از افول تاریکی
تا برآمدن روشنایی!
براستی چگونه باینجا رسیدیم؟ باینجائی که به پیشرفت در جهان مدرن و آنچه تر و
تازه بود پشت کردیم، از حرکت بسوی روشنایی باز ایستادیم و بسوی گذشته و آنچه کهنه
و فرسوده بود و با زمانی که در آن زندگی میکردیم بسی بسیار بیگانه، روی نمودیم و
بتاریکی و سیاهی تسلیم شدیم؟ چگونه سنت ها و انچه مرسوم بوده است در نزد نیاکان
ما، به آغوش کشیدیم و تن به ساختار حکومتی دادیم که ما را همچون گوسفندان در واگن
های یک قطار دراز و طولانی تلنبار نمود و (جامعه) بدوران رسالت و امامت و خلافت و
یا ترکیبی از آنها بازگشت داد؟
در این پسروی و یا حرکت بسوی تاریکی، قشر فقها و آخوندها،
قشر مفتخوارن جامعه، برهبری آخوند خمینی، رقیب و مخالف برنامه های اصلاحات
شاهنشاهی، چنان ایمانی از خود بنمایش گذاردند، بیانگر این واقعیت که او و پیروانش
اماده بودند که از هر ابزاری استفاده کنند از جمله تکنولوژیهای پیشرفته، همچون
تکنولوژی هسته ای که میتواند ما را با چشم بهم زدنی بدروازه یک جامعه دینی، مبرا
از بدی و شرارت برساند، بدروازه یک جامعه اسلامی، جامعه ای بر کنار از گناه و
آلودگیها، رها از ظلم و ستم و نابرابری و بی عدالتیها، جامعه ای رویایی بنیان بر
اساس احکام و علم بیکران الله، خداوند یکتا و یگانه، همانگونه که در قران آمده
است، کتابی مجموعه احکامی که الله بواسطه فرشته مقربش، جبرئیل، به پیامبر بر گزیده
خود مخابره کرده است. آری، حکومت اسلامی، بر اساس شواهد تاریخی، همچون حکومتهای
دینی در قرون وسطی، شیفته تاریکی بود سکون و سکوت نه روشنایی و طرب و شادی.
معلوم است که پاسخ به سوالی که در آغاز مطرح گردید، اگر ساده بود و پذیرفتنی،
شاید میتوانستیم بسادگی از آن عبور کنیم. حال آنکه پس از گذشت 44 سال، تازه تازه
داریم متوجه میشویم که چه فریب بزرگی را، بدون هیچ حساب و کتابی، قورت دادیم، از
سر احساسات و تعصب و غیرت، و در تاریکی غرق گردیدیم بدون آنکه بدان آگاه باشیم.
فریبخورده ترین قشر، نه پائین ترین قشر در جامعه که قشر دانایان و روشنفکران و
گروه ها و احزاب سیاسی و انقلابی بودند، بویژه گروهای چپی و مجاهدین که در
فریبکاری خود را رقیب قشر فقها و آخوندها میدانستند. آخوندهایی که خود را مامور
بنای یک جامعه بر ساخته از عدل و عدالت اسلامی بشمار میآوردند و چه قول و قرارها
برای پاسخگویی به نیازمندیهای روزانه مردم با ابزار توزیع خدمات و کالاهای مجانی
که ارائه داده نمیشد.
نیازی بگفتن نیست که اگر این اقشار جامعه(دارنده شعور و آگاهی) نمیدانستند که
همکاری و همدلی با حرکت بسوی عدل و عدالت اسلامی، از باور به فریب و فریبکاری
آخوند بر میخاست، از باور آخوند به تاریکی و مردگی، بسختی میتوان از اقشار پائینتر
جامعه انتظار آگاهی و واقع بینی داشت.
اما، هم اکنون، پس از 44 سال تحمل فریب و زندگی در تاریکی، وارد چهارمین ماه
خروج از شرایطی میشویم بر خاسته از آگاهی بزمان و مشاهده بارقه ای از روشنایی،
سببی بر توقف در پسروی و آغاز پیشروی، پیشرفت در فهم انسان و ارتقاء شان انسانیت
که چه خوب میتواند شعار آزادی آزادی، آزادی و یا زن زندگی آزادی بیانگر آن
باشد.
با این وجود در پاسخ باین سوال که چگونه گرفتار فریب آخوند گردیدیم و چشمها بر
غلبه تاریکی بستیم، تجربه ای که پیوسته باید از آن بیاموزیم، نباید بعامل طول زمان
بی اعتنا بود. چه، خروج از فریب و رسیدن به آگاهی مثل فرو رفتن بخواب و بیداری
نیست. چه بسا اگر، خیزش علیه نظام شاهنشاهی، دیرزمانی بدراز کشیده میشد، تاریخ
بگونه دیگری رقم میخورد. که بزمانی طولانی تر نیاز بود که جامعه کمی آرام گیرد و
بیاموزد که به تناوب برخیزد و بخسبد. با نیروهای سرکوب درگیر شدن نه یک و یا چند
روز و سپس غیبت و ناپدید گشتن بلکه برخاستن و زمین و زمان را بلرزه در آوردن و در
پی آن سکوتی کوتاه مدت و سپس از سر گیری سرپیچی و نا فرمانی از فرامین آخوندی. این
وجه برجسته جنبش انقلابی ای ست که هم اکنون در حال روییدن و گسترش است. کنشی که
البته میتواند بدرازا بکشد اما از تعداد تلفات دلاوران آخوند ستیز میکاهد. در چنین
شرایطی ست که حقارت و اسارتی که در احکام شریعتی نهفته شده است آشکار میگردد، حجاب
بآتش کشانده شود، بر جدایی جنسیت ها خط بطلان برکشیده و با اهریمن تاریکی بمبارزه
ادامه داده میشود تا طلوع روشنایی. روندی که به عمیقتر شدن درک و آگاهی به خروج از
فریب دین و افزایش توانایی و دانایی برای بنای جامعه ای در خور شان انسان و در
خدمت به حرمت بحق و حقوق و آزادیهای انسانی خواهد انجامید.
خیزش انقلابی علیه نظام شاهنشاهی از زمان آغاز تا پیروزی و یا صعود قشر آخوندی
بر منبر قدرت، چیزی بیش از یکسال بطول نیانجامید. در این زمان کوتاه جامعه
نمیتوانست نتایج صعود آخوند را بر منبر قدرت مورد بر رسی قرار دهد و بطور کلی در
باره ثمره حکومت آخوندی و تاثیر آن بر جامعه در آینده اندیشه نماید. ساختار قدرت
قبل از آنکه انتظار میرفت میدان مبارزه را ترک گفت و آنچه بر جای آلترناتیو برای
آینده جامعه بدست نیاورد.
جلوس بختیار بر تخت قدرت بسی بسیار دیر بود. چون اصلاحات شاهنشاهی همراه با
افزایش ناگهانی درآمد نفتی، نیازمند اصلاحانی بود درخور و حساس به تحولاتی که در
زندگی مادی صورت میگرفت، اصلاحاتی که باید در سوی تغییراتی در روبنای سیاسی جامعه
بوقوع می پیوست، تحولاتی که شاه نه تنها حاضر نبود بآن تن بدهد بلکه بعکس آن عمل
کرد و قدرت را بیشتر در فرد خود و یک حزب متمرکز ساخت و از آنهائیکه خود را ناراضی
میدیدند خواست که کشور را ترک کنند و یا بمانند و سکوت نمایند.
این در حالی بود که جامعه ایکه تشنه
آزادیهای بیشتر با انسانهایی شایسته و فرهیخته تر بود، بسوی جامعه ای حرکت میکرد
با قواعد و مقرراتی دینی برخاسته از شریعت اسلامی که نه تنها در خصومت و آشتی
ناپذیر با ابتدائی ترین آزادیهای بشری بود بلکه محدویت ها و محرومیت ها و
سختگیریهایی ببار میآورد که بیشتر انسان را غرقه در تاریکی مینمود و به بندگی و
اسارت می کشاند، بسوی مفهومی از انسان که در 1400 پیش از این در ذهن چوپان جوانی
نقش بسته بود که بیشتر به بره ای زبان بسته، آرام و سربزیر شباهت داشت، تا انسانی
آزاد و مستقل. البته، در آغاز با ابزار کلام و سپس قهر و خشونت، بمثابه یک واقعیت
چون چرا ناپذیر، مبنی بر ایمان به یکتایی و یگانگی خداوند، الله، خدایی که بجز او
خدای دیگری نیست، دینی که در کوتاه مدتی بر محیط اطراف خود سلطه افکند و با شکست
امپراتوری ساسانیان، کیش اسلام را در سراسر جهان وسعت بخشید.
اما، دوران رسالت با مرگ پیامبر بر
گزیده الله خاتمه نیافت و در خلافت و کنار گذاردن امامت ادامه یافت.در شرایط
موجود، در ولایت است که حکومت اسلامی ادامه می یابد؛ حکومتی که الله چگونگی بنای
آنرا به پیامبر خود آموخته بود، بگونه ای که اجازه نمیداد پیامبرش با مشکلی روی در
روی گردد و اگر میشد در هر زمینه ای راهکار برون رفت از آنرا بیدرنگ با ارسال آیه
ای برای پیامبر خود مخابره میکرد. حال، ما
با جانشین الله، آخوند خامنه ای و اصحاب حوزه ای او روی در روی هستیم. براندازی
حکومت الله چندان ساده نیست. چرا که آگاهی بفریب دین آخوند هنوز همگانی نگشته است.
برای رشد و نمو درک و آگاهی به فریب دین آخوندی که از نسل پیشین بارث برده ایم،
بخشا، بما میگوید که چگونه در این گوال غلتیدیم.
در توضیح رخصت که کمی بعقب بازگردیم. از آنجا که نظام شاهنشاهی نتوانست در برابر
قیام ملی دوام آورد، فرصتی برای دست یابی و آگاهی بذات و نهاد دین اسلام، بعنوان
دین فرمانروایی و فرمانبری در خصومت با آزادیهای انسانی، بوجود نیامد و خصلت
ساختار قدرت جدید، هرگز مورد بحث و گفتگو قرار نگرفت. این بدان معنا نیست که آخوند
خمینی بر منبر قدرت صعود نمیکرد و شریعت اسلامی، هژمونی خود را بر جامعه نمی
گسترد. غرض از طرح این بحث، بیان این نکته است که نباید انتظار داشت که حکومت
آخوندی بسرعت نظام شاهنشاهی فروریزد.
هرگز نگران نباش، اگر هم جنبش رهایی بخش زن زندگی و آزادی طولانی ترشود، این
امکان وجود دارد که یک آگاهی جمعی شکل گیرد بر این اساس که جایگاه دین در خلوت
خانه است و در تخیلات و توهمات فردی. که مبارزه امروز، مبارزه ایست در خدمت زن و
زندگی و آزادی که نه حکومت آخوندی و نه دین اسلام با هیچیک از عناصر آن سر آشتی و
سازگاری ندارند. امروز همیشه باید بیادمان باشد براندزی حکومت آخوندی نمیتواند با
براندازی دین اسلام بعنوان یک ایدئولوژی سیاسی همراه نباشد وگرنه، نه زن میماند،
نه زندگی و نه آزادی.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com
fmonjem@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر