۱۴۰۴ آبان ۱۹, دوشنبه

 

 

قتل امید سرلک

و فرا رسیدن فروپاشی

حکومت اسلامی!


در فکر تمرکز بر خطبه خوانیهای حضرت ولایت فقیه، آخوند خامنه ای بمناسبت واقعه تسخیر سفارت امریکا، در 13 آبان ماه 57 و بر رسی تحلیلها و یا مطالبی که پیرامون آن بدست میآوردم. اما، بزودی دریافتم که وامانده و درمانده ام. چرا که فکر قتل امید سرلک، جوانی از شهر الیگودرز، اجازه نمیداد که به مطلبی دیگری بیاندیشم، بجز بجنایت هولناک قتل آن جوان، بجرم ارتکاب به یک کنش سیاسی، بآتش کشیدن تصویر ولی فقیه، آخوند خامنه ای بیاندیشم. بدون تردید، کنشی زشت و سزاوار تنبیه در نظام اسلامی، اما، نه اعدام ، آنهم ، بشیوه کانگستری؟ شرم کجاست؟ در امامت باوری؟

اما، ورود به بحث گروگانگیری کارکنان سفارت امریکا در ،57 چندان ساده بدون دغدقه، اضطراب و گیج کننده نبوده، و نیست، در حالیکه بتازگی از قتل امید سرلک آگاه شده ای، جوانی 22  ساله ای که خلبان بود. تصاویر بازمانده، او را تنومند و پر قدرت و حتی بی باک و شجاع نشان میدهند. بعید بنظر میرسد، اگر، تحقیقات و بررسی های جنائی و قضائی صورت بگیرد، بتوانند هموطنان امید سرلک را اقناع کنند که او خود را با اسلحه ای که در کنار پیکر او یافته اند، دست بخود کشی زده است.

آنچه، این قصه را غیر قابل باور میکند، آنستکه  چندین روز جلوتر، امید سرلک تصویری از آخوند خامنه ای را در حالیکه صدای محمد رضا شاه در پیرامون بگوش میرسید بآتش کشیده بوده است. باینترتیب، سرلک بزرگترین کفر را مرتکب و موجودیت حکومت اسلامی را بخطر انداخته بود، کنشی کافی و وافی برای محکومیت خویش باعدام.

پس از این واقعه بوده است که خودروی سرلک باپیکر بیجانش را در زیر پلی مییابند. همچنانکه، زودتر اشاره شد، با یک اسلحه کمری در کنارش. حال آنکه، تردیدی نیست که قتل امید سرلک بدون ارتباط با بآتش کشیدن تصویر ولی فقیه، آخوند خامنه ای بوقوع نپیوسته است. که البته، میتوان، آنرا واکنشی دانست برخاسته از احساس نا آرامی و نا امنی در نظام، در برابر خیزش ملی و فراگیری جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی برهبری شاهزاده رضا پهلوی، تبلور الترتاتیوی معتبر و مطمئن برای آینده کشور. در عین حال، باید بخاطر داشته باشیم چنین قتل هایی را باید ناشی از ضعف نظام و فروپاشی تدریجی آن از درون دانست، روندی که دیر زمانی ست آغاز گردیده و یکی از این روزها بپایان میرسد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۴ آبان ۱۶, جمعه

آخوند خامنه ای:

قوی باید بود!



وقتی با دقت بیشتری به خطبه خوانی حضرت ولایت، بمناسبت روز 13 آبان، روز تسخیر سفارت امریکا و بگروگان گرفتن بیش از 54 تن از کارکنان سفارت بذست دانشجویان مینگری، بسیار جالب است بآن لحاظ که با بحث و ایراد کلمات دینی آغاز و با سخن در باره ساختار قدرت با بیان کلماتی نقد آمیز و چالش بر انگیز پایان مییابد، چنانکه گوئی، حضرت ولایت، سراسر اماده است که بر جهد بر مرکز میدان مبارزه. بسیاری از ادیشمندان نیز به آنچه در این خطبه ها بیان شده است توجه نشان داده اند و اگر هم تحلیلی از این خطبه ها ارائه داده اند، مشترکا، تمرکز یافته اند بر مسائل و معضلاتی برخاسته از قدرت و یا توانائی کنترل و غلبه در رقابت و چالش بر انگیز که در خطبه های سیاسی یا خطبه دوم مورد بحث قرار میگیرند.

اما، تنها نگاهی به سخنان حضرت ولایت فقیه بمناسبت 13 آبان 57،  کافی ست که باین حقیقت پی ببریم که حضرت ولایت، بجای پیروی از آنچه انسانی و رواداریست، به ستایش و تحسین، زشترین عمل انسان میپردازد، گروگانگیری، عملی برخاسته از خوی حیوانیت و تسلیم باراده الهی بدلیل جهل و نادانی. افروده بر این، اکر، بتمامی سخنان حضرت ولایت بنگری بیشتر احساس پوچی میکنی. این در حالی ست که وقتی به خطبه حضرت ولایت مینگری، بسیار بعید خواهد بود اگر از خود نپرسی که آیا او جدی سخن میگوید و یا قصد مزاح دارد،. بویژه، وقتی در باره امریکا سخن میگوید و شرط و شروطی که برای  برقراری روابط با جمهوری اسلامی ارائه میدهد. بنظر میرسد که فرمانروای بزرک، ولی ققیه آخوند خامنه ای کمی بیش از حد نئشه بوه است. چون جایگاه خود را در حهان بفراموشی سپرده است.

افزوده براین، بر چیزی مثل قوی شدن تاکید میکند  قوی باید بود چنانکه گویی کسی گفته است باید ضعبف بود. چه سعادتمندیم که حضرت ولایت در شرایط کنونی بیاد قوی افتادن افتاده است. نه اینکه رویای قوی بودن را از سر بیرون کرده. گویا که جضرت ولایت فراموش کرده است چندین میلیارد هزینه بشار اسد را پرداخته است، تنها بیک منظور قوی شدن. هزینه های هنگفتی، نیز، به حماسی ها در غزه، به حزب اللهی ها در لبنان، به حشد شعبی ها، در عراق و حوثیها ئر یمن. همگان جیره خوار خوان قدرت ولایت بوده و هستند، تنها بیک دلیل، قوی بودن. از آغاز هم، تمامی منابع و انرژی کشور را بچه دلیل نظام اماده بود بهر وسیله ای به تکنولوزی غنی سازی دست یابد که در خدمت چیزی دیگر بجز قوی بودن هم نبوده است. موشکهای دوربردی که بر روی آنها کلمات نابودی اسرائیل میدرخشید، آیا برای چیز دیگری جز قوی شدن ساخته شده است؟ پهباد سازی چه؟ مگر برای هدف دیگری ساخته شده است بخز قوی بودن. اما، اگر، نظام تاب تحمل نمامی این هزینه های سنگین را برای کسب تکنلوژی هسته ای و پیشرفته  و نیز، هزینه سازماندهی تمامی نیروهای نیابتی در نقاط مختلف منطقه تنها زمانی میسر میگردد که نظام بتواند بربایش ثروت مردم ادامه داده و کشور را فرسوده و فقیه نگاه دارد.آری مشت محکم و شکم خالی که آنهم معلوم شد مشتی بود تو خالی، سیاستی که خواسته یا ناخواسته با فزایش و رشد فقر و نارضائی و خیزش و خروش عمومی انجامیده است و میانجامد. در نتیجه برای فرونشاندن خشم اجتماعی، نظام انتظار میرود که همان نقشی را بازی کند که در آن مهارت یافته است، بکار گیری خشونت و ضرب و شتم ، بگیر و ببند و سرکوب و ایجاد رعب و وحشت. و در پی آن سکوت و خاموشی.

البته، اخیرا، حضرت ولایت فقیه، گفتمانی را بکار میگیرد که محور توسعه و سلطه افکنی سامان یافته است. این در حالی ست که حکومت آخوندی در کوتاهترین مدت شکست بسیار بزرگی را متحمل شده است، بدلیل سیاستی بوده است برخاسته از کوته اندیشی وتنگ نگری و جزم انگاری، چه انتظاری میتوان داشت؟ آیا میتوان چیز دیگری بجز فقرو خواری، و حقارت انتظار داشت؟

سر انجام آنروز خواهد رسید، اگر تا آن زمان حضرت ولایت زنده مانده باشد و یا دست بخود کشی نزده باشد، که ولایت دیگر نمیتواند پوششی بر حرامیهای انباشته شده باشد. اما، تا رسیدن آن زمان یکی دیگر از آن واژه هایی که آخوند خامنه ای و بتقلید از او دیگر آخوندها در گفتمان خود بکار میگیرند، شامل بر بکار بردن کلماتی میشود که هنوزهم با بی میلی بکار میگیرند ، مثل، ملی و ملیگرائی، مثلا، حضرت ولایت در همین آخرین خطبه ای که بمناسبت 13 آبان خواند به جنبش ملی نفت برهبری دکتر مصدق هم اشاره کرد. بهمین ترتیب، بنظر میرسد آخوند از جمله خود حضرت ولایت فقیه از ایران و نقش آن در تاریخ سخن گفته است .پس هموظنان عزیز باید بیاد داشته باشند چگونه واژه ایران در قاموس اسلامی آغاز بدرخشیدن کرده است.

تا اینجا، آن بخشی از خطبه 13 آبان مورد بحث قرار گرفت که در ارتباط بود به ساختار قدرت و بکارگیری آن در خدمت توسعه و گسترش دین اسلام بعنوان یک ایدئولوژی سیاسی که در واقع تحت حکومت آخوند بچیزی کمتر از سلطه بر جهان نمی اندیشد. این تند روان ممکن است در حکومت آخوندی در اقلیت باشند، آما آنها هستند که قدرت را در دست دارند.که افزوده بر اقتدار دینی، قدرت سیاسی هم در دست خود متمرکز ساخته اند. بی دلیل نیست در نمازگزاریهای جماعت جمعه، یک خطبه اختصاص بدین دارد. با این وجود بسیار دشوار است که حضور دین را مشاهده نمائی.

در واقع، خطه اول بگونه ای بیان میگردد که مشروعیت خطبه دوم، خطبه سیاسی، خطبه ای در خدمت بقای نظام.  

حضرت ولایت در این خطبه، مثل، تمامی خطبه های دیگش  است که میاموزد چگونه دین را بعنوان یک ابزار سیاسی بکار گرفت. در عین حال باورمندان را به خوانش قران بسی بسیار تشویق میکند. او میگوید:

به همه سفارش میکنم که اُنس با قرآن را فراموش نکنید. بارها گفته‌ام؛ قرآن را هر روز بخوانید، ولو نیم صفحه از هر جای قرآن؛ قرآن را باز کنید، نیم صفحه قرآن بخوانید، یک صفحه قرآن بخوانید، هر چقدر رغبت و میل دارید بخوانید.

 چرا اینقدر اصرار و تبلغ و ترویج خوانش قران، حتی یک جمله. اکنون، پاسخ بآن روشن است، باور بقران زیربنای فرهنگ مشترک تمامی جامعه است. آنچه این نظام را بر سریر قدرت نگاهداشته است، باور مشترک به کتابی ست که کمتر کسی، از جمله باسوادان توانا بخوانش و یا فهم آنند. اکنون در زمانی که در آن زندگی میکنیمف ممکن است قرآن، کتاب مقدس هنوز بتواند بخش بزرگی از جامعه را بهم پیوند بزند. اما، آنچه ملت رنگین کمان را نگاهداری میکند، شعار زن زندگی ازادی ست، شعاری که تقدس آن را زمان تعین میکند. اکنون باید زن زندگی آزادی را باید رشته ای دانست که تمامی جامعه را برغم گوناگونی محلی و فرهنگی، همچون، رشته ای بهم پیوند میزند. آیا، دین آسلام، آنگونه که بدست آخوندها عرضه شده است هنوز میتواند همچون رشته ای از کثرت و گوناگونی و تفاوتها، وحدت و یکتائی بسازد؟ شرایط سیال سیاسی، همچنانکه شاهد آن هستیم، ممکن است بزودی پاسخی برای همگان داشته باشد.

فیروز نجومی

https://firoznodjomi.blogspot.com/.

fmonjem@gmail.com

 


۱۴۰۴ آبان ۹, جمعه

 

 

تسلیم

یا پذیرش شکست

و قبول خواری و حقارت!




هم اکنون، همه شواهد حاکی از آنست که حضرت ولایت، آخوند خامنه ای، برای یک درگیری دیگر با اسرائیل و احتمالا با نیروهای امریکای آماده میشود. بتازگی خبری در مطبوعات و رسانه های ارتباطی انتشار یافت مبی بر   خریداری پانصد هار تن مواد اولیه، از چین، لازم برای سوخت موشکهای جدید. چرا اماده نشوند؟ مگر حضرت ولایت چیز دیگری هم تجربه کرده است بجز پیروزی؟ بیش از 30 میلیارد دلار هزینه تشکیل نیروی نیابتی در سوریه، بهمراه قربانی تعداد بسیاری ار رده های پائینی سلسله مراتب نظامی، اگر در علوم فقهی پیروزی خوانده نمیشود، آنرا چه چیزی میتوان خواند؟

بهمین ترتیب، میلیاردها دلاری که حضرت ولایت بکار گرفت تا نیروهای نیابتی دیگری همچون حوثی ها در یمن، حماس و جهاد اسلامی در غزه و حزب الله در لبنان.و حشد شعبی در عراق را سازمان دهد. آیا تاکنون، واژه "شکست" در تمام در گیریهای نیروهای نیابتی نظام با نیروهای اسرائیل، بگوش کسی رسیده است؟ در قاموس حکومت آخوندی، البته که هرگز، واژه شکست وجود ندارد. اما، خاطر آسوده دار که ربایش ثروت مردم، بنام الله، بدون هیچ شک و تردیدی، سزاور عجر و پاداش الهی ست.

حال، چون نیک بنگری، بسادگی دیده شود که حضرت ولایت بانتهای خط رسیده است. باید برگزیند بین تسلیم بدون چون و چرا. برغم تحمل باری شرم انگیز، یکی از بهترین راهها در برابر ولایت، در مقایسه با ادامه جنگ است با نیرویی بسی بسیار برتر.

 تسلیم به خواستهای هسته ای و موشکی و پهبادی، اسرائیل و امریکا، از آنروی بهترین راه در پیش روی حضرت ولایت است بآن دلیل که نظام میتواند ساختار قدرت ولایت را حفظ نموده و همچنان، در درون به حکمرانی الهی خود ادامه دهد. ولی، از انجا که ولایت ففیه دانش و بینائی و دانائی خود را در درون کلام الله در قران مقدس کسب کرده است.

 مردد و نا مطمئن، یکبار دیگر، حضرت ولایت، همچون گذشته در درون قرآن مقدس بجستجو پرداخته و آیه ای را می یابد که با ابزار تفسیر گفتمان مقدس الهی، خاطر نشان مینماید که که میتوان همان نتایجی را بدست آورد که در نتیجه اعلام تسلیم بدست میاورد، مثل، برگرفتن بخشی از تحریمات و دیگر محدودیتها در عرصه تجاری و مالی البته، تاکتیکی ست که در طولانی ساختن جنگ نهفته است، جنگی که غرب و اسرائیل، از ادامه و طول زمان ان، در عمل نشان داده اند که بیزارند. اما، در جنگ 12 روزه اسرائیل و امریکا نشان دادند برای تخریب و ویرانیهای نیروهای نظامی حکومت اسلامی، شامل بر نیروهای زمینی و دریائی و فضائی، نیازمند زمانی طولانی نیستند. اما، براندازی نظام را از درون به مردمی که نزدیک به نیم قرن به آن تن داده اند واگذار میکنند.

اما، قبل از بحث در باره  پدیرش این وظیفه، در اینجا، رخصت که فرض کنیم، حضرت ولایت، همچنان در عمق زمین، موفق شده است بوظایف مقدس الهی خود، عمل نموده، از تسلیم بدون قید و شرط سر باز زده و زمینه را برای خروج امام عج از غیبت و اعلام قیامت آماده ساخته است. درست، همه این فرضیات و رویاها را میتوان بخوش خیالی و خوشبینی نسبت داد و نه آن چیزیکه هماکنون در درون، بویژه، بر صحنه سیاسی اتفاق میافتد. وقتی دعواها و بگو مگوهای قدرتمداران را پیوسته دور از اظلاعات عمومی نگاه میدارند و تنها هراز گاهی به افشای برگزیده ای از آنان میپردازند، تا سکوت و آرامش پایداربماند. باینترتیب، ممکن است بر طول عمر نظام بیافزایند. خاطر آسوده دار نه بیش از چند سال، اگر نه چندین ماه.

اما، واقعیت آنستکه عمر حکومت فریب و ریاکاری بسر آمده است، یعنی که حکومت تقدس بنام الله و پیغمبر و امام چهره زشت خود را آشکار ساخته است..ساده دلان و سبک زیستان، از میانه حالان جامعه گرفته تا فقیران و گرسنگانی که برغم فروش نیروی کار خود بارزانترین قیمت برای زندگی بخور و نمیر، به خصلت فریبکار آخوند و تقدس عمامه ای که بسر دارد، آگاه گشته اند و بحکومت آخوندی، همچون حکومت اجنبی، حکومت بیگانگان مینگرند، حکومتی که در نزدیک به نیم قرن نشان داده اسنت که آماده است برای حفظ و بقای حکومت آخوندی دست به   کشتار ندای هر مخالف بزند. اگر از جنبش دانشجوئی در 78 و جنبش سبر در 88 بگذریم، آیا کشتار جوانان در 96، 98 و 01 را باید نشانی بر میران احترام و ارزشی دانست که نظام برای جان انسانها، بویژه جان زنان قائل است؟

 البته، آخوندی که بر جامعه حاکم است، هر روز جمعه بر منبر قدرت، صعود نموده و بر فراز آن همچنان خطبه فراخوان تسلیم و اطاعت و نیز، تقلید و تبعیت را تکرار میکند. اما، اگر به منحنی شرکت باورمندان در برگزاری نمازگازاری جماعت در روزهای جمعه، بازمانده از دوران رسالت بنگریم، میتوانیم بخوبی سقوط شرکت کنندگان در بر گزاری نماز جماعت در روزهای جمعه را از رقم نزدیک به 100، یه مرز 10 باور کنی، حتی وقتی که شماره و شمارشی در کارنیست. همین بس، که به ویدیوهایی بنگری که از مراسم برگزاری نماز جماعت جمعه بنمایش گذارده اند و روزی نیست که بر تعداد بینا شدگان افزوده نشود. واقعیتی که میتواند نشانی دانست بر کاهش باورمندان امامتی.

چند روز پیش بود که رئیس جمهور طرد شده، محمد خاتمی، واقعیت را اینگونه بیان نمود:

دنبال تخیلاتی رفتیم که نه به آن‌ها رسیدیم، نه به توسعه / از کشور‌های دیگر منطقه عقب افتاده‌ایم / درآمد ترکیه از توریسم، از کل درآمد نفتی ما بیشتر است، در حالیکه ما بهترین پتانسیل برای توریسم را داریم

البته که نمیتوان از ریاست جمهوری که پس از نزدیک به بیست سال محرومیت از بیان و یا گشودن دهان و ابراز عقیده ای، هرآنچه که بزبان میراند سراسر بیان حقییقت باشد، صریح و بدون هر خدشه ای. اما حضرت رئیس جمهور سابق، آخوند، محمد خاتمی، هرگز، اماده نیست و شاید حتی فکرش را هم نکرده است که وقتی از رفتن بدنبل "تخیلات،" سحن میگوید، باید حد اقل فکر کرده باشد که در پاسخ به این سوال که از چه و یا از کدام تخیلات سخن میگوئید، از تخیل ساختار یک جامعه اسلامی سخن میرانید که نه تحمل قهر و خشونت و انتقام  و قصاص را دارد، و نه بی حجابی و امیزش زنان و مردان با یکدیگر. تردیدی ندارم که توضیح بیشتری در باره آن تخیلات، میتواند بآیندگان بیاموزد که چگونه از غوطه رفتن در تخیلاتی بر خاسته از اراده ای معطوف به تسلیم و اطاعت که تنها میتواند در خواری و حقارت-بنمایش در آید بگونه ای که امکان ندارد انسان را بیک حیوان نزدیک نسازد. فرمانبر، نه اعتراضی نه مقاومتی.

فیردوز نجومی

firoz nodjoimi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjm@gmail.com

 

 

۱۴۰۴ آبان ۴, یکشنبه

جنگ 12 روزه:

پیروزی یا شکست؟



همچنانکه همگان آگاهند، حضرت ولایت، آخوند خامنه ای، پس از چند هفته، بار دیگر، اما، ناگهانی و بدون هیچگونه اطلاع قبلی، بر فراز منبر قدرت، بر طبل پیروزی، در جنگ 12 روزه کوبید و بر حسب معمول به تحریف و وارونه سازی حقایق پرداخت، کنشی شایع و مشترک، بویژه، در رده فوقانی قشر اخوند و یا قشر حاکم بر تمامی جامعه.

حضرت ولایت از پیروزی بزرگ در جنگ 12 روزه و از درسهائی که نیروهای نظامی حکومت اسلامی به نیروهای اسرائیلی و امریکائیها آموختند، سخن گفت، چنانکه گوئی، این حکومت اسلامی برهبری حضرت ولایت، آخوند خامنه ای نبوده است که در آغازین ترین، ساعات جنگ، بیش از 30 تن از مهمترین فرماندهان نظامی خود را از دست داده است و یا تاسیسات اتمی در اصفهان و نطنز و فردو، همچنین، تمامی نیروهای پدافندی و پهباد سازی و بسیار دیگر از صنایع نظامی، بدست، نیروهای اسرائیلی ویران نگشته اند. آیا، بجا نیست که حضرت ولایت بر طبل پیروزی بکوبد؟

در ادامه، حضرت ولایت بفراخوان امریکا به مذاکره، پاسخ منفی داد و تاکید کرد پیشنهاد مذاکره با نتیجه ای تعین شده، از قبل، مذاکره نیست. یک تحمیل است و مردم ایران زیر بار تحمیل نمیروند، دروغی که از آن بزرگتر، تا کنون از دهان حضرت ولایت خروج نیافته است. چنانکه گویی حکومت آسلامی، اگر، خود، حکومتی تحمیلی نبود میتوانست، نزدیک به نیم قرن تداوم بیاورد؟ چه بسا، تمایل حضرت ولایت بادامه جنگ با اسرائیل و امریکا، از انگیزه انتقام ستانی از میزان تخریب و ویرانی در جنگ 12 روزه و اجتناب از تسلیم بدون قید و شرط، به خواستهای امریکا بر میخیزد.

تحت چنین شرایطی، میتوان از حضرت ولایت انتظار داشت که به "شهادت" هم بعنوان یک راهبرد اندیشه کند. برگزیدن شهادت در میدان جنگ، نباید کنشی نا ممکن و نا محتمل خوانده شود. اما، حضرت ولایت بیشتر به ابعاد شکست و میزان ویرانی در جنگ 12 روزه آگاه میشود- آن نوع از آگاهی ها که به تنها صدا در مخیله تبدیل گردد، صدائی دایمی که نمیتواند ذهن گیرنده را مبتلا به نوعی روان پریشی نکند، کمتر بادامه جنگ با اسرائیل می اندیشد. هم اکنون بعید بنظر میرسد که حضرت ولایت از نابودی مراکز هسته ای و سیستم های دفاعی کشور چندان آگاه باشد. وگرنه به آغاز یک جنگ دیگر با اسرائیل و امریکا و احتمالا چند کشور دیگر، هرگز، نمی اندیشید.

اگر، افق دیگاه خود را اندکی بگشائیم، آنقدر که بتوانیم بر خلاف حضرت ولایت، بچیزی دیگری بجز جنگ با اسرائیل بیاندیشیم،  آنگاه با چه منظره هایی سراسر غم و اندوه که روی در روی نشویم، از مشاهد فقر و گرسنگی، بیکاری و گرسنگی گرفته، تا افزیش روزانه جرم و جنایت، فساد و فحشا و قاچاق مواد مخدر و نوشابه های الکلی. البته، همه عواملی، در خدمت حفظ نگاهداشت نظام آخوندی. نظامی که برای  حفظ قدرت، بنام الله، هر گونه نا آرامی را در جامعه، بسود حفظ ساختار دین و قدرت تحت رهبری ولایت فقیه، می بیند. چه باک که توسعه فقر و گرسنگی همچنان گسترش یابد. در حالیکه، رقابت بین آخوندهای حاکم، چهره زشت خود را آشکار میسازد و بافشای خیانتکاریهای یکدیگر میپردازند. بی خبر که عمر نظام بسر رسیده است.

مسلم است که ایجاد نیروهای نیابتی، در سوریه، در لبنان، در غزه، در یمن و در عراق به هزینه ای بسیار گزاف که اگر درصد کوچکی از آن در خدمت هموطنان نیازمند، بکار گرفته میشد، امکان نداشت که جامعه را تکان ندهد و حس امیدواری را در آن بیدار نسازد. در اینجا، باید بخاطر داشته باشیم که از حکومت آخوندی ست که سخن میرود، از قشری از جامعه که اشتغال به تحصیل "علوم" فقهی را بر گزیده اند. شاید،  نیازی به توضیح بیشتری در باره چه نوع حکومتی سخن میگوئیم، وقتی، از حکومتی که از آغاز، نزدیک به نیم قرن پیش از این ، بنام الله، قدرت قهریه را قبضه کرده و در خدمت گرفت که جامعه ای بسازد بر اساس "اسلام ناب محمدی،" نه هر اسلامی، "اسلامی پوینده، دین تک خدائی،" دین لا الله الا الله.

حکومت آخوندی، برغم شکست ویران کننده، در جنگ 12 روزه بدست دشمنی که از آغازین لحظات بقدرت رسیدن تا لحظات کنونی بفکر نابودی آن بوده  و هست، چنان صدمات ویران کننده ای را تحمل کرده است که بعید بنظر میرسد که بتوانند، هرگز، باین زودیها دست به باز سازی تاسیسات ویران شده بزند. در نتیجه، در درگیری نظامی، در هر سطحی، بعید بنظر میرسد که نظام بتواند بطور موثریی از مرزهای خود دفاع کند.

شکست بدست دشمن دیرینه، دشمنی که رویای نابودی آنرا بر روی زمین، حضرت ولایت در سر می پروراند، همراه با فروپاشی نیروهای درونی، فرصتی را بوجود آورده است برای کنشگریهای انقلابی بر خاسته از تعهد و التزام به ارمان زن زندگی آزادی، ارمانی در تضاد و خصومت آشتی ناپذیر با اعتراف به عبودیت و بندگی، در دین اسلام دوازده امامی.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com 

۱۴۰۴ آبان ۲, جمعه

 

 

ظهور

 بینائی و روشنائی

و سرنگونی حکومت اسلامی!




آنچه که سرانجام نقطه پایان را بر حکومت دین در کشور ما میگذارد، روشنایی و بینایی جمع اس چرا که ورشکستگی اقتصادی اگر تا حالا به تغییر و تحول سیاسی میانجامید، نه تنها در کشور ما بلکه در بسیاری از کشورهای فقیر شاهد انقلاب های بزرگ می بودیم.  زمانیکه دین بعنوان ملجاء و پناهگاه انسان از دین بعنوان قدرت سلطه جو در ذهن جامعه از یکدیگر متمایز شوند و این فهم نیز که جایگاه دین خانه و کاشانه است نه بارگاه قدرت، تاریکی پایان و بینایی و دانایی چیره خواهند یافت. جمع از خرافات و خرافه پرستی دست شوید.  ایمان به اصل و اصول را بر اجرای فروع ترجیح دهد. چه، اولی به رهائی و آزاد سازی انجامد و دومی به اسارت و بندگی.

شک نیست که تغییرات از این نوع طولانی ست بلحاظ زمانی. کار امروز و فردا نیست. اما، آنچه سرنوشت محتوم حکومت اسلامی و جنبش های اسلامی را را بمثابه ایدئولوژی سیاسی، تسریع خواهد کرد، آنست که هر چه حکومت دین طولانی تر شود تجربه آن تلخ تر گردد. اگر دیروز شلاق، تنیبه تبهکاران، محکومین به شیدایی و مستی و دیگر تبه کاران  بود، امروز99 ضربه شلاق، تنبیه و مجازات 35 نفرجوانی ست که چند وقت پیش از این در قزوین بمناسبت فارغ التحصیلی به شادی و پایکوبی پرداخته اند، فعالیتی که نباید بکسی ارتباطی داشته باشد. ولی گویا شریعت اسلام را رنجانده است. اگرچه شلاق برگرده بسیاری که در دادگاه های اسلامی محکوم شده اند فرود آمده است، اما، تا کنون بر گرده یک گروه 17 نفری کارگری بجرم درخواست کار و مزدی که زندگی خود و اعضای خانواده شان بدان بسته است، فرو نیامده است. تردید مدار که حکومت اسلامی روزی تاوان تحقیر و خوارداشت انسان را خواهد پرداخت.

جمع دیگر مجبور نیست از طریق استدلال های انتزاعی از خلسه دین بهوش آیند. امروز بیش از همیشه، اسلام ماهیت شر زا و ستم پیشه خود را روشن ساخته است. بنگر هر جا که اسلام بر خاسته است، خون است و خونریزی. قهر است و خشونت، تخریب است و  ویرانی. قهر و خشونت دینی، دوست و دشمن، کوچک و بزرگ، پیرو جوان و یا زن و مرد نمی شناسد. همین بس به کارنامه خونبار آیت الله های مقدس در ایران و طالبان در افغانستان و سعودی ها در عربستان و علوی ها در سوریه و داعشی ها در عراق و سوریه و بوکوحرامها در افریقا بنگریم، همه غرق در خشونت هستند و بیرحمی.

اسلامیست خون ذیگری ریزد تا آخرین قطره خون خویش. یعنی اسلامیست میکشد تا کشته شود که نهایتا مفهوم " شهادت " است و "جهاد." کشتار "کافرین" و "مشرکین"، باوری مشترک است در همه گروه های اسلامیست، صرفنظر از اختلاف  فرقه ای. اما زمانیکه جمع از رخوت دین بهوش آید بر علیه خشونت و بیرحمی و شقاوت اسلامی، بر علیه تخریب و ویرانی  بر خواهد خاست.

دین وقتی قدرت میشود، یعنی که اسلام زمانی که به اصل خود باز میگردد، فرد را تحت اختیار خود میگیرد. اراده آزاد را از فرد میرباید و در انقیاد خود در آورد. وقتی دین، سیاست میشود و قدرت، همه چیز تبدیل و تقلیل می یابد  بیک چیز.  هویت میشود دین. فرهنگ میشود دین. علم و صنعت و تکنولوژی میشود دین. در نتیجه انسان هائی که در تحت سلطه دین زندگی میکنند به انسانهای یک بعدی تبدیل میشوند. اجتناب از دیدن و شنیدن آنچه درست و راست است، میشود جزء سرشت انسانی، تنها تایید و حمد و ثنا است که از  او انتظار میرود و باین ترتیب توانائی نفی و مقاومت در او کشته میشود. شکی نیست که چنین موجودی نزدیکتر به حیوان است تا به انسان.

. روشن است که هنوز به واقعیت شهادت و پوچی آن بینا نشده ایم.  بهمین دلیل، نیز، هنوز، بر آن باورند که اجرای فروع و احکام فقاهتی لازمه ی رستگاری ست. اما زمانی که جمع بینا شود به عدم نیاز خداوند به سجده و رکوع و ذکر دائمی آگاه گردد.  ستایش کند نه خدائی را که نیازمند حمد است و تسلیم و اطاعت و فرمانبری بلکه خدائی را سپاس گوید که صلح و آشتی جوید نه جهاد و شهادت و خونریزی. آنزمان شتاب است بسوی آزادی و برقراری یک حکومت انسانی، حکومتی بنام انسان برای انسان. حکومت، دون شان دین است و ذات الهی.  در برابر حکومت تاریکی، همیشه جنبشی روشنگری بمنصه ظهور رسیده است، جنبشی بر اساس نفی دین و قدرت، نفی مرگ و تاریکی، جنبشی که خوشآمد گوید به زندگی بعنوان چیزی خوب و دوست داشتنی.

فیروز نجومی

firoz  Nodjomi

fmonjem@gmail.com

firoznodjomi.blogspot.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱۴۰۴ مهر ۳۰, چهارشنبه


دیگری!


از کدامین سرزمین، اینان، این خون آشامان آمده اند؟ آنانکه پرچم الله را بر دوش میکشند، از سعودیها گرفته تا "روحانیت در ایران تا طالبان و داعشی ها از القاعد ها تا بوکوحرامها و بسیار دیگری از جنبش های اسلامی. 

از کجا آموخته اند، این همه بیرحمی، این همه سنگدلی؟ چه چیزی اینان را چنین درنده و سبع، عاری از ترس و هراس وا میدارد که بهر گونه اجحاف و تجاوزی به انسانها دیگر دست خود را آلوده کنند؟ از کجا آموخته اند که چنین باشند: درنده خو و خونخوار؟ اینان همه آن کسانی

 هستند که کوچکترین شک و تردیدی نسبت به یکتایی و یگانگی الله بخود راه نمیدهند. که الله هست و بجز او هیچ کسی دیگری نیست. اینان همان هایی هستند که در خیابانهای کشور وحشت میآفرینند. میزنند، میکوبند، پاره، پاره میکنند و بدندان میکشند، انسانهایی را که برخاسته و فریاد بر آورده اند که ما انسانیم، ما آزاد هستیم و تن به تسلیم و اطاعت ندهیم. اینان پاسداران نظام اسلامی هستند، که با خود و زره، مسلح به اسلحه گرم و سرد، سوار و پیاده با پوشش رسمی و شخصی، بجان مردمی بی گناه و بی دفاع افتاده اند. اینان باز پرسان و بازجویان، زندانبانان و نگهبانان نظام اسلامی هستند که دندانهای تیز خود را در هستی آنهایی که به چنگال گرفته اند فرو میبرند و شیره زندگی را از وجود شان بیرون میکشند. 

از چیست که اینان ساخته شده اند که چنین بیرحمانه انسان دیگری را مجروح و زخمین میسازند و بر تن و جان شان لطمه های التیام ناپذیر وارد کنند؟ چه گناهی و چه خطایی را دیده اند که چنین تنبیه و مجازات کنند. مگر اینان خود انسان نیستند؟ مگر اینان خود دارای احساسات و عواطف انسانی نیستند؟ مگر ممکن است با انسانهای دیگری روابط احساسی و عاطفی نداشته باشند؟ مگر فرزند پدر و مادری نیستند ؟ مگر دارای برادری و خواهری و یا خود پدر فرزندی نمی باشند؟  آیا درد و رنج را هرگز حس کرده اند؟ آیا هرگز درد و رنج شکستن دندان و دنده، سر و سینه را با مشت و لگد، با چوب و چماق و کشیدن ناخن های دست و پا را با گاز انبر، تجربه کرده اند؟ آیا اسارت در چنگال دژخیمان در ناکجا آباد های تاریک را هرگز حس کرده اند؟ چه چیز سبب آن گردیده است که اینان، انسان های دیگر را حیوان پندارند و با آنها همچون حیوان رفتار کنند؟ به چنگ آوردن طعمه، به بند و زنجیر کشیدن و سپس همچون گله ای در طویله ای به اسارت و بندگی محبوس نمودن و آنگاه محروم و معدوم ساختن. 

آنچه از آغاز تاسیس حکومت اسلامی ، شاهد بر آن بوده ایم چیزی نبوده است مگر "خشونت"  و "نفرت" و "انتقام ستانی." البته بعدا دیگر جنبشهای اسلامی، از جمله طالبان و القاعده، داعشی ها و بوکوحرامها و بسیاری دیگر که لیست انها در این مجال نگنجد، نشان داد که خشونت لزوما منحصر به حکومت اسلامی مستقر در ایران نیست، بلکه وجه مشترک جنبشهایی اسلامی به پیشکسوتی، نهاد روحانیت است

این کنش، این خشم و خشونت از چیست که بر میخیزد؟ این کنش تنها میتواند بر خیزد از نفرت، از بیزاری و هراس از دیگری. از آن چیزی  که او نیست: شجاع و بی پروا، دانا و خود مختار، مطمئن و معتمد بخویش، رها یافته و آزاد. نفرت از دیگری ست درون مایه خشم و خشونت، بیرحمی و سنگدلی. این نفرت از دیگر ی ست که دل و جان پاسدار و بسیجی،  بازجو و بازپرس و فرمانروای کل، ولایت فقیه را لبریز ساخته است. چرا که دیگری، شر است و شریر و شیطانی. دارای ارزشها و باورها یی ست که رهایی آورد از احکام دینی. حق و حقوق انسانی طلب کند و نداند که حق و حقوق از آن الله است و الله باوری، نه آنان که میخواهند بر گزینند به آزادی. 

نفرت از ضعف برخیزد و سستی، از عدم اعتماد به نفس و دانایی، از حقارت و بندگی. خشم و خشونت بکار گیرد که بپوشاند این ضایعه ی درونی. نفرت، بیان وحشت است از دیگری. یعنی این کنش ناشی میشود از کوری و تاریکی، از حقارت و سرکوبگری خواسته ها، نیازها و آرزومندی های نهانی. تنها چیزی که نفرتگر  را راضی و خشنود میسازد، خشم و خشونت است و بیرحمی. غرق در لذت از درد و رنج و تنبیه و مجازات دیگری. 

نفرت از دیگری، چیزی نیست که نهاده شده باشد در نهاد و سرشت انسانی. نفرت ورزیدن چیزی ست آموختنی. آموخته شود در خانه و مکتب و مدرسه. یعنی که نفرت ضرورتا باید برخیزد از باور و ایمان به ارزشی و اصلی و یا آمال و آرمانی و یا بزبان دیگری، از گفتمانی. گفتمان ما ایرانیان و همچنین مسلمانان جهان پیوسته سلطه پذیرفته است از گفتمان دینی. یعنی الله باوری که بنا گزارده شده است بر اساس گفتمان بجز من هیچکس دیگری، نه هست و نه میتواند باشد. یعنی گفتمان لا الله الا الله. در دامن این گفتمان است که نفرت به دیگری پرورش یافته است. تنها الله است که انسان باید بشناسد و بپرستد. الله را که بشناسی همه چیز را شناخته ای، هم هستی و هم نیستی را. هم خود و هم جهان را. شناخت خدا، شرط شناخت از خود است و آگاهی به آفریننده. الله باوری، تنها یک اصل درونی نیست بلکه عمل بدان ضروری ست. باید بنام ش برخیز ی و بخسبی و هر امری را با نام او آغاز کنی و از صبح سحر تا نیمه ی شب ذکر او گویی. یعنی که الله پرