۱۳۹۸ مهر ۱۹, جمعه

روحانیت،
طبقه ممتاز جامعه!






شاید در هيچ زمانی و مکانی، علم و قدرت همزاد و همنشین يکديگر نبوده اند که هم اکنون در حکومت اسلامی هستند. اگر در نظامهای استثماری، قدرت و امتیازات بر بنیان مالکیت در ثروت، به ويژه ثروت تولیدی- قرار گرفته اند، در نظام ولايتی- فقاهتی تصاحب علم و دانش پيش شرط کسب قدرت و امتياز و جایگاه ارجح در جامعه است. اگر چه    همه ی علوم راهی بقدرت برند، همچنانکه منقدین تاریخ و جامعه در غرب در واقع معتقدند عقل و خرد انسان در اهداف خود شکست خوده است و نه تنها به سعادت و آزادی انسان نیانجامیده است بلکه بطور موذیانه ای در خدمت قدرت در آمده است. اما، آن علم که در اینجا از آن سخن میرانیم، علمی است بسيار ويژه، نه بمعنای اخير: کشف قانونمندي های طبیعت، شناخت پدیده ها بطريق مشاهده، تجربه و آزمون،  بلکه بمعنای علم و آگاهی است به اراده و امیال خداوند یکتا و یگانه، اراده و امیالی که در کتاب قرآن بازتاب یافته است، آگاهی برمز و رموز زبان و سخن خدائی که خویشتن را آلله نامیده است و فهم قواعد و قوانینی که برای چگونه زیستن و بودن بشر به رسول خود، ابلاغ نموده است، پدیده ای که اروپا در قرون وسطی درگیر آن بود، دورانی که با تاریکی و سیاهی همراه بود.

اگر علم بشر، می جوید و می پرسد و در پی پاسخ به مسائل گوناگون طبیعی و اجتماعی به جستجو می پردازد، علم به عقل و خرد الله در برگیرنده ی تمام پاسخ ها ست به همه معضلات و مشکلات بشری و غیر بشری  از ازل تا ابدیت. چنین علمی هيچگونه وجه اشتراکی باعلم بشری دارا نيست. که این علم، علم  "کافی،" علم خدائی و الهي ست. در قرن یازدهم ثقته الا سلام کلینی، کتابی در چهار جلد نوشته است تحت عنوان "اصول کافی، " کتابی که فقیهان بزرگ آنرا قرآن دوم نامیده اند. هیچ طلبه ای در نهاد فقاهت "اجتهاد "کسب نکند اگر اصول کافی نیاموزد.
   
علم الهی، علمی است کافی، بآن دلیل که نا متناهی ست. مستقل است از زمان و مکان. مطلق است و نقصان نا پذير. علم الهی، علمی است که به هست و نيست محیط است  و بچيزی محدود نيست. بواسطه اين علم و دانش است که الله بر دو جهان هستی و نيستی  و بود و نبود، بيرون و درون و عين و ذهن، مالکیت مطلق دارد و بر آن تا ابد حکومت میکند. بديگر سخن، قدرت آفرینش، توانائی، دانایی هيبت و صلابت خداوند ناشی از علم لایتناهی او ست. او ست که دهنده و گيرنده زندگی است. بفرمان او ست که طبيعت با نظمی حيرت انگيز  بسير و گردش خود ادامه دهد.  او ست صادر کننده احکام و واضع قوانين و مقررات نهایی. در دامن بيکران هستی، زمزمه ای نيست که در نهان موجودی شنيده شود و خداوند از آن از پيش آگاه نباشد. چنین فهمی از خدا در قرون وسطی هم سلطه افکنده بود، اما سر انجام مغلوب علم بشری گردید. گالیله دانشمند ستاره شناس را مجبور کردند  بپذیرد که کره زمین صاف و مسطح است نه گرد و در حال گردش و دوران وگرنه او نیز باید شربت شوکران را می نوشید.

بعضا، ممکن است بگویند که علمای شیعه، بویژه آیت الله های حاکم، شیفته علم و پیشرفت علمی اند. حتمن، بدون تردید. آنها در اشتیاق تکنولوژی هسته ای میسوزند، و از هوا داران سفت و سخت علم و تکنولوژی اند، همچنانکه ولی فقیه در سخنرانی اخیرش از پیشرفت های "حیرت آور" علمی سخن میراند، گویی که علم در نهاد اسلام است.. اما این فقهای علم پرست، دشمن آشتی ناپذیر علم و تکنولوژی رسانه ای مثل نظام اینترنتی و رسانه های ماهواره ای اند. زمانی بود که فقاهت تلویزیون و سینما را حرام میدانستند. اما زمانی که بر آن سلطه افکندند از حرامی عبور کرد و به حلالی رسید و حتی مبادرت به پخش  موسیقی نمود که زمانی جز حرام ها محسوب میشد. با این وجود تاکنون از نشان دادن سازهای موسیقی و نواختن و اجرای آن خود داری کرده اند.  تردیدی نیست که از سر ضرورت است که علما و فقها با علم بشری سازش کرده اند. بگذریم که علما و فقهای بزرگ بر آنند که علمی نیست که بشر بدست آورد و در کتاب قران اشارات بسیاری نسبت بدان نیابد. چرا که کتاب قرآن، حاوی علم بیکران خدایی ست که بجز او هیچکس دیگری نیست، مگر الله، خدای سخنگو.  

آيت اله خمينی، در کتاب معروف خود، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، از قدرت الله و علم کافی او سخت به شگفت آمده و در توصیف آن میگوید:

خداوند تبارک و تعالی بوسيله رسول اکرم قوانينی فرستاد که انسان ازعظمت آنها بشگفت ميايد. برای همه امور قانون و آداب آورده است. برای انسان پيش از آنگه  نطفه اش منعقد شود تا پس از آنکه به گور ميرود قانون وضع کرده است (ولايت فقيه، ص 10).

آيا بدون علم و دانش، الله میتوانست اينگونه بشر را از قواعد و قوانین هستی و نیستی از ازل تا ابد بی نياز گرداند؟ اگر در وضع مقررات زندگی، علم و دانش نهفته است، در پاسخ به نیازهای مادی و معنوی انسان و برقراری نظم و کنترل، قدرت جلوه مییابد. اين ترکيب علم و قدرت است که علما و فقها، رهبران جنبش های اسلامی همچون طالبانها و داعشی ها و القاعده ایها را مسحور و مفتون و شیفته خود ساخته است. لا الله الا الله تبلور قدرت است، چون مطلق است و کشنده شک و تردید در یکتایی و یگانگی خداوند.

فقيه و فيلسوف شهيرجهان شیعه، استاد علامه محمد حسین طباطبائی، مولف تفسيرالميزان، از الله نقل میکند که علم بدانش الهی، علمی نيست که افهام و عقول انسانی بکسب آن توانا باشند و از رسيدن به آن عاجز و از نائل شدن به آن قاصر ميباشد. (تفسيرالميزان، جلد سوم، ص108). طبق تاويل استاد، اگر چه تبدیل نا متناهی  به متناهی و يا خالق و مخلوق بيکديگر ناممکن میگردد، اما، وی خاطر نشان میسازد که این دلیل نمیشود که علم الهی به نحو اختصاص قابل کسب و تصاحب بوسيله افرادی ويژه نباشد، افرادی که دارای خصوصیاتی استثنایی هستند. استاد علامه، افراد مزبور را چنین توصیف میکند:  

نفوسی اند که خداوند آنها را از پليديها پاکيزه نموده رجس را از ايشان زائل و بر طرف کرده ، کسان ديگر از رسيدن بآن سعادت محروم و بنحو اختصاص، توانائی درکش ويژه اين دسته ميباشد (تفسيرالميزان، جلد سوم، ص109).

بزبانی دیگر، اين نه افهام و عقول انسانی بلکه عنايت خداوند است پيش شرط کسب و درک علم و دانش الهی. تنها اين افراد ممتازاند که به عنايت خدوند تطهير يافته، بکسب علم الهی نايل آيند و بدرک حقايق جهان- از مبدا و معاد و آنچه ميان آندو وجود دارد، توانا شوند. یعنی که آنکس که دانا بعلم الله میشود به آن دلیل است که الله بطور راز انگیزی آنان را برگزیده وخود روح آنان را از نا پاکیها زدوده و رجس از قلب شان زائل و علم نقصان ناپذیر و نا متناهی خود را در کف پاک و مطهر آنان گذارده است. با کسب علم الله، آنان از انسان زمینی میگذرند، ماورایی میشوند فرشته سيرت، معصوم و بیگناه، یعنی که امام میشوند نظیر فقیهی که برای اولین بار پس از امام علی به امامت میرسد و نظام ولایت را تاسیس نموده که تا قیامت ادامه یابد: امام خمینی.

بعبارت دیگر، بر اساس تعبیر استاد علامه، الله جامعه انسانی را بدو دسته تقسیم مینماید یک دسته را شایسته کسب اجتهاد میکند و دسته دیگر را محکوم به تقلید و تبعیت مینماید، یعنی بدو دسته اقلیت مجتهدین و اگثریت مقلدین. یکدسته دانا و توانا و قوی، دسته دیگر نادان و ناتوان و ضعیف. یعنی که مجتهدین قبل از آنکه به مسند قدرت هم جلوس کنند، رفتار و گفتار و شیوه ی زندگی مقلدان را از درون حوزه های علمیه تعین و تعریف و کنترل میکردند. در این معنا استاد از تفسیر قرآن نظریه نظام فرمانروایی و فرمانبری را استخراج میکند. زیرا که آنکه آگاه و دانا ست بعلم و دانش الهی میتواند جانشین خدا بر روی زمین بشود. در واقع این خوانش علامه از کلام الله است که زمینه را برای ظهور نظریه ولایت و یا حکومت فقیه آماده نمود. اين علم استاد است که با علم خداوند يکی گرديده است. روشن است که تفسیر و خوانش وی از قرآن در خدمت تحکيم و تداوم فقاهت، بمثابه يک نهاد ابدی و حفظ منافقع فقها و علما است بعنوان يک طبقه ممتاز اجتماعی.

از يکطرف مفسرین، علما و فقها، برآنند که قرآن بر لغو تمام امتيازات مادی و معنوی و تساوی و برابری افراد بشر در برابر الله تاکيد بسيار دارد و از طرف ديگر، الله را متهم به توزيع نابرابر علم و قدرت خود، در میان بندگانش میکنند.
استاد از يک طرف دعوت خداوند را بفراگيری علم و دانش خود، جهانشمول مینماید اما از طرف ديگر آنرا درجه بندی نموده و میگوید رتبه کاملش بجز در افراد ويژه و ممتاز در کسانی دیگری یافت نشود، افرادی که مورد عنايت خداوند واقع شده و جرس از قلبشان زدوده گردیده است، همچنانکه فرشتگان آسمانی وقتی محمد را به پیامبری برگزیدند سینه او را شکافته و قلب را از پیکرش خارج نموده در طشت طلایی شستشو داده، پاک و مطهر به سینه او باز میگردانند، پس از دوختن سینه، مهر پیامبری را بین دوکتف او میکوبند (تاریخ طبری).

اما تبلور قدرت را در علم الله و تقسیم نابرابر آنرا  بوضوح و به بهترين وجهش در تفسير و تاويل آيت اله خمينی از روایات ائمه اطهار ميتوان مشاهده  نمود. آیت اله خمينی نه تنها همچون استاد علامه، فقها و يا علما را افرادی ويژه و ممتاز شناسائی ميکند بلکه بروايت از امام صادق، "علما" را " میراث بر" پيغمبر معرفی و برتری آنها را نسبت به عامه تشبیه به برتری ماه شب چهارده بر ساير ستارگان  ميکند ( ولايت فقيه،ص 140). اگر در تاويل استادعلامه طباطبائی، قدرت در لابلای کلمات پوشيده شده است، تفسير خمينی از روايات با قدرت يکی و يکسان ميشود. در تفسير خمينی امتياز علما وقتی "فضیلتی" محسوب شود که عالم بر مسند رياست و حکومت تکيه زنند و ولايت نمايند. شک و ترديدی نتوان داشت که در شرايط کنونی علم علما بفضيلت تبديل شده است. در حفظ  و تحکيم و تداوم اين فضيلت است که حکومت دین را تا دندان مسلح ساخته است که نسل نافرمان را از بیخ و بن برکند.

پس اگر از "فقاهت" و بزبان عامیانه از "روحانیت" بعنوان ممتازترين طبقه در نظام اسلامی نام ببریم ، سخنی بگزاف هرگز بزبان نرانده ايم. چرا که جايگاهشان در نظام توليدی و مالکیت نيست که فقها را به يک طبقه ممتاز تبديل ميکند. امتياز فقها، امتيازی است الهی ماورای امتيازات مادی و بشری. آنچه نظام مقدس اسلامی  را از نظامهای سرمايه داری و يا سوسياليستی و يا نطامهای غربی و شرقی متمايز میکند، نه نحوه توليد و شيوه توزيع است و نه نظام مالکيت و نظام مالی و اداری. بمانند آنها، در نظام اسلامی نيز توليد اجتماعی است و مالکيت خصوصی و در نتيجه نظامی ست استثماری و بهمين دليل، پيوسته هم دچار بحران کمبود است و تورم و بيکاری و نیز فساد و فحشا و انحطاط ، دزدی و رشوه خواری، بی عفتی و عفت سوزانی، برغم سلطه حجاب اسلامی. با اين تفاوت که در يکی آشکار و عريان است، در ديگری پنهان و نهان. سلطه و تثبيت سيادت فقاهت بر ساختار قدرت است که وجه برجسته نظام اسلامی است. اين ويژگی است  که نظام اسلامی را جدا میسازد از نظامهای موجود جهانی، از جمله جنبش های دیگر اسلامی. همه آنها فاقد نهاد 300 ساله فقاهت اند، نهادی که در تارو پود جامعه ریشه دوانده است.

مدافعين نظام سرمايه داری برآنند که ساختار قدرت زائیده انتخاب آزاد فرد است و در نتيجه تبلور اراده اکثريت. بعکس منتقدين اين نظام، بويژه مارکسيستها بر آنند که ساختار قدرت وسيله ايست در خدمت حکومت و سلطه طبقه ای در جامعه، که بلحاظ اقتصادی حاکم است. بديگر سخن، قدرت نه تبلور اراده مردم بلکه جلوه اراده طبقاتی است. ساختار قدرت در نظام سوسياليستی نيز دارای مدافعين و مخالفينی است. يکی آنرا مثبت و نقش آنرا گذرا و موقتی ارزيابی ميکند که در نهايت ناپديد خواهد گشت و ديگری آنرا منفی، عامل و وسيله سلطه حزب بر جامعه، برشمارد. اما در نظام اسلامی، ساختار قدرت نه زائيده اراده مردم است و نه تبلور اراده طبقه ای که بلحظ اقتصادی حاکم است و نه وسيله حکومت و سلطه بی چون وچرای حزب سیاسی ، بلکه تبلور مالکيت بر نوعی از علم و دانش است. علم و دانش الهی. بعبارت ديگر، در نظام اسلامی ، آن طبقه ای بر ساختار قدرت سلطه افکنده که علم ودانش الهی را به تصاحب خود درآورده است. فقها و علما که باید بمثابه يک طبقه اجتماعی دارای منافع اقتصادی و سياسی مشخص و مشترک تعريف و شناسائی نمود. در اينحا علم به کلام الله است که وسیله حکومت است، نه ثروت و نه مالکیت بر ابزار توليد و توزيع و نه حزب و گروه و دسته بندی. این الله است که فقها را برای حکمرانی برگزیده است. تا زمانیکه فقها بر جامعه حکم میرانند، امید به رهایی و آزادی، یک آرزوی واهی بیش نیست.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
       
    


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر