اسلام،
بازدارنده یا بانی
قهر و
خشونت و انتقام ستانی؟
اخیرا تصاویری از درون اسارتگاههای نظام مقدس اسلامی، برای اولین بار به بیرون درز کرده است که گفته میشود کار هکرهای حرقه ای بوده است. هکرهایی که خود را عدالت علی مینامند. تصاویری که تا کنون در معرض دید همگان قرار گرفته است از قهر و خشونتی که زندانبانان نسبت به زندانیان روا میدارند، از رفتار زشت وغیر انسانی آنان با زندانیان پرده بر میگیرد.
اگرچه این تصاویر مشمئز کننده و در عین حال افشا کننده، ساختار قدرت اند. اما، تردیدی نیست که آنچه در این تصاویر باصطلاح هک شده، مشاهده میشود، یک از هزار هم نیست. یعنی که آنچه دیده نمیشود، از جمله بخش سیاسی –امنیتی زندان، سلولهای انفرادی و شکنجه گاههای تودرتو، هزاران هزار بار از آنچه در این تصاویر بنمایش درآمده اند، خشونتبارتر، قهرآمیزتر و بیرحمانه تراند. داستان درد و رنج و تحمل شکنجه های غیر قابل تحمل را باید از زبان، کسانی شنید که بقول آقای ایرج مصداقی از راهرو مرگ آمده اند، راهرویی که مصداقی، خود آنرا در انتظار دیدار نهایی با سرنوشت تجربه کرده است.
کمتر تحلیلگر، ناظر و کارشناسی هست که مسئول جنایاتی که در زندانها و بازداشتگاها و یا سیاهچال های مخوف رژیم دین، بوقوع می پیوندند، کسی دیگری را بجز رهبر معظم انقلاب آخوند خامنه ای و تف لیسان او شتاسایی کند، چه آنان که در تیرس ولی فقیه قرار ندارند و چه آنان که از بیان حقیقت، هرگز تردید بخود راه ندهند، صرفنظر از غرامت هنگفتی که باید بپردازند.
اما، ترسم که برغم مشروعیتش، این اتهام اگر گمراه کننده تلقی نشود، میتواند برهانی بشمار رود که از ترس در نیمه راه باز میماند و مسئول واقعی همچنان ناشناخته ماندگار میماند. چرا که قهر و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی را بر خاسته از انگیزه قدرتخواهی و سروری طلبی قشر آخوند و پیروانشان در سطح جامعه برهبری ولی فقیه ارزیابی میکنند، نه برخاسته از آئین اسلام. آئینی که بفرمان الله، خداوند یکتا و یگانه با رحمان و رحیم خواندنش، آغاز میگردد، اما، بعد هیچ نجوید و نخواهد مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری. یعنی که قهر و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی در ذات دین اسلام نهفته شده است، زیرا که اسلام آئینی ست که اساس و بنیان آن فرمانروایی و فرمانبری ست، آئینی ست که نه گویی و سرپیچی و اعتراض و مقاومت را سخت مورد تنبیه و مجازات قرار میدهد. چرا که اسلام آئینی ست که با آزادی بیگانه و خود آئینی بشر را گناهی نابخشودنی بشمار آورد.
تردیدی نیست که آخوند خامنه ای، در
راس نظام، باید مسئول اصلی جنایاتی شناخته شود که در زندانهای کشور و در سطح جامعه
وقوع می یابند. چرا که او فرمانروای نهایی ست و همگان از جمله قضات و بازپرسان و
بازجویان و شکنجه گران، همه فرمانبرند. نه اینکه فرمانبری معذور است و مصون از
مسئولیت. با این وجود، شناسایی آخوند خامنه ای و پیروان او، بعنوان مسئول اصلی
تمامی جنایات بر علیه بشریت، میتواند این شبهه را بوجود آورد که چه بسا درون مایه
فرمانروای یکتا و یگانه، آخوند خامنه ای، همچنین درونمایه، کارگزاران و فرمانبران،
از چیز دیگری بجزباور بارزشها و اصل و اصول اسلام ساخته شده اند. که جنایات و
تبهکاریهایی که در نظام مقدس اسلامی رخ میدهد و ظلم و ستم و انجطاط و تباهی که
جامعه با آن دست بگریبان است، نباید بپای دین نوشته شود.
مماشتگران، بر آن باورند که اسلام همواره مبرا از زشتی ها و پستی ها ست، مبرا از خشم و خشونت و بیرحمی ها، مبرا از یورش و تجاوزها، مبرا از فریب و فریب کاریهای، از دروغگویی و سرکوبگری ها، بوده و هنوز هم. که اسلام، دین صلح و صفا، دوستی و برادری ست. از همه مهمتر اسلام دین عدالت است و برابری. پس اگر خطایی هست و گناهی، اگر قهری هست و خشونتی، نیز بیرحمی و انتقام ستانی، همه برخیزند نه از دین و آئین اسلام که ناشی از سرشت بشری ست. ناشی از قدرتخواهی و سروری طلبی آخوند خامنه ای ست که او، خود و پیروانشان تبهکاراند، نه دین و آئینی که بدان باور دارند.
یعنی که مردم ایران باید باور کنند که آیت الله ها و حجت الاسلام هایی که ابزار قهر و خشونت و بیرحمی را در انحصار خود درآورده اند و بر جامعه فرمانروایی میکنند، دین اسلام را درست نفهمیده اند. گویی که آن بازجویانی که نه گو و معترض را در سیاهچالهای مخوف اوین در زیر شکنجه به خواری و حقارت میکشانند و بر روح و جسم شان ضربات التیام ناپذیر وارد نموده و مورد تجاوز، از جمله تجاوز جنسی، قرار میدهند، دست به اعمال و رفتاری زده اند که در دین اسلام یافت نمیشود و یا باید در مسلمان بودن جلاد و شکنجه گر، یا آن باز جویی که جوراب و یا کهنه ای کثیف را در دهان انسانی دیگر فرو میکند و چشم ش را می بندد و با کابل پیکر او را زخمین نموده، سپس مبادرت به عریان ساختن و تجاوز به جسم و جانش میکند، ربطی به عبادت و مناجات او ندارد، ربطی به اجتهاد و به باور و ایمان او به الله و رسالت و امامت و جهاد و شهادت و آموزشهای قرانی ندارد. در چنین صورتی باید بپذیریم که دین زاینده وجدان در آدمی نیست و یا نقش ش در شکل بخشیدن به وجدان بسی بسیار ناچیز است.
حال آنکه، دین اسلام است که در این ماجرا چهره واقعی خود را مینمایاند. چرا که ولی فقیه، آخوند خامنه ای و طایفه آخوندها در سراسر کشور، عناصری هستند که از دل دین اسلام زاییده و در دامن دین پرورش یافته اند. درون مایه آنها را دین شکل میدهد. چگونه می اندیشند، چه احساس میکنند و چه رفتاری از خود بروز میدهتد، از اسلام ناب محمدی ریشه برگرفته است. آخوند خامنه ای، آیت الله ها و حجت الاسلامها، طلبه های حوزه های علمیه و قشربروکراتها و تکنوکرات ها، بویژه رده های زیرین نهادهای دولتی، همه دینی اند و دینی می اندیشند، و دینی عمل میکنند. احساس و عواطف شان دینی ست. آنها بواسطه دین اهرم های قدرت را در دست گرفته اند. یعنی که زشت ترین و شنیع ترین اعمال ممکن، شکنجه های وحشت بار جسمی و روحی و تجاوزات جنسی، بدست کسانی صورت میگیرد که تبلور دین هستند. حرفه شان دینداری و زهد ورزی ست. امام جمعه ای که بر فراز منبر کلاشینکف را در دستهای خود میفشرد، بیانگر این واقعیت است که دین است که قدرت را بدست خود گرفته است. یعنی که نقش دین در ببار آوردن رژیمی که در تقلیل انسان به گوسفند، از هیچ جنایتی، از شکنجه و تجاوز جنسی و محاکمات نمایشی گرفته تا اعدام های دسته جمعی در خفا و برگزاری مراسم اعدام در ملا عام، نقشی ست کلیدی.
بعبارت دیگر، این درون مایه دینی ست که بجای آنکه نقش بازدارندگی را در ارتکاب بجرم و جنایت و ظلم و ستم در وجدان فرمانبر، بویژه اگر دینمدار باشد، بازی کند، رفتار جنایت بار را پاداش داده و مشروع مینماید. البته که مشروط باینکه در دفاع از وحدت و یکتایی الله و اصل و اصولی که به پیامبر برگزیده خود محمد، فرزند عبدالله، با ابزار وحی مخابره نموده است بعمل دراید. قتل فی السبیل الله، کشتار در راه الله، جهاد، یک فرمان مقدس الهی س، مگر چیزی جز قهر و خشونت هم هست، که از باورمند انتظار میرود که بدان تسلیم شود و از آن اطاعت نماید. حال بگذریم که الله نه تنها مالک بهشت بلکه مالک دوزخ هم هست، آنجا که الله آنان که نسبت بوحدت و یکتایی و یگانگی او تردید بخود راه داده اند، کافران و منافقان را به بدترین شکنجه ها محکوم میکند، آنان را زنده میسوزاند و تبدیل بخاکستر نموده و دو باره بزندگی بازگرداند تا یکبار دیگر رنج و درد سوختن در شعله های آتش دوزخ را تحربه نماید، فرایندی که تکرار شود نه صد و یا هزار بار بلکه تا ابد. یعنی که الله بیرحمی و انتقام ستانی را باوج خود میرساند. بی دلیل نیست که الله در کتاب مقدس، قران، خود را خدایی توصیف میکند منتقم و جبار که باید از انتقام او خوف بدل بگیری.
بعبارت دیگر، زندان اوین تبدیل شده است به جهنمی که کافران و منافقان بر اساس حکم الله مورد تنبیه و مجازاتی قرار میگیرند که هرگز از حافظه شان محو نشود، بگونه ایکه نه تنها در این دنیا تا لحظه ی مرگ دچار درد و رنج پایان ناپذیر باشند بلکه در ان دنیا نیز در شعله های خشم الله در دوزخ تا ابد بسوزند. آخوند خامنه ای نیز، همچون الله عمل میکند. یعنی که آنچه که در ارسارتگاههای نظام اتفاق میافتد در ارتباط تنگاتنگ با آموزش های قرانی مبنی بر اشد تنبیه و مجازات مخالفین- از جمله کافرین و منافقین صورت میگیرد.
مسلم است که دیر باوری بر ما غلبه کند و در پذیرفتن حقیقت دین مقاومت نموده و نقد دین را نیز مردود بدانیم. چون میاندیشیم مگر ممکن است فردی که روزانه سر اطاعت و تسلیم در برابر خدا فرود میآورد و جای مهر بر پیشانیش حکایت از سجده های طولانی دارد، به شکنجه و زخمین ساختن روح و جسم و تجاوز بدیگری، بپردازد؟ مگر بازپرسان و بازجویان و قاضیان و دادستانها و یا زندانبانان و شکنجه گران همانهایی نیستند که برای شهادت امام حسین و زخمهایی که بر پیکر او و یاران و افراد خانواده اش، وارد شده است، هر سال به سر و سینه خود میکوبند؟ مگر هم اینان نیستند که بر دست بریده حضرت عباس چه گریه ها که سر نمیدهند و چه اشکها که نمیریزند؟ مگر اینان که اینگونه فرمان به ریختن خون و تجاوز و ضرب شتم صادر میکنند، زاهد و زهد ورز و عبد و بنده الله نیستند؟
واقعیت آنست که دین اسلام، بجای آنکه بتواند حیوان خفته در درون انسان را آرام نگاهدارد، بیدار نموده، عنان از او بر گیرد که انسان های مخالف خود و یا مخالف دین را بخاک و خون بکشانند. آنچه تمام جنبشهای اسلامیست، از طالبان و القاعده و بوکو حرامها گرفته تا حکومت آخوندها در ایران در اشتراک بایکدیگر دارند، آموزه های قرانی ست. همه آنان از باورمندان قهر و خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی اند در راه شکوفایی دین اسلام و همه آنان پرچم لا الله الا الله را بر دوش میکشند، پرچمی که نماد قهر است و خشونت.
با وجود چهل و چند سال تجربه حکومت دین، هنوز هستند بسیاری در جامعه ما که با دین رو دربایستی دارند. ناخودآگاه و یا به مصلحت، اندیشه ی بگور سپردن الله هرگز از مغزشان خطور نکرده است . چرا که این اندیشه را یا اندیشه ای تند و تیز می پندارند، یا غیر ممکن، خطرناک و مخرب و ویران کننده. اینان نه از دین حمایت میکنند و نه از حکومت دینی، اما در اینکه دین مسئله ی مبرم امروز و همیشه جامعه ی ما و منشاء تمام عقب ماندگی های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بوده است، شک و تردید دارند و بر آن تصورند که میتوان روزی عروس زیبای آزادی را در آغوش کشید بدون آنکه الله را بگور بسپارند. در بهترین وجهش البته که آرزومند جدایی دین از سیاست هستند، گویی که تجربه تاریخی غرب را میتوان بر اسلام و جامعه ایکه تحت سلطه دین بوده است، پیاده سازی نمود و اسلام را از قدرت و یا دین را از سیاست جدا نمود. یعنی که دین در حوزه های علمیه و در مساجد و در خانه ها، موضوعی فردی و خصوصی، سیاست در بیرون و در نهادهای مجریه و مقننه و قضایی. دین روحانی و معنوی، سیاست، دنیایی و مادی. دین، پاک و منزه و مبری ازگناه، سیاست، آلوده و مزور و ریاکار. خوشا خوشخیالی!
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر