۱۳۹۱ فروردین ۸, سه‌شنبه

الله:
مهربان و بخشنده
و یا کین خواه و کیفر دهنده؟

میگویند خدا بخشنده است و مهربان. بزبان قرآنی یعنی الله الرحمان است و الرحیم. یعنی که این دو مفهوم در باور و اعتقاد ما ایرانیان با هم یکی شده اند و هرگز بین این و آن تفاوتی قائل نشده ایم. در این جا قصد آن را نداریم که نشان دهیم تفاوتی بین خدا و الله وجود دارد و ریشه در دو زبان و فرهنگ متفاوت از یکدیگر. بلکه میخواهیم بگوییم باور به مهربانی و بخشند گی خدا و یا الله، باوری ست ناسازگار با سرشت و فترت الله بر اساس اسناد و مدارک قرآنی.


یعنی اگر بخواهیم باور به بخشند گی و مهربانی الله را در زیر زره بین با دقت بیشتر به آن بنگریم، خواهیم دید که درست است که الله در آغازین سطر قرآن خود را الرحمان الرحیم، به معنای فارسی بخشنده و مهربان توصیف و تعریف کرده است. اما اگر در پی تایید و تصدیق باور خود به متن قرآن، یعنی آنجا که الله بزبان خود سخن میگوید، رجوع کنیم، خدا و یا الله هی را خواهیم یافت، که کین خواه است و انتقام جو. که بر تابنده خشم و خشونت است و قهر و قدرت. او هم حاکم است و قاضی و هم جلاد است و دژخیم. او مالک سهمناک ترین جهانی ست سراسر تنبیه و مجازات، تا ابدیت شکنجه و آزار. بنابراین، خدایی که حاکم است و دارای قدرت بازخوانی و باز خواستی و بازجویی، یعنی خدایی که ما را بزند گی باز میخواند و بحساب نیکی ها و بدی های ما در قیامت رسیدگی نموده، کیفر خواست صادر کند و کیفر دهد، خدایی است با قهر و قدرت نامحدود و خشم و خشونت نا متناهی. آیا میتوان در سرشت چنین خدایی مهربانی و بخشند گی، عفو و گذشت یافت؟ اگر بتوانیم نشان دهیم که پاسخ منفی ست، سوال مهمتری که مطرح خواهد بود آنست که اگر خشم و خشونت و کین خواهی در ذات الله نهفته است، آیا میتوان از پیروان فرمانبردار او چیزی دیگری جز خشم و خشونت، تنبیه و مجازات و سرکوب و بیرحمی، انتظار داشت؟


نو اندیشان اسلامی، ممکن است با ابزار تفسیر و تعبیر کتاب وحی و یا قرآن را که گفتار الله در آن ثبت گردیده، انسانی سازند و سازگار با زمان معاصر. این، اما زمانی میسر خواهد بود که چشمان خود را بر خشم و خشونت و کین خواهی الله و خصلت کیفر دهنده اش، پیوسته بسته نگاه دارند.


این را نباید سخنی تلقی نمود از روی بغض و کینه، و یا بی حرمتی نسبت به الله، بلکه سخنی مدلل، استوار بر اسناد و شواهد قرآنی و یا کلام و گفتار الهی. ما ایرانیان ممکن است که فراموش کرده باشیم که خدا در ایران پیشین از اسلام به چه معنا و مفهومی در تاریخ و فرهنگ ما ظاهر شده است و چه دگرگونی هایی را به لحاظ معنی طی کرده است. اما شناسایی الله امر دشواری نیست. چون الله خدائی است که زنده است. همیشه با ما سخن میگوید و ما نیز به سخن او گوش فرا میدهیم. در کتاب قرآن است که الله میزید. در آنجا ست که الله با ما (بشر) سخن میگوید. آنجاست که الله خود را به ما شناسایی میکند. به ما میگوید که او کیست، چه میگوید، چه میخواهد و چه اندیشه کند و دارای چگونه شخصیتی ست و بر چه اساسی تصمیم گیری نموده و اوامر و فرامین خود را صادر میکند. الله هی که در کتاب قران سخن میگوید، زمان را به انجماد در آورده و بر آن سلطه افکنده است. هستی او مطلق و فنا ناپذیر است. غیر قابل تغییر و مستقل از زمان است. تا کنون نیز به عنوان حاکم بر دو جهان بیرون و درون به زندگی خود ادامه داده است.


رمز تداوم زندگی الله را البته که باید در ذهن جماعت نیز جستجو نمود. کیست که الله را چیزی جز بخشنده و مهربان تصور کند؟ کیست که در سخاوت و رحمت الله شک و تردیدی بخود راه دهد؟ ایمان و باور به رحم و شفقت الله در نهاد ما چنان قوی و تزلزل ناپذیر گشته است که کوچکترین شک و تردیدی هم نسبت به آن بخود راه نمیدهیم. چنان واضح و روشن است که هر گز نمیتواند مورد سوال قرار گیرد. از خود هرگز سوال نمیکنیم که چگونه دریافته و آموخته ایم که الله بخشنده و مهربان است. که الله بخشنده چه چیزی ست و چه کس و یا کسانی را مورد بخشایش قرار میدهد؟ آیا الله از گناه و تقصیر کسی نیز میگذرد؟ آیا نخستین را بخاطر دومی عفو مینماید؟ آیا آنها را که از امر و فرمان او تجاوز نموده و یا سرپیچی میکنند، مورد بخشش قرار میدهد؟ آیا بخشش و مهربانی الله، عمومیت داشته و عامه را صرفنظر از کردار و گفتار شان در بر میگیرد یا تنها شامل حال افراد خاصی میشود؟ آیا تا کنون کتاب قرآن را، آنجا که خدا خود را شناسایی میکند، گشوده ایم که الله را دریابیم همانگونه که خود سخن میگوید؟


البته بین آیت الله های حوزه های علمیه و بعضی از فیلسوفان و دانشمندان دانشگاهی اختلاف هست که قرآن کلام الله است و یا پیامبر محمد در آن کلمات دخل و تصرفی هم داشته است. که گفتار قرآنی، کلام خدایی ست که جهان را به خلقت آورده است ( آیت الله سبحانی)، یا کلامی ست که باذن خدا از زبان و اندیشه محمد تراویده است (عبدالکریم سروش). که خود بحثی است که بنا گذارده شده است بر این باور که کلام الهی دارای چنان عمق و معنا و مفهومی ست، ما وراء درک و فهم بشری، چون در هر دو صورتش، کلامی ست آسمانی و الهی. چه الله را سخنگو بدانیم و چه محمد را الله و گوینده بدانیم، تفاوتی ندارد. چون از تقدس کلمات الهی چیزی نکاهد. بهمین دلیل نیز باور دارند که کلام الهی چیزی است بیش از آنچه میگوید. در درون و باطن ش است که حقایق نهایی را آشکار ساخته است. باید در آن غوطه ور شوی تا بیابی آنچه نهانی ست. در اینکه قرآن کتابی ست آسمانی و در برگیرنده مفاهیمی ماورا دنیای مادی، جنگ و جدلی نیست. حتی آقای عبدالعلی بازرگان، مانند پدر گرامی شان که از فرمول های مهندسی مانند ترمو دینامیک برای اثبات وجود خدا استفاده میکرد تا آنجا پیش میرود که میگوید از علم کامپیوتر و مغز اطلاعاتی میتوان برای ثابت نمودن وحی سود جست.


اما در بحث کنونی مهم نیست که الله یا محمد است گوینده حقایق نهایی و نهانی در قرآن کتاب آسمانی. آنچه دارای اهمیت است این است که گوینده قرآن همانگونه که خود را توصیف میکند، یعنی الرحمان و الرحیم هست و یا بعکس بیرحم است و انتقامجو.


اگر کلام الهی را همانگونه بخوانیم که معنی دهد نه آنگونه که به آن، معانی خود را تحمیل کنیم، دریابیم که الرحمان و الرحیم صفاتی هستند که در آغازین سطر قرآن، الله برای وصف و توصیف نام خود بکار میگیرد، نه برای توضیح و تشریح افعال خود. الله چگونه هست خود را بیان میکند، نه چگونه می باشد خود را.


استاد علامه محمد حسین طباطبایی، مولف تفسیرالمیزان، در تاویل بسم الله الرحمان رحیم، صفت بودن الرحمان و الرحیم را تایید نموده و میگوید که هر دو دارای یک ریشه لغوی هستند و از کلمه «رحمت» مشتق میشوند. وی توضیح میدهد که:


«الرحمان الرحیم» - این دو وصف از ماده «رحمت» گرفته شده اند و رحمت در اصل بمعنی حالت نفسانی خاصی است که موقع مشاهد منظره نیازمندان و بیچارگان، بانسان دست میدهد و او را وادار میکند که برای رفع نواقص و تامین احتیاجات آنان بکوشد. و این معنی بعد از تحلیل به« بخشش و دهش برای رفع نیازمندیها» باز میگردد، و البته هر گاه در مورد خداوند استعمال شود، منظور همین معنی است نه آن حالت نفسانی»( تفسیرالمیزان، جلد اول،ص 19).


استاد علامه در این تاویل ریشه کلام الهی را در زبان و فرهنگ بشری می جوید. رحمت در قاموس انسانی عملی است که در نتیجه متاثر شدن احساسات به فعل در میاید. و به بخشش و دهش منجر میشود. اما استاد علامه بر آن است که رحمت الله وقوع می یابد بدون آنکه الله تحت تاثیر عوامل بیرونی دچار احساسات خود شود. الله موجودی است نه مثل انسان بلکه موجودی عاری از احساسات و عواطف انسانی، اما با این وجود به عملی دست می زند که داتا انسانی ست.


استاد در ادامه تاویل خود میافزاید که:
«از طرفی رحمان چون صیغه مبالغه است بر فزونی و کثرت دلالت دارد و بهمین مناسبت است که گفته میشود رحمان دلالت بر رحمت عامه دارد که شامل تمام انسانها اعم از مومن و کافر میشود و در قرآن هم غالبا بهمین معنی استعمال میشود» (همانجا).


بنا بر تاویل استاد علامه، رحمت الله هم مصداق خصوصی دارد و هم عام. از اینرو بوده است که صفات رحمان و رحیم را برای توصیف خود بکار گرفته است که رحمت خود را هم جنبه عام بدهد و هم جنبه خاص. استاد علامه میگوید الله وقتی میخواهد رحمت خود را شامل عام سازد و همه انسانها اعم از مومن و کافر را در بر گیرد از صیغه مبالغه رحمان استفاده میکند. و وقتی می خواهد رحمت خود را بشکل خاص بکار گیرد الله از صفت مشبهه رحیم استفاده میکند که مخصوص مومنان دانسته اند که دارای استمرار و دائمی ست(20).


این تاویل از نیت الله هرگز بدان معنا نیست که الله بخشنده گناه است و گناهکار و یا عفو کننده خطا است و خطا کار. او دهنده رحمت است، نه بخشنده گناه، به معنی عطوفت و مهربانی، یعنی گذشت و خود داری از تنبیه و مجازات متهم به گناه و گناهکاری. چرا که الله بر کنار است از هر گونه حالات نفسانی و احساسات و عواطف انسانی. در هیچ کجای قرآن ذکری از گذشت و چشم پوشی و گذشت الله و نادیده گرفتن خطا و گناه نشده است. بویژه اگر آن گناه از شرک و یا کفر برخیزد. حتی زمانیکه صیغه مبالغه رحمان بکار گرفته میشود که نشان دهد رحمت خدا جنبه عام دارد، به دشواری میتوان باین نتیجه رسید که الله گناهکاران، خطا کاران و یا کافران را مورد عفو و آمرزش خود قرار میدهد. الله پیوسته از عدالت و خصلت کیفر ده خود سخن میراند.


روش استاد علامه طباطبایی در تاویل کلام الهی بر این اساس قرار گرفته است که تنها از عقل و خرد الله در تفسیر آیه های قرآنی استمداد گیرد و عقل و خرد خود را معوق نگاه دارد، مبادا که اصالت سخنان الله به قصد و نیت بشری آلوده شود. باین منظور برای تاویل و فهم هر آیه ای به متن قرآن رجوع نموده و در تایید و تصدیق تفسیر یک آیه به آیه های دیگر استناد میکند. استاد علامه برای تاویل صفات الرحمان و الرحیم الله به دو آیه 5 و 75 از سوره مریم استناد میکند تا نیت الله را مبنی بر بخشایش عام اعم از مومن و کافر، به ثبت برساند. اولی میگوید: «الرحمن علی العرش استوی» (طه-5) و یا به ترجمه استاد «خداوند بخشنده بر عرش تسلط کامل دارد». وی در تاویل از این آیه میافزاید که «عمومیت رحمت در اینجا از عمومیت عرش فهمیده میشود». و سپس آیه 75 را شاهد میآورد که میگوید: « قل من کان فی الضلاله فلیمدد له الرحمن مدا» ( مریم 75). و یا «بگو خداوند بخشنده مدتی افراد گمراه را مهلت میدهد». که استاد علامه در تاویل آن خاطر نشان میسازد که« چون موضوع سخن افراد گمراه است عمومیت رحمت فهمیده میشود».


روشن است که استاد علامه فن تاویل را در خدمت گرفته و به الله چیزی نسبت میدهد که هرگز نمیتوان الله را با آن شناسایی نمود. چرا که در این دو آیه نیز بخشند گی، صفت الله است و توصیفگر آنچه الله هست، به فعل و به آنچه الله عمل میکند و به فعل در میآورد ربطی ندارد . اگر از کلمه «عرش»، معنای عمومیت فهمیده شود، ضمن اینکه یک معنای تحمیلی ست،تعریف کننده فعل سلطه داشتن است. این سلطه الله است که عمومیت دارد، نه بخشند گی او. در آیه بعدی نیز فعل «مهلت دادن» است که عمومیت دارد. الله به گمراهان مهلت میدهد که تسلیم شده و سر اطاعت فرو آورند، آنها را مورد بخشایش قرار نمیدهد. صفت عادل که مخصوص الله است و در سرشت او ست، با عفو و آمرزش مجرم و گناهکار علیرغم تمرد و سر پیچی، سازگار نیست.


اگر کلام الله را بعنوان ابزار شناخت وی بکار گیریم می بینیم که الله شباهت بسیاری دارد به مردمانی که در دوران بدوی و بادیه نشینی زندگی میکردند و به صورت عشیره و قبیله سامان یافته بودند. الله تبلور و تجسم آن دوران است. انتقام جویی و کین خواهی ریشه در زندگی ایلی دارد و قبیله ای، یعنی رقابت و حسادت و در نتیجه جنگجویی و جنگاوری، خونخواهی و خونریزی، شیوه اصلی زندگی بوده است. بهمین دلیل ،نظام ایلی و قبیله ای نمی توانست از نظمی پایدار برخورد باشد و پیوسته آبستن تحول و دگرگونی بوده است. اما دگرگونی در جامعه ایلی و قبیله ای لزوما با تحول در روابط مادی و تولیدی آغاز نمیگردد بلکه در این دگرگونی، تحول در روابط بشر با ما بعد الطبیعه پیشی میگیرد. واقعیت موجود، دروغین و ظاهری و هستی وجود انکار میشود تا نظامی استوار بر حقایق نهایی، یعنی آنچه الهی و حقیقی است، بر قرار گردد. در این گذار رابطه مردم با الله است که دستخوش تحول و دگرگونی میشود، نه روابط مادی و شیوه ی تولید اجتماعی. بشر از خالق الله که یکی از سه بت حاکم بوده است به مخلوق الله تغییر مییابد. الله خالق بشر میشود و بشر مخلوق الله. که الله از یک بت، ساخته شده از مواد خاکی و سنگی بدست مهارت و دانش بشری، تبدیل به موجودی شود قادر به دیدن و شنیدن بدون آنکه دیده شود و جسم ش با وجود مادی احساس گردد. در پروسه این گذار، الله بی جان و بی روح، سامت و ساکن به آسمانها پرواز میکند و از منظر انسانها ناپدید میشود. اما با توشه ای از زبان و فرهنگ عرب، تبلور زمان و مکانی خاص از تاریخ و چگونگی گذر روزگار. الله تنها با این زبان و این فرهنگ است که میتواند تکلم نموده و از یک بت بی جان، سامت و نابینا به یک موجود جان دار، گویا و بینا تبدیل شود. باین دلیل الله تنها میتواند خلق و خوی زمان ویژه ای را برتاباند.


آنچه به الله، آن که تا چندی پیش بت ی بی جان و بی حرکت در مکانی ساکن بود، زندگی می بخشد قهر و قدرت است. که دارای ماهیتی ست مادی. این واقعیتی است آشکار در کلام الهی. الله خود را خالق جهان تعریف نموده و دانا و بینا بر کل هستی ( کل شی قدیر). الله خود را حاکم نهایی و شاهد بر اعمال هر جنبنده ای معرفی مینماید. او به نیات و غرایز نهانی و آنچه در درون هر جنبنده میگذرد، آگاه است. الله دیگر حاکم بر ایل و قبیله نیست، بلکه حاکم بر جهان است. اما همان جهانی که سامان آن ایل است و قبیله، یعنی جهانی محدود و متناهی. چنین قدرتی مگر می تواند چیزی دیگری از مخلوق خود جز تسلیم و اطاعت بخواهد. این فراخوانی به تسلیم و اطاعت تمام و کامل است که محور اصلی کلام الهی ست، نه بخشند گی و مهربانی. الرحمان الرحیم، کلامی ست توصیفی. الله آنها را بکار میگیرد که خود را وصف کند. بخشند گی و مهربانی نمیتواند در نهاد و سرشت الله باشد چرا که نمیتواند سازگار با قدرتی باشد که ناشی از توانایی در بازخوانی از مرگ به زندگی بمنظور بازرسی و حساب رسی. یعنی عدالت و کیفر دهی. اگر الله بخشنده و مهربان بود، او دیگر نیازی نداشت به بازجویی و بر قراری بارگاه تنبیه و مجازات ابدی.


الله خود را مالک دو عالم و یا رب العالمین معرفی میکند. الله نه تنها مالک بیرون و درون است، بلکه مالک بهشت و دوزخ هم هست. رحمت او ناشی از قدرت فرمانروایی ست. الله دارای چنان قدرتی است که میتواند بخشنده زندگی ابدی باشد، در محلی امن و امان لبریز از آسایش و آرامش و حوری های زیبا و خدمتگزار و مهربان. اما الله این سعادت ابدی را به آن کسانی می بخشد که نیکو کار بوده اند و با تقوا و ایمان بدون کوچک ترین شبه ای به یکتایی و وحدت الله. مسلم است که نمیتوانی نیکو کار باشی اما سر تسلیم و اطاعت در برابر الله فرود نیاوری. الله، رحمت خود را به آنهایی هدیه دهد که فرمانبرداری و تسلیم و اطاعت خود را در زندگی مادی و دنیایی در آن روزی که الله همه را بزند گی باز میخواند و مورد بازجویی قرار میدهد، یعنی در قیامت و در دادگاه الهی به ثبت برساند. بگذریم که الله عادل است و بی نیاز از گواه، مکافات کند.


واضح است که در برابر نیکو کاران، یعنی آنان که در سجده های طولانی از بار سنگین گناهان شان کاسته اند، بدکاران قرار گرفته اند که فریب شیطان را خورده اند و از فرامین و اوامر الله سرپیچی نموده، قدرت لایزال وجود یکتای او را مورد سوال قرار داده اند. الله دوزخ را برای گمراهان ساخته است، برای آنان که از تسلیم و اطاعت در برابر الله سر باز زده اند. اینان بدکاران هستند که کیفر خواست شان، آنها را برای مجازات و تنبیه ابدی بدوزخ میکشاند. به عبارت دیگر، الله تنها آنهایی را می بخشاید که تن به اسارت و بندگی بدهند، مطیع و فرمانبر باشند.


کمی گردش در قرآن و یا محلی که الله در آن می زید، این واقعیت را آشکار سازد که بخشایش و مهربانی و عفو و عطوفت الله شمول عام ندارد و تنها شامل حال خواص و یا مومنین میشود. الله ای که در قرآن زندگی میکند از گناه و خطای هیچ بنده ای نمیگذرد. رفتار و گفتار و افکار هر جنبنده ای را الله در دفتر اعمالش به ثبت میرساند که در روز حسابرسی آنرا میگشاید تا کیفر گناهکار و مجرم را معین سازد. الله در قرآن مکرر باین موضوع اشاره دارد که الله کیفر دهی است که به هیچ قیمتی حاضر به مصالحه و مذاکره نیست، حتی رشوه و هدیه هم سبب نمیشود در کیفر گناهکاران و مجرمین، کوچکترین تجدید نظری کند. دو آیه در سوره بقره این موضوع را صریح و شفاف بدون هیچ ابهامی بیان میدارد:


در سوره بقره آمده است( آیه 48-123) «از آن روز بترسید که هیچکس بجای دیگری مجازات نمیشود و وساطت و توصیه کسی پذیرفته و هدیه و رشوه و جریمه و عوض از کسی گرفته نمیشود و در حق کسی کمکی بعمل نمیآید» ( طبقات آیات، خلیل صبری، ص 838).


و در همان سوره(آیه 281) «از روزی بترسید که همه در آن روز بسوی خدا بازگشت میکنید و هر کس به نتیجه اعمال خود بی کم و کاست خواهد رسید و بکسی اندک ظلمی نمیشود و تبعیضی وجود ندارد» (همانجا ض 389).


الله همه را با یک نظر می بیند. این نیست که نیکی ها و بدیها را بدون پاداش و جزا گذارد. هر کس در هر مقام و منصبی، اگر نیکویی کرده باشد یعنی از ظواهر دنیا رسته و فریب دنیا را نخورده ، هرگز از اندیشه به بزرگی و عظمت الله و خواری و حقارت خود غافل نمانده بوده باشد، مسلم است، پاداش او بهشت است. اما وای اگر که گناهکار و خطا کار شناخته شوی، باید که راه دوزخ را در پیش گیری و تنبیه و مجازاتی دهشت آور از جمله سوختن در آتش را تا ابد پذیرا باشی، یعنی زنده شوی و بار دیگر بسوزی تا بی نهایت، یعنی نه یکبار بلکه هزاران بار مکرر. میزان تنبیه و مجازات الله بسیار سخت و شدید و بیرحمانه است، ماورای میزان و تصور بشری ست. الله عادل است و کیفر دهنده. فرمانروایی که در روی زمین زندگی میکند، میسوزاند یکبار و نابود میسازد، بود را. اما الله، گناهکار و مجرم را میسوزاند تا ابد. الله در آیه ای از سوره ابراهیم توضیح میدهد که در روز قیامت مثلا کسی که متهم به « لجاجت» شده است یعنی کسی که در شک و تردید نسبت به وجود و هستی الله، اصرار ورزیده است، باید در انتظار چه عقوبتی بوده و چگونه تا ابد در آتش خواهد سوخت:


«وقتی روز قیامت باب محاسبه را باز میکنند هر فرد سر کش لجوج در آنجا سر افکنده و خوار میشود در پشت سرش آتش دوزخ شعله میکشد و آبی که می آشامد کثیف و لجن است. آن آب پلید را مرتبا می نوشد و لی بهیچ وجه تشنگی او را رفع نمیکند- از هر طرف علایم مرگ او را احاطه کرده اما برای آنکه همیشه عذاب بکشد نمی میرد باین ترتیب تا ابد درد و رنج اطراف او را فراگرفته است»(همانجا ص859)


به عبارت دیگر خشم و خشونت الله پایان ناپذیر است. قهر او چنان سهمگین است که ترس و هراس را بر سراسر وجود آدمی مستولی و اندیشه مقاومت را در ذهن مخلوق فرمانبر نابود میسازد. در حالیکه الله در تنبیه و مجازات کسی که بر لجاجت اصرار ورزیده است کوچکترین گذشت و نرمشی از خود نشان نمیدهد، آنها را که ایمان آورده و خود را تام و تمام به امیال وی تسلیم نموده اند - یعنی مومنان را پاداش میدهد و رهسپار بهشت میسازد. زندگی ابدی را به آنان می بخشد. در این بهشت است که حوریان باکره پاداش آن مومنان خواهند بود که در راه و بخاطر تحصیل رضایش به جهاد و شهادت پرداخته اند. الله در سوره نساء در حالیکه وعده آرمیدن در بهشت در کنار زنهای زیبا را به مومنان میدهد بر خشم و خشونتی که در انتظار گناهکاران، یعنی کافران است، تاکید میکند:


«آنان که بآیات ما کفر ورزیدند بزودی آنها را در آتش دوزخ سرنگون میسازیم هرچه پوست بدن آنها بسوزد بجای آن پوست دیگری ایجاد میکنیم تا سختی عذاب را کاملا بچشد- خداوند قادر و دارای حکمت است اما آنها که ایمان آوردند و رفتار نیکو پیشه کردند آنها را وارد در بهشت هایی میکنیم که جوی های آب در آن جاری است والی الابد در آن میمانند و دارای زنهای زیبا و پاکیزه ای هستند و در سایه ممتد مرحمت خدا میآرمند» نساء 56- 57( همانجا، ص842).


الله را در واقع باید اول مالک دوزخ دانست، بعد مالک بهشت. در لباس رب العالمین و یا ارباب بهشت و دوزخ است که الله در قیامت دفتر اعمال هر جنبنده ای را میگشاید و با دقت بسیار بحساب هر یک رسیدگی نموده و عقوبت و پاداش همه افراد را صادر میکند. قیامت روز خواندن نامه ی اعمال است. چگونه ممکن است که الله از گناه و خطای کسی بگذرد؟ شک و تردید نسبت به خصلت کیفر ده الله، شک و تردید است به اصل معاد و قدرت الله در باز خواندن بشر به زندگی و روز حساب رسی. اگر قرار بود که الله گناهان و خطاهای مخلوق را ببخشاید، الله چه نیازی برای نگاهداری نامه اعمال بندگان خود داشت. در آن صورت نیز نیازی به روز حسابرسی و یا قیامت نبود. چرا که تفاوت و تمایز بین خوب و بد ناپدید میشد، زشتی ها و پستی ها و پلیدی ها همه از میان میرفتند، تنها خوبی میماند و زیبایی. نه خشمی میماند و نه خشونتی. به عبارت دیگر، بخشند گی الله، معاد و یا بازگشت مردگان بزند کی برای حسابرسی نهایی را، تهی از معنا و مفهوم و باطل می سازد. اگر بخشایش الله دارای عمومیت باشد و همانطور که کمی زود تر استاد علامه طباطبایی خاطر نشان ساختند که صفت رحمان عام است و رحمت الله به یکسان مومن و کافر را در بر میگیرد، مالکیت الله بر دوزخ را هم بیهوده و غیر ضروری میسازد. اما الله هی که در قرآن زندگی میکند، بخشنده همه و هر چیزی هست، مگر بخشنده گناه و خطا. قدرت الله را باید ناشی از قدرت کیفر خواهی او دانست. او دهنده کیفر است. آنچه مالکیت الله بر بهشت و دوزخ را توجیه میسازد، قدرت کیفر خواهی ست که در ذات الله نهفته است، نه بخشند گی و مهربانی.


قرآن سرشار از آیه هائی ست مبنی بر اخطار به مشرکین و کافرین و منافقین. آنها را مکرر بدترین و زشت ترین جانوران روی زمین توصیف، نموده ،ستمکار، ظالم دروغگو و تهمت و افترا زن قلمداد میکند. الله پیوسته خبر از عقوبتی هولناک ی میدهد که در انتظار کافران و مشرکان است .


قرآن میگوید که مشرکان نه تنها سر تسلیم فرود نمی آورند بلکه مردم را به سر پیچی نیز تشویق میکنند. از همین روی ست که آنها تا ابدالدهر در دوزخ خواهند سوخت.


خداوند کافران و ظالمان را هرگز نمی بخشد و به راهی نمی برد جز راه جهنم که الی الابد در آن خواهند بود و این برای خدا خیلی آسان است- نساء 167-169 (همآنجا،ص 290 ).


هیچ چیز مثل شرک هر گز نمیتواند الله را آنقدر خشمگین و عصبانی سازد. او فرمان صادر میکند که:


هرگز برای خدا شریکی فرض نکن و گرنه به عقوبت و خذلان ابدی دچار خواهی شد- خدای تو حکم فرموده که بجز او دیگری را پرستش نکنید-اسراء – 22و 23(همانجا، ص305).


الله مخلوق خود را هرگز در پرستش آزاد نمیگذارد و حق گزینش را در نهاد او نمی بیند. الله از داشتن شریک آنقدر بیزار است و تنفر دارد که اگر به اندیشه هر کس که خطور کند انتقام الهی شامل حالش خواهد شد. آنچه به شرک میانجامد، علاقه و سر سپردگی ست به دنیای مادی، شیفته زرق و برق بودن است و تجملات و تشریفات ، غرق شدن در لهو و لعب است و طرب و شادی. این ها همه اعمالی است مبنی بر فراموشی وجود و حضور الله در اندیشه و در رفتار، مبنی بر نفی و مقاومت در برابر نظم و فرمان الهی. الله به مخلوق خود در بهترین وجه اش همچون یک رعیت مینگرد که نمیتواند و جودی مستقل از مالک داشته باشد. چنین رعیتی البته اعتبار و منزلتی بالاتر از یک برده ندارد. مقاومت و نفی اسارت و بندگی است که شرک خوانده میشود. عدم اعتقاد به معاد، یعنی نفی قدرت لایزال الله در بازگرداندن مردگان به زندگی. الله بنده مخلوق خود را بر زمین گسیل داده است و همه نعمات و منابع طبیعی را برای او فراهم آورده است- رحمت خود را شامل حالشان ساخته است، تا به راهی که الله تعیین و تعریف کرده است زندگی خود را سپری کنند نه در راهی قدم بگذارند که سبب دوری و غفلت از وجود و قدرت لایزال الله شود. آنکس که نتواند زندگی خود را وقف اندیشه به الله کند و از وابستگی وجود خود به و جود الله سر باز زند، مهم نیست در کدام رتبه و مرتبه در دنیا قرار گرفته است، مجازات خواهد شد. کیفر الله فقط فرعون و فرعونیان را در بر نمیگیرد، بلکه هزاران هزار رعیتی که زندگی را دوست دارند و به زندگی عشق میورزند و شیفته زندگی و لذایذ و زیبایی های زندگی هستند نیز در بر میگیرد. الله همین موضوع را در نظر دارد وقتی میگوید:


«بعضی از مردم شرکاء و نظایر ی برای خدا قائل میشوند و آنها را مانند خدا دوست میدارند در صورتیکه محبت اهل ایمان بخدا از این محبت ها شدیدتر است اما آن مردم ستمکار اگر درست نگاه کنند می بینند که قوه و قدرت در کائنات مخصوص خدا ست و انتقام خدا از مشرکین بسیار سخت است»-بقره-165،( طبقات آیات، ص 280).


سخن الله صریح و شفاف است و خصلت خود را که عبارت است از کین و کیفر و انتقام جویی، آشکار میسازد. این خشم و خشونت پایان ناپذیر است که الله به ستمکاران، یعنی آنان که از دیدن قدرتی که تنها میتواند در فترت و ویژه الله باشد سر باز میزنند، ارزانی میدارد. روشن است که الله نه فرمانروایی را نفی میکند و نه آنرا زشت و پلید بشمار میآورد. الله خود در پی فرمانروایی ست، و برقراری نظام تسلیم و اطاعت که ذاتا در خصومت و ستیز است با گزینش و خود مختاری انسانی. در این جا ستمکار را نباید حاکم ظالم و مستبد دانست بلکه هر گونه چرخشی بسوی آزادی است که ظلم و ستم محسوب میشود در قاموس قرآنی.


الله در جایی دیگر با باطل اندیشان که آنها نیز از نوع ستمکاران هستند، اتمام حجت میکند که به خطای خود زمانی آگاه میشوند که دیگر کار از کار گذشته است و امیدی برای نجات نیست:


در روز قیامت پیشوایان باطل از پیروان خود دوری میجویند و در آن روز عذاب خدا را هم عابد و هم معبود باطل با چشم خود می بینند و تمام وسایل نجات از آنها قطع میشود- بقره-166(همانجا، ص281).


الله با انسانی که شرک را بر میگزیند، یعنی انسانی که را ه خود رود و از ورود به را ه مستقیم که الله در پیش پایش گذارده است، سر باز میزند، هرگز سر آشتی ندارد. اگر شرک گناهی ست نا بخشودنی و سزاوار چنان عقوبتی نا گفتنی ، چگونه میتوان الله را رحمان دانست و رحمت او را عام تعریف نمود. چگونه ممکن است که الله شرک و کفر را بزرگترین گناهان بشمار آرد، ولی برای آن کیفری تعیین نکند و مورد عفو و بخشایش قرار دهد؟ الله همه جا مشرکین و کافر ین را دشمنان اصلی خود شناسایی میکند. الله بجای آنکه خود را از کین خواهی و انتقام جویی برهاند خون آنان را که به یکتایی او شک و تردید دارند، مباح ساخته است و مخلوق خود را موظف نموده است که در نابود ساختن آنها به جهاد دست زنند. بعبارت دیگر در منظر الله شرک و کفر گناهانی هستند که بالاتر از آن گناهی هرگز نیست. بر خلاف هر جرمی که ممکن است شامل بخشایش شود، شرک و کفر، هم گناه هستند وهم جرائمی نابخشودنی. نمیتوانی تسلیم نموده خود را به چیزی یا کسی مگر ذات الهی، یعنی که باید بنده خدا باشی. الله دوست ندارد که به کسی دیگری بیش از او عشق به ورزی و یا کسی یا چیزی را بجز او مورد پرستش قرار دهی. الله تسلیم و اطاعت مطلق را دوست دارد. یعنی آنها که خود را باو میسپارند و لحظه ای از اندیشه بوی غافل نمی شوند. آنها که پیوسته و مکرر طلب مغفرت کنند، به وظایف خود عمل نموده و احکام الهی را بانجام رسانند. آنها که خود را در روز 17 بار در نهایت عجز و ذلت به پایش اندازند و حمد الله را گویند.


اگر الله رحیم است به آن دلیل است که مومنان راه او را برگزیده اند و طبق میل او رفتار نموده اند. رحمت و پاداش به آنها، به هیچ وجه الله را بخشنده و مهربان نمیکند. اگر الله از جرم و خطا، گناه و انحراف، که کفر و شرک هم از بزرگترین آنها هست، گذشت، وصف الله نیز به فعل در خواهد آمد، نه تنها الله الرحمان و الرحیم و یا بخشنده و مهربان هست، بلکه رحمان و رحیم هم میشود. الله اما، همچنانکه در رجوع به متن قرآن در یافتیم، هرگز سر آشتی با گناهکار و خطا کار و منحرف،کافر و مشرک و منافق را ندارد. هیچ رحم و مروتی به آنها نشان نمی دهد. شفافیت و صراحت کلام الهی ماورا هر گونه شک و تردید یست. الله نه تنها از آنان در آن دنیا نمی گذرد و آنها را محکوم به سوختن در آتش سوزان دوزخ تا ابد میکند و از آنان انتقام میگیرد. در این دنیا نیز هرگز امری بر بخشایش و آمرزش گناه گناهکاران و جرم مجرمین در قرآن صادر نکرده است. در این دنیا نیز قصاص است و حد و تیغ و تازیانه، سنگسار است و گردن زدن با شمشیر، بویژه اگر مجرم، کافر و یا مشرک باشد. هدف الله البته تنها تنبیه و مجازات مجرم و گناهکار و جلوگیری از وقوع جرم در آینده نیست، بلکه بر قراری نظامی است بر اساس فرمانروایی و فرمان بری، چنین نظامی تنها میتواند بر اساس جزا و پاداش از یکطرف و قهر و خشونت از دیگر طرف، بر قرار گردد. رحمت و بخشش از یکطرف بیرحمی و کین خواهی از طرف دیگر. فرمانروایی الله تنها از طریق خشم و خشونت و بیرحمی ست که تامین میگردد. الله برای مجازات مجرم در این دنیا نه تنها به ابزاری متوسل میشود که عمیق ترین درد و صدمه را به جسم مجرم وارد کند بلکه به روح و جانش نیز صدمه زده و شخصیت او را به خواری و حقارت و تخریب میکشاند. حکم بریدن دست و پا به جرم دزدی و یا سنگسار بجرم زنا، نمیتواند بر فرضیه ای جز بر شرور بودن سرشت انسان و عدم امید به بازگشت وی به درستی و صلح جویی و رستگاری، بنیان گذارده شده باشد. انسان متمرد و گناهکار را تا ابد نفرین و محکوم میکند. نیاز الله به تنبیه و مجازات، مثل نیاز فرمانروایی ست که نه در آسمانها بلکه بر روی زمین میزید. خدایی که شرارت در سرشتش نهاده شده نمیتواند بخشنده و مهربان باشد.


در چنین صورتی آیا میتوان از پیروان و جانشینان الله که اریکه فرمانروایی را در انحصار خود در آورده اند، چیزی جز خشم و خشونت و قهر و سرکوب انتظار داشت؟ آیت الله ها و حجت الا سلام های حاکم را باید پیروان صدیق الله دانست. آنها هستند که اسلام راستین، اسلام ناب محمدی را در این دنیا بنیان گذارده اند. بی جهت نیست که آیت الله ها آماده اند که هر هزینه و هر گونه ناملایماتی را تحمل کند تا به اسلحه نهایی در تخریب و ویرانی دست یابند. در پی اجرای منویات الله، مکافات کنند بدون اینکه نیازی به گواه و شاهد باشد. تنها از طریق خشم و خشونت و کین خواهی است که فرمانروایی الله بر قرار و مستقر شود، نه مسالمت و صلح جویی و یا عفو و گذشت و چشم پوشی، که این ناسازگار است با سرشت کیفر دهنده ذات الهی.


فیروز نجومی
fFiroz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر