۱۴۰۰ آذر ۵, جمعه

 

شریعت اسلامی

خصم آشتی ناپذیر

!تحول و دگر گونی




چه جای حیرت و تعجب است اگر امروز جامعه خود را سراسر غرق در مصیبت و نکبت، روی بافول و تاریکی می بینیم. نزدیک به نیم قرن حکومت آخوندی، قشر مفتخوار جامعه، قشری که بخرج ملت، در حوزه های علمیه میاموزند هر آنچه را که در گذر تاریخ کهنه و پوسیده، مرده و بیجان گردیده است زنده نگاهدارند و با هر تعییر و تحولی در روابط اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی به مخالفت برخیزند، از این قشر واپسگرا چه انتظاری میتوان داشت؟ آیا از حکومت آخوندی، حکومتی که خود را از تبار امامان مقدس و معصوم و مظلوم میداند، میتوان انتظار داشت بجای بکارگیری علم فقه و اجتهاد، علمی ریشه برگرفته از خرافات، امداد از عقل و خرد انسانی بطلبد؟

 آخوند خامنه ای پس از بیش از چهار دهه حکمرانی در خطبه خوانی اخیرش، بار دیگر در بکار گیری علم در حل مسائل اجتماعی توصیه های بسیار مینماید و علم را تنها راه حلال همه مشکلات و مسائل جامعه میخواند. البته که از ویژگیهای گفتمان آخوندی ست که از آنچه در ضمیر دارند سخن نمیگویند بلکه از آن چیزی سخن میرانند که بپوشانند و پنهان نگاهدارند آنچه را که در ضمیر دارند.

گفتمان آخوندی، از جمله گفتمان حاکم نهایی، اخوند خامنه ای، گفتمانی ست که هدفی ندارد جز انحراف و فریبکاری. چه اگر آخوند خامنه ای بآنچه بزبان میاورد باور میداشت، و به عقل و خرد انسان اعتماد میکرد، هرگز نباید اجازه میداد که ساختار قدرت همچنان در دست آخوندهای فقیه و عالم برخاسته از حوزه های علمیه تداوم یابد. نیز اگر از دور نگری بهره ای برده بود، ابزار لازم را برای گذار مسالمت از حکومت آخوندی، به یک حکومت غیر دینی برگزیده مردم را فراهم میآورد. اما، آیا از کسی که در هلاکت حسین بدست لشگر یزید، اشک میریزید، ولی بسی بسیار خشونتبارتر از یزید، هزاران حسین جوان و بیگناه را بخاک و خون میکشاند، میتوان انتظار داشت، مسند قدرت را فروگذارد و بحوزه های علمیه بازگردد و کسب اجتهاد را از سر بگیرد؟

 اعلام معاشقه با علم توسط رهبر معظم را میتوان، مثل همیشه، اینگونه خوانش نمود که اگر هم اکنون کشور در فقر و محنت بسر میبرد و بر شکم های گرسنه هر روز افزود میشود. اگر کشور با فروپاشی اقتصادی، افزایش روزان  بیکاری و تورم، گسترش مشکلات معیشتی، رواج گورخوابی و زباله خواری روی در روست. نیز، اگر امروز شاهد تقلیل سرمایه گذاری و کاهش تجارت خارجی و بیمقداری درآمد حاصل از فروش نفت، و تداوم بحرانهای گوناگون در جامعه هستیم؛ اگر اهمال و سستی در مبارزه با ویروس کشنده کرونا بقیمت جان حداقل 30 هزار انسان تمام شده است؛ و سر انجام اگر امروز با بحران خانمان براندازی کم آبی و بی آبی و توسعه خشکزاری در گیر هستیم، نه ناشی از اراده معطوف به سلطه اسلام برهبری فقاهت که مظهر آن اخوند خامنه ا ی بوده است و نه نتیجه بکارگیری احکام قرآنی در اداره مدیریت کشور بدست متخصصین حوزه ای. 

معلوم است که مقام معظم رهبری بیش از چهل سال است که چیزی در ضمیر ندارد مگر گریز از هرگونه مسئولیتی و یا پاسخگویی بهر سوالی، چنانکه گویی او  هرگز نه تصمیمی را اتخاذ میکند و نه در بوجود آوردن مصائبی که در بالا بدان اشاره شد، نقش مهمی بازی کرده است. همچنین نه در طراحی ومعماری استراتژی و تاکتیک سیاست های داخلی و خارجی، از جمله سیاست امریکا ستیزی، ادامه غنی سازی هسته ای بهر قیمتی و تحریمات اقتصادی حاصل از آن حضور داشته و یا شرکت کرده است و نه حتی در صدور فرمان افزایش 300 درصدی نفت در آبان 98، و سرکوب خشونتبار معترضین سلطه ستیز که عاشورایی را بوجود آورد صدها بار خونین تر از عاشورای حسینی.

 آخوند خامنه ای معصوم و مظلومتر از آن است که بتوان بوی چنین سیاستها و تصمیمات انسان ستیزی را نسبت داد. مگر میشود کسی برای شهادت امام حسین اشک بریزد ولی صد ها بار شقاوت بارتر از خلیفه یزید، نه فقط 72 نفر بلکه دهها برابر آن، حداقل 1500 نفر را، بنا برگزارشهای رسمی، نه در صحرای کربلا بلکه در بیش از 30 شهر کشور به هلاکت برساند؟ آیا از این پس باید برای 72 تن، شهیدان کربلا، خود زنیم و بشیون و زاری بپردازیم و یا برای نه فقط عاشورای 98 بلکه برای عاشوراهای بیشماری که نظام ولایت فقیه، یکی پس از دیگری در طی تقریبا نیم قرن حکومت بوجود آورده است؟ امروز چه بسا بسیاری بلند و رسا، در مقایسه با آخوند خامنه ای،  بر روح خلیفه یزید رحمت میفرستند و برای او مغفرت طلبند.

هرگز نباید فراموش کنیم که با فریبکارترین قشر جامعه سر و کار داریم. پس از نزدیک به نیم قرن حکومت، قشر و نهاد آخوندی اگر اعتبار و مقبولیت خود را در نزد جامعه از دست نداده باشد، تردید مدار که در حال نزدیک شدن بصفر است. آخوندهای حاکم، نشان داده اند که برغم علم و دانش فقهی و وقوف به احکام دینی در مدیریت جامعه، هرگز شایستگی حاکمیت بر یک جامعه را نه دارا بوده اند و نه آن را آموخته اند. دیگر نمیتوان بطرح این ادعا ادامه داد که باورهای مشترک بین نظام ولایت و توده های وسیع مردم، باور مشترک باصل و اصول دین شیعی، مشروعیت و مقبولیت عمومی ببار میاورد و حکومت و مردم را بهم جوش میزند. حال آنکه همه شواهد حاکی از آن است که دیر زمانی ست که جدائی بین دین حاکم از دین محکوم بوقوع پیوسته و مورد پذیرش قرار گرفته است و میروود که فراگیر شود. اگر باور نداری، همین بس که نظام، شمشیر را لحظه ای از گردن مردم برگیرد، تردید مدار در کوتاه مدتی ساختار دین و قدرت بدست سلطه ستیزان ویران و متلاشی خواهد گردید. عدم شایستگی آخوند مفتخوار در مدیریت جامعه را میتوان در کارنامه حکومت آخوندی مشاهده نمود.

اگر بدورانی که مفتخواران حوزه ای برهبری آخوند مقدس، آخوند خمینی بر مسند قدرت جلوس یافتند باز نگریم، میبنیم که حکومت آخوندی، قبل از هرچیز نیروی خود را بر بکار گیری قهر و خشونت و انتقام ستانی متمرکر نمود. سران رژیم گذشته را بدون هیچگونه تشریفات قانونی بخاک و خون کشاند و بزودی مخالفان و نه گویان را بدیار نیستی رهنمون نموده و با ترس و وحشتی که بر انگیخت، جامعه را باسارت و بندگی کشاند. نظامی را بر نهادند بر اساس سلطه دین بر تمامی عرصه های گوناگون اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و امنیتی. سلطه ای که در کنترل اکید رفتار و گفتار جامعه، بازتاب مییافت. یعنی که همه چیز باید به تبعیت از اصل و اصول دین و متولی دین، نظام مقدس آخوندی درمیآمد، بویژه پوشش زنان و روابط مردان با زنان، نظمی که بر حجاب اجباری و جدایی جنسیتها، بر قرار کردید. حاکم ساختن نظم شریعت اسلامی بر جامعه، زمینه را برای ظهوور انواع سازمانهای رسمی و غیر رسمی ارشادی، رها از هر قید و بندی در استفاده از قهر و خشونت را یکی پس از دیگری فراهم آورد. افزوده براین نیروهای انتظامی و امنیتی را نیز در خدمت تحکیم و تداوم سلطه حجاب اجباری و جدایی جنسیت ها بکار گرفتند. 

نزدیک به نیم قرن است که از حاکمیت شریعت برهبری فقهای برخاسته  از حوزه های علمیه، زمانی خصم آشتی ناپذیر نظام استبدادی میگذرد. یعنی که سلطه شریعت اسلامی بر تمامی عرصه های جامعه را باید مطلق و عمیق دانست. در چینین صورتی این سوال مطرح میشود که از رژیمی که پس از گذشت چهل و سه سال، هنوز بخش اعظمی از نیروی انتظامی و دیگر سازمانهای رسمی و غیر رسمی را بکار گیرد تا زن را در بند حجاب اسیر نگاهدارد و زنان و مردان را جدا از یکدیگر، آیا میتوان انتظار داشت به پیشرفت و توسعه رفاه و اسایش مادی اکثریت جامعه اندیشه نماید و یا آنرا هدفی در آینده بشمار آورد.

البته که نهادها و سازمانهای دولتی و غیر دولتی را به تبعیت شریعت اسلامی در آوردن، سبب اصلی ورشکستگی نظام ولایت در همه عرصه ها اجتماعی، بویژه نهادهای دولتی و حتی  حرفه های اختصاصی را دیگر نمیتوان بسادگی به توطئه قدرتهای جهانی برهبری شیطان بزرگ، امریکا نسبت داد. نزدیک به نیم قرن از حکومت سنتی ترین قشر جامعه بر جامعه میگذرد، قشری که قبل از جلوس بر قدرت، نظام قضائی و فرهنگی را بیش از دو قرن در کنترل انحصاری خود داشت و پیوسته از نفوذ قابل ملاحظه ای نیز در ساختار قدرت بر خوردار بوده است. یعنی قشر مفتخواران که در 57 بقدرت رسیدند، برغم شرکت در جنبش مشروطه عامل اصل عقب ماندگی و پسروی جامعه بوده اند. هم اکنون نیز برغم حرص برای دست یابی بغنی سازی هسته ای، نگاه نظام هنوز در تحت تاثیر احکام قرانی و فقهی بخود شکل گرفته است.

 اگر امروز با مظاهر مدرن در کشور رو برو میشویم، آنرا نمیتوان به تطابق ماهرانه احکام قرانی با قانونمندیهای و نیازمندیهای جامعه دانست بلکه آنرا باید ناشی از اراده تداوم زندگی، بقول مارکس ،نه در شرایط دلخواه بلکه در شرایطی داده و یا تحمیل شده بر شمرد.  قواعد حاکم برحرفه صنعت و بازارتجارت را، بعنوان مثال، نمیتوان به تبعیت احکام شریعت اسلامی در آورد. اما، شریعت اسلامی با شکل بخشیدن به روابط افراد، مرزهای سلسله مراتب سازمانی را مخدوش نموده و در گردش نهادهای مدرن جامعه، ایجاد اخلال و کندی مینماید. یعنی که اگر امروز کشور خود را در بستر برزخ و غرق در فساد مبینم و در سوی زوال و فروپاشی، باید انرا به حکومت شریعت اسلامی نسبت داد، حکومتی که مظهر آن فقاهت است.

 بازنگری به تاریخ این حقیقت را بر ما روشن میساز که قشری که امروز بر جامعه حاکم گردیده است همان قشری است که بیش از 300 سال تاریخ مخالف و مقاومت با تغیر و تحول دادرد، همان قشری که امروز برهبری ولی فقیه، آخوند      خامنه ای، بر جامعه سلطه افکنده و در پی بدست آوری علم هسته ای ست بهر قیمتی. البته در زمانی که نه تنها کشور در درون با بحرانها گونا گون روبروست، بلکه در سطح منطقه ای مورد خشم و نفرت مردم و در سطح جهانی مورد سوء ظن قدرتهای بزرگزقرار گرفته است.

بعبارت دیگر، هنوز شریعت اسلامی ست که عقل و خرد رهبر اسلامی را باسارت خود در آورده است. بقدرت رسیدن آخوند رئیسی و پیروانش، بخوبی نشان میدهد که نظام بکدام سوی روان است. اگر در گذشته فقها میتوانستند هر حرامی را با ابزار یک فتوا به حلال تبدیل کنند. اما، گویا در حکومت اسلامی، نمیتوان شیطان را براحتی به فرشته تبدیل نمود و با آن به نرد عشق نشست.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۰ آبان ۲۸, جمعه

 

عاشورای آبان 98

و کشتار سلطه ستیزان!


آیا میتوان آنچه را که درآبان 98 بوقوع پیوسته است، چیز دیگری جز عاشورا خواند، عاشورایی که با هر معیاری بسنجی، صدها بار خونین تر و خشونت بارتر از عاشورایی بود که در آن امام سوم، امام حسین، همراه 72 تن از یاران و اعضای خانواده بخاک و خون کشیده شدند. عاشورایی که هر سال در گرامیداشت آن، چه مراسمی از سکواریها، عزاداریها و خود زنیها که در سراسر کشور برپا نشود. 

اگر در عاشورای حسینی 72  تن بخاک و خون غلتیدند، در عاشورای آبان 98، بنابر گزارشهای خبرگزاریهای جهانی، حداقل 1500 انسان، جان خود را در اثر اصابت گلوله های ولایت از دست دادند. بسیاری از خانواده ها ناپدید شدن فرزندان خود را همچنان پنهان نگاه میدارند. چرا که در صورت گزارش به پلیس،  آنها خود مجرم و دشمن بشمار میروند و مورد تحقیر و توهین قرار میگیرند. برخی دیگراز بردن فرزندان مجروح خود به بیمارستان، اجتناب میورزند مبادا که با دستگیری و زندان مواجه شوند. تعداد مجروحان و دستگیرشدگان، البته که هنوز در ابهام است. 

آنچه اینجا حائز اهمیت است، آنستکه فرمان کشتار معترضین را در عاشورای 98، نه خلیفه یزید بلکه بدست ولی فقیه، جانشین امام، آخوند خامنه ای صادر شده است، آخوندی که خود  را از تبار امامان میداند و در جانشینی امام، قصد آن دارد که  ولایت را در امتداد امامت تا ظهور امام عج و فرا رسیدن قیامت ادامه داده و جهان را از فیض خود بهره مند نماید. 

روشن است که یزید بن معاویه برای حفظ تاج و تخت خلافت، بخلق عاشورای خونین دست زد، عاشورایی که در تاریخ کیش شیعه، یکی از اندوهبارترین روزهای سال ثبت گردیده است. جانشین امام، ولی فقیه، نیز، از آغاز بمنظور حفظ و تداوم نظام ولایت در دوران غیبت، نه یک بلکه چندین عاشورا بوجود آورده استکه عاشورای آبان تنها یکی و آخرین آنهاست. 

این بدان معناست که وقتی که جانشین امام برای حفظ  اقتدار خویش دست خود را بخون صدها انسان آلوده مینماید، مرتکب گناه چندان بزرگی نشده ایم اگر بپرسیم، آیا امام میتواند یزید شود و یزید، امام؟ مختصرا، تردید نباید داشت که امام سوم، فرزند پیامبر اسلام با تباری فرا زمینی، اگر در مصاف با لشگر  یزید، خلیفه ی وقت، پیروز میگشت و بارگاه خلافت را بر اندازی میکرد، بر مسند قدرت جلوس می یافت و برای حفظ و نگاهداری اقتدار خویش به یزید ی دیگر تبدیل میشد.

اما، بیک تفاوت بین خلافت و ولایت، باید اشاره نمود. واقعیت تاریخی حکایت از آن دارد، که امام حسین با دست خالی و سینه ی سپر به ظلم ستیزی بر نخاست. او و یارانش، همچون لشگریان یزید، شمشیر بر کشیدند و سر سربازان ظلم را بر زمین افکندند تا آن لحظه که سر امام و یارانش از تن جدا گردیدند. در حالیکه آنان که در عاشوراهای پی در پی ولایت بخاک و خون کشیده شده اند، همانند امام حسین، نه شمشیری بدست داشتند و نه سلاح کشنده دیگری. 

خاطر آسوده که سودی از قهر و خشونت، عاید سلطه ستیزان نشود، تنها سلطه جویان و سلطه افکنان، از جمله ولایتمداران هستند که بر ان باوراند که هدف توجیه گر وسیله است. بی دلیل نیست که در حفظ و بقای حکومت ولایت، از بکار گیری هر خشونتی، به هر میزانی، کوچکترین تردیدی بخودراه ندهند. هدف ولایت دفاع از وحدت الله است. دفاع از قران و اسلام است، اهدافی که توجیه گر ریختن هر خونی، دست زدن بهر جنایتی و گفتن هر دروعی را ظاهرا توجیه گر است. 

اگر فرض را بر این بگذاریم که امام حسین، در ستیز با ظلم و ستم، بپا خواست، و حماسه مقاومت و مبارزه با خلافت را آفرید، در دوران ولایت فقیه، سلطه ستیزان مردمی اند، برخاسته از اقشار وسیع  جامعه که هم اکنون بیش از 65 میلیون از جمعیت کشور را در بر میگیرد. سلطه ستیزاان، آن مردمی اند که خود را قربانی مطلق اندیشی و ندانم کاریهای حکومت آخوندی میدانند. سلطه ستیزان از آن اقشار وسیع جامعه هستند که در تامین معیشت و مایحتاج روزانه با مشکلات عدیده از جمله فقر و تنگدستی، روی در روی قرار دارند. افرادی برخاسته از این اقشار بوده اند که در اعتراض بافزایش 300 درصدی قیمت سوخت، واکنش نشان داده، در خیابانها در بیش از 30 شهر کشور  دست به تظاهرات زدند و بارگاه ولایت را تا بیخ و بن بلرزه در آوردند. 

بی دلیل نیست که ولی فقیه، جانشین امام به خلیفه ای خونخوار تبدیل میشود و از آلوده نمودن دستان خود بخون سلطه ستیزان، هراس و تردیدی بخود راه ندهد. چون، آخوند خامنه ای، براستی تاج و تخت ولایت را روی در روی با فروپاشی میدید. خطر فروپاشی بارگاه دین و قدرت، عقل وخرد را از او ربوده بوده است. فکر میکرد میتواند بار دیگر با برچسب زدن بر جبش سلطه ستیزی و انرا فتنه و یا دسیسه بیگانکان خواندن، دستهای آلوده بخون خود را طهارت بخشد. و یا اگر معترضین را خس و خاشاک و اشرار، ضد قران و ضد اسلام، کافر و بی دین بخواند میتواند جنایاتی را که مرتکب شده است توجیه نماید. 

 در این راستا ولی فقیه بی شرمی را بحدی میکشاند که خود را مجبور به اختراع تعریف تازه ای از واژه مستضعف می بیند. مبادا که این تصور ایجاد شود سلطه ستیزانی که بخاک و خون کشانده شده اند از همان اقشاری برخاسته باشند که برگرده اشان نظام ولایت برقرار گردیده است، از قشر مقدس مستضعف. تردیدی نیست که آخوند خامنه ای بهتر از هرکسی میتواند معانی و مفاهیمی برای  واژه ها بسازد، اما، باید بخاطر داشته باشد که نمیتواند دستهای الوده بخون خودر را، آلوده بخون سلطه ستیزان را بشوید. 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۰ آبان ۲۱, جمعه

بوی گند تقدس!



هم اکنون، بوی گندی که ازتقدس بمشام میرسد، نه تنها مشام مردم را در درون  بسختی آزار میدهد، بلکه مشام دوست و دشمن را در سراسر جهان نیز میازارد. دولت جدید، دولتی برگزیده فرمانروای کل، آخوند خامنه ای، بربوی گندی که از تقدس بر میخیزد شدت بیشتری بخشیده است. در حالیکه جهان همچنان بآینده مینگرد و به چالش هایی میاندیشد که جغرافیای طبیعی و سیاسی در برابرش نهاده است، نطام مقدس ولایت روی بگذشته دارد. آرمان نظام، بازگشت است بدوران رسالت وامامت و خود را ادامه آن دوران میداند تا قیامت.

البته که ارمان بازگشت بگذشته وبی اعتنایی بآینده، تنها عواملی نیستند که سبب شده اند که از تقدس بوی گند برخیزد که در شرایط کنونی غیر قابل تحمل شده است. هم اکنون بجای آنکه شاهد شکوفایی تقدس و بازتاب آن، پاکی و راستی، در گفتار و رفتار باشیم، همه چیز دچار فساد و پوسیدگی گردیده است. هیچ چیز پایدار نیست، بویژه قیمتهای کالاهای ضروری زندگی، قیمتهایی که افزایش روزانه آن مصرف بسیاری از کالاها را برای قشر وسیعتری از جامعه ناممکن میسازد. در زمانی که بیش از 75 درصد مردم مشکل معیشتی دارند، ما شاهد تمرکز ظهور ثروت و ثروتمندانی هستیم که مستقیم و یا غیر مستقیم راه بدربار تقدس و یا بارگاه ولایت دارند.

آنچه بر شدت بوی گندی که از تقدس برمیخیزد، میافزاید، عمق و گسترش نا برابریها ست، نه تنها در زمینه مادی و شکافی که بین ثروت و فقر وجود دارد بلکه در زمینه عدالت اجتماعی که عدم آن به توسعه انتشار هرچه بیشتر فساد انجامیده است. غارت و چپاول اموال و ثروت عمومی در نظام اداری و مالی ولایت بیک امر عادی تبدیل شده است. براین میتوان بسیاری از دردها و امراض فاسد کننده ای که گریبان رژیم را گرفته است افزود. چون نظام مقدس ولایت برای از میان برداشتن مسائلی که در آینده، نه در آینده ای دور، بوجود خواهند امد، طراحی نشده است، بلکه بعکس نظام ولایت خود زادگاه تمام مفاسد اجتماعی ست در تمام زمینه های اقتصادی، تجاری، مالی، فرهنگی، امنیتی و نظامی. چرا که در تمامی این عرصه ها، تقدس است که نقش اصلی را بازی میکند.

اما، نه بوی گندی که از تقدس برمیخیزد و نه فسادی که سراسر نظام ولایت را فرا گرفته است، هیچ یک پدیده تازه ای در نظام ولایت نبوده و نیستنند، چرا که فساد اساسا پدیده ایست نهادین در هر نظامی که ساختار اقتدار آن بطور عمودی و بر اساس یک آرمان مقدس بنیانگزاری شده باشد. بهمین دلیل هم فساد در حکومت اسلامی نهادین گردید و تقدس بگند کشانده شده است. زیرا که در نظام ولایت، هم ساختار اقتدار عمودی ست و هم بر باور و ارزشهای اسلامی پی ریزی شده است، یعنی بر اساس ساختار تقدسی بنا گردیده است که در راس آن الله قرار گرفته است، نامی که همه چیز با آن آغاز و پایان میگیرد. او خالق یکتا و یگانه است. خالق نظامی ست مقدس که بر اساس باور و ایمان به لا الله الا الله پی ریزی شده است.

روشن است که چنین ساختاری نمیتواند دچار فساد از درون نشود. چون خواستار تسلیم و اطاعت و فرمانبری مطلق است، رفتاری در خصومت با خصلت انسانی برخاسته از اراده معطوف بآزادی. بهمین دلیل، راههای گوناگونی گشوده میشود برای گریز از سلطه مطلق تقدس. یکی از آن راهها، شکاف بین گفتار است و کردار. الله، خداوند یکتا و یگانه در کتاب مقدس خود پیوسته در مبارزه با منافقین، آنانکه الله میگوید، بزبان یک چیز میگویند و در دل چیزی دیگر، در حال درگیریست. الله در دفاع از تقدس و وحدت و یگانگی خود بهشت و جهنم را آفریده است که هدف ان تنها واداشتن بندگان خود به تسلیم و اطاعت بوده و هست. ساختار این تقدس فرو میریزد اگر مورد شک و تردید قرار گیرد که برای جلوگیری از آن الله به روش امروزی به اهدای پادش و مجازات پرداخته است، تدبیری نهایتا فساد زا.  

بوی گند بآن دلیل از تقدس برمیخیزد که از ساختار اقتدار الله الگو برداری کرده است. یعنی که بوی گند از تقدسی برمیخیزد که در فرد ولایت جلوه گر شده و بالاتر و برتر و در راس جامعه قرار میگیرد، همچون خدای یکتا و یگانه، الله، تنها و بی همتا. آنچه که میخواهد، میگوید، هر فرمانی که میخواهد صادر میکند، مهم نیست در چه عرصه ای و یا نیازمند چه تخصصی. حضرت ولایت، نماد تقدس و پاکی همچون الله،هیچ صدایی را دوست ندارد بشنود مگر  صدای حمد و ستایش، همراه اطاعت و فرمانبری. حضرت ولایت، همچون خدای یکتا و یگانه، نه میشنود و نه پاسخ گوید هرگز بسوالی و یا ندبه وزاری. مگر میتوان از الله، بازتابنده تقدس، انتظار مسئولیت داشت؟  انتظار مسئولیت از "طلبه" ای که بمقام خدایی رسیده است، آیا انتظاری بیهوده نیست؟ بی دلیل نیست که از تقدس بوی گند بر میخیزد.

بوی گندی که ازتقدس برمیخیزد بتمام اعضا و اجزا جامعه سرایت و هرچه عمیقتر پیکر جامعه را فاسد نموده است، بویژه وقتی که فرمانراویی مصون از مسئولیت، فارق از هرگونه چالشی در جامعه، عادی و طبیعی میگردد. یعنی که وقتی همه هر آنچه هست از راس آغاز و در راس خاتمه یابد، که خود مصداق لا الله الا الله ست. از آغاز حضرت ولایت، ساختار حکومت اسلامی را در تداوم امریکا ستیزی حتی بقیمت پذیرش قیومت چین و شوروی هدایت کرده و آنرا مضافا بقیمت فروپاشی اقتصادی، گسترش فقر و بدبختی، بیکاری و گرانی، ادامه داده است و هنوز ادامه میدهد. آیا کسی تا کنون به سیاست امریکا ستیزی ولی فقیه نه گفته است؟ چون سیاستی ست که از تقدس بر میخیزد. شلاق تحریمات اقتصادی بدن ملت را سیاه و کبود ساخته است. یعنی که یک ملت بفقر و فلاکت کشانده میشود، چون رهبر معظم، تجسم تقدس است و همچون الله حرف اخر را میزند. اما، چه باک! اراده ولایت  معطوف بغنی سازی هسته ای بهر قیمتی، ابزاری ست در خدمت بقای نظام تسلیم و اطاعت مطلق.  همه آنانی که به نظام ولایت نه گفته اند یا در سیاهچالها ولایت بسر میبرند، یا تحت شکنجه جان داده اند و یا سرشان بر سردار رفته است.

با این وجود، تمرکز بر نقش آخوند خامنه ای و شناخت او بعنوان مرجع تقدس و تمامی تصمیمات حیاتی کشور، لازم است، اما، کافی نیست، چرا که ما با حکومت و حاکمی سرو کارداریم که باز تابنده تقدس دین اسلام است. خودکامگی آخوند خامنه ای، چیستی و کیستی او را باید ناشی از تعلیمات و تقدس الله، خداوند یکتا و یگانه دانست.  رفتار و پندار آخوند خامنه ای و یا هر آخوندی را نمیتوان جدا از باور و ایمان باصل و اصول دینی دانست که مظهر تقدس است. تفکر و اندیشه او برخاسته است از عقل و خردا الله همانگونه که در قران مقدس آمده است. آخوند خامنه ای بواسطه اقتدار قرآن است که میتواند بقای خود را بر راس ساختار قدرت توجیه کند و در حفظ این اقتدار است که طلبه های حوزه های علیمه را به مدیریت عرصه های گوناگونی جامعه گماشته است. حوزه های علمیه هماکنون تولید کننده تقدس در تمامی عرصه های قدرت اند. بی دلیل نیست که چرخ های نظام بکندی حرکت میکند. از اینروست که باید در انتظار ناکارآمدیهای گسترده تر و زوال تقدس در درزون نظام بود.

در واقع، در پی حفظ و نگاهداشت نظام، پس از کشتار و سرکوب تقدس ستیزی سالهای آغازین انقلاب و سالهای میانی حکومت ولی فقیه، کشتار 96 و قتل عام آبان ماه در دوسال گذشته را هیچ دلیل و برهانی توجیه گر نیست، مگر دفاع از تقدس ولایت  و ساختار اقتدار دینی. تنها در راه الله و برقراری سروری الله و یا تحکیم و تداوم تقدس است که میتوانی صدها نفر را در نیزارهای خوزستان برگبار گلوله های ولایت ببندی و صدها انسان دیگر را در نقاط مختلف کشور بخاک و خون بکشی و بآن نیز افتخار نمایی. برخیز ای هموطن تا این تقدس را بزباله دان تاریخ روانه سازیم.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail,com

  

۱۴۰۰ آبان ۱۴, جمعه

 

از براندازی اهریمن

تا پایان دوران ولایت!

 

 

چه بسیار اند آنان که نام الله را با بیم و امید، با حرمت و احترام بزبان میآورند. با نام الله برخیزند و بخسبند، در برابر او خود برشکنند و به خواری و حقارت بر آستانش سر تسلیم و اطاعت فرو آورند، نه یکبار و دو بار در روز بلکه حداقل پنج بار، در طلوع و غروب آفتاب، در نیمه روز و هنگام فرود آمدنن شب. بعضا، بویژه آنانکه عمر عزیز خود را در ارتقا شناخت عمیقتر به الله سپری میکنند، برآن باورند که نماز و نیایش شب است که الله گرامی دارد و برای آن ارزشی خاص قائل است. 

به بیان دیگر، الله پرستان از خود رفتار و گفتاری بمنصه ظهور میرسانند، چنانکه گویی الله موجودی ست ماورایی و ناظر بر تمامی گفتار و رفتار آنها. که کیفر دهد نافرمانی و انحراف از صراط مستقیم را، باوری که از نیاکان خود به ارث برده اند. یعنی که الله باوری ناشی است نه از شناخت الله بلکه ناشی است، از اضطراب و دلهره و ترس از قدرت لایتناهی الله، ترس از مالک بهشت و جهنم. بی دلیل نیستکه سلطه و سروری الله را با رضایت خاطر می پذیرند. 

 حال آنکه، الله همیشه موجودی بوده است این دنیایی که، بی نردید، تعجب بر انگیز نیست، اگر کفرامیز تلقی شود و حکم نابودی این قلم صادر گردد. اما، در این جهان است که الله عبودیت میخواهد و بندگی. بندگان نیز خفت و خواری را با گردن افراشته می پذیرند بان امید که در سرای دیگر مورد خشم و خشونت الله قرار نگیرند. بگذریم که فقها و علمای بزرگ نه تنها خود شکنی، تعظیم و تکریم، کرنش و حمد و ستایش قدرت مطلق، آفریننده دو جهان هستی و نیستی را زشت و مذموم نمیدانند، آنرا رفتاری توصیف میکند که الله را بسی بسیار خشنود ساخته و سبب آن گردد که از بار گناهان آدمی بکاهد. 

یعنی که الله تکلیف بندگان خود را تنها برای آخرت تعیین و تعریف نکرده است. الله بشر را در این جهان به فرمانبری موظف و مکلف ساخته است. بی جهت نیست که علما و فقها، آیت الله ها و حجت الاسلام ها، همه از دیر باز آموزشهای الله را با رسم و رسوم و آداب و عادات مان، آمیخته اند. دوام و بقای استبداد را باید در فرهنگ و راه روشی زندگی ای جستجو نمود که سازنده و تولید کننده آن، مدارس دینی و یا حوزه های علمیه قم بوده اند. 

اگر تاریخ را ورق بزنیم، می بینیم که از بعد از شکست از اعراب، شاهان ایران خود را جلوه ای از الله میدیدند، نه جلوه خدای ایرانیان، خدای مهربانیها و زیبائیها، دشمن شر و رشتی ها، خصم آشتی ناپذیر اهریمن. پس از اندکی استقلال از خلیفه، شاهان ایرانی اقتدار خود را به الله نسبت میدادند، از جمله آخرین شاهی که نظام شاهنشاهی را پایان بخشید. شاهان، خود را ظل الله میدانستند و جویای همان چیزی بودند که الله نیز در پی آن بود، تسلیم و اطاعت، استبداد و سلطه ی مطلق. رابط ی شاهان با الله، پروانه ای بود برای ظلم و ستم و سلطه گستری که با انقلاب 1357 به پایان رسید و الله خود بر زمین فرود آمد و بساط حکومت را خود بر سرزمین ایران گسترد.

 این سخن چیزی جز بیان حقیقت نیست. تمنا که نه به این نگارنده بلکه به آنان که حکومت میکنند، به سخنان حاکم مطلق، ولی فقیه، آخوند خامنه ای و اخوندهای پیروی وی، گوش فرا دهید که بارها بر فراز منبر قدرت اعلام کرده و میکنند که حکومت ولی فقیه، حکومت الله است. همچنانکه آخوند خامنه ای در بهبوحه جنبش سبز خاطر نشان ساخت که 

ولايت فقيه به معناى حاكميت مجتهد جامع‌الشرايط در عصر غيبت است و شعبه‌اى است از ولايت ائمه اطهار (عليهم السلام) كه همان ولايت رسول الله (صلى الله عليه وآله) مى‌‌باشد و همين كه از دستورات حكومتى ولى امر مسلمين اطاعت كنيد، نشانگر التزام كامل به آن است (ايلنا، تیرماه 1389) 

بعبارت دیگر، نمیتوان نقش الله را در آفرینش نظام ولایت انکار نمود. همانگونه که الله دوران رسالت را آفرید و محمد بن عبدالله را که یک عامی محروم از نعمت خواندن و نوشتن بوده است به رسالت منصوب نمود، الله را نیز باید آفریننده دوران ولایت دانست تا تداوم یابد دوران رسالت و امامت تا قیامت 

اگر فرشتگانی که الله برای جستجوی آخرین پیامبر بزمین گسیل داشته بود، محمد بن عبدالله را بخاطر وزن سنگین ش در مقایسه با وزن بیش از یک هزار نفر در یک کفه ی ترازو و محمد در کفه ی دیگر، مورد شناسایی قرار دادند و او را برای رسالت الهی برگزیدند که اراده و احکام الله را به مردم ابلاغ نماید (طبری، جلد سوم، ص 853)، ولایت اول و دوم، آخوند خمینی و خامنه ای را فرشتگان آسمانی، به سبب مهارت و تخصص استثنایی آنها در فریب و ریاکاری و همچنین بسبب دشمنی پایان ناپذیر با حق و حقوق انسانی و آزادی برگزیدند. تا کنون، نیز، چه به ولایت اول و دوم دشمنی ورزی و یا دوستی، باید اعتراف نمایی که آخوند خمینی و خامنه ای، همان را به انجام رسانده اند که مد نظر الله بوده است: بر قراری نظام فرمانروایی و فرمانبری بر اساس تسلیم و اطاعت و به اسارت کشاندن یک ملت 

این بدان معناست که گذار از نظام ولایت فقیه، از رهایی  و یا براندختن یوغ الله، میگذرد.  ما زمانی میتوانیم از نظام ولایت و ولایتمداری عبور کنیم  که از نقد و نفی الله، هراسی بخود راه ندهیم. از خدایی که بر خلاف توصیف خود بعنوان الرحمان، خدای خشم و خشونت است و بیرحمی و انتقام ستانی. این واقعیتی ست که در لابلای اوراق قران مقدس بازتاب می یابد، در داستانهای نابودی اقوام و یا قبایلی که به فراخوان الله تسلیم نشده و خشم الله را بر آنگیخته اند. بهمین دلیل الله، نیز، بادها و طوفانهای ویران کننده را بر آنها وارد و نسل آنان را از میان برداشت و یا بزمین دستور داد که دهان بازکرده و ناباوران را یکجا ببلعد. همین بس بسرنوشت قوم نوخ و لات، بعنوان مثال بنگریم. پس باید بیاموزیم که نه باسم خدای رحمان رحیم بلکه باسم خدای جبار و منتقم بیاغازیم، واژه هایی  را که الله برای توصیف خود در کتاب قرآن بکار میگیرد 

پس اگر آخوند خامنه ای، ولی فقیه را جلوه الله بخوانیم هرگز قصد کفرگویی نداشته ایم. درست است، آخوند خامنه ای، همچون الله، خداوند یگانه، دهنده جان نیست، اما، تردید مدار که هم مانند الله، گیرنده جان است، انهم چه جان هایی. یعنی که براستی ولی فقیه دارای قدرتی نامحدود و مطلق، دارای قدرتی ست خدایی. حال، آیا میتوان نظام ولایت فقیه را براندازی نمود، بدون آنکه تاج خدایی را از سر الله برگرفت؟

چه بسیارند آنانیکه بر آن باوراند که نمیتوان الله پرستی را مسئول اصلی تیره بختی ها و سیه روزی های ملت دانست. که این الله نیست که طناب دار را به گردن متهمان به محاربه  میاندازد. که مست و شیدا، عاشق و دلداده را به شلاق می بندد. که فرمان قصاص و سنگسار و قطع اعضای بدن مجرم، حجاب و جدایی جنسیت را به اجرا در آورده است. یعنی که نمیتوان سیدعلی خامنه ای، حضرت ولایت را تجسم الله  دانست. شاید به آن دلیل که مقدس را نباید با موهن، ما ورائی و آسمانی را نمیتوان با خاکی و زمینی در آمیخت. پاک و مطهر را نباید به نجاست آلوده نمود. کشاندن الله به زمین، بی احترامی ست نه به خامنه ای- که بحق شایسته ی آن است- بلکه بی حرمتی ست به اعتقادات، باورها و ارزشهای توده های مردم. چه مصیبتی؟ چه گناهی نابخشودنی 

مگر میشود عقاید و باورهای مردم را حرمت نگذاشت و بنقد کشید؟ فراموش میکنند که اگر امروز باین روز سیاه دچار شده ایم، بخاطر سکوتی بود که از احترام بعقاید و باورهای مردم برخاسته است، زمانیکه توده های مردم، عقاید و باورهای آنها مقدس و مصون از نقد تلقی میشدند. غافل از آنکه باور توده ها عمدتا باورهایی بودند از جنس دین و ریشه در خرافاتی دارد برگرفته ازداستانها و افسانه های دوران بادیه نشینی، در سر زمین تازیان، دینی که هم اکنون حاکم مطلق بر جامعه است، اسلام ناب محمدی 

با این وجود، بعضا هر نقد و تحلیل انتقادی از باورهای دینی را نوعی تند روی میخوانند که متقابلا سبب تولید واکنش های تندتر در جامعه میشود. نقدی دین بجای آنکه مردم را آگاه سازد آنان را بشور ش و طغیان کشانده، بر غیرت و تعصب آنها شدت بیشتری می بخشد. برخی حتی هشدار دهند که هرگز نباید بازگشت دین را در شوروی و اقمار آن در اروپای شرقی و بخشی از آسیا، از نظر دورداشت. که دین ستیزی خود نوعی جزم گرایی ست چون خود را مالک حقیقت میداند. آگاه است که چه چیزی برای مردم خوب است و از آنهم عدول نمیکند. که این چه سخنی ست که دمکراسی و آزادیخواهی از براندازی دین میگذرد. بنگرید به جوامع پیشرفته غربی که مردمی بسیار دینی دارند.

اما، براستی چه باک اگر خشم مردم را حقیقت بر انگیزد. چه باک اگر مردم آگاه شوند که دروغ و افسانه بوده است و هست اساس باور و ایمان و ارزشهای آنها. چه باک که از شنیدن حقیقت بر خیزند و جامه ی خود بدرند و بخود زنی بپردازند. که چیزی نیست مگر کنشی بازتابنده ی آموزش های اسلامی. که عقل و خرد انسانی را به تعطیلی میکشاند و حمق و بلاهت را بجای آن می نشاند. بنگر به عقب ماندگی جهان اسلام که ریشه در اصل و اصول دین دارد، صدها سال پیش از آنکه در چنگال استعمار گرفتار شوند 

با این وجود، تردید مدارد که براندازی دستگاه ولایت فقیه، از شناسایی الله، برغم تمام لعن و نفرینها، با اهریمن میگذرد، اهریمنی انسان ستیز و خصم آشتی ناپذیر آزادی. 

 فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

 https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com