۱۴۰۳ تیر ۱۵, جمعه

انتخاب ریاست جمهوری

در آزادی

یا در بند نظام ولایت فقیه؟

 

این روز ها، همه جا، بویژه در رسانه های اینترنتی، مطبوعاتی و رادیو و تلویزیون، در داخل و خارج، حرف است از انتخابات ریاست جمهوری در حکومت ولایت فقیه. چون هیچیک از کاندیدها بارای لازم برای صعود بمقام ریاست جمهوری دست نیافتند، انتخابات بدور دوم کشید. از اینرو نظام بار دیگر مردم را برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری فراخوند، چنانکه گویی نظام از گردش باز ایستد، اگر هرچه زودتر و سریعتر مردم به برگزیدن ریاست جمهوری جدیدی با شرکت در انتخابات مبادرت نکنند. این در حالی ست که اکثریت مردم بروایت رسمی 60 در صد و روایات غیر رسمی بیش از 90 در صد، از مشارکت در دور اول انتخابات ریاست جمهوری، برغم مخاطرات امنیتی، امتناع ورزیدند، امتناع از شرکت در انتخاباتی که قرار بود، بقول ولی فقیه، بر سرافرازی نظام بیافزاید و مایه ابرو برای نظام شود. 

ولایت فقیه در سخنانی که پس از اعلام نتایج انتخابات و شکستن یک سکوت طولانی ایراد نمود، نشان داد که هنوز امادگی پذیرش حقیقت را ندارد و در شیفتگی قدرت مطلق بسر میبرد. یعنی که حاضر نیست که عدم شرکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری را ناشی از آگاهی مردم به حقیقت بداند. چه او بخوبی میداند که آنچه سرنوشت نظام را محتوم میکند رشد و نمو آگاهی مردم است به ارزش آزادی. 35 سال حکومت ولایت فقیه به تجربه نشان داده است که خصم آشتی ناپذیر آزادی ست. که ولی فقیه هرگز حرمت و ارزشی برای رای مردم قائل نبوده و هنوز هم نیست.آگاهی باین حقیقت بود که مردم را از شرکت در انتخابات وا داشت. 

 انتخابات چه معنائی میتواند داشته باشد در آنجا که آزادی نیست؟ در آنجا که وجود رهبری برآمده از اراده الهی، همچون ولایت فقیه، سلطه افکند بر سراسر زندگی، در ادامه رسالت و امامت تا ظهور امام غایب در قیامت، افسانه ها و اسطوره هایی برساخته ذهن انسانی. بنابراین، حکومت ولایت فقیه، نیز، برامده است از اسطوره ها و افسانه های در دوران کهن، دوران جزمگرائی و مطلق اندیشی، نظامی که نمیتواند سازکار باشد با ریاست جمهوری، نهادی برآمده از رای مردم در شرایط آزادی. چگونه میتوانی بر گزینی آگر آزاد نباشی؟ این بدان معناست که عدم مشارکت مردم در انتخابات دارای یک معنا بیشتر نمیتواند باشد، عدم وجود آزادی. مردم را در گفتار و در گزینش آزاد بگذار آنگاه بسرعت متوجه خواهی شد نظام ولایت ناپدید خواهد گردید. 

ولی فقیه در همان سخنرانی، در واقع، هشدار داد که مبادا عدم مشارکت مردم در انتخابات را ناشی از مخالفت مردم با نظام یکی دانست. مردم بدلایل بیشمار و متفاوتی ممکن است که از شرکت در انتخابات امتناع ورزند. ولی وی تاکید کرد پشت کردن بنظام یکی از آنها نیست. وی اظهار داشت که: 

آنچه که مسلم است، این است اگر کسی تصور کند که این عده‌ای که رأی ندادند به خاطر این بود که با نظام مخالف بودند، سخت در اشتباه است. این برداشت، این فهم صددرصد اشتباه است. 

چرا و بجه دلیلی چنین تصوری مبنی بر برابر دانستن عدم مشارکت مردم در انتخابت با رای منفی مردم بنظام "صد در صد" اشتباه است، حضرت ولایت توضیح بیشتری نمیدهد. چون آنچه مسلم و مطلق است چه نیازی بتوضیح بیشتر دارد. مسلم آنست که  که اکثریت مردم بهمان دینی باور و ایمان دارند که نهاد فقاهت منبع بقا، تولید و بازتولید و گسترش ان در طی تاریخ بوده است. باور و ایمان به دین و آئین مشترک اسلام است که ادامه سلطه ولایت فقیه را امکان پذیر ساخته است. دین است آن سنگری که حکومت "جبار" و "ظالم" ولایت فقیه در درون آن چهره کریه خود را پنهان کرده است.

بی دلیل هم نیست که ولایت فقیه، آخوند خامنه ای هرگز بر آن باور نبوده است که نظام، مشروعیت و مقبولیت خود را مدیون رای مردم است. حضرت ولایت مشروعیت خود را ناشی از اراده الله، خداوند یکتا و یگانه میداند که گاها از زبان او سخن میگوید. کدام رهبر است که خدا از زبان او سخن بگوید، آنگاه خود را نیازمند رای مردم بداند؟ 

حضرت ولایت، در چندین سال پیش از این، در آذر ماه سال ۸۲ در دیدار اساتید و دانشجویان قزوین، خطاب به آنانی که بر آن باور بودند که مشروعیت و مقبولیت نظام تابعی ست از میران شرکت مردم در انتخابات، حضرت ولایت، خاطر نشان نمود که: 

بعضى خيال مى‌كنند اگر ما انتخابات پُرشورى داشته باشيم، نظام جمهورى اسلامى مشروعيت پيدا مى‌كند و اگر انتخابات پُرشور نبود، نظام مشروعيت پيدا نمى‌كند. اين حرف، حرف درستى نيست. 

 چرا این حرف، حرف درستی نیست؟ حضرت ولایت فقیه توضیح بیشتری نمیدهد. اما، معلوم است که او مشروعیت خود را، همچنانکه زودتر بدان اشاره شد، ناشی از رابطه ای میداند ماورایی، رابطه با خدائی که در او گاهن ظهور مییابد و از زبان او سخن میگوید. 

واقعیت آنستکه، انتخابات در جوامع گوناگون، باشکال متفاوتی برگزار میشوند و انتخابات هم در یک حکومت دینی که بر اساس باورها و ارزشهای تازیان بادیه نشین در 1400 پیش از این تاسیس گردیده است، در شرایط تاریکی و نبود آزادی، تحت سلطه حکومت دین، انتخابات هم بشکل خاص خود ظاهر  میگیرد. اگر در دیگر نقاط جهان، مردم با مشارکت در انتخابات اراده جمع، معطوف بقدرت را بیان میکنند، در جمهوری اسلامی، مردم در انتخابات شرکت میکنند که با رای خود، اراده جمع را معطوف به تسلیم و اطاعت و فرمانبری بمنصه ظهور در آورند، آرائی که در مقام ریاست جمهوری بازتاب مییابد. یعنی که رئیس جمهوری، نیز، در تبعیت از مقام رهبری ست که گام بعرصه وجود مینهد. در این معنا رئیس جمهور نماد تسلیم و اطاعت و فرمانبری جمع است به اراده و فرمان فرد ولایت فقیه. 

 بی دلیل نیست که ریاست جمهور دلخواه فقیه، نوکر مطیع و فرمانبری بوده و هست، که هرگز اندیشه چالش اراده ولایت فقیه بمغزش هم خطور نکند. چون بجز ولایت فقیه کسی دیگری نیست. چنانکه گویی او جانشین خداوند یکتا و یگانه، الله، بر روی زمین است. که سرانجام پس از 35 سال توانست رئیس جمهور دلخواه خود را در آخوند رئیسی بیابد که الله، خداوند بخشنده و مهربان جان را از او بستاند. دیدیم که رئیسی هم برگزیده اقلیتی کوچک در جامعه بود. در نتیجه ولی فقیه خود را مجبور نمود که یکبار دیگر، انتخاباتی را برگزار نماید در شرایطی کاملا متفوت  از انتخابات دور اول، احتمالا با نتایجی اسفبارتر. آکنون، نه تنها مردم به فریب و ریاکاری فقیه و آخوند آگاه گشته اند بلکه افزوده بر آن  به نقش ازادی در دست یابی بیک زندگی انسانی آگاه گشته اند، آگاهی ای برآمده از جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، جنبشی که بارگاه بساط حکومت دین را از بیخ و بن برکند. 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۳ تیر ۸, جمعه

 

 

گفتمان انتخابات،

گفتمان گریز

از واقعیات انکار ناپذیر!


چه نیک، اگر بخاطر بیاوریم که انتخابات ریاست جمهوری که هم اکنون شاهد وقوع آن هستیم، مثل همه انتخابات دیگر، در جامعه آخوندی، میدانی ست که اراده مردم در واقع، نهایتا، در برابر اراده الله، خداوند یکتا و یگانه قرار میگیرد. خداوندی که ولایت فقیه، آخوند خامنه ای، بیش از 35 سال است که خود شخصا، بدون هیچ واسطه ای، بازتابنده قدرت مطلق و بی چون چرای آن بوده و هنوز هم هست. 

انتخابات ریاست جمهوری، چه در تجربه و چه در عمل، مفهومی ست سیاسی که بکسب و یا عدم کسب قدرت و یا پیروزی و یا شکست میانجامد. حال آنکه اگر با دقت بیشتری بنگری، انتخابات، در حکومت اسلامی پدیده ایست دینی. اگر بگفتمان انتخابات در مناظره 6 نامزد ریاست جمهوری  برای لحظه گوش فرا دهی و یا به ویدئوی آن بنگری چیزی جز بوی گند بمشامت نرسد. چرا که در گفتمان آنها جرقه ای از صداقت و شرافت راستی و درستی یافت نمیشود. چرا که هیچیک از نامزدهای ریاست جمهوری، فاقد آن جرات و شهامت لازم اند برای بیان حقیقت. نامزدهای انتخاباتی شدیدا مراقب بودند نا خواسته و یا ناخودآگاه، کلمه ای از حقیقت بزبان نرانند. متن سخنرانی را بیشتر از رو بسبک انشا نگاری میخوانند. چه جملات زیبا و آهنگینی ولی، سراسر، تهی از معنا و مفهوم، مگر آنکه طعنه و تهمت و ناسزایی که بسوی رقیب یا رقبا، همچون تیر از کمان رها میشد. 

نه سخن از وسعت و گسترش درد و رنج در جامعه بود و نه سخن از فقر و گرسنگی، نه از گرانی و بیکاری نه از فساد و اعتیاد و فحشا، نه از دزدی و قتل وجنایت، نه از رانت خواری و رشوه گیری، نه از تخریب محیط زیست، خشکی رودخانه ها و دریاچه ها و تالابها. چون همینان که امروز وارد میدان انتخابات شده اند، همانهائی بوده و هستند بر راس ساختار قدرت و مسئول مبتلا ساختن ملت به نکبت و مصیبت اند، مسئول پسروی و ذلت و خواری ملی هستند. همگان چنان سخن میگویند، گویی که خود هرگز نقشی در پیش آوردن شرایط موجود بازی نکرده اند. 

کم و بیش همزمان با مناظرات انتخاباتی، ولی فقیه، آخوند      خامنه ای، نیز، در حسینه جماران بمناسبت عید غدیر بر فراز منبر قدرت بخطبه خوانی پرداخت، مثل معمول در دو خطبه اول و دوم. خطبه اول، خطبه دینی ست که زمینه را برای نقد و تحلیل سیاست و قدرت، در خطبه دوم، فراهم میآورد. میتوان گفت ارتباط خطبه اول با خطبه دوم بطور نمادین، بیانگر وحدت دین و قدرت است، پدیده هایی جدائی ناپذیر از یکدیگر. در واقع هر آنچه که در جماران بچشم میخورد بیانگر، نه وحدت دین و قدرت با هم بلکه سلطه دین بر قدرت است که در وجود ولی فقیه تجلی مییابد ولی فقیه، نیز، بنظر میرسد از آن آگاه است. بی دلیل نیست بر فراز و در مرکز سکوئی بلند و وسیع و نه آن منبر های سنتی ظاهر میشود، سکویی که 10 یا 15 متر فاصله با مدعوینی قرار گرفته است که بر روی زمین نشسته اند. 

همچنانکه ملاحظه میشود، ما قبل از آنکه بعرصه قدرت و سیاست وارد شویم، نخست بعرصه دین است که ورود پیدا میکنیم. در اطرف حسینه بنرهائی را می بینی مزین به کلمات قرانی پوشیده با تمامی زیر و بمها و ضمه های، تزئینی و آرایشی که بر مرموز بودن و اقتدار کلمات میافزاید. تردید ندارم که ورود به جماران، بعید است با ورود بکاخ نیاوران یکی باشد. بعید تر بنظر میرسد اگر به جماران وارد شوی و خود را مرعوب و حقیر نبینی، در برابر با علائم و سمبل های دینی. 

ولی فقیه، آخوند خامنه ای، نیز، پس از آغاز با نام الله و آنچه پس از آن میاید، خطبه اول خود را به بحث در باره عید غدیر اختصاص میدهد. بطور خلاصه، او اعلام کرد، حکومت الهی، حکومتی که با رسالت آغاز گردید، از همان زمان همراه گردید با امامت که ااگرچه دوازدهمین امام، ناپدید گردید، ادامه می یابد در ولایت تا قیامت. تردیدی نیست که آخوند خامنه ای جایگاه خاصی برای امامت درتاریخ قائل است حتی آنرا مهمتر از مقام رسالت ارزیابی میکند، چرا ؟ وی توضیح میدهد که:

در رسالت، پیامبران، فرامین الهی را برای مردم بیان می‌کنند اما در شأن امامت، پیامبر فرامین الهی را در دل و اندیشه و عمل و کارکرد مردم جاری می‌سازد. 

چه ثمره دل انگیزی؟ همین بس که بوضع موجود بنگری تا بنقش مهم امامت و ولایت در استمرار حاکمیت اسلامی، سراسر خوشی و خوشدلی، سراسر رفاه و آسایش و رضای عمومی پی ببری. چه، بنا بر قول ولایت فقیه، آخوند خامنه ای، الگوی زیست اسلامی در "پرتو" امامت و ولایت از زمان امام خمینی، در کشور ما پیاده سازی شده است. حال شاید بتوانیم درک کنیم که چرا نکبت و مصیبت، اینگونه گریبان ملت را میفشرد. 

آخوند خامنه ای، در ادامه خطبه دینی اش، امامت امام علی و فضائل او را در اوج می بیند، و اعلام میکند که: 

مردمی بودن کامل نظام اسلامی را از مولای خود و آیات قرآنی آموخته‌ایم اما برخی‌ها به غلط می‌گویند جمهوری اسلامی، انتخابات، دموکراسی و مردم‌سالاری را از غربی‌ها یادگرفته اند.

حال امت اسلامی میآموزند که دمکراسی و مردم سالاری ریشه در اسلام و آموزشهای اسلامی دارد نه پدیده ای تولد یافته درغرب. البته که آخوند خامنه ای زمانی از حکومت ولایت بعنوان ادامه امامت سخن میگوید که نامزدهای ریاست جمهوری، سخت در رقابت با یکدیگراند، بشیوه دمکراتیک اسلامی، بگونه ایکه گوئی خطبه عید غدیر بگوششان نرسیده است و یا آنچه که برزبان میرانند، از خلوص نیت شان بر میخیزد و در آزادی مطلق سخن میگویند. آنهم، در جامعه ایکه در نهایت یک تن، گوینده حرف آخر و نهائی ست بنام ولایت فقیه که جایگاه او در عرش است و در راس جامعه. عرصه رقابتهای و مناظره های سیاسی، میان نامزدهای ریاست جمهوری، در واقع بعرصه رقابت در تف لیسی ولایت تبدیل میشود. چه خوشا آنکه بتواند ارائه دهد آیه ای از قرآن و قرائت کند جمله ای از نهج البلاغه در تایید ولایت فقیه بعنوان ادامه امامت. 

ولی فقیه، برگزیدن امامت در عید غدیر را در خطبه دوم بامر انتخابات ریاست جمهوری مرتبط دانست و توضیح داد که چرا باید در انتخاب "اصلح" و در انتخابات شرکت نمود. وی اظهار داشت "مهمترین اثر مشارکت بالا، سرافرازی جمهوری اسلامی ست." سپس، خاطرنشان نمود، هرگاه انتخابات با مشارکت پائین برگزار شده است سبب شادی دشمنان گشته است. پس توصیه میکند و از مردم میخواهد که در انتخابات شرکت کنند و از پیوستن به نه گویان و شاد کردن دشمن امتناع نمایند.

جالب آنجاست که تحلیلگران و اندیشمندانی که به سخنان ولایت فقیه میپردازند، نه تنها آنرا خطبه نمیخوانند بلکه، بطور کلی  در باره گفتمان آخوند خامنه ای بگونه ای سخن میگویند گویی اصلا خطبه اولی ویا خطبه ای دینی، خطبه ای که بر بنیان آن خطبه دوم و یا خطبه قدرت و سیاست بنیان گذاری میشود وجود ندارد. چرا که از درگیری با دین امتناع میورزند. چون عام را چندان خوش نیاید که از چنگ جزمگرایی و خرافه اندیشی رهایی یابند.

در پایان، این بدان معناست که ما نه تنها در مقابله و مبارزه با قدرت و سیاست قرار گرفته ایم، با ارزشها و باورها و سنتها و روشهای دینی ست که روی در روی قرار داریم. براندازی ساختار قدرت به تنهایی نه امکان پذیر است و نه  دلپذیر. بعید بنظر میرسد هرگز به براندازی ساختار قدرت نائل شویم بدون آنکه در سوی براندازی و یا دگرگون سازی روبنای فرهنگی، از جمله دین، بپا خیزیم. فرهنگی که بخش عظیم ان  از جزم نگری وخرافه اندیشی بخود شکل گرفته است،   

واقعیت، نیز، حاکی از آن است که وقتی از تغییر و تحول در زمینه فرهنگی و روبنائی جامعه سخن میگوییم در واقع از تغییرات و تحولاتی سخن میگوئیم که هم اکنون در حال وقوع است و رشد و گسترش است. کشف حجاب، مبارزه زنان، تلاش برای زیست انسانی رها از فقر و اندوه و کشف انسانیت در آزادی، در واقع نشانی ست بر ادامه انقلاب زن زندگی آزادی ست که حکومت دین را به فروپاشی تهدید میکند. امروز، ما با پدیده گریز از دین روبرو هستیم. این اندیشمندان و سیاست پیشگان محافظه کار هستند که نفی و نقد دین را زیانبار و مانع گرایش مردم به نظم جدید میشمرند. 

اگر، اکنون در این نقطه ی خاص از تاریخ قرار گرفته ایم بآن دلیل است که بیش از یکهزار وچهار صد سال است که از نقد و نفی دین آخوندی پرهیز کرده ایم.  آیا میتوانی ایده ای را بیابی رهایی بخش تر از زن زندگی آزادی؟ 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۳ تیر ۱, جمعه



زن زندگی آزادی

خصم آشتی ناپذیر

نظام اسارت و بندگی!



بنظر میرسد برای فهم شرایط کنونی، رجوع بگذشته امریست ناگزیر. اگر از تجربیات خود شکل برگرفته از انچه در گذشته بوقوع پیوسته اند نیاموزیم، چه راهی دیگری میتوان یافت میسر تر از رجوع بگذشته در فهم شرایط موجود، بویژه وقتی مولف عمدتا بر اساس تجربه زمان سخن میگوید.

در 45 سال پیش از این، بهار طبیعت با بهار آزادی همراه شده بود. برغم آینده ای ابهام انگیز، فضا پر از امید بود. هیچ گروه سیاسی ای وجود نداشت که بزندگی زیر زمینی خود ادامه دهد. تقریبا، همه احزاب و سازمانهای سیاسی، موجودیت خود را اعلام نموده بودند و احزاب و گروه های جدیدی بوجود میآمدند. میتینگها، سخنرانیها، کنفرانسها، مجالس بحث و گفتگو اگرچه در دانشگاه ها، بویژه در دانشگاه تهران برپا میگشت. شهرهای بزرگ دیگر نیز پدیده ای را تجربه میکردند که ناشناخته مانده بود در فرهنگی بازتابنده استبداد شاهی، واژه "آزادی،" فکر و اندیسه و ایده آزدی که هنوز هم ناشناخته مانده است. وگرنه همانند یک ارمان درآغوش کشیده میشد و بدان عشق میورزیدند، کنشی پر هزینه، بعضی وقتها بقیمت باختن جان عزیز تحت استبداد دین و قدرت.

چه اگر، شناختی از آزادی داشتیم و به ارزش حیاتی آن آگاه بودیم، به هیچ قیمیتی آنرا از دست نمیدادیم. اکنون آزاد اندیشان در زندانها بسر نمیبردند. در بهاری که آزادی به زندگی اجتماعی عطر و طراوت بخشیده بود، بسختی میتوانی از گروه و حزب و سازمانی نام ببری که پرچم دفاع از آزادی را برافراشته باشد. این در حالی ست که شعار انقلاب با آزادی آغاز میشد، "استقلال" از پی آن و در آخرین بخش شعار "جمهوری اسلامی" میامد. که بیانگر این فرض است که جمهوری اسلامی، نظامی ست آشتی پذیر با آزادی و استقلال ملی. کمتر کسی از این واقعیت آگاه بود که خصومت و دشمنی با آزادی و استقلال، بویژه خصومت با آزادی در ذات باور و ارزشهای دین اسلام نهاده شده است، در وجود خدایی بنام الله.

واقعیت آنست اگر شناختی محدود و ناپخته از آزادی داشتیم، آنچه عموما از اسلام میدانسیم بسیار ساده و ابتدائی تر بود از شناخت آزادی بود. مثل برگزاری مراسم طهارت و نمازگزاری و روزه گیری و زیارت آرمگاه امامان و مراسمی از اینگونه که بلحاظ تعداد، قابل شمارش نیستند. اری، هرگز، باموزشها و تجربیات دینی با نگاهی نقد آمیز نگاه نکرده ایم. کدام قدرتمداری را میتوانی نام ببری که آماده اتحاد و همکاری با فقهای ردیف فوقانی حوزه های علمیه نباشد.

در ادامه نقد دانسته های خود از دین مثل باور به مهربانی و بخشندگی الله و یا الرحمان رحیم بودن او، باوری بود چون و چرا نا پذیر. حتی آگر باین حقیقت هم آگاه بودیم که الله خدایی ست که هیچ نجوید جز تسلیم و اطاعت و فرمانبری. مگر میتوان آیه ای را نقل شده از زبان الله، مورد چون و چرا قرار داد؟ مگر، میتوان در فهم فرامین و احکام مقدس الهی، احکام غائی و نهایی از روشهایی نقد و نفی کلام سود برد، نقدی  که درون را بیرون ریزد و نادیدنی را دیدنی کند؟ تردید مدار که در آنچیزیکه هرگز آموختن آن هرگز تشویق نمیشود اندیشه انتقادی ست.

 اگر، لحظه ای بان دوران بازگردیم، بدوران بهار آزادی، شاید بهتر بفهمیم که چرا نتوانستیم در بهار آزادی، آزادی را به آرمانی تبدیل کنیم بیانگر ارزشی فناناپذیر، سرآمد تمامی ارزشهای بشری، برغم کثرت و تنوع ، فرهنگها، ارزشها و باورهای جوامع دیگر. فرهنگی که آزادی را سر امد تمامی ارزشها قرار ندهد، لزوما زائیده فکر بشری ست که در شناخت خود بنام یک انسان، چندان تلاشی نکرده اند.

روشن است که در حرف و لاف و گراف، نه تنها حکومت اخوندی، حتی کشورهای بزرگی همچون چین و یا روسیه  هم خود را مدافع آزادی میدانند. در واقع رشد و پیشرفت حیرت انگیز جامعه چین را در عرصه اقتصاد، باید ناشی از رها ساختن بندها از دست و پای تولید و داد و ستد اقتصادی دانست، همچنانکه توانست جایگاه مهمی را در نظام جهانی اشغال نماید، دستآوردی که حزب کمونیست از افتخارت خود تحت رهبری شی جی پینگ بشمار میآورد. این در حالی ست که حزب کمونیست، خصم آشتی ناپذیر آزادی بیان است، یکی از ویژهگیهای برجسته نظامها استبدادی که بر بنیاد یک جهان بینی خاص و یا یک ایدئولوژی بنا گردیده اند.

نه اینکه در جامعه ای، مثل جامعه ما که دین بران حاکم است بواسطه آخوند و فقیه و طلبه برخاسته از شبکه ای وسیع  گسترده در سراسر کشور بنام حوزه های علمیه، محروم از آزادی ست. هرگز! چرا که الله، خداوند بی همتا، بندگان خود را آزاد آفریده است که بر اساس احکامی که به پیامبر برگزیده خود محد بن عبدالله انتقال داده است زندگی را بنا نهند؛ که مهمترین و والاترین آنها، تسلیم و اطاعت است و فرمانبری نسبت بخالق یکتای دو جهان هستی و نیستی، الله، دهنده و گیرنده زندگی انسانی.

اما، در 45 سال پیش از این، بجای اینکه آرمان آزادی را در آغوش بکشییم، باستقبال اسارت و بندگی شتافتیم و بزنجیرهای احکام شریعت اسلامی تن دادیم، همه ازسر عدم شناخت آنچه درونیست در کیش اسلام؛ از جمله تبلور ارزشها و باورهائی، ذاتا، خصم آشتی ناپذیر آزادی، از زمان فروپاشی ساختار استبداد شاهنشاهی تا برپا داشتن آسمانخراش استبداد مضاعف دین و قدرت.

 دشواری آنجاست که هنوز هم چندان تمایلی، در میان مخالفین نظام، به برافراشتن پرچم آزادی نشان داده نمیشود. برغم این واقعیت که مقدم بر آرمان آزادی ، نقش برجسته زن است در زندگی اجتماعی. انسانی که هم اکنون در بند است، در جامعه ما، در بندهایی افزوده بر بندهایی که مردان را در جامعه از آزادی محروم میکند. یعنی که مفهوم و معنای آزادی بر میخیزد از وجود و اهمیت زن در جامعه. بدون وجود زن، جامعه هرگز باز تولید نمیگردد و نمیتواند بقا یابد.

 این در حالی ست که در تحت حکومت دین، زن و شان زن بعنوان انسانی هم شان مرد شناخته نمیشود. زن پیش از انکه، در برابر الله، خداوند یکتا و یگانه به تسلیم و اطاعت و فرمانبری روزانه اعتراف کند، چون نسبت به مرد در مرتبه فروتر قرار گرفته است با تسلیم به اراده مرد است که خود را به اراده الله تسلیم مینماید. در منظر الله، وقتی به شان انسان میرسی که حیوانی باشی تسلیم و فرمانبر، سر فرو برده در کیسه نشخوار.

دین اسلام فقاهتی، دینی ست که ارزش زن را در خدمت به مرد و ارضای نیازهای مادی از جمله نیازهای جنسی مرد، ارزیابی میکند. موجودی در خدمت مرد و تبعیت و پیروی از اراده مرد، رفتاری بیانگر بخشی از تسلیم و اطاعت از اراده و احکام الهی. حجاب اجباری در واقع بازتابنده نه تنها سلطه شریعت اسلامی بر زنان است بلکه نماد اسارت تمامیت جامعه است در چنگال دین، دینی در اصل بر ساخته دست بیگانگان، تحمیل گردیده براجداد ما که پس از بیش از دو قرن مقاومت و مبارزه، سر انجام بدین بیگانگان خو گرفتند و به نسلهای بعداز خود انتقال دادند. 

بنا براین در شرایط کنونی بیش از هر زمانی دیگر لازم آست نه پرچم آزادی بلکه پرچم زن زندگی ازادی را بر افرازیم. چه مفهوم آزادی با رهائی زن از بند احکام الهی، گسترش یافته، حتی، کاملتر میگردد، وقتی بپذیریم که در آزادی ست که زندگی شیرین است و سراسر لذت و خوشحالی، تهی ازغم محنت زندگی در تنگدستی. آیا میتوان یافت فردی غمگین و افسرده از رسیدن باروزوهایش، برخاسته از عشق به آزادی؟ در آزادی ست که زندگی در رفاه و آسایش حقی ست برخاسته از شان انسانی. در آزادی یست که هر فرد میتواند آن انسانی بشود که میخواهد. شاید روزی برسد که پرچم زن زندگی آزادی را در کنار پرچم شیر و خورسید برافرازیم.

 آنزمان کی فرا خواهد رسید، کار حدس و گمان است. اما، آنچه واقعیت دارد، آنستکه پس از 45 سال حکومت آخوندی و سرکوب بیرحمانه هر خیزش و جنبش مردمی، سرانجام از دل پر از تناقض و انباشته از نیروهای متخاصم، جنبش زن زندگی آزادی  ظهور یافت، جنبشی که با قتل مهسا امینی، آغاز گردید و بیش از 500 تن از هموطنان جوان ما هدف گلوله های سپاه دین قرار گرفتند و جان خود را فدای آزادی ساختند. بیش از 500 تن هم نابینائی یک چشم خود را در اثر شلیک گلوله های سربی از دست دادند.  

در واقع جنبش زن زندگی آزادی جنبشی ست رهایی بخش و خصم آشتی ناپذیر اسارت و بندگی. جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی ارائه دهنده آلترناتیو و یا همان بدیل حکومت آخوندی ست که بسیاری از نیروهای آپوزسیون در پی آن میگردند. زن زندگی آزادی آرمانیست بیانگر باور و ارزشها و گرایشهای گونا گونا گون و متفاوت که میتواند موجب وحدت اکثریت جامعه بشود بر علیه اقلیتی که خود را مجری اراده الله بشما میاورند وارائه دهنده وحدت دین وقدرت.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com


۱۴۰۳ خرداد ۲۵, جمعه

 

بوی مرگ نظام

بمشام میرسد!


نزدیک به نیم قرن از حکومت دین در کشور ما میگذرد و متولیان دین اسلام، آخوند، فقیه و طلبه برخاسته از حوزه های علمیه، همچنان برتمامی عرصه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، قضائی، دستگاههای بروکراسی دولتی و نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی، نیز بر هنر و ادبیات و رسانه های اینترنتی، سلطه بی چون و چرای خود را استحکام و تداوم بخشیده اند. اما، پس از 45 سال، از حکومت آخوندی، بوی مرگ نظام بمشام میرسد. اگر چه، کمتر کسی هست که بتواند زمان مرگ و یا چگونگی و کیفیت آنرا از پیش تعین کند. با این وجود، کمتر کسی هست که انتظار پایان نظام را در آینده ای نزدیک نداشته باشد.

درپی این تحول و دگرگونی چه خواهد آمد، بیش از هرچیز بسته به اینکه چگونه و تحت چه شرایطی از این نظام عبور میکنیم، با شرکت همگانی، در آرامش و متحد، با هدفی مشترک؟ از ستیز و بد و بیراه بیکدیگر باز ایستاده و به آینده ای تابناک اندیشیده ایم، آینده ایکه نسلهای بعدی بتوانند فراتر روند در ساختن جامعه ای نوین بر بیناد زن زندگی آزادی، گرایشی و یا بهتر است بگوئیم، اندیشه ای پرورش یافته در دل  دوران تاریکی و سیاهی، دورانی که در حکومت مقدس اخوندی، انسان، بویژه زنان را، همچون بنده و رعیتی میدیدند که بمانند گوسفندان سر بزیر افکنند و بع بع کنان براه خود ادامه میدهند. حال آنکه نظام ولایت، نیز، نیروهایی را در درون خود پرورش داده، خصم آشتی ناپذیر یکدیگر که سرانجام بنفی و نیستی آن از صحنه تاریخ میانجامد، پروسه ای مبنی بر اصل دیالکتیکی که تغییر و تحول برخاسته از رشد نیروهای متخاصم در درون و مبارزه آنها که صرورتا به پیروزی نیروهای نو بر کهنه میانجامد. واقعیتی که در گذار از دوران شاهی، بجای اینکه به پیش برویم بدوران گذشته باز گشتیم، اما، با سرنوشتی متفاوت، پیروزی کهنه و خرافه نگری خصم آشتی ناپذیر رشد و رفاه و لذت بشری.

تا اینجا، پس از 45 سال حکومت آخوندی، بنظر میرسد که نظام ولایت فقیه، برغم پستی و بلندیهای بسیار، آخوند خامنه ای، همچنان، نه بحکومت، بلکه بخدائی خود ادامه میدهد، خدائی که تا کنون پس از گذشت 2500 سال تاریخ شاهان؛ مثل اش هنوز زائیده نشده است. باطراف جهان بنگر، کدام نقطه جهان را میتوانی نشان دهی که فردی، به هر نامی، 35 سال بدون وقفه بر یک جامعه حکومت کند، اخوندی که خود نخستین کسی بود که بعدم شایستگی خود برای اشغال جایگاه ولایت فقیه اعتراف کرد. از آن پس، اما، با تکیه با دانشی که از حوزه و در دامن مجتهدین دیگر کسب کرده بود، زمینه مطلق سازی حکومت آخوند را فراهم آوره و چنان بدان دلبسته است گویی که هرگز از منبر قدرت آماده نیست که با پای خود فرود آید. شاید هم که حق با اوست. چون، تا کنون کوچکترین نشانی از کهولت در او مشاهده نکنی. این است که کسی نمیتواند از پیش بگوید در چه زمانی آخوند خامنه ای از منبر قدرت فرود آید.

مرگ آخوند ابراهیم رئیسی و برگزاری انتخابات بمنظور برگزیدن رئیس جمهور جدید، بگونه ای برگذار گردید، گویی که اتفاق و یا حادثه ناگواری بوقوع نپیوسته است. هیچ چیز از سر جای خود تکان نخورد. لحظه ای وقفه در گردش و مدیریت جامعه؟ هرگز. ثبات و آرامش در جامعه همچون همیشه بر قرار و نیز، سکوت و سکون. همچنانکه ولی فقیه در سخنانش در مراسم مرگ آخوند رئیسی، به تداوم، ثبات و آرامش و امنیت اشاره کرد که جای هیچ نگرانی نیست و همه چیز بروال عادی خود ادامه دهد و داد.

بسیاری از تحلیلگران وضع موجود، انتخابات رئیس جمهوری را بطور خیلی جدی، بعنوان یک ساختار سیاسی مورد بحث قرار میدهند، چنانکه گویی بین انتخاباتی که در یک حکومت دینی برگزار میشود، چندان تفاوتی ندارد با انتخابات سیاسی دیگری که در سراسر جهان برگزار میشوند. زیرا که، انتخابات در سراسر جهان از انگیزه ای بر میخیزد اساسا سیاسی، کسب قدرت بمنظور برقراری نظم و امنیت و اداره جامعه و تداوام آن تا مرزی که قانون تعین میکند. حال آنکه، انتخابات، در حکومت دین نه تنها یک کنش سیاسی ست و در پی کسب قدرت و تداوم آن بلکه کنشی ست دینی بر خاسته از باور و ایمان به حکومتی برساخته بر اساس میل و اراده الله. باید توجه داشت که انتخابات در حامعه ایکه دین درموجودی بنام آخوند، که بر جامعه حاکم است، تبلور مییابد، تنها میتواند در خدمت تداوم حکومت الله قرار گیرد.

در 45 سال گذشته ما شاهد چندین دوره انتخابات در سطح رئیس جمهور و مجلس اسلامی بوده ایم. آیا میتوان تغییر و تحولات یکدوره را با دیگر دوره ها مقایسه نمود؟ شاید بتوان یکدوره را مشخصا مثال زد، دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی. آنهم نه بخاطر آنکه توانست خواست و میل و اراده ولایت فقیه را نادیده انگارد، و ریاست(سیاست) را مستقل از ولایت(دین) نماید بلکه بعکس، ریاست را هر چه بیشتر وابسته به ولایت فقیه و بازتابنده اراده او نمود و زمینه استبداد مطلق دین و قدرت را بوجود آورد. در نتیجه، همچنانکه، سقوط هلیکوپتر رئیس جمهور تغییری را سبب نگردید، انتخاب رئیس جمهور جدید هم بعید بنظر میرسد که چیزی را بنفع جامعه، بنفع مردم مصیبت زده، بنفع آبادانی کشور و رفاه و آسایش عمومی تغییر دهد. اگر در این زمینه در این 45 سال گذشته ساختار دین و قدرت، اندکی بدانها توجه کرده بود، روشن است که امروز جامعه در فقر و مصیبت ونکبت در حال غرق شدن نبود.

انتخابات ریاست جمهوری، در حانی صورت میگیرد که هم اکنون میتوان تخمین زد که اکثریت جامعه در یافته اند که مصادره نهادهای دموکراسی، مثل ریاست جمهوری، مجلس، شورای نگهبان و یا شورای مصلحت و بسیاری از شوراهای دیگر، پوششی هسند بر آنچه که بر اساس شریعت دین اسلام باجرا درآمده و در میآید، قانونی در شإن انسان، در 1400 سال پبش از این، نه براساس قانونی برخاسته از عقل و اندیشه انسان امروز، انسان آزاد و خود آئین. روشن است. در نظامی که رهبر آن اراده اش فرا قانونی ست، مجلس قانونگذاری و ریاست جمهوری، هر برنامه و یا لایحه مهمی بتصویب میرساند، باید  مورد تایید شورای نگهبان قرار گیرد، شورایی که اعضای آنرا ولایت فقیه بر میگزیند. این بدان معناست، نهادهائیکه حکومت آخوندی از نظامهای دمکراتیک مصادره کرده است، در نهایت بازتابنده اراده ولایت فقیه اند نه اراده مردم، اراده ایکه بازتابند اراده الله، خداوند یکتا و یگانه است، خداوندی که جز تسلیم و اطاعت و فرمانبری چیز دیگری نخواهد.

آنچه آمد، شاید بتوان مختصرا چنین بیان کرد که ساختار نظام ولایت فقیه، در واقع، بازتابنده وحدت دین و قدرت است، پدیده ای که دراروپا در قرون وسطی ظهور یافت، دورانی که کلیساها حاکم بر جامعه بودند و بازتابنده نا آگاهی بشر به ماهیت خود و جامعه ای که در آن زندگی میکرد. درست است که نظام بلحاظ زیر بنائی و دستیابی به تکنولوژی مدرن، از کامپیوتری گرفته تا الکترونیکی و دیجیتالی به پیش رفته است. اما، خوب بود نگاهی هم به روی بنا هم بیافکنیم. آیا میتوان بازتاب روابط زیربنائی را در روبنای فرهنگی، در شیوه اندیشه و تولید هنرو ادبیات ئ تظام سیاسی مشاهد نمود؟ اگر بوی مرگ نظام بمشام میرسد بدلیل ظهور بدیل نظام زن زندگی آزادی، آرمانی نفی کننده، خرافه گرائی و ارزشها و باورهایی، بر امده از توهمات و موهوم پرستی، برآمده از تعصب و تبعیض و خدا پنداشتن خویشتن.

اگر بوی مرگ نظام بمشام میرسد بدلیل عمیق شدن شکاف بین ارزشها و باورهای دینی ست، با روابط زیر بنایی. یعنی که باورها و ارزشهائی که تمامی اهرمهای مالی و فرهنگی را برای توسعه و انتشار فرهنگی بکار میگیرد، در تضاد با شیوه زندگی در دوران معاصر. اما، با تمام ید و بیضایش، نظام در مبارزه با "رپرها،" با موزیک و هنر و نفوذ انها در رسانه های اینترنتی با ضعف روبرو شده است در تداوم و باورها و ارزشهای دروغین مقدس. در پیشروی، تردید مدار، در این مسیر، لحظه ای هم فرا میرسد که واقعیت عاشورا و بسیاری از افسانه های دینیبر ساخته دینمداران شیفته بازگشت بدوران رسالت، بطور افزاینده ای مورد شک و تردید قرار میگیرد. در چنین شرایطی ست که نباید چندان نگران بود که چه چیزی جانشین باور به تسلیم و اطاعت  و فرمانبری و یا تقلید و تبعیت میگردد. چرا که زیرا ساختهای باور باحکام و شریعت اسلامی بطور روز افزونی بی اعتبار گشته اند . بعبارت دیگر نیروهای اپوزیسیون باید همیشه آگاه باشند که وارد مبارزه با اژدهایی میشوند دارای دو سر: دین و قدرت. تنها با کوبیدن هر دو سر است که میتوان اعلام پیروزی کرد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۳ خرداد ۲۲, سه‌شنبه

  

انتخابات و  

فرو افتادن چماق سنگین دین

از دست آخوند!


سر انجام سیرک برگزاری مراسمی که حکومت اخوندها "انتخابات" مینامند بپایان رسید. اینبار بر خلاف انتخابات  در گذشته ، به تایید و تصدیق و مشاهدات زندگان، حکومت آخوندی در کوبیدن به طبل پیروزی کمی شک و تردید و شاید هم ذره ای شرم ازخود نشان دادند اگرچه، ادعا کردند که برغم تمامی کارشکنی های "دشمن"(مثل همیشه) بیش از 40 درصد مردم در مراسم انتخابات شرکت کردند و تنها 60 درصد مردم ترجیح دادند که از شرکت در سیرک انتخابات آخوندی خود داری کنند. اما، این سبب نشد، که حاکم مطلق بر جامعه، ولایت فقیه، آخوند خامنه ای، 40% شرکت مردم در مراسم انتخابات را یک "جهاد" نخواند، کنشی همراه جنگ و خونریزی بر علیه "کفار،" آنان که با باورهای دینی بمعنای باورهای تهی از شک و تردید به جهان هستی و وظایفی که الله برای بشر تعیین و تعریف کرده است نگریسته و یا اصلا با اصل واصول یکتا پرستی بیگانه اند. آخوند خامنه ای انتخاباتی را جهاد میخواند که مردم در سراسر کشور بی میلی و بی اعتنایی، اگر نه تنفر و بیزاری، خود را نسبت به نیم قرن حکومت اسلامی، بنمایش گذاارده اند.

 

اگر بخواهیم قدری فهم خود از سخنان آخوند خامنه ای، بویژه بکارگیری واژه جهاد در توصیف شرک 40 درصدی مردم در انتخابات عمیقتر نمائیم، دریابیم که واژه جهاد، هر گونه که آنرا  تعریف و توصیف نمائی، مفهومی ست اساسا دینی، کنش و تخیلی ست بیانگر فدای هر انچه که باورمند دراین جهان بر آن مالکیت دارد و از آن لذت میبرد، از جمله فدای جان و زندگی. یا پذیرش شهادت در راه دفاع از توحید و نبوت و امامت، بیک پاداش ابدی در آن جهان دست خواهی یافت: ورود به بهشت  و تا ابد در کنار فرشته های همیشه باکره زندگی کردن.

 

در اینجا، چندان روشن نیست که آیا منظور آخوند خامنه ای از کفار آن 60 درصد از مردمی هم هست که از شرکت در مراسم انتخابات تف لیسان آخوند خامنه ای امتناع ورزیدند و یا منظور دیگری را میخواهد بیان کند. آخوند خامنه ای همانجا که انتخابات را یک جهاد خواند، خود بیدرنگ این سوال را مطرح کرد  که چرا شرکت 40 درصدی مردم را جهاد میخواند. پاسخ وی بدان، مثل معمول، آن بود که دشمنان نظام، امریکا، انگلیس و اسرائیل مدتها ست که ماشین تبلیغاتی خود را بکار آنداخته تا مردم را بعدم شرکت در انتخابات تسویق و ترغیب کنند. اما، موفق نشدند انتخابات را از رونق بیاندازند. آنچه آخوند خامنه ای مبهم میگذارد آن 60 اید درصدی ست  که از شرکت در مراسم انتخابات خود داری کردند، که آیا انها بخشی از  کفار بحساب میآیند یا نه؟

 پس شرکت 40 درصدی مردم در انتخابات، از منظر ولایت فقیه، دارای اهمیت و مفهوم عمیقتی تری از آن 60 درصدی ست که از ریختن رای خود در صندوقهای رای خود داری کردند.

 

ولی فقیه، آخوند خامنه ای، هنگامی به پایان مراسم انتخابات واکنش نشان داد که در حال غرص سه درخت در روز درختکاری بود (15 مارچ)، انتخاباتی که بیش از 6 ماه هر فرصتی که بدست آورد همراه تمامی امامهای جمعه، و بیشماری از طلبه ها و آخوندها در اقصا نقاط کشور، مردم را به شرکت در انتخابات فرا خوانده و در باره اهمیت و تاثیر آن د ر زندگی اجتماعی از هیچ در یغ نکرده بود. تاثیر حیرت آور نتایج انتخابات، گویا  ولی فقیه، آخوند خامنه ای را از رویایی عمیق خارج ساخته بود.

 

در دورانی که حوزه های علمیه قم برهبری امام خمینی بقدرت رسیدند، آخوندها فکر میکردند اگرچه باورهای دینی و علوم فقهی پاسخگوی تمام نیازهای اجتماعی و انسانی ست، با این وجود، مصادره نهادهای دموکراسی غربی، همچون قانون اساسی، سه قوای مجزا و مستقل از یکدیگر بعبارت قوه مجریه و قاتونگزاری و قضائیه میتواند خصلت کهنه و پوسیده قواعد و مقررات شریعت اسلامی برخاسته از آداب و رسوم ویژه دوران بیابانگردی را تزئین نموده و جهانیان را شیفته الگوی اسلامی جامعه ای نوین نماید، جامعه ای آسوده از دروغ و تقلب و جنایت و دزدی و کشتار، جامعه ایکه انسانها را از اسارت در ملزومات زندگی مدرن رها خواهد ساخت.


بعبارت دیگر، آخوند خامنه ای، بدون آنکه بخواهد، نا خواسته بواقعیتی اعتراف میکند که نشان میدهد که او بدان آگاه نیست. تناقض و تضادی که در آنچه بزبان میراند و آنچه که در عرصه عمل بمنصه ظهور میرساند. مثلا، او حتی یکبارهم به وجود 60 درصد  مردمی که در مراسم انتخابات شرکت نکرده بودند رجوع نکرد، گویی که آن 60 درصد از جمعیت کشور دارای وجود خارجی و یا شهروند جامعه نیستند. حتی حاضر نشد گمان و فرضیه ای ارائه دهد توضیح دهنده عدم شرکت مردم در مراسم انتخابات، گویی سکوت و نادیده انگاشتن واکنش منفی مردم به انتخابات بزودی بدست فراموشی سپرده میشود و معنا و مفهومی را به حضرت ولایت انتقال نمیدهد که در شیوه حکومت اسلامی نظری دو باره افکند. آخوند خامنه ای، خود بیش از هر دشمن دیگری ثابت کرده است با ابزار احکامی که 1402 سال پیش از این الله به پیامبر برگزیده اش انتقال داده است، نمیتوان در مدیریت یک جامعه مدرن در قرن بیست و یکم بکار برد.

 

حال، اگر به در صدهای شرکت کنندگان در مراسم انتخابات، از منظر کارشناسان و نظر دهندگان دیگر بنگریم، بعضا، تعداد شرکت کننده در انتخابات را تا 10درصد تخمین زده اند که نزدیکتر بواقعیت و باورکردنی ست. واقعیتی که هر رژیمی را مایوس و نا امید میکند. حال آنکه حکومت اخوندی، حکومتی ست که نه شباهتی بحکومت هایی که تا کنون در تاریخ ظاهر شده اند دارد و نه حتی شباهتی خواهد داشت با حکومت هایی که ممکن است در اینده بظهور درآیند.

 

واقعیت آنست که در تمام کشورهای جهان، یک رهبر همچون آخوند خامنه ای نخواهی یافت که همزمان هم تبلور دین باشد و هم تبلور قدرت. او نه تنها تبلور علم اجتهاد و یک مرجع دینی ست، یک رهبر سیاسی و فرمانروای تمام نیروهای اجرائیه از سازمانهای انتظامی و اداری گرفته تا دستگاهای بروکراسی دولتی، نیز، هست. مثلا، در دوران شاه، همگان آگاه بودند او از زبان قدرت سخن میگوید، از زبان شاه، قدرتی که از پدر بارث برده بود. این بدان معناست، آخوند خامنه ای، در جایگاهی در جامعه قرار گرفته است که کشیش های قرون وسطی، در دوران تاریکی و جهل و نا دانی قرار داشتند، جایگاهی بازتابنده وحدت دین و قدرت. آخوند خامنه ای از یکطرف عبا به تن و عمامه بسر دارد و دست پرورده حرفه دینداری در حوزه های علمیه ست و بازتابنده اخلاق تقوا و پرهیزکاری، از طرف دیگر، فرمانروای تمامی نیروهای قهر و خشونتبار نظامی و انتظامی است که تنها بکار انتقام ستانی میخورد و بس. در واقع، نظام اسلامی حکومت خود را با انتقام ستانی از حکمرانان پیشین آغاز نمودند.

 

روشن است که مبارزه با نظامی که هم ساختار قدرت را تحت سلطه خود دارد و هم ساختار دین، باورها و ارزشهایی که ساختار قدرت با اکثریت جامعه مشترک است، ساختاری که نمیتوان بسادگی یکی را از دیگری جدا نمایی. این دوگانگی در ساختار حکومت آخوند مبارزه با آنرا دشوار و پیچیده مینماید. بدرستی معلوم نیست که گفتمان نفی قدرت میتواند واقعیت یابد بدون گفتمان مردود شمردن دین و یا بخشی از آن. بقای حکومت آخوندی را باید به ماهیت دینی آن نسبت داد. البته آن لحظه فرا خواهد رسید که بدون بی اعتبار ساختن گفتمان دینی نمیتوان ساختار قدرت آخوندی را بر انداخت.

 

تردید نمیتوان داشت که حکومت آخوندی در این 45 ساله چندین بار مراسم گوناگون انتخابات را راه اندازی کرده است، تنها بآن دلیل که نشان دهد اصل و اصول دین اسلام چنان انعطاف پذیر است که میتواند نهادهایی بیگانه، همچون حکومت بر اساس میل و اراده مردم، تبلور یافته در قانون اساسی با ابزار انتخابات و استقلال نیروهای اجرائیه و قانونگزاری و قضائی را همچون فرزند خوانده ای بپذیرد. بسیاری از سیاست پیشگان و کارشناسان علوم اجتماعی علاقه داشتند که حکومت آخوندها در این مورد بموفقیت برسد و جوامع اسلامی را از فقر و نکبت و استبداد نجات دهد. کارشناسان غربی در این فکر بودند که حکومت آخوندی همان راهی را طی میکند که کلیسا برهبری پاپ و کیشیشان در قرون وسطی طی کرد، چنانکه کیش اسلام و مسیحیت بکسان به جهان هستی مینگرند.

 

چنین تحلیلی معلوم است که از عدم شناخت اصل و اصول اسلام برمیخیزد، بویژه از بخش آخوندی و یا شیعی آن و تا حدودی، نیز، از نا آگاهی به یگانگی و یکتایی دین و قدرت و یا وحدت شمشیر و شریعت که از ویژهگیهای دوران رسالت است و خلافت راشدین. این بدان معناست که آگر پس از گذشت 45 سال، حکومت آخوندی توانسته است با مصادره نهادهای حکومتهای دمکراتیک غربی، نه تنها مردم بومی ایران را بفریبد بلکه جهان غرب را هم مردد و سرگردان نماید. حال آنکه واقعیت آن است که قدرت واقتدارگرایی در ذات الله و انچه در قران بیان کرده است نهفته است. الله، عقل غایت و نهایی، انسان را خلق نکرده است که خود را جانشین  و یا رقیب خود بنماید و ادعای خدایی بکند. این است که الله، اصل و اصول اسلام را اگر روشن و باختصار بیان کنیم بر سه اصل بنیانگزاری کرده است، تسلیم اطاعت و فرممانبری، اصولی که در واقع در مرکز گفتمان الله در قرآن از آغاز تا آنتها قرار گرفته است.

 

این بدان معناست، عدم شرکت مردم در مراسم انتخابات حکومت آخوندی، از واقعیتی حکایت میکند که کمتر اندیشه گری بآن آندیشیده است. 45 سال تجربه حکومت آخوندی، اگر نه همه رای دهندگان، بی تردید، بخش بزرگی از مردم را بفریب حکومت اسلامی آگاه ساخته است، آگاه که شرایط دشوار و خوارکننده وحقارتبار امروز ناشی از تسلیم به خرافه اندیشی و اطاعت از احکام حقارت آور شریعت اسلامی و فرمانبری از فرمانراویی است که غرق در نابودسازی و غارت و چپاول اموال بی باوران، کافران و منافقان و مشرکان است و همچنین، پیوسته در پی پیاده سازی قواعد و مقررات قصاص و زنا و سنگسار و سرقت و قتل نفس، و یا بازگشت به قواعد و مقررات بیابان نشینان در درون و استخدام مزدوران برای گسترش و توسعه اسلام در کشورهای بیرون.

 

 ممکن است که علت عدم شرکت بیش از 80% مردم را خروج از فریب حکومت دین دانست، بسی بسیار خوشبینانانه تلقی شود. اما، همین بس که بخشی از آنان آموخته باشند، که تمامی نکبتها و مصیبتها و فقر و گرسنگی که ملت ما با آن روبرو شده است از دینی بر میخیزد که آخوند قدرتمند، همچون پتکی سنگین بیش از 45 سال است که بر سر ملت فرود میآورد. این پتک سنگین را وقتی میتوانیم از دست آخوند خارج سازیم، که بساط دین را در عرصه اجتماعی برچینیم و در عرصه خصوصی مورد عشق و علاق خود قرار دهیم. پروسه ای ساده که میتواند بدون هیچگونه خشونتی بانجام برسد. کنشی که ناقوس پایان حکومت آخوندی را بصدا در میآورد.

 

فیروز نجومی

firoz  nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com