تحمل بار
خفت و خواری
تا کی؟
ترسم وضع موجود، تحمل بار زندگی، که هر روز سختر و سنگین تر میشود و تن دادن به همه گونه درد و رنجی، پس از گذشت تقریبا نیم قرن، ادامه یافته و بعنوان یک وضع دایمی و همیشگی تثبیت گردد. چه کابوس وحشتناکی! نا امید و مایوس، ضعیف بنیه و نا توان، اگر مردم این سرزمین، بار وضع موجود را در طی این چهار دهه، تحمل کرده اند، چه دلیلی دارد که چهل سال دیگر بار این خفت و خواری را بر دوش خود حمل نکنند؟
گذاردن آخوند ابراهیم رئیسی بر مسند ریاست جمهوری، البته که تنها میتواند بیانگر ادامه وضع موجود و تحمبل باری باشد که روزانه بر سنگینی آن افزوده میشود. با این حال برغم افزایش سنگینی بار بر دوش ملت، از جمله بار گرانی و بیکاری و گسترش فقر و فلاکت، بی آبی و کم آبی و گسترش خشکزاری، و ادامه تلفات کرونا، نظام، سیاست غنی سازی هسته ای بهر قیمتی را ادامه میدهد و به تشدید خصومت و ستیز با غرب خوشامدگویی میکند. البته، کمتر کسی میتواند بگوید که ادامه غنی سازی هسته ای و نزدیک شدن بدست یابی باسلحه کشتار جمعی، همه بخشی از گفتمان فریبکاری آخوندی ست، گفتمانی که واقعیتها را وارنه نشان میدهد و یا نظام هنوز بسرمایه ای دسترسی دارد که میتواند نیازهای مادی و تکنیکی غنی سازی هسته ای را پاسخگو باشد. امید که آخوند خامنه ای اشتباه صدام حسین را تکرار نکند و بامید انحراف غرب و انمود کند که به اسلحه کشتاره جمعی دست یافته است.
براستی، نمیتوان دلیل قانع کننده ای ارائه داد که اگر وضع موجود، برغم تمامی پستی و بلندیها، فراز و فرودها، بیش از چهار دهه ادامه یافته است، چهار دهه ی دیگر دوام نخواهد آورد. اینروزها، چه آه و ناله ها که از ندانم کاری ها و عدم مدیریت و کفایت نظام بگوش نرسد، چنانکه گویی این کمبودها پدیده های تازه و عجیب و غریبی اند در نظام اسلامی، نظامی که موجودیت خود را با خونریزی و جنایت، گروگانگیری و جنگ و قتل عام زندانیان سیاسی و قتل های زنجیره ای آغاز و با بکار گیری ابزار سرکوب و زندان و شکنجه، همراه با ریا و فریبکاری و وارونه سازی حقایق، توانسته است وضع اسفبار موجود را پیوسته اسفبارتر از وضع دیروز نماید. البته که نه برای خودی ها بلکه برای اکثریت مردمی که بنابر گزارشهای رسمی بیش از 50 درصد آنان در فقر مطلق بسر میبرند.
اما، واقعیت آنستکه حکومت ولایت فقیه، برغم تمامی مشکلاتی که با آن درگیر است چه در داخل و چه در خارج، حکومت شاه نیست که در اندک زمانی دچار اضمحلال و فروپاشی گردد. اگر حکومت شاه بآن سرنوشت محتوم، محکوم گردید، باید آنرا به وجود نهاد دین نسبت داد که توانست، تحت شرایطی ویژه، نظام شاهنشاهی، نظامی بازمانده، حداقل، از یکهزار سال قبل از ظهور دین اسلام را بچالش بکشد و دوران شاهنشاهی را بپایان اورد.
در شرایط موجود، از کدام نیرو، گروه، سازمان یا حزبی میتوان نام برد که بتواند خود را بعنوان آلترناتیو حکومت اسلامی ارائه دهد. نه نهادی همچون حوزه های علمیه و جود دارد که یک شبه از یک نهاد دینی بیک سازمان سیاسی تبدیل شود، نه نهادی بوجود امده است، در خدمت گذر از حکومت دین. چرا که حکومت آخوندی، ریشه هر گونه سازمان و سامان، گروه و حزبی را از بیخ و بن بر کنده و از میدان رقابت خارج نموده است. حال آنکه شاه نیز سالها در آن رویا بسر میبرد که رقیب خود را از میدان خارج ساخته است، غافل از آنکه نظام حوزه های علمیه، نهادی کهن سال در دوران اصلاحات شاهی، حرمت و احترامی بیشتر بدست آورد.
اگر چه شاه در 15 خرداد 42 این فرصت تاریخی را داشت که نهادهای حوزه ای را که نماد سنت و عقب ماندگی، جزم اندیشی و خرافه گرایی بودند، از بیخ و بن بر کند. اما، شاید از آنجا که خود را دین باور میدانست، با قشر مفتخواران به مماشات پرداخت و خصم اصلی خود آیت الله خمینی را به تبعید فرستاد و به تنبیه و مجازات قشری از جامعه پرداخت که در واقع نقش مهمی در بازگرداندن شاه بر مسند قدرت، بازی کرده بود در سال ،32 قشر معروف به جاهلها و لات و لوتها. البته که تنها بخشی از این قشر بمجازات رسید و بخش دیگر آن برهبری جاهل معروف، شعبان جعفری (شعبان بی مخ)، همچنان بشاه وفادار ماندند و به جاه و مالی رسیدند.
بعید بنظر میرسد، اگر خوب جستجو کنی، دوره ای را در تاریخ بیابی چنین تیره و تار، تاریک و سیاه. درست است اقلیتی در این نظام بجاه و مال و قدرت رسیده اند، البته نه لزما بر مبنای تخصص و شایستگی بلکه بر اساس تعهد به مبانی دین و عمل باحکامی که به تقلید و تبعیت آموخته اند نه بعقل و خرد. که خود میتواند یکی از عوامل مهمی در بفساد کشیدن جامعه بشمار رود. بی دلیل نیست که جامعه رانت خواری و، اختلاس و غارت و چپاولگری رواجی بی نظییری را تجربه کرده و میکند. چرا که نظامی که نتواند درجه تعهد و تبعیت باورمند را راستی آزمایی نماید، دیر یا زود بفساد کشانده میشود. همچنانکه فساد هم اکنون سراسر نظام مقدس ولایت فقیه را فرا گرفته است. چندان هم بی دلیل نیست که نظام آخوندی از بدو ظهور بر مسند قدرت، پیوسته در حال پسروی بوده و بسوی زوال به پیش رفته است.
شاید باید تکرار کنم با آنچه آغاز نمودم که ترسم شاهد ادامه وضع موجود باشیم. در غیبت نهاد و یا جنبشی چالشگر حکومت دین، بنطر میرسد که همچنان باید تن بدهیم بوضع موجود و درد و رنج و کشیدن بار خفت و خواری بر دوش. چرا که در شرایط کنونی، نمیتوان از نهادی نام برد که بتواند نقشی را بازی کند که نهاد دین در دوران شاه بازی کرد. البته که نقش نهادی را بازی کردن، نهادی که بیش از سه قرن تاریخ داشته و در تار و پود فرهنگ ما ریشه دوانده است، چندان ساده نیست، اگر غیر ممکن نباشد. اما، اگر در شرایط موجود تشکیل سازمان و حزب سیاسی، امکان پذیر نیست، به ظهور جنبشهای خودبخودی و نهایتا پیوستن آنها بیکدیگر بر اساس بیرون راندن دین از بارگاه قهر و قدرت، دل بست و رهایی از بار خفت و خواری.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر