۱۳۹۸ مرداد ۴, جمعه

شعب ابی طالب
 یا بدر و خیبر:

در محاصره و یا حمله!



وقایعی که پس از خروج ترامپ از برجام (توافقنامه هسته ای بین جمهوری اسلامی با کشورهای 5+1) بوقوع پیوسته است، سطح تنش بین دوکشور پیوسته ارتقا یافته و بر خطر برخورد قهر امیز بین امریکا، انگلیس و جمهوری اسلامی افزوده است. در خلیج فارس تاکنون شش نفت بر مورد حمله تروریسنی قرار گرفته که میگویند کار جمهوری اسلامی بوده است. آنگاه پهباد امریکایی را سر نگون کردند. درپی آن، کشتی نفت بر جمهوری اسلامی در راه سوریه در آبهای جبل الطارق بوسیله نیروی دریایی انگلیس توقیف میشود. در پاسخ سپاه پاداران ولایت، همچون گانگسترهای دریایی بیک نفت بر انگلیسی که نه مسلح بوده است و نه افرادی مسلح بجز خدمه در کشتی بوده اند، حمله نموده و آنرا توقیف میکنند.

جمهوری اسلامی ظاهرا  دست دشمنان خود را خوانده و آنها را همچنانکه وقایع نفت برها و سثوط پهباد امریکا نشان میدهد، ضعیف و متزلزل ارزیابی نموده و خود را پیروز این مرحله از درگیریها می پندارد. چرا که بوی برده است که امریکا و متحدانش قانع شده اند که جرقه ای کوچکی در منطقه به حریق ویران کننده ای تبدیل شده و نظم جهانی را بخطر میاندازد.

آنچه البته روزانه در روابط جهانی بوقوع می پیوندد، پوسته ای بیش نیست بر یک واقعیت بزرگتری که خود 
معلولند و نه علت. در زیر این پوسته، ما با تصاد و ستیز بین دو فرهنگ و تمدن، پدیده ای که سامویل هانگینتن نیز سالها پیش بدان اشاره کرده است، روی در روی هستیم و نباید آنرا دست کم گرفت. چرا که آنچه که روزانه در روابط بین المللی رخ میدهد بازتابی ست از ستیز و خصومت فرهنگ دینی که مظهر آن نه ملت بلکه "روحانیت" یا متولیان دین اند، با فرهنگ عقلانی و قانونگرا.

فرهنگ دینی، فرهنگی ست تحت "هژمونی" اسلام، اسلامی که سیاسی خوانده میشود، چنانکه گویی در اصل اسلام غیر سیاسی هم وجود دارد.  در جمهوری اسلامی از فرهنگی سخن میرانیم که در برزخ نو و کهنه، تازه و پوسیده، گذشته و آینده، گیر کرده است. یکقدم بسوی تجد د بر میدارد و چندین قدم بیشتر بسوی "سنت" باز میگردد، در آغوش سنت و کهنه و مندرج است که قشر حاکم، قشر روحانیت، احساس امنیت میکند. روحانیت یک گام بسوی آینده بر میگیرد ولی هنوز رویای بازگشت به گذشته را در سر میپروراند. چندین سال پیش از این یکی از کاگزاران رژیم دین، در توضیح شرایط حاکم گفته بود که کشور در شرایط «شعب ابی طالب" است، محلی که پیامبر اسلام در محاصره قریشی ها قرار گرفته بود. در پاسخ، آخوند خامنه ای باعتراض شیه برکشید که چه میگویید ، ما در شرایط "بدر و خیبریم" یعنی که در شرایطی هستیم که میتوانیم بزینم و بگیریم و ببریم. اما، هم اکنون گویا به شعب ابی طالب باز گشته اند.

ساختار سیاسی نظام ولایت خود نیز بازتابی است از ناسازگاری حکومت دوران حجر و یا حکومت شریعت و یا قواعد و مقرراتی بازمانده از دوران بادیه نشینی با حکومت عقل و قانون بشری در دوران تجدد خواهی. نهادهای دموکراسی، از انتخابات گرفته تا برقراری مجلس نمایندگان و ریاست جمهوری و تفکیک قوا، اساسا مفاهیمی زاییده مبارزات بشری علیه حکومتهای خودکامه، را مصادره نمودند که چهره کریه حکومت اسلام "ناب" محمدی را با رنگ و لاب جمهوریت بزک کنند، تلاشی مذبوحانه و ریاکارانه برای فریب مردم و همچنین جهانیان. بهمین دلیل، نظام پیوسته دچار تشتت و تنش درونی بوده است که خود بازتابی ست از تضاد بزرگتر در نهاد نظام: تصاد رای ولی فقیه با رای مردم، دو رایی که در یک بستر قرار نگرفته اند و هرگز نمیگیرند. چون نه ریاست جمهوری و نه قوای سه گانه و نه قانون اساسی، هیچ یک منافع ملت را نمایندگی نمیکنند. این نهادها ملتزم به ولی فقیه اند و نه ملت.

برغم تغییر و تحول در تکنولوژی، بویژه صنعت موشک سازی و برج سازی و سد راه اندازی، برغم وجود فرهنک مصرفی و کالا شیفتگی،  فرهنگ روحانیت، فرهنگی ست دین محور که بر جامعه سلطه افکنده است، فرهنگی در تصاد و ستیز با فرهنگی "عقلانیت" محور، فرهنگ غربی. روحانیت برهبری آخوند خامنه ای خود را مالک بر حقیقت نهایی و غایی میداند از هرگونه ظهور حقیقتی دیگری که در نتیجه تغییر و تحولی در شنونات اجتماعی صورت میگیرد، به هراس افتد و با چنگ و دندان به حفظ نهاد "فقاهت" بمثابه متولی شریعت اسلامی در جامعه بشری می پردازد. تاریخ شاهد بر آن است که روحانیت از دیر باز بزرگترین نیروی بازدارنده حرکت جامعه بسوی تمدن غریی، بسوی تمدن عقل و قانون محور بوده است و هنوز هم هست. همینقدر بس که نگاهی به نهادهای ورزشی و هنری بیاندازید. از آغاز حکومت آخوندی با هر نوع تفریح و تفرج شادی بخشی دشمنی نشان داده است. از آغاز چه سنگها که بر جلوی پیشرفت ورزشها و هنر افرینی در زمینه هنرهای موسیقی و هنرهای تجسمی و سینمایی نیانداخته است و آنها را بلحاظ مالی و امنیتی مورد مضیقه قرار نداده است. ما از روحانیت مرتجع قرن نوزدهم سخن نمیگوییم، از روحانیتی سخن میگوییم که حاکم برتمام عرصه های زندگی ست.

آری، نظام بمنظور آنکه اسلام را دینی مترقی و آشتی پذیر با پدیدیده های مدرن بنمایاند، به پیشواز علم و صنعت و تکنولوژی، بویژه غنی سازی هسته ای، میرود، اما، از رویت چهره و پیکر زنان بهراس میافتد مبادا که به "کفر" آلوده شود. نظامی که خود را منتقد تمدن غرب و شرق میداند، زنان و همچنین مردان را از ابتدایی ترین حق و حقوق خود محروم میکند تا تمدنی را بر سازد که نفی تمدن شرق و غرب را بجهانیان عرضه کند.
 بنابراین، تصاد و تنش بین نظام اسلامی  و اروپا و امریکا  بازتابی ست از دو بینش و دو شیوه زندگی که دافع یکدیگرند. آنچه نظام ولایت را با بحران روبرو میکند آنست که چه بخواهد و یا چه نخوهد بخش اعظمی از کشور به شیوه زندگی غرب تمایل دارند، بمعنای آزاد بودن، در رفتار و کردار، مسئول و قانونگرا. در فرهنگ غرب نه قواعدی برای پوشش است و نه برای خوردن و نوشیدن. چه اگر کسی عریان بیرون شود و مست و پرخوری کند، در برابر قانون مسئول شناخته میشود. در حالیکه ، قواعد و مقررات شریعت، انسان را در برابر الله مسئول میداند و از قوانین بشری میگریزند، چون هژمونی فرهنگ دینی را بچالش میکشد.

آنچه نظام را از مذاکره با امریکا، باز میدارد و متمایل بدرگیری میکند، هراسی ست که نظام فرتوت ولایت از فرهنگ غرب دارد، فرهنگی که دین را بقلمرو خصوصی رانده است و انسان را از قواعد و مقررات شریعت رها میسازد. اگر غرب نگران صدور انقلاب اسلامی ست، بآن دلیل نیست که حکومت اسلامی میخواهد بعنوان یک نیروی خیر و بشر دوستانه، قصد عمران و آبادی و ریشه کن ساختن فقر و گرسنگی و بیماری را دارد. آنها از توسعه ارزشها، شیوه زندگی اسلام و سلطه شریعت اسلامی تحت محور غرب ستیزی، بویژه امریکا ستیزی، نگرانند. آنها از ظهور و توسعه ایدئولوژای هراسناک اند که به تخریب و ویرانی، نفرت از "دیگری" و بیرحمی، تحمیل قواعد و مقررات شریعت اسلامی بیشتر تمایل دارد تا بعمران و آبادی و آزادی. نظام ولایی، نظامی ست که سلامت و ثبات و تندرستی خود را در باسارت کشیدن زنان و مردان در شبکه ای از حرامها و حلالها میداند، در اجرای "عدالت" بدون گذار از بسترهای قانونی، بسترهایی که از ضایع شدن حق متهم جلوگیری میکنند، از پاسخگویی میگریزد. امریکا و کمتر اروپا از شکل گیری یک جبهه اسلامی تحت رهبری نظام ولایت فقیه، نگرانند. آنها داعشی ها را که دیدیم با چه خشونت و بیرحمی بارگاه خلافت را برپا داشتند، سر انجام با تحمل ویرانیها و آورگی های بزرگ برانداختند. هماکنون اما با پدر داعشی ها روی در روی قرار گرفته اند. این بدان معناست که افعی وقتی جان میدهد که سرش را هدف قرار دهی.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر