۱۴۰۲ خرداد ۱۹, جمعه

 

نگریستن در چهره پیروزی!



پس از نزدیک به نیم قرن حکومت آخوندی، مهر دین اسلام را میتوان بر تمام زوایای زندگی مشاهده نمود. بدشواری میتوان نهادی را در عرصه های گوناگون جامعه یافت که از تاثیر و نفوذ دین و متولی آن، قشر آخوند برخاسته از حوزه های علمیه مصون مانده باشد. اثر انگشت دین بر آنچه در روبنای و زیربنای جامعه تولید و باز تولید میگردد، از فرهنگ سازی گرفته تا نظارت و مدیریت های نهادهای سیاسی و اطلاعاتی و انتظامی و امنیتی، همچنین در زمینه های مادی و تجاری، هنری، فیلم و سینما تا  رادیو و تلویزیون و موسسه های انتشاراتی. یعنی که بداشواری میتوان عرصه ای را در جامعه یافت که دین که مظهر آن آخوند است در آن نقشی بازی نکند. نیازی بگفتن نیست حکومت دین نمیتواند تمامیت خواه نباشد. یعنی که قدرت در ذات دین اسلام نهفته است.

این ادعایی ست نه معرضانه بلکه دیدگاهی ست بر خاسته از نقد دین و قدرت بعنون یک واحد، غیر قابل مجزا از یکدیگر. آنچه این امر را ضروری میسازد آن است که نشان دهیم که یکتائی و یگانگی و یا و حدت دین و قدرت یک واقعیت انکار ناپذیر است و نمیتوان نقد قدرت را از نقد دین جدا ساخت. همین بسر که نظری با وقایع خبری در چند روز اخیر بیافکنیم تا متوجه شویم که هیچ اتفاقی در جامعه رخ نمیدهد که رها از اثار دین باشد. مثلا ، انتشار نسخه نهایی لایحه عفاف و حجاب  و انواع تنبیه و مجازات، از تذکر و جریمه نقدی گرفته تا 3 سال زندان برای تخلفات گوناگون،همچون بدحجابی، کشف حجاب و عریان سازی بخشی از پیگر و یا کاملتر با پوشش های بدن نما و بدتر از همه تعرض و توهین به بانوان محجبه.

در پی خبر سفر سردار رادن به سواحل استانهای شمالی بمنظور اجرای برنامه های ویژه برای، آنچه خود " پایش و رصد ناهنجاری های اجتماعی در سواحل استان های شمالی میخوانیم. سرداری  که اخیرا برغم سوء استفاده از مقام سابق خود بار دیگر بفرمانده نیروی انتظامی تهران منسوب گردید،ه است. اما، چه چیزی این سفر را لازم و ضروری ساخته است، بر طبق آنچه سردار گفته است گویا حفظ و دفاع از "حق استفاده و برخورداری از مواهب الهی مردم بوده است." از این جالبتر هم میتوان پدیده ای یافت؟ سردار رادن ماموریت خود، مبارزه با بدحجابی  را ماموریتی الهی ، ماموریتی ذاتا مقدس میپندارد، ماموریتی که برغم تمام سختگیریها و بکار گیری ابزار سرکوب و خشونت، بدحجابی نه تنها کاهشی نیافت بلکه توسعه بیشتری یافت و تنوع و نو اوری در شیوه و بکارگیری آن باوج خود رسید. بنظر رسد که نظام سردار لایقتری را نیافته است برای مبارزه با کشف حجاب. مبارزه ای که پس از 44 سال حکومت مطلق فقیه، به قانونمند ساختن آن پرداخته است، همچنانکه در خبر پیشین اطلاع یافتیم.

واکنش معاون رئیسی به اظهارات ظریف، وزیر سابق امور خارجه،نیز، در میان اخبار چند روز اخیر بود، شاید بآن دلیل که گفته بوده است:

 "دیپلماسی خواهش و تمنا کارساز نیست، مثل قضیه برجام / اگر با نگاه سازشکاری حرکت می‌کردیم در هیچ حوزه‌ای نمی‌توانستیم قدم از قدم برداریم؛ اعتقاد راسخ داریم که امداد‌های غیبی شامل حال مجاهدان راه خدا می‌شود."

 بدرستی روشن نیست اگر در طی 44 سال حکومت الهی ولی فقیه از امدادهای غیبی خبری نشده است، آیا میتوان همچنان در انتظار ظهور آنها در آینده بود، همانگونه که بیش از 1200 سال است که منتظر ظهور امام عج هستیم و رهایی از مصیبت و نکبتی که حکومت آخوندی جامعه را در آن غوطه ور ساخته است؟

پاسخ معاون پارلمانی  رئیس جمهور، سید محمد حسینی به اظهارات یکی از " سیاسیون دولت قبل مبنی بر داشتن آروزوها در تناسب با توانایی ها، نیز در میان وقایع خبری بود که گفته است:

 قطعا اگر چنین حرف‌هایی مبنا قرار می‌گرفت، با امکانات اندک امام و مبارزان هرگز انقلاب اسلامی به پیروزی نمی‌رسید و استمرار نمی‌یافت و در جنگ تحمیلی که در آن ائتلاف نانوشته‌ای بین قدرت های جهانی وجود داشت به پیروزی نمی رسید.

فهمیددید که رمز پیروزی در چیست، در آرزوهای بزرگ است نه در شکست در جنگهای خانه برانداز هشت ساله با کشور همسایه و نوشیدن جام زهر.

این نمونه ها بمنظور ارائه موضع خاصی برگزیده نشده اند. بترتیبی که در سایت انتخاب انتشار یافته نقل گردیده است.غرض آن است که بگوئیم که تقریبا غیر ممکن است چیزی در جامعه ای که حکومت دین بر آن سلطه تمام افکنده است رخ بدهد و در پس ان و یا در لایه ای از آن دین و اثر و نفوذ دین را مشاهده نکنی. این است که با سلطه "آخوندیسم" بر جامعه، پس از نیم قرن کمتر پدیده ای را در روابط اجتماعی میتوان مشاهده نمود که تغییر نیافته باشد. مثلا، ما هرگز فکر نمیکنیم وقتی بهر دلیل الله اکبر را بر زبان خود میرانیم، یک شعار سیاسی را بزبان رانده ایم، شعاری که اثری از آن امروز بگوش نمیرسد که شاید خیلی خوشبینانه باشد اگر آنرا نشانی از آگاهی به ذات سیاسی الله اکبر تفسیر نمائیم. این تحول در بخش بزرگی از گفتمان رفتاری و گفتاری، مثل نمازگزاری و عبادت روزانه، روزه داری و نذر و نیاز و زیارت و قربانی حیوانات بوقوع پیوسته بدون آنکه بسیاسی بودن باورها و ارزشها و رفتار دینی خود هرگز آگاهی جمعی کسب کرده ایم.

در اینجا از بکار گیری ایدئولوژی در ازای دین و یا برابر و معادل آن و یا بهر عنوان دیگری، عمدا اجتناب میشود و بحث آنرا بزمانی دیگری موکول میکنیم. اما، نتیجه ای که اینجا منطور نظر است چند چیز میتواند باشد. یکی میتواند تغییر بکاربستن رفتار و گفتمانی بر شمرده شود که تا دیروز دینی محسوب و بنا بر خواست خصوصی در عمل بکار بسته میشد، به یک رفتار سیاسی. یعنی که برفتاری در خدمت و تایید و اعتبار بخشیدن به ساختار قدرت که روشن است مورد بهره برداری متولیان دین و توجیه حکومت آخوندی برهبری آخوند خامنه ای قرار میگیرد.

 منظور ثانی میتواند این پندار تلقی شود که تا زمانیکه همچنان بگفتمان و رفتار دینی مان ادامه میدهیم، نفهمیده کلماتی را بزبان میرانیم هنگام نمازگزاری روزانه، نمیتوانیم انتظار ناپدید شدن نظامی را داشته باشیم که بنام الله، حکومت میکند همان خدایی که اکثریت جامعه، نیز، بوجود او، یکتایی و یگانگی او باور دارند. خدایی که بنام او چشم  باین جهان باز میکنند و با باور باو برشد و بلوغ میرسند. یعنی که خدایی که در ذات باورمند می نشیند.  خدایی که بخشنده و مهربان است و همگان را بنده و فرمانبر خود میداند. اما، کمتر کسی باین واقعیت آگاه است که این خدا تنها آنانی را می بخشد که خود را تسلیم باراده و خواست الله میکنند و او را تنها خدایی میدانند که بجز آن خدای دیگری نیست. نمیدانند اگر انسانی نخواهد در برابر الله خود برشکند و  پیشانی بر زمین بر نهد به نشان پذیرش حقارت و خواری بعنوان بنده ای نیازمند رهنمون شدن براه مستقیم، و بخواهد بخدای دیگری باور کند، جایگاهش سوختن تا ابد در آتش دوزخ  است. پس باید که بخاطر بسپاری که بر اساس قواعد و مقررات شریعت اسلامی، احکامی که الله با زبان خود به محدبن عبداله بشکل وحی انتقال داده است، زندگی خود را نظم و ترتیب و شکل ببخشی.

این بدان معناست، در شرایط موجود، در پس هر پدیده اجتماعی از جمله گفتمان سیاسی، دین نهفته است. با این وجود در بررسی های تحلیگران حکومت آخوندی، از دینی بودن سیاستهای حاکم بر جامعه، خبری نیست. این در حالی ست که دین با همه چیز آمیخته و همه چیز سراسر به دین آغشته گردیده است. همچنانکه در نمونه های بالا ارائه شد. تحلیلگرانی هستند که سیاستهای نظام، بویژه آنهایی که برخاسته از اراده آخوند خامنه ای جزء بجز مورد تجزیه و تحلیل کارشناسانه قرار میدهند، اما، به رابطه آنچه خامنه ای میاندییشد و بزبان میراند با اصل و اصول دینی که او خود را مظهر و تبلور آن میداند، کوچکترین اشاره ای هم نشده است. حال آنکه، در پیروی از الله، ولی فقیه هم خود را خدایی میداند که بجز او هیچ خدای دیگری نیست. ممکنن است بنده ای خدا را مورد سوال قرار دهد، اما خاطر آسوده دار هر آنکس ولی فقیه را مورد پرسش قرار دهد موجودیت خود را در معرض نابودی قرار داده است.

در یکی از برنامه های تحلیلی ایران- اینترنشنال، مجری، خانم سیما ثابت نظر آقای مهدی مهدوی آزاد را در باره سخنرانی آخوند خامنه ای بمناسبت مرگ ولی فقیه اول، آخوند خمینی جویا شد. ایشان در پاسخ گفتند بهترین واژه ای که میتواند برای توصیف آن بکار گیرد "رقت انگیز است." حال آنکه کنش ولی فقیه، از نفرت و بیرحمی و انتقام ستانی نسبت به کسانی بر میخواست که او آنها را اغتشاشگران خواند و اعلام کرد که:

"طراحی این اغتشاش های پاییز گذشته در اتاق های فکر کشورهای غربی انجام گرفت؛ طراحی جامعی هم انجام دادند. پشتیبانی مالی و رسانه ای و تسلیحاتی به وسیله دستگاه های امنیتی غربی انجام شد."

حال باید پرسید، که آخوند خامنه ای بچه زبانی سخن میگوید بزبان دین و یا زبان قدرت. آیا میتوان دین و قدرت را در این عبارت از هم تمیز داد. افزوده بر این، آیا معلوم است که آخوند خامنه ای در جامه یک رهبر سیاسی سخن میگوید و یا یک رهبر دینی. برغم وجود عبا و عمامه و دینی بودن محلی که در آن خطبه خوانی میکند و منبر پهن و عریضی که تنها و بی همتا بر آن ظاهر میشود و آیه های قرآنی که اطراف حسینه را میپوشاند، همه حکایت از سلطه مطلق دین بواسطه ولی فقیه میکند، بوی همچون یک رهبریک دستگاه سیاسی مینگرند.

این بدان معناست تا زمانیکه حکومت آخوندی، بمثابه یک حکومت سیاسی مورد تحلیل و بر رسی قرار میگیرد، نیروهای اپوزسیون نمیتوانند به ابزاری مناسب برای براندزی نظام بدست آورند. چون حکومت آخوندی قبل از آنکه یک حکومت سیاسی باشد یک حکومتی دینی ست، نمیتوانی نقد یکی را از نقد دیگری جدا نمایی. این بدان معناست که زن زندگی آزادی، تا کنون تنها شعاری بوده است که نقد دین و قدرت را در هم میآمیزد و در درون خود ارزشهایی را ارائه میدهد که ارزشهای دین و قدرت را یکجا بچالش میکشد.

اینست که سخنان خامنه ای بمناسبت مرگ خمینی را باید ناشی از تنفر از آنانی دانست که آو اغتشاشگران و فریبخوردگان قدرتهای غربی و خائین بوطن میخواند. یعنی که تنفر از معترضین و منقدین است که او را با انتقام ستانی و سرکوب و کشتار و بگیر و ببند و زندان و شکنجه وا میدارد. افزایش تعداد اعدام در ماههای اخیر را باید کنشی خواند بر خاسته نه از سر قدرت بلکه از سر کم زوری و عدم اعتماد بخویش. افزوده بر اعدام سه جوان بی گناه در ماه گذشته، گفته میشود که روزی نیست که یکی بر فراز دار ولایت بقتل نرسد. قهر و خشونت، قتل و جنایت ابزاری ست در خدمت زورنمایی، در خدمت مقهور ساختن و بسکوت وا داشتن معترض و مخالف. در نتیجه، براندازی نظام نیازمند ابزاری ست دو بعدی، در آمیختن چالش قدرت با چالش دین. بعید بنظر میرسد که با چالش یکی بدون چالش دیگری هرگز بتوانیم با چشمان خویش چهره پیروزی را مشاهده کنیم.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۲ خرداد ۱۲, جمعه

 

از درون

ندای وحدت بگوش میرسد!


اگر نیک بنگری، دریابی که این روزها حکومت اسلامی، برهبری آخوند خامنه ای و پادوی وی، رئیس جمهور، ابراهیم رئیسی و دیگر سفیر و سفرای نظام، مورد لطف و عطوفت جامعه بین المللی قرار گرفته اند، بویژه کشورهایی نظیر چین و روسیه. حتی با کشورهایی همچون عربستان سعودی، البته بسفارش برادر بزرگتر، شی جین پینک رهبر خدا گریز دین ستیزحزب کمونیست از در دوستی در میاید. دیر زمانی ست که سخن از توافقی جدید با امریکا در مورد غنی سازی هسته ای بگوش میرسد، سخن از "توافق در توقف در برابر توقف، میرود، از توقف غنی سازی هسته ای در برابر توقف بخشی از تحریمات آمریکا، بخشی که نیازمند گذار از مجالس قانونگذاری نیست. سفیر عمان گویا مامور دریافت پاسخ مثبت و یا منفی رهبر معظم انقلاب بتوافقنامه ای ست که قرار است جایگزین قرارداد برجام بشود تا برئیس جمهور امریکا، جو بایدن انتقال بدهد. (مگر الله اجازه میدهد بندگانش با شیطان بزرگ وارد گفتگو گردند؟).

جامعه بین المللی حکومت اسلامی را در زمانی مورد تایید و لطف و محبت قرار میدهد و چشمان خود را بر نا آرامیها و نارضائیهای درونی می بندد که نظام، قهر و خشونت و انتقام ستانی، سرکوب و کشتار و اعدام روزانه معترضین و مخالقین را باوج خود رسانده است.

البته که دیر زمانیست طراح اصلی روابط بین المللی کسی نیست مگر رهبر معظم انقلاب، آخوند خامنه ای. طراح سیاستی دوگانه: از یکطرف در یوزگی و مماشات و تن دادن بشرایط قدرتهای بزرگ، تحت سیاست معروف به "نرمش قهرمانانه" برخاسته از اندیشه فقهی آخوند خامنه ای که بر ملا شدن آن چیزی جز شرمگینی ببار نیاورد، از طرف دیگر "فرهنگسازی" و نهادین ساختن ارزشهای نظام اسلامی با مشت آهنین، با حجاب اجباری، با ابزار سرکوب و گشت ها ارشادی، با بگیر و ببند و زندان و شکنجه و نهایتا اعدام.

 اما، باید بخاطر داشته باشیم که رفتار حکومت جوامعی که بر اساس حرمت به حق و حقوق بشری بنیانگزاری شده اند، خود برخاسته است از درک و بر رسی آنها از نیروهای مخالف، نیروهای جایگزین و پیروان آنان. واقعیتی که آنان در صحنه سیاست کشور مشاهده میکنند، چیزی نیست جز تشتت و پراکندگی، تضادهای آشتی ناپذیر و خصومت ورزی. پس از 44 سال مبارزه با حکومت آخوندی، نمیتوانند به نیرویی منسجم و سازمان یافته اشاره نمایند که شایستگی جایگزینی حکومت آخوندی را بحدی کسب کرده باشد که بتوانند روی پیروزی انها حسابی بگشایند.

واقعیت هم این است که در سراسر جهان کمتر میتوان حکومتی را یافت که دارای مخالفینی باشد بوسعت و تنوع و تعدد مخالفین حکومت آخوندی، در خارج از کشور، بویژه در کشورهای غربی. مخالفین بسیار، در هر مکان و زمانی، اما، در کل نیرویی پراکنده، از راست بگیر تا چپ و سکولار و دینی، از مشروطه خواه گرفته تا سلطنت طلب و پادشاهی خواه و ملی گرا و هر مسلکی دیگری که در مابین اینها قرار میگیرد. هر دسته و گروه مخالفی بر طبل خود می کوبد و پرچم خویش بر افرازد. یعنی که نیروهای مخالف، بیشر با یکدیگر بستیز و خصومت می پردازند تا با دشمن مشترک، حکومت آخوندی. البته که این نیروها، غالبا در خارج از کشور پرچم مبارزه با حکومت اسلامی را بدوش میکشند.

 ظاهرا، نیروهای مخالف ساکن خارج خود را صدای آنانی میدانند که در درون کشور، کف خیابانها بمبارزه مرگ و زندگی بپا خاسته اند. ادعایی که بیشتر از توهم بر میخیزد تا از فهم واقعیت. چرا که صدایی که از درون بگوش میرسد، صدای وحدت است و همبستگی. حال آنکه آنچه در خارج از کشور بگوش میرسد، هر صدایی میتواند باشد بجز صدای وحدت. بازتاب این وحدت را در سرنوشت نشست جورج تاون همگان مشاهده کرده اند.

اما، آنان که در کف خیابانها، در کوچه و بازار، در مترو و اتوبس در اماکن عمومی، نظام را بچالش میکشند، استطاعت گشودن حسابی برای حمایت کشورهای غربی برهبری امریکا را ندارند. کشورهای جهان نزدیک به نیم قرن است که به وجود حکومت اسلامی برهبری قشر آخوندی و گفتمان و رفتار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و نظام آخوندی خو گرفته اند. حضورش را در صحنه جهانی پذیرفته اند و با آن روابط دیپلماتیک برقرار کرده اند. مسلم است که هرکشوری در پی منافع خویش است وقتی وارد در ساختار روابط بین المللی میشود. نمیتوان از آنان انتظار داشت که بدفاع از حق و حقوق بشر در کشورهای دیگر برخیزند.

دانالد ترامپ فرمان نابودی سردار سلیمانی را صادر نکرد بآندلیل که حق و حقوق بشری را زیر پا گذاشته و جامعه انسانی را زیر نعلین آخوند به نکبت و مصیبتی پایان ناپذیر باسارت کشانده بود. نابودی سردار سلیمانی، غلام گوش بفرمان ولی فقیه، در کشور همسایه، عراق، کشوری که حکومت آخوندی جولانگاه خود میداند، در خدمت برافراشتن پرچم اقتدار دانالد ترامپ بود که جهان، بویژه حکومت اسلامی را متقاعد سازد که در بکار گیری ابزار قهر و خشونت کوچکترین شک و تردیدی بخود راه نمیدهد. پاسخ آخوند خامنه ای به اراده معطوف به نابودی سردار وفاداری همچون سلیمانی، شباهت زیادی بیک شوخی دارد تا ارائه پاسخی در خور "شهادت" سردار حکومت اسلامی.

 این در حالی ست که از درون یک صدا بگوش میرسد و هر صدای دیگری که بگوش میرسد، نهایتا در تایید آن یکصداست. صدایی که از شعار زن زندگی آزادی بگوش میرسد، شعاری بازتابنده تایید انچیزی که کیش اسلام نفی میکند. اسلام هم وجود زن را نفی میکند بعنوان یک انسان با حق و حقوقی برابر با مرد، هم زندگی و آزادی را از آن جهت که اسلام دین سلحشوری است و رشادت، دین جهاد است و شهادت. دین نفی زندگی ست و هر آنچه که در این جهان به لذت و طرب و شادی میانجامد. دین اسلام دین میرندگی است نه زندگی. زندگی در این جهان پوچ است و بی معنی. بخودی خود روشن استکه دین اسلام خصم آشتی ناپذیر آزادی ست. آزادی در تسلیم و اطاعت و فرمانبری است که از دین اسلام بر میخیزد نه ازادی معطوف بخود فرمانفرمایی و خود مختاری برخاسته از عقل و خرد بشری و انگیزه رهایی از بندهای اسارتبار باورهای خرافی.

گویا ندای این وحدت بگوش مخالفین خارج نشین هنوز نرسیده است که دور از واقعیت بنظر میرسد. شاید هم شنیده شده است، اما، نه بعنوان شعاری مبنی بر نفی حرف و گفتمان الله، معنایی که در ذات باورهای دینی نهفته است، نفی بندگی و عبودیت، بویژه اگر زن باشی. تایید ضد دینی بودن این شعار بتوسعه فرهنگ آزادیخواهی بر اساس سکولاریسم انقلابی میانجامد. بعبارت دیگر این شعار بر بیشتر دلها زمانی خواهد نشست که بقدرت رهایی بخش ان از خرافه اندیشی، آگاه شوند. کیست که از باسارت کشیدن زنان در جامعه سود می برد. چه کسی میتوند توانائیها و دانائی های زنان را انکار نماید. کیست که امروز زن را نا برابر و یا کمتر از مرد میانگارد؟ آیا میتوانی با باور به برابری زن و مرد بمخالفت برخیزی؟ معلوم است که کمتر کسی میتواند در این مورد پرچم مخالفت را بر افرازد. خارج از این مورد حال هر پرچمی که میخواهی بر دوش بکش با هر رنگ و کیشی.

بی نیاز از گفتن است که باور به زن زندگی آزادی، بعنوان شعاری مبنی بر نفی باورهای دینی، لزوما نفی باور و دین و ایمان فردی و خصوصی نیست. هر فردی ازاد به اندیشه و برگزیدن هر کیش و آئینی است. الغا دین رسمی ست که باید سر لوحه جنبش براندازی قرار بگیرد. کدام تفکر و اندیشه و یا گروه و حزب و سازمان سیاسی میتوان یافت که در مخالفت با شعاری برخیزد که بر بنیان حکومت اسلامی ضربات ویران کننده وارد میکند، مثل، شعار زن زندگی آزادی. باور باین شعار یعنی تایید آزادی در گزینش، در بیان و اندیشه، آزادی در گزینش دین و آئین. پذیرش این شعار بازتاب وحدت است و تائید تنوع و کثرت.

اما، چه چیزی را میتوان مانع شکل گیری یک نیروی منسجم و شایسته جایگزین با پیروان اکثریت جامعه دانست؟

 مانع ظهور یک تشکل وسیع را باید ناشی از این واقعیت دانست که اقشار گوناگون جامعه، بوویژه، زنان و جوانان، از بخشهایی از دین عبور کرده اند و بیزاری خود را از آئینی که باسارت وبندگی انسان میانجامد اعلام نموده اند. اکثریت جامعه به تجربه دریافته است که از حکومت دین، از حرام ها و حلال ها، از محدودیتها و ممنوعیتها که فساد و تباهی میآنجام و زمینه را برای رانت و رشوه و دزدی و دروغکوئی فراهم میاورد. تنبیه و مجازات مصرف کننده نوشیدنی های شادیبخش، هم بر مصرف و هم بر تولید آن افزوده است. روزی نیست که قاچاقچی بدار نیاوزیند، ایا انتقال و خرید و فروش مواد مخدر نا پدید شده است و یا بطور بی سابقه ای فرا گیر شده است؟ آری، اکثریت جامعه از دینی که شادی و طرب، رقص و پایکوبی را قدغن میکند، عبور کرده اند و همچنین از دینی که اساس ان فریب است و فریبکاری، دروغ است و ریاکاری.  در حالیکه نیروهای مخالف خارج از کشور هنوز بر آن باورند که میتوان از حکومت آخوندی عبور نمود بدون آنکه با دین خصومت ورزید خود را با جامعه بیگانه ساخت. این در حالی است که از هر زاویه که بنگری حکومت آخوندی زمینه عبور از دین را در اقشار مختلف جامعه فراهم آورده است. آینده نشان خواهد داد که آن نیرویی در میان جامعه بر قلعه پیروزی صعود خواهد کرد که اماده باشد همراه بخش بزرگی از جامعه از دین عبور نماید. باید این فرصت تاریخی را غنیمتی گرانبها و نادر برشمرد در خور تزئین یک جامعه رها یافته از خرافه باوری!

فیروز نجومی

firoz nodjomi

firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ خرداد ۵, جمعه

 

باورهای مشترک

و خاموشی قشر خاکستری!




چه خوب بود که در این مورد می توانستیم بتوافق برسیم که نادر و انگشت شماراند آنانی که بخدائی یکتا و یگانه باورمند نباشند، خدائی که در أئین اسلام الله نام دارد و خود را تنها خدایی میداند که بجز او، خدای دیگری هم نیست. این باوری ست مشترک بین حاکم و محکوم. بنام این خدای مشترک، الله است که حکومت اسلامی 44 سال است، انسانها را نهایتا بدار مجازات میاویزد. تنها حکومتی که بنام الله، بنام خدای یکتا و یگانه حکومت میکند، میتواند قهر و خشونت را در اوج بیرحمی بانجام برساند، و دار مجازات را همچنان برافراشته نگاهدارد. بدشواری میتوان حکومتی چنین بیرحم و خوشنتباری را بجز حکومتی دینی، حکومت از نوع دیگری توصیف نمود، دینی که براساس باور و ایمان بر یکتائی و یگانگی خداوند، الله بنا گردیده است.

چه شد که قدرت بدست فقها و آخوندها و طلبه ها ای افتاد که در دامن حوزه های علمیه پرورش یافته بودند؟ مختصرا، با فروپاشی نظام شاهی در1357، ساختار دین در ایران به قرنها مصالحه و همزیستی و گه گاهی ستیز و خصومت با ساختار قدرت خاتمه داد و خود بر دوش مردم دین پرست، پیروزمندانه عروس قدرت را در آغوش کشید. از درون "دینکاران" حوزه ای، هشدار آمد که دین را شایسته نیست که خود را به قدرت آلوده نماید. که فریب و ریا و ظلم و ستم در نهاد قدرت نهفته است. که دین باید برکناربماند از سیاست چون آکنده است با دسیسه و فتنه و توطئه.

این هشدارها، بگوش آیت الله ها و حجت الاسلامهایی که به قدرت رسیده بودند، کارگر نیافتاد و سبب شکاف و انشقاق نیز در صفوف روحانیت نگردید. گویا هشدار دهندگان از جمله آیت الله طالقانی، چندان تعهدی به هشدارهای خود نداشتند. چون در همان زمان به سیاست آلوده شده بودند.

آیت الله شریعتمداری از مراجع پرقدرت و پر نفوذ قم، آنقدر با آیت الله ها و حجت الاسلام های حاکم برهبری امام خمینی، در دفاع از جدایی دین از سیاست، مماشات نمود که کار از کار گذشت و از مسند تقدس و روحانیت بزیر کشیده شد و بعنوان جاسوس و خیانتکار و عامل اجنبی این دنیا را ترک نمود.

بعبارت دیگر، دینکاران حوزه ای از همان آغازین لحظات حکومت به تصفیه در صفوف خود پرداختند، چند صدایی را سرکوب و تعدد مراکز دینی که از ویژگی های ساختار نهاد و یا دستگاه مذهب شیعه است، از اقتدار سابق خود ساقط و تابع یک مرکز واحد نمودند. آیت الله خمینی هرگز مقام "امامت" را اشغال نمیکرد اگر از درون، از طرف آیت الله های       هموزن به چالش کشیده میشد. چرا که در ماهیت امام است که وحدت شریعت و شمشیر نهفته است. درست است که آیت الله منتظری از تایید حکم قتل عام زندانیان سیاسی در سالهای 66 و 67 خود داری نمود. اما این هرگز به این معنا نبود که  وحدت و یگانگی شریعت و شمشیر را نفی و یا به وجه شایسته تری از  جدایی دین از سیاست بعنوان یک اصل فقهی، بدفاع برخیزد.

سخن گویان جبهه جدایی دین از سیاست، فرض خود را بر این گذارده اند که وصلت دین با سیاست و یا ازدواج شمشیر و شریعت، پدیده ای ست که در 57 ظهور یافته است، بنابراین میتوان با پشتوانه این سابقه تاریخی به کناره گیری دین از سیاست امیدوار بود. که دین، همچون سابق، به حوزه های علمیه و مساجد باز گردد و به نیازهای معنوی و روحانی مردم پاسخ گوید.

اما، از سر واقع بینی ست که به این آینده، چندان نمیتوان خوشبین بود. که دین بار دیگر بدوران " سکوت " باز گردد. چرا که مسکوت گذاردن برقراری حکومت امامت، هرگز باین معنا نبوده است که دین خود را خارج از سیاست نگاه بدارد. چرا که دین اسلام چه از نوع خلافتی و یا امامتی، دین قدرت بوده است و هست. در اسلام امامتی، حکومت بر جهان پس از پایان دوران رسالت، بدوران امامت میرسد که تا آخرین لحظه هستی یعنی تا قیامت ادامه مییابد. یعنی که امامت حکومتی ست الهی و فرا دنیایی. بر طبق باور امامتی ها، امام برگزیده ی الله است. تنها امام است که میتواند جهان را به "راه مستقیم " رهنمون سازد. اگر مردم به سوی امام گرایش دارند و آماده جان نثاری و شهادت می باشند بدلیل ارتباطی است که امام با عالم غیب و در نتیجه مصونیتی که در برابر گناه و خطا دارد.

درست است که قرعه حکومت پس از پایان رسالت به نام خلافت رقم خورد، اما، پیروان امام هرگز از کسب قدرت و مبارزه در این راه انصراف نداند. از دوازده امامی که بنا بر باور شیعیان، فرا دنیایی بودند، دوازدهمین به دلایل راز انگیزی به عالم غیبت می پیوندد که تا روز قیامت، آن روزی که جهان را ظلم و شر فرا گیرد ظهور نخواهد یافت.

 بئین ترتیب، در دوران غیبت، علما و فقهای شیعه که راه امامت را نهادین ساخته بودند و دستگاهی از برای ادامه آن بوجود آورده بودند، شمشیر شاهان را بهترین پشتوانه تداوم امامت میدانستند. مجتهدین بزرگ ترجیح میدادند که سکوت برگزینند و ساختار قدرت را با اتکا به اقتدار دینی تحت نفوذ خود در آورند.

آن دوران با ظهور امام خمینی بپایان رسید، اما، بجای دوران امامت، در زمان غیبت، دوران "ولایت فقیه" آغاز گردید، که در دهسال اول تاج قدرت بر سر آخوند خمینی نهاده شد که برای نگاهداری آن چه خونها که نریخت و دست خود را بچه اعمال زشت و غیر انسانی و اخلاقی بنام الله که آلوده نکرد. پس از مرگ امام خمینی، ولایت رسید نه به فقیه ای مورد تایید مجتهدین و عالمین بزرگ، بلکه به واعظی که با منبر رفتن و روضه خوانی امرار معاش میکرده است، آخوند خامنه ای.

در ادامه راه امامت، آخوند خامنه ای، ماهیت قهرآمیز و خشونتبار حکومت دین را اشکار نموده و کشتار و انتقام ستانی را بنام الله تا کنون باوج خود رسانده است. بعید بنظر میرسید که آخوند خامنه ای هرگز بر راس قدرت قرار میگرفت و بیش از 32 سال همچنان بحکمرانی تمامیت خواه خویش ادامه میداد، بدون وجود باور مشترک به دین اسلام، مبنی بر وحدت الله، پیامبر برگزیده او و قران، کتابی که در ان الله امیال و اراده خود را برای ابنای بشر آشکار ساخته است. بواسطه این باور مشترک است که آیت الله ها و حجت الاسلام ها بر جامعه حکومت میکنند. باور مشترک بین حاکم و محکوم، قدرت را در خدمت ساختار دین در آورد، ساختاری که هم اکنون تحت سلطه مطلق و بدون و چون چرای آخوند خامنه ای قرار دارد. یعنی که تعریف و تعبیر دین بواسطه  اخوند است که سوی و جهت جامعه را تعیین و تفسیر میکند و نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی سامان میابند

تا کنون آیا از درون حوزه های علمیه، ندایی بگوش رسیده است که الله کشتار در دفاع از وحدانیت و بر قراری نظم فرمانروایی و فرمانبری را محکوم کرده است؟ طلبه هایی که روزگاری در قم بمحض شنیدن صدایی دست به تظاهرات میزدند، دیر زمانی ست که نسبت به قهر و خشونتی که حکومت آخوندی بمعرض نمایش میگذارد، واکنشی نشان نمیدهند. اگر چاق و فربه نشده بودند. تردید مدار که آنها نیز سینه عریان باستقبال چوب و چمام می شتافتند. با این وجود

نقش باور مشترک را نباید در بقا و تداوم سلطه مطلق قشر آخوند بر جامعه برهبری آخوند خامنه ای ناچیز بشمار آوریم. چه بسا باور مشترک به دین، صرفنظر از کم و کیف آن، نقش مهمی در خاموشی قشر "خاکستری" ایفا میکند.

این بدان معناست که یک پیوند ساختاری بین قشر حاکم و محکوم جامعه وجود دارد که از باور مشترک به یکتایی و یگانگی الله بر میخیزد، باور مشترکی که آخوند در خدمت تاسیس و تداوم حکومت دین بکار گرفت و بدین ترتیب دین و قدرت را با یکدیگر وحدت بخشید، دین را سیاسی و سیاست را دینی نمود. اما، دیر یا زود زمانی فرا میرسد که وقتی آخوند، بنام الله، شمشیر بر میکشد و سر بر زمین میافکند، بدون هیچ سند و مدرکی، باورمندان را سست و مردد میکند، اگر یکسره به ستیز و مقاومت در برابر دین نکشاند.

برآمدن جنبش زن زندگی آزادی، را باید واکنشی دانست به تمامیت خواهی حکومت دین که هر سه بخش ، زن زندگی آزادی را نفی و مورد خصم و خصومت قرار میدهد. در عین حال بقای جنبش زن زندگی آزادی، از ظهور فرهنگی خبر میدهد برخاسته از ستیز با باور مشترک، باوری برخاسته از قواعد و قوانین شریعت اسلامی. آیا، نباید جنبش کشف حجاب را شاهدی بر ظهور فرهنگی دانست که برمبنای ستیز و بچالش کشیدن، تمامی رفتار و گفتمانی بخود شکل میگیرد برخاسته از باورهای مشترک دینی، برخاسته از باورهای مشترک بین حاکم و محکوم ؟

افروده بر این آیا میتوان بقای جنبش زن زندگی آزادی را نشانی بر رشد این آگاهی بر شمرد که زمان نگریستن در چهره الله ، زمان بیرون راندن الله از بافت ها و سلول های عواطف و احساساتمان فرا رسیده است؟ آیا الله چیزی هم بجز بندگی میخواهد؟ مگر نه اینکه بر حسب امر او باید برخیزیم و بخسبیم، بگوییم و بشنویم، بپوشیم و بنوشیم، در آمیزیم و معاشرت کنیم با یکدیگر- چه با جنس مخالف و یا با هم جنس- چه در عقد قرارد دادهای اقتصادی و یا تجاری. حال اگر بدون چون و چرا خود را به الله تسلیم نمائیم و به شریعت او گردن نهیم، از زشتی ها پرهیز و تنها نیکی کینم، آیا چنین نظامی تهی خواهد بود از ظلم وستم و بیداد و بی عدالتی؟ نتیجه آن پیش رویمان است:حکومت آخوندی، حکومت دین، حکومتی که به پیش میرود تا به پس باز گردد. موشک دور زن تولید میکند و به غنی سازی هسته ای دست میزند، اما، نه نان است و نه آب و نه مسکن.. درون را خفه و خاموش میسازد و در بیرون بناز و عشوه درمیاید. به از این هم میتوان حکومتی بر روی زمین بنا نهاد؟

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gm.com

 

 

 

 

۱۴۰۲ اردیبهشت ۲۹, جمعه

 

!متهم اصلی: دین آخوند



بنظر میرسد که نظام از آغاز، پیرو این نظریه بوده است که با اجرای کیفرهای شدید و وارد ساختن درد و رنج بیشتر در زیر شکنجه های گونا گون و افزودن بر تعداد اعدامها، بازدارنده معترض میشود از اعتراض. که افزودن بر هزینه مقاومت و مخالفت، ترس و هراس میافریند و بسیاری را از شرکت در جنبش های اعتراضی منصرف مینماید. کمتر کسی علم مخالفت را با نظام بر افرازد، اگر بداند و باین حقیقت اگاه گردد که پاسخ اعتراض، اشد مجازات با طناب دار است. بی دلیل نیست که سه تن انسان بی گناه در زندان اصفهان با عجله بدار آویخته شدند. چون هر اعدامی قرار است که نظام تسلیم و اطاعت و فرمانبری را تداوم و طول عمر بیشتر ببخشد. چه خیال باطلی؟

این در حالی ست که حکومت دین بمنظور پایداری و تداوم خویش، بمنظور تداوم حکومت آخوندی، آز همان آغازین لحظات صعود بر منبر قدرت، قهر و خشونت،  بیرحمی و انتقامستانی، قتل و جنایت، گروگانگیری و گانگستر بازی را محور حکومت اسلامی قرار داد. چه، آخوندی که از حوزه های علمیه بر خاسته و با رفتن به منبر، امرار معاش میکرده است، وقتی خود را سوار بر گرده اسب قدرت می بیند، وای بروزگار انسانهایی که باید به سلطه اراده آخوند تن دهند و زندگی کنند.

 البته که اگر از اینجا بگذشته خود بنگریم، میبییم که بسهم خود به چه اشتباه بزرگی تن دادیم وقتی مشتاقانه باستقبال آخوند خمینی شتافتیم، چنانکه گویی وی خیلی کشته و مرده آزادی بود. بگذریم که آنچیزیکه در آنزمان هم از آن خبری نبود، آگاهی و عشق و علاقه به آزادی و نقش آن در زندگی اجتماعی بود. بهمین دلیل هم کمترین انتظاری که از جماعت آخوند، بویژه از ولایت فقیه اول، آخوند خمینی و ولایت فقیه دوم، آخوند خامنه ای میتوان داشت، انتظار تعهد و حرمت به آزادی است. آنان، خصومت و ستیز خود را، بطور کلی، با هرگونه اراده ای معطوف به آزادی، پنهان نمیدارند. هیچ نخواهند و نجویند آخوندهای حاکم مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری.  

روشن است، آخوندی که بر فراز منبر، پند و اندرز میدهد، چون، چوب بدست بگیرد، همچنانکه گرفت، دیگر به پند و اندرز اکتفا نکند. دستور دهد و فرمان صادر نموده و فرمانروایی کند. قربانی اصلی این دگرگونی، ظاهرا، فقط زنان بودند که حق برگزیدن پوشش را از دست داده و باید به حجاب اجباری تن میدادند. چگونه میتوانی هویت اسلامی جامعه را تمیز دهی اگر زن حجاب از سر بر گیرد، اگر زن از حقوق مساوی با مرد بر خوردار باشد؟ در جامعه اسلامی جایگاه زن اندرون است و بیرون جایگه مرد.

از سر عدم آگاهی و شناخت آخوند بود که آغوش خود بر روی آخوند خمینی گشودیم و به محرومیت از حق گزینش خو گرفتیم. حقی که پرچم احقاق آنرا زنان بر دوش گرفته و به پیش رانده و میرانند. چه، آخوند، حجاب اجباری را بازتاب اراده ای دینی میداند، اراده ای معطوف به برپاداشتن جامعه ای بر اساس باورها و ارزشهای اسلامی.

 براستی، در این 44 سال گذشته چه چیزی، مثل حجاب میتوانست اینگونه نمادین اقتدار آخوند را بازتاب دهد؟ براندازی حجاب که در جنبش کشف حجاب بیان میگردد، در واقع، جنبشی ست در خدمت بازپس گرفتن ابتدائی ترین حق و حقوقی که حکومت اخوندی 44 سال است زنان را از ان محروم کرده است، حقی که بنام خداوند یکتا و یگانه، الله، با ابزار حجاب اجباری محدود گردید. چه نیروی عظیم ارشادی و انتظامی که در اجرای این هدف، حکومت آخوندی بخدمت نگرفته است.

روشن است بدون حجاب نه نشانی از اسلام میماند و نه از متولی آن آخوند. چرا که آخوند اسیر توهمی ست که بدون آن نمیتوانست هرگز بر فراز منبر قدرت صعود نموده و نزدیک به نیم قران بر فراز آن هم خطبه خوانی کند و هم فرمانروایی. آخوند حجاب را بخشی از مبارزه اسلام بر علیه استعمار غرب می بیند. در منظر اخوند فرهنگ غرب آغشته است بفساد، فسادی ناشی از عدم رعایت زنان از قواعد و مقررات شریعت اسلامی که با اجباری ساختن حجاب، زنان در امان خواهند بود از چشمهای شهوت آلود مردان. چنانکه گویی اگر حجاب نباشد، نه حرمتی ماند برای زن نه عزتی. که حجاب نشان عفاف است. بدون هیچ کم و زیاد و یا شک و تردیدی. بحث حجاب و عفاف نمیتواند ما را بیاد زن محجبه ایرج میرزا نیاندازد که در زمانی حجاب نه نشانی بر عفاف که پوششی بود بر فحشا و هرزگی، پوششی بر خرید و فروش جنسیت انسانی، برخاسته از نظام مرد سالاری.

در واکنش به نگرش آخوند و حکومت اخوندی به زن و حق و حقوق زن است که بحق و حقوق انسان در یک جامعه اسلامی توجه میشود. این جنبش زن زندگی آزادی ست که برای نخستین بار ساختار اقتدار آخوندی را بچالش کشیده  است. تا کنون هم آخوند چاره ای جز عقب نشینی نداشته است. برغم چشمهایی که کور نموده است و زندانهایی را که پر و مراسم اعدامی که به پا کرده و میکند، جنبش زن زندگی آزادی برشد و نمو خود همچنان ادامه داده است.

عقب نشینی های نظام را میتوان آگاهانه و ناشی از غریزه تداوم سواری برگرده اسب قدرت برشمرد. اما، آخوند، باین راحتی و یا سادگی، از مرکب اقتدار فرو نیاید. یعنی که آخوند این واقعیت را نپذیرد که از این بیش، به پس نمیتواند بازگردد. که عصر قران هنوز اغاز نشده، بپایان رسیده است. چون قرآن وقتی مقدس است و باورکردنی که باین افسانه باور آوری که خداوند، یکتا و یگانه، خدائی ست که بجز او خدای دیگری نیست، باوری که بنیان ان بلرزه درامده است.

تردید مدار، تا زمانیکه آخوند بر مرکب قدرت سوار است از هر ابزاری بهره برگیرد برای جلوگیری از ظهور پدیده دین گریزی، پدیده ای که در جنبش زن زندگی آزادی بازتاب مییابد، بویژه، از ابزاری همچون تفرقه افکنی، وارونه سازی حقایق و فریبکاری، مهارتهایی که در درون نظام تعالی یافته به حرفه ای تبدیل شده است در انحصار آخوند. با این وجود، بنظر میرسد که آخوند هیچ داغی را خاطره برانگیزتر از طناب دار در پیش روی نمی بیند، طناب دار بازدارنده کنشهایی ست اقتدار ستیز، بویژه ستیز با اقتدار دینی. آخوند بر آنست که کمی تردید، بر گرفتن یک گام بعقب، کمی درنگ و تعلل در سرکوب جنبش دین ستیزی، چه بسا بفروپاشی نظام بیانجامد. دورنمایی هراس برانگیز. این ست که برغم باور عمومی به بی گناهی متهمان "خانه اصفهان،" آنانرا با عجله یک روز زودتر بر فراز چوبه دار بقتل رساندند.

 این آخوند است که چالش ساختار قدرت را با چالش دین یکی و یکتا ساخته است. آینده نشان خواهد داد که جنبشی مهلک نظم آخوندی خواهد بود که چالش سیاسی را با چالش دینی در آمیزد.

این بدان معناست که تغییر شرایط موجود وقتی تحقق می یابد که بتوانیم باورهای دینی خود را مورد باز بینی قرار دهیم. بخود پاسخ دهیم که چگونه نسل پس از نسل با باور باین افسانه زیسته ایم که الله، تنها خدایی ست که بجز او خدای دیگری نیست. خدایی که حرف اول و اخر را هم بطور پراکنده و برای زمانی محدود بزبان رانده است. نظام در دفاع از اقتدار الله است که انسان را بحقارت و خواری میکشاند و شان او را تا شان یک حیوان تنزل میدهد. شاید، با سرنگونی الله است که میتوان حکومت آخوندی را رهسپار زباله دان تاریخ نمود.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

 

حکومت اسلامی واژگون گردد

گر زن حجاب از سر برگیرد




امروز حکومت اسلامی در اصل به هیچ نمی اندیشد مگر تداوم و بقای نظامی که بر اصل تبعض جنسیتی بنا گذارده شده است، بر حسب قواعد و مقرارت شریعت اسلامی، بگونه ای که یک جنسیت، مرد  مالک و ارباب  و فرمانروا شود و دیکری برده و رعیت و بنده، حکومتی بس بسیار شبیه به حکومت نژاد پرستان، حکومتی که در آمریکا، ممنوعیت ها، محدودیت ها و محرومیت سیاهان را قانونی و به هنجارهای اجتماعی تبدیل نموده بود.

جامعه اسلامی نیز قبل از هر چیز بر پایه و اساس تبعیض علیه زنان بنیان گذاری گردید. بیدرنگ با اجباری ساختن حجاب، نیمی از ملت را از ابتدایی ترین حقوق انسانی شان محروم نمود، چنانکه گویی زنان فاقد عقل و خرد اند و ناتوان از گزینش پوشش مناسب برای خویشتن. اگر حجاب بدون بر خورد با مقاومتی، بر جامعه سلطه افکند، بآن دلیل بود که حجاب در فرهنگ ما، شیء، مفهوم و یا حتی بهتر، "نهادی" بیگانه نبوده است. حتی سالها پس از "کشف حجاب،" یکی از تحولاتی که میتوانست ریشه عقب ماندگی را ازبیخ و بن بر کند، زنان سالخورده و سنتی هنوز از حجاب استفاده میکردند. بعضا، زنها برغم عادی شدن بی حجابی، بدلخواه خود  با حجاب ظاهر میشدند. افزوده بر این، زنانی که به فرائض دینی خود عمل میکنند، وقتی نماز میخوانند و روزه میگیرند و عبادت میکنند، حجاب به سر میکشند، چنانکه گویی  از بی حجابی در برابر الله، خدای یکتا و یگانه، احساس شرم میکردند و میکتند.

این بدان معناست که حجاب ظاهرا در جامعه ما هرگز بزشتی و ذلتبار بودن یوغی که برده بر گردن و غل و زنجیری که بدست و پا دارد، بنظر یکسان نرسد، در حالیکه دارای یک کاربرداند. یعنی زن و برده، هردو، نه بخود، بلکه بانسان دیگری تعلق دارند، زنان، کی هستند، چه هستند، چه احساسی دارند و به چه چیزی میاندیشند چندان مهم نیست. اگرچه  بنظر میرسد فقها و علمای ما بدین لحاظ چند قدمی جلوتر از شیخ های افغانی اند "برکه" را اجباری نساخته اند، اما حجاب را بهمان گونه بکار میگیرند، بمثابه ابزار تبعیض علیه یک جنس. حجاب زن را مجبور میکند که نه بر اساس میل و ارده خود بلکه بر اساس اراده الله، خداوند یکتا و یگانه (بعضا، به اراده فقها استناد میکنند) زندگی خود را شکل ببخشند. یعنی که در واقع حجاب، نماد تسلیم میشود و اطاعت و فرمانبری. با این وجود، حجاب در نزد بسیاری نه مایه حقارت و خواری بلکه  حتی مقدس هم شمرده میشود. چون الله خود در باره حجاب بسی آیه ها به رسول خویش مخابره کرده و در سوره های مختلف از جمله سوره های "نحل و "نسا" در قران، کتابی که کلام الله در آن ضبظ گردیده است، در سروری مرد بر زن تردیدی بجای نمیگذارد.

زنان حجاب را پذیرفتند، آما، سنگینی آنرا  همچون ، یوغ بردگی بگردن خود احساس نمیکردند، اگرچه بردگان سیاه نیز ببردگی خود خو گرفته و اخلاق و شیوه زندگی تسلیم و اطاعت را پذیرفتند، برغم مقاومت بردگان آگاه و دانایی که جنبش الغا  برده داری را براه انداخته بودند. نظام برده داری، نزدیک به 300 سال ادامه یافت بآن دلیل که برده داری قانون حاکم بر جامعه بود، قانونی که در خدمت حفظ سلطه و مالکیت برده داران بر برده، به ثبت رسیده بود. این در حالی بود که  تنها 3 درصد از سفیدان پوستان برده دار بودند. اما،  قواعد و قوانین بردگی و نظام تبعیض نژادی را اکثریت سفید پوستها پذیرفته بودند. چرا که حتی فرودستان سفید پوست نیز خود را با قشر ممتاز و مقتدر جامعه برده داران شناسایی و نسبت بسیاهان احساس اقتدار و برتری میکردند. بهمین دلیل برتری نژاد در باور و ارزشهای سفید پوستان نهادین گردیده و در رفتار و کردارشان بازتاب می یافت. این سفیدان بودند که از ورود یک سیاه پوست به رستوران، عصیان زده میشدند. سیاه پوستان همیشه و در همه حال خود را باید در خدمت سفید پوستان میدیدند. مثلا، اگر سفید پوستی حق خواندن کتاب و به کتابخانه رفتن و حمل کتاب را امری عادی میدانست، سیاه پوست نه میتوانست به کتابخانه برود و نه اجازه کتاب خواندن داشت. سواد آموزی یکی از فعالیت های مخفی سیاه پوستان در هنگام بردگی بود. زمانی حتی اروپائیان را نیز سخت تنبیه میکردند اگر به سیاه پوستی خواندن و نوشتن می آموختند. که خود در عادی ساختن و طبیعی جلوه دادن تبعیضات نژادی نقش مهمی در تداوم نظام برده داری بازی کرد.

 در مقام مقایسه، در حکومت اسلامی نیز، برغم مقاومت جنبش زنان در ابتدای انقلاب، سرانجام شرایط اسارتبار حجاب پذیرفته شد. اکثریت زنان، حجاب را همچون یوغ بردگی، نماد تبعیض و سلطه یک جنس بر جنس دیگری نمیدیدند و برضایت بدان تن دادند.مردان نیز حجاب را عادی پنداشته و با آن کنار آمدند. مردان حتی اگر تحمیل حجاب را تجاوز به حقوق زنان بشمار آورند، جای شک و تردید است که آنرا تجاوز به حقوق خود ببیند.

واقعیت اینست، بدون حجاب، زن از همه چیز محروم است. حتی بعید بنظر میرسد زنی بدون حجاب بتواند پای خود را ار حریم خصوصی به بیرون بنهد. هم اکنون بجرم بدحجابی مورد انواع اذیت و آزار گشت های مختلف ارشادی و انتظامی قرار میگیرند. مثل سیاه پوستان در آمریکا، راه گریز و رهایی برایشان وجود ندارد. سیاه پوستی که از جنوب به شرق آمریکا میگریخت بدون نشان دادن سندی مبنی بر رضایت برده دار، به مالک خود باز گردانده میشد و چنان تنبیه و مجازاتی را باید تحمل میکرد که اندیشه گریز بسر برده ی دیگری نیفتد. زن نیز بدون حجاب نمیتواند حتی پا بگریز بگذارد. او را درسی میآموزند که هرگز اندیشه رهایی از مغزش خطور نکند. مردان نه تنها پذیرفتن حجاب را دون شان خود  نمیدانند، بلکه بعضا اگر بدان مفتخر نباشند، خود را خنثی و یا حجاب را کم اهمیت میدانند. در بهار آزادی چپ های انقلابی مبارزه زنان و حجاب اجباری را به پس از پیروزی خلق بر امپریالیسم جهانی موکول میساختند.

حال آنکه آنچه سلطه حکومت اسلامی را بر تمامی جامعه امکان پذیر ساخته است، حجاب اجباری ست. با اجباری ساختن حجاب نه تنها زنان بلکه کنترل تمامی جامعه را اسلامیست های ولایت پرست بدست گرفتند. بی جهت نیست که پس از نزدیک به 36 سال، حجاب زنان هنوز یکی از معضلات بزرگ  نظام ولایت است. امروز تحکیم نظام تبعیض علیه زنان خود را در مخالفت با "ساپورت پوشی" و تنبیه و مجازات قانونی برای یپشگیری از بارداری، بیان میکند. چه جورابهای تنگ و چسبان، در حالیکه میپوشانند، اندام زنان را برجسته تر و در واقع زیبا تر نشان میدهد. علی مطهری، خود، یکی از پاکدینان مستقل مجلس شورای ولایت، همراه 195 نماینده  دیگر چندی پیش از این بیانه ای صادر کرده بودند مبنی بر هشدار به رئیس جمهور در باره گسترش بدحجابی. سپس وزیر کشور را به مجلس فراخواندند که از او بخواهند توضیح دهد که چگونه ممکن است در یک جامعه اسلامی زنانی پیدا میشوند که ساپورت میپوشند. همراه این سخنان همزمان  نیز ویدیوی زنان ساپورت پوش در صحن مجلس بنمایش گذارده شده بود.

 پس معلوم میشود وزیر کشور مسئول حفظ حجاب زنان و یا حفظ نظام تبعیض جنسیتی بر طبق تعریف علی مطهری نیز هست و اگر در مدیریت حجاب زنان غفلت کند، مورد مواخذه قرار میگیرد. وزیر کشور هم در پاسخ گفت که ساپورت پوشان معدودند و قلیل که نیازمند به اقدامات انتظامی نیست. آقایان نمایندگان باید زیاد نگران نباشند. این گفتگو بین دو نماینده قوه مقننه و مجریه، یاد آور بازی معروف بازجوی خوب و بازجوی بد است، تا اسیر را بتوانند بفریبند و او را به تسلیم و اطاعت وا دارند. اما، چه این مقایسه را بپذیریم و چه نه، زیاد تفاوتی نمیکند. زیرا که اصلاح طلب دو آتشه هم، حجاب را همچون نماد اسارت زن و جامعه نمی بیند. اما هردو بخوبی آگاهند و در عین حال دلواپس آنروزی اند که بی حجابی بر حجاب اسلامی غلبه کند و نظامی که بر اساس تبعیض جنسیتی بر پا گردیده است، براندازی گردد. این است که باین فکر افتادند که اگر تا کنون، بعداز 36 سال سلطه حجاب، زنان را خانه نشین نکرده ، پی بمنطور اسلامیزه کردن جامعه زنان را به ماشین های جوجه کشی انسانی تبدیل و از حضور زنان در سطح جامعه جلوگیری بعمل آورند. محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور پیشین، قبل از پایان دور دوم ریاست جمهوریش، اعلام کرد که برای تولید هر فرزندی به مادر یک میلیون تومن پرداخت خواهد کرد. بنا بر فرمان ولایت فقیه، جمعیت ایران باید به دو برابر افزایش یابد. زهی خیال باطل. چرا که حکومت اسلامی بخوبی واقف است که به یکباره از هم فرو خواهد پاشید اگر زن حجاب از سر بر گیرد.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com 

۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۵, جمعه


کنشی انقلابی:

بر شکستن

مرزهای جدایی جنسیتها!


اخیرا ویدیوئی در رسانه های اینترنتی به نمایش در امد که رژه مردان و زنان موتور سوار را نشان میداد. کنشی که انگیزه انرا نمیتوان چیزی دیگری تصور نمود مگر بچالش کشیدن ساختار قدرت بواسطه اراده معطوف به بر شکستن یک هنجار دینی، ویرانسازی دیوارهای جدا کننده جنسیت ها و نفی نظام مرد سالاری.

بعبارت دیگر، کنش موتور سواران زن و مرد، در حالیکه نشسته یکی بر ترک دیگری و یا بهترست بگوئیم یکی در آغوش دیگری، وحدت و پیوند جنسیتها را بنمایش میگذارد، کنشی که 44 سال است حکومت دین، و یا ساختار قدرت، تلاش کرده است سرکوب نموده، جنسیتها را از یکدیگر جدا نگاه داشته و یکی را بر دیگری برتری دهد، در تمامیت عرصه های اجتماعی، از خانواده گرفته تا نهادهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و غیره. باین دلیل، کنش موتور سواران زن و مرد را باید کنشی خواند انقلابی. برشکستن قواعد و مقررات جدایی جنسیت ها با ابزار بنمایش در آوردن پیوند و همبستگی جنسیت ها، از جمله بدحجابی و کشف حجاب، بازتابنده اراده ای ست معطوف به ستیز با دینی که جرم و گناه بشمار آورد آمیزش جنسیتها و برابری و تساوی آنها را با یکدیگر.

در واقع، این نوع کنشگریها را باید بخشی از جنبش زن زندگی آزادی دانست. جنبشی که در ستیز و براندازی ساختار دین و قدرت، بعرصه وجود گام نهاده است. چون دین آخوندی و یا دین اسلام، بویژه نوع دوازده امامی آن، خصم و دشمن آشتی ناپذیر زن است و زندگی و آزادی. در شریعت اسلامی، همچنانکه انسان خردمند و مستقل دارای وجود خارجی نیست، از وجود زن هم بعنوان یک انسان خبری نیست، مگر بمثابه نیمی از یک بنده و یا رعیت که تنها مردان را در برگیرد. خداوند یکتا و یگانه، الله زنان را نیمه بندگان خود میخواند و آنها را برای ارضای نیازهای مردان خلق کرده است. زن بواسطه مرد است که دارای ارزش است در غیر اینصورت مجبور نبود خود را با ابزار حجاب از چشمان مرد پوشیده نگاه دارد، چنانکه گویی از وجود زن، چیزی بر نخیزد بجز شر و فساد و بی بند و باری.

ولی فقیه، آخوند خامنه ای هرگاه فرصتی دست دهد وظایف زنان را بر شمارد که همانا فرزندآوری ، خانه داری و شوهر نوازی ست، از جمله تن دادن به نظام چند همسری، نه همسری چند زن و چند مرد بلکه همسری یک مرد و چند زن تا چهار زن عقدی و تعداد بیشماری بطور موقتی، از یک ساعت و یکروز گرفته تا ده ها روز و ده ها ماه و ده ها سال، بسته باستطاعت و توانایی مرد. همسران پیامبر اسلام از 40 تا چند صد هم تخمین زده شده است. روایت میشود همین بس که چشم پیامبر بزیبا رویی میافتاد، آن زن بیدرنگ به ملکیت پیامبر در میامد. پیامبر اسلام وقتی شیفته عایشه گردید که سن او بزحمت به شش سال میرسید زمانی که عایشه کودکی بیش نبود و هنوز سرگرم بازی با عروسکهای خود بود. بی دلیل نیست که تعداد کودک همسری در دوران حکومت آخوندی بشدت افزایش یافته است.

در این دوران، در سراسر جهان، کمتر جامعه ای را میتوان یافت که آمیزش جنسیت ها را جرم و مستوجب تنبیه و مجازات بشمار آورد، برغم عدم تساوی و نا برابری جنسیتها در عرصه های دیگر اجتماعی.

حال این سوال باید مطرح شود که آیا میتوان گفت موتور سواران نا خود آگاه به کنشی دست زده اند که در ستیز با دین جلوه یافته است؟ احتمال آن بسیار نا چیز است. بخت و شانس نیز نمیتواند موتور سواران مرد و زن را گرد هم آورده باشد. همچنین، کنش موتور سوارن را نباید لزوما، کنشی دانست که ناگهانی و بطور اتفاقی بوقوع پیوسته است. در حالیکه موتور سواران زن و مرد، کنشی منظم و سازمان یافته و هدفمند را بمعرض نمایش گذاردند. هدف مشترک نمیتوانست چیزی باشد مگر بچالش کشیدن ساختار دین و قدرت و بر شکستن یک هنجار دینی: برشکستن مرزهای جداسازی جنسیتها، با به نمایش در آوردن وحدت و پیوند جنسیتها سوار بر زین موتور، بجای دوری و دشمنی، آمیزش با یک دیگر و دوستی و برابری. یعنی که وحدت و یکتایی و یگانگی جنسیت ها، همزمان، هم ساختار دین را بچالش میکشد و هم ساختار قدرت را.

جدایی جنسیتها از زمانی اجباری شد که دین و قدرت، با هم یکی و یگانه گردیدند. با صعود دین بر منبر قدرت، هنجارهایی که در گذشته بدلخواه برگزیده میشدند، از جمله  هنجارهایی مثل حجاب و جدایی جنسیتها، تبدیل گردیدند به قواعد و مقرراتی که نادیده گرفتن و رعایت نکردن آنها موجب تنبیه و مجازات فرد و یا افراد متخلف میگردید و هنوزهم. با بقدرت رسیدن دین بواسطه فقها و آخوندهای برخاسته از حوزه های علمیه، شان و منزلت زن نیز تنزل یافت. حق و حقوق زنان بواسطه جنسیت، محدود و روابط آزاد بین جنسیتها ممنوع گردید، بویژه در مجامع و مراسم عمومی، مثل، حضور در مراسم سکواری و عروسی. جدایی جنسیتها یکی از ملزومات بدست آوردن پروانه کسب و کارشد. عدم رعایت جدایی جنسیتها یا به جریمه نقدی میکشید و یا لغو پروانه کسب و کار.

حجاب خود نیز ابزاری گردید در خدمت جدا نگاه داشتن جنسیتها و سروری و سلطه مرد بر زن.  تبعیت زن از مرد در همه امور، اعم از خصوصی و اجتماعی، از حوزه باور به یک وظیفه و مسنولیت قانونی تبدیل گردید. جدایی جنسیتها نقش اصلی را در به بند کشیدن زنان بازی کرد. از آغاز، حکومت آخوندی خصم آشتی ناپذیر اختلاط جنسیت ها بود و با بکار گیری ابزار قهر و خشونت بسرکوب و محدود و مشروط ساختن روابط جنسیتها پرداختند و شناسایی حلال و حرام آنها .

برغم باجرا در آوردن جدایی جنسیت ها در مراسم گوناگون، بویژه برپا کردن مراسم طرب و شادی، دیوارهای بلند جدا سازی جنسیتها، پیوسته و بطور روز مره بچالش کشیده میشد، نه با ابزار ستیز و به چالش کشیدن دینی که مرد را برتری دهد نسبت بزن بلکه با کنار آمدن با ساختار قدرت، با پرداخت رشوه و رانت به ماموران انتظامی و یا کمیته چیان. برگزاری مراسمی مختلط از جنسیت ها، حقی بود در دست صاحب قدرت که میتوانستی آنرا خریداری نمایی.

در دوران شاهی، جدایی جنسیت ها و حجاب از هنجارهایی محسوب میشدند که اجباری در تبعیت از قواعد و مقررات آن بر اساس شریعت اسلامی وجود نداشت. اما، در دورانی که دین حاکم بلامنازع است، جدایی جنسیت ها و حجاب دیگرهنجارهایی صرفا دینی تلقی نشوند بلکه سیاسی هم میشوند و در خدمت سروری و برتری یک حنسیت، مرد بر جنسیت دیگر، زن بعمل در میاید.

در اینجا شاید لازم باشد که به فسادی اشاره کنیم که در نهادین نمودن قواعد و مقررات شریعت اسلامی نهفته است، قواعد و مقرراتی ناسازگار با غریزه زندگی در آزادی بعنوان انسانی مستقل و متعقل و خود مختار.

در همین هفته ای که گذشت، رهبر نظام، آخوند خامنه ای، پیامبرانه خطاب به پیروان خود گفت که فساد هفت سر دارد، اگر یکی را نابود کنی شش سر دیگر هنوز زنده و جاندارند، چنانکه گویی فساد، پدیده ایست غریبه و بیگانه در شریعت اسلام. نداند که شش سر دیگر فساد ه در نهاد قواعد و مقررات دینی نهفته است که ذاتا در تضاد و خصومت است با غرایز انسانی، گویی که انسان حیوانی بیش نیست، اسیر و بنده غرایز شهوانی، غرایزی که او را به گمراهی و آلودگی به گناه میکشاند.

این در حالی ست که آمیزش جنسیت ها کنشی ست بر خاسته از طبیعت بشری و هر آمیزشی لزوما آغشته به شهوت جنسی نیست. در شرایط موجود، کمتر جامعه ای را میتوان یافت که روابط و اختلاط جنسیتها را محدود و تحت نظارت خود گیرد، مگر در جوامع اسلامی، در کشور همسایه مان، کشور افغانستان، جامعه ایکه ساختار دین و قدرت در حکومت طالبان تبلور می یابد، زنان حتی از تحصیل و تعلیم و تربیت از مدرسه ابتدایی تا دانشگاهی محرومند. البته حکومت آخوندی هرگز موفق به محروم ساختن زنان از شرکت در عرصه های گوناگون جامعه از جمله تحصیل از مدرسه تا دانشگاه نگردید.

برشکستن مرزهای جدائی جنسیتها دیر زمانی ست که در حال فرو پاشی ست، امروز بشکل موتور سواران زن و مرد بمنصه ظهور میرسد و فردا و یا حتی ساعتی دیگر بشکل دیگری. بهمین دلیل بدحجابی، کشف حجاب و در امیختن و پیوند جنسیتها مختلط، به براندازی جدایی جنسیتها و حکومت آخوندی خواهد انجامید.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com