۱۳۹۸ اردیبهشت ۲۰, جمعه


«پیام تازه»




استاد دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب معروف خود "دو قرن سکوت،" پس از شرح فروپاشی سلسله ساسانیان و هزیمت یزدگرد و تار و مار شدن سردار فرهیخته سپهبد رستم فرخ زاد در قادسیه و خونریزیها و تخریب و ویرانی که سپاهیان اسلام ببار آورده اند، ناگهان به شرح داستان بسیار غریبی می پردازد که دست کم صداقت علمی استاد زرین کوب را زیر سوال میبرد. وی در صفحه 112 کتاب خود تحت عنوان "پیام تازه " 
می نویسد:

زبان تازی پیش از آن، زبان مردم نیمه وحشی محسوب میشد و لطف و ظرافتی نداشت. با این همه، وقتی بانگ قرآن و اذان در فضای ملک ایران پیچید ، زبان پهلوی در برابر آن فرو ماند و به خاموشی گرایید. آنچه زبان ایرانیان را بند آورد، سادگی و عظمت «پیام تازه» بود. و این پیام تازه، قرآن بود که  سخنوران عرب را از اعجاز بیان و عمق معنی خویش به سکوت افکنده بود. پس چه عجب که این پیام  شگفت انگیز تازه در 
ایران نیز زبان سخنوران را فرو بندد و خرد ها را به حیرت اندازد(ص 115).

البته استاد هرگز بخود زحمت نمیدهد که توضیح دهد که شگفتی این پیام تازه براستی در چه بوده است که 
سخنوران عجم و عرب را به سکوت وا داشته است. آیا در "بانگ قرآن و اذان " چه سحر و جادویی نهفته بود که برای دو قرن ایرانیان را خاموش و زبانشان را الکن ساخته بود. اما در آنچه در ادامه سخنان استاد میآید، پی میبریم که حداقل این پیام تازه برای یک دسته از ایرانیان(احتمالا اکثریت) نه تنها داری شگفتی نبوده است بلکه توام با هراس و وحشت بوده است،همچنانکه استاد میافزاید که ایرانیان:

نمی توانستند لب به سخن بگشایند و شکایتی یا اعتراضی کنند از این روست که در طی دو قرن، سکوتی سخت و ممتد و هراس انگیز بر سراسر تاریخ و زبان ایران سایه افکنده است و در تمام آن مدت جز فریادهای کوتاه وحشت آلود اما بریده و بی دوام، از هیچ لبی بیرون نتراویده است.(ص115).

حال کدام یک از قول های استاد را باید پذیرفت؟ شگفتی پیام تازه را که "فضای ملک ایران " را در می نوردد و یا "هراس وحشت انگیزی" که "لب ها را دوخته" بوده است؟ درست در آنجایی که استاد باید پرده ی اسرار را بر کنار بزند، به مجیز گویی دین اعراب میپردازد،  به قرآن تقدس میبخشد و از توضیح در باره علت و علل هراس و وحشتی که ایرانیان در دل خود احساس میکردند همچنان سکوت اختیار میکند و خاموش میماند.
آیت الله مرتضی مطهری، خود فرزند پاک و صدیق اسلام، در مقدمه ای که بر کتاب استاد زرین کوب می نویسد  «دو قرن سکوت» را جشن میگیرد و آنرا  «دو قرن خروش و نشاط و جنبش و نغمه و سخن » میخواند. وی دو قرن سکوت ایرانیان را تایید این خواست الهی میداند که اسلام را در واقع در تناسب و قواره ی ایرانیان بریده بوده است. یعنی که این ایرانیان و نه اعراب بودند که میتوانستند عمق و عرض و طول معانی و مفاهیم سحر انگیز پیام تازه و یا قران را مورد فهم قرار بدهند. بعنوان سند نیز، استاد از اندیشمندان و دانشمندانی نام میبرد که استعداد شان در همان زمان به اوج شکوفایی میرسد و  شاهکارهای خود را به زبان عربی خلق میکنند و سبب افتخار ایرانیان میشوند. آیت الله مطهری خاطر نشان میکند که:

در این دو قرن بود که ایرانیان با یک ایدئولوژی جهانی و انسانی فوق نژادی آشنا شدند، حقایق ش را به عنوان حقایقی آسمانی و مافوق  زمان و مکان پذیرفتند و زبانش را به عنوان ربانی بین المللی، اسلامی، که به هیچ قوم خاص تعلق ندارد و تنها زبان یک مسلک است ، از آن خود دانسته و بر زبان قومی و نژادی خویش مقدم شمردند (ص 13).

این البته چیزی نیست مگر افسانه بافی و اسطوره سازی. این سخنان را تنها در وارونگی شان میتوان فهمید. در وارونگی شان است که حقیقت این سخنان آشکار میشود. چراکه پیام تازه محمد، پیامبری که خود را خاتم دوران رسالت میخواند، نتوانست  اعراب بت پرست آن دوران، دوران "جهالت" را قانع کند که الله یکی ست و یگانه. که او از خداوند یکتا و یگانه که در آسمانها میزیید، فرمان میگیرد. 13 سال تمام تبلیغ و ترویج، پیام تازه بسختی توانست کسانی بجز تعداد معدودی از خویشاوندان پیامبررا بخود جلب نماید. اکثریت مردم، داستان پیامبری  محمد را داستانی زاییده مغزی مالیخولیایی و هذیان گو می پنداشتند. آنها به بت های ساخته دست بشر  بیشتر احترام میگذاردند. ماورایی نمودن الله، یکی از سه بت بزرگ مکه، و تمامی قدرت را باو نسبت دادن غیر قابل پذیرش بود.

در واقع، آیت الله مطهری، مشخصات زبانی را بر میشمرد که به قلمرو قدرت، تعلق دارد، قدرتی که تنها میتوانست بضرب شمشیر کسب گردد. پیام تازه محمد، آن قدرت جادویی را که آیت الله مطهری بدان نسبت میدهد، با غارت کاروان قریشیان در بدر بدست آورد، جنگی که سر اغاز حکومت پیامبر اسلام گردید. محمد نیز در عمر کوتاه خود، نزدیک به دهسال، بیش از 60 بار به لشگر کشی و غارت و چپاول دست زد و در بیش از نیمی از آنها شخصا شرکت داشته است.

 پیام تازه، البته که بازتاب قدرتی بود فراگیر. چرا که زبان پیام تازه، زبان قدرت بود و زبان فرمانروایی و فرمانبری. زبان قرآن و یا زبان عربی، اگر به زبان علمی و ادبی هم تبدیل گردید به آن دلیل بود که زبان قدرت بوده است، زبان دستگاه خلیفه. تنبیه و مجازات، حد زنی و کشتار مگر میتواند هدفی جز برقراری نظام تسلیم و اطاعت داشته باشد.  اقتدار و اعتبار آیت الله ها و مراجع تقلید را باید ناشی از  فرا گیری و تعبیر و تفسیر زبان الله دانست. 1400 سال است که از ظهور اسلام میگذارد، آیا چیزی بجز نظام فرمانروایی و فرمانبری از خود بجای گذارده است، آیا چیزی دیگری جز تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت به الله پرستان آموخته است؟ تاسیس حکومت اسلامی در ایران تایید ی ست بر ماهیت پیام تازه، بمثابه دین قدرت و یا دین فرمانروایی و فرمانبری، دینی که بیگانه است با انسان و خصم آشتی ناپذیر آزادی.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر