رها از خدعه و فریب!
=
اگر تاریکی، سایه شومش را
همچنان بر سر ملت گسترده است؛ اگر چهل سال پس رفته و بسوی مردگان روانیم؛ اگر شان
انسان تا حد حیوان نزول کرده و از ابتدایی ترین حق و حقوق خود محروم گردیده است و
همچون حیوانی انگاشته میشود که به تعالی و کمال رسد در "تسلیم " و
"اطاعت" و در تعطیلی نیروی عقلانیت؛ اگر چنان خوار و ذلیل گشته ایم و تن
بقواعد و مقررات پوچ ضد بشری شریعت اسلامی داده ایم؛ اگر نمیتوانیم بآزادی
برگزینیم و بآزادی بزبان برانیم انچه را که دوست میداریم، بآزادی بپوشیم و بنوشیم
آنچه را که میخواهیم؛ اگر فقر و بینوایی دامن بیش از هشتاد درصد مردم را فرا گرفته
و فساد و فحشا تا زیرین ترین لایه ها رخنه کرده و تارپود جامعه را موریانه وار
خورده و بسوی انحطاط و تباهی اخلاقی سوق میدهد؛ اگر چهل سال جدایی جنسیتها و تجاوز
بحقوق زنان را پذیرفته ایم و هم اکنون، بسوی تیره بختی و سیه روزی بیشتری
رهسپاریم، یک دلیل بیشتر وجود ندارد، با شتاب و اشتیاق و با رضای خاطر باستقبال
حکومت دین رفتن، حکومتی که جلوه آن آیت الله ای بود برخاسته از نهاد دیرینه
"فقاهت" آیت الله خمینی که بزودی
به مرتبه "امام" ارتقا یافت و به "معصومین" و"مطلومین."پیوست.
بزبان ساده، ما چوب دین را
میخوریم، چوب باورها و اعتقاداتی را میخوریم که بلحاظ تاریخی برساخته دست، علما و
فقها، متولیان دین بوده و هستند، باورها و اعتقاداتی که بارث بما انتقال یافته و
بارث برای آیندگان بجا میگذاریم. دستگاه فقاهت، در دامن این جامعه پرورش یافته و
وابسته به دولت (در دورانی کاملا) و "وجوه" دریافتی از طبقات و اقشار
مختلف بوده است. در میان جوامع مسلمان تنها در جامعه ماست که در آن قشری وجود دارد
که بر خود نام "روحانیت" نهاده و و با پوشاکی ظاهرا ابتدایی خود را از
دیگران متمایز مینمایند، قشری که قشر "مفتخوار" جامعه شناخته شده است.
افراد این قشر است در حوزه های علمیه، بهزینه جامعه، عمر گران صرف آموزش
"علوم" فقهی، بر گرفته از کلام الله، نمایند، علومی که هدفی ندارد مگر
مدیریت و به بند کشیدن رفتار و گفتار آدمی. هم
اینان بوده اند که در مقاطع مختلف تاریخ، ظاهرا، در برابر خودکامی ساختار قدرت
به مقاومت بر خاسته و بر منبر روضه و موعظه بنقد دستگاه پادشاهی میپرداختند، بویژه
در سالهای پایانی شاهنشاهی، زبان منبر نشینان هر روز زهر آگین تر میگشت و هر چه
بیشتر عامه مردم را بجوش و خروش وا میداشتند. البته، لشگر منبر شنیان، دیگر به
روضه صحرای کربلا و هلاکت امام سوم بدست یزید بن معاویه، اکتفا نمیکردند، از
عدالتخواهی و برابری سخن میگفتند، از جامعه ای با ارزشهای ولای انسانی، تهی از
فساد و فحشا، رها از اعتیاد و آلودگی جوانان،
همچنین از "استقلال" و گاهی نیز از "آزدی،" چنانکه
گویی این مفاهیم از دین اسلام بر خاسته و یا هیج خصومتی اسلام به آنها نمیورزد. فریب
و خدعه ای که چهل سال است جامعه تاوان آنرا با پسروی و تحمل درد نا آزادیها می
پردازد، با گسترش فقر و عقب ماندگی، درد ورشکستگی اقتصادی و کاهش روزانه ارزش پول
ملی، پولی که بازتاب ارزش کار انسانی ست.
اما، چهل سال از آن زمان
گذشته است، از آن وعده های تو خالی و فریبنده. کارنامه حکومت قشر مفتخواران پیش
روی کسانی ست که در دامن نظام پرورش یافته اند، نسلی که با همه تبعیض ها، از جمله
تبعیض های جنسیتی، عقیدتی، دینی، منطقه ای و محلی، با همه سختگیریها، محدودیت ها
محرومیت ها و بطور کلی با انواع و اقسام "نا آزادیها" ساخته اند. با این
وجود، همین نسل است که در اواخر 96 دست رد بر سینه حکومت دین، حکومت آخوند ها و
یاحکومت اسلامی نهاد و فریاد برآوردند که «حکومت اسلامی نمیخواهیم، نمیخواهیم.»
این نسل مارکسیست لنینیست های انقلابی، چریک و مجاهد و توده ای نیست که عهد مودت
با سیاهترین ارتجاع، با حکومت روحانیت برهبری امام مقدس، امام خمینی، به بندند به
آن امید که پای سفره قدرت بنشینند.
نسلی که در دامن نظام پرورش
یافته، خود را با حکومت قشری از جامعه روی در روی می بینند که از اسلام پله ای
ساخته که مردم را بذلت بکشاند. در واقع آنچه در خیزش های مردمی در اواخر 96 در بیش
از صد شهر، اکثرا روستاهایی که در طی چهل سال گذشته به شهر تبدیل شده اند، بظهور
رسیده است، خود نشانی ست بر آغاز دوران تقدس زدائی و رهایی از خدعه و فریب متولیان
دین. از سر تجربه است که خیزشگران، فریاد برآوردند، «دشمن همین جاست-» برخلاف چهل
سال در گیری ولایتبا دشمن خارجی، بویژه با
امریکا- که در آغاز مورد تایید و تاکید انقلابیون چپ هم قرار گرفته بود و بخود
میبالیدند که نظام را به چپ رانده اند- «دروغ میگن امریکاست.» اما، کدام است آن
دشمن، دشمنی که در میان ما همین جاست؟ آیا کسی میتواند باشد بجز آنانکه بر سراسر
جامعه سلطه افکنده اند، بجز آنانکه قشر مفتخوار جامعه محسوب میشوند، قشر روحانیت؟
این بدان معناست که در آنچه
در شهرهای کشور در 96 بوقوع پیوست درواقع سمت و سویی که جنبش مردمی باید بخود
بگیرد روشن ساخته است. که باید با دشمن درونی بمبارزه بر خاست دشمنی که دیر زمانی
ست، ملت را فریفته و همه هر انچه که داشته است مورد تاراج قرار داده است، از میراث
فرهنگی گرفته تا ثروت ملی. این دشمن نمیتواند قشر دیگری باشد جز قشر روحانیت
برهبری ولایت. آنجه خیزشگران بزبان راندند تردیدی بجای نگذاشتند که از حکومت
روحانیت است که همه مصیبت ها و نکبتها بر میخیزد. و این دستگاه روحانیت است که
باید بندهایش، از درون، از هم گسیخته گردد و دچار اضمحلال و فروپاشی شود، دستگاهی
که پیوسته دشمن آشتی ناپذیر آزادی بوده است و مهمترین بازدارنده جامعه از حرکت
بسوی تجدد و نوین خواهی در طول تاریخ. خیزشگران 96 راه آینده را بر ما نمایان ساخته اند: که
براندازی نظام ولایت از بیخ و بن بر کندن ریشه این قشر مفتخوار، قشر روحانیت است
که میگذرد. تا زمانیکه جامعه از خدعه و فریب این قشر رهایی نیابد، بسوی آزادی و
سرافرازی هرگز به پیش نراند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر