۱۳۹۹ تیر ۱۳, جمعه

دوران حکومت الله

بسر رسیده است!




مردم ایران پیوسته مردمی بدهکار بوده اند، بدهکار به نظام استبدادی. این بدهکاری با فروپاشی نظام شاهی به پایان رسید، اما، فقط برای لحظاتی کوتاه. چیزی طول نکشید که بدهکاری مضاعف گردید. بدهکاری به استبداد دین بر بدهکاری به استبداد سیاسی نیز افزوده شد. مردم ایران دیگر تنها به دیکتاتور، در حال حاظر به ولی فقیه، آخوند خامنه ای، بدهکاری ندارند، بلکه به الله، خداوند یکتا و یگانه، نیز بدهکاراند. طلبکار اصلی الله است. دیکتاتوری که بر ما حکومت میکند، خود را جلوه و مظهر اراده الله میخواند و همچون الله هیچ نجوید و نخواهد مگر تسلیم و اطاعت، مگر عبودیت و بندگی و یا در یک کلمه "تعبد." پس این الله است که مسئول است. که ملت ایران نه با ولایت فقیه و خاندان فقها، که با الله است که روی در روی قرار گرفته است. چه جای روی دربایستی است. حقیقت آن است که تردید مدار که براندازی نظام ولایت از براندازی الله میگذرد.

بیش از چهل سال است که هیچکس بجز خدای بی همتا، الله بر این جامعه حکومت نکرده است. هیچ چیز نیست که با نام الله آغاز نشود و پایان نگیرد. هیچ عقد و قراردادی، هیچ تصمیمی اتخاذ نگردد و هیچ برنامه ای ریخته نشود مگر بنام الله، هیچکس به تخت شلاق بسته نشود، بزندان نرود، شکنجه نشود و بدار مجازات آویخته نشود مگر بنام الله. در تتیجه چه کسی را میتوان مسئول مصیبت و نکبتی که گریبان ملت را گرفته است دانست؟ کیست مسئول این همه نگونبختی و سیه روزی: فساد تا زیرین ترین لایه های جامعه گسترش پیدا کرده و فقرو فلاکت باوج خود رسیده است، توسعه فحشا و اعتیاد جامعه را در سراشیب زوال و ذلت قرار داده است. ثروت ملت بطور روزانه مورد غارت و چپاول کسانی قرار میگیرد که در پیشانی خود نشانی از سجده های طولانی، از عبودیت و بندگی به الله دارند. البته همه بآن دلیل که الله به ولی خود، ولایت بخشیده است که بر علیه کفر و با طل بر خیزد و تا ابد شیطان بزرگ، آمریکا را بجنگ بطلبد.

درچنین صورتی چگونه میتوان آخوند خامنه ای و همردیفان حوزه ای او را مسنول وضع موجود دانست.  در حالیکه هر سری که بر زمین افکنده است و هر خونی را که ریخته و بهرجنایت و غارتی که دست زده است، معطوف نه به اراده خود بلکه معطوف به اراده الله بوده است، چگونه میتوان او را مسئول دانست؟ مگر فقها در تحصیل اجتهاد چیزی دیگری جز اصل و اصول عبودیت و بندگی و تسلیم و اطاعت میآموزند؟ آنها در اسارت به کمال رسیده اند. چگونه میتوان آنها را مسئول دانست. آنها نه به آزادی بلکه در اسارت و بندگی زندگی گذرانده اند. هرچه که انجام داده اند با هر نتیجه ای، چه خوب چه بد، معطوف بخواست الله، خداوند یکتا بوده است. موضوع خیلی ساده است: الله مسئول است. همه مسئولیتها نهایتا به الله ختم میشود، به آن الله که از بیخ آسمانها بر فراز منبر قدرت جلوس یافته است.

