۱۳۹۱ مهر ۴, سه‌شنبه



ما عاشق امامان خود هستیم!

اگر هراس بخود راه ندهیم و تعصب از خود دور بداریم، به عیان در خواهیم یافت که نقش دین، باورها و ارزشهای دینی را در تیره روزی و سیه بختی مردم ایران، نمیتوان نادیده گرفت. آیا حکومت اسلامی را میتوان چیزی دیگر جز محصول باورها و ارزشهای دینی دانست؟ آیا آقای خمینی هرگز میتوانست "امام " شود اگر ما ایرانیان ، به اصل و اصول امامت اعتقادی نداشتیم؟ آیا آقای خمینی و پس از او، علی خامنه ای میتوانستند به جلوه ی الله درآیند و همچون الله از ما اطاعت و بندگی بخواهند، اگر ما ایرانیان مسیحی و یا بودا پرست و یا هر چیز دیگری بجز مسلمان بودیم؟ اگر آیت الله ها و حجت الاسلام ها حکومت بر جامعه ایران را حق خود میدانند به آن دلیل است که ما مسلمانیم. اگر ولایت فقیه بر ما حکومت میکند و قانون ما قانون ولایت فقیه و رئیس جمهوری داریم که نوکر دربار ولایت است، درست به آن دلیل است که ما به امام اعتقاد داریم، نه به یکی و یا دوتا بلکه به دوازده تا از آنان. اعتقاد هم داریم که دوازدهمین در عالم غیب میزید و از آنجا ست که مدیریت جهان را بعهده دارد. البته هستند بسیاری که برای ملاقات امام عج  بسوی چمکران میشتابند.

ما شیعیان، عاشق امامان خود هستیم. تولد شان را جشن میگیریم، خیلی سفت و سخت، و در شهادت شان خاک بر سر خود میریزیم و خود را میزنیم. ما به امامت باور راسخ داریم و حکومت را حق امامان خود میدانیم. چون امام پرست هستیم دستگاه فقاهت را پرورش داده ایم که در زمان غیبت عج، احکام الله را به ما بیاموزند. در نتیجه خود را مقلد فقیه و مجتهد ساخته ایم. معاش آنها را پرداخته و در مسند زهد و تقوا نشانده ایم. حرف آنها را بر روی چشم میگذاریم. تعظیم میکنیم و بر دست آنها بوسه میزنیم. آنها را مقدس و روحانی میدانیم. در غیر اینصورت نه آیت الله ای بود و نه حجت الا سلامی و نه اندیشه ولایت در زمان غیبت. اگر به امامت باور نداشتیم، ولی فقیه که نمیتوانست ادعای ولایت کند، آنهم تا قیامت، نه تا فردا و یا آینده ای نزدیک. چرا که باور به امامت یعنی باور به حکومت امام و جانشین او تا ابدیت.

به عبارت دیگر،  چون ما ایرانیان، مسلمان هستیم و امامت را ادامه ی رسالت میدانیم، ولایت حکومت خود را بر جامعه ما یک امر الهی و در همان حال بازتاب راستینی از اعتقادات مردم مسلمان ایران میداند. ما مسلمانان باید خود را خوشبخت بدانیم. چرا که حکومت ولایت، حکومت همان الله ای است که ما پیوسته حمد و ستایش ش میکنیم و در همه حالی از او امداد می طلبیم. کدام حکومت میتواند بالاتر از حکومت الله باشد. حکومت ولایت، حکومت الله است. آقای خامنه ای در آخرین فتوای سیاسی اش اعلام میکند که:

«ولايت فقيه به معناى حاكميت مجتهد جامع‌الشرايط در عصر غيبت است و شعبه‌اى است از ولايت ائمه اطهار (عليهم السلام) كه همان ولايت رسول الله (صلى الله عليه وآله) مى‌‌باشد و همين كه از دستورات حكومتى ولى امر مسلمين اطاعت كنيد، نشانگر التزام كامل به آن است» (ايلنا، ۲۹ تير ۱۳۸۹)

اعتقاد ما به «الله،» به «رسول،» و «ائمه اطهار» است، که اجازه صدور این «فتوا» را به آقای خامنه ای میدهد. اگر ما به این عناصر اسطوره ای که آقای خامنه ای بآنها اشاره میکند، اعتقادی نداشتیم، آیا وی میتوانست ما ایرانیان را به عهد فرعونیان و برده داری باز گشت بدهد؟ این اعتقاد و باور ما به الله، رسول و امام است که به فردی اجازه میدهد که در منظر الله جلوه گر شود و چیزی جز اطاعت و بندگی از ما طلب نکند. تا قبل از ظهور خمینی، این شاهان بودند که ظل الله بودند. هم اکنون نیز اگر الله در سر زمین ما در منظر ولی فقیه تجلی مییابد به آن دلیل است که الله بندگی را به ما آموخته است و چیزی بجز عبد و عبودیت از ما طلب نکرده است. الله فرموده است که نام و اندیشه اش را  باید در همه احوال به یاد داشته باشیم. باید هر روز از صبح سحرگاهی تا سیاهی شب در برابر ش، خود را چهار دست و پا بر زمین افکنیم  بگونه ای که طبق حکم الله هفت نقطه ی بدن ما با زمین تماس حاصل کند تا الله اعتراف مکرر ما را به حقارت و پستی در برابر خود بپذیرد. اگر ما خود را بنده الله نمیدانستیم، اگر به بندگی خود و نیکان خود آگاه بودیم، آیا میتوانستیم در قرن بیست و یکم هم به بندگی در نظام ولایت تن بدهیم؟

درست است که خودرو تولید میکنیم و بر جاده های اسفالته به تردد میپردازیم و یا بر دوش هواپیما ها به سفر میرویم. اما اعتقادات ما  ریشه در دوران بادیه نشین های اعراب در 1400 سال پیش از این دارد. این است که آقای خامنه ای اعلام میکند که حکومت او، حکومت الله است. هم چنانکه حکومت پیغمبر و امامان بعد از او احکام الله را بر زمین پیاده کردند، او نیز برگزیده شده است که ما ایرانیان را براه پیامبر و امام رهنمون سازد. روشن است که اگر حکومت ما، حکومت الله است به آن دلیل است که باور ما به الله تزلزل ناپذیر است. هم اعتقاد داریم که الله، اکبر است و هم اینکه بجز او هیچکس دیگری نیست. یعنی که ما به عبودیت و بندگی، حقارت و خواری خود نمی نگریم، به بزرگی و یکتایی الله است که باور داریم. این است که میتوانیم حکومت خمینی را بپذیریم. تحقیر و توهین او را به جان بخریم. او الله را به حکومت باز گردانده است. اگر آقای خامنه ای امروز اعلام میکند التزام به ولایت مثل التزام به رسالت است و امامت، به دلیل آگاهی او از سلطه ای است که الله، رسول او و ائمه ی اطهار در درون ما بر قرار کرده اند. او بخوبی آگاه است که الله چگونه ما را پرورش داده است و چگونه عبودیت و اطاعت را در ذات ما نهادین ساخته است.

مسلم است که اگر ما الله را پرستش نمیکردیم و به احکام کودکانه و شریعت جابرانه اش وقعی نمی نهادیم، نه حکم قصاص میتوانست اجرا شود و نه احکام سنگسار. نه میتوانستیم یک دست و یک پای سارق را بر عکس یک دیگر منقطع سازیم و نه بهترین جوانان این سرزمین را به جرم «محاربه با الله،» «مشرک» و «منافق» به خاک و خون بکشانیم. فرمان این خشونت و کیفر را الله خود صادر نموده است. برقراری "امنیت اخلاقی، " مبارزه با "هنجار شکنی " و یا "بد حجابی " در حفظ حکومت شریعت است، حکومتی که تحقیر و توهین به زنان را مشروع، قابل توجیه و به چیزی خیلی طبیعی مبدل میسازد. وای از آن روزی که زنی حجاب از سر بر افکند. بدون تردید و بدون درنگ، قیامت برپا شود.  حجاب حکم الله است. اگر اعتقاد داریم که بجز الله هیچکس دیگری نیست، باید به حکم حجاب نیز اعتقاد داشته باشیم و آنرا نیز بعمل در آوریم. آیا چاره ی دیگری هم جز پذیرش حکم الله، داشته ایم؟

آخرین خبرها حکایت از آن دارد که  دست پنج نفر در زندان همدان به اتهام سرقت قطع شد ه است(رادیو فردا، 1/5/89). جالب آنجا ست که تاکنون صدها خبر مشابه شنیده ایم با این وجود بعضا هنوز بر آن باورند که مسئله دین نیست. گویا اینان فراموش میکنند که قطع دست سارق، حکم الله است، نه حکم انسان. حکومت ولایت، مجری حکم الله است. چنین جنایاتی علیه بشریت تنها میتواند در جوامعی واقع شود که به اکبر بودن الله باور دارند. تنها الله پرستان هستند که میتوانند شاهد بر جنایت باشند و دم فرو ببندند. چرا که الله حق اعتراض را از بندگان خود سلب کرده است و آنها را به رعیتی سپاس گزار و قدرشناس تبدیل نموده است.

در چنین شرایطی تدبیر آن نیست که الله و رسول و امام را از درون خود پاک زدایی نماییم بلکه مهم آن است که به خلع حکومت الله در بیرون از خود بپا خیزیم. یعنی که بهمان عملی دست بزنیم که لوتر دست زده است. مارکس میگوید که لوتر ایمان به اقتدار را با بازگرداندن اقتدار به ایمان، ویران ساخت( نقد فلسفه ی قانون هگل، 258). این قول را شاید بتوان چنین قرائت نمود که ما به منظور آنکه تاریخ را بر اساس میل و اراده خود بسازیم، باید اقتدار الله و شریعت او را بر اندازیم  و ایمان به خدا را جایگزین آن نماییم. این بدان معناست که اگر نیازمند باور و ایمان به خداوندی هستیم است باید او را پرستش کنیم بعنوان خالق هستی، نه یک حاکم مقتدر و مطلق که نام خود را الله گذارده است و کیفر دهی کند و کین خواهی در نهایت خشم و خشونت و بیرحمی. 

تدبیر آن نیست که مسئولیت را از دوش دین بر گیریم و بر دوش سیاست بگذاریم. ما باید بتوانیم یکتا پرستی را مناسب با شرایط موجود تراش دهیم. ما باید چهره کریه الله ای که ولایت جلوه آن است به مردم الله پرست نشان دهیم تا بتوانند خدا را فراخور حال خود بسازیم. دوران مماشات با دین دیر زمانی است که بسر آمده است. اما سیاست و فرصت طلبی اجازه نمی دهد که این نبرد آغاز گردد. یکی آیه ی یاس میخواند که این چه تدبیری ست که تاریخ شهادت بر نا ممکن بود آن میدهد. بعضا ما را به دوران ما قبل اسلام باز میگرداند که نشان بدهد که قبل از ظهور الله در صحنه ی فرهنگ ما، ایرانیان بنده و عبد شاهان بوده اند. البته ایراد تی از این نوع بیانگر چیزی نیست مگر هراس از وارد شدن در میدان کار زار نهایی که بوقوع خواهد پیوست صرفنظر از هراس و نگرانی ما. برای ما ایرانیان این کارزار یک ضرورت تاریخی ست. بر ماست که تاریخ را بسازیم و به حکومت الله برای همیشه خاتمه دهیم. این جبهه، یک جبهه ی اختصاصی نیست. هر کس که به سر افرازی و عقل و خرد بشر اعتقاد دارد میتواند با حفظ تمام باور ها و ارزشهای خود وارد میدان نبرد شود. در کارزار با حکومت الله هم دینداران میتواند شرکت کنند و هم بی دین ان هم شاه پرستان میتواند ورود یابند و هم جمهوری خواهان و نیز هم  سبز ها و هم قرمزها. چرا که سرنگونی حکومت الله یک سرنگونی نظری ست. تا به بندگی خود آگاه نگردیم، نظام بندگی بر اساس امامت و ولایت ادامه خواهد یافت.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر