۱۴۰۱ اسفند ۲۶, جمعه

  

چهارشنبه سوری،

فرا رسیدن نوروز

و مرگ حکومت آخوندی!


سالی دیگر بر عمر حکومت آخوندی، بر عمر حکومت نکبت و مصیبت افزوده شد. اما، سال گذشته، سالی بود که ناقوس مرگ نظام، پس از گذشت تقریبا نیم قرن، بگوش همگان درسراسر جامعه، و همچنین بگوش جهانیان رسید. البته، چه بسیاراند آنانکه، گوشهایشان کمی سنگین است و یا خود را به نشنیدن میزنند، نشنیدن ناقوس مرگ نظام.

معلوم است که ظهور یک پدیده تاریخی، به قوای شنوائی این و یا آن گروه و این و یا آن اقشار اجتماعی اعتنایی نمیکند. وقتی ساختار نظام حاکم فرسوده میشود و به سن پیری میرسد، اعضای پیکرش بمرور، اگر نه ناگهانی، ازهم گسیخته میشوند، بویژه نظامهای استبدادی و تمامیت خواه، مثل، حکومت آخوندی، تجسم استبداد مضاعف که افزوده برسیاست، دیانت را هم در انحصار مطلق خود در آورده است. این بدان معنا ست که حکومت آخوندی بر اساس قواعد و مقرراتی (شریعت اسلام) بچرخش در میاید که در دوران بیابانگردی و بادیه نشینی بشر در بیش از 1400 سال پیش ازاین، الله، خداوند بی همتا، از بیخ آسمانها، در شرایط و بمناسبتهای گوناگون به پیامبر برگزیده اش، محمد، بزمین مخابره کرده و راه حل هر مشکلی را بر او نموده است. اگر بخواهیم کلمه ای چند درنقد احکام اسمانی الله بگوئیم، شاید اول باید اشاره ای بابهامات این قصه بکنیم که بدرستی روشن نیست که چرا الله در انزمان خاص بسخن گفتن در آمد و به رهنمایی پیامبرش پرداخت و چرا پس از مرگ پیامبر هرگز دهان بسخنگویی نگشود، برغم گرفتاریهای خانمان براندازی که بشر با آن روبرو بوده است. افروده براین، تجربه تاریخی بخوبی نشان میدهد که احکام شریعتی بازدارنده تغییر و تحول و معماری آینده، خصم آشتی ناپذیر زمان و تمدن و پیشروی بشر، بویژه  فرهنگ دوران پسا مدرن بوده است.  ما شاهد بوده ایم، حد اقل در یک قرن گذشته، چگونه نظامهای استبدادی در چهار گوشه جهان از هم فرو پاشیده و دیر یا زود از میدان خارج گردیده اند. چرا که نظام های استبدادی بعلت ساختار عمودی قدرت، ناپایدارترین نظام ها در تاریخ بوده اند.

حال اگر حکومت آخوندی نزدیک به نیم قرن دوام آورده است، بآن دلیل بوده است که استبدادی بوده است مضاعف، استبداد دین و قدرت. تردیدی نباید داشت که دین، بواسطه متولیانش، قشر آخوند، برهبری آخوند خمینی، بویژه در آغاز، نقش بزرگی در جذب حمایت و پشتیبانی نه تنها ساده دلان جامعه بلکه روشنفکران و احزاب و گروه ها و سازمانهای انقلابی بازی کرد.

حکومت آخوندی، نیز، هم اکنون، پس از نیم قرن سلطه مطلق بر تمامیت جامعه، بسن پیری و فرسودگی رسیده است. با این وجود، حکومت آخوندی، بمنظور بقا، بجای آنکه به نرمش های قهرمانه دیگری، از نوع نرمشهای قهرمانانه ای که اخوند خامنه ای در مذاکرات برجام ار خود بروزد داد، خشک و انعطاف ناپذیرتر گردیده است و همچنین خشن و بیرحم و انتقامجوتر. باین دلیل هم، هنوز سراسر قهر و خشونت است و کینه توزی نسبت با آنچه بازمانده است در کشور ما از دوران باستان با یکهزار سال تمدن و فرهنگ، قبل از هجوم و حمله تازیان.  مثل، مراسم گوناگون باستانی بمناسبتهای مختلف، از جمله جشنهای آخرسال، همچون چهارشنبه سوری و نوروز.

 این بدان معناست که حکومت آخوندی، پس از گذشت نیم قرن هنوز نتوانسته است به جشنهای ایرانی با چشمان آشتی و مسالمت بنگرد، بویژه به جشنها و مراسم نوروزی. چه انتظار بیجایی، مردم ایران چقدر خوشحال میشدند، اگر حکومت آخوندی بجای فراهم آوردن زمینه های مناسب برای برپاداری جنشنهای سنتی، جشنهایی که هنوز انسانها را بسوی آینده ای پرنشاط و پر امید رهنمون میسازد، از خوار ساختن و تحقیر و خرافی خواندن مراسم باستانی چهار شنبه سوری و نوروز، امتناع میورزید و از بکار گیری انواع ابزار از صدا و سیما گرفته تا منبرهای خطبه خوانی، در ابطال آن به تبلیغات مذبوحانه دست نمیزد.

 اما، گویا حکومت آخوندی، در جبران حقارت خود بوده و هست که به تحقیر فرهنگ و تمدن ایرانن باستان میپردازد بآن امید واهی که بتوانند مراسمی همچون چهارشنبه سوری و نوروز را اذهان عمومی حذف نماید. اما، پس از 44 سال حکومت، آخوند نتوانسته است با مشتهای آهنین، ذره ای از حرمت و عزت این مراسم بکاهد، برعکس، آنها را ناخواسته، به فرصتی مناسب برای بیان بیزاری از دین و آئین مبدل نمود. در واقع، چهار شنبه سوری امسال، ضربه سنگینی بود بر پیکر فرسوده حکومت آخوندی.

 چهارشنبه سوری و نوروز، بیش از هر رسم و مناسبت باستانی دیگری را باید از آن خارهای تیز و برنده ای بشمار آورد که پیوسته سخت تر و عمیقتر در چشمان حکومت دین و متولی آن، نظام آخوندی فرو رفته اند و هنوزهم. چه، همچنانکه، ایام نوروزی فرا میرسد، توجه بدین ومراسم دینی بفراموشی سپرده میشود.

در آیام نوروزی، کیفیت فعالیتهای روزانه تغییر میکند. نگرش و امید بآینده چرخهای زندگی روزانه را با سرعت به پیش میراند. همچنانکه به  نوروز نزدیکتر میشویم، طعم و بویش را میتوان در فضا احساس نمود که با خود طراوت و عطر شادی و سرور بارمغان میآورد. خانه تکانیها آغاز میشوند. از چیزهای کهنه گرد و عبار گرفته میشوند و تره و تازه جلوه گر شوند، و گاها  برانها چیزهای نوی هم حتما افزوده میگردند. سپس دید و بازدیدها شروع میشوند. در آغوش کشیدن یکدیگر و روبوسی، عیدی دادن و دریافت کردن عیدی، یا معاوضه هدیه ها با نزدیکان و خویشاوندان، رفتاری که ما را به نیاکان مان، (خواسته یا ناخواسته) متصل و از دینداری و افسردگی جدا میسازد. اما، مهمتر آنکه در ایام نوروزی، پیوندها و همبستگی، روابط فامیلی و دوستی، تجدید و در آنها جانی تازه دمیده میشود.

با این رسم و رسوم است که از آغاز حکومت اسلامی خود را با آن در رقابت میدید و تمامی کوشش خود را بکار میگرفت که از عزت و حرمت جشنهای نوروزی بکاهد. بگذریم که هر سال نظام  ایام نوروزی را مصادف میکرد و میکند با وفات و درگذشت این یا آن امام. امسال یک روز قبل از چهارشنبه سوری 23 اسفند، رسما روز بزرگداشت شهید برقرار گردید. چه جشنها که بر پا نکردند و از شجاعت و خصال برجسته ی شهدا چه اغراقها که نگفتند و چه قدردانیها که بجا نیاوردند. در مستندات این گفتار، همین بس به پخش برنامه های خبری و غیر خبری صدا و سیما، اندک زمانی بنگری تا دریابی تا چه میزانی حکومت اسلامی با مراسم چهار شنبه سوری و نوروز، بازتابنده نمادین سالی که در حال پایان است و فرا رسیدن سال نو، و با تمامی تعییرات و تحولاتی که در رفتار و گفتار مردم ایجاد میشود، خصومت و دشمنی میورزد.

 امسال، بیهوده دستگاه تبلیعاتی حکومت آخوندی سعی نمود که بطور کلی واژه چهارشنبه سوری و نوروز را در گفتمانهای رسمی، در گزارشها و اخبار شبکه های خود حذف نماید. گویندگان و گزارشگران و حتی مصاحبه کنندگان، از جمله ماموران انتظامی، از مضرات احتمالی و خطرناک چهارشنبه "آخرسال" نه چهار شنبه سوری، سخن میگفتند. و حتی مقامات رسمی از برپا داشتن بازارهای بهاره ای نه از بازار نوروزی برای فروش کالاها با قیمت ارزانتر برای مشتریان، خبر میدادند.

