۱۳۹۷ بهمن ۲۶, جمعه

کدام دین؟



بمناسبت چهلمین سال فروپاشی نظام شاهنشاهی، ویدیوهایی از مصاحبه های آیت اله خمینی در 
زمانیکه در شهر کوچک نوفل لو شاتو در فرانسه اطراق کرده بود در فضای مجازی انتشار یافته است. بعضا، بسی بسیار آموزنده و رمزگشای جلوس روحانیت برهبری خمینی بر مسند قدرت اند. بخش کوچکی از یکی از این مصاحبه ها نظر این نگارنده را بخود جلب کرد که آنرا در اینجا بمضمون نقل میکنیم و خوانندگان میتوانند اصل مصاحبه را در لینک پایان مطلب مشاهده نمایند.

مصاحبه کننده، آیت الله خمینی را که چار زانو بر زمین نشسته و چشم بزیر دوخته است مخاطب قرار میدهد و میپرسد که شما یک مرد روحانی و مذهبی هستید و کار خود را با مذهب شروع کرده اید، چه شده است که ناگهان از سیاست سر در آورده اید. آیا دیگر مذهبی نیستید و یک مقام سیاسی هستید؟

خمینی در پاسخ میگوید: مذهب اسلام غیر مذهب مسیحیت است. شما اطلاعی از مذهب اسلام ندارید. اسلام یک مذهب خشک مربوط به رابطه بنده و خدا نیست. اسلام یک مذهب سیاسی ست. که سیاستش و عبادتش با هم مخلوط اند. همچنانکه حکومتها احکام سیاسی دارند اسلام هم دارد. من الان هم دارم بمذهب عمل میکنم. نه اینکه از مذهب خارج شده ام. در چند وقت پیش من در یک بعد مذهب واقع بودم و عمل میکردم و حالا در بعد دیگرش و همه اینها مذهب است. و اینکه گفتید خارج شدید از مذهب، الان هم از جهت مذهب حرکت میکنم.

اگر آیت الله خمینی در هر مصاحبه و یا در هرجایی دست به "تقیه " زده و یا بقول خودش "خدعه" کرده است، در این بخش از مصاحبه اش در نوفل لو شاتو، مرتکب چنین زیرکی و زرنگی ای نشده است. او تاکید بسیار دارد که اسلام ذاتا یک دین سیاسی ست و اگر هم عبادی است، بزبان خمینی، عباداتش هم  در خدمت سیاستش است. در اینجا خمینی چیزی کمتر از حقیقت را بر زبان نمیراند. اما، کمتر کسی باین حقیقت، وحدت دین و قدرت و پی آمدهای آن توجه نشان داده است. بگذریم که آن دوران، دوران اندیشه و تفکر به آنچه از زبان دین بگوش میرسید، نبود. که احساسات بر انگیخه با سخنانی که از خمینی، مظهر دین، بگوش میرسید، پرده ای بر چشمان همگان کشیده و عقل و خرد را به تعطیلی کشانده بود.

در واقع، خمینی نوید ظهور دین تازه ای را میداد که نه تنها "عوام" از آن شناختی نداشتند بلکه  "خواص" هم، از جمله سیاست ورزان و روشنفکران و مارکسیستها و لیبرالها، همچنانکه خمینی بدان اشاره میکند، چیزی نمیدانستند و شاید هم نمیخواستند بدانند. هنوز هم در برابر نقد نفی دینی که خمینی از آن سخن میراند، اسلام سیاسی، یعنی اسلامی که شمشیر برکف دارد و بر کشور ما حاکم است تعصب و غیرت بجوش میاید.

آیت الله خمینی در مصاحبه هایس در نوفل لو شاتو، پیوسته شاه را مسئول "فساد،"  "ظللم،" "فحشا" و  "بی عدالتی،" و عقب ماندگی در زمینه های مادی و معنوی شناسایی میکرد و اظهار میداشت که دین اسلام، حکومتی که براساس قواعد و مقررات آن و رای مردم بر پا میشود، این مصائب اجتماعی را که ناشی از حکومت فاسد شاه است، از میان بر میدارد. بگذریم که در آنزمان، اصلا مهم نبود که حضرت آیت الله چه میگوید، بیدرنگ و بدون واسطه وارد شعور و آگاهی آدمها میشد، چنانکه گویی سخنان آیت الله، نه دارای عمقی است و نه طول و عرضی. بعضا، این را شیفتگی ای میدانند برخاسته از جذب شدن به شخصیتی پر ابهت و صلابت، بازتابنده اقتداری اسرار آمیز و یا آنچه ماکس وبرجامعه شناس آلمانی، "کریزما" مینامد. یعنی که خمینی از خود رفتار و گفتاری را بروز میداد، باور شدنی، چنانکه گویی که اگر چشم بر زیر میدوزد و بر زمین می نشیند، پوشاکی ساده تهی از هر گونه زرق و برقی بر تن دارد و باصدایی نرم و شمرده سخن میگوید، هرگز نمیتواند مرتکب خطایی شود، این در حالی بود که خمینی از حقیقت سخن میراند که او دین عبادی را بخش ناچیزی از اسلام سیاسی محسوب میکرد.

 اگر نادانی به ماهیبت مصیبتبار سخنان خمینی در آنزمان قابل توجیه ست، هم اکنون پس از گذشت چهل سال بذری که خمینی کاشته وبیک درخت تنومند ببار آورده است، نفی و ستیز با دینی که خمینی از آن سخن میراند، توجیه پذیر نیست.  مگر از مصیبت و نکبت میتوان از چیز دیگری سخن راند و قتی بحث از حکومت دین شود؟ بگذار، ولی فقیه همچنان دست بفریبکاری بزند و انکار کند که مردم را اگر از چاله ای بیرون کشیدند آنها را در چاله بس بسیار عمیقتری فرو انداخته اند. که ملت ما در تحت اسارت دین، هستی خود را بباد داده اند تا آنجا که بهر خواری ای تن میدهند تا لقمه نانی بدست بیاورند. با ناخرسندی تمام است که بگوییم، شرایط همینگونه نمی ماند و بسوی تیرگی بیشتر در حرکت است.

پس از چهل سال شاید زمان آن فرا رسیده است که بدون قصد بی اعتنایی باعتقادت و باورهای مردم، بگوییم  که از کدام دین سخن میگوئیم و با ستیز با کدام دین است که باید برخیزیم. چه نمیتوان ساختار قدرت را بچالش کشید بدون آنکه به ستیز و نفی دینی برخیزی که خمینی از آن سخن گوید، ازدینی که بقول خود وی ربطی به عبادات ندارد، ازدینی که با قدرت یکی ست و یگانه. امروز باید از دینی سخن راند که ار لوله تفنگی برخیزد که خطبه خوان جماعت های جمعه بر فراز منبر "قدرت" در دست میفشرد.  امروز باید از دینی سخن راند که برهمه عرصه های زندگی، چه عمومی و چه خصوصی سلطه افکنده و همه چیز را برنگ و بوی خود آلوده کرده است. امروز هیچ سیاستی نیست، هیچ گفتمانی نیست، از هنری و ادبی گرفته تا حقوقی و قضائی، وکیفری و... که شریعت در آن حضور نداشته باشد. باز تاب سلطه شریعت را میتوان در حجاب اجباری و جدایی جنسیتها و قواعد و مقررات پوشیدن و نوشیدن و رقصیدن و شادی و طرب، بخوبی مشاهده نمود. 

آیت الله خمینی خود در مصاحبه هایش در نوفل لو شاتو  تاکید میکند که اسلام دیگر و عظ و موعظه، پند و اندرز، درس اخلاق و تزکیه نفس نیست. که اسلام یک دین حوزه ای نیست بلکه دینی ست که با تبعیت از پیامبر اسلام، باید بر فراز مسند فرمانروایی قرار گیرد. چهل سال است که از فرمانروایی دین که مظهر آن روحانیت است میگذرد، چهل سال از حکومت دینی میگذرد که بقول خمینی سر اسازگاری با فساد و فحشا و ظلم و بی عدالتی ندارد. بنگر که همه بدیها همه زشتیهایی و همه نابرابری ها که بحکومت شاه نسبت میداند، نه  مضاعف بلکه باوج خود رسیده اند. فساد نه از کمبود برخیزد نه از روانی متخلف و یا طماع، فساد نه از زیر که از راس است که انتشار مییابد. چرا که فساد از دین فروشی است که ریشه میگیرد، که منشا آن ولی فقیه است و قشر روحانیت.

خمینی در واقع دین تازه خود، اسلام سیاسی را بمردم فروخت با قیمتی بس گزاف، معامله ای که ملت را به فقر و فلاکت کشانده است. بیجهت نیست که ملت بخاک ساه نشسته است.  خمینی شاه را بارها به رواج فحشا و اعتیاد جوانان به هروئین، متهم میکرد. بنگر میلیونها جوانی که از سر یاس و نا امید بدامن نیستی می شتابند، بنگر بزنان مزدوج و دختران کمتر از سیزده ساله ای که برای گذران زندگی باید  تن بروسبیگری بدهند. خمینی نمیدانست که چگونه دین میتواند جامعه را از بیخ و بن فاسد نموده و ظلم و بی عدالتی را باوج خود برساند. او نمیدانست که وقتی که دین با قدرت به حجله زفاف برود و بکارت خود را ازد دست بدهد، جامعه را به فساد و فحشا و  انحطاط و تباهی میکشاند. شرایطی که هم اکنون ناظر بر آن هستیم. تحت حکومت اسلام است که هم اکنون مردم یکصدا ناله برآورند که "فریاد از این همه بیداد،" بیدادی که از حکومت دین برخیزد. برغم این واقعیت است که بعضا بر آن تصورند که میتوانند بدون ستیز با دین از حکومتی دینی عبور کنند.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر