۱۴۰۴ مهر ۴, جمعه

 

غنی سازی هسته ای

مرگ یا زندگی

!یا یک حرف توخالی



 

                                                                                                  

اگر، بسخنان ولی فقیه که در پاسخ به خواستهای رئیس جمهور امریکا، دانالد ترامپ مبنی بر غنی سازی صفر درجه و نابودی موشکهای دور برد و کنترل پهبادها، ایراد کرد رجوع کنیم، ملاحظه میشود که آخوند خامنه ای سحنان خود را با بحث در باره غنی سازی هسته ای آغاز نمود و بتعریف و کارآمدهای مهم اورانیوم که معدنش هم در کشور هست، پرداخت و بنوعی باموزش آن بعنوان یک علم پرداخت. یعنی که غنی سازی هسته ای، تنها  بقصد و غرض صلح امیز و بهیچ وجه در خدمت مقاصد شرارت بار قرار نخواهد گرفت. از این نقطه سخنرانی ببعد، حضرت ولایت از مهارت خود در روضه خوانی و مظلومخوانی استفاده و اعلام میکند که هدف از مذاکره نمیتواند چیزی جز وسیله ای باشد برای مانع تراشی در پیشرفت ما درعلم و دستیابی به تکنولوژی هسته ای. باضافه، آن چه نوع مذاکره ای ست که نتیجه اش از پیش روشن است و چیزی جز تسلیم نمیخواهند. همین بس یکبار تسلیم شوی، از آن پس بخواست های آنها باید تن داد و تسلیم شد. اینجاست که بنظر میرسد، حضرت ولایت از مهارتش در روضه خوانی سود میبرد و.پس از اشک گیری، همگان را ظاهرا به تسلیم و اطاعت وا میدارد. سخنانی که دیر زمانیست که تاثیرجادویی خود را از دست داده ند.

 

شاید، اینجا این یاد آوری، لازم است که بخدمت حضرت ولایت برسد که قصد از مذاکره، چیزی نیست مگر فهم و درک بهتر از مواضع متخاصم و یافتن منفذی برای توقف خصومتها بطریق کفتگو، بشیوه ای مسالمت آمیز. هیچکس نمیتواند پایان یک گفتگو را تعین کند. خیلی چیزها در مذاکرات ممکن است اتفاق بیفتد. چه بسا دوستی و رفاقت بین مذاکره کننده بر قرار نشود. حال انکه، این حضرت ولایت فقیه است که پایان مذاکره را اعلام کرده است و  شجاعانه در استقبال تحریمات جهانی آغوش برمیگشاید. پس اگر نتوان به مذاکره امید بست، جنگ امریست اجتناب ناپذیر. جنگی که ممکن است در طی آن قدرتهای برتر نظامی اسرائیل و امریکا، بسیاری از زیربناهای کشور را ویران سازند، از پالایشگاه ها گرفته و انواع و اقسام صنایع نظامی و دیگر سرویسهای ضروری. عملا میتوان تصور کرد که قدرت تخریبی اسرائیل و امریکا، ممکن است نظام ولایت فقیه را واژگون نسازد، ولی کشور ایران را به یک مخروبه تبدیل کند.

 

اما، گفتمان خامنه ای مبنی بر چرا مذاکره با آمریکا خسارتبار و زیانآور است، باید گفتمانی خواند معروف بگفتمان اخرزمانی، گفتمانی ذاتا دینی در خدمت سلطه بر نهادهای قدرت، دیدگاهی  بر ساخته و یا ترکیبی از دین و قدرت که بگونه ای در هم ادغام شده که غیر قابل تشخیص از یکدیگراند. بعنوان مثال، آیا میتوان گفت، وقتی حضرت ولایت، آخوند خامنه ای اعلام میکند که در مذاکره با قدرتی، همچون امریکا نه تنها سودی نیست بلکه همه سراسر ضرر است و زیان و خسارت، سراسر تهدید است و سلب توانائی دفاع از سر زمین خود. آیا، بسادگی میتوان گفت که حضرت ولایت در اینجا بنماندگی از چه کسی، چه بخش و یا گروهی، قشری و یا طبقه، صنف و یا حرفه ای  سخن میگوید؟ بنطر نمیرسد که قصد سخن گفتن بنمایندگی از کسی را هرکز  در سر نداشته است. زیرا که حضرت ولایت از زبان الله است که سخن میگوید؟ بدینوسیله هویت خود را هم پوشانده است. بویژه وقتی پیامبرگونه اعلام میکند برای اینکه از دشمن توسری نخوریم "باید قوی بشویم."

 کسی نیست که از وی جویا شود پس در این نیم قرن سلطه بر تمامی جامعه و صرف میلیاردها دلاز هزینه تولید لشگرهای  اسلام در جندین کشور منطقه، بفکر قوی شدن نبودید؟ آیا باندازه کافی دلا صرف قوی شدن نکردید بقیمت کاهش در بودجه برای رشته های دیگر. و صرف بودجه ای هنگفت برای ساختن هزاران هزار موشک، انواع و اقسام در کنار پهبادها این بدان معناستکه اگر به هزینه نظامی بنگریم میبینی که نظام لحظه ای از قوی شدن باز نایستاده است. اما، فقط تا بعداز از جنگ دوازده روزه زیرا که نیروی نظامی حکومت فقیه، نشان داند که میان پوک و از درون تهی اند.  در عین حال، بیش از نیمی از لشگرهائی که در کشورهای دیگر منطقه، مثل، لبنان و عراق و سوریه و یمن و غزه، و همچنین از دست دادن نیروهای پدافندی کشور همراه از دست دادن کنترل آسمان کشور، با این وجود حضرت ولایت بر طبل پیروزی میکوبد.

      

فیروز نجومی

fnodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۴ شهریور ۲۸, جمعه

در باره مضرات

دین ستیزی!




 آنانیکه هنوز از ستیز با دین در گفتمان سیاسی، بانحا گوناگون اجتناب میورزند، میتوان گفت در یک باور باهم اشتراک دارند که بدون کسب حمایت مردم نمیتوان تغییری در ساختار دین و قدرت بوجود آورد. ظاهرا ابهامی، نیز، در این برهان نمیتوان یافت. چرا که از یک محاسبه ی عقلانی نتیجه میشود، که قدرت از مردم بر میخیزد. روشن است که اگر نتوانی مردم را بخود و ایده ها و باور های خود جلب نمایی، باید انتظار شکست و در جا زدن را داشت تا پیشروی در انجام یک برنامه سیاسی، مثل براندازی حکومت دین.

سیاست ورزان، در این باور نیز با هم اشتراک دارند که برای عبور از وضع موجود، یک چیز را باید کنار گذاشت: دین ستیزی. چون همگان، نیز، از دموکراسی خواهان هستند، به هر نظر و عقیده و ایده ای احترام میگذارند. اما، با دین ستیزی میانه ی خوشی ندارند. چرا که دین ستیزی، همان چیزی ست که رژیم میخواهد، بهانه ای مشروع برای کشتار مخالف. چه، دشمن دین را هم، مردم لعن و نفرین میکنند و  شایسته تنبیه و مجازات میدانند. مگر مردم میتوانند دشمنان قرآن را در میان خود ببینند؟

درست است، دین ستیزی هرگز با استقبال و خوشامد گویی سیاست ورزان و بخش وسیعی از شاعران و نویسندگان قرار نگرفته است- بویژه از نقطه نظر چپ گرایان مارکسیست که اندر پیچ تاریخ گیر کرده اند و هنوز پس از نزدیک به نیم قرن حکومت دین و قلع و قمع شدن بدست نیروهای امام خمینی و شرکای فقیه و طلبه، هنوز، دشمن اصلی را سرمایه داری و امپریالیسم جهانی میدانند و استعمار و استثمار.  برقراری عدالت است که بر هر هدفی دیگری ارجحیت دارد. چنانکه گویی عدالت میتواند برپا گردد بدون شناسائی زن بعنوان یک انسان و یا دست داشتن بیک زندگی ساده و معمولی. هیچیک از اینها را هرگز،  نمیتوان بدست آورد بدون آزادی که در آن صورت چیزی ببار نمی آورد مگر اسارت و بندگی، مثل عدالت استالینی.

در باب مضرات دین ستیزی چنین استدلال کنند که مخالف و دگر اندیش را از مردم جدا میسازد، البته، برای کسانی که خود لزوما به دین اعتقادی ندارند و سخت مرید عقل و خرداند. اما، بر اساس همین محاسبات عقلانی ست که باین نتیجه رسیده اند که باید از دین ستیزی اجتناب نمود. باضافه، مگر، میتوان کوهی را با کلنگی از زمین بر کند؟ دین ستیزی، نه تنها کار بجایی نمیبرد، بلکه مخرب است و ویرانگر. مردم با چنگ و دندان خویش از دین خود دفاع میکنند. نسبت بدان تعصب میورزند. مگر واکنش خشونت بار مسلمانان را نسبت به هنرمندان و یا نویسندگانی که دانسته و یا نا دانسته به ستیز با مقدسات دین اسلام بر خاسته اند، ندیده ایم؟ بیچاره سلمان رشدی را به یاد دارید؟ بنا بر فتوای معروف امام خمینی به مرگ محکوم شده و جایزه چند میلیون دلاری برای سرش تعیین کرده بودند. بآن دلیل  که از آیه های شیطانی بوی تمسخر و ریشخند افسانه ها و اسطورهها به مشام میرسید. حال اگر به تاریخ بومی خود نیز بنگریم، و از شاعران و فیلسوفانی که دین ستیزی خود را در زبان ابهام و ایما و اشاره از سر حفظ جان پنهان ساخته اند، بگذریم.  احمد کسروی، اندیشمند و تاریخ نگار بزرگ را مشاهده میکنیم که بدست فدائیان اسلام در خون خود درغلتید.

تردیدی نیست که صدها ایراد دیگر بر دین ستیزی میتوان وارد نمود. اما، دین ستیزی در شرایط کنونی  از سر مسئولیت و تعهد روشنفکری بر نمی خیزد، بلکه از دل حکومت دین است که تولد یافته است. دین ستیزی  فرزند مشروع همخوابگی رسمی دین است با قدرت.

 هماکنون، قدرت نه بدست شاه است و نه بدست عوامل امپریالیسم. ساختار قدرت تحت سلطه دین است که مظهرآن ولایت فقیه است و برخاسته است از دستگاه عریض و طویل فقاهت. پس از نهاد شاهنشاهی از دیرینه ترین و پر نفوذ ترین نهاد های اجتماعی در تاریخ با سلطه انحصاری در فرهنگ و آداب و رسوم جامعه.

حال آنکه، دین اسلام، و یا "ایدئولوژی" آیت الله ها و حجت الاسلام ها و طلبه ها را باید دین و یا ایدئولوژی ارباب - رعیتی، خواند. همچنانکه، الله خود را در اولین سوره کتاب مقدس قران، ارباب و مالک دو جهان(تفسیر: بود و نبود، هستی و نیستی، بهشت و جهنم) میخواند و بندگان خود را به کرنش و تسلیم و اطاعت در برابر خود فرا میخواند. این البته بیان واقعیت است. اولین سوره کتاب مقدس با آن آغاز میشود. از آنجا که ولی فقیه، جانشین الله بر روی زمین است ارباب و یا مالک بر سراسر کشور است. بهر نقطه ی کشور میتواند سفر کند و جائی نیست که باو تعلق نداشته باشد.  بیت رهبری به روایتی از دولت ایران وسیع تر است. حضرت ولایت خود را ارباب محسوب میکند و از رعیت های خود انتظار دارد سر تعظیم در برابر او فرود آورده و رسم و رسوم عبودیت را در نمازگزاری روزانه بر طبق احکام شرع آموخته و حد اقل 5 بار از صبح سحر گاهی تا غروب آفتاب تکرار کنند. همگان یکسان و برابر در  امت اسلام، همگان رعیت و مقلد. بآن دلیل که نه دارای استقلال فردی هستند و نه اراده ای آزاد. شریعت اسلام که مظهر آن حوزه های علمیه هستند، به انسان همچون کودکی مینگرند که همیشه نیازمند هدایت است و راهنمایی. اگر اربابان نباشند، نظم جامعه از هم می پاشد  

بنابراین، چندان دشوار نیست که بپذیریم که حکومت آخوندی برهبری ولایت فقیه، آخوند خامنه ای نمیتواند به فرودستان صرفنطر از مرتبه و منزلت و وطبقه اجتماعی، بگونه ای دیگر بنگرد، مگر، همچون، گوساله و گوسفند. چه اگر نخواهی گوساله و یا گوسفند باشی، همین بس که دهان بگشائی و ناله ای به اعتراض از درون برکشی. آنگاه، البته که بسلول انفرادی کشانده شوی، زیر بدترین شکنجه ها وادارت کنند، هرگز هوس آدمیت و انسان بودن، بمشاعرت راه نیابد!

اگر وصف و داستانسرائی مهم نیست، تغییر و دگرگونسازی است که دارای اهمیت است، در اینصورت، انچه باید تعییر یابد و دگرگون گردد، برچیدن بساط حوزه های علمیه است. براندازی ساختار قدرت بدون برانداختن فرهنگ خرافه اندیشی، بدون برچیدن بساط حوزه های علمیه و یا کارخانه های تولید آخوند. و احتمالا، تبدیل آنها به خانمان برای بی خانمانها. تردید مدار که تعییر و دگرگونی با بر انداز ساختارقدرت آخوندی با نجام نمیرسد، اگر، همراه نباشد با برچیدن بساط حوزهها علمیه، بساطی بازمانده از سه قرن پیش از این. انقلاب زن زندگی آزادی زمانی عروس پیروزی را در آغوش میکشد که بساط حوزه های علمیه ازز بیخ و بن برکنده شوند.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjm@gmail.com

  

۱۴۰۴ شهریور ۲۱, جمعه

سخن گفتن الله بزبان

ولی فقیه

آخوند خامنه ای!



 

سخنان اخیر حضرت ولایت، آخوند خامنه ای، در دیداربا رئیس جمهور، مسعود پزشکیان و هیات وزیران، قبل از هر چیز نشان داد، که حضرت ولایت در گریز از مسئولیت، چنان مهارت دارد، گوئی که او، نیز، پس از امام خمینی به چهارده معصوم پیوسته است. حتی، باید پیشتر هم رفت و گفت که حضرت ولایت، پس از یک غیبت نسبتا طولانی، سخنانی ایراد کرد بیانگر جایگاهی فرا سوی معصومین، مصون از هر خطا و اشتباهی بلکه  از جایگاه استبداد مطلق دین و قدرت. یعنی که از جایگاه خدائی سخن میگفت. همچنانکه، حضرت ولایت خود بارها اعلام کرده است که الله، خداوند یکتا و یگانه از زبان او سخنان میگوید، بی دلیل نیست که گفتمان آخوند خامنه ای ، بیش از هر چیزنشان میدهد با چه علم و دانش بیکرانی  نسبت بجزئی ترین جنبه های  زندگی آدمی، درجامعه اشراف داشته و به همه گرفتاریها، مشکلات و موانع اقتصادی، تجاری، صنعتی مالی، معاملات در بازار و وضع تولید و توزیع، از جمله مشکل معیشت مردم وقوف کامل دارد و راه عبور از آنها را نیز، توضیح میدهد که چگونه میتوان برآنان غلبه نمود.

 درا آغاز سخنانش، حضرت ولایت، خاطر نشان ساخت که:

 انضباط بازار و رفع دغدغه مردم درباره افزایش بی ضابطه قیمت کالاها ، در زمینه ضرورت «غلبه فضای کار و تلاش و امید» بر «حالت نه جنگ نه صلح» ، تقویت تولید ، پیگیری تصمیمات تا حصول نتایج ، استفاده از فرصت موجود اجماع سازی برای انجام کارهای مهم ، حل مشکل مسکن ، پرهیز از اسراف به ویژه در دستگاه های دولتی و توجه مسئولان و اصحاب قلم و بیان به تبیین نقاط قوت حقیقی و امیدآفرین کشور و جامعه توصیه های مهمی بیان کردند.

این گفتمانی نیست معمولی و بازتابنده حقایقی در ارتباط بازندگی اجتماعی. این گفتمان ست آسمانی همچنانکه گفتمان کتاب مقدس قران مینمایاند، گفتمان حضرت ولایت، گفتمانی ست خدائی، چرا که میدان دیدگاهش چنان وسیع است که بزحمت میتوانی آن چیزی را بیابی پوشیده مانده از نگاههای پرنفوذ ش. آخوند خامنه ای، نگاهی که توانا به مشاهده واقعیتی ست در ماورا انچه بنظر واقعیت میاید. اینست که در برابر مدعوین یک چیز میگوید، از انچه ظاهرا واقعیست. در جلسات رسمی از آن چیزی سخن میراند که در ماورا نچه، واقعی بنظر میرسد. االته که دوروئی و دروغگوئی و وارونه سازی حقایق پدیده تازه ای نیست در فرهنگ آخوندی. مهارت و تبحر در دو روئی و اغراق گوئی از مهمترین ابزار حرفه آخوندیست.

البته که حضرت ولایت، همچون طبیبی ماهر و مجرب برای برون رفت رژیم از حفره تاریکی که نظام در آن گرفتار شده است، راه های برون رفت از آنرا هم ارائه میدهد، مثل ضرورت امتناع، از بیان حقیقت و یا بزبان حضرت ولایت، پرهیز از روایت ضعف و ناتوانی چنانکه گوئی، هرگز کسی توانسته است، از ضعف و ناتوانیهای نهفته در نهاد نظام ولایت، سخنی بزبان آورد، زندگی بر او حرام و سراسر تلخ میگردید. چنانکه گوئی سر هزاران جوان دانا و فرهیخته را باتهام گشودن دهان به بیان ضعف و ناتوانی، ندانم کاری و نادانی، خشونت و بیرحمی، به طناب دار آویخته نشده اند. آیا کسی میتوانست و یا هنوزمیتواند  از کشیدن زنان باسارت و کشتار جوانان، دختران و پسران پرشور، همچون ندا اقا سلطان و مهسا امینی، کشتار جونان در 96 و 98 و 401 معماران جامعه ای نوین و سراسر شاد و پر از قدرت  ساختن و اندیشیدن و یافتن راههای نو، در رفع ابتدائی ترین نیازهای مادی و زیستن در رفاه و آسایش.

اما، حضرت ولایت، آخوند خامنه ای در گفتمان خود به نکات دیگری هم در تداوم مقاومت در برابر دشمن ایراد نمود، از جمله،  روحیه ی  قوی، نقشه دشمن را که بر اساس تحمیل حالت نه جنگ نه صلح طراحی شده است خنثی نما ید و در عرصه اقتصادی، نیز حضرت ولایت اقدامات جدی تری لازم و ضروری دانست. برای مشکلامعیشتی، مثل ثابت نگاهداشته ده قلم از ضروریات معیشتی.

انچه گفتمان حضرت ولایت را بگفتمان خدائی تبدیل میکند آنست که حضور گوینده در غیبت است. بدرستی روشن نیست که نقش گوینده این بیانات چیست؟ آیا از مسند قدرت سخن میگوید فرمان میدهد و اجرای انرا طلب میکند؟ اگر دستورات، فرامین، نصایج و پند و اندرزهای او باجرا در نیایند، چه اتفاقی خواهد افتاد، تاکنون، نه در این شرایط خاص بلکه بیش از 46 سال است که بر فراز منبر قدرت از این نوع خطبه ها بسیار خوانده است. اما، هیچگاه چیزی از محلش تکان نخورده است. درست است که منبر روضه و موعظه به منبر خطبه و قدرت تبدیل شده است، با این وجود بیش از 46 سال است که امامهای جمعه بر فراز منبرهای قدرت، چه خطبه ها در باره پیروزی دین اسلام بر شیطان بزرگ که نخواندند. خطبه هائی که اگر زمانی  ساده دلان و ساده اندیشان را میفریفت، بعداز تقریبا نزدیک به نیم قرن حکومت آخوندی، دیگر حتی ساده دلان و ساده باوران هم بسادگی به گفتمان مقدس آخوندی گوش فرا نمیدهد.

تردید نیاید داشت که صد ها سیاستمدار و متخصص تکنولوژی هسته ای، دست یابی به تکنولوژی هستی را پروژه ای زائد و بیهوده توصیف کرده اند. اگرچه دست یافتن به تکنولوژی هسته ای، در شرایط  عادی، دارای هزینه ای هنگفت است. حال، اگر بخواهی پروژه دست یابی به تکنولوژی هسته را بر خلاف قوانین بین المللی و در شرایط مخفیانه ادامه بدهی، انگاه متوجه شوی که بچه هزینه هنگفتی نیاز است تا بتوانی بغنی سازی ادامه دهی. گفته میشود که حکومت آخوندی تا کنون بیش از 2 میلیارد دلار صرف تاسیسات هسته ای کرده است، تاسیساتی که بخش عظیمی از آن، بدست اسرائیلها، هم اکنون بویرانه ای تبدیل گردیده است. آنگاه، حضرت ولایت در خطبه اخیرش از شکست دشمنی خرد و حقیر سخن میگوید. معلوم است که آخوند خامنه ای قصد آن ندارد که از وارونه سازی حقایق دست بکشد. نظام، کنترل آسمان کشوررا در جنگ 12 روزه به اسرائیلیها باخته است و هم اکنون هیچ هواپیمائی بدون اجازه از نیروهای اسرائیلی نمیتواند بر فراز کشور ما پرواز کند.

 افزوده براین، حضرت ولایت میلیاردها دلار، نیز صرف ایجاد و سازماندهی نیروهای نیابتی نمود، در چندین کشور منطقه، مثل سوریه و یمن و عراق و لبنان، همه در خدمت نابودی کشوراسرائیل، بقیمت گسترش و عمیق شدن فقر و کرسنکی و انتشار نکبت مردم. در نتیجه، گفتمان حضرت ولایت، قبل از انکه از حقیقتی سخن بگوید و یا با خبر صلح و دوستی و امید و وشادی را در بخش برزگی از جهان بر انگیزد. تا این لحظه بنظر میرسد که نظام ولایت قصد آن دارد که به خصومتها، تصادها و دشمنی ادمه دهد. شاید بآن امید که اگر آخر زمان را باراده خود پدید آورد، خود زنده ماند. البته این در حالی ست که حضرت ولایت خواسته و یا ناخواسته از شرایطی سخن میراند که بحرانی ست. چنانکه فرمان ثابت نگاهداشتن ده قلم از ضروریترین نیازهای معیشتی را صادر نمود. پروژه ای که متخصصین آنرا نسخه ای از برنامه جیره بندی کالاهای ضروری در زمان جنگ و قحطی و مصیبت های آسمانی بکار گرفته میشود که مبادا کسی گرسنه بماند.

اما، سخنانی که حضرت ولایت، در دیدار با رئیس جمهور و هیئت وزیران، ایراد نمود سخت بسیار کوشید که بار دیگر واقعیت وضع بحرانی در همه عرصه های اقتصادی از بانکداری گرفته تا تولید و توزیع وکمبود برق وآب را وارونه نموده، گویی که مشکلی ست که در همین چند روزه برطرف خواهد شد. این البته گفتمانیست که حضرت ولایت برای روحیه بخشیدن بجامعه و بیان نقاط  مثبت و انرژی زا بکار میگیرد برای فعال سازی نیروهای اجتماعی. حال آنکه در واقع، اجتناب از بیان حقایق، حقه ای ست برای  پوشاندن شکست شرم آور نظام در جنگ دوازده روزه با اسرائیل.

در کل، گفتمان حضرت ولایت، سراسر عبارت  است از ارائه انواع واقسام درسها و راهها و تکنیکهای گوناگون، همه تلویحا در خدمت شگفت سازی مدعوین. اما، واقعیت آنست که تا کنون هیچیک از سخنان حضرت ولایت هرگز از اهمیت چندانی برخوردار نبوده است. چون نسخه پیچیدنهای مکرر و وخیم تر شدن وضع زندگی اکثریت جامعه، چیزی جز بیزاری و انزجار از آخوند کوته اندیش، چیزی دیگری ببار نی آورد. که خود، امیدوارنه، زمینه ای را بوجود اورد برای کاهش نقش دین در جامعه و سر انجام خصوصی ساختنش بعنوان یک باور وعقیده ای شخصی، حقی نهفته در نهاد انسانی. این بدان معناست که فروپاشی حکومت آخوندی، آغاز فصل انساندوستی ست و برابر و برادیری در برابر قانون و هموارسازی زمینه برای رشد و شکوفائی جنبش زن زنگی آزادی.

                                فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com


۱۴۰۴ شهریور ۱۴, جمعه

 

شهادت ولایت:

کنشی ناگزیر نه گزینشی!




اکنون، پس از گذشت نیم قرن چهره زشت حکومت اسلامی برهبری آخوند خامنه ای، در سراسر جهان، بویژه، در نزد قدرتها بزرگ، حتی، چین و روسیه هم آشکار گشته است. آنها نیز پی برده اند که حکومت آسلامی، حکومت فریب است و فریبکاری، درغگویی و حقه بازی. حکومتی ست که کوچکترین ارزشی برای قواعد و قوانین بین المللی قائل نیست و بهر بهانه ای از تن دادن بآنها خود داری کرده و میکند. حکومت اسلامی با گروگان گیری کارکنان سفارت امریکا، ظهور خود را بر صحنه جهان اعلام کرد و درگیری و ستیز با غرب را در خارج و سرکوب و زندان و شکنجه و اعدامهای جمعی را در داخل ادامه داد.

بیش از 30 سال است که حکومت اسلامی، جامعه جهانی را در باره غنی سازی هسته ای فریفته است. نتیجه اش را هم در جنگ 12 روزه  مشاهده کردند. شکستی عظیم، افزوده بر تخریب و ویرانی بسیاری از تاسیسات و کارخانجات نظامی، نیز، از دست دادن هرگونه اقتداری بر اسمان کشور که خود، تنها بخش کوچکی ست از آنچه در آن جنگ 12 روزه تخریب و ویران شده است. تا کنون تخمینی هم از آنچه ویران شده است، هنوز اعلام نکرده اند. چه انتظار بیهوده ای؟ نظام نه تنها هنوز شکست در جنگ 12 روزه را نپذیرفته بلکه خود را پیروزمند آن جنگ هم میخواند. شاید بآن دلیل که در دو ساعت آغاز جنگ، نظام بیش از 30 تن از فرماندهان نظامی خود را از دست داده است. اما، آن فرماندهان کشته نشده بلکه به "شهادت" رسیده اند. که در کیش اسلام، خود پیروزی خوانده میشود. حضرت ولایت، زمانیکه از خفا موقتا خارج شده بود در سخنان کوتاهی که در حسینیه خود ایراد کرد گفت که نیروهای اسلام اسرائیل را زیر پای خود "له" کردند. البته نگفت چگونه، چنانکه، گویی آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است.

بنظر میرسد، آخوندهای مقدس، قصد آن ندارند که از تجربه بیاموزند. گویا، آماده میشوند که بار دیگر فعالیتهای هسته ای را از سر بگیرند و حتی آماده اند که بمیدان جنگ باز گردند، اینبار، با اسلحه ای ناشناخته و بسیار مرگبار. اما، قبل از آنکه حکومت آخوندی وارد میدان جنگ بشود، وقت زیادی در پیش روی ندارد، فقط نزدیک به سه هفته برای پاسخگوئی به خواسته های کشورهای اروپائی باقی مانده است. چه، عدم توافق با خواسته های کشورهای اروپائی، نظام آخوندی، تحت تحریمات فراگیر جهانی (مکانیسم ماشه) قرار میگیرد و هیچگونه مبادله و یا معامله ای با نظام برقرار نگردد، باستثنای دارو و عذا، نه کالائی میتواند وارد و یا خارج از کشور گردد. شرایطی سخت و هولناک در انتظار مردم ایران است.

اصرا بر امری پوچ و بیهوده، غنی سازی هسته ای، گویی که در فقه ولی فقیه، آخوند خامنه ای، وظیفه ایست مقدس. با کفر و کافر میجنگند، مذاکره نمیکنند. البته که حضرت ولایت، دینی می اندیشد و دینی هم عمل میکند. حضرت ولایت خود را مدیون و متعهد بدین اسلام میداند و اصل جهاد و شهادت. این بدان معناست که حضرت ولایت سیاست را در تبعیت از اصل و اصول دین بکار میگیرد.در نزد ولایتمداران، نابودی اسرائیل یک وظیفه مقدس الهی ست.

درست، حضرت ولایت بوظیفه دینی خود عمل میکند. اما، به هزینه کی و چگونه؟امروزه کسی با دست خالی بمیدان جنگ نمیرود.  هزینه این لشگر کشی را اکثریت مردم با زندگی در فقر و نکبت میپردازند. درد و رنج  ذلت و خواری ناشی از تحریمات را مردم باید تحمل کنند و دهان هرگز بنفی و شکایت نگشایند. اگرچه، هر بار که دهان باعتراض گشودند با قهر و خشونت، در نهایت بیرحمی بسته شد. واقعیت آنست که تاب و توان تحمل درد و رنج انباشته شده هم، روزی بسر میرسد و بآن چیزی دست میزنند که نباید میزدند، قیام باعتراض و بنفی و بر افراشتن پرچم جنبش زن زندگی آزادی.

 فعال کردن مکانیسم ماشه، ممکن است آن تاثیری که انتظار میرود نداشته باشد. چرا که خکومت آخوندی دیر زمانی ست که تحریمات را تجربه کرده است. راههای بسیاری را یافته اند برای دور زدن تحریمات و دست یافتن بکالاهای تحریم شده، تجربیاتی بسیاری آموخته اند. اگر چه، در بهترین شرایط، کمتر کشوری با رغبت به بده و بستان، معامله و یا مذاکره ای با حکومت اسلامی تن میدهند، در اکثر مواقع هم میستاندند، بقیمت بس بسیار ارزان. اما، نظام با هزاران مانع روبرو میشود برای دریافت ارزش آنچه که ارائه داده اند. نظام، هنوز، نتوانسته است به هفت میلیارد دلار درآمد حاصل از فروش نفت به کره جنوبی، دست یابد، مبلغی که هماکنون، پس از گذشت دو سال ونیم، به 6 میلیارد دلار کاهش یافته است. حال، بنظر میرسد، نظام راهی را باید بر گزینند که زمانی، آخوندها بر فراز منبر قدرت بروضه میخواندند، روضه جهاد و شهادت تا اشک از چشم عزاداران جاری نمایند و دل انان را برای شهادت امام حسین و طفلان معصوم بدرد اورند و بسوزانند و سخت کباب کنند، چنانکه بخود زنی بپردازند و موی خویشتن برکنند. اما، روضه خوانی در شرایط کنونی معلوم نیست چندان موثر افتد. چرا که زشتی چهره آخوندها، بسیاری را از گرامی داشت مقدسات رانده است.

 آری، راهی که بر روی نظام گشوده مانده است، راهی نیست مگر راه جهاد و شهادت، راهی که کسی نمیتواند حدس بزند که بکجا رسد و چگونه خاتمه خواهد یافت. بسیاری از تحلیگران بر آنند که وقوع جنگ دوم، بین اسرائیل و حکومت آخوندی قطعی ست، منتها در چه زمانی کسی نمیداند. چه بسا، قبل از انکه جنگی در گیرد نظام شربت شهادت را نوشیده باشد.چرا که هروز نشانه های بیشتری بچشم میخورد، دال بر این واقعیت که هم اکنون، نظام در حال فروپاشی است. لغو کنسرت همایون شجریان خود شاهدی است بر فروپاشی نظام، هر چند بتدریج و اندک اندک. چرا که خبر از ندانم کاری، بحث و اختلاف و خصومت و تصاد در درون نظام ، به بیرون درز میکند.

 البته که چه شاهدی بهتر از غیبت آخوندی با اقتداری مطلق و اراده ای الهی، همچون، آخوند خامنه ای، جایگاهش بر راس جامعه که بر هرچه بود و نبود، بویژه در سیاست و بازی قدرت، مستقیما نظارت میکرد، نمیتواند در گردش و بقای نظام و بر کیفیت روابط بین اجزا و بخشهای مختلف آن، عمیقا تاثیر گذار نباشد. با طولانی شدن غیبت آخوند بزرگ، آخوند خامنه ای، اختلافات بین گروه ها و گرایش های گوناگون رفته رفته تشدید شده و موجب گسترش فروپاشی نظام در سراسر جامعه میگردد.

هماکنون نظام  زمان زیادی برای تصمیمگیری ندارد. اگر، بخواهد از خطر تحریمات بجهد، باید دستها برافراشته و اعلام تسلیم نموده، هم در زمینه غنی سازی هسته ای و هم در زمینه های موشکی و پهباد سازی. در غیر اینصورت، باید براه امام حسین، همچنانکه زودتر اشاره شد براه جهاد و شهادت برود، با این تقاوت که امام حسین فقط زندگی 72 انسان دیگر را با تصمیم خود مبنی بر جنگ با خلیفه یزید، نابود ساخت. حال انکه آخوند خامنه ای سرنوشت و زندگی یک ملت 90 میلیونی را در معرض نابودی قرار میدهد. اگر جهاد وشهادت را برگزیند که روایات بسیاری هست مبنی بر بزدل بودن آخوند خامنه ای. باین دلیل بعید بنظر میرسد که آخوند خامنه ای راه حسین را بر گزیند. ممکن است در نهایت مهم نباشد که آخوند خامنه ای چه تصمیمی اتخاذ میکند. ترسم شهادت سرنوشتی ست ناگزیر، سرنوشتی که در صورت جنگ گریزی از آن نیست.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com