آخوند خامنه ای و همقطاران حوزه ایش، البته که عاری از هرگونه مسئولیت اند، به آن دلیل که مسنولیت تنها میتواند از آزادی برخیزد نه از عبودیت و بندگی. چگونه میتوان از یک "اسیر،" از یک بنده از یک رعیت، انتظار مسئولیت داشت؟ اسیر و زندانی، در بند اند، در بند قواعد و مقررارت شریعت. آیت الله های حاکم با صرف عمر خود در کسب "اجتهاد" ، در واقع دست و پا و ذهن خود و پیروان خود را به بند و رنجیر میکشند و در ستیز با آزادی به نهادین ساختن "بندگی" میپردازند و بر آن ارج بسیار مینهند. همچنانکه کمی زودتر اشاره شد، محور تحصیل اجتهاد نه آزادی بلکه عبودیت و بندگی ست. نه پذیرش مسئولیت بلکه گریز است از مسئولیت.  "علم " فقه در واقع چیزی نیست مگر علم به قانونمندی های اطاعت و فرمانبری و تقلید و تبعیت، مفاهیمی که رساله های مجتهدین، بدون استثنا، با بحث در باره آنها آغاز میگردند. فقاهت از آزادی می هراسد بآن دلیل که از مسئولیت پذیری اجتناب میورزد.

این بدان معنا، که براندازی نظام ولایی ممکن است که دیر یا زود بواقعیت بپیوندد، اما، میتوان انتظار داشت باور به الله به یکتایی و کلام و پیامبر و امامان ا،و پایان بگیرد؟ آیا نگرش الله به انسان بعنوان بنده، عاری از عقل و خرد و نیروی آفریننده، مطیع و فرمانبر نیز پایان میگیرد؟ آیا حقیقت کلام الهی، کلامی که از آن انتظار همه گونه معجزه میرود، آشکار خواهد شد که چیزی نیست مگر کلام عبودیت و بندگی، تسلیم و اطاعت و فرمانبری؟ که این آموزش الله است، زمینه ساز و تحکیم نظام استبدادی. آیا انسان میتواند به یکتایی الله شک و تردید کند بدون آنکه محکوم بمرگ شناخته شود بجرم "کفر،" شرک" و یا "نفاق؟." چگونه انسان میتواند تعبد و بندگی را نفی کند در حالیکه تنها چیزیست که الله از انسان میخواهد. آیا بر توصیه الله مبنی بر دفاع از وحت الله با ابزار جهاد و شهادت، باور به قتل فی السبیل الله، یعنی که بر خشونت کین خواهی نهفته 
در ذات آموزشهای الله خط بطلان خواهیم کشید؟

خانم فائزه هاشیمی، دخت یکی از معماران حکومت الله، حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی، در مصاحبه اخیرش با استاد عباس میلانی، اظهار داشت که قرآن دست باورمندان را در فهم کلام الهی باز گذارده است و از تجربه شخصی نقل کرد که پس از مرگ پدر، برادران بجای آنکه بر اساس توصیه قرآن دوبرابر زنان ارث ببرند، مساوی با زنان سهم گرفتند. در ادامه نیز به کشورها با فرهنگ و ساختارهای سیاسی متفاوت اشاره کرده که اسلام را بر اساس فهم خود پذیرفته اند. وی فراموش کرد که بگوید که در جمهوری اسلامی، این دین و متولیان دین اند که بر جامعه حکومت میکنند، ساختار سیاسی ای که در هیچ کشور دیگری وجود ندارد. که در جامعه ما اکنون قدرت در دست دین است و با زبان دین، یعنی که با زبان الله سخن میگوید و بنام الله ست که ولی فقیه حکومت میکند. بگذریم که در کشورهای مسلمان دیگر، الله را خدایی می پندارند که بخشنده و مهربان است، نه خواستار جهاد و شهادت، نه خواستار تسلیم و اطاعت و فرمانبری.

چنین بنظر میرسد تا زمانیکه مردم به آن خدایی باورد دارند که آخوند ها بنام او خطبه میخواند و بنام او شمسیر بر کشند، و سرها بر زمین افکنند، نمیتوان به رهایی و آزادی به برپا داری یک جامعه انسانی امیدوار بود. اما، تردید نباید داشت که دیر یا زود مردم به راز کلام الهی آگاه شده و بر آنچه که در خوار داشت انسان در آن بیان شده است خط بطلان برکشیده و از الله خدایی بر سازند دوستدار انسان نه دشمن آشتی ناپریر انسان و ازادیها و حق و حقوق انسانی. آری، بیش از آنکه به حکومتی نو نیازمند باشیم، سخت محتاج خدایی نوین هستیم. دوران حکومت الله بسر آمده است.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر