"...ناکسها ... جاکشها !"
بنظر میرسد که
اجماعی در میان تحلیگران بوجود آمده است که جمهوری اسلامی در سال جدید مسیحی، دچار
فروپاشی میشود. که همه نشانه ها حکایت بر وقوع این فروپاشی میکند. آنها به بی
کفایتی، سوء مدیریت و ندانم کاریهایی اشاره میکنند که جامعه را به لبه پرتگاه سوق
داده اند. وضع مصیبت بار کنونی، حاصل بذری است که بدست قدرتمداران کاشته شده است.
در همان حال، آنان بوجود ظرفیت و توانمندیهایی و نخبگانی اشاره میکنند که بی درنگ
میتوانند، در مقام جانشین قدرت، به رتق و فتق امور بپردازند و از تخریب و ویرانی و
یا "سوریه ای" شدن کشور جلوگیری کنند. همچنین، از فراخوانی سخن میرانند
که نخبگان را گردهم آورند بمنظور شرکت در پروژه نجات کشور از مصیبت و نکبت. بگذریم
از اینکه هر گروه و سازمان و تشکیلات مخالفی، دیگر گروه ها را فرامیخواند که با
حفظ اسم و رسم و مواضع سیاسی، میتوانند بآنها بپیوندند. تا کنون دیده نشده که یک
تشکیلات سیاسی اعلام کند که ا به گروه "زید" و یا "عمر"
پیوسته است.
اگرچه چنین
آمادیگی ها و دوراندیشهایی مورد ستایش است و باید مثبت ارزیابی شود، اما، بنظر
میرسد که اندکی ساده انگارانه و برخاسته از اندیشه ای ست مکانیکی. چه نخبه گرایی و
دگرگونسازی از بالا، آن داروی نجات بخش نیست که ملت بدان نیازمند است. چرا که در
صورت فروپاشی تنها ساختار قدرت نیست که از هم پاشیده میشود، ساختار دین هم در معرض
فروپاشی قرار میگیرد. کارشناسان سیاسی از راهکارهایی سخن میگویند درخور دگرگونسازی
مناسبات قدرت، چنانکه گوئی استبداد مضاعف دین و قدرت را میتوان براندازی نمود بدون
اینکه دین از گزند مصون بماند. مگر نه اینکه در نظام ولایت، دین، قدرت است و قدرت،
دین؟ در نظام ولایت مرز دین و قدرت مخدوش و در وجود روحانیت برهبری ولی فقیه
بازتاب مییابد. در تمامی عرصه های اجتماعی، بویژه درعرصه گفتمان دینی، بدرستی روشن
نیست، که در چه نقطه ای دین به پایان رسد و قدرت آغاز گردد و یا برعکس. آخوند
خداوند خامنه ای و قشر روحانیت مظهر
وحدت دین و قدرت اند. در نظام استبداد
مضاعف، نمیتوان دین و قدرت را از یکدیگر جدا ساخت که خود باید رمز بقای نظام محسوب
گردد.
بعبارت دیگر،
فروپاشی نظام، قبل از آنکه یک واقعه سیاسی باشد، واقعه ای ست دینی. چه ساختار قدرت
اساسا یک ساختار دینی ست. بر راس ولی فقیه، از تبار امامان، برنشسته و خود مظهر
دین است، مظهر دین اسلام امامی. نیمی از اعضای شورای نگهبان از علما و فقهای نخبه
از حوزه های علمیه برخاسته اند. مجلس خبرگان، از راس تا ذیل از طلبه ها، آیت الله
ها و حجت الاسلامها تشکیل شده است. نهادهای قضایی و امنیتی و اطلاعاتی نیز تحت
مدیریت مجتهدین بوده و هستند. مجلس نمایندگان نظام ولایت نیز ماهیتا یک مجلس دینی
ست. زیرا که بر اساس التزام بولایت بوجود آمده است نه التزام به ملت. قانونگذاری
نیز باید در تبعیت از شریعت اسلامی انجام گیرد، نه در تبیعیت از عقل و خرد انسانی.
در قانونگذاری اول باید خواست الله، سربلندی و توسعه اسلام، در نظر گرفته شود، نه پیشرفت
و تعالی ملت.
گردانندگان ماشین دولتی نیز، نهایتا کارگزار ولی
فقیه اند، چه از طلبگی به ریاست رسیده باشند، همانند رئیس جمهور کنونی، و چه از
فراشی و جاروکشی بریاست برسند، مثل رئیس جمهور پیشین، محمود احمدی نژاد که اگرچه
در دانشکاه تحصل کرده بود، اما، خود را از یک مجتهد بالاتر میدانست. رئیس جمهور
تنها در تبعیت از ولایت است که میتواند رئیس قوه مجریه باشد. هیچ وزیری، هرگز
بوزارت نرسد اگر التزام وی بولایت مورد شک و تردید قرار بگیرد. در واقع رئیس جمهور
مامور رتق و فتق امور ولی فقیه است. ماشین دولتی برفق مراد او، مرادی که مطلقا
دینی ست باید بگردش در آید. قوه قضائیه که البته ملک انحصاری فقها و علما بوده و
هست که تخصص آنها بر قراری عدل و داد است بر اساس شریعت اسلامی. رئیس این قوه را
ولایت بر میگزیند، طبیعی ست که در تبعیت از ولایت بگردش در بیاید. دادگاه های شرع
همه جا بر قرار است.
حال، باید توجه داشت که ولی فقیه، کسی که لباس
دین، عبا و عمامه به تن دارد، رئیس کل قوای قهر وخشونت، رئیس کل نیروهای نظامی و
انتظامی هم هست. یعنی که سپاه پاسداران، سپاه ولایت است نه ملت. سپاه بسیج، سپاه
دین است. اجرای فرائض دینی بالاترین وظیفه اولیه هر سپاهی ست. رئیس اطلاعات سپاه
یک روحانی ست. نماینده ولایت فقیه بر تصمیمات فرماندهان سپاهی نظارت دارد و میتوان
حدس زد که بسیاری از طلبه ها بمنزله چشم و گوش
ولایت، بصفوف پاسداران و "بسیج" پیوسته اند. همین بس که به نام
لشگرها، قرارگا ها و عملیات و مانورهای نظامی، بنگری تا بتوانی نفوذ و تاثیر عمیق
دین را در تارو پود نهادهای قهر و خشونت مشاهده نمایی. وظیفه آنها حفظ و حراست از
نظامی ست اسلامی. امامان جمعه بر فراز منبر، هر هفته در سراسر کشور، چنان خطبه
میخوانند گویی که بدوران رسالت بازگشته ایم. هر هفته ملت سوار بر دوش امامان جمعه
بقعر تاریخ سفر نموده و باز میگردند.
غرض آنکه ما در
جامعه ای زندگی میکنیم که خدا محور است نه انسان محور. در نتیجه در چنین جامعه ای
نشانه ها و پارامترهای فروپاشی، لزوما همان نشانه ها و پارامترهایی نیستند که به
فروپاشی یک نظام سیاسی می انجامد. نشانه ها و پارامترهای فروپاشی در نظام ولایت،
از آغازین لحظات صعود دین بر مسند قدرت ظاهر گردیده اند و در طی 40 سال حکومت،
همیشه تقویت گشته اند بجای آنکه تضعیف بشوند، پارامترهایی که برغم تشدید و تعمیق
شان نتوانسته اند موجب فروپاشی نظام گردند. واقعیت آنستکه، برغم نشانه ها و
پارامترهای فروپاشی ست که حکومت دین پا برجا مانده است.
تردید مدار که پیش
بینی فروپاشی حکومت دین، به نشانه ها و پارامترهای تازه ای نیاز است، نشانه هایی
مبنی بر ظهور اراده معطوف برهایی و آزادی. بحرانهای گوناگونی که گریبان نظام را
گرفته است، بظهور این اراده ملی امداد میرساند، اما، کافی نیست. حکومت دین زمانی
به ته دره سقوط خواهد کرد، که نیاز برهایی و آزادی، بیک "ابر نیاز"
تبدیل شده و برهمه نیازهای دیگر سایه افکند. اراده معطوف برهایی در سال گذشته از
پس ابرهای تیره ببیرون خزیدن گرفت و در شعارهای رهایی بخش در بیش از صد شهر کشور
بازتاب یافت، شعارهایی از قبیل حکومت اسلامی نمیخواهیم، نمیخواهیم، " "توپ و تانک و فشفشه" "آخوند
باید گم بشه" بعنوان نمونه. اخیرا کشاورزان اصفهان نیاز برهایی را در
شعارهایی بیان کرده اند که حکایت از بغض و کینه ای میکند که اماده تخلیه است.
کشاورزان فریاد بر میآوردند که "جواب بدید ناکسها، از لونه تان بیرون بیاید
جاکشها." معلوم است که آنها که از زیر بار مسئولیت شانه خالی و از پاسخگویی
پرهیز میکنند، چه کسانی هستند. مگر آنها کسانی بجز روحانیت حاکم برهبری ولی فقیه
میتوانند باشند؟ این آیت الله ها و حجت الاسلامها هستند که بدرستی ناکس و جاکش
خوانده میشوند، یعنی که فرومایه و دلال خوانده میشوند، دلال دین، اگر نه دلال
ناموس. آری، زمان آن فرا رسیده است که برهایی از بند ناکسها و جاکشها اندیشید و نه
فروپاشی نظام.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر