"راه اندازی کلینک خشم در
تهران"
راه اندازی کلینک خشم در تهران سرخط روزنامه
شهروند در دوشنبه 16 دهم تیر است." البته در پیشوند
این خبر که با قلم درشت
به چشم میخورد این جمله را نیز میخوانیم که "خشونت به یک آسیب اجتماعی تبدیل
شده است."
این خبر، نگارنده را سخت به تعجب و تامل واداشت.
"راه اندازی کلینک خشم؟" چه فکر جالبیی؟ بکدام مغز متفکری چنین اندیشه
ای راه یافته است؟ گویا آنچه "مسئولین " را به چنین فکر بکری باز داشته
است این است که بنا بر گزارش شهروند
"دیر زمانی ست که خشونت به یک "آسیب اجتماعی تبدیل " شده
است. یعنی که دیگر مسئله این یا آن فرد و یا تعداد معدودی از جمعیت کشور نیست که
کم تحمل اند و اینجا و آنجا از کوره میزنند بیرون، یقه ی این و ان را میگیرند و
بعضا ناگهان به آفرینش یک تراژدی ختم میشود. یک نفر در خون خود میغلتد و دیگری جان
خود را از سر قصاص بر سر چوبه دار ازد دست میدهد. یعنی که پبدیده ای مثل درگیری و
فحاشی، یقه یک دیگر را دریدن به زد و خورد پرداختن، کشیدن کار به پزشک قانونی و
داده گاه و تشکیل پرونده همه بنا بر نظر آسیب شناسان و جامعه شناسان دال بر توسعه
و گسترش «خشونت» در جامعه است. بنا بر گزارش شهروند:
پرونده نزاعهای خیابانی در تهران و
دیگر شهرهای ایران همیشه باز است. ممکن نیست ادارههای پزشکی قانونی روزشان را
بدون دست و سرهای شکسته و نوشتن گزارشهای طول درمان شروع کنند و به پایان ببرند.
تهران رکورددار نزاعها و درگیریهای خیابانی است و بعد از پایتخت هم براساس آماری
که پزشکیقانونی اعلام میکند شهرهای بزرگ بیشترین آمار نزاعهای خیابانی را
دارند. براساس آمارهای مرکز آمار ایران سالانه دستکم ۶۰۰هزار ایرانی دعوا میکنند و سالانه بهطور
میانگین ۷۰هزار پرونده نزاع و ضربوجرح در حوزه
استحفاظی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران تشکیل میشود. البته اینها آمار رسمی
است و آمار غیررسمی دعواها و نزاعهای خیابانی ثبتنشده خیلی بیش از اینهاست.
کارشناسان
و متخصیصین، همچنین مقامهای مسئول، به پدیده خشونت در گزارش شهروند بگونه " سخن میرانند چنانکه گویی در یک کشوری
مثل آمریکا و یا یکی از کشورهای اروپایی، زندگی میکنند. شیوه های جامعه شناختی
آمریکایی را در جامعه ای بکار میگیرند که زیر سلطه قواعد و قوانین اسارت بار شریعت
قرار دارد، جامعه شناسانی آمریکایی بر آن باور بودند که اساسا ساختار نظام سرمایه
داری با روبنایی دموکراتیک، بیش از هر نظمی اجتماعی دیگری با طبیعت انسان همساز
است، چون ریشه در آزادی فرد دارد. بهمین دلیل، بسی خوشبین و امیدوار نسبت به آینده
کشورشان بودند. آنها بر این باور بودند که هم چنانکه آدمی گاهی به امراض مختلف
مبتلا میشود و مورد معالجه قرار میگیرد، بعضی از امراض نیز دامن جامعه را میگیرد که باید شناسایی و راه های پیشگیری آن را نیز بر اساس تحقیق و
تفحص علمی شناسایی نمود.
شاید
گزارشگر شهروند و کارشنانی که با آنها به
گفتگو می پردازد نیز بر آن تصورند که نظم جامعه اسلامی هم ، مثل جامعه آمریکایی،
ساختار درونی آن همچون فولاد آسیب ناپذیر
است. عارضه ها ظاهر میشوند و با یافتن رهکارهای آنان، جامعه بار دیگر به سلامت خود باز میگردد و البته خشونت هم یکی
از این عارضه هاست که باید مورد معالجه قرار بگیرد.
شهروند
از معاون امور جوانان وزارت ورزش و جوانان نقل میکند که گفته است هدف راه اندازی
کلنیک خشم، آنست که به مردم بیاموزیم اصلا خشم چیست و چگونه بر آن غلبه
کنند. یعنی که خشونت عارضه ای ست شخصی و بر خاسته از "خشم " که با
مشاوره با کارشناسان و متخصصین میتواند مورد مداوا قرار بگیرد. اما، شهروند خاطر
نشان میسازد که جامعه شناس، مجید ابهری، بر آن است که راه اندازی کلینک برای رشد و تکامل توانائیها و مهارتها مفید
است، اما، بدون تغیر محیظ بعید بنظر میرسد که
موثر باشد- که حرف درستی هم میزند. کمی بعد میافزادید که «افزایش
پرخاشگری ارتباط مستقیم با رفاه اجتماعی دارد.» که این خود نیز نیازمند رمزگشایی
ست. آیا منظورآن است که وضع موجود خوب نیست؟ معلونیست این رابطه در همه جا صادق
است؟هرجا فقر و بدبختی فراگیرتر، خشونت نیز بیشتر؟ اگر چنین باشد باید به معالجه
فقر و یا علت اصلی افزایش خشونت پرداخت. یعنی که محالجه معلول، خشونت، گذاردن برچسب
بر زخمی عمیق است و علاج ناپذیر.
اما جالب تر گفتگوی شهروند است با خانم
فریبا ذاکری، جامعه شناس شهری. وی به راه اندازی کلینک خشم خوشآمد گویی میکند، و
میگوید که نشانی ست بر این واقعیت که جامعه خشونت را بعنوان یک آسیب آجتماعی
پذیرفته است که در اعمال خشونت بار تنها نیستند و بسیاری بدان مبتلا هستند. این
فهم که خشونت عارضه ای ست که بسیاری بدان
مبتلا هستند، شرم خود را از دست میدهد و
مردم میتوانند به کلینک ها مراجعه نموده و مشاوره بگیرند. وی همچنین اشاراتی هم به
ریشه های خشونت میکند که از نگاه به برنامه ها و فیلمیها ی پر خشونت داخلی و
خارجی، ناشی میشود. چنانکه گویی خشونت مردم نسبت به یکدیدگر افزایش یافته است به
آن دلیل که آنچه را که می بینند تمایل دارند که بعمل در آورند. مضاف بر این، وی به
حقیقتی بس مهم اشاره میکند و میافزاید که
از طرف دیگر کمرنگ شدن باورهای دینی نقش مهمی در این زمینه
دارد چرا که بهعنوان اهرم اصلی کنترل رفتار شناسایی میشود. همانطور که براساس
آموزههای دینی ما، فروخوردن خشم و عدم پاسخ به بیادبیهای دیگران جزو اصلیترین
رفتارهای انسانی قلمداد شده تا جایی که نقل است از امام علی(ع) که «بپرهیزید از
خشم که آغاز آن جنون و فرجامش پشیمانی است.» اگر فقط همین یک جمله سرلوحه رفتار
اجتماعی ما قرار گیرد بروز حوادث متوقف شده و شاهد جامعهای آرام و بیخطر
هستیم.
با خود میگویم مگر میشود؟ تازه داریم میفهمیم که امام علی،
مسیح زمان بوده است. چه آموزش از سر بزرگی و بخشش، خشم خود را فرو بر و هیچ مگو.
معلوم است که مردم به پند و اندرز شاه امامان، امام علی، نه تنها گوش فرا نداده
اند بلکه سخت تر از همیشه بجان هم افتاده اند. آیا این تعجب آور نیست که در جامعه،
در فرهنگ و راه و روش زندگی، امام آنقدر دارای افتدار باشد، اما مردم اصلا اعتناعی
به پند و اندری چنین ارزشمند، نکنند و جامعه در منجلاب خشونت غرق نشود؟
متاسفانه این تحریفات و این افسانه سازیهای عوامفریبانه در
باره امامان بخصوص، امام علی، تنها بر فراز منبرهای و یا در حوزه های علمیه، تولید و باز تولید
نمیشوند، بلکه هم اکنون نیز دانشگاهیان از جمله آسیب شناسان و جامعه شناسان،
روشنفکران، بویژه دانشمندان و اندیشه ورزانی که
در دامن علوم اجتماعی و انسانی ناشی از دانش و یافته های غربی پرورش یافته
اند در حفظ هژمونی شریعت اسلامی شرکت میکنند.
شاید درست بدلیل همین دروغپردازی هاست که مذهب، بقول خانم
جامعه شناس، رنگ خود را در زندگی اجتماعی باخته است. چرا که امامی را آموزگار بزرگ
اخلاق خوانده اند که خود یکی از شمشیر
زنان و عارتگران لشگر اسلام بوده است. ولی فقیه اول، امام خمینی در دیدار با وزنه
بر داران ایران در اویل انقلاب خطاب به ورزشکار آن گفت که بایدهمچون امام علی
پهلوان و نیرومند بود. در مصاف با دشمنان
با یک ضربت شمشیر آدمی را بدو نیم میساخت در حالیکه هر دو نیم هنوز جان داشتند.
شاید تا کنون امام علی را هیچ کس بهتر از امام خمینی توصیف نکرده است. شمشیر زنی
ماهر و بی رحم، خشونتی برخاسته از غریزه حیوانی که در دست فقها و پاکدینان، قدسی
گردیده است.
این حقیقت تاریخی
را هیچکس نمیتوانست تا ظهور اینتنرنت ببزبان آود.که گفتمان اسلام، اساسا گفتمان
خشونت است، مهم نیست که از چه جنس و فرقه ای باشد. خشونت در ذات اسلام است. هر جا
که شریعت شمشیر را بر گرفت و پرچم «لا اله الا الله» بر افراشت، سرها از تن جدا
ساخت تا نظام تسلیم و اطاعت را بر قرا و همگان را به قل و زنجیز قواعد و قوانین
شریعت کشد. از آن پس خشونت به اوج خود
رسیده است. در کشور ما، حکومت اسلامی با کشتار و خونریزی آغاز گردید و با ابزار خیانت
و جنایت ادامه یافته است.
این بدان معنا سات که مردم در واقع 35 سال است که به سخنان
امام علی گوش فرا داده اند و خشم خود را فرو خورده اند. چرا که هیچکس نیست که به
دیوارهای عظیمی که شریعت بنا کرده است بر نخورد و خشمگین نشود، از اینکه
نتواند بال بگیرد و پرواز کند. خشونت از
اسارت بر میخیزد، از نظام تسلیم و اطاعت و فرمانروایی و فرمانبری، از ادبیات، از
گفتمان، از آداب و رسومی بر میخیزد که چنین نظامی را دوام میبخشد. گفتمان اسلام،
مگر چیزی بجز گفتمان خشونت هم هم هست، مگر چیز بجزی گفتمان تنبیه و مجازات، جهاد و
شهادت، قصاص و سنگسار و قطع اعضای یک انسان مجرم، بیرحمی و انتقام ستانی چیز دیگری
هم بوده است. بنگر به تاریخ کوتاه حکومت اسلامی در ایران و هرجا که اسلام به قدرتی
رسیده است، از افغانستان تا نیچیریه، از داعشیها و النصره ها تا بوکو حرام ها،
سراسر خشونت است و قساوت و بیرحمی. درکشور ما پس از 35 سال سرکوب، کشتار و
خونریزی، هنوز روزی نیست که در حکومت اسلامی بر گردن یک یا چند انسان، طناب شریعت
بر نیفتاد و در ملا عام بدار مجازات کشیده نشود. اعدام اوج خشونت است، خشونتی که
هرچه انسانی است در انسانهای دیگر میکشد و هرچه زشت و خشونت بار است از آدمها
بیرون میکشد. آن حیوان زشت را در درون آن ها بیدار میکند. این است که همه به هم
نیش های درنده نشان میدهند و موی بر پشت خود سیخ میکند.
این بدان معنا است 35 سال بکار گیری قهر و قدرت و سرکوب
غرایز طبیعی مردم و حاکم ساختن قواعد و قوانین شریعت بر جامعه، ممکن است آرامش و
امنیت به بار آورده است، اما، مردم را نه مهربانتر، نه با گذشت تر، نه بخشنده تر
کرده است، بلکه آنها را به حیواناتی تبدیل کرده است که هر آن ممکن است که یک دیگر
را پاره پاره سازند. همین چندی پیش دو ویدیو در فضای مجازی غوغا بپا کرد. در
خیابانی در حالیکه عابرین به تماشا ایستاده بودند، مردی دشنه خونین بدست، جوانی
دیگر را در خون خود غوطه ور ساخته بود. ضارب شتاب آمیز دور جسد بی جان جوان
میگردید و سخنانی بر زبان میراند که حاکی بر آن بود که خود دست به قصاص زده است.
ویدیوی دومی نظیر همین بود با این تفاوت که قصاص گیرنده زن بود که مردی را بر زمین
افکنده بود و هر چند لحظه ای دشنه ی خونین را بار دیگر در جسم بی جان مرد فرو
میکرد. در هر دوی این ماجرا مردم منفعلانه ناظر بر خشونتی بودند در اوج بیرحمی با
این وجود نه آنها و نه نیروهای انتظامی حاضر از خود هیچگونه واکنشی از خود نشان
نداند، چنانکه گویی لذت میبردند. کمتر از یک ماه قاتل ویدیوی اول را در همان محلی
که جنایت را مرتکب شده بود بدار آویختند. مسلم است براه اندازی کلینک خشم در
تهران، قطره ای بیش نیست در دریای عظیم، دکور و تزئین خوبی ست، اما علاج درد نیست.
این دین اسلام است که باید بر تخت جراحی
خوابانده شود و خشونت را از بافت هایش بیرون کشید. در چنین صورتی بعید بنظر میرسد
که اسلام از تخت جرای برخیزد و بار دیگر نفس بر آرد.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi