۱۴۰۲ فروردین ۲۵, جمعه

عبور از حکومت

آخوندی بدون

عبور از دین!


 هنوز پاسخ قانع کننده ای باین سوال داده نشده است که چرا در این نیم قرن گذشته، در برابر حکومت آخوندی، برغم نکبت و مصیبتی که ببار آورده و کشور را پیوسته بسوی تخریب و ویرانی و فقر و سیه بختی سوق داده است، نیروئی مخالف که بتواند اقتدار حکومت دین را بچالش بکشد، در میدان ظاهر نشده است؟  این نا توانی، برغم خیزش و خروشهای قهرمانانه در کف خیابانها، درچندین مقطع زمانی، از جمله اخیرترین آنان در اسفند 96 و آبان 98 و همچنین کشار بیش از 500 نفر در این چند ماه گذشته، آیا سوال بر انگیز نیست؟

در شرایط کنونی آیا،میتوان به وجود سازمان یا گروهی اشاره کرد که توانسته باشند در جایگاه نیروی مخالف طرح  برنامه و یا هدفی را ارائه دهند که شایستگی جانشین ساختار قدرتی را بنمایاند؟ در برابر اراده وحدت دین و قدرت؟ وحدت کدام اراده ها ارائه داده میشود؟ این یک واقعیت تاریخی ست که وحدت دین و قدرت، پیوسته مشکل آفرین بوده است برای نیروهای مخالف. چه جدا سازی دین از سیاست، در اسلام کمی پیچیده تر از آن سیری است که دین در اروپا پیموده است.

روشن است، تا زمانیکه ساختار قدرت براساس معیارها و اندازه گیری های اسلامی بینانگزاری شود، بدشواری میتوان به براندازی یکی اندیشید و بخش جدا ناپذیر آنرا، وجود دین را نادیده گرفت. این است که در مقابل نظامی که تبلور دین و قدرت است، یکی را نمیتوان بسادگی از دیگری جدا ساخت. نمیتوان یکی را بکلی از جای برکنی و دیگری را بر سر جای خود نکاهداری؟ حد اقل، اگر غیر ممکن نباشد، اما؛ امریست نه چنادان ساده، مشروط به اینکه دین نیز آماده باشد که زوائد و آلودگیها را از خود پاکزادای کند و از عرصه عمومی به عرصه خصوصی انتقال مکان دهد.

اما، مسئله این است که در اسلام نمیتوان دین و قدرت را از یکدیگر جدا ساخت، دین، قدرت است و قدرت، دین. بعنوان مثل نمیتوان براحتی و بسادگی گفت که آخوند خامنه ای که در دامن کتاب آسمانی،قران، پرورش یافته است، جلوه دین است و یا جلوه قدرت. در حالیکه لباس مقدس آخوندی عمامه بسر و عبا بتن دارد، ابزار قهرو خشونت و یا شمشیر هم در کنار دست دارد که میتواند بر سر هرکسی بخواهد میتواند فرود آورد. ولایت فقیه، تبلور شریعت و شمشیر است، نممیتوانی یکی را براندازی و دیگری را نادیده بگیری و مورد غفلت قرار دهی مبادا که احساسات مردمی را جریحه دار سازی.

 جنبش زن زندگی آزادی، جنبشی ست همزمان در سوی دگرگونی ساختاقدرت و ساختاردین بمثابه یک نهاد واحد است. جنبشی ست که در عبور از دین میتوانند به پیروزی برسد. یعنی که حکومت آخوندی بر خلاف حکومت شاهی و یا هر حکومت دیگری، تنها بر یک ستون بنیانگزاری نشده است. حکومت اسلامی بر خلاف حکومتهای دیگر، بر ستون دیگری بینانگزاری شده است که ریش عمیق دارد در فرهنگ جامعه و بهمین دلیل کمتر یک گروه و یا حزب و سازمانی را میتوانی بیابی که براندازی نظام سیاسی را به براندازی نظام دینی گره بزند. عدم تمایل نفی و نقد دین به دلیل اجتناب ازجریحه دار نمودن احساس مردمی و یا بهتر است بگوئیم برانگیختن تعصب و تحجر دینی، خود به تحکیم و تداوم سلطه دین آخوند بر جامعه امداد رسانده است.

شناخت حکومت آخوند بعنوان یک نهاد سیاسی، یکی از کمبودهائیست در بینش خارجیها که در ارتباط با خصلت دوگانه حکومت دین و قدرت، بمنصه ظهور رسانده اند. حکمرانان جوامع غربی هنوز حاضر نیستند که بپذیر که سلطه مطلق دین و قدرت در حال تغییر و دگرگونی ست. در شرایط کنونی نه تنها ما شاهد کشف حجاب هستیم بلکه شاهد بر فرو ریزی دیوار جدایی جنسیتها، نیز،هستیم. افزوده برایین، دیر زمانیست که ناظر بر ظهور جنبش زن زندگی آزادی هستیم که عناصر تشکیل دهنده آن، عناصری هستند که نزدیک به نیم قرن، مورد  خصومت و تحقیر و تنقز حکومت آخوندی قرار گرفته اند.

تمامی شواهد حاکی بر آن است که دوران حکومت آخوندی، تبلور وحدت دین وقدرت، بسر رسیده است. چرا که جنبشی که هم اکنون بر علیه نظام بر پا گردیده است، بنظر میرسد که از احکام شریعتی و باور بخرافات دینی، برای نخستین بار در تاریخ، عبور کرده است. این جنبش، دیر زمانیست که باصدای بلند بیزاری خود را از دین و نفرتش را از آئین حاکم بزبان رانده است. تظاهر کنندگان برچیدن حوزه های علمیه را بارهاست که توصیه کرده اند. مگر نشنیده اید شعار توپ و تانک و فشفشه آخوند باید گمشه. این شعار یک مزاح که نیست، بمعنی برچیدن بساط آخوندی ست، برچیدن نهاد تولید کننده آخوند، قشر حاکم بر جامعه.

این بدان معناست که جنبش زن زندگی آزادی، جنبشی ست رهای بخش، رها از قید و بندها از حرام و حلالها، رها از آداب و بر قراری مراسم غسل و وضو و نماز گزاری. هر روز، نیز، بر آگاهی بنقش حقیر و خوار سازی برگزاری نماز گزاریهای روزانه ، نذر و نیاز و زیارت، افزوده میشود. که برگزاریهای مراسم دین  در خدمت بقای حکومت آخوندی بر پا میشود، حکومتی. که حقارت و خواری، از مهمترین ترین خواستهای ان از شهروندانش است.

بعبارت دیگر، اگر با دقت بنگری، می بینی که انقلاب فرهنگی هم اکنون در حال  پیشروی است، نه تنها در زمینه کشف حجاب بلکه در زمینه های دیگر همچون زمینه هایی رقص و شادی و پایکوبی، آنهم در ماه رمضان در روز سیزده بد، چه تصادف "مبارکی".

پس از این در آمد، میتوان نتیجه گرفت که عبور از دین درست است که هم اکنون در کف خیابان ها در حال رشد است و پیشروی، ترسم که این جننبش نیز ناکام بماند، اگر نتوانیم با نقد و نفی اصل و اصول ان پپردازیم. برگزاریهای مراسم دینی از جمله نمازگزاری  و باور به کتابی بر اساس جهل نسبت به محتویات آن تهفته است، هم اکنون مورد سوال قرار گرفته است. بنظر میرسد که عبور از دین بلحاظ تئوری، کنشی ست که زمینه را برای عبور از دین در عمل با ابزار نقد ونفی فراهم آورده و براندازی حکومت آخوندی را هموار نماید.

فیروز نجومی

firoz  nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ فروردین ۲۳, چهارشنبه

حجاب اسلامی:

حفظ زنان

از وسوسه های شهوانی مردان!

 

اگر بگوئیم حجاب اسلامی ترین نماد نظام ولایت است، درست است که چیزی به گزاف نگفته ایم، اما، هرگز بقدر لازم و کافی نگفته ایم. زیرا که حجاب نه تنها نماد نظام اسلامی است بلکه پایه و بنیان آن است. حجاب را  بر گیر، رژیم دین فرو خواهد ریخت.

براستی حجاب چیست که چنان نقشی دقیق و تعبن کننده ای در حکومت اسلامی بازی میکند؟ براستی پندار و بینش علما و فقها مظهر دین اسلام از حجاب چیست که یک نظام اجتماعی را بر آن اساس پی ریزی کرده اند؟

این سوالها را پاسخی ساده نیست. اگر چه حجاب خود معنائی ساده و تهی از پیچیدگی ست. چرا که ظاهرا حجاب چیزی جز یک پوشش نیست. اما وقتی ستون یک نظام ایدئولوژیک و زیربنای یک جامعه شد، باید ضرورتا آنرا بیشر از یک پوشش دانست.

حجاب قبل از هر چیز یک حکم است، حکمی که در آن نه چند و چون است و نه چون و چرا زیرا که حکم حجاب یک حکم مطلق قرآنی است که مورد تایید بعضی و انکار چندی دیگر است. بهمین دلیل حکم حجاب حکمی ست ماورای قانون  و قانون ناپذیر. در بینش اجتهاد، حجاب چیزی ست که نه تنها    نباید از آن گریخت بلکه باید آنرا همچون مظهر خیر و زیبایی در آغوش کشید. حجاب عفاف است و پاکدامنی. کرداری است بزرگ و پر پاداش. 

در این معنا حجاب یک پوشش ساده نیست. حجاب پوششی است ویژه زن. پوششی است که رخ و موی و برآمدگی و برجستگی های پیکر زن را پنهان می دارد از چشمهای ناپاک و هرزه مرد. حجاب چون زن را زیر پوشش خود پنهان سازد مرد را از وسوسه های شهوانی و شیطانی رها نماید و سبب شود که از یاد و ذکر ذات الهی غافل نماند، از "راه مستقیم " منحرف نشود، بیراهه نرود و در نتیجه مرتکب گناه نشود.

بعبارت دیگر، در بینش فقاهت، حجاب بخودی خود حائز اهمیت نیست بلکه آن چیزی که حجاب زیر پوشش خود میبرد دارای اهمیت است: زن. این زن است که باید خود را در دنیای تاریک حجاب پنهان سازد. زیرا که زن در بینش فقاهت چیزی جز هوس و لذت و شهوت نیست. ماهیتا شر است و شرزا، غفلت است و بی خبری. زن سرچشمه گناه است. در سراسر کشور، امام جمعه ها بر فراز منبر پیوسته از بد حجابی فغان برآرند و هشدار بخانمها که قواعد و مقررات حجاب را رعایت کنند.

به حکم حجاب، فقیه زن را وظیفه دار و مسئول حفظ مرد از وسوسه های شیطانی و شهوانی و جسمانی میکند. زن بدون حجاب در چشم فقیه چیزی جز شی ای فریبنده و گمراه کننده نمیتواند باشد. آنچه و جود حجاب را برای زن ضروری و واجب میسازد آنستکه وی  عامل معاصی و گمراهی است. با پوشاندن زن در حجاب فقیه در آن اندیشه است که با بدکاری و گنهکاری بمبارزه برخیزد و زن را همچون "مروارید در صدف "- چنانکه فقیه به تمثیل گوید-  حفاظت کند.

 بنا براین فرضیه، هرچه پنهان تر هوس و لذت و شهوت که مظهر آن زن است، عفاف و پاکدامنی زن بیشتر، حجب و عفت فراوان تر. هرچه زن وابسته، مطیع و فرمانبردار بهتر. فقیه زن را زیر حجاب پنهان میکند تا تقوی و پرهیزکاری بر جامعه حاکم شود. حجاب وسیله ایست در دست آیت الله ها و حجت الاسلام های حاکم در خدمت کنترل عوامل شرزا، هوی و هوس، لذت و شهوت. باین ترتیب، یعنی با پنهان ساختن رخ و موی و جسم زن زیر دنیای تاریک حجاب شر را بخیر تبدیل میکنند، امری که در اندیشه علما و فقها بعنوان هدف نهائی تارخ بشریت است. اگر فقیه حکم حجاب را مطلق میکند بآن دلیل است که خود را عامل برقراری خیر میبیند. چون خیرخواه است. چون در پی  برقراری تقوی و پرهیزکاری و رستگاری ست. این، وقتی به سر انجام خواهد رسید که عوامل شر، بویژه زن، در کنترل تام و تمام قرارگیرد. اینست وجوب حکم حجاب.

اگر در حکم حجا ب چند و جون بیشتر آوریم، خواهیم دید که حکم حجاب دارای نقص بزرگتری ست بلحاظ علم الهی. حکم حجاب، بیانگر این حقیقت است که وجود و هستی زن بخودی خود هدفی ندارد. موجودیت ش در سوی رستگاری مرد است، نه رستگاری خویش.  هدف خلقت مرد است نه زن. هستی زن به لحاظ هستی مرد است که اهمیت دارد. گوئی که اراده بر آن بوده است که زن پنهان باشد و ملک خصوصی مرد.  خدمتگزار باشد و پنهان و  نا موجود. گوئی که الله، خداوند یکتا و یگانه، عقل و خرد نهائی، شر(زن) را خلق کرده است که خیر (مرد) آفریند. رستگاری امکان پذیر است اگر زن بمثابه ترکیبی از احساسات تند و آتشین و عواطف پرشور و سرکش، مهار شود.  بعبارت  دیگر، زن همچون حیوانی باید اهلی شود تا بتوان از آن بمنظور رستگاری و بر قراری خیر، سود جست 

در این معنا گذشته از آنکه حجاب بیانگر نابرابری زنان و مردان بلحاظ خلقت ا ند،  بلکه حکمی است شکننده قصد و غرض الهی در آغاز خلقت. اول هستی را بزن میبخشد بعد به نقص کار خود آگاه میشود. لذا با حجاب برآن پرده میکشد و کنترل آنرا باین طریق واجب میشمرد. همراه زن، حجاب را  نیز میآفریند که بوسیله آن مرد بتواند زن را اهلی سازد. در چنین صورتی آیا میتوان بآن اراده الهی و نهائی، عقل و خرد نیز نسبت داد؟ چرا که حجاب در واقع نقی هستی است. حجاب هستی زن را ناپدید نموده به نیستی تبدیل ش میکند. حجاب بیان نیستی زن است، نه هستی او. اگر زن دارای هستی است چرا و بچه دلیل باید پنهان باشد. تنها دلیل آن میتواند مرد و رستگاری او باشد. زن را در جمع زنان نیازمند حجاب نیست. در برابر مرد است که باید خود را پنهان سازد. زیرا که همه بدیها و نابسامانیهای اجتماعی از بی حجابی و بد حجابی برخیزد.

البته فقهای عالم، برآنند که حجاب هرگز مانعی بر تعالی مقام زن در جامعه نیست و با آن تضاد و تصادمی ندارد. حجاب هرگز راه ترقی و پیشرفت را بر زن نمی بندد و عقل و خرد را از او سلب نمیکند. که حجاب تنها پوششی است بر عفت زن. از او حق و حقوقی را نمیگیرد و بدین لحاظ نقشی در تعیین جایگاه اجتماعی زن ندارد.

با حکم حجاب، فقیه زن را از یکطرف تحلیل میبرد و ناچیز میکند و او را تا حد یک شی قابل استفاده جنسی تقلیل میدهد.  به بهانه حفظ پاکدامنی او را ببند میکشد و حجاب را بر او تحمیل میکند، از طرف دیگر بر او همه راههای ترقی و پیشرفت را میگشاید. از یکطرف بوسیله حجاب، هستی اش را نفی میکند؛ عقل و خردش را بآن اندازه ناچیز بشمارد که حق گزینش پوشش مناسب را از او سلب میکند و از طرف دیگر او را آزاد میگذارد که با مردان برای اشغال جایگاهی بهتر در جامعه به رقابت بپردازد.

فقاهت مسئولیت پاکدامنی مرد را بر دوش زن میگذارد، درست بآن دلیل که زن را موجودی یک بعدی میبیند: هوی و لذت و شهوت. اگر چنین نیست، اگر در بینش فقاهت زن چیزی بیشتر از هوس و لذت و شهوت است، اگر در  نهاد ش عقل و خردی همچون عقل و خرد مرد بکار گرفته شده است، چه نیازی ست به زندانی کردن زن در دنیای تاریک حجاب؟ حجاب فقاهتی نشان بی خردی ست.

پاکدامنی ظاهری بواسطه حجاب، اگرچه فاقد ارزش است، اما، در بینش فقاهت بالاترین ارزشها ست. اینست که هرآنچه این ارزش را زیر سوال ببرد و در نفی آن بکوشد در دستگاه عدل و عدالت ولایت، مجرم و گناهکار شناخته میشود.  اما مجرمین زنان هستند نه مردان که به حرا می بزن نگریسته اند. آلودگی در نگاه مرد است، اما فقیه حکم به دستگیری و مجازات و شکنجه، تنبیه و تادیب زن میدهد. فقیه وقتی زن را دستگیر میکند، او را به جرمی دستگیر میکند که خود در ارتکاب بدان بی گناه است. جرم زن وجود و هستی اش است، برآمدگیها و برجستگی پیکر زن، و جودی که بدید فقیه اگر پوشیده نشود، فساد انگیز است و سبب نادرستی و فحشا ست. حال آنکه زن بودن هستی زن است. در این، اراده از او نیست،  بلکه از نیروی هستی بخش است. زن یعنی  چیزی غیر مرد، چیزی ظریفتر و لطیف تر، چیزی دقیقتر و با بار دهی بیشتر. چیزی به کما ل نزدیکتر. اگر رخ و موی و پیکر زن زیباست و سزاوار ستایش، چرا گناه از او ست؟ آن دانای کامل و هستی بخش، خدای یکتا و یگانه را نتوان چنین کوته خرد و کوته نگر، تصور نمود که هستی بزن دهد بعنوان انسان، اما در  نهادش بجای عقل و خرد، زشتی و شر بکارد و آنگاه او را مجرم و گناهکار و سزاوار تنبیه و مجازات بشمارآورد، اگر موی افشان و چهره زیبا و برآمدگیها و برجستگی های پیکر خود، همه هدایای آفرینش، نمایان سازد.

حجاب، اما، تنها بیانگر پستی و فرو زیستی زن نیست. حجاب نشان حقارت و خواری مرد نیز هست. درست است که فقیه بوسیله حجاب برتری مرد را بر زن تثبیت و پا برجا میکند، ولی او را نیز ناچیز و خوار می پندارد. از یک طرف فقیه حافظ منافع مرد، علیه زن است. او را  مجاز در تعدد همسر کند و زن را بلحاظ حقوقی و قانونی وابسته بمرد ، اما، از طرف دیگر او را موجودی تابع امیال و شهوت خود پندارد و ضعیف و ناتوان در عقل و خرد. با رویت زن، مردان از خود بی خود و مرتکب زشتی و معاصی شوند.  بدلیل این سستی و تزلزل است که مردان نیز باید مهار و محروم و کنترل شده  و به عقل و خرد نظام اسلامی تسلیم شوند. ولی فقیه، زنان را زندانی کرده و هرگونه کوششی را برای رهائی از بند حجاب سرکوب نموده و مردان را بزندان بانی آنان می گمارد. حجاب تنها وسیله کنترل و سلطه بر زن نیست، بلکه وسیله تسلیم و اطاعت مرد نیز هست، تسلیمی که هم دینی ست و هم سیاسی، اینست که تسلیم به فقیه، تسلیمی است تمام و کامل.

بنابراین، اگر از حکم حجاب بمثابه یک حکم فقهی بگذریم، در شرایط کنونی، حکمی است سیاسی در خدمت حفظ و برقراری حکومت مطلق گرای اسلامی، وسیله ایست برای سرکوب و کنترل اجتماعی. نظام ولایت نمیتواند از یکطرف انسان را آزاد فرض کند، از طرف دیگر احکامی را همچون حکم فقاهتی حجاب که در آن هزاران هزار چند و چون رواست، مطلق سازد. اجرای بدون چون و چرای حکم حجاب در جهت ثبات و تداوم نظامی ست متحجر،  مستبد و مطلق گرا. بمنظور گسترش کنترل و سلطه خود، حکومت ولایت در هر لحظه و شرایطی خود را آزاد میبیند که تحت نام حجاب بگیرد و ببندد و  تنبیه و مجازات کند. بنابراین نظامی که بر اساس حجاب بنا گردیده و سلطه تمام و کامل خود را بآن وسیله  بر جامعه تحمیل کرده است با برداشت حجاب نیز فرو خواهد ریخت.

فیروز نجومی

z  Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

 

برخی از احکام قرآن در ارتباط با حجاب:

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛ ای رسول ما مردان مومن را بگو تا چشم ها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛30) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم ها .از نگاه ناروا بپوشند

قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛31) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند

. فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛32) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.

وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛31) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.


۱۴۰۲ فروردین ۱۸, جمعه

نه نا آرامی و نه نگرانی،

سخن فریب است و ریاکاری!






در هفته ای که گذشت، رهبر معظم انقلاب، آخوند خامنه ای، دو بار در حضور دو جمع متفاوت در 15 فروردین در برابر کارگزاران و گردانندگان نظام، از فرماندهان ارتش و سپاهی گرفته تا وزرا و روسای و مدیران و عیره، و در دو روز بعد، در 17 فروردین، در برابر شاعران تف لیس، به موعظه و روضه خوانی پرداخت.

ناگفته روشن است که هر زمان که ولایت فقیه، جانشین الله بر روی زمین، مبادرت به ایراد سخنانی میکند در مرکز توجه همگان قرار میگیرد. در مطبوعات و رادیو و تلویزیون و رسانه ها و سایت های اینترنتی انعکاس میابد و مورد تجزیه و تحلیل و همچنین تعبیر و تفسیر متخصصین و فعالان سیاسی قرار میگیرد.

این نگارنده نیز پیوسته یکی از علاقمندان خوانش متن های خطبه خوانیهای، آخوند خامنه ای بوده است، بویژه در زمانی که در جایگاه امام جمعه، بر فراز منبر قدرت قرار داشت، در حالیکه، مثل ،همه امام جمعه های خطبه گو،، لوله تفنگی را در دست خود میفشرد، نه در دستی که چلاق است، خطبه های عبادی – سیاسی میخواند.

باید اعتراف کرد که آخوند خامنه ای در خطبه خوانی، از ماهرترین و مبرزترین خطبه گویانی ست، که پس از فروپاشی نظام شاهنشاهی، از حوزه های علمیه خروج یافته و بر فراز منبر قدرت صعود نمود. در جایگاه امام جمعه بود که آخوند خامنه ای با مهارت و زبر دستی میتوانست وحدت دین و قدرت را با ابزار خطبه خوانی و آمیختن عبادت و سیاست در جامعه نهادین نماید.

خطبه خوانی های اخیر آخوندی خامنه ای نیز از این قاعده مستثنی نیستند، با نام الله و تعهدات دینی آغاز میگردد و با بحث در مورد بازیهای سیاسی به پایان میرسد. اینبار نیز خطبه خوانی ها، همه، تکرار تمام خطبه هایی ست که 44 سال بر فراز منبر بر خوانده است با خرده تفاوتهایی اینجا و آنجا.

بنابراین، با خود اندیشیدم که شاید دیگر چندان مهم نباشد که در پی دستیابی به حقیقتی باشیم که آخوند خامنه ای ممکن است در عمق ساختار خطبه هایش ناخود آگاه پنهان کرده باشد. چرا که خطبه خوانی های اخیر در شرایطی بسی بسییار متفاوت ایراد میگردند، نه در جایگاه یک امام جمعه بلکه در جایگاه جانشین الله، خداوندی که یکتاست و یگانه، خدایی که بجز او خدای دیگری نیست.

 اما، 44 سال تجربه نشان میدهد که حکومت اسلامی، حکومت فریب است و ریکاری، حکومت قشرمفتخوار جامعه است که حرفه اش دینمداری ست. شاید وقتی ولی فقیه بخطبه خوانی میپردازد، حتی آنجا که در جایگاه یک رهبر سیاسی سخن میگوید، دارای چندان اهمیتی نباشد که چه بر زبان میراند. چون هر معنا و مفهومی که به شنوندگان منتقل مینماید همراه است با فریب و ریا کاری، چه هر آنچه که گوید از کذب و دروغ بر میخیزد، از وارونه سازی حقایق و از تعویض جای نیکو و زیبایی با شر و زشتی. روشی که در خطبه خوانیهای اخیرش نیز بخوبی بکار گرفت. از دین، از ذگر و دعا در ماه رمضان و ارتباط معنویات با زندگی مادی و غنا بخشیدن بدان با خدمت بمردم سخن راند.

آنگاه، در عبور از خطبه عبادت و ورود به بخش سیاسی آن، آخوند خامنه ای همه مسائل و مشکلات جامعه را به حاشیه راند و بر مسئله اقتصاد تمرکز نمود و همچون متخصصی زبر دست در فهم بازیهای اقتصادی به روضه خوانی پرداخت، چنانکه گویی اقتصاد علمی ست که زیر وبم آنرا از لابلاهای آیه های قرآن و روایات بیرون کشیده است، فهمی که او را به کشف رمز مهار تورم و افزایش تولید توانا ساخته است. شاید توضحات و راهکارها و توجیهاتی که ارائه میدهد به هدف برسد و در کوتاه مدتی الگویی موفق برای مبارزه با تورم و افزایش تولید ارائه دهد که بسیار بعید بنظر میرسد. اما، اگر راهکارها بهر دلیلی به نتیجه نرسد و یا اصلا عملی نشود. مگر میتوان بجستجو پرداخت که چرا و بچه دلیل؟ این است که بیانات آخوند خامنه ای را باید روضه خوانی خواند. چون روضه خوان هیچ تعهد به ارائه اسناد و مدارکی در باره داستانی که میگوید، ندارد. وقتی مورد سوال قرار نگیری، در گویش آزادی. این است که آخوند خامنه ای هم در مقام جانشین الله در صدور هر امر و فرمانی مطقا آزاد است.

البته که آخوند خامنه ای بروابط بین المللی هم پرداخت، دشمنان خود امریکا و رژیم صیهونیستی را در حال ضعف و زوال توصیف کرد. که یکی دچار دو قطبی شدن است و دیگری در حال متلاشی شدن از درون. دستگیری رئیس جمهور سابق آمریکا، دانالد ترامپ، در منظر ولی فقیه، حتما به اضمحلال جامعه امریکا میانجمد. جنگ اوکراین را نیز، کار امریکا خواند. و رهایی از سلطه دلار را در برگزیدن ارزهای الترتاتیودانست. وضع زنان و حقوق بشر را در امریکا و کشورهای غربی بسی بسیار غم انگیز وصف نمود و در برابر، از مقامهای شامخی که زنان در جمهوری اسلامی اشغال میکنند و مسئولیتهای که بدانها واگذار میشود سخن راند. که درب تمام نهادها بر روی زنان باز است و بحضور گسترده آنها در عرصه های گوناگون جامعه اشاره نمود. اما، آخوند خامنه ای، درهمان حال، عدم آزادی زنان در پوشش را مورد تایید قرارداد و عدم رعایت حجاب را هم حرام شرعی خواند و هم سیاسی. کشف حجاب و ادامه جنبشهای اعتراضی را به نفوذ تشمنان نظام نسبت داد.

همچنانکه زودتر اشاره شد، خطبه های اخیر آخوند خامنه ای آغشته است با فریب و ریاکاری.  بدلیل آنچه که بیان میکند، دروغهایی که میگوید و یا حقایقی که وارونه میسازد.

اما، فریب وریای بررگتر، در قصد و نیت برگزاری اینگونه مراسم خطبه خوانی نهفته است. چرا که بواسطه این خطبه خوانیها، درست در زمانی که خروش در کف خیابانها اندکی فرو کشیده است، نظام میخواهد نشان بدهد و در واقع، انکار کند، که وضع درونی عمیقا بحرانی ست و همه چیز در حال جوشش و خروش است. که رهبر معظم اطمینان دهد که نا آرامیها و نگرانیها، پدیده هایی هستند فانی و زودگذر، مثلا، اعدام سران رژیم شاهی بدون هیچ دادگاه و محاکمه ای، گروگانگیری و جنگ و قتل عام در چند دوره مختلف در سالهای 60 و 67 و قتل های زنجیره ای، سرکوب جنبش دانشجوئی در 75  و سپس سرکوب جنبش سبز در 88 و تکرار کشتار در 96 و 98 تا همین چندین ماه اخیر و همچنین برگزاری مراسم اعدام بطور روزانه  در منظر ولی فقیه، دالی ست بر آرامش و عدم نگرانی در جامعه.

این بدان معناست که برگزاری چنین مراسمی، ایجاد فرصتی ست برای خطبه خوانی ولی فقیه، فرصتی برا فریب وبزبان راندن حرفهایی که هرگز خود را مسئول آنها نخواهد دانست. آخوند خامنه ای بیش از 32 سال است که بر راس حکومت آخوندی قرار دارد، تا کنون هیچ فردی نتوانسته است از او یک سوال بکند. این در حالی ست که زئیس جمهور پیشین امریکا، دانالد ترامپ، پس از چهار سال حکومت باتهام فساد و قانون شکنی دستگیر و بدادگاه کشانده شد. بنگر که آخوند خامننه ای پس از 32 سال ولایت آسمانی، چگونه کشور را بدامن نکبت و مصیبت کشانده شده است و تا کنون هیچ جنبنده ای پیدا نشده است که او را بسوال بکشد. چند سال پیش 14 نفر از نخبگان و فرهیختگان کشور نامه ای خدمت ولایت فقیه ارسال داشتند و از او خواستند که با صلح و صفا و احترام وقت کناره گیری فرا رسییده است. از آنزمان تا حال حاضر، نویسندگان نامه در سیاهچالهای ولایت بسر میبرند.

 بعبارت دیگر، مراسم خطبه خوانی خود  از سر فریب و ریاکاری برگزار میشوند. با این هدف که جامعه را متقاعد کند که در حکومت آخوندی جای نگرانی نیست و آرامش در پیش روی است. این در حالیست که نظام خود مننشا نا آرامی ها،  نگرانی ها و محرومیت ها از داشتن یک زندگی معمولی ست. همه چیز آلوده و ناپاک است در جامعه ولائی از هوایی که تنفس میکنی تا کارگزاران نظام بورکراتیک و فقهای مقدس حوزه های علمیه. تاکید، ولی فقیه بر مسائل اقتصادی، نه تنها از سر فریب و ریاست بلکه پوششی ست بر نکبت و مصیبتی که حکومت آخوندی در این 44 سال ملت را بدان دچار نموده است. اینکه ولی فقیه در مراسمی، مثل، نشست با "شاعران،" حضور مییابد، رساننده این پیام است که برگزاری چنین مراسمی اتفاقی ست که تنها در شرایط آرامش و آسودگی خاطر بوقوع می پیوندد. این در حالیست که گذشته از گسترش فقر و بدبختی که شامل بر بیش از 80 در صد جمعیت میشود، نه روزانه انسانی بر فراز دار بقتل میرسد، نه زندان است و شکنجه و نه زندانهای پر از مخالقان نظام. که نه جنبشی در حال گسترش است که رهایی بخش است و بارمغان آورد آزدی، جنبشی که کاخ ولایت را در نوردد و بساط دین از حوزه ها و مساجد برچیند و راه خلوت خانه ها کند. حکومت آخوندی هم اکنون از درون در حال از هم گسیختگی و فرو ریزی ست. بزودی سران نظام در خواهند یافت که همچون دیگر ستمکاران رویایهاشان دیر یا زود به کابوسی وحشتناک تبدیل خواهند شد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com 

۱۴۰۲ فروردین ۱۳, یکشنبه

 ،زن ایرانی نماد دیگری

نفی نظام اسلامی!



سرانجام آنچه رژیم دین را بزیر فرو میکشد، جنب و جوش زنان است. چرا که حکومت اسلامی زن را دشمن اصلی و آشتی ناپذیر خود میداند. همه ی دشمنان خود را بویژه خصم های ایدئولوژیک را حکومت ولایت از میدان رقابت بیرون رانده و در واقع ویران ساخته است. اما هنوز زنان را همچون مردان، بنده و عبد خود نساخته است. البته، نه آن زنی که تسلیم گردیده و احکام الله و اسلام را در باره خود پذیرفته و به سنت تن داده است، نه زن دیروز، بلکه زن امروز، زنی که آزادی طلبد، و برابری. با زن امروز است که رژیم دین به خصومت و ستیز بر خاسته است و بر میخیزد. سی سال است که رژیم ولایت، زن امروز را هدف ستم، و خشم و خشونت خود قرار داده و به او اجحاف روا داشته است. رژیم نیروهای انتظامی و ارشادی خود را در واقع بطور دائم روی سرکوب زنان متمرکز نموده، پیوسته کوشش کرده است که همانطور که الله گفته است زن را به باغ مردان مبدل سازد تا مردان هرچه که خواستند در آن کشت و زرع نمایند. مردی را که خود بنده است و رعیت و محروم از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، ارباب و مالک بر زن نموده، منافع مرد را علیه زن حفاظت، او را حاکم و زن را محکوم مینماید. بی دلیل نیست که رژیم ولایت از آغاز زن را هدف سرکوب خود قرار داده است. چه بخوبی آگاه است که آزادی زن همراه است با فرو ریزی حکومت ولایت.

 

لایحه ی پیشنهادی  قوه قضائیه و دولت در باره حمایت از خانواده، اساسا لایحه ای است که ستیز و خصومت دیرینه ی رژیم ولایت را با زن تشدید و تحکیم نموده سعی برآن دارد که غل و زنجیر اسارت و انقیاد را هرچه محکمتر به دست و پا و گردن زن امروزی ببندد. آنچه تا کنون مسلم گردیده است آن است که رژیم ولایت،  پس از گذشت سی سال هنوز نتوانسته است پای زن را ببندد و خانه نشین و مطیع مرد خود سازد. حجاب را بر او تحمیل نموده  و نیروهای انتظامی و ارشادی را در هر کوچه و پس کوچه گمارده است تا مبادا زنی موهای خود افشان، رخ زیبا نمایان و قوزک پای خود را عریان کند. یا مبادا که روسری "قیطانی،" مانتوهای "تنگ و کوتاه" به تن کرده و برجستگی های اندام خود را در معرض دید مردان بگذارند.

 

اما زن امروز، علیرغم این بگیر و ببندها از خانه به بیرون آمد، به مدرسه و دانشگاه رفت و وارد در بازار کار و مشاغل گردید. رژیم دین با انواع قطع نامه ها و بخشنامه ها متوسل گردیده است که از ورود زنان در جامعه و شرکت آنان در عرصه های عمومی جلوگیری بعمل آورد و راه های پیشرفت را بر زنان مسدود نماید. اما زن امروز با همه ی آن مقررات و قواعد زن ستیز بمبارزه بر خاسته اند. سالها ست که زنان به کمپین یک میلیون امضا دست زده اند و بدان منظور هزینه های سنگین پرداخته  مورد خشم و خشونت قرار گرفته، زندانی داده اند. زن امروز از همان لحظات آغاز ظهور دین بر مسند قدرت، در برابر آن قد برافراشته به مقاومت و مبارزه پرداخت. هم اکنون بیش از 60 درصد دانشجویان دانشگاه ها را زنان تشکیل میدهند. در برابر این پیشروی مدتهای مدیدی ست که رژیم تلاش نموده است که از طریق سهمیه بندی و بومی گزینی، تحصیلات دانشگاهی زنان را به نفع مردان محدود نماید.  اما زن امروز، دیگر با این باور پا به بلوغ نمیگذارد که باید روزی بخانه بخت برود، به شوهرداری و بچه داری بپردازد. بویژه در زمانیکه درآمد اکثر مردان، از کارمندان گرفته تا کارگران، در برابر کرایه خانه های سنگین، و نرخ تورم و افزایش روز افزون هزینه های زندگی، بسیار ناچیز و ناکافی ست. زن امروز آگاه به تواناییها و ظرفیتهای خود است. درست است که مرد خود محروم از حق و حقوق اساسی است ولی این بدان معنا نیست که زن باید به مقامی فروتر از مرد بلحاظ حقوقی و سیاسی تن بدهد.

 

پیشروی زن امروز در تمامی عرصه های اجتماعی علیرغم سرکوب و خشم و خشونت رژیم دین است که نظام ولایت را سخت هراسناک ساخته است. لایحه حمایت از خانواده که به پیشنهاد قوه قضائیه و دولت به مجلس شورای ولایت ارائه شده است، نه تنها زن ستیز است بلکه انتقامجویانه است. چرا که رژیم دین شاهد نقش فعال زنان در جوش و خروش وقایع پس از انتخابات،89 بوده است. حرکت زنان پیشا پیش مردان در برابر گاردهای شورشی را مشاهده نموده است. زنان برغم تحمل ضرب و شتم، دستگیری و حبس و تجاوز، به مبارزه خود کماکان ادامه داده اند. مبارزه زنان، مبارزه ای ست که هرگز در آن وقفه ای ایجاد نشده است. مبارزه زنان علیه رژیم بخشی از زندگی روز مره زن امروز است. زن امروز هر روز تحت نظارت دائمی نیروهای انتظامی و ارشادی و امنیتی قرار دارد. علمای حوزه های علمیه، امام جمعه ها در سراسر کشور زبان به شکوه از رواج بد حجابی و رونق آلایش و آرایش، زنان میگشایند. کمتر کسی تاکنون شنیده است که یکی از امام جمعه ها در     نقطه ای از کشور از افزایش جنایت و دزدی و سرقت، از بیکاری و فقر و عقب ماندگی، ناله ای سر دهد ولی ضجه های دلخراش آنان در باره حجاب زنان رسانه های ارتباطاتی را اشباع میسازد.  لایحه جدید حمایت از خانواده را باید پاسخی به نقش فعال زنان در جنبش سبز تلقی نمود.

 

آسیه امینی در سایت روز( 8 شهریور 89)، گزارش میدهد که فعالین حقوق زن معتقدند که لایحه پیشنهادی قوه ی قضائیه و دولت، حق و حقوق زن را به نفع مرد در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی و حقوقی و نیز خانوادگی، هرچه بیشتر محدود نموده خانواده را به میدان جنگ بین شوهر و پدر با همسر و فرزند تبدیل میکنند. وی خاطر نشان میسازد که فعالین حقوق زن بر آنند که قانون پیشنهادی به باور مردم مبنی بر برابری زن و مرد بی اعتنا مانده است و قصد دارد که زمان را بعقب باز گرداند و زن را هرچه بیشتر محدود و محروم از حق و حقوق اجتماعی شان کنند.

 

مسلم است که رژیم ولایت نمیتواند قانونی را وضع کند که جهت آن بسوی حفظ حق و حقوق زن بعنوان موجودی برابر با مرد باشد. رژیم آیت الله ها و حجت الاسلامها امر و اراده الله را بکار میبندند و میخواهند که کنترل زن را به دست مرد بسپارند. یعنی که رژیم دین به اراده الله پاسخ مثبت میدهد اما با اراده ی زمان به جنگ و ستیز بر میخیزد. نظام اسلامی زمانی میتواند ادعا کند که در ساختار مدینه فاضله ولایت، موفق شده است که به گذشته باز گردد، گذشته ای که الله زن را مالک مرد بشمار آورده است. بدین منظور قانون وضع میکند که وابستگی زن به مرد را نهادین سازد. زن  را از حق طلاق مردی که با او سازگاری ندارد، چه احساسی و عاطفی و چه مادی محروم میکند. او را مجبور میکند که بسازد و بکشد تا زمانی که مرد بخواهد و اراده کند.

 

رژیم ولایت با برپا داشتن موانع و محدویت ها بر سر راه حضور زن در جامعه، در واقع دو نوع ارزش را رواج میدهد غیرت و تعصب. مردانی را که تحت عنوان سوء ظن، همسر و فرزند  و خواهر  خود را به قتل میرسانند، در دادگاه اسلامی یا از تنبیه و مجازات بطور کلی معاف میشوند و یا در بدترین وجهش، رودستی ای بیش بر آنان وارد نمیسازد. مرد میتواند از صیغه های کوتاه مدت و بلند مدت بهره بر گیرد و شهوت خود فرو نشاند، اما زن را بجرم زنای محصنه سنگسار میکند. چرا که زن تبدیل به ناموس مرد میشود که حفظ آن یک وظیفه ی شرعی ست. حفظ ناموس یعنی مشروعیت بخشیدن به خشم و خشونت نسبت به زن.

 

بدیهی ست که نظام ولایت از وجود زن امروز یک دشمن آشتی ناپذیر ساخته است، دشمنی که با زمان به سوی آینده به پیش میراند. اما رژیم دین به جلو میرود که بگذشته باز گردد. سوی یکی آزادی ست و سوی دیگری اطاعت است و عبودیت. مسلم است که نظام ولایت وقتی از هم فرو میپاشد که زن آزادی خود را کسب کند. این نیز زمانی میسر میشود که مرد امروز خود را از غیرت و تعصب رها نموده، عفاف را نه در حجاب بلکه در فرا سوی آن ببینند. با مبارزه برای آزادی زنان است که مردان میتوانند خود را آزاد کنند. این اتحاد بین جنسیت ها ست که هراس به دل رژیم انداخته و به کین خواهی از زن وادار میسازد. این زن است که سر انجام ناقوس مرگ ولایت را بصد در میآورد.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com

https://firoznodjomi.blogspot.com/



۱۴۰۲ فروردین ۱۱, جمعه

بیداری غرایز جوانان

و فروپاشی حکومت آخوندی!



در شرایط کنونی، این قدرت نیست که سخن میگوید. قدرت نه شاه است و نه سلطان و نه ثروت و نه سرمایه دار، در جامعه ما قدرت دین است، دین اسلام، دینی که متولی آن قشر آخوند است، قشر مفتخوار جامعه، قشری که در حوزهای علمیه علوم فقهی میآموزند و امر هدایت جامعه را بعنوان یک حرفه بکار میگیرند. تردید مدار کمتر حکومتی، مثل حکومت آخوندی، میتواند 44 سال بر یک جامعه حکومت کند، آنهم بشیوه مطلق و مقدس الهی، اگر "متولی" دین نباشد.

هم اکنون از راس تا ذیل ساختار قدرت نظام از آخوند بخود شکل گرفته است، از نمادی دینی. آخوند را امروز در همه مقامها و مناصب مختلف جامعه میتوان مشاهده نمود، از مقام فرمانده و فرمانراو و ریاست سازمان های جاسوسی و اطلاعات گرفته تا رئیس و مدیر و استاندار، بخشدار و شهردار و بسیاری دیگر از مقام ها و منصبهایی نیازمند دانش و تجربه تخصصی، که هم آخوند فاقد آنست و هم انانکه شبه آخوندها هستند، با یقه کوتاه و ته ریش و رفتاری مشمئز کننده تر از رفتار آخوند.

پس از 44 سال حکومت آخوندی، نشان داده است که درست است که در حوزه های علمیه، علوم فقهی را آموخته و بعصا، باجتهاد هم رسیده اند، اما، واقعیت آنستکه، اکثریت آخوندهایی که برمسند قدرت جلوس یافته بوزارت و ریاست و مدیریت سازمانی رسیده اند، فاقد دانش و مهارت و فهم لازم، برای اداره و مدیریت یک نظام اجتماعی بوده و هستند. با هر استناندارد و معیاریکه بسنجی، نمیتوانی بجامعه ما در شرایط کنونی بنگری، پسرفت و بازگشت جامعه را بگذشته مشاهده نکنی، در همه عرصه های مادی و فرهنگی، برغم کوشش مداوم برای کسب  دست یابی بآخرین علوم و دانش هسته ای و غنی سازی. در واقع حکومت اسلامی میخواهد به اسلحه کشتار جمعی دست یابد برای بازگشت بگذشته نه برای ساختار آینده ای بهتر.

با این وجود، دین را باید، رمزماندگاری حکومت آخوندی دانست. آخوندی، همچون ولی فقیه، آخوند خمینی و پس از او آخوند خامنه ای، از تبار آخوند بر خاسته اند. آخوند خمینی، همچنانکه بر فراز منبر قدرت صعود نمود، بیدرنگ به فکر برپاساختن یک جامعه اسلامی افتاد. براین تصور که نظام اقتصادی غرب فاسد است. پر طمع و حریص است، سود جو و منفعتت پرست است، چنانکه جامعه اسلامی هرگز نه بفساد، آلوده شود نه بسود و منفعت شخصی و نه بکارگیری ساختار قدرت در کسب آنها.

ساده ترین و شاید کوتاه ترین راه برای برقراری نظم و آرامش در جامعه، نزد آخوندهایی که بر منبر قدرت صعود کرده بودند، سازماندهی نظام کیفری اسلامی بود، نظامی که میتوانست موجب بیشترین درد و رنج، در وجود آسیب رسان و یا افرادیکه از تسلیم و اطاعت در برابر الله، سر باز میزنند، گردد.

از آغاز نظام کیفری حکومت اسلامی، چندان پیچیده نبود و هنوز هم نیست، بویژه اگر خطا و خلاف و یا گناه از جنس سیاسی باشد. باید همچون گوسفند، سر بزیر افکنی، تنها بجلوی خود بنگری و بع بع کنان براه خود ادامه دهی. اما، وای بآن لحظه ای که علم مخالفت بر افرازی، چه خوشبختی اگر همان باشی، به همان قد و قامت و جسم و هیکل سالم و برازنده ای که وقتی پا بدرون شکنجه گاه مینهی و زمانیکه از آن خروج می یابی.

خانم نرگسی محمدی از اعدام دو جون کرد در اسفند ماه 1393 گزارش میدهد که هنگام بردن آنها به قربانگاه چون چشمان مادرانشان بانها میافتند، گویی حیات از وجودشان میگریزد، باور نمیکردند جوانانی را که میخواهند بر فراز چوبه دار بقتل برسانند، همان فرزندان رشیدی بودنده اند که پس از گذراندان دوسال در زندان انفرادی به موشانی تبدیل شده بودند، موشانی با ذره ای جان مانده در آنها که قرار بود بر سر دار از آنها ستانده میشد.

 آری چه خوشبختی بزرگی ست، اگر از تادیبگاه های اسلامی خارج شوی همانکونه که بزندان و حبس کشانده شده ای.

اما، مسئله این است که نظام از آغازین روزهائی که بر منبر قدرت صعود کرد، نظام کیفری را بیدرنگ بر اساس محاربه با خدا و فساد برروی زمین براه انداختند و اعدام سران ارتش را بر پشت بام آخوند خمینی آعاز کردند و در پی انها به برگزاریهای قتل عام های گوناگون به بهانه ها و در مکانهای متفاوت، دست زدند. کیفرهای بیرحمانه ریشه بر گرفته از کیفر اسلامی، از قطع دست و پای سارق گرفته تا چشم در برابر چشم، سنگسار و اعدام، کیفرهایی که در 44 سال گذشته بار حکومت آخوندی را بدوش کشیده اند.

روشن است که اجرای احکام خشن و مرگبار، با سرعت و در اوج بیرحمی با بکارگیری نیروهای سرکوبگر بسیجیان و سازمانهای ارشادی و نظامی و آمران به معروف و ناهیان از منکر، ترس و هراس را بر جامعه حاکم و محدودیتها و محرومیتها و سختگیریها را محکمتر و دامنه گزینشهای فردی و خصوصی در عرصه های مختلف زندگی را هر چه بیشتر تنگتر میکند. بدین ترتیب، تا کنون نظام توانسته است سکوت و وحشت را بر جامعه حاکم نماید، سکوت و وحشتی که 44 سال به سرکوب و مهار ساختن غرایز درونی، بویژه در جوانان و نو جوانان انجامید، غرایزی که بجای آنکه راهی بجویند برای سر ریز شدن بخارج، بدرون بازگشت نموده، و در بیخ گلوی جوانان و نو جوانان انباشته گردیده و نفس بر آوردن را بر آنان دشوار میساخت.

 اما، دیر زمانی بود که انتظار میرفت این بغض گیرکرده در بیخ گلو، منفجر شود وشد و اثار آنرا دراین شش ماه گذشته مشاهده کردیم، بیش از 500 کشته از جمله 20 کودک و هزاران هزار زندانی.

حفظ و تحکیم نظام کیفری در حکومت آخوندی، بجای آنکه نتایج مثبت ببار آورد و جامعه را بسوی ثبات و صلح و آرامش بکشاند، به بیداری غرایز در جوانان و نو جوانان بویژه  بیداری غرایز آزادی و آزاد زیستی انجامیده است. بعنوان مثال، حکومت دین شرایطی را بوجود آورد که بدشواری آماده بود که وجود زن را بعنوان یک انسان عاقل و مستقل بپذیرد، اگرچه حکومت آخوندی هنوز هم حاضر نیست، مردان راهم بعنوان یک انسان بپذیرد و بحق و حقوق انها حرمت نهد.

 اما، آن دوران در حال پایان است، جنبش رهای بخش زن زندگی آزادی بازتابنده انفجار بغضی است که 44 سال بیخ گلوی جامعه را فشارده است. هر سختی و محدودیتی که جوانان و نوجوانان از آن رنج میبردند و در درون خویش آنباشته ساخته بودند، هم اکنون به خارج فوران کرده و همه هنجارها و قواعد و مقررات شریعتی که بازدارنده روابط سازنده، روابطی که با خود خلاقیت و آفرینش و پیشرفت و پیشروی بوجود میآورد، دچار از همگسیختگی نموده اند.

هم اکنون جنبش زن زندگی آزادی در یافته است که بر گزاری مراسم رقص و شادی و طرب، نواختن الات موسیقی در حضور عام، مرزهایی مصنوعی که در حکومت آخوندی سبب جدایی و بیگانگی جنسیت های مختلف و مانع ارتباط بین اقشار جامعه گردیده است، هر روز درهم شکسته میشوند. و پیوسته بر شدت مقاومت زنان در برابر حجاب اجباری و دیگر انواع اجحاف و تجاوزات افزوده میشود.

آنچه نیاز بیاد آوریست آن است که حکومتی که بر اساس نظام کیفری بنا گردیده است، درست است که با ابزار ترس و وحشت، با تنبیه و مجازات در اوج بیرحمی، مثل اخیرترین اعدامها، توانسته است که بحکومت خود ادامه دهد و نظم اجتماعی را بر قرار نماید. اما، میوه شیرینی ببار نیاورد: مقاومت در برابر اجرای احکام شریعتی را نه تنها خاموش نساخته است بلکه بدان روح وجانی تازه بخشیده است. واقعیتی که هم اکنون در حکومت اخوندی در حال بوقوع پیوستن است. بعید بنظر میرسد که قواعد و مقررات شریعت، هنوز همان میزان حرمت را دریافت کنند که در دوران سلطه مطلق احکام شریعتی دریافت میکردند.

جنبش زن زندگی آزادی در خصومت ونفی حکومت اخوندی، بر عرصه وجود ظهور یافته است، بر اساس نفی حکومتی دینی که بنیانگزاری شده است بر اساس نفی انکار وجود زن با پنهان ساختن او از چشمهای شهوت آلود مرد در پوشش حجاب. همچنین در نفی محدودیت ها و سختگیریها، مثل، جدایی جنسیتها، زیرزمین سازی استفاده از نوشابه های شادی آور و همچنین برپا داشتن مراسم طرب و شادی، سراسر کردار و رفتاری که نظام با بکارگیری هر گونه ابزار کیفری از جمله تنبه مجازات، حبس و زندان و شکنجه بر عمر نظام افزوده است. حال آنکه زمانی فرا میرسد که نظام اسارت و بندگی، دیگر نمیتواند در برابر نیروی تازه نفس آزادی و آزادیخواهی لحظه ای دوام آورد. آما، لحظه ای میرسدکه نظام در مییابد که خود زمینه را برای پرورش خصم خویش در درون بوجود آورده است.

 اما، نظام هر چه بیشتر در نفی و انکار این واقعیت، که عمرش بسر آمده است، اصرار ورزد، باید عواقب قهر آمیز و خشونتبارتری را در انتظار داشته باشد. پدیده ای که کیش اسلام را اگر بکیشی نفرین شده تبدیل نکند، میتواند آنرا بکیشی تسکین دهنده فردی و خصوصی تبدیل نماید.

واقعیت، اما، آن است که وقتی یک قشر اجتماعی از گدائی بشاهی میرسد، هرگز برضایت و آسودگی خاطر، از مسند قدرت فرود نمیآید. ترسم که قشر آخوند، هرگز حاصر نباشد میدان قدرت را ترک کند، مگر حوزه های علمیه را از بیخ ریشه کن سازیم و همه مساجد و حسینه ها را بر سر آخوندها تخریب نمائیم.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com 

۱۴۰۲ فروردین ۴, جمعه

چگونه خداوند

نام الله را بر خود نهاد؟


بسم الله، شاید مقدس تر و ساده تر از این عنوان نتوان در سراسر جهان یافت، عبارتی که صدها میلیون نفر با راندن آن بر زبان احساس میکنند که اگر در کام شیر هم فرو روند، سالم و دست نخورده خروج خواهند یافت. اما، این لحظه و یا آن لحظه ی دیگر در زندگی را با نام الله آغاز نمیکنیم، بلکه آموخته ایم که به هر کاری به نام الله دست بزنیم  از جمله در لحظه ی بسته شدن نطفه مان، در ان زمان که هیچی نیستیم و از جهان بی خبر و پاره ای از وجود مادران خود هستیم. وای اگر پدران و مادران در بحبوحه ی تلذذ از تن و فرو نشاندن آتش شهوات نفسانی، ایراد «بسم الله» را بدست فراموشی سپرده باشند. چه احساس شرم و گناه که بر فراموش کاران دست ندهد. چرا که آغازیدن با نام الله است که "حلال " و "حرام " نطفه ی ما را تایید و تصدیق میکند. حلال زاده میشویم، زیرا که پدران و مادران ما در هنگام همآعوشی به خاطر شان بوده است که با نام الله بیاغازند. البته اگر حلال زاده باشی باید دارنده نشانه هایی باشی دال بر حلال بودن، مثل، سر براه، سر بزیر و یا به زبانی دیگر تسلیم و مطیع و یا فرمانبر و مقلد بودن.

چه خوب است که بخاطر بسپاریم، نطفه ای به حرامی بسته میشود که همآغوشی و یا به زبان فقاهتی "نزدیکی " بین زنان و مردان  با راندن نام الله بر زبان آغاز نگردد. چنین موجودی را حرام زاده  میخوانیم، بر اساس این پیشداوری که نطفه به حرامی بسته شده است. درست باین دلیل است که حرام زاده رفتاری غیر عادی از خود نشان میدهد.   نافرمانی و سرپیچی میکند. که میشود یکی از خصایل ذاتی حرام زاده. حرام زاده، ذاتا، بد است چرا که نطفه اش با نام الله بسته نشده است. استاد محمد حسین طباطبایی، حدیثی از پیامبر اسلام نقل میکند که- بنا بر قول وی مورد قبول سنی و شیعه ست: هر کار با اهمیتی که بنام خدا شروع نشود ناقص میماند(تفسیرالمیزان، ص 16). مثل، حرمزاده، انسانی ناقص.

کمتر کسی میتواند بخاطر بیاورد که در چه مقطع زمانی این حدیث را آویزه گوش خود نموده و آموخته است که  اگر آرزومندی که همه چیز بر وفق مراد، راست و درست انجام شود، باید با نام الله آغاز نمایی. در شرایط کنونی هیچ نامه ای نگاشته نشود، هیچ کتابی بزیر چاپ نرود، هیچ سخنی ایراد نگردد و نیز هیچ سندی نیست که ارائه شود و با نام الله آغاز نگردد. مهم نیست چقدر پر اهمیت، سندی و یا پیامی و قراردادی، اگر در سر آغاز آن نام الله نقش نبندد، هرگز به امضا نرسد و رسمیت نیابد. به عبارت کلی تری، آغازیدن با نام الله یکی از ضروریات زندگی ست. به چه کس دیگری بجز الله میتوان دل بست و امیدوار بود. که ما را از گزند روزگار حفظ نماید و در روی در رویی با مشکلات، بیاری ما بشتابد؟

با این وجود، ما، باورمند ان، هرگز، احساس نمیکنیم که الله بر وجود ما سلطه افکنده است. بدون آنکه به ضعف خود اعتراف کنیم، خود را محتاج و وابسته به الله میدانیم. با نام الله آغاز میکنیم به آن دلیل که در دست های پرقدرت الله خود را در آسایش و امنیت احساس میکنیم.

روشن است که اگر نطفه ی ما با نام الله بسته شده باشد، بدان معنا است که الله- با وجود ما عجین گشته است. همانگونه که نپرسیم چرا قلب ما می تپد و یا چگونه ریه ها و هریک از اعضای بدن ما کار میکند. از خود، نیز، هرگز نپرسیم که الله در وجود ما چه میکند؟ چگونه در وجود ما وارد شده است؟ آیا الله وجدان درون ما ست و ما را در اختیار خود دارد؟ البته که شناخت قدرتی ماورایی، شناخت اقتدار و علم و دانشی که به الله نسبت داده میشود، امری ست نزدیک به محال. نادراند آنان که میتوانند شناخته ناشدنی را مورد شناسایی قرار دهند. در راهی چنین پر مخاطره، بندرت کسانی یافت شوند که قدم بر نهند. مگر آنکه ناقص خلقت یافته باشد.

در دین اسلام، شناخت الله بر شناخت هر چیزی از جمله خویشتن ارجحیت دارد. این بدان معناست شناخت الله مستلزم سپردن خود بدست فراموشی ست. یعنی که باید در دریای بیکران علم و دانش الله، غرق شوی، از نفسانیات بریده و ریاضت بسیار بکشی تا به شناخت الله نزدیک شوی. آنها که به این امر موفق میشوند نفس شان تقدس می یابد. چرا که آنها توانسته اند زبان خدا را بیاموزند، یعنی زبان قرآن را که الله خود در آن سخن میگوید، دستورات، فرمانها و احکام خود را برای زندگی بشر صادر میکند. طالبان علم و دانش الهی، ریاضت کشان، مومنین مصون از گناه و غرق در اندیشه الله، آنانی هستند که درمی یابند که چگونه و به چه دلیلی، الله نام یکی از سه بت بزرگ کعبه را برای خود برگزیده است؟ اینان متخصصین فهم و درک زبان الله اند. خود را بدست فراموشی سپرده، وقف شناخت الله نموده اند.

الله خود هرگز فکر نمیکرد که شناخت او و فهم سخنان ش به یک حرفه ای ممتاز در جامعه تبدیل شود.

نیازی شاید به توضیح نباشد که  شناخت عامه ی مردم و حتی تحصیل کرده ها از آگاهی به الله، از آگاهی باین حقیقت که او رب دو جهان است، جهان بود و نبود و هست و نیست، از فهم ودرک زبان الله ریشه برنمیگیرد بلکه از عدم شناخت الله و نداشتن توانایی فهم زبان و اندیشه ی الله، ریشه بر گرفته است. چگونه عقل کوتاه بشر میتواند به عقل بلند و لایتناهی الله برسد؟ حتی دانشمندان  و اندیشمندان  قادر به  غور در کلمه ی پر قدرت و سحر انگیز الله نیستند. هم چنانکه اشاره شد، فهم زبان الله، ویژه ی آنانی ست که از این جهان بریده. چشم بر لذایذ مادی، بویژه لذت تن بسته، تمنای دیگری را در خود کشته، بر وسائس شیطانی و شهوی فائق آمده اند. تنها آن زمان است که  میتوانند به منویات ظاهری و باطنی الله واقف گردند.به تعبیر و تفسیر کلام الله بوسیله این از خود گذشتگان است که باید گوش فرا دهیم اگر بخواهیم رمز و راز «بسم الله» را بگشاییم.

بدین منظور، همچنانکه برای یافتتن پاسخ بسئوال ساده دلانه ای، مثل، چرا همه چیز باید به اسم الله آغاز گردد، ایا فرودن بر حدیث میتوان به سخنان الله هم رجوع کرد. آیا میشود کمی فراتر رفت و پرسید، چرا الله چنین نامی بر خود نهاده و به چه دلیل به ما دستور میدهد که با نام او بیاعازیم؟

بعید بنظر میرسد که بتوان منبعی یافت معتبر تر از «تفسیر المیزان» استاد آیت الله محمد حسین طباطبایی که به زبان عربی، زبان علمی حوزه های علمیه، یعنی به زبان الله ، تالیف گردیده است، بیش از بیست جلد قطور، که مرجع تقلید دیگری، هماکنون یکی از معتبرترین ها، به نام آیت الله مکارم شیرازی، آنرا به فارسی برگردانده است، کوششی که خود بیانگر بر کندن کوهی ست عظیم از جای خود بدست موجوداتی کوچک و حقیر. استاد طباطبایی شاید در شمار اولین «طلبه» ها بود که نگاه فلسفی به کتاب قرآن را، برغم مخالفتهای آیت الله های محافظه کار در دوران مرجعیت آیت الله بروجردی که تنها معانی و مفاهیم ظاهری قرآن را قابل فهم میدانستند، از تبریز به حوزه علمیه قم به ارمغان برد  و بکار تفسیر و تاویل و تفحص و تدریس قرآن و کشف مفاهیم باطنی آن پرداخت.

 اینجا لازم به یاد آوری ست که استاد متد و یا روش خود را در فهم قرآن، تاویل میخواند. یعنی باز گرداندن الفاظ به اصل و ریشه ی معانی و مفاهیم قرآنی، نه بواسطه عقل و خرد بشری بلکه  تنها با رجوع به عقل و استدلال درون قرآن، یعنی فهم قرآن با قرآن، نه فهم قرآن با ابزار عقل و خرد انسانی، چنانکه گویی که چنین چیزی ممکن است و یا امکان پذیر است که در شناخت الله غرق شوی. مسلم است که اگر چنین مخاطره ای را پذیرا شوی، رنجها و ریاضت ها را تحمل کنی، آنچه را که بیاموزی و بفهمی، چیزی جز حقیقت مطلق و نهایی نخوانی. آیا اعجاب آور نخواهد بود، در کتاب مقدس آسمانی، در کتاب قران بیابی و چیزی بیابی و انرا چیزی بجز حقیقت مطلق و تغییر ناپذیر بخوانی؟ آخوند خامنه ای دیر زمانی ست که خود را هم شان الله میخواند.  

نیاز به تطوری عمیق نیست که پاسخ به سوالات بالا را در تفسیر المیزان استاد طباطبائی که رمز گشای زبان الله است دریابیم. چرا که تفسیرالمیزان خود به اسم الله و تاویل آن آغاز میگردد، عبارتی که بنا بر قول استاد طباطبایی "هم  در طلیعه قرآن  و هم در ابتدا هر سوره ای ذکر شده است." چرا که کتاب قرآن مقصد دیگری جز هدایت بشر، ندارد. آنگاه، استاد رمز زبان الله را برگشوده و میگوید:

"لذا هدایت و راهنمایی بندگان که یک کار مهم و اساسی جهان خلقت میباشد، بنام خداوند شروع شده است (ص 18)."

با کمی دقت متوجه میشویم که فاعل افعال «هدایت کردن» و «شروع نمودن» در داخل جمله مدفون گشته است و این سوء ظن را را بوجود میآورد که گویی کسی دیگری ست، نه الله که هدایت میکند و قرآن را با نام الله آغاز نموده است. یعنی استاد بجای آنکه رمز زبان الله را بگشاید با مجهول ساختن فاعل (الله) هرچه بیشتر آنرا راز آمیز وسحر انگیزتر میکند. چرا که استاد هنوز مردد است که این چه کسی است که در قرآن سخن میگوید، الله و یا محمد؟ بیان حقیقت است که استاد با آن مشکل دارد. سخنی که الله خود بزبان میراند، از هر زاویه ای که آنرا مورد تامل قرار دهی، زبانی ست زمینی. معانی و مفاهیم آن زمینی ست، فراخوانی ست بسوی تسلیم و اطاعت نه به الله، خداوند یکتا و یگانه بلکه به رسولی که از روی زمین برگزیده است، رسولی که درون او را فرشتگان بدستور او شکافته وقلب او را در طشتی طلا شسته شو داده و از هر گونه ناپاکی رفته (طبری، جلد سوم، ص 853)  و حقیقت را در آن نهاده اند: این حقیقت که قرآن، تبلور اراده الله، زبان فرمانروایی است و فرمانبری.  

وی در پاسخ به این سوال که چرا خداوند نام الله را برای خود برگزیده است و یا چه نیازی به نام داشته است، ابتدا به فلسفه نامگذاری در فرهنگ بشر می پردازد و میگوید که  مردم نام های حرمت انگیز و پر احترام بر اشیا و اشخاص نهادنده اند که  ماندنی شوند، به خاطر بمانند و دیر زمانی بقا یابند. استاد با آوردن مثلی به ریشه ی زمینی واژه الله اشاره میکند و میگوید:

بسیاری از مردم برای احیاء نام پدران خود، آنرا بر یکی از فرزندان خویش میگذارند تا همواره بیاد آنها بوده باشند.

 این، بنا بر قول استاد طباطبایی، رسمی رایج میان مردم بوده است و الله نیز از این رسم رایج بهره برده و «کلام بزرگ خود را باین روش آغاز کرده است و آنرا بنام نامی خود افتتاح فرموده است(همانجا).

معلوم است که فهمیدید استاد چه میگوید؟ که الله نام گذاری را از بشر آموخته و خود را «الله» نامیده است. آیا اعجاب آور نیست خدایی با علم و دانش و قدرت بیکران، از بشری بیاموزد کوتاه عقل، همچون کودکی نادان و جاهل، نیازمند هدایت؟ آیت الله مرتضی مطهری، یکی از شاگردان استاد طباطبایی بر آن است که الله زبان عربی را بر گزیده است چون آگاه بوده است روزی زبانی جهانی میشود.

میبینی که چگونه عقل الله با زبان بشری بیان میگردد و اراده معطوف به سلطه و فرمانروایی را باز میتاباند؟ چرا الله دست به خلق یک زبان مشترک برای افراد بشر در سراسر جهان نزد؟ آیا سوالی شبهه بر انگیز نیست؟ آیا بیانگر محدودیت عقل و قدرت نقصان ناپذیر و بیکران  الله نیست؟

استاد در ادامه شرح و توضیح در باره ی «اسم» به معضل دیگری بر خورد میکند. اسم برای شناسایی افراد و اشیا بکار برده میشود و یا نشانی ست از معانی عمیقتر، از معانی باطنی، مثل دلالت اسم به ذاتی عالم . اما، استاد بحث در باره معضل اسم را از اعتبار خارج نموده بر آن خط بطلان میکشد و میگوید: "این مطالب یک تحلیل عقلی بیش نیست و نمیتوان آنرا (اسم) بعنوان یک معنی لغوی پذیرفت." اگر چه، استاد اعتراف میکند که در صدر اسلام بحث هایی نظیر آیا "اسم عین مسما ست و یا غیر آن " در گرفته بوده، اما، هرگز به پایان نرسیده است. با این وجود، وی اظهار میدارد که:

"پاسخ اینگونه سوالات امروز برای ما به اندازه ای روشن است که احتیاج به بحث و گفتگو ندارد(ص، 18)."

استاد بدون آنکه یکی از آن «پاسخ های روشن» را ارائه دهد  به تاویل واژه «الله » می پردازد، بحثی که در پایان به نتیجه ای میرسد تعجب برانگیز تر. چرا که لفظه الله از الفاظی بوده است  که بیش از هر لفظ دیگری تکرار میشده است. همچنانکه وی خاطر نشان میکند که "این اسم نام گذاری خاصی نداشته. که:

"الله این نام مقدس در اصل«الاله» بوده است که همزه دوم آن در اثر تکرار زیاد، حذف شده است- ماده اصلی آن در اصل بمعنی پرستش و «تحیر» میباشد و خدا را از این جهت الله گفته اند که مورد پرستش و عبودیت است."

گویا اینجا، نیز، استاد فراموش کرده است که این خدا است که خود را الله نامیده است و به بندگانش فرمان میدهد که بنام او آغاز کنند. اما، خواسته و یا نا خواسته، در واقع ریشه ی زمینی نام الله است که استاد بدان اشاره دارد. اگر چه هنوز از بیان حقیقت طفره میرود که الله، یکی از سه بت بزرگ کعبه بوده است که محمد آنرا به عالم ماورا گسیل میدارد تا بتواند به نامش فرمانروایی نماید.

اما، استاد به کتاب آسمانی، قران که با عبارت بسم الله در متن سوره حمد، نخستین سوره ی قرآن.آغلز میشود باز میگردد و اینگونه به تاویل اراده الله میپردازد:   

"چون غرض نهایی از سوره حمد، بطور یکه از آیاتش پیداست، ستایش خدا، اظهار بندگی، پرستش او، و بالاخره در خواست کمک و راهنمایی از او ست، و در واقع سخنی است که خدا برای تعلیم و سر مشق بندگان، از جانب آن میگوید، لذا این مقصد مهم باید بنام مقدس او شروع شود - یعنی خداوندا بنام تو ستایش و اظهار بندگی میکنیم(ص 17)."

فهمیدید چه گفت؟ فهمیدید که چرا خداوند نام الله را برای خود برگزیده است؟ استاد حرفه اش پنهان ساختن حقیقت است نه آشکار ساختن آن. که این الله است که فرمان میدهد که بشر با نامی آغاز کند که او بر خود نهاده است. و به این ترتیب درس بندگی و چگونه بنده بودن را به مخلوق خود میآموزد. این ضرورت اعلام بندگی و عبودیت است که باید همه چیز را با نام الله آغاز نمود، عادتی که در ما نهادین گشته است، یعنی براحتی لفظی را بزبان میرانیم بدون آنکه به معانی و مفاهیم اسارت بار آن آگاه باشیم. این بدان معناست که در شرایط کنونی بسم الله همان معنی را میدهد که اراده الله معطوف بدان بوده است: اظهار تسلیم و اطاعت و فرمانبری، در خواست استعانت و کمک، اعتراف به ضعف و ناتوانی، حقارت و خواری، عبودیت و بندگی. خود را هیچ و الله را همه چیز کردن، موجودی ماورایی که فرمان میدهد، موجودی که هرچه بیشتر او را میجوئی هر چه افزون تر باید خود را خوار و حقیرتر نمائی.

 این مفاهیم، البته که دیگر مفاهیمی نیستند دینی برخاسته از قرآنن مقدس، بلکه مفاهمی اند سیاسی بیانگر سلطه آخوند بر جامعه. در ساخت و ساز جامعه ای با مردمانی در شان گوسفند، و یا بلفظ قرآنی آن، بنده، تسلیم و مطیع و فرمانبر، است که حکومت آخوندی شکست خورده است. در غیر اینصورت ولی فقیه از فرا رسیدن نوروز، روزی که تنفر خود را از آن نمیتواند پنهان دارد، بسنگر دین پناه نمیبرد و پیشا پیش گنبد طلائی امام هشتم، ظاهر نمیگردید، چنانکه گویی اگر خود را هم شان امام هشتم نشان دهد از سرنوشت محتومی که در انتظارش است، از سقوط و سرنگونی جان سالم بدر خواهد برد. آخوند خامنه ای، طلبه ای که بخدایی رسیده است، همچون دیگر خدایان پیش از او، از مغزش این فکر خطور نمیکند که پس از او از دینی که بر اساس ان امپراتوری نکبت و مصیبت را بنیانگزاری کرده است دیگر اثری نخواهد ماند، نه از حوزه های علمیه چیزی بجای میماند و نه از مسجد و حسینه. 

در خاتمه اگر بگوییم که ما نسل پس از نسل نامی را بزبان رانده ایم که خوی بندگی، خوی تسلیم و اطاعت  را در سرشت ما نهاده است، سخنی به گزاف نگفته ایم. بنابراین، ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که یک شبه حرمت آزادی را برتر از حرمت الله بدانیم. اما تا زمانیکه اولی جانشین دومی نشده است نمیتوان انتظار داشت که به حقیقت الله آکاه شویم و دانسته و با آگاهی به تسلیم و اطاعت و فرمانبری تن بدهیم. بخدایی تن دهیم که بر ساخته دست بشر است و اراده او معطوف باراده بشر است. معلوم است که پذیرش حقیقت چندان ساده نیست و نمیتوان انتظار داشت که یکشبه چنان شیفته ی آزادی شویم که به بی حرمتی به الله، نیز، حرمت نهیم.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com