حکومت آخوندی از آنجا که بدوران طفولیت بشر تعلق دارد، باید بر آن باور باشد که با حذف واژه هایی مثل چهارشنبه سوری و نوروز، میتواند جایگاه این نهاد را در ذهن و فرهنگ ایرانیان نابود نماید. آخوند کوته اندیش البته که نمیتواند  به ریشه های هزاران ساله این نهادها و رمز دوام بقای آن بیاندیشد، تصور میکند، با حذف آنها در گفتمان رسمی و تبلیغات دینی و سیاسی، میتواند آنچه را که از نیاکانان خود، نه از تهاجم و تجاوز تازیان، بارث برده اند از درون ایرانیان استخراج کنند.

حال پس از گذشت نزدیک به نیم قرن و برغم ریزشهای درونی و بحرانهای گوناگون بیرونی و ابراز بیزاری بیش از 90 در صد جامعه، حکومت آخوندی، هنوز نمیتواند باور کند که از آغاز با این جهان و آنچنانی بودن آن از دیر باز سر ناسازگاری داشته و هنوز هم دارد، با این تفاوت که ناسازگاریها شدیدتر و عمیقتر گشته اند. یعنی که حکومت آخوندی هرچه عمیقتر در منجلاب استبداد غوطه ور گردید،  شدیدتر مطلق گرا و تمامیت خواه گردید. هم اکنون، با پیکری ضعیف، حکومت آخوندی هنوز بر ان تصور است که مشتهای نیرومندش همچنان محکم و نابود کننده اند. البته، که دوست دارند که دست بظاهر سازی بزنند، بآن امید که خصم را بفریبند و بدو بباورانند که نظام اسلامی بدلیل وحدت درونی، توانسته است بسرعت به تمدنی دست یابد حیرت آور چناکه حسادت غربیها را بر انگیخته و سخت نگران ساخته و وادر به تخریب و تحریم نظام کرده است.

در باطن، اما، حکومت آخوندی از زمانی که ناقوس مرگ خود را شنیده است، دچار سردر گمی و ناشی گریها و ندانم کاریهای بسیاری شده است که تعبیر آن نمیتواند چیزی توصیف شود مگر واکنش به خیزش و گسترش جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی. از آن جمله است، عجولانه، از سر دوستی درآمدن با دشمنان قدیمی، از جمله عربستان سعودی و امضای معاهدات گوناگون با کشورهای همسایه ای که تا دیروز در جبهه دشمنان قرار داشتند. حکومت آخوندی، در عین حال، بیش از همیشه سخت میکوشد که خود را زیر بال و پر چین و روسیه جای دهد. نه اینکه میتوان ترس از حمله نظامی را موجب تغییر رفتار حکومت آخوندی دانست.

این انعطاف پذیری در ارتباطات و معاملات بین المللی و ادامه سرکوب و کشتار در درون، ممکن است چند صاحی بر عمر حکومت آخوندی برهبری آخوند خامنه ای بیانجامد. اما، واقعیت آن است که دوران حکومت الله، دوران حکومت اسلامی برهبری آخوندهای بر خاسته از حوزه های علمیه، بسر رسیده است. چرا که هم اکنون، تمامی قواعد و مقرارت شریعت، از جمله مقررات حجاب و آمیزش جنسیتها را نوجوان زن و مرد، روزانه روانه زباله دان تاریخ میکنند.

آنچه، زودتر در ارتباط  ساختار دین و قدرت با چهار شنبه سوری و نوروز آمد، بیش از هرچیز بیانگر این واقعیت است که حکومت آخوندی، اول یک حکومت دینی است و بوسیله قشر آخوند، آیت الله ها و حجت الاسلامها و قشر وسیعی از طلبه ها که به آموزش علوم فقهی در حوزه علمیه اشتغال داشته و دارند، مدیریت میشود. شاید، بعبارت ساده تری بتوان گفت قشر حاکم بر جامعه، قشر آخوند است، قشر مفتخوار جامعه، قشری که هم اکنون بهزینه مردم ارتزاق میکند. که این قشر هر چه بیشتر فربه تر و مقتدرتر گردیده است درلایه های گوناگون نظام بروکراسی نفوذ کرده و آنرا در جهت منافع قشری خود بکار میگیرد..

زمانی بود که انقلابیون چپ همیشه بر شناسائی دشمن تاکید داشتند. چرا که باور بر آن بود که شناسایی دشمن تعین و تعریف استراتژی و تاکتیک انقلاب را هموار میسازد. متاسفانه، دیر زمانی ست که منتقدین و مخالفین از شناسائی اصلی دشمن ملت طفره میروند. این در حالیست که از کف خیابانها آوای بیزاری ازدین و پیشانی ها پینه بسته و نفرت از آئین حاکم بگوش میرسد.  زنان را میبینم که دست بحجاب سوزی میزنند. و یا وقتی در اقصا نقاط کشور شنیده میشود که توپ و تانک و فشفشه آخوند باید گم بشه، این سوال را مطرح میکند که بچه دلیل تا کنون نیروهای مخالف، دین آخوندی، متولی دین اسلام، حوزه های علمیه، مولد آخوند را بعنوان دشمن اصلی ملت شناسایی نکرده اند. آیا تیزی به توضیح است که فریاد دشمن همینجاست دروغ میگن امریکاست، کدام عنصر و یا عناصری را در جامعه بعنوان دشمن اصلی ملت شناسایی میکند؟ آیا میتواند بجز دین اسلام و آخوند، دشمن دیگری را پیشنهاد کند؟

 در کمال ناخشنودی ست که باید اعتراف کرد که نمیتوان آنها را که نقش دین و آخوند را مورد غفلت و یا کم اهمیت در رشد جنبش زن زندگی آزادی جلوه میدهند مبارزینی چندان جدی بشمار آورد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۱ اسفند ۱۹, جمعه

سخن با گوسفندان

و آگاهی های کاذب!


هم اکنون، پس از برملا شدن فاجعه حملات شیمیایی به مدارس دخترانه، پس از گذشته بیش از 3 ماه، کمتر کسی هست که باور کند دشمن جایی دیگری باشد، بجز همینجا. همگان دریافته اند که دروغ است که میگویند دشمن امریکاست. البته، دیر زمانی ست که ملت آگاهی خود را بحقیقت اعلام کرده است.  که دشمن ملت، در درون است نه در بیرون. هیچ دشمن بیرونی نیست در خصومت با بخش مشخصی از جامعه، بخشی که دختران نوجوان از 12 و 13 تا 16 و 17 ساله را تشکیل میدهند هدف قرار دهد، نه در یک یا چند شهر بلکه در بیش از 100 شهر و 25 استان کشور.

تجربه نشان میدهد که حملات شمیایی به مدارس داخترانه، نه اولین ماجرایی ست و نه آخرین آنها که بدست نظام برپا میگردد، از تیرباران سران رژیم بر بام نشیمنگاه آیت الله مقدس، آخوند خمینی گرفته تا گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا و هشت سال جنگ و قتل عام در چند نوبت و قتل های زنجیره ای و اسید پاشی و سرکوب هرگونه اعتراض و مقاومت جمعی با تلافات جانی بسیاری تا چندین صد نفر. که هر بار دست نظام در این حوادث دیده شده است که آخرین آنها سرنگونی هواپیمای مسافربری با 175 سرنشین و حمله شمیایی بمدارس دختران بوده است، خود در این 44 سال بسیاری را از نظام رانده است.

سوالی که اینجا مطرح میشود این است که چه سودی عاید حکومت آخوندی میشود با برپا داشتن ماجراهای چنین جنایتباری. چون هر یک از این ماجراها سبب گریز علاقمندان و طرفداران نظام گردیده و هر چه بیشتر آنرا در تنگنا فرو میبرد.

بی تردید، پاسخ باین سوال میتواند بیش از یکی باشد، که در میان آنها میتوان از ایدئولوژی، بمعنای مجموعه ای از آگاهیها و دانستنیها و باورهای کاذب، نام برد، ایدیولوژی ای که از آغاز از دین اسلام بر خاسته و با رجوع به بنیان آن ، قران، رهبران نظام، پاسخ به مسائل کشورداری را جستجو میکنند. در نظام اسلامی هیچ طرح و برنامه و تصمیمی اتخاذ نگردد اگر بلحاظ قرانی و یا احادیث و روایات قابل توجیه نباشد.

 اگرکشتی حکومت آخوندی هم در درون و هم در سطح بین المللی بگل نشسته است، باید به آگاهی های کاذبی نسبت دا که از اصل و اصول اسلام، از قران مقدس برخاسته است. کتابی که ماخذ و منشا استخراج پاسخ بهر سوالی ست که بشریت با آن برخورد میکند. کتابی که بازتاب دهنده آگاهی و دانایی بشری ست که در دوران بیابانگردی و بادیه نشینی زندگی میکردند. تازیانی که در 1400 پیش، از بخت بد، بر بیش از  1000 سال تمدن و فرهنگ ایران باستان سلطه افکندند، بر آن تصور بودند که ارزش نقره بیشتر از طلاست. بهمین دلیل، نقره های غارت شده شان را با طلا معاوضه میکردند. کذب آگاهی آنها به آن حد بود که کتابخانه های بزرگ ایران و مصر را در تیسفون و در اسکندریه، بدستور خلیفه عمر سوزاندند بآن دلیل که خلیفه عمر بر آن باور بود با وجود کتاب قرآن، نیازی به کتاب دیگری نیست.

کشتی شریعت اسلامی، بعنوان باور و ایمان کاذب، نیز، دیر زمانی ست که بگل نشسته است، و بطور روزانه چهره کریه خود را نشان میدهد. بدون تردید با شیمیایی نمودن مدارس دخترانه، بخش وسیعتری از مردم را از خصلت کذب و دروغ گفتمان آخوندی و یا آنچه بدان باور دارند، خرافه سازی و عرضه توهمات خویش بمثابه واقعیت، بیشتر آگاه نموده و موجب توسعه هرچه بیشتر آن گردیده است که عامل اصلی آن کسانی نیستند مگر نوجوانان، بویژه دختران نوجوانی که مورد حمله شیمیایی قرار گرفته اند. در غیر اینصورت، جنبشی رهایی بخش بعنوان جنبش زن زندگی آزادی بعرصه وجود پا نمیگذارد. 44 سال حکومت بر اساس دانش و ایده های کاذب، البته که زمینه را برای رشد و نمو نفی خویش بوجود میآورد. این یک اصل دیالکتیگی ست.

 اگر ایدئولوژی بعنوان آگاهی  کاذب باورمندان را به کشتار مهسا امینی وادار نکرده بود. این امکان داشت نفی ایده های واپس مانده از 1400 سال پیش برخاسته از یک زندگی ابتدایی، جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی ظهور نمیکرد و بسرعت در سراسر جهان انتشار نمیافت و مورد استقبال جهانیان قرار نمیگرفت.

حکومت آخوندی با حمله شیمیایی بمدارس داخترانه چهره کریه باورها و کذب آگاهی و دانش خود را افشا  نمود. ممکن است در کوتاه مدت، حکومت آخوندی برنده بازی قدرت باشد. اما، در دراز مدت بازنده بزرگ بازی خواهند بود.

این بدان معناست، اگرچه حکومت آخوندی، درست بخاطر باور و ایمان به اصل و اصولی کاذب، در تضاد و ناسازگار با شرایط روز، دیر یا زود رهسپار زباله دادن تاریخ میشود. اما این پروسه ای ست که نمیتوان به کوتاه بودن آن امیدوار بود. چرا که چنین امیدی تنها میتواند از آگاهیهای کاذب و توهمات برخیزد، از کم بها دادن به نیروی سرکوبگر و ضد انسانی نظام.

درست است، نظام رفتنی ست، دیر یا زود. که البته وقتی واقعیت پیدا میکند که در رووند رشد و نمو نفی ان، همگان شرکت کنند، بهر شیوه و راهی ممکن. وگرنه نظام را نمیتوان باین سادگی از جایگاهش تکان داد. نظامی که در واقع چندان اصراری نداشت در ماجرای حملات شمیائی خود را لزوما بی گناه نشان دهد. چون نظام شیفته سکوت است و اطاعت و از بجای گذاردن تصویری وحشتناک از خود در ذهن جمع هیچ ناخشود نبوده و نیست. در نتیجه، سناریوهایی را که در توجیه حملات شیمیایی ارا ئه میداد، مثل، سناریوهای مصاحبه با راننده یک کامیون نفتکش و با یک سوپر جاروکش و یا ظهور ناگهانی شخصی ناشناس در مدارس و موادی را بر زمین ریختن و بدحالی محصلین، سناریوهایی هستند گویی از سر شوخی و خنده ساخته شده اند، سناریوهایی که بیشتر مردم را قانع میکند که این ماجرا هم همچون ماجراهای گذشته بر ساخته دست نظام است.

در واقع، حکومت آخوندی، برغم غرق شدن در بحرانهای گونا گون، قدرت سرکوبی که در زیر پنجه خود کشیده است، میتواند تا رهبر معظم انقلاب اسلامی نفس میکشد به بقای خود ادادمه داده و خود را برای چند صباحی طولانی تر بر بندگان تحمیل کند. افزوده بر این، رهبران نظام هنوز در این باور غوطه ورند که روش های برخاسته از دین اسلام مورد توافق و پذیرش جامعه است.

خبر گزاری فارس گزارش میدهد که امروز پنچ شنبه، رئیس جمهور آخوند ابراهیم رئیسی اظهار داشته است که مسئله حجاب دارای یک ضرورت شرعی و الزام قانونی ست که مورد اتفاق آحاد جامعه ایرانی قرار گرفته وهمه مسئولان در موضوع حجاب اتفاق نظر دارند. این سخنان را البته از نوع سخن گفتن با گوسفندان باید دانست. چون گوینده، از آنجا که خود گوسفند است بر آن تصور است که شنوندگان و گیرندگان فرمانهای صادر شده، مثل گوسفندان بع بع کنان انها را د بدون هیچ چون و چرایی می پذیرند. درست در آنزمانی که در کمتر از سه ماه، بنا برگزارش رسمی نظام، بیش از 500 نفر از جمله بیش از 20 کودک بخاک و خون غلتیده اند. آیا این جنایات هولناک را میتوانی نشانی بر توافق و اتحاد جامعه در مورد حجاب و یا موارد دیگری دانست؟ آخوند رئیسی کمی بعد اضافه میکند که:

تجربه اجتماعی انقلاب اسلامی نشان داد که زنان و دختران این سرزمین با زندگی عفیفانه و مؤمنانه بر حفظ عفاف و حجاب به عنوان یک اولویت امنیت‌آفرین تأکید دارند.

این، نیز، از نوع سخن گفتن با گوسفندان است، گرفتار توهم بر آن تصور است که با بیان چنین عباراتی میتواند یک آگاهی کاذب را بدیگر گوسفندان انتقال دهد. امری که برای ساختار قدرت خیلی داشوار نیست، بجای آنکه به راهکار اشتباه امیز خود برای مبارزه با کشف حجاب و از دست دادن میدانداری در این عرصه اعتراف کنند بگونه ای زیرکانه حملات شیمیائی به مدارس دخترانه را توجیه و مورد تایید قرار میدهند. یا آنرا به توطئه ای برساخته دست خارجیها نسبت میدهند و یا بیشتر از 90 درصد مسمومیت های شیمیایی را سبب اضطراب و هراس از شنیدن خبر حملات میدانند. این در حالی ست که زنان در اعتراض باسارت در نظام اسلامی بویژه بر علیه حجاب اجباری، برخاسته اند، خیزشی که البته در زمان و شرایطی، ظهور یافته است که آخوندهای پرورش یافته در حوزه های علمیه به سادگی به فهم آن قادر نیستند.

باور به ارتباط حجاب و عفاف برای آخوند رئیسی، واقعیتی ست چون و چرا ناپذیر. چون اخوند رئیسی مثل تمام آخوندهای همردیفش حجاب و عفاف را برخاسته نه تنها از ایدئولوژی بلکه از دین و آنینی میدانند که جامعه مشترکن بدان باور دارند. آخوند رئیسی مثل تمامی آخوندها از آنجا که در پی ایده ال خود بگذشته مینگرند، نه گذشت زمان و نه فرا رسیدن آینده را احساس میکنند و نه  تغییر و تحول در زمان رل درمییابند. در بهترین وجهش پیوسته قصد باز داشتن حرکت زمان به پیش را داشته اند، از مخالفت با انواع موسیقی و هنر و نو آوریها در زندگی اجتماعی گرفته تا دست زدن بقتل عام ها، قتل های زنحیره ای، باسارت درآوردن آنان که بنظر میرسند سر پر شور داردند و تسلیم آگاهیهای کاذب آخوند های حاکم نمیگردند و با ابزار زندانی و دستگیری نخبگان و فرهیختگان جامعه.

اما، از انجا که ساختار قدرت در جهت تامین منافع دین و متولین دین، قرار گرفته است، هرچه که سلطه مطلق دین را مورد تهدید قرار دهد، لشگر سرکوب و ماشین جنایت و کشتار را براه میاندازند تا نظام سکوت، تسلیم و اطاعت را بر قرار کنند.

معلوم است که تا حکومت آخوندی باین حقیقت آگاه گردد که تنها بخش کوچکی از جامعه، خود را در باور بارزشهای اسلامی مشترک میدانند که مردم ساده دل بجای عبادت در عبادتگاهها، آنها را مورد بی حرمتی قرار داده و بکثافت و ویرانی بکشانند.

حکومت آخوندی، باین حقیقت، زمانی پی خواهد خواهد برد که از آگاهی کاذب و انتظار ظهور خروج یابد. زمانی که حوزه های علمیه از تولید آخوند باز ایستند و نهاد آخوندی از بیخ و بن برکنده شوند. اگرچه ستون نگاهدارنده حکومت آخوندی، نیروهای سرکوب و دستگاه عریض و طویل نظامی و امنیتی اند، با این وجود، شبکه حوزه ها و آخوندهای مزدور در اقصا نقاط کشور از جمله دورترین روستاهای کشور، به تبلیغ و ترویج آگاهیهای کاذب، باور به الله بعنوان خدایی که بجز او خدای دیگری نیست، خدایی که زشترین و شرم آورترین اعمال را در راه اعتراف روزانه به اسارت و بندگی، و توسعه و تبلیع احکام الهی، مورد تایید و پذیرش قرار میدهد.

این را نباید، با راهکاری بسوی ترویج بیدینی یکی برشمرد، چه باک اگر هم چنین شود. اما، غرض آن است که دین را باصل خود بازگردانیم، به یک باور فردی. آن دوران گذشت که همه باید مثل هم بیک چیز باور میکردند که بعید میرسد هرگز چنین دورانی وجود داشته است. حال آنکه هدف آنست که بساط دین را در سطح جامعه و سیاست بر چینیم و بخلوت خانه ها رهسپار نمائیم، انجا که هر فردی بهرچه که میخواهد آزاد است که باور کند. چرا که بجای انکه بخواهیم دیگران هم باورهایی داشته باشند برخاسته از درون خویش، میخواهیم دیگران هم همچون ما بهمان چیزهایی باور کنند که ماهم باور میکنیم. ممکن است بگویید که باورهای مشترک همبستگی اجتماعی و همراهی بوجود میآورد، آما، هبستگی ای که ظاهری یست، همبستگی  که جامعه شناس معروف فرانسوی، امیل درگهایم، انرا "مکانیکی" و ویژه جوامع ابتدایی با نظام تقسیم کاری محدود، خوانده است.

حکومت آخوندی تصور میکند در یک چنین جامعه ای زندگی میکنند، جامعه ای ابتدایی. دست بموشک سازی و غنی سازی هسته ای میزنند، نه در پاسخ به نیاز به پشرفت در اشتیاق به بازگشت بگذشته. بهمین دلیل، سخت میکوشد با ابزار حجاب اجباری نیمی از جامعه را باسارت بکشاند.

 تنها چیزی که آخوند را از توهمات خود خارج میکند اینستکه با چشمان خود مشاهده کند که چگونه ساده باوران به ویران سازی نهاد های مقدس بپا خاسته و دست پای خود را از بند باور بخرافه ها و شریعت اسلامی رهایی بخشند.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۱ اسفند ۱۲, جمعه

 

 

مسمومیت های زنجیره ای

و بوی گند دین آخوندی!





واقعیت آن است که بوی گند دین آخوندی و یا "اسلاام امامتی،" نیز، در ماجرای مسمومیت های زنجیره ای مدارس دخترانه بمشام میرسد، مسمومیت هایی  که در یکی از مدارس دخترانه شهر"مقدس" قم آغاز گردید و به چندین شهر و استان دیگر سرایت نمود.

تا این لحظه، اکثرا، ناظران و تحلیلگران شرایط اجتماعی حاکم بر جمهوری اسلامی، در باره علت و یا علل مسمومیت ها، از جمله ایحاد رعب و وحشت و هراس افکنی به بحث و گفتگو پرداخته و اهداف سیاسی آنرا برشمرده اند. که آین حکومت آخوندی ست که هراسان گشته و دچار وحشت و کابوس گردیده است و باید هم چنین باشد. چون، خود را در سراشیب سقوط میبیند. چون، ظهور جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، به یک جنبشی تبدیل شده است انقلابی، انقلابی که وقتی به پیروزی میرسد که نهادهای فرسوده دین و قواعد و مقرارت شریعت اسلامی، فرو ریزند، و از بیخ و بن برکنده شوند. آنزمان،که همگان باین آگاهی برسند که آن اوایی که از گلدسته های مساجد بگوش میرسد، آوائی ست که "جماعت" را باسارت و بندگی فرامیخواند، از صبح سحر و ظهر تا عصر و غروب و مشرق. که عبادات روزانه، نمازگزاری در پنج نوبت، چیزی نیست، مگر پوشاندن لباس عرفان و تقوا به تن اسارت و بندگی و یا خفت و خواری که هم بزبان بیان گردد و هم با حرکات جسمانی، مثل دولا و راست شدن و افتادن بزمین و سائیدن پیشانی بر زمین.

 پس از گذشت چندین ماه دولت آخوندی برهبری عالم دهر، ابراهیم رئیسی، نشان داد است که نه تنها در تکاپوی یافتن عاملان این کنش جنایتکارانه، مسمومیت های زنجیره ای دختران مدرسه، نیست بلکه هر آنچه که از زبان مقامات بلند پایه بگوش میرسد، بیشتر شباهت به توجیه و مشروعیت بخشیدن بآن دارد. هیچ مقام بلند پایه ای را نمیتوانی بیابی که سخنی از مسئولیت بزبان براند. بعنوان مثال:

نماینده مردم شهرکرد در مجلس تصریح کرد:

 طبیعی است که دست بیگانگان و دست دشمن در ناآرام‌سازی فضای جامعه در این پدیده مشهود است. خیلی شفاف و روشن عرض کنم که حتما ان‌شاءالله دستگاه‌ قضایی به این موضوع رسیدگی قاطع خواهد کرد و دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی زیرساخت‌های این اتفاق را بررسی می‌کنند.

اقای نماینده، مردم رنجدیده را به "حتما" و "انشاء الله" حواله میدهد، چنانکه گویی با گوسفندان سخن میگوید. البته اقای نماینده در این باور تنها نیست. وزیر کشور، احمد وحیدی هم بر آن تصور است که با گوسفندان سخن میگوید وقتی که بی شرمانه، میخواهد قصد گریز از مسئولیت ویا فرا افکنی را پنهان نماید. وی پس از گفتگو و مشاوره با وزیر آموزش پرورش، مسئولان وزارت بهداشت، پدافند غیرعامل، دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی و استانداران چند استان، در جمعبندی باین نتیجه میرسند که:

 حاصل جمع اینکه اولا بیش از 90 درصد از آنچه تحت عنوان عارضه برای فرزندان عزیزمان بود، عوامل خارجی نبوده و بیشتر استرس و نگرانی‌هایی بوده که بر اثر طرح این موضوع پیش آمده بود.

از چه منبع باین اطلاعات، وزیر کشور دست یافته است خبری نیست. آیا از مشاوره با متخصصین، با روانشاسان و روانپزشکان به این نتیچه رسیده و یا از مشاهده شخصی و مصاحبه با قربانیان، در هر صورت مطلبی نیست که نیاز بشفافیت باشد. در واقع، نباید چندان بآنچه آقای وزیر و یا وزیران و یا هر مقام بالائی اظهار میدارند، چندان اعتمادی داشت. چون همچنانکه کمی زودتر اشاره شد، هیئت حاکمه چه عمامه بسر، چه کلاهی و قتی روی سخنشان با مردم است گوئی که با گوسفندان است که سخن میگویند.

رخصت که یکبار دیگر از، وزیر کشور، یکی از فرماندهان ارشد سپاه، احمد وحیدی که بیشتر شبیه بیکی از سرداران معروف امام حسین در روز عاشوراست نقل قولی را ارائه دهیم تنها برای شیرین ساختن کام:

درباره عوامل این ماجرا و علت بروز نیز می‌گوییم طبق بررسی‌های صورت گرفته تاکنون عامل خاصی هنوز یافته نشده که مثلاً بگوییم یک ماده سمی خاصی بوده و بر اثر آن ماده رخ داده است؛ لذا تاکنون گزارش قطعی از ماده خاصی بوده نداشتیم.

بنظر نمیرسد که نظام چندان اصراری داشته باشد که به مردم ثابت کند پدیده مسمومیت بر ساخته دست نیروهای بومی یست. چه دچار رعب و وحشت شدن همان چیزیست که حکومت دین نزدیک به نیم قرن براساس آن حکم رانده است. بعضا، بر آنند که نظام در پی انتقامجویی است که حرف درستی ست وقتی صریحا اعلام کنیم که این خصلت برجسته نظام ریشه از دین مقدس اسلام بر کرفته است.

 بگزارش «انتخاب»، احمد راستینه عضو و سخنگوی کمیسیون فرهنگی، نیز، بزبان دیگر دست بفرا افکنی میزند. وی اظهار میکند که پدیده مسمومیت ها

در ادامه آشوب‌هایی است که در کشور ما شکل دادند و به دنبال فروپاشی امنیت خاطر و امنیت روانی جامعه ما هستند.

این در حالی ست که وزیر آموزش و پرورش بر آن است که عوامل پشت پرده دست اندر کارند. گویا وزیر بهداشت از وجود نوعی سم در مسمومیت دانش آموزان خبر داده است که از نوع خفیف و در ادامه، نیز، گویی که با گوسفندان سخن میگوید، اظهار میدارد:

اینکه این سم چطور تولید شده و عامدانه بوده یا خیر، در حیطه وظایف وزارت بهداشت نیست.

 اگر سراسر نظام را از زیر تا بالا از درون و از بیرون که خوب بجوری در تحلیل نهایی کسی را نخواهی یافت مسنولیت پذیر. از راس تا زیر در فرافکنی پیوسته با یکدیگر در رقابت اند. بعنوان نمونه، خیلی آزار دهنده نخواهد بود اگر به رهنمودهائی توجه کنید که حجت الاسلام سید احمد خاتمی در جامعه مدرسین حوزه علمی ارائه میدهد تا مانع بروز هر گونه تنش و اختلافات درونی شده و اتحاد و همبستگی را در ردیف مجتهدین تحکیم و تداوم بخشد. وی بهمردیفان خود توصیه میکند که:

اگر درباره اتفاقات چند ماهه اخیر در کشور به صراحت نگوییم در این اغتشاشات طراحی بیگانه در میان است و اتاق فکر آن را صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها و منافقین و سلطنت طلب‌ها داشتند، به رسالت جهاد تبیین عمل نکرده‌ایم، کلی گویی فایده‌ای ندارد؛ باید مسائل روز را بیان کنیم و عقبه‌ها را به درستی بشناسیم.

ایراد چنین سخنانی کوچکترین تردیدی بجای نمیگذارد که که حجت اسلام، آخوند خاتمی چنان سخن میگوید گویی برای گوسفندان است که سخن میگوید. این امر وقتی روشنتر میشود که در یابیم مرجع حکومت آخوندی برای سیاستگزاریها، طرحها و برنامه ریزیها، از جمله، مرجع سخنان آخوند احمد خاتمی، نمیتواند چیز دیگری جز قرآن، کتاب مقدس، در برگیرنده اراده و احکام الله، باشد. معلوم است که آخوند خاتمی، از پیروان سفت و سخت جهاد تبیین است و بر آن باور است که چنانچه در جهاد تبیین، روش و شیوه قرآنی در پیش گرفتیم، موفق خواهیم شد. در نتیجه باید در ایمان خود به شیوه قرآن بعنوان بهترین شیوه در خدمت بقای حکومت، استوار قدم بمانیم. وی اظهار میدارد که

در زمینه جهاد تبیین باید با روش استدلالی و مستند و با قول سدید عمل کنیم و اگر روش ما نادرست باشد جواب نخواهیم گرفت.

اما، بدرستی معلوم نیست که چرا تنها چیزی که در حکومت آخوندی از وجود آن خبری نیست روش استدلالی است و شیوه سند محور؟.و در اذای آن تا بخواهی، خشم است و خشونت، قهر است و شکنجه و کشتار بنام نامی الله.

رخصت که این مقال را با این سوال بپایان آورم که تا کی باید در برابر تخریب نهادهایی که بازتابنده جهان نوین است، بدست قشر مفتخوار جامعه، قشر آخوند سکوت بر گزینم. سینماها را بآتش میکشند، بانکها را غارت میکنند، میکده ها را ویران میکنند، سکوت برگزیدیم صدای زنان را در حلقومشان خفه ساختند و هنرپیشه و نوازندگان را یا خانه نشین ساخته و یا سر به نیست کردند، خمی بابروی خود نیاوردیم. آنگاه، تمامی دستگاه های هنری و ادبی و تبلیغاتی را در اختیار گرفتند که سلطه دین را برجامعه دانمی سازند و ما دهان باعتراض باز نکردیم.

اگر چه تحکیم حکومت اسلامی با حمله با نهادها و فرآورده های تمدن مدرن، کنشی ست که دیر یا زود واکنش عکس در جامعه بر انگیرد و ممکن است سبب حمله به مساجد و حوزه های علمیه گردد و در واقع، نیز، تا این امر بانجام نرسد نمیتوان چندان امیدی به پیروزی جنبش رهایی زن زندگی آزادی، بست، مگر آنزمان فرار رسد که که همگان دریابیم که در تجزیه و تحلیل نهایی، تا به تخریب و ویرانی نهادهای دینی نپردازیم، تا مسجد و حوزه های علمیه را هدف قرار ندهیم، ترسم که هرگز به رهایی نرسیم. 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmsil.com

  

۱۴۰۱ اسفند ۵, جمعه

  

 

 

اسلام:

دین مردمی

و یا ایدیولوژی آخوندی؟



جنبش رهایی بخش زن زنددگی آزادی، مثل هر جنبش و یا هر انقلاب و هر تحول و دگرگونی بزرگی، هرگز باهداف خود نرسد اگر، نهادها و نمادهای فرهنگی ای که موجب مشروعیت و مقبولیت ساختار حکومت دین گردیده است، مورد بر رسی انتقادی و تقدس زدایی قرار نگیرند و راز و رمز آنها بر گشوده نشوند.

بدون اینکه وارد جزئیات شویم، مختصرا، همین بس که بدانیم انقلاب 1789 فرانسه، هرگز بوقوع نمی پیوست اگر قبل از سرنگونی نظام پادشاهی، جنبش روشنگرایی بنقد آموزشهای دینی برگرفته از کتاب مقدس نمی پرداخت و انسان بعنوان موجودی دارای عقل و خرد مورد شناسایی قرار نمیگرفت، عقل و خردی که بانسان آن توانایی را می بخشد که قوانین حاکم بر طبیعت و جامعه را کشف نماید و به تبعیت از اقتدار خود بکشاند. با انقلاب فرانسه، دین سر انجام از صحنه سیاست خارج و فعالیت کلیسا، بمثابه یک نهاد مستقل، محدود باداره امور درونی خود گردید. باین ترتیب دین توانست حرمت خود را همچنان تداوم ببخشد.

ما، در طول تاریخ قرن بیستم هم شاهد فروپاشی نظامهایی ایدئولوژیک در رقابت با نظام سرمایه داری بوده ایم. شوروی، ابر قدرتی که سروری نظام سرمایه داری را بچالش میکشید و بر بخشی از اروپا و جهان سلطه افکنده بود قبل از آنکه دچار فروپاشی شود، بلحاظ ایدئولويک ورشکسته گردیده بود. اگرچه در جنگ دوم جهانی پیروز گردید، با این وجود پس از 70 سال حکومت با مشت آهنین، زندان و شکنجه، در رقابت با غرب، ایده ال های جامعه کمونیستی، همه بیک کابوس وحشتناک تبدیل شده بودند. در پاسخ به این بحران بود که گورباچف به اصلاح نظام پرداخت و برنامه «پروسترویکا» (بازسازی) و «گلاسنوست»  (بازگشایی) را بحزب کمونیت ارائه داد. این خود بیانگربحران در ایدئولوژی ای بود که قرار بود امپراتوری شوری را برهبری روسیه، الکوی جامعه ای را به بشریت عرضه بدارد، عاری از ستم و نابرابری و بی عدالتی و نا آزادی. پوچی این مفاهیم،چهره کریه لنینیسم- استالینسم را نه تنها بر روسها بلکه در سراسر جهان، در عمل، آشکار ساخت.

حزب کمونیست چین هم در جایگاه عقب مانده خود درجا میزد، اگر تن به اصلاحات نمیداد، اگر بلحاظ ایدئولوژی از خود انعطاف پذیری نشان نمیداد و در انطباق با زمان به پیش نمیرفت. اندیشه مائوتسه تنگ بنظر میرسید که دوران شکوفائی و شیفتگی را پشت سر گذاشته بود.که سرکوب و خفه نمودن صدای مخالف، دوای درد مردم دردمند نیست. اندیشه مانوتسه تنک نشان داد به تجربه که قادر نیست جامعه را از فقر و عقب ماندگی نجات دهد. دنگ شیائو پینگ بود که مرگ اندیشه مائو را اعلام کرد و اظهار داشت که گربه باید بتواند موش شکار کند، مهم نیست که سفید است و یا سیاه.

حکومت آخوندی، نیز، دیر زمانی ست که دچار بحران از نوع بحران ایدنولوژی ست. اگر ساختار حکومت آخوندی هنوز برپای خود ایستاده است بآن دلیل است، ایدنولوژی اخوند، نسخه اصلی دین اسلام انقلابی است، نسخه دینی ست که اصل و اصول و رسم و رسوم و ارزشهای آن از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته است. باین دلیل است که دین در وجود باورمندان نهادین است. یعنی که باورها و اعتقاداتی که ریشه در رگ و پی باورمندان دارد و در نتیجه بسادگی تغییر و تحول پذیر نیستند. اگر دین اسلام که اصل و اساس حکومت آخوندی ست، یک ایدنولوژی سیاسی بود در انحصار قشر آخوند، مثل، ایدنولوژی کمونیستی که در آنحصار حزب کمونیست بود، تردید مدار که حکومت آخوندی تا کنون بیش از یک بار واژگون گردیده بود.

درست است که برای براندازی نظام، باید به جستجوی الترناتیو سیاسی به اتحاد و ائتلاف اندیشه کنیم و در فکر گسترش اندیشه براندازی حکومت آخوندی باشیم. اما، ترسم براندازی نظام، هرگز بواقعیت نرسد، اگر از نقد نهاد ها، قواعد و قوانین شریعت اسلامی، همچنان اجتناب ورزیم و یا آنها را به حاشیه برانیم. بعضا، حکومت اسلامی را یک نظام ایدئولوژیک میخوانند تنها بآن دلیل که هنوز آماده نقد شریعت اسلام نیستند. از ایدئولوژی سخن میگویند که از نقد دین بگریزند، دینی که بشر، بویژه زنان را به بندگی و اسارت میکشاند و بزرگترین مانع است بر سر راه رسیدن بیک زندگی عادی، در خور آدمهای معمولی.

بنظر میرسد، هماکنون، مردم در نقد دین پیشا پیش تحلیگران و مفسران رسانه های اجتماعی در حرکتند، نقد دینی که در شعارهایی همچون بیزاریم از دین شما، نفرین بر آئین شما...، بازتاب میابد.

این در حالی ست که تمامی سیاستهای نظام، چه داخلی و چه خارجی از دیدگاه دین اسلام ریشه برگفته است. اما، تمامی انتقادات تحلیگران و مفسران رفتار و پندار نظام، همه سیاسی اند، گویی که دین اسلام، ارزشها و اصل و اصول آن بویژه نوع امامتی و یا شیعی آن در بینش و تفکر آخوند خامنه ای و پیروان او نقشی بازی نمیکنند و در سیاستها و برنامه ها و تصمیات حکومت آخوندی برهبری آخوند خامنه ای بازتاب نمی یابد.

هم اکنون در برگزاری مراسم و حتی در تظاهرات خیابانی، میتوان تعییراتی را در رفتار و کردارمردم مشاهده نمود که بنظر میرسد در تضاد و خصومت با ارزشهای حاکم است. مثلا، بر سر قبر جانباختگان نه خبر از نوحه خوانی ست و نه ذکر آیات قران. این روزها شاهد بر ویدیوهایی هستیم که عزارداران بر سر قبر عزیزانشان به پخش موزیک مبادرت میکنند. آری میتوان مردگان را هم بشادی و طرب فراخوند. چون این خود کنشی است برخاسته از اراده معطوف به براندازی دینی که تاج قدرت بر سر نهاده است.

این بدان معناست حکومت ولایت فقیه، چون ذاتا یک حکومت دینی است و بر اساس اصل و اصول دین بگردش در میآید، دین و نهاد های مقدس دینی را نیز در معرض بر اندازی قرار داده است. یعنی که آخوند تا آخرین لحظه تا زمانیکه حوزه ها و مساجد مورد حمله و تخریب ویرانی قرار نگیرند، ممکن است که بماند و مقاومت کند، درست بان دلیل که آخوند ها بر آن باورند که تا زمانیکه مردم هنوز به الله، خداوند یکتا و یگانه، قران مقدس، در بر گیرنده سخنان و فرامین و احکامی که الله به پیامبر خود بوسیله فرشته مقرب جبرئیل انتقال داده است، ایمان و اعتقاد دارند، جایی برای نگرانی و یا نیازی به تغییر و تحولی نیست.

این بدان معناست تا دین اسلام، بعنوان دین فرمانروائی و فرمانبری، دین تسلیم و اطاعت، دین عبودیت و بندگی شناخته نشود. تا اسطوره و افسانه های سخنگویی الله و مخابره وحی و رسالت امامت، تقدس زدایی و راز گشایی نشوند، جنبش رهایی بخش زن زندگی و آزادی باید از پستی و بلندیهای بسیار بگذرد، اما، همچنان با اراده معطوف بر رهایی از اصل و اصول و قواعد و مقرراتی بر ساخته توهمات و تخیلاتی برخاسته از دوران بدوی و نادانی بشر. تنها با اراده معطوف برهایی از خرافه گرائی و واپس گرایی و مطلق اندیشی است که میتوانیم یوغ حکومت ولایت فقیه، جانشین الله بر روی زمین را از گردن خود بر گیریم تا سر انجام بازادی برسیم.

فیروز نجومی

firoz  nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

      

 

۱۴۰۱ بهمن ۲۸, جمعه

 

براندازی حکومت خدا

یا حکومت ولایت فقیه؟




ولی فقیه، جلوه علم بیکران الهی، به ولایت الله، خداوند یکتا و یگانه و در دفاع از حق و حقوق ذات الهی، دفاع از شریعت اسلامی است که معترضین و نخبگان و اندیشمئدان مخالف را بر سر دار مجازات بقتل میرساند.

در واقع، ولی فقیه، بر جایگاه الله، خداوند بی همتا، تکیه زده و خدایی میکند. اگر با دقت بیشتری به جایگاه و رفتار و منش  ولایت فقیه بنگری،  متوجه میشوی که براستی ولی فقیه جلوه راستین الله است، و باید به وی به مثابه خداوند یکتا و یگانه بنگری.

ولی فقیه نماینده خدا بر روی زمین نیست. خدا، او ست، ولی فقیه، جانشین الله است بر روی زمین، خدایی که بجز او هیچ خدای دیگری نیست، نه خدای موسی و نه عیسی و یا هر خدایی دیگری. اگر هم فرض کنیم که خدا یا خدایان دیگری هم باشند، آنها، همه باید از مخلوقات برجسته الله محسوب شوند. الله خدایی ست که حرف اول و آخر را زده است و فرمان نهایی را در پاسخ به نیازمندیهای بشر یکبار و برای ابد در 1400 سال پیش از این به پیامبر برگزیده خود، محمد مخابره کرده است که به بندگانش انتقال دهد..

 بنابراین، اگر یک فرد بنام ولی فقیه، طلبه ای که بقله اجتهاد رسیده، میتواند با صدور یک فرمان، انسانهای بیشماری را بکام مرگ بفرستد و هرگز مورد سئوال و بازخواست هیچ جنبنده ای قرار نگیرد، آیا میتوان این موجود را کمتر از خدا دانست، پس اگرولی فقیه جلوه الله نیست، الله کیست؟

البته که ولی فقیه، آخوند خامنه ای، خود را مجری اراده و امیال الله میداند. بنام او ست که جنگ میکند و خون میریزد و بنام او ست که تنبیه و مجازات میکند و انسانها را باتهامهایی همچون افساد فی الارض و محاربه با الله بر سر دار مجازات بقتل میرساند، گویی که ما در دوران بادیه نشینی، دوران رسالت زندگی میکنیم. ولی فقیه نه نماینده سرمایه دار است نه تاجر و کاسبکار و بازاری و نه نماینده  معلمان و کارگران و دهقانان و یا حتی فرودستان و مستضعفان.

ولی فقیه، ذاتا رهاست از هر بند و قانونی، از هر تعهد و قراردادی با هر قشر و طبقه و گروه اجتماعی و یاسیاسی. تنها ولی فقیه است که میتواند به همه انواع ضعف ها و نا توانیها و ندانم کاریهای بسیار، اعتراف کند و بندگان خود را سر زنش نماید که چرا بمانند او به این ضعفها، انقلابی نمی نگرند نق و نوق میزنند و نگاهشان باین ضعفها ارتجاعی ست(بنگرید باخیرترین سخنان خامنه ای). تنها، خداوند یکتا و یگانه است که از حقایق آگاه است. هر آنچه که از دهان ولایت فقیه بیرون میجهد، چون و چرا ناپذیر است. ولی فقیه تبلور عقل اول و آخراست. بی دلیل نیست که فقط تسلیم میطلبد و اطاعت ، تقلید میجوید و تبعیت. دشمنی باعقل و خرد دارد و خصومت با آزادی و با نفس انسانی.

اما، انچه اینجا مسئله برانگیز میشود آنست که مقابله و مبارزه با نظام، نمیتواند چندان موثر افتد اگر از ستیز با دین بر نخیزد. چون نمیتوان با فقیه در گیر شد و از درگیری با خدائی که فقیه به نامش حکومت میکند، حکم و فتوا و فرمان صادر میکند، پرهیز نمود.

گریزی از این حقیت نیست که با حکومت و با ساختار قدرتی روی در دروی هستیم که ذاتا دینی ست. بنا براعتقاد این نگارنده، رمز دوام این نظام که بیشتر متناسب است با دوران تاریکی و یا حتی با دوران بادیه نشینی، در دینی بودن آن و یا در اسلامی بودن ان نهفته است. بعضا، ترجیح میدهن ایدیولوژی را جانشین "دین" بکنند. چنانکه نقد ایدئولوژی بی ضررتر و یا بی خطرتر است از نقد دین، آنهم نقد دینی که رهبرش بر فراز منبر مقدس الهی، منبر قدرت و حکمرانی جلوس مییابد و فرمانروایی میکند.

البته که به اسلام شیعه میتوان مثل یک ایدنولوژی نگریست منتها اگر انرا، منحصرا، بازتاب منافع قشر اخوند، قشر مفتخوار جامعه بدانیم. حال آنکه قشر حاکم بر اساس اصل و اصولی حکومت میکند که در باور و ایمان بدان با اکثریت حامعه مشترکند، شاخصی که ایدئولوژی فاقد آن است.

حکومت ولایت فقیه، در جایگاه متولی دین، در نزدیک به نیم قرحکومت، مصون از هر نقد و انتقادی بوده است. مگر هرگز میتوانستی، اصل و اصولی را که بر طبق آنان ولایت فقیه حکومت میکند به نقد و چالش کشید؟ همین بس که به نقش آیه های قرآنی بنگری که احاطه کرده اند منبری را که بر فراز آن ولایت فقیه خطبه میخواند و به فرمانروایی میپردازد؛ عباراتی عجیب و سحر انگیز، سراسر اقتدار که خود میتواند جلوه ای از دوران رسالت باشد، دورانی که قدرت و دین غیر قابل تشخیص و یا جدا نمودن از یکدیگر بودند و در وحدت و یگانگی. آخوند خامنه ای بر فراز منبر پیوسته جلوه الله بوده است، خدایی که هم بخشنده و مهربان است و هم سراسر خشم است و قهر و خشونت و بیرحمی.

روشن است که دینی بودن حکومت آخوندی مبارزه با آنرا را دشوار ساخته است. چه اگر کسی خواسته باشد اصل و اساس باورها و اعتقادات ولایت فقیه را مورد سوال قرار دهد، باید باورها و اعتقادات خود را نیز مورد تجدید نظر قرار دهد. دشواری آنجاست که نقد قدرت به نقد دین آلوده میشود. نقد ولایت فقیه، بعنوان فرمانروا یکی میشود، مثلا، با نقد لا الله الا الله، با نقد یکتایی ویگانگی خدایی که ساده دلان از زیر تا راس جامعه در باور بآن شریک اند. در چنین شرایطی، روشن است که سبب رنجاندن ساده دلان شوی و مورد نفرینشان قرار گیری و بعنوان کافر و خداناور پس از زندان و شکنجه بدارمجازت آویزانت کنند.

بجرات میتوان گفت باور مشترک بشریعت اسلامی مثل باور مشترک به لا الله الا الله و یا بجز الله، خدای دیگری نیست که زمینه اصلی استبداد دینی ست، حداقل نزدیک به نیم قرن است که حکومت آخوندی را بر سر پا نگاهداشته است. اگرچه در وضع موجود، این شعارهای دینی ست که سبب تفرقه و پراکندگی در صفوف جنبش ضد ولایتی میشوند. شعارهایی که البته دیگر بگوش نمیرسند.

آنچه حکومت ولی فقیه را از حکومتهای سیاسی جدا میسازد آن است که ولی فقیه مدافع حق و حقوق الله ست، حق و حقوق الله؛ الویت دارد بر حق و حقوق انسان؛ چنانکه گوئی که آخوندها از درون قرون وسطی به جهان مدرن پرتاب شده اند. دفاع از حق و حقوق الله است که حکومت ولایت فقیه را با جهان از جمله جهان غرب درگیر و شاخ تو شاخ کرده است. وگرنه، ولی فقیه چه دلیل دیگری برای ادامه خصومت با غرب ارائه میدهد. ولی فقیه، خود و نظام خود را در صلح و آشتی با چین و روسیه می بیند نه با امریکا و کشورهای غربی.

این بدان معناست که چنین بنظر میرسد، تا زمانیکه ولایت فقیه بنام الله حکومت میکند و بنام الله و در دفاع از حق و حقوق او خون میریزد و گردنهای بر افراشته را بر زمین میافکند،  تنها میتوان بنام زن زندگی آزادی، بنام انسان و دفاع از حق و حقوق انسانی، در برابر ولایت فقیه برخاست، نه تنها بعنوان یک ساختار سیاسی بلکه بمثابه یک نهاد فرهنگی تحت سلطه تمام اسلام فقاهتی و یا اسلام شیعی، که در کل چندان اختلاقی بایکدیگر ندارند.

خام خیالی ست اکر فکر کنیم که میتوانیم حکومت آخوندی را براندزیم بدون اینکه به ستیز با دین آخوند که نسخه ای از دین اسلام است بپردازیم، بی انکه انرا در حوزه ها و مساجد و حسینیه ها از ریشه برکنیم و رهسپار خلوت خانه ها نمائیم. این بدان معناست که براندازی نظام، برغم غرق شدنش در بحرانهای گوناگون، از بحرانهای خرد و ریز و درونی گرفته تا بحرانهای بزرگ و خظرناک در روابط بین المللی، بنظر میرسد که کار ساده و سریعی نیست، حداقل درکوتاه مدت.

رمز ماندگاری نظام را برغم ریزشها، حتی ریزشهای درونی، از میرحسین موسوی، از دلباختگان دوران طلائی حکومت امام خمینی گرفته تا رئیس اصلاح طلبان، آخوند حجت الاسلام محمد خاتمی و سلبرتی های ورزشی و هنری، باید ناشی از سلطه دین مطلق اسلام، بواسطه قشر آخوند  بر جامعه دانست.

 هم اکنون چه بسیارند آنانکه، حتی، اماده نیستند جا پای دین را در گفتار و پندار و رفتار، آیت الله ها و حجت اسلامهای برخاسته از حوزه های علمیه مشاهده نموده و حضور دین را، هر چند سحر انگیز و راز آمیز، در برنامه ریزیها و طرح ها و تصمیمات نظام اشکار نمایند. چه تحلیلها و سخنفرسائیها که نمیکنند و در باره وضع اسفناکی که بر جامعه حاکم است، چه ویدیوهای روزانه به نمایش در نیاورند، اما، نه کلمه ای از دین بزبانشان رانده میشود و نه از اسلام، چنانکه گویی دین اسلام در آنچه بطور روزانه در زندگی اجتماعی بوقوع می پیوندد اصلا نقشی ندارد. این در حالی ست، کسانی که بر ما حکومت میکنند، خود را از تبار امامان مقدس و جانشین الله، خداوند یکتا و یگانه بر روی زمین میدانند. بهمین دلیل است بدون احساس کوچکترین شرم و حیائی، به شنیعترین جنایات علیه انسان و انسانیت دست میزنند.

تحلیلگران و منتقدین نظام، ترجیح میدهند که بجای نقد دین، در بهترین وجه، بنقد سیاست و قدرت و کیفیت استفاده و یا سوء استفاده از آن بپردازند. در حالیکه، میتوان عمق نفوذ و سلطه دین آخوند را در تمامی سطوح اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و بویژه فرهنگی مشاهده نمود. چه بسیاراند آنان که نقد دین را تند و تفرقه افکن میخوانند. اما، چه زمانی مناسب نقد دین است و یا کی و چه زمانی بصلاح است که نقد دین را آغاز نمود، بدرستی روشن نیست. بیش از 1400 است که از عمر ظهور قران و پدیده رسالت و مراسم عبادت روزانه میگذرد. تا کنون چندین جلد کتاب در نقد قران بنگارش در آمده است تعداد آنها را بیشتر از انگشتان دو دست نمیتوان بشمارش آورد.

اما، نقد دین هم اکنون اغاز شده است. چه در واقع، زن زندگی آزادی چیز نیست مگر بیان نقد دین، دینی که نه برای زن ارزش و اعتباری قائل است و نه  زن را هم شان و هموزن مرد می پندارد. دینی که ارزشی به زندگی در این دنیا نمی نهد و انرا گذرا و فانی می بیند. دینی که زندگی در این جهان را پشیزی بحساب نیاورد، مگر دورانی در خدمت آمادگی برای ورود بزندگی ابدی در آن جهان دیگر. خصومت و دشمنی دین با زن و زندگی، با خصومت آشتی ناپذیر با آزادی کامل میگردد.

بعبارت دیگر زمانی نظام آماده ویرانی ست که نقد دین بنیان افسانه ای و اسطوره ای آن، از جمله رابطه محمد با الله، نقش حبرئیل و ظهور قران آشکار گردیده و به سیره فریبکار آن آگاهی حاصل شود. هم اکنون، جنبش زن زندگی آزادی جامعه را وارد در یک دگرگونی فرهنگی نموده که دیر یا زود به پذیرفتن حقایق بدون تعصب و تنگ نظری تن در دهیم از جمله پایان نهادن بر حکومت الله بواسطه آخوند مکار. آن هنگام است که دوران روشنایی فرا میرسد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۱ بهمن ۲۱, جمعه

تجاوز بدختران جوان

و ربایش تقدس

واقتدار از دین!


خبر تجاوز بدختران جوان در "خودروی ون" ماموران سرکوب معترضین بگونه ای بی سابقه انتشار یافت. خبری که بدست هکران "علی" پس از مرگ مهسا افشا گردید؛ خبری که بحث و مناطره در باره آن در رسانه های اجتماعی هنوز ادامه دارد، چنانکه گویی تجاوز بدختران و پسران جوان در حکومت آخوندی پدیده تازه ایست. حال آنکه، با صعود قشر اخوند برهبری آخوند خمینی و در پی آن رهبری آخوند خامنه ای، تجاوز جنسی نه تنها بلحاظ دینی منع و زشت بشمار نمی آمد و نمی آید بلکه شایسته پاداش و اجر الهی هم محسوب میشد و میشود.

سودابه اردوان، زندانى سياسى سابق و از بازماندهگان قتل‌عام‌ زندانيان سياسى سال ۱۳۶۷، که هشت سال را در زندان‌های اوین و قزل حصار به سر برده است، پس از شرح شرایط جهنمی زندان اوین و انواع شکنجه های وحشتبار، در چندین سال پیش از این، در مصاحبه با رادیو فردا گفت:

یکی از متداول‌ترین چیزها این است که زندانیان سیاسی زن، بخصوص در آن سال‌هایی که ما زندان بودیم، اکثراً ۱۷ یا ۱۸ ساله بودند. بچه‌های جوانی بودند ازدواج نکرده. اینها را قبل از اینکه اعدام کنند، فکر می‌کردند حتماً به اینها تجاوز کنند که اینها بهشت نروند. این سیستماتیک بود. اینها توجیه مذهبی پشت آن داشتند.

خانم اردوان به این واقعیت اشاره دارد که ما در حالیکه شاهد بر زشتترین و شنیعترین رفتا غیر انسانی، تجاوز جنسی بانسانهایی ضعیف و بی پناه بدست مامورانی هستیم حافظ نظم اجتماع؛ د ر عین حال، میتوانیم ارتباط مستقیم دین و باورهای دینی را با رفتاری که در قاموس بشری از زشت ترین و شنیع ترین اعمال شناخته شده اند مشاهده کنیم. یعنی که از دیدگاه دین حاکم بر جامعه، دین اسلام، شکنجه گر متجاوز، در بارگاه الهی بجای آنکه برای ارتکاب به اعمال زشت و غیر انسانی طعمه شعله های آتش دوزخ گردد، بدروازه های بهشت رهنمون میگردد. گاردی که بدختری نوجوان تجاوز میکند مبادا که به بهشت راه یابد، باید احساس کند به وطیفه دینی خود عمل کرده است، عملی سزاور ستایش و پاداش.

البته چنین رفتار خشونتباری، بسی بسیار، درد برانگیزتر شود وقتی در میابی که از باور و ارزش های دینی بر خاسته و در مراجع رسمی آموزشهای لازم را می بینند. در حالیکه تجاوز به دختران و پسران جوان بدست پاسداران مقدس و یا اراذل و اوباشی که باستخدام غیر مستقیم سازمانهای انتظامی و امنیتی در آمده اند، پیوسته تکرار گردیده است. اما، تا کنون یک مامور پاسدار باتهام تجاوز بزندانیان زن یا مرد در دادگاههای عدالت اسلامی بمحاکمه کشانده نشده است؟

اما، باید بخاطر بسپاریم که در نظام اسلامی نمیتوانی دستهای خود را به چنین اعمال زشت و شنیعی آلوده کنی و برای آن توجیه دینی-فقهی- شرعی نداشته باشی؟  در حفظ و حکومت دین الله، امام، آخوند خمینی هر عملی را، از جمله خدعه، رفتار زشت و غیر اخلاقی که خود عمل بدان را اعتراف میکئد، مشروع و شایسته دریافت پاداش الهی میدانست، بدون احساس هیچگونه شرم و حیائی. خدعه، کنشی لازمه آغاز هر عمل جنایتکارانه و یا خیانتکارانه است. آنگاه امام مقدس ما بخدعه گری هم افتخار میکند و مورد مهر و محبت مردمی هم قرار میگیرد. خدعه گری، کنشی که در شرایط موجود باوج خود رسیده است. یعنی که هم اکنون هر رفتار جنایتکارانه، در ستیز با وجدان انسانی تا زمانیکه در حدمت پایداری حکومت آخوندی قرار بگیرد، نه تنها مورد توبیخ قرار نمیگیرد، احتمالا، ترفیع نیز دریافت کند. چرا که رژیم آخوندی، خود را مواجهه با خطر براندزی می بیند، موجودیت و تداوم نظام مطرح است. بهمین دلیل، چندان از انتشار خبر تجاوز مامورین بدختران جوان در خودروی ون، نا خشنود نبود و حتی فرصتی را بوجود آورد که نشان بدهد که ماموران اسلامی در تعقیب مجرمین حتی همردیفان خود را نیز بحساب میکشند.

البته که میتوان باین حادثه بمثابه پیامی نگریست که نظام قصد ارسال آنرا به جنبش زن زندگی آزادی در سر میپرورانده است. خیلی ساده که بهوش باشید: در صورت ادامه اعتراض و مقاومت، چه سرنوشتی در انتظارتان است. بدادخواهی و دادگاه نرسیده، در خود روی ون، بسزای اعمالتان خواهید رسید.

البته که حکومت آخوندی، قبل از آنکه یک حکومت سیاسی باشد، یک حکومت دینی ست. بنابراین، آخوندها، بلحاظ تعلیم و تربیتی که دیده اند، شیوه ای از حکومت رابر گزیده اند که در منظر آنها حلال همه مشکلات است، شیوه قهر و خشونت، تنبیه و مجازات، زندان و شکنجه، تیرباران و یا آویختن بدار. اگر نظام، گوینده و معترض را خفه نکند و بدختران و پسران جوان تجاوز نکند، کدام راه را میتواند برگزیند، کدام راه را که معترضین و منتقدین را بسکوت و تسلیم واطاعت وادارد؟ چه چیزی در آنها ترس و واهمه ایجاد میکند و آنها را از رسیدن بخواسته هاشان، زن زندگی آزادی، منصرف میکند؟ آیا بحز خشونت و سرکوب، تا کنون نظام پاسخ دیگری در ارتباط با مشکلات روزمره زندگی اجتماعی ارائه داده است؟

درست است، نزدیک به نیم قرن حکومت آخوندی، مدت زمان کوتاهی نیست. بنابراین، شیوه حکومت آخوندی بر اساس قهر و خشونت، تجاوز و هتک حرمت را نمیتوان شیوه ای تماما ناموفق خواند. بی دلیل نیست بخش بزرگی از بودجه کشور را هزینه پرورش نیروهایی میکند، متجاوز و سرکوبگر تا چند صباحی طولانی تر حکومت آخوندی ادامه یابد.

واقعیت این است که در رژیم دین، در رژیم اخلاق و وجدان اسلامی، بجای آنکه دین  بازدارنده انسانها از ارتکاب به اعمال زشت و شنیع باشد، تشویق و ترغیب کننده ی آنها بوده و هست. درست است، خشونت ممکن است در همه حکومت ها بویژه نظام های استبدادی و تمامیت خواه بوقوع بپیوندد. اما، همه آن حکومت ها از حکومت هیتلر و استالین و مائوتسه تنگ بگیر تا حکومت صدام و قذافی، حکومتهایی بودند، ذاتا، سیاسی. اما، هییچیک از آنان حکومتی دینی نبودند و هر چند بنام نژاد و ملت و طبقه به قهر و خشونت، نتبیه و مجازات، زندان و شکنجه دست میزدند و یا بجلوی جوخه اعدام میگذاردند و از طناب دار آویران میکردند. ولی، هیچیک از آنان،  بنام خدا و یا الله، در دفاع از کیش و دین، بر طبق متن کتاب مقدس، بازتابنده آراده الله، و یا نمادی ماورایی، دست بخشونت و خونریزی نمیزدند. درست است از این فجایع در قرون وسطی، در اروپا و در دوران جهل و تاریکی بوقوع می پیوست. از این دوران، دیر زمانیست که جوامع غربی رهایی یافته اند. حال بنظر میرسد که تاریخ مسئولیت در هم شکستن و ویرانی دوران تاریکی را به نسل جوان و نوجوان کشور ایران محول کرده است.

اگر تجاوز جنسی به دختران نو جوان در خودروی ون مزدوران سرکوبگر، کنشی ست که نزدیک به نیم قرن تاریخ دارد. بآن دلیل است که خشونت و خونریزی، تخریب و غارت، تنبیه و تجاوز و مجازات در ذات دین الله نهفته است.

تردیدی نیست که ممکن است بسیاری از این سخن، ابرو در هم کشند و مذاقشان آزرده شود. اما، چه باک؟ حقیقت را باید گفت. چرا که ما با یک حکومت سیاسی روی در رو قرار نگرفته ایم. حکومت سیاسی از هر نوع که باشد متعهد بعهد و قرارد دادی ست، قواعد و مقرراتی بر ساخته دست بشر با دیدگاههای گوناگون. حال آنکه، حکومت آخوندی به هیچیک از قوانینی که بدست بشر وضع گردیده است، خود را متعهد نمی بیند. حکومت آخوندی خود را تابع قوانینی میداند که از اراده الله بر خاسته است، تنها خدایی که جهان هستی بر اساس اراده او بگردش در میآید، اراده ای که در صفحات مقدس قران بازتاب میآید.

این بدان معناست که حکومت آخوندی بر اساس اصل و اصولی حکومت میکند که اکثریت جامعه نیز بدان باور دارند. باور مردم به اقتدار و معجزاتی که از قرآن بر میخیزد فنا ناپذیر است، همان کتاب مقدسی که حکومت آخوندی با رجوع به متن آن بهر عمل شنیع و زشت و خشونتبار و همراه با بیرحمی و انتقام ستانی دست میزند، از جمله باسارت کشیدن دختران جوان و تجاوز بآنان. یعنی که زنی که در جنب و جوش اعتراضی دستگیر شود، در قاموس اسلام، دین آخوندی، همچون کنیز بشمار میرود و بهره وری از او مشروع و حلال است.

افزوده بر این، جایگاه ولایت فقیه، بندگان الله را از هر قانونی برساخته ی دست بشر بی نیاز ساخته است. ولی فقیه خود، تبلور و تجسم قانون است. ایا، در این 32 سال حکومت مطلقه، ولایت فقیه هرگز مورد سوال واقع شده است؟ آیا تاکنون بسوالی پاسخ داده است؟ ایا هرگز اتفاق افتاده است که او را مسئول یکی از هزاران فرمانی که صادر کرده است بخوانند؟ نه! آخوند     خامنه ای، جانشین الله روی زمین است. اگر میتوانی مسئولیتی را به الله نسبت دهی، حتما میتوانی آخوندی خامنه ای را هم مسئول جنایات و خیاناتی که مرتکب شده است قرار دهی و او را نه در دادگاه الهی که در یک دادگاه برساخته عدالت بشری، بمحاکمه بکشانی.

تجاوز بدختران جوان در خودروی ون، بیانگر این واقعیت است که از هر زاویه که بنگری، حکومت آخوندی، یک حکومت دینی است. تردید مدار که اگر حکومت آخوندی یک حکومت سیاسی بود تا کنون چندین بار رخت از این جهان بر بسته بود. این حکومت دین بود که توانست بیش از نیم قرن جهان، بویژه جهان غرب را فریب دهد. که حکومت آخوندی، اساسا، حکومتی ست مردمی. که مردم با دین اسلام زاده میشوند، با موازین و قواعد و قوانین و فرهنگ آن پرورش مییابند. قشر آخوند برهبری آخوند خامنه ای، پس از آخوند خمینی، بر اساس همان کتابی حکومت میکنند که مردم بدان بعنوان تکیه گاه و نهایی ترین پناهگاها اعتقاد و ایمان دارند. کتابی که قسم بآن حکمی محسوب شود مبنی بر پاکی و بی گناهی، هر گناهکاری.

تردید نمیتوان کرد بالغ بر 80 در صد از مردم- اگر هم بگویئم 90 در صد سخنی بگزاف نگفته ایم- نسبت بنظام احساس انزجار و بیزاری دارند. اما، برغم تنفر همگانی، در درون و هم در بیرون مرزها، حکومت آخوندی هنوز برسر جای خود مانده است. یعنی که هنوز بخش نسبتا کوچکی از جامعه بپا خواسته و حکومت آخوندی را بچالش کشیده است. هنوز اکثریت با منفعلین است. ممکن است که باورهای دینی، لزوما دلیلی بر انفعال اکثریت در شرکت در جنبش اعتراضی نباشد. اما، نمیتوان با اطمینان گفت که منفعلین رودر بایستی را با دین خود کنار گذاشته اند.

خاطر، اما، جمع دار که دیر یا زود این رو در بایستی با دین کنار گذاشته میشود و آخر زمان آغاز میگردد و همه مساخد و حوزه ها و همه امکان مقدس بویرانی کشانده میشود. چرا که حکومت ولایت فقیه، حرمت و تقدس را از دین ربوده است. 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com