۱۳۹۱ فروردین ۶, یکشنبه

بهار عربی: بیداری اسلامی و یا اشتیاق آزادی

کسی با اطمینان نمیتواند بگوید که دقیقا چیست که مردم را در کشور های شمال آفریقا که در طول تاریخ به استبداد خو گرفته اند، بر انگیخته است. چه میخواهند و بکجا رهنمون میشوند؟ به لحاظ ساختار سیاسی و اقتصادی این کشور ها شباهت بسیاری به یکدیگر دارند. همه از یک نوع بیماری(ها) رنج میبرند، بیماری دیکتاتوری، یعنی خشم و خشونت و بیرحمی، بی عدالتی و نا برابری های اجتماعی، فقر و تنگدستی، تورم و بیکاری. در این جوامع نهاد های جامعه مدنی در طفولیت سرکوب و تحت خفقان سیاسی از رشد و نمو باز ایستاده اند. البته دیکتاتوری شاهنشاهی سبب افزایش احترام و اعتبار نهاد های دینی گردیده و آنها را نا خواسته آماده جانشینی خود نمود.  
مردم این کشور ها از بستر جامعه ای بیمار ست که برخاسته اند، شاید خیلی زود باشد که بگوییم که آنها اشتباهی که ما ایرانیان مرتکب شده ایم تکرار نمیکنند و بدامن دین پناهنده نمیشوند.

اما بر حسب مشاهدات موجود، تاکنون هیچیک از این کشورهای مسلمان، نجات را در دین اسلام جستجو نکرده اند. شاید به آن دلیل که مردم مسلمان شمال آفریقا در مقایسه با مردم ایران، کمتر دچار فریب دین هستند. چرا که در این کشورها دم و دستگاه عریض وطویلی بنام حوزه های علمیه وجود ندارد که آموزش فریب و ریاکاری را به یک حرفه ی چرب و پر نان و آبی، مبدل سازد. در این حوزه هاست که اجتهاد آموخته میشود و زمینه ی ارتقا به راس، فقیه و عالم، آیت الله و حجت الالسلام  و اشغال "مرجع تقلید،" را بوجود میآورد. مراجع تقلید بیشمارند و کمتر کسی میداند که آنان چگونه به رفیع ترین مقام حوزه ای  رسیده اند. مرجع تقلید، مرجعی  ست مقدس و فرا زمینی، برخوردار از احترام و اعتبار در نزد مردم. مرجع ظاهرا به لحاظ ریاضت و کناره گیری از زندگی مادی به آن درجه از وارستگی و بی نیازی میرسد که میتواند دریافت کننده "وجوه " از مردم شود، در آمد و ثروتی هنگفت که بخشا هزینه نگاهداری دین و سنت و مدیریت حوزه ها میشود. شاید به مذاق برخی از ایرانیان خوش نیاید اگر بگوییم که اعرابی که دین اسلام را در نهاد ما ایرانیان فرو نمودند، احتمال بسیار زیادی دارد که عروس آزادی را به بر بکشند و بسوی روشنایی و بینایی بال و پر گیرند و ما همچنان امید به الله ای ببندیم که در اکبر بودنش شک و تردید بسیار است.

آنچه جوامع عرب شمال آفریقا، از لیبی گرفته تا مصر و از تونس تا یمن را از جامعه ی ایران جدا میکند آن است که هیچ یک، جامعه ای دینی نبوده و نیستند. یعنی که شریعت دین اسلام، نظم و انضباط و قواعد و مقررات اجتماعی را از بیرون تعین و تعریف ننموده و شکل نبخشیده است. دین اسلام یک پدیده ای است که بر آن مهر عرب خورده است، از فرهنگ و ذاتی برخاسته است که عرب بوده است. نیازی به خلق نهادی، مثل حوزه های علمیه برای تبلیغ و ترویج، آموزش و تولید و باز تولید دین نبوده است. چرا که اکثریت مردم کشور های شمال آفریقا سنی هستند. دیدگاه  دین سنت ذاتا نا سازگار است با پرورش  قشری انگلی بنام "روحانیت " مرکب از آیت الله ها، حجت الاسلام ها، علما و فقها، و شبکه ای درهم تنیده، بنام حوزه های علمیه. این بدان دلیل است که بخش سنی دین اسلام( اکثریت مسلمانان جهان) بر آن باورند که با مرگ پیامبر اسلام، رسالت و یا حکومت الهی نیز بپایان رسیده است. حال آنکه جامعه ایران، یک جامعه ی شیعی ست که بر خلاف سنی ها بر آن  باورند که حکومت الهی، با ختم دوران رسالت به پایان نرسد. پس از رسالت، امامت آغاز میشود که تا قیامت ادامه مییابد، آنهم بواسطه ولایت که در حوزه های علمیه، علم الله را آموخته  و به اجتهاد رسیده است.

کشورهای عربی که در آنها شعله های انقلاب فراگیر شده است، دو الگوی جامعه ی اسلامی را در پیش روی خود دارند: عربستان سعودی و جمهوری اسلامی ایران. بسیار بعید بنظر میرسد که قیام مردم عرب که نیروی محرکه و اصلی آن از جوانان تشکیل یافته است، برخاسته است از نیاز به یک جامعه ی اسلامی. کشتی مدینه فاضله ولایت مدتها ست که در باطلاق قدرت زمینگیر شده است. جامعه ی سعودی نیز فاضلابی متعفن بیش نیست. بعید بنظر می رسد بوی تعفنی که از این الگو ها بر میخیزد به مشام جوانان این کشورها نرسد.

الگوی سوسیالیستی نیز دیر زمانی ست که نه تنها در میدان نبرد با سرمایه داری در جهان بلکه در ایران نیز از نظامی پسرونده همچون نظامی ولایت مبتنی بر تسلیم و اطاعت مطلق، شکست خورده است. بنا براین، میتوان گفت که این کشورها تنها میتوانند از غرب و دمکراسی غربی الگو بگیرند. جامعه خود را به میدان رقابت آزاد در همه ی زمینه های اقتصادی و سیاسی، تبدیل نمایند و آنرا همیشه تابع آزادی فرد و حفظ و حقوق آن در برابر قدرت، نمایند. تنها در چنین صورتی ست که ما شاهد "بهار عرب " خواهیم بود. نظام های دیکتاتوری، آنهم از نوع مدرن آن، همه یکی از عوارض و محصولات جنگ سرد بین دو قطب کمونیسم و سرمایه داری در جهان بوده اند. در شرایطی که خطر کمونیسم ناپدید گردیده است، کشورهایی که خود را پرچمدار آزادی میدانند، بویژه آمریکا، نمیتوانند به جوش و خروش دمکراسی و آزادی خواهی، در کشورهای عربی بی اعتنا باشند. بنابراین، آزادی جوامع عربی را باید گریز از الگوی اسلامی- نه بیداری- و شکستی عمیق برای نظام ولایت و اشتیاق به آزادی خواند.

فیروز نجومی

fmonjem@gmail.com 
rowshanai.org

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر