۱۳۹۲ خرداد ۱۱, شنبه


گفتمان انتخابات

و یا گفتمان فرمانروایی و فرمانبری؟


تردیدی نیست که  انتخابات از آغاز برای حکومت آیت الله ها و حجت الاسلام ها، طراحان و معماران حکومت اسلامی، مشکل آفرین بوده است. چرا که میدانیم، انتخابات ابزاری ست در خدمت بیان اراده افراد جامعه بطور مساوی و برابر که نهایتا در یک فرد، ریاست جمهوری، بازتاب مییابد. که انتخابات ویژه جامعه ایست، که فرد را فرمانفرما و خود مختار بشمار میآورد- هر چند خرد و ناچیز در برابر پروردگار و یا در جامعه بزرگ بشری. رای فرد بیانگر اراده ای ست معطوف به عقل و خرد و آزادی. فرد، فرمانفرما محسوب میشود به آن دلیل که در گزینش آزاد است. مجبور نیست که از کسی فرمان بگیرد. تسلیم اراده ای دیگری شود - هرچه قوی و زورمند - سر فرو آورده و اطاعت کند. دهان فرو بندد و سکوت اختیار نموده تن دهد مثل یک زندانی به  زنجیر اسارت و بندگی.

حال آنکه حکومت اسلامی، حکومت فرمانروایی است و فرمانبری، حکومتی ست که در پیروی از آموزش های قرآنی و سنت پیامبر اسلام معماری شده است، یعنی بر اساس گفتمان فرمانروایی و فرمانبری. در گفتمان اسلام، فرد هستی ندارد. فرد موجود ناچیزی ست از "امت "، جزئی از کل، تابع، و وابسته ،همچنانکه بنده به خداوند و رعیت به ارباب وابسته است.  هم چنانکه خداوند، الله، یکتا و یگانه است، فرمانروا نیز یکی است و بی همتا و بدنه جامعه، از بالا تا پائین، برغم اختلاف مرتبه در ساختار قدرت و ثروت و منزلت، و نیز اختلافات گوناگون دینی، قومی، محلی و منطقه ای ، طبقاتی و راه روش زندگی، همگان فرمانبر اند، یکسان، یک جور، همرنگ و همآهنگ. کثرت در وحدت حل و نا پدید میگردد، وحدتی که در فرمانروای یکتا و یگانه، بالاتر و برتر از دیگران تبلور مییابد. اینجاست که ولایت خود را با ملت یکی میپندارد.

در چنین صورتی انتخابات یعنی چه؟ فردی که امت وجود ش را نفی میکند، چگونه میتواند بر گزیند؟ چه نیازی به انتخابات است، در نظام فرمانروایی و فرمانبری، نظامی که بر اساس اراده و خواسته های یک فرد بگردش در آید؟ تردیدی نیست که بنیان گذاران نظام ولایت، انتخابات را اساس جمهوریت قرار داده اند نه بمثابه ابزاری در خدمت فرد، بمعنای انسانی خود فرمانفرما، مستقل، قائم به ذات و آزاد، بلکه بعنوان ابزاری برای تایید و تصدیق نظام ولایت و یکتایی و یگانگی او با ملت، که خواست و اراده ملت همان است که ولایت اراده میکند و میخواهد. انتخابات تجدید   "بیعت " با  نظامی ست بر خاسته از گفتمان پیامبر و شریعت اسلامی، گفتمان فرمانروایی و فرمانبری. 

در انتخاباتی که در نظام ولایت برگزار میشود، فرد نه استقلال و آزادی خود بلکه وابستگی و فرمانبری خویش را به منصه ظهور میرساند.  یعنی که رای ای که فرد به صندوق میریزد، وجود خویشتن را انکار میکند.  ریختن رای در صندوق، نشانی ست بر تسلیم و اطاعت به میل و اراده  ولایت، بعنوان یک فرمانبر. در گفتمان دین، انسان بنده فرض میشود، رعیتی با عقلی کوتاه و کوچک، ناتوان ار بر گزیدن. یعنی فرد موجودی ست بیگانه در آئین اسلامی. در منظر ولایت، فرد صغیر است، ذاتا نیازمند هدایت است و راهنمایی. با تسلیم و اطاعت از قواعد و قوانین تغییر ناپذیر شریعت است که بشر از حیوانی خروج می یابد و انسان میشود. در حالت حیوانی ست که انسان فرمان نمی برد، سر به عصیان برداشته و طغیان میکند. حیوان معنا و مفهوم فرمان را نمی فهمد، فقط انسان است توانا به معنا و مفهوم فرمان. فرد نا فرمان حیوانی ست وحشی که سر باز میزند از تسلیم و اطاعت از فرمانروا.

در نتیجه، گفتمان انتخاباتی در نظام ولایت، در واقع گفتمان فرمانروایی و فرمانبری ست، نه گفتمان دمکراسی و اراده معطوف به برگزیدن به آزادی. محور یکی انتقال قدرت، تبلور اراده ملت است، بدون جنگ و خون ریزی، محور دومی حفظ وحدت دین و قدرت، بازتاب یگانگی فرمانروا و فرمانبر است، بهر قیمتی، از جمله برگرفتن شمشیر و بر افکندن سرها بر زمین، به قیمت خشم و خشونت و بیرحمی. گفتمان فرمانروایی و فرمانبری، گفتمانی ست که باید تابع آن بود و از آن پیروی نمود.، گفتمانی ست ماهیتا دینی، گفتمان هدایت است و نشان دادن راه، راهی برگزیده برای فرمانبر بواسطه فرمانروا.  زیرا فرمانبر که خبره و یا نخبه نیست که بر اساس عقل اجتهاد بر گزیند و راه خود را بجوید.   گفتمان فرمانروایی، گفتمان مطلق ها ست، گفتمان نگاه داشت آنچیزی ست که باید قرنها پیش بخاک سپرده میشد. گفتمان تسلیم و اطاعت است، گفتمانی که ریشه در کلام الهی، قرآن مقدس دارد.

غرض آنکه گفتمان فرمانروایی در ستیز و خصومت است با گفتمان انتخابات، گفتمان تساوی و برابری، گفتمان قرار دادهای اجتماعی ، محدود به زمان و قواعد و مقررات، خود باز تابنده یک میثاق همگانی. جمع آن در یک زمان و مکان فرآیند وحدت دین و قدرت است و یا شمشیر و شریعت. پیامبر اسلام، پیش از آنکه شمشیر بر کشد و فرمانده لشگر و قشونی بشود، فرا خوان او را بسوی تسلیم و اطاعت به الله، و یکتایی و یگانگی او، نپذیرفتند، کسی را بجز تعدادی انگشت شمار را بخود جلب نگرد. چه از گفتمانی بر می خاست افسانه ای، باور نکردنی، گفتمانی که وقتی از زبان شمشیر بیان گردید، به حقیقت چون و چرا ناپذیر پیوست. که الله هست و نیست بجز او هیچکس دیگری. چاره ای نیست مگر تسلیم و اطاعت، نه بواسطه اراده آزاد، بلکه از سر ترس و هراس از تنبیه و مجازات و سوختن در دوزخ الله.

آوردن مثالی شاید روشنی بیشتر ببخشد به اصل قضییه: در 25 اردیبهشت، یعنی زمانی که هنوز معلوم نبود که چه کسانی از دستگاه تفتیش شورای ولایت عبور میکنند، و یا زمانی که هاشمی رفسنجانی بنیان گذار حکومت اسلامی و رئیس مجلس شورای مصلحت نظام و اسفندیار رحیم مشایی، یار و مشاور رئیس جمهور و مبتکر "اسلام ایرانی " رد صلاحیت نشده بودند، فرمانروای معظم، بر فراز منبر خطبه، بنا بر گزارش پایگاه اطلاع رسانی بیت رهبری، میگوید که:

"شورای نگهبان کسانی را که صلاحیت دارند به مردم معرفی خواهد کرد و "همه هم باید تابع قانون باشند."

همه چیز تمام. فرمانروا تکلیف همگان را، از بالا تا پائین، در برگزاری انتخابات روشن میکند. یکجا همگان را به فرمانبری، تسلیم و اطاعت فرا میخواند.  چنانکه گویی شورای نگهبان، نهادی ست مستقل از ولایت، خنثی و بی طرف، نه نهادی نگاه دار نظام فرمانروایی و فرمانبری. و یا  گویی که "قانون، " قراردادی است اجتماعی، ناشی از اراده افرادی خود فرمانفرما و خود مختار. او نمی گوید، قانون یعنی ولایت فقیه، فرمانروای نهایی. اگر حق و حقوقی نیز برای فرمانبر در نظر گرفته است قانون ولایت فقیه، از سر فریب بوده است و ریا کاری، در خدمت نهادین ساختن نظم و گفتمان فرمانروایی و فرمانبری، پوشنده چهره کریه خصم آشتی ناپذیر آزادی.

در همین خطبه وی "تأکید کرده است که "انتخابات امسال اهمیت مضاعف دارد " و باید کسی سر کار بیاید که اهل استقامت و ایستادگی باشد و با "زره پولادین " وارد میدان شود."

بدین سان مردم را فرا میخواند به تسلیم و تمکین و اطاعت. که بر گزینند فردی را که نشانه ها و مشخصات، صفات برجسته او را شناسایی میکند، یعنی فردی که "اصلح " است برای ریاست. طبیعی ست از فرمانبران انتظار میرود که اصلح را برگزینند. برغم این واقعیت که اصلح دیروز، ساده زیست و ژنده پوش و اشرافی ستیز، ابله امروز است. با این وجود فرمانروا از ایستادگی و استقامت و زره پولادین، چنان سخن میراند گویی که مفاهیمی تغییر ناپذیرند. شاید  به همین دلیل است که  نظام بدان نیازمند است. که  تاریخ بسازند بنا بر میل و اراده حضرت ولایت نه ملت. اما این واژه ها در گفتمان فرمانروایی دارای یک معنی بیشتر نیستند:  تسلیم و اطاعت، التزام مطلق به ولایت، به چشم اندازهای کوتاه مدت و بلند مدت او. چون ولی فقیه خود را نماد استقامت و ایستادگی می انگارد و در پس عبا و قبا و عمامه، به تن دارد زره پولادین. یعنی که ریاست جمهوری باید که نماد تسلیم و تمکین را به ملت و جهان عرضه نماید. که ریاست جمهوری انتخاب میشود نه برای  تغییر و دگرگونی شرایط بلکه برای فرمانبری و حفظ و ادامه راه ولایت.

یعنی که فرمانروا به فرمانبر حق بر گزیدن نمیدهد. نمیگوید بر گزین هر کس را که خواهی. حضرت ولایت به شورای نگهبان ولایت این فرمان را مخابره میکند که چیست شرط و معیار احراز صلاحیت. بی جهت نیست که هاشمی رفسنجانی و مشائی را همراه صدها کاندید دیگر رد صلاحیت کردند، یقینا، نه اهل استقامت بوده اند، نه ایستادگی و نه زره پولادین به تن داشته اند. چنانکه گویی استقامت و ایستادگی مفاهیمی هستند قابل اندازه گیری. چگونه میتوان تشخیص داد که یکی زره پولادین به تن دارد اما دیگری ندارد؟  آیا میتوان فردی را یافت بی باک و جسور امروز و هم اکنون، فردا، اما، پست و فرو مایه؟ استقامت و ایستادگی و زره پولادین، و یا ساده زیست و ژنده پوش و اشرافی ستیز الفاظی هستند حماسی، سودمند برای دین و قدرت در فریب و ریاکاری. گفتمان فرمانروایی و فرمانبری نیازی به منطق ندارد، سخت محتاج حماسه سازی ست با ابزار لفاظی.

از آنجا که فرمانروا در "علم " فقه مراتب اجتهاد را هم پیموده است، در توجیه توجیه ناپذیر تبحری خاص دارد. وی فرمانبران را از نگرانی خطا در انتخاب "اصلح " نجات بخشیده و بار سنگینی را از دوش آنان بر میگیرد و میگوید:

"چون برگزیدن و انتخاب کردن یک حجت شرعی ست  "چنانچه بعدا غلط هم از آب در بیاید، باز سرافراز است و می گوید من تکلیفم را عمل کردم."

بگذریم که در قاموس شرع انتخابات، مفهومی ناموجو و بیگانه استد، واقعیت، اما، این است که حضرت ولایت از تجربه سخن میگوید. برگزیدن احمدی نژاد هم، بدون تردید، یک تکلیف شرعی بوده است. فرمانروا، غلام فرمانبر را برگزیده بود، اما با حلقه ای قلابی بگوش. پس اگر در انتخابات غلط را بر گزیدی، چون از سر تکلیف شرعی بوده است، مرتکب خطا و گناهی     نمیشوی، تازه سر فراز هم باید باشی. گفتمان شریعت اسلامی ، خطا کار را از مسئولیت مصونیت می بخشد، بویژه اگر فرمانروا باشد.  آیا میتوان فرآیند رای پیشین ولی فقیه به احمدی نژاد را  بر کف ترازو گذارد و به سبک و سنگین کردن آن پرداخت؟ مگر در انتخابات گذشته، حضرت ولایت به ملت نگفت که بینش احمدی نژاد را نزدیک به بینش خود میداند؟ مگر او را اصلح شناسایی نکرده بود؟ هزینه 8 سال تنش و تشنج با خارج و سرکوب و خفقان در داخل را چه کسی باید پرداخت کند؟ غارت ها، چپاولگری ها و زورگیری های بزرگ را چه کسی پاسخگو ست؟ کاهش 70 درصدی پول ملی اگر غارت و زورگیری نیست، چه میتواند باشد. درد گرانی و بیکاری و فقر روز افزون را چه کسی سبب گردیده است؟ ملت به چه کسی میتواند پناه ببرد در زیر شمشیر فرمانروا؟  گفتمان فرمانروایی سوال پذیر نیست.چه جای سوال است. همه چیز به تسلیم ختم میشود و اطاعت.

پایگاه اطلاع رسانی بیت رهبری از همین خطبه نقل میکند که:

"آیت الله علی خامنه ای، رهبر ایران گفته است که "دشمن " در پی بحرانی نشان دادن وضعیت کشور و پیروزی کسی در انتخابات ریاست جمهوری است که کشور را به عقب بر گرداند."

آیا این پیامی به کاندید های ریاست جمهوری نیست که باید مراقب باشند که چه میگویند. مگر نه اینکه سخن از شرایط بحرانی ، سخن دشمن است؟ دشمن را چه نیازی ست که نظامی را به عقب باز گرداند که خود با سرعتی سرسام آور به آن سو روان است. واقعیت این است که دوران حکومت دین، دوران نظام فرمانروایی و فرمانبری، دیر زمانی ست که سپری شده است، اگر مانده است با ابزار قدرت بوده است و بکار گیری شمشیر. گفتمان فرمانروایی و فرمانبری، گفتمان توهمات هم هست. فرمانروا بر آن تصور است که تا دروازه های تمدن، قدمی بیش فاصله ندارد. اروپا و آمریکا غرق در بحران اقتصادی، منطقه در آشوب. حال آنکه نظام ولایت قله علم و تکنولوژی، بویژه در زمینه فن آوری های هسته ای، از جمله کامل ساختن چرخه غنی سازی را یکی پس از دیگری فتح کرده است.

تنها مردمی که در اسارت و بندگی بسر میبرند در برابر وارونه ساختن حقایق سکوت و خاموشی بر میگزینند. 34 سال حکومت اسلام، نشان داده است که هرگز سر آشتی با آزادی ندارد. چه فرد آزاد نه هرگز زیر سلطه رود و نه به عقب باز گردانده میشود. بحران موجود زائیده سرکوب بیرحمانه آزادی ست و تداوم آن با ابزار بیگانه ستیزی.

چه میشد اگر شاخص های دیگری هم میتوانستیم برای انتخاب اصلح بکار بگیریم ، شاخص هایی را که فرمانروا را خوش نیاید؟ آیا بنظر عقلانی نمیرسد که در پی فردی بگردیم که بند اسارت را از دست و پای ملت بگسلد، رهایی به ارمغان آورد و مردم را ببسوی آزادی رهنمون سازد؟ تنها  در آزادی ست که ملت میتواند این کشتی طوفان زده و زوار در رفته را به ساحل برساند. چه درد تورم و بیکاری، فقر و عقب ماندگی، بر قراری سکوت و خاموشی در داخل و تشنج و جنگ آفرینی در خارج، ناشی است از نظام فرمانروایی و فرمانبری، دستآورد وحدت و یگانگی دین و قدرت. بزبان دیگری، انتخابات لزوما دالی بر همساز بودن اصل و اصول اسلام با دمکراسی نیست، بلکه ابزاری ست در خور و سازگار با نظام فرمانروایی و فرمانبری. فرمانبر بر میگزیند، مثل یک شهروند در نظام های دمکراتیک، اما از میان آنانی که بر گزیده شده اند در تناسب با خواست و سلیقه و در خور نظام ولایت. متمایز ساختن گفتمان انتخابات از گفتمان فرمانروایی و فرمانبری، کوششی ست در جانشین ساختن آن با گفتمان آزادی.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر