ضعف نظام
و بروز همبستگی!
واقعیت آن است که رژیمی که در قعر فساد،
انحطاط و تباهی فرو رفته و در آن بزودی به نیستی می پیوندد، رژیم دین است، رژیم
مقدسات است، رژیمی ست که بر اساس "اخلاق" و آنچه اخلاقی ست بنیان گذاری
شده است، بر اساس ارزشها و اصل و اصول دین اسلام. رژیم ولایت فقیه، رژیمی که بدست
کسانی طراحی و معماری شده است که کمترین خطایی در رعایت مراسم "وضو،"
"طهارت" و "غسل" و عبادت و نمازگزاری مرتکب نشوند،، چه شبها
که چشم بر هم ننهند از ترس باریتعالی.
اما، از هیچ خشونت و بیرحمی، هیچ تنبیه و مجازاتی روی بر نتابند. امام
مقدس، امام خمینی هنوز بر مسند قدرت جلوس نیافته، کشتار سرداران نظام شاهنشاهی را
که به انها امان داده بود به جوخه های اعدام سپرد و بدین ترتیب مهر تقدس را بر
خشونت کوبید و از آن پس تنها رمز گشایش تمام مشکلات گردید، چنانکه گویی خشونت هرچه
بیشتر و سختر، تنبیه و مجازات هرچه شدیدتر، تکرار جرم و جنایت و تمایل با
"اباحیگری" نا محتمل تر.
از آنزمان تا کنون چه
سرها که به طناب شریعت آویخته نگردید، چه تازیانه هایی که بر گرده
"گنهکاران،" از جمله می فروشان و باده گساران، فرود نیامد، چه کشتارها و
قتل عام ها که بوقوع نپیوست. چه جوانها، چه روشنفکران و اندیشمندانی، دگر اندیشان
و دگرباورانی که بدست وضودار متولیان دین، به خون کشانده نشدند.
حال باید پرسید جامعه
ایکه در آن مردان دین و تقدس، نماد تقوا و پرهیزکاری و پاک زیستی، دست شان به خون
و خشونت آلوده است، چگونه جامعه ایست؟ جامعه ایکه در آن هر آنچه که بد و زشت و نا
پسند و نا روا ست، از "تقدس" برخیزد چگونه جامعه ایست؟
این جامعه، همانی ست که
در پیش روی ماست، جامعه اسلامی، جامعه ایکه دین و متولیان آن، قشر
"روحانیت" برهبری ولی فقیه، بر آن حکومت میکند، قشر پاک دینان، قشری که
در حوزه ها به طلبه گری اشتغال داشتند. با کم و ناچیز میساختند تا عمر گران صرف
کسب علم و دانش الهی نموده و بقله
"اجتهاد،" باوج تعقل و دانایی، تزکیه نفس و پاک دامنی برسند. چه کسی
انتظار داشت که یک فقیه وارسته، جلوه زهد و تقدس، همخوابه قدرت شود و خشونت و بیرحمی،
"سفاکی" و "فتاکی" را در اندک مدتی باوج خود برساند؟
جامعه اسلامی، جامعه
ایست که در آن منبر موعظه و پند و اندرز به منبر قدرت، منبر فرمانروایی و فرمانبری
تبدیل میشود، مرز بین دین وقدرت غیرقابل تشخیص از یکدیگر و در هم فرو ریزند و بر
ذهن و عین سلطه افکند. در چنین شرایطی، قوانین ماتریالیسم تاریخی و ارزیابی رشد و
تکامل نیروهای تولیدی، چندان بکار نیاید، نیز خصومت های طبقاتی. چرا که جامعه ایکه در آن دین و قدرت یکی ویگانه
میشوند، پدیده های روبنایی اند تعین کننده ماهیت جامعه. چه، با روی کار آمدن دین
آنچه بیدرنگ دچار تغیر و تحول گردید نه نظام تولیدی که نظام فرهنگی، نظام باورها و
ارزشها بود، نظامی که هدایت کننده رفتار و گفتار در جامعه بود. با بقدرت رسیدن
دین مرز تمامی ارزشها و هنجار ها در هم
فرو ریختند. آشتی طبقاتی جایگزین خصومتهای طبقاتی گردید.
وقتی طلبه ها از حوزه
های علمیه خروج یافتند و نهادها، سازمانهای دولتی، بویژه نهادهای امنیتی و قضایی
را بانقیاد خود در آوردند؛ وقتی آخوند به فرمانروایی ، به ریاست و وزارت، به
مدیریت و قضاوت برسد، تخصص و کارشناسی ارزش خود را از دست میدهند. مثلا یکی از
وزارتخانه هایی که خود و نام وزیرش اینروزها بر سر زبانها ست، وزارت امور خارجه
است، وزارتخانه ایکه معلوم شده است که سایه اقتدار رهبری آنرا در انجام وظایف خود،
ناکام گذارده و میگذارد. یعنی که در ساختار دین و قدرت، هیچ وزارتخانه، سازمان و
یا نهادی نیست که بتواند بوظیفه تخصصی خود عمل نماید، چرا که نهایتا باید
وزارتخانه و یا هر نهاد و یا سازمانی را با منافع نظام ولایت همسو نمود. این بدان
معنا ست که مرزی بین وزارتخانه ها، نهادها و سازمانهای دولتی، بواسطه اقتدار دین،
وجود ندارد. وقتی وزیران و روسا و مدیران نظام را در نظر بگیریم، بدرستی روشن نیست
که با یک دینمدار روی در روی هستی و یا یک کارشناس، با یک طلبه و یک تکنوکرات؟
طلبه ای که از حوزه علمیه بر میخیزد و بر راس وزارت اطلاعات قرار میگیرد، بی تردید
درس حاسوسی و خبر چینی را از قرائت آیه های کلام مقدس، کلام الله آموخته است. یعنی
هر طلبه ای از راس تا ذیل، دارای چنان ظرفیتی ست که شایستگی آنرا داراست که مدیریت
هر سازمان و یا نهادی را بعهده بگیرد.
این بدان معناست که وقتی
مرز دین و قدرت در هم فرو میریزد، همه مرزها در هم فرو میریزند، ارزشهایی که
یکدیگر را نقی و یا سر سازگای با هم نداشته و در تضاد و خصومت با یگدیگرند، در هم
تحلیل رفته باهم یکی میشوند.
بعنوان مثال، هماکنون پستی
و رذالت، روی دیگر تقوا و پرهیزکاری ست، روحانیت نیز روی دیگر خشونت است و انتقام
ستانی. تسلیم و اطاعت، آزادی است و
استقلال. بندگی و عبودیت، سرافرازی است و افتخار. بازگشت به گذشته، بازگشت بدوران
رسالت و خلافت و امامت، مستلزم ترقی است و پیشرفت در آینده. جنگ و خونریزی یک برکت
است، برکتی بی نظیر، برکت الهی. رویای دست یابی به اسلحه نهایی و یا کشتار جمعی،
اگرچه فعلا در عمل ناکام مانده است، نشانی ست بر آشتی پذیری اسلام با علم بشری.
جهاد و شهادت و یا خونریزی تا آخرین قطره خون خود بمنظور تحصیل رضای خدای یکتا و
یگانه، الله، عالیترین معیار قهرمانی ست و سزاوار بالاترین پاداشهای الهی، هم در
این دنیا و هم در آن سرای نابودی، سرای حوری های باکره و زندگی ابدی. شکست در جنگ،
پیروزی شگفت انگیز است. تحریم های اقتصادی، پیشرفت است و استقلال و "اعتماد
به نفس ملی" و ساختار یک اقتصاد خودکفا و "مقاومتی." دریوزگی و
توطئه در خفا ، نشانی است بر سلحشوری و شجاعت اسلامی و نیز "نرمش
قهرمانانه." لاف و گزاف و دروغ پردازی مشروع است و بخشی ست از جهاد علیه کفر
و جهل و نادانی، چون در سوی پیمودن راه پیامبر است و تحکیم حکومت الله بولایت فقیه
بر روی زمین. "تقیه" رمز هماغوشی با قدرت است و ثروت. حجاب میشود نماد
یکسانی، برابری و یکرنگی ،
نماد"وحدت" کثرت و نماد جدایی ظاهر از باطن و نیز زنان است از
مردان.
درهم فروریختن مرز ارزشها،
مرز انچه خیر و خوب، پاک و پسندیده با آنچه شر و بد، آلوده و ناپسند، حلال و حرام،
مستحب و مکروه، بشمار میرود هویت آدمها را
تحت تاثیر خود قرار میدهد و آنها را بورطه بی باوری میکشاند. دیگر نه مطمئن هستند
که کی هستند و چه کسی میخواهند باشند. اگرچه اخیرا شاهد بر انیم که پس از گذشت چهل
سال اول یک گوره چهارده نفره از مردان، اعلام کردند که چه میخواهند و چه میخواهند
باشند و به آنان نیز اخیرا یک گروه 14 نفره از زنان پیوستند و آنها نیز اعلام
داشتند که دارای خواستی مشترک هستند. با این وجود شرایطی که شرح آن امد، البته که
بروز همبستگی در میان مردم را هرچه سخت و دشوار میکند. آیا حماسه این دو گروه
چهارده نفره تا کنون بگوش مردم رسیده است؟ آیا شنیده اند؟ پس سکوت و خاموشی ناشی
از چیست. اینجا سخن از پیوستن همگان است، همه انهایی که دارای همان خواسته های هستند
که گروه 14 نفره اول و دوم اعلام کرده اند.
تردید مدار خیلی محتاطانه،
80 درصد مردم با آن دو گروه 14 نفره هستند. البته که عامل ترس را نمیتوان از
معادله خارج نمود، که هنوز سایه اش را بر سر جامعه مستدام داشته است. اما، نباید
نبود آزادی را از نظر دور داشت. همه جنبشها تا کنون در فضایی شکل گرفته اند که
موقتا نا آزادیها و محدودیت ها، به مصلحت قدرت، معلق گشته اند. فضای باز سیاسی،
بسرنگونی نظام شاهنشاهی انجامید و فضای باز انتخاباتی در 88 به ظهور جنبش
"سبز." انتظار میرود که دیر یا زود تحریمات حداکثری، نظام را به ضعف
بکشاند. با اولین نشانه های ضعف در نظام، فضا برای معلق ساختن نا آزادیها و
محدودیت آماده، زمینه همبستگی را در بعدی
بسیار وسیعی بوجود میآورد.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر