکه هیچ دسته و گروهی، مقام و جایگاه دیگری را اشغال کند. زن بعنوان دیگری شناسایی شده بود. دیگری مقامی بود که انقلاب اسلامی برای زن بارمغان آورد. گشت های گوناگون، از جمله گشت های ارشادی برای کنترل زنان بود که به خیابانها گسیل داشتند. مباد که زنی موی افشان کند و خود را از بند و اسارت حجاب آزاد سازد. 

اما نباید فراموش کرد که از همان آغاز، زن گفتمان لا الله الا الله را به چالش کشیده است که من هستم و منم آن دیگری که از هم میگسلد زنجیر اسارت و بندگی. از این روی حجاب را بر حسب میل خود تغییر داده و تعریف کرده است. موی خود افشان نموده است و چهره خود آراسته، کوتاه و تنگ پوشیده است و اندام زیبای خود را نمایان ساخته است. باینترتیب زن، شد نماد دیگری. نماد انحراف و هنجار شکنی، یعنی نماد شهوت و بر انگیختن غرایز حیوانی. بی جهت نیست که پیوسته خشم و خشونت رژیم دین متوجه زن بوده است. بی جهت نیست که قلب ندا را نشانه رفتند. چون او بود نماد زیبایی، نماد هستی و زندگی و بر انگیخته بود نفرت حکومت اسلامی. باین دلیل او باید نابود میگردید تا نباشد دیگری.    

 گفتمان لا الله الا الله یعنی نفی وجود دیگری. میآموزد باید نیست و نابود سازی آن جنبنده را که خود داری نماید از اعتراف به این حقیقت که الله هست و بجز و او نیست دیگری. ولایت فقیه خود صریحا اعلام کرده است که مهم نیست که اگر معترضین، یعنی دیگری همان شعاری را میدهند که خود ما میدهیم. یعنی حتی زمانی که میگویند، الله، اکبر است. چون خود بیان وجود دیگری ست. یعنی که آنها، بجز ما هستند. آنها دیگری هستند، یعنی که "اغتشاش گرند." بدست بیگانه مدیریت شوند. مخل آسایش اند و امنیت. بنابراین فرمان صادر میکند که نباید اجازه داد که دیگری پا بعرصه وجود گذارد. باید از حضور ش در زندگی جلوگیری کرد. دیگری بد است و زشت و پلید. دیگری فسق است و فساد و فجور. این است که باید نیست گردد و نابود. این است گفتمان الله باوری. 

اما امروز، دیگری نه زن است، نه سرخ است و نه سیاه و یا هر چه که قرار گرفته است ما بین آندو. بلکه همه اینها و حتی چیزی بیشتر است که تبدیل شده است بدیگری. این دیگری نه دسته ای است و گروهی، نه حزب است و نه تشکیلاتی. این دیگری از همه آنانی بوجود آمده است که در پی کسب انسانیت خود هستند و رهایی از اسارت و بندگی. بر گزینند آنچه خواهند و نجویند چیزی مگر آزادی، رمز هستی و زندگی انسانی نه تنها برای الله که برای همه ی زندگان. دیگری همچون دریایی است طوفانی که امواج خشمگین آن کشتی حکومت دین را به زیر برد و زبر. ناخدا ی آن هراسناک سکان را از سویی بسوی دیگری میگرداند در این دریای متلاطم و خشمگین. بهر سوی که روی کند با امواج سهمگین تری برخورد کند. این است که وحشت بر او مستولی گشته است و هراس برش داشته است. باین دلیل است که سگ های وحشی و درنده ی خود را از بند و زنجیر رها ساخته که امنیت و آسایش را بنام برقراری نظم و انضباط قانونی درهم ریزند. ترس و وحشت آفرینند، بزنند و بگیرند و ببندند و دادگاه های نمایشی برای اغفال مردم براه اندازند. اما به عبث است که میکوشند چون این دیگری آن چنان وسیع و عمیق است که روزی سپاهیان دین را وادار به شکست و هزیمت کند. 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

 

۱۴۰۴ مرداد ۲۱, سه‌شنبه

 

جنگ و ستیز دین

با غرایز انسانی!



از زمانیکه " ازدواج موقت " بعنوان یک راهکار اسلامی در پاسخگوئی به نیازها و غرایز جوانان از جانب وزیر کشور پیشین، حجت الا سلام پور محمدی مطرح گردیده است،  منتقدین و متخصصین در باره سود و زیان و ایرادات اجرائی اش به بحث پرداخته اند و بعضی  آنرا غیر عقلانی و نا عادلانه و تقویت و تحکیم سلطه مرد بر زن دانسته اند.  اینجا قصد آن نداریم که به تکرار آن ایرادها و نقادی ها بپردازیم.  بلکه غرض آنست که نشان دهیم که طرح مسئله نیازها و غرایز جوانان و راهکار آن ازدواج موقت بر چه بنیش و نگرشی بنیان گذاشته شده است. پس از این بررسی است که میتوان دشمنی و ستیز دین را با غرایز طبیعی انسان بوضوح بیشتری مشاهده نمود.

 

وقتی دین هم خوابه قدرت میشود، جامعه ضرورتا روی به زمانها دور و گذشته می کند. گذشته  میشود چراغ راهنمای حال و آینده. احکام دین را در حل مشکلات در دورانی که "مابعد مدرن " نامیده شده است، بکار گرفته که مستقل از زمان و مکان است  و جاری در هر " عصر و مصری " یعنی احکامی که مطلق اند و تغییر ناپذیر.  بدون تردید حکومت دین تن به ضرورتهای مادی دنیای مدرن میدهد و بالاجبار با دنیای مدرن بلحاظ مادی خود را تطابق میدهد. چرا که حکومت هم به طیّاره محتاج است هم به بمب و تانک و موشک، هم به کامپیوتر و صنعت و تکنولوژی. حکومت دین در استفاده از ابزار و آلات مدرن هیچ شک و تردیدی بخود راه نمیدهد. اما وقتی به افراد بشر و حق و حقوق و آزادیهای انسان میرسد بدوران بدوی باز میگردد و بانسان همچون یک بنده فرمانبر و یا کودک گناهکاری می نگرد که باید پیوسته طلب مغفرت کند و براه مستقیم از بیرون هدایت شود. در بینش امامپرستان، بشر نیازی به اندیشه و بدعت ندارد، در این زمینه نمیتواند با علم الهی رقابت کند.  دین همه نیازهای بشر را شناخته و بآن پاسخ گفته است. طبق گزارش شرق، حجت الا سلام پور محمدی، وزیر کشور

 

در نخستین همایش هم انديشي حجاب، مسئولیت ها و اختیارات دولت اسلامی، ترویج ازدواج موقت را يکي از راه های رفع مشکل اجتماعی جوانان در زمینه ازدواج دانست و گفت؛ اسلام، دین جامع و کاملی است و براي  تمامی رفتارها و نیازها راهکار دارد که ازدواج موقت، يکي از راهکارهای پاسخگويي به نیاز جوانان است. به گزارش فارس وزیر کشور گفت؛ ما نباید از ترویج ازدواج موقت جوانان در جامعه که حکم خدا است، پروا داشته باشیم و این مساله باید با جسارت در کشور ترویج شود

 

در همان همایش وزیر کشور با تعجب می گوید:  مگر امکان دارد که اسلام نسبت به جوان 15 ساله اي که خداوند شهوت را در وجود او قرار داده، بي تفاوت باشد؟

 

چرا چنین امکانی نمیتواند وجود داشته باشد؟ پاسخ آن روشن است: "دین اسلام جامع و کامل " است.  آنچه را که بجویی، در اسلام خواهی یافت. هرچه بشر میداند و آنچه که نمیداند اسلام میداند. اگر اسلام از دردی که جوان 15 ساله از آن رنج میبرد، غافل نمانده است و نسخه درمان ش را (ازدواج موقت) در بیش از یک هزار و چهارصد سال پیش نیز ارائه داده است، پس بدان که اسلام نه تنها به بود و نبود و هستی و نیستی آگاهی دارد بلکه برای بودن و زیستن احکام نهائی صادر کرده است از جمله حکم " ازدواج موقت ". بنا بقول آقای حجت الا سلام پور محمدی، "این امر خدا است و از اجرای امر خدا نباید که پروا داشت ".

 

چنین بنظر رسد که  امروز نیازها و غرایز طبیعی انسانها از جمله  لذت جویی جوانان حکومت دین را سخت هراسان ساخته است. هیچ چیز همچون غرایز طبیعی انسان، دین را آشفته و مضطرب نمیسازد. آنجا که غرایز طبیعی انسان حضور دارد، دین ضعیف است و فروتن، با پند و اندرز، موعظه و خطابه سعی میکند در وجود باورمند رخنه کند و از آن طریق غرایزش را نفی و یا تابع احکام دینی سازد. به این البته دین  مجبور نیست که  اکتفا کند وقتی بر مسند قهر و قدرت نشیند.  دار مجازات را برپا و نظام تسلیم و اطاعت را برقرار سازد که غرایز طبیعی انسان را در کنترل خود در آرد. بعبارت دیگر، جنگ و ستیز دین با غرایز انسانی، در نهاد دین نهفته است. رسالت دین بر اساس نفی و کنترل غرایز انسانی قرار گرفته است. دین انسان را از لذت جویی برحذر میدارد. حتی هدف آمیزشهای جنسی باید تولید مثل باشد نه در سوی ارضای شهوت. چه اگر انسان گوش بفرمان غرایزش فرا دهد، از دین و انضباط دینی میگریزد. یا بعکس اگر دین باوری،  باید که نیازهای غریزی خود را یا نفی نموده و یا مطیع و فرمانبردار دین سازی. بعنوان مثال لذت جویی و شادی و طرب، رقص و پایکوبی، نمایش زیبائی ها، ابراز عشق و مهربانی، هرگونه تماسی بین زن و مرد، مذموم و قبیح است در دین امام پرستان. بهمن دلیل به محض ظهور بر مسند قدرت دین تیغ و تازیانه برکشید که غرایز طبیعی انسان را تحت کنترل و سلطه خود در آورد.

 

 بی درنگ حجاب را اجباری ساخت  که مبادا موی سر زن و یا عریانی قوزک پایش و یا برجستگی اندامش، احساسات مرد را تحریک و بر انگیخته کند. حجاب را برقرار ساخت و ارتباط بین زن و مرد را جرم شناخت. در همه ی اماکن عمومی مرد و زن را از یکدیگر جدا نمود. در واقع یکی از ستونهای حکومت دین بر جدائی زن از مرد بنیان گذارده شده است. آنچه این جدائی را ضروری سازد نیاز دین به انقیاد کشیدن غرایز طبیعی انسانی ست. از اینرو دین در بدو جلوس  بر مسند قدرت، غیرتمداران دیندار،  فاحشه خانه های رسمی را بآتش کشیدند، بآن امید که غریزه جنسی را نفی و آن را تابع احکام و انضباط دینی سازند. مصرف و تولید الکل یکی از جرائم کبیره گردید در آن تصور که غریزه خوش زیستی را در زندگی منهدم کنند. بطور خلاصه هر نوع فعالیتی که به نحوی در ارتباط با ارضای غرایز طبیعی انسان قرار میگرفت یا محدود گردید و یا از بیخ و بن بر کنده شد. بساط موسیقی پاپ برچیده شد و تنوع و خلاقیت در آن محدود گردید.  صدای زن برای همیشه خاموش گردید. چرا که صدای زن برخلاف صدای مرد، احساسات و عواطف را تحت تاثیر قرار میدهد. در تاتر و سینما  قواعد و مقررات جدید بوجود آورد، و وزارتی بنام وزارت " ارشاد " بنا گذشت و نهادهایی همچون " نهی از منکر و امر به معروف "  را در سطح جامعه فعال ساخت.  کاباره ها، مشروب فروشی ها و رستورانها را تعطیل نمود.  بعبارت دیگر،. دین وقتی استوار و پا بر جا ست که بتواند غرایز انسانی را در کنترل خود گرفته و آنرا در جهت سود خویش شکل و صورت بخشد.

 

کنترل غریزه انسانی است که حجت الا سلام را بر آن داشته است که درب صندوق جادویی اسلام را بگشاید و راهکار پاسخگوئی به نیاز جنسی انسان را بیرون کشد. او نمیگوید که اسلام انضباط میخواهد و دوست دارد بر همه شئون زندگی انسانی سلطه افکنده و او را تابع و فرمانبردار و مطیع سازد.  که در پی آنست که ارضای شهوت جوان را تابع احکام الهی و آداب ازدواج موقت کند. ازدواج موقت برای وزیر کشور  وسیله ای موثر است برای رام و مهار نمودن غرایز سرکش جوانان، وسیله ایکه شور و عصیان را در جوان با لحظه ای هماغوشی فرو می نشاند و جوانانی مفید، مطیع و سر بزیر بوجود آورد. واقعیت آن است که  ازدواج موقت در اصل یک راهکار امنیتی و سیاسی است.  سیاستگزاران حکومت دین امیدوارند که اطفاء شهوت جوانان، به آرامش و ثبات جامعه میانجامد.

 

آقای حجت الا سلام بعید بنظر میرسد که آماده پذیرائی این واقعیت باشد که حکومت دین در اجرای برنامه کنترل غرایز طبیعی انسانی شکست خورده است. شک و تردیدی نیست که مردم به انضباط حجاب و مقررات جدائی زن از مرد و یا امتناع از مصرف نوشابه های الکلی تن دهند. اما، پاسخگوئی به غریزه لذت جویی هرگز باز نایستاده اند. آموخته اند  که  هر فعالیتی که حکومت دین قبیح و جرم شناخته است،  پنهان ساخته و در خفا از آن بهره گیرند. حجاب ها، دور از چشم قدرت بر گرفته شده و زیبائی های تحسین آفرین بنمایش گزارده و مرزهای حرامی و حلالی در هم ریخته میشود. دخترها و پسرها از روزنه هم که شده است  یکدیگر را زیر نظر دارند و با یکدیگر روابط صمیمانه برقرار میکنند. مجالس شادی و طرب برقرار میشود بدون رعایت انضباط حجاب و جدائی زن از مرد. مشروبات الکلی هم تولید میشود و هم از خارج وارد میشود و هم به فراوانی مصرف میگردد. در اینجا میتوان به جرات گفت که آنکه تحت حکومت دین میزیید دارای یک زیست دوگانه است. در بیرون تن به انضباط دهد نقش فرمانبرداری را به سهولت اجرا کند و در پنهان به ارضای غرایز طبیعی و انسانی خود میپردازد.

 

بیانات حجت الا سلام بلحاظ دیگری هم دارای اهمیت است و آنهم نگرشی ست که به آن جوان 15 ساله دارد. از آن جوان به گونه ای یاد میکند که هم اکنون در آتش شهوت در حال سوختن است، که هرچه زودتر باید خاموش گردد و گرنه " تخلفات و تبعات " بزرگتری را سبب گردد. این نگاه محدود و خشک بانسان است که در اینجا مورد نظر است. حجت الا سلام این جوان را یک انسان ساده و یک وجهی می بیند. نه انسانی با انگیزه و اندیشه های پیچیده و غامض. و یا انسانی با شعور و آگاهی به عقل و درایتی که غرایز لذت جوی خود را همساز و هم آهنگ سازد با واقعیت و شرایط بیرونی. با این انسان، یعنی انسانی که خود برگزیند و خود ارزش آفریند، آقای حجت الا سلام، وزیر کشور بیگانه است. این غریزه جنسی نیست که جوان 15 ساله از آن رنج میبرد، بلکه از  خواری و حقارتی رنج میبرد که نتیجه نفی حق گزینش او ست بعنوان یک انسان آزاد.

 

آقای وزیر کشور این محرومیت از حق گزینش است که جوان را رنج میدهد. شما ارتباط  و آمیزش،  معاشرت و دوستی بین دختر و پسر  را یک جرم شناخته اید. نیاز باین رابطه انسانی و طبیعی ست. جذبه و کششی که در این رابطه وجود دارد صرفا شهوی نیست که با نسخه ازدواج موقت ارضاء شود. آقای وزیر کشور، در حکومت دین عشق و عاشقی جرم و جنایت است. حجاب را بر قرار کرده اید که زیبائی ها را پنهان سازید و مرد را از نگاه و تحسین زن محروم ساخته اید، اما باو اجازه میدهید که تحت مقررات ازدواج موقت به اطفاء شهوت خود بپردازد. جوان 15 ساله  جنس مخالف. میخواهد آزاد باشد و خود برگزیند بی آنکه مورد   برقراری

تعقیب قرار گیرد. حکومت دین، از یکطرف غیرت و تعصب را برای کنترل غرایز طبیعی انسانی، تبلیغ و ترویج میکند اما با ازدواج موقت کلاه شرعی میسازد که بر ویرانه های فاحشه خانه هائی که خود   بآتش کشیده است، فاحشه خانه های جدیدی را بنا کند.

 

آری حکومت دین نمیتواند به جوان 15 ساله اعتماد داشته باشد، به عقل و درایت او، به ظرفیت و توانائی او در کنترل و همساز و هماهنگ ساختن غرایز سرکش خود، با واقعیت و شرایط بیرونی. حکومت دین، آزادی گزینش را نشان ضعف و افول خویش می پندارد. حجت الا سلام وقتی میگوید "اسلام دین جامع و کامل " است، در اصل  حق گزینش را نفی میکند. آنچه اسلام برگزیده است، بر حق است، الهی است و هرگز به انحراف نرود. اما جوان نیازمند کشف خویش است. احکام از پیش ساخته او را از این امر محروم و ظرفیت خلاقیت و آفرینش را در او محدود  نماید، اگر بطور کلی نابود نسازد.  جوان ایرانی می خواهد آزاد باشد در بیان خویش، در نمایش چیستی خویش، بدون ترس و واهمه از پاسدار دین و تنبیه و مجازات. اما آقای وزیر کشور حق دارند که نگران شهوت این جوان باشد. چون این جوان تشنه آزادی ست، نه نیازمند ازدواج موقت.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۴ مرداد ۱۷, جمعه


آخوند خواهان

انسانهائی خوار و حقیر!




بیائید بیش از این خود را بکوچه "بیراهه" نزنیم. چرا که این ساختار قدرت نیست که جامعه ما را بخواری و حقارت کشانده است. همچنانکه ساختار قدرت نبوده است که ما را باینجا سوق داده است که این ساختاردین است و دینمداری، آخوند و فقیه و طلبه، که جامعه ما را بنا بر استانداردهای جهانی، بیش از 50 سال بعقب بازگردانده و به یکی از جوامع فقیر و 

قانونگریز و فاسدترین کشورها در جهان تبدیل نموده است است.


تعجب آورتر، از این چه میتواند باشد، نزدیک به نیم قرن است که از حکومت آخوندی میگذرد، حکومتی که بر راس آن آخوندی قرار گرفته است که باجتهاد نرسیده ناگهان بدرجه ای از فقاهت رسید که میتوانست جایگاه "ولایت" را اشغال کند، جایگاهی همطراز جایگاه خدایی. اولین حرف و آخرین حرف را خدا و یا ولی فقیه بزبان میآورد. همین بس. همه مشکلات حل میشود. رهبری نایاب در سراسر جهان.

 

ولی فقیه اخیرا، بیخ گوش متخصصی که باو طرح توسعه و مبارزه با کمبود آب و برق را توضیح میداد، گفت "صرفه جویی است راه حل." گویا، حضرت ولایت خبرنداشت که آبی در کشور نمانده است.برای مصرف.در رفع ابتدائی ترین نیازها در یک خانواده.

 چرا؟ چه شد؟ از کی؟ نه در این یکی دو سال و یا حتی، ده سال گذشته، از زمانیکه شاه کشور را ترک کرد. آیا از کمبود و آب و برق حرفی بود؟ حال، رودخانه ها خشک، دریاچه ها خشک، تالاب ها خشک، جنگلها خشک، تغییر دادن مسیر رودخنه ها و ساخت و ساز سد های بیشمار و پرهزینه. اینست نتیجه، خشکی، بی آبی و بی برقی... در چنین شرایطی اگرمسئولی را هم بجویی، چندان فایده ای ندارد. چون حضرت ولایت حرف آخر را میزند.

تردید مدار که فقر و بدبختی، گرسنگی و احتیاج و نیازمندی و گرفتاری، همساز و همآهنگ است با قواعد و مقررات شریعت اسلامی. مگر در دامن اسلام چیز دیگری جز فقر و بدبختی هم پرورده میشود؟ اگر نوسانهای اقتصادی کشور را با نوسانات دلار بسنجیم. ارزش دلار 7 تومن در 57 با ارزش دلار نزدیک به 90 هزار تومن در این روزها، بعنوان تنها یک معیار نشان میدهد که حکومت آخوندی تا چه حدی در اندیشه رفاه و آسایش و آبادی و نوسازی کشور به پیش رفته است. .بی دلیل نیست که آخوند خامنه ای ضمن بکار گیری تمامی استعدادش، هرگز از مبارزه با فقر و گرسنگی زبان بشکایت نگشوده است و از توسعه رفاه و آسایش کلامی بزبان نیاورده است. مگر نه اینکه امام علی با یک خرما در روز زندگی میکرد؟ امامی که امام جمعه پیشین شهر تهران، آخوند کاظم صدیقی.از او تقلید میکرد، نماد تقدس و تقوا در حکومت اسلامی، آیت اللهی که با استعفا از مقام امام جمعه، عرفان فقاهتی را باوج خود رساند.


پس چگونه میتوان 30 سال تقبل و تحمل هزینه ها و خسارتهای جبران ناپذیر را برای دست

 یابی به غنی سازی هسته ای فهمید؟.ترس از چیست اگر در پی جنگ و در گیری با کسی نباشی؟ در جنگ با کیست که ترس چنان در درونت نشسته است که حاضری که درون را از طهام تهی داری و همگان را دچار هزاران درد و رنج فقر و گرسنگی نمایی که حکومت آخوندی آدامه یابد. آیا؟ این است عدالت در اسلام؟


پس در این میان نباید هرگز  فراموش کنیم که بواسطه دین است که آیت الله ها و حجت الاسلام ها بر جامعه حکومت میکنند. قدرت در خدمت دین قرار گرفته است، در خدمت انتشار لا الله الا الله. یعنی تعریف و تعبیر دین است که سوی و جهت جامعه را تعیین و تفسیر میکند و نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی را سامان میدهد.

شاید، بتوان سوال را اینگونه مطرح کنیم. بفرض که با آخوندی برخورد کنی، چه بهتر، اگر آن آخوند، حضرت ولایت آخوند خامنه ای باشد. با او چگونه برخوردی باید داشت. باید با او بگونه ای رفتار کنیم چنانکه گوئی او یک رئیس جمهور است و یا یک فرد مقدس با لباسی بیانگر زندگی مومنی ژنده زی، ذره ای در فاصله با زندگی عادی. اگر، فرضا فرصت مکالمه ای دست میداد بین خود و آخوند خامنه ای، با چه زبانی با او بگفتگو میپرداختی با زبان دین و یا ربان قدرت؟ یعنی که آخوند خامنه ای و دیگر آخوندهایی که بر مسند قدرت قرار دارد، جدائی دین و قدرت را تقریبا غیرممکن نموده اند. آیا آقای خامنه ای یک رهبر سیاسی ست و یا رهروی دینی؟


اما، مسئله آنست که بسیاری، بویژه تحلیلگران و ناظران شرایط حاکم بر کشور، از تایید حضور دین در سراسر زندگی و نقش تعین کننده آن در عرصه ای، مثل، عرصه سیاست و قدرت  خود داری میکنند. در تجزیه و تحلیل شرایط موجود، مهم نیست از چه زاویه ای بررسی شود، بندرت کلمه دین بر زبان و یا بر سر قلمشان رانده میشود. درست است درگیری با موضوع دین، به تعهد و شجاعت فردی، در پذیرش فداکاری بمنظور تغییر و دگرگونی وضع موجود بستگی دارد.


 بهمین دلیل هم در مصاحبه ها و مناظره ها و تجزیه و تحلیلها، بویژه در رسانه های اینترنتی، بندرت کلمه دین بزبان رانده میشود. بهمه گونه مسائل و مشکلات، ناکارآمدیها و ندانمکاریها، در نهادهای دولتی، از نرخ صعودی تورم و بیکاری تا نایابی ضروری ترین کالاهای مصرفی، همچون آب و برق و بنزین و گاز، که نتیجه اش چیزی نیست مگر دشواریهای معیشتی و گسترش و فقر و گرسنگی و آلودگی محیط زیست که هچنان روی بسقوط میرود. اینان، همه مسائل و مشکلاتی نیستند که اخیرا مردم کشورمان با آن روی در رو قرار گرفته اند. بلکه مشکلاتی اند که از از دیر باز وجود داشته. مشکل زندگی تحت شرایط ذلت بار فقر و گرسنگی، مشکل تازه ای نیست. اما، هرگز، نه باین عمق و وسعت. آنچه این ماجرا را اسف بار تر مییکند آنست که زندگی در فقر و گرسنگی، سبب تنزل شان و منزلت انسان نیز میشود. انسان غرق در باطلاق دین بمعنای پذیرش خواری و حقارت است، چه از ان آگاه باشد یا نباشد. آخوند، خواهان انسان خوار و حقیر است.


در چنین شرایطی، در شرایطی که با دو خصم آشتی ناپذیر، دین و قدرت، روی در روی

 قرار گرفته اند، چه میتوان کرد و بچه چیزی میتوان امیدوار بود؟ در مبارزه با حکومت دین بیش از هرچیز به دین آگاهی نیازمندیم. به آگاهی ارزش و دیدگاها و بینش زن زندگی آزادی، دیدگاهی برانداز نظام اسلامی، نظامی بنیان گزاری شده براساس تبعیض بر علیه زنان، یعنوان موجواتی نیم مرد، تحقیر و بی ارزش شمردن زندگی در این جهان بنفع زندگی بهتر در جهان دیگر. اسلام، دینی که گور آن در کشور ایران کنده خواهد شد.


فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjm@gmail.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱۴۰۴ مرداد ۱۴, سه‌شنبه

 

نا قوس مرگ الله را

 بصدا در آوریم!


 

بعضا بر آنند که ولایت فقیه و کار گزاران ش، با جنایاتی که تا کنون بر علیه بشر مرتکب شده اند، گور حکومت اسلامی را می کنند. حال آنکه آنها به کاری بس بزرگ و سرنوشت ساز تری دست زده اند. آنها گورکن  الله هستند. آنها مقدمات یک عزاداری شگفت انگیز را تهیه می بینند. عزای مرگ الله. چرا که الله خود نیز در دام شیطان گرفتار گردیده و در پی وصلت با عروس فریبنده ی قدرت، آسمانها را ترک نموده و گام بر زمین نهاده به زمره ی میرندگان پیوسته است. الله تن خود را نا دانسته بزمین آلوده نموده و زمینی گشته است. این است که مرگ ش فرا رسیده است. ما ایرانیان باید این وظیفه سترگ را بدوش بگیریم و نا قوس مرگ الله را برای جهانیان بصدا در آوریم. کدام ارباب است که مرگش رعیت را خوش نیاید و امید به رهایی را در دل او زنده نسازد. وقتی ایرانیان به خیابانها میریزند، به استقبال مرگ الله است که می شتابند. وقتی شبانگاه ان بر بام ها فریاد بر آورند الله اکبر، بر دوشن خود تابوت الله است که حمل میکنند. این آغازی ست که باید باستقبال آن رویم، اگر ما از بصدا در آوردن نا قوس مرگ الله خود داری کنیم، شانه از زیر بار مسئولیت خالی کرده ایم و به نسل آینده واگذار نموده ایم. 

مرگ الله را از پیش زرتشت اعلام کرده است. اما این خبر بگوش مسلمانان هنوز نرسیده است. ما ایرانیان هستیم که باید الله را بخاک بسپاریم و خبر آنرا در سراسر جهان بشارت دهیم.

نه تنها ملت خود، ایرانیان را بلکه اعراب و ترک، مغول و آفریقایی را نیز از اسارت و بندگی رهایی بخشیم. تنها با کندن گور الله است که میتوانیم به رهایی امیدوار باشیم. دیگر نباید خود را به برداشتن قدمهای کوچک خشنود سازیم. ملت آماده است که گام بزرگ را برگیرد. حکومت ولایت شرایط به خاک سپاری الله را بوجود آورده است. 

اما، بعضا هراس لعنت و نفرین را در دل گرفته اند. که وای اگر مردم خبر مرگ الله را باور نکنند؟ وای اگر در مراسم تدفین الله شرکت نجویند؟ وای اگر عبودیت و اطاعت را دون شان انسان ندانند؟ آنگاه الله جاویدان خواهد ماند و شعله آتش انتقام ش نسل های آینده را در کام خود فرو برد. که این خبر را باید هنوز پنهان بداریم. باید آنرا بزمانی دیگر موکول کرد. هم اکنون مردم یک   دل اند. حرف الله یگانگی آنها را در هم فرو ریزد. هراس از الله ای که در درون، نسل پس از نسل نهاده میشود، پیوسته سبب شده است که حقیقت وجود الله هرگز آشکار نگردد. چه شمشیر الله پیوسته آماده فرو آمدن بر گردنی بوده است که الله را مورد شناسایی قرار دهد و یا انگشت اتهام بسوی الله دراز کند و او را مسبب تاریکی و تعصب و خرافه پرستی و واپسگرایی، معرفی نماید. تهدید به مرگ البته که سکوت میآورد. اما تا کی باید سکوت کرد. آنهایی که نقش الله را در عقب ماندگی علمی و فرهنگی و مهمتر از همه قرنها استبداد را دست کم میگیرند، در پی قدرت هستند نه در پی بر افراشتن پرچم حقیقت. در آنها الله نیز میزید و خود از آن بی خبر اند، بر آن تصورند که روشنایی را در درون خود نظاره کرده اند. 

هم اکنون که الله بر زمین نشسته است، زمانی ست که باید بدون هراس به چهره اش بنگریم و او را همانگونه که هست، نظاره کنیم، مستقیما، با جزم و عزم. نه در برابرش پشت خود را خمیده ساخته، پوزه خود همچون حیوان بخاک سائیم، و نه به حقارت و خواری خود اعتراف کنیم. ما باید الله را از لذت خدایی، محروم سازیم. الله جز بندگی و عبودیت چیز دیگری نخواهد. سراسر زندگی را اگر وقف حمد و ستایش الله کنی، هنوز نمیتوانی خود را مصون از خشم و خشونت الله بدانی. الله انسان را آفریده است که ترس و هراس او را در دل بگیرد. مبادا بخود عقل و خرد نسبت دهی قبل از آنکه غایت و نهایت آنرا در الله شناسایی کرده باشی . الله به انسانیت و چیستی و کیستی وجود انسان، اعتنایی ندارد. الله چیزی جز تسلیم و اطاعت نخواهد. الله مرکز وجود و فرمانروای آن است. آزادی و استقلال که مجزا میسازد انسان را از حیوان، تنها چیزی ست که الله با آن سر سازگاری ندارد. آنرا به شیطان نسبت میدهد و منشاء شرک و کفر و سرنگونی انسان، میخواند. 

اکنون الله آن موجود بیگانه نیست که در آسمانها میزید و بوصف و توصیف خود در قرآن میپردازد. الله بسیار نزدیک به ما ست اگر چه همیشه مجزا و تنها از بندگان خود می نشیند. آقای خامنه ای را ذره ای تفاوت با الله نیست. خامنه ای نیز همان خواهد که الله میخواهد. خود بارها اعلام کرده است، «عبودیت، بندگی، انضباط اخلاقی». اخیرا « شجاعت» و «بصیرت» را هم به خواسته های خود افزوده است. خداوند خامنه ای شجاعت و بصیرت را برای خود فرمانی و خود گردانی، برای چیره شدن بر خویشتن نیست که میخواهد، بلکه برای افتخار و تبختر به خفت و خواری ست، همچنانکه مرسوم است در میان الله باوران. خداوند خامنه ای همان گوید و همان کند که الله گفته است و کرده است. در خشم و خشونت و بیرحمی، خود را آزاد و بر حق میداند. خود را ارباب میداند و مردم ایران را رعیت های خود بشمار آورد. خداوند خامنه ای، مثل الله تنها  کسی ست که گوینده است. همچنانکه هرگز چیزی بگوش الله نرسد، خداوند خامنه ای نیز از شنیدن بی نیاز است و همچون الله پاسخگوی چیزی نیست. همچنانکه همه ی بندگان و زندگان به الله مسئول اند، نسبت به خداوند خامنه ای نیز، اما نه الله مسئول است و نه خداوند خامنه ای. بآن دلیل که خود ارباب اند و فرمانروا. 

روشن است که دشمن ما ایرانیان بزرگتر است از خامنه ای. دشمن ما ایرانیان الله است که در درون ما میزید. این الله درون ما بوده است که ما را وا داشته است که نزدیک به نمی قرن به اسلام نه یک کلمه زیاد و کم، تن بدهیم. هیچ چیز نمیتواند اسارت و بندگی را در نظام اسلامی توجیه کند مگر قرنها باور به الله و پذیرش روابط ارباب و رعیتی بعنوان یک رابطه ی طبیعی. نظام اقتصادی و سیطره ی سرمایه داری نیست موجب تیره روزی ما ایرانیان. آنچه سبب انحطاط و تباهی ما گشته است فرهنگ و نظام ارزشهایی ست که بنیان آن الله پرستی ست. جنبشی که در واکنش به نیم قرن قتل عام زن زندگی آزادی، تحت حکومت آخوند خامنه ای پا بعرصه وجود گذاشته است، با دلی پر زغم باید اعتراف کنم، هنوز، از مرگ آگاهی پیدا نکرده است. بگذارید که از خداوند خامنه ای دو کلمه را قرض بگیریم و بگوییم  که برای بصدا درآوردن مرگ الله نیازمند شجاعت هستیم و بصیرت.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

          fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۴ مرداد ۱۰, جمعه

 

جامعه اسلامی

به پایان خط نزدیک میشود!


 

ما نه در یک جامعه ابتدائی و یا فنودالی زندگی میکنیم و نه دریک جامعه سرمایه داری، سوسیالیستی، و یا کمونیستی، برحسب فهم فیلسوف انقلابی قرن 19 در اروپا، کارل مارکس. واقعیت آنست که ما در یک جامعه دینی-اسلامی زندگی میکنیم. نه تنها دینمداران، آیت الله ها، فقها، حجت الاسلامها و مراجع تقلید برخاسته و پرورش یافته در حوزه های علمیه، بعنوان یک قشر ممتاز، برما حکومت میکنند، بلکه قواعد و مقررات شریعت اسلامی را هم بر تمامی روابط اجتماعی حاکم ساخته اند.

 مثلا، هیچ کس نمیتواند بدون رعایت مقررات شریعت، مرتکب کنشی گردد، از جمله حجاب زنان آنگونه که شریعت اسلام مقرر داشته است، در غیر اینصورت زنان مجاز و مختار بظهور در انظار عموم نیستند. در جامعه اسلامی، بین زن ومرد فاصله بسیارست، یکی مالک است و قدرتمئد و صاحب شان و منزلت اجتماعی، دیگری حقیراست و فرمانبر و خدمتگزار مرد، خصوصیاتی فیزیکی، چنانکه گویی نهفته در طبیعت و یا نهاد مردان و زنان. حال بر حسب یک قاعده شرعی دیگر مبنی بر ممنوعیت بر تولید و مصرف مشروبات شادی آور. افزوده براین، زنان و مردان نمیتوانند بدون در نظر گرفتن قواعد شریعت، با یکدیگر ارتباط بر فرارنمایند. حتی در عرصه اقتصادی، معامله ای، عقد قراردادی و یا تولید و فروش کالایی باید در چارچوب شریعت واقع شود، مقرراتی که ماموران انتظامی، قضایی و یا هر دو ناظر بر اطاعت عموم از آن در رفتار و کردار و گفتار در خارج از عرصه خصوصی هستند.

بعبارت دیگر، وقتی میگوئیم که ما در یک جامعه اسلامی زندگی میکنیم، منظور آن است که احکام شریعت بر تمامیت روابط اجتماعی سلطه افکنده است. باین معنا، که سلطه و سیطره دین، به آموزش احکام عبادی و مراسم دینی بمناسبتهای مختلف، ختم نمیشود و تمامی روابط اجتماعی را به تبعیت از احکام شریعت در میآورد، از جمله رواط تولیدی، بویژه، دینی که  نه بر منبر روضه و موعظه که بر فراز منبر قدرت و خطبه جلوس میابد. در قاموس مارکسیسم، جامعه اسلامی، واژه بیگانه ایست. مالکیت بر ابزار تولید است که زیربنا و روبنای جامعه را در تبعیت از خود در میاورد، کم و بیش مستقل از زمان. چون پاسخ به نیازهای مادی، اگر بر آورده نشود، بقای بشر سوال برانگیز گردد. اما، از آنجا که در جامعه اسلامی به کنش سودبری حتی ممکن است بحقارت بنگرند، در جامعه سرمایه داری، نقش سودبری محوریست. بدون سودبری همه چیز تعطیل میشود. حال انکه در جامعه اسلامی، سودبری، ظاهرا،  فعل چندان مثبتی دیده نمیشود اگر منفی نینگارند. در جامعه اسلامی، تعهد و وفا داری، تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت است که ارزشمند شمرده میشوند.

پس از 47 سال حکومت دین "اسلام ناب محمدی،" کشتار و نابودی مخالفین، وسلطه بر تمامی عرصه های جامعه، از جمله، عرصه مالکیت.

حال این سوال مطرح میشود که آخوندهای پرورده شده در دامن حوزه های علمیه بنا گردیده بر ستونهای تقدس و تقوا، آیت الله ها و حجت الاسلام های حاکم، آنها که خود را روحانی و علمدار ارزشهای دین اسلام "ناب محمدی" میخوانند و خویشتن را نماد عبودیت و بندگی می پندارند، آیا همچنان میتوانند روضه معصومیت و مظلومیت امامان را بخوانند؟ آیا مردم همچنان پذیرای دوررویی  آخوندها هستند؟ آیا، اخوندهای حاکم، اعتبار و احترامی برای امامان  معصوم و مظلوم، بجا گذارده اند، وقتی ناله های برآمده از سرکوب زنان و ببند کشیدن زندگی و آزادی را با ضرب و شتم با گلوله های آتشین، پاسخ میدهند؟ آیا آخوندهای مقدس خطبه گو، هنوز میتوانند در باره معانی و مفاهیم عاشورا و قیام امام حسین علیه خلیفه یزید و بیرحمی ها و قساوتهای وی داد سخن دهند و لعنت و نفرین نثار یزید کنند؟ که آب را بر روی امام شیعیان و یارانش بسته و آنگاه تشنه لبان آنها را بحاک و خون کشاندند؟

آیا، آخوند های حاکم هنوز میتوانند یزید و معاویه  را محکوم و مردم را به تبعیت و پیروی از امام دعوت نمایند؟ در حالیکه چکیدن خون را از آستین مقدس آخوند مشاهده میکنند. آیا، آخوندهای حاکم میتوانند بر علیه ظلم و ستم، داد سخن بدهند و مردم را بمقاومت بر علیه زور و تبعیض فراخوانند؟ در حالیکه خود و همقطارانشان به چپاولگری و رانتخواری شهرت یافته اند؟ آیا آیت الله ها و حجت الاسلام های حاکم میتوانند ادعا کنند که اسلام دین انسان است و انسان خواهی، که اسلام، دین مسالمت است و صلح و دوستی، در حالیکه بر فراز منبر قدرت و خطبه، لوله تفنگی را در مشت خود میفشرند؟

امامان جمعه، از بشر دوستانی هستند که هر حیوان درنده ای، در برابر درندگی و سبعیت  آخوندی، شرم بر جبینش مینشیند. چرا که درنده ترین حیوانات بیش از یک انسان نمیتواند همزمان بدندان بکشد و شکمش هم که سیر بشود راهش را میگیرد و میرود. ولی آخوند، از زماینکه بر منبر قدرت صعود کرده است، نشانداده است که چه درنده خون آشامی ست. بر خلاف حیوانات درنده که یک موجود زنده را بدندان میکشند، آخوند سیری ناپذیر، بخون یک ، دو و یا ده قانع نیست. پس از کشتارهای سنند ج و دیگر نقاط کشور در آغاز دوران کسب قدرت، حکومت آخوندی کشتار زندانیان سیاسی را در 67 با قتل عام بیش از 4500 زندانی  در کمتر از سه ماه  باوج خود رساند.

 آری، آخوندهای مقدس باید از آنروز هراس داشته باشند که مردم بر فراز منبر خطبه و روضه، بجای مشاهده نماد زهد و تقوا، جلادی را نظاره کنند با شمشیری آغشته بخون. که همه شواهد حاکی از آن است که آنروز در حال فرارسیدن است.اما، حاکمیت دین مشروعیت خود را تنها بسبب بکارگیری ابزار قهر و خشونت و بیرحمی از دست نمیدهد، بلحاظ پس روی و عقب ماندگی و فساد و رانت خواری و رشوه گیره در عرصه های بروکراسی دولتی و مالی و عقد قرارا دادها، تمامی جامعه را بقساد کشانده است

کمبود آب و برق، داستان ویرانی کشوری را رقم میزند با 2500 سال تمدن، یکی از آغازین تمدنها در تاریخ. بشری. معلوم است آخوندی که سالها زندگی خودر را صرف آموختن آیه ها واحادیث و روایات کرده است، مهارت مدیریت پروژه های گوناگون صنعتی و مهندسی را از لابلای دانش حوزوی بدست آورده است؟ سد سازیهای بی رویه، منحرف ساختن مسیر چندین رودخانه بزرگ جاری در خوزستان، شور شدن آب بزرگترین رودخانه کشور، رود کارون که در حاشیه آن دها هزار زندگی میکردند، خشکاندن نخلستانها و تالاب ها از جمله هورالعظیم، و دریاچه رضائیه تبدیل زمینهای بارور به خشکزار، ویرانی سر زمین ایران، در کمتر از نیم قرن، بهر دلیلی، نمونه خوبی ست، از دستاوردهای حکومت آخوندی. ویرانی کشور یک شبه و یا یکساله بوقوع نمی پیوندد، این ویرانی بیش از چهار دهه است که ادامه دارد.

خروج از این گودال چندان کار ساده ای نیست، شرایط موجود، میتواند بعداز مرگ آخوند خامنه ای هم ادامه یابد.. معلوم است وقتی قشری از جامعه برای مدیریت جامعه به تدابیر و سیاستهایی رجوع میکنند که در پاسخ به مشگلات دوران بیابتگردی بشر شکل گرفته است. جای شیون وزاری دارد اگر سرزمینی را، مثل ایران وطن خود بدانی، کشوری که آغوش گشوده که در آن گام به زندگی اجتماعی نهاده به بلوع و شباب و جوانی و سپس بدوران پیری برسی.

با خروج شاه از کشور، چنین بنظر میرسید که فرمانروایی بیکانه  و غریبه کشور را ترک کرده است و فرمانروایی بر جایگاه وی نشیند جلوه مهر و محبت و فضل الهی، چنان آشنا گوئی که پدری مهربان است که جز خوبی و خلوص چیزی دیگری در آن نیابی. امام خمینی با صعود بر فراز منبر قدرت، از احکام شریعت، از کیش اسلام و ارزشهای والایی سخن میگفت که ملت نه تنها با آنها بیگانه نبودند بلکه بسی بسیار آشنا و احساس ارمش میکردند.

اما، کمتر کسی میتوانست بداند در آینده با پیاده سازی مقررات شریعت اسلامی به چه خواری و حقارتی تمامی جامعه باید تن بدهد. غاقل از آنکه وقتی احکام عبادی به احکام سیاسی تبدیل میشوند. احکامی که برضایت و خوشحال پذیرفته میشد. مثثل تسلیم و اطاعت و فرمانبر که در مراسم نمازگزار هم بزبان میآوریم و هم با حرکتها گوناگون از ایستادن تا بخاک افتادن، آنها را باجرا در میاوریم.. کمتر کسی میتوانست حدس بزند با پیاده سازی احکام شریعت اسلامی، جامعه چه تغییراتی را میپذیرد و روابط اجتماعی به جه شکلی در میآید.

بعبارت دیگر، رمز بقا وطول حکومت آخوندی را باید ناشی از بیگانگی اکثریت مردم با دین، نه بعنوان واسطه ای برای نزدیکی به خالق جهان و کسب آرامش روحی در این زندگی و در آمان بودن از آتش جهنم در آن.

اما، چندان زمانی بطور نییانجامید که آخوندهای قدرتمدار نشان دادند که حکومت شریعت یعنی چه. که بطور خلاصه میتوان گفت تبدیل احکام شریعت اسلامی و مراسم عبادی به قواعد و قوانین اجتماعی که تخلف از آنها موجب تنبیه و مجازات بر اساس شریعت اسلامی، همچون شلاق و قطع یک دست و پای سارق، سنگسار و قصاص. وای اگر کافر و یا منافق و یا مشرک شناخته شوی.

بخود خود روشن است که تا چه حدی مبارزه و براندازی حکومت آخوندی و یا حکوت اسلامی پیچیده و دشوار است. از یک طرف با ساختار قدرت روی در روی قرار گرفتی از طرف دیگر با ساختار دین. اگر، آخوند، بویژه آخوندی برنشسته بر جایگاه خدا بنام ولایت فقیه. تحت چنین شرایطی آیا میتوان آخوند را از منبر قدرت بزیر کشی، اما، دین همانجا، بر فراز منبر قدرت بجای خود باقی بماند؟

حال، چه میتوان کرد.

اگر، نخواهیم نیم قرن دیگر، اگر نه پنجاه و هفتی ها، نسلهایی که از پی آنها آمده و میایند تحت حکومت آخوندی زندگی خود را نگذارنند، باید از تقلید و تبعیت خود داری نمائیم و از تسلیم و اطاعت از اراده خدایی بخشنده و مهربان اما خشن و بیرحم و انتقامجو سرپیچی نمائیم. ، بیاموزیم که چگونه اراده معطوف به تسلیم و اطاعت و در پی آن تقلید و تبعیت بدرون ما راه یافته است و زندگی انسانی و اجتماعی را ببند کشیده است؟

حال به پا خیزیم و آخوند را از فراز منبر قدرت بزیر بکشیم. بفرض که بچنین عملی هم فائق آئئم، چه چیز را تغییر داده ایم اگر هنوز خود و همه آنان که در براندازی شرکت میکنند، باورها و ارشهای دینی خود را مورد باز بینی و نگرشی دو باره قرار نداده ایم. بخود باید بعنوان یک موجود مستقل بنگریم، صرفنظر از جنسیت بر خلاف باورهای ابتدائی و تعصب انگیز نسبت به مرد و زن. آنگاه با دیدگاهی نو مرد و زن همدوش یکدیگر زندگی را تجربه و بجای رنج، از زندگی لذت ببرنیم در آزادی، رمز انسانیت و استقلال و توانائی دست یابی به مرزهایی جدید دانش و دانستنیها.

این بدان معناست که به تعهد به جنبش زن زندگی آزادی ادامه دهیم و پرچم آنرا بدست تنها کسی بدهیم که شایستگی آنرا داراست، شاهزاده رضا پهلوی.  

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۴ مرداد ۳, جمعه


 

کمبود برق و آب

برخاسته از اراده

!معطوف بخدمت باسلام



 

بنگر  که کمتر از نیم قرن حکومت آیت الله ها و حجت الاسلامها، حکومت آخوندها و فقها، چگونه کشوری را که در استانه ورود بدوران علم و صنعت و تکنولوژی مدرن، درزمان شاه بود، بدوران تاریکی، بدوران قرون وسطی ای در اروپا بازگشت دادند. تاریکی ای، برخاسته نه فقط، از اندیشه های خرافی و باور بافسانه ها و اسطوره های آسمانی بلکه از تاریکی ای سخن میگوئیم که روز بروز  سایه اش را وسیعتر و عمیقتر بر سراسر کشور میگستراند. حتی، بسی بسیار شدیدتر، بآن دلیل که تاریکی نه تنها بمثابه مفهومی مجرد، غیر قابل لمس و مشاهده مورد بحث قرار میگیرد بلکه بشکل عینی و واقعی، لمس شدنی ودیدنی، تاریکی ای ناشی از قطع الکتریستی و یا ناپدید شدن برق. 

در چنین صورتی، خاموشی مکان کوچکی را شاید بتوانی با روشن کردن شمعی یا چراغ و با وسیله ای با استفاده از باطری، موقتا، برتاریکی فائق شوی. اما، تکلیف با ابزار و وسایلی، همچون یخچال، که قرار است همیشه کارکند و همه چیر را سرد و سالم و قابل مصرف نگاهدارد چیست؟ معلوم است در یخچال گرم، مگر خوش شانس باشی، هنوز، موادی سالم بدست اوری. تکلیف با آسانسور ساختمانهای چند طبقه را چیست؟ باید در آن فضای بسته تنفس کنی تا نجات برسد. قطع برنامه های رادیو و تلویزیون و مسایل بسیار ، از این دست که ناشی از نبود برق بوجود میآید، باید بدامن چه کسی پناه برد. البته، این مختصری از شیوه زندگی قشر فوقانی جامعه است و آنهائی را در بر میگیرد که دست شان بدهانشان میرسد و میتوانند با صرف مبلغی نقدی، موقتا، زندگی نسبتا عادی را از سر گیرند. 

 اما، بخش عظیمی از جامعه، ساکنین زیر خط فقر و قشر میانه حالان جامعه که در چند دهه اخیر بدانها پیوسته اند، اگرچه به زندگی با حدقل ها و در محرومیت عادت داشتند. هنوز، مثل، قشری از جامعه که در فقر مطلق بسر میبرند، بار سنگین و درد آور زندگی را چنین بر دوش خود احساس نکرده بودند، باری که پشت را خمیده و زندگی را بسی بسیار سخت نموده است. اما، نباید تردید داشت که، بنا بر گزارشهای متخصصین، تا آخوند خامنه ای عمامه قدرت به سرنهاده است و بر فراز منبر قدرت صعود میکند، باید انتظار آینده ای بسی بسیار تاریکتر را داشت. 

اما، چه نشستی که آین آغاز داستان است، داستان سقوط یک جامعه، در حال خروج از زندگی در نکببت و فقر و بدبختی. اما، اینبار  تحت حکومت مقدس اسلامی، حکومتی که با پرچم برافراشته لاالله الا الله، وارد میدان گردید، چنانکه گویی چند قدمی بیش بجا نمانده که به بهشت برسی، چه امیدی؟ چه رویایی-خود قصه دیگریست. چیزی بطول نیانجامیدد و زندگی در نکبت، هنوز به پایان نرسیده، بار دیگر بازگشت نمود، اما، با مصیبتی شدیدتر  و چه مصیبتی، مصیبت عاشورایی، مصیبت بی آبی. اگر، چه آشنا و دیر زمانی بود که خودی را نشان داده و اخطارها لازم را داده بود. مصیبت کم آبی پدیده تازه ای نیست. اما، اینبار کمبود آب، خبر ازآینده ای میدهد، بسی بسیار تیره و تار. دور نمائی اسفبار. 

چه اگر تا دیروزدرگیر جنگ نبودیم، در حال حاضر، درست است که سرباز به جبهه نمیفرستیم که همچون امام شهید بشوند. جنک امروز، جنگ موشکی ست. گفته میشود، هنوز، جنگ شروع نگشته بود بیش از 180 جایکاه پرتاپ موشک با اولین سویچ منفجر گشته اند، مثل، پیچرها در لبنان. 

خلاصه، کمتر کسی هست که بتواند آینده ای که حکومت اسلامی بان میاندیشد، چه نوع آینده ایست دارای چه گونه شکل و شماییلی ست؟ که آیا میتوان امیدوار بود که بر قراری صلح و صفا را در جوامعی ببینم که به یک خدا، الله، تنها خدا، باور دارند و به  پیامبری که برگزیده و کتابی که بوسیله او انتقال داده. اما، برغم باور و ایمان مشترک به الله، خالق واحد جهان،  است، که در حکومت اسلامی برهبری آخوندهایی که خود را تداوم راه الله می پندارند تا قیامت، بزرگنرین خونریزیها، کشتارها، اعدامها، جنایتها، دزدیها، چپاولگریها، تجاوزها و بیرحمی ها، صورت میگیرد و بیکی از فاسدترین جوامع در جهان شهرت یافته است. شاید، این خصوصیت هائیست که ما از اجداد نه ایرانی خود بلکه عربی بارث برده ایم. 

بگذریم که با بقدرت رسیدن قشر آخوند، آنچه از تمدن و فرهنگ، یکهزار سال قبل از هجوم اسلام، بجا مانده بود؛ نابود گردید. مهاجمین بر آن باور بودند که هر آنچه بشر را لازم است که بداند، الله، در پیامها و احکام از طریق پیامبر برگزیده خویش به بشر انتقال داده است. رهبرانی که هم اکنون بر ما حکومت میکنند و ما هم، بخواهیم و یا نخواهیم بان تن داده ایم، بحکومت رهبرانی که بآن جهان مینگرند، بمنظور اینکه در این جهان حکومت کنند. در چنین صورتی چه تعجب اکر جامعه به پس رود و بخصومت با زمان بپردازد و همچنان در نکبت و نگون بختی در جا بزند. بجای آنکه به ساختار جهان پیامبری، جهانی برخاسته از اراده الله معطوف به مطلق و رها از هر گونه چون و چرایی بیاندیشد. چه خوب بود که در روزهای باقیمانده از عمر بمحاسبه در اندیشه خود می نشست. آیا کسی دیگری هم هست که از او انتقام نستانده و ناگهان رخت از این دنیا بر بندد؟ 

البته که در درون، ولی فقیه، آخوند خامنه ای احساس رضایت از خویشتن داشت که در کشتار کفار و ملحد و منافق، چپ و راست و ملی، کرد و بلوج وترکمن، از هیچ دریغ نداشته است. افزورده بر این برای نابودی صیهونیسم و اسرائیل بساختار نیروها ی نیابتی و خلق لشگر ولایت در سوریه و غزه و یمن و عراق، سازماندهی دست زد تا سلطه بر منطقه را ممکن و نزدیک شدن بسر زمین کفار در اروپا و امریکا و سر انجام پیروزی اسلام را بر جهان واقعیت می بخشید رویای ولایت سلطه اسلام بر سراسر جهان.  

 البته که تا کنون سخنی از زبان شخص "حضرت آقا،" هنوز خارج نشده است که بگوش کسی برسد. ظاهرا، بخش های مختلف قوای سه گانه دولت، همچون معمول بماموریت و انجام وظایف خود ادامه میدهند. چنانکه، گویی، نه جنگی در گرفته و نه خسارتی وارد امده و نه کشته ای داده است. که البته، نظام ، از خدمات مجریانی سود میبرد، متخصص در وارونه سازی حقایق و تحریف وقایع، مثلا، جانباختگان ولایت، میتوانند بگویند که رهبرشان در کدام حفره زیر زمینی پنهان گشته است. جائکه مشغول طرح حمله به اسرائیل را در مخیله اش رسم میکند؟

اما، اگر برای لحظه ای به سوالی که با بحث درباره ان آغاز کردیم، مشکل بزرگ کمبود برق و آب همزمان، دو قلم از ضروری ترین کالاها در زندگی، باز گردیم و اکنون، نزدیک به پایان، در صدد پاسخگوی برآیییم. می بینیم که تولید و توزیع برق و آب، انحصارا تحت مدیریت دولت و وزراتخانه و یا سازمانهای مربوط اند. اطلاعاتی که عموم بدان آگاهی دارند، ظاهرا، آن است که کمبود برق عمدتا ناشی از افزایش مصرف الکتریستی ست، با کم مصرفی ویا صرفه جوئی، مسئله کمبود برق حل میشود. اما، شاید، اگر از چندین میلیاردها دلاری که در سوریه و لبنان و غزه و حماسی ها و حوثی ها و عراقی ها؛ چند میلیارد هم خرج نیروگاههای برق میگردید امروز دچار این نکبت نشده بودیم. 

همچنین در ارتباط با مصیبت کم آبی، واقعیت آن است، که از دیر باز جامعه ما با آن روبروی بوده و با ساختار قتات ها که در نوع خود بی نظیر بودند، بدورترین نقاط کشور هم ابرسانی میشد، بعبارت دیگر، در تحت حکومت دین، آب نه تنها ذخیره نشده است بلکه در در خشکانیدن هزارن تالاب و دریاچه ها که از معروفترین آنها دریاچه ارومیه است، و رودخانه ها نقش اساسی بازی کرده و در بهبود و توسعه محیظ زیست کوچکترین کوششی به ثبت نرسیده است درصد کوچکی(نزدیک به 4%) از آب موجود، در کل مناطق شهری کشور مصرف میشود و بیش از 95 آب صرف محصولات کشاورزی میشود که بنا به آرزوی رهبر معظم، استقلال کشور را حفظ نمایند. این خود نشان میدهد، رهبری که بیش از 36 سال بر کشوری حکومت میکند، نه در زمان گلوبالیسم که در دوران تاریکی قرون وسطی زندگی میکند

در پایان جای بسی غمخوار یست که در کشوری زندگی میکنیم که با کسب تکنولوژی و دانش و توانائیها و استعدادهای بومی و با اندکی سرمایه گذاری، میتوانست بازار منطقه را بخود تخصیص دهد. حال آنکه، امروز دست بکریبان چنین مصیبتی هستیم، مصیبتی بر خاسته از ارادده معطوف به خدمت باسلام. پس هرگز باغراق سخنی بزبان نرانده ایم اگر بگوئیم تا وحدت دین وقدرت برقرار است و یا تا زمانی که باین وحدت شوم توجهی نشده کار پیروزی زن زنگی آزادی را دشوار خواهد ساخت.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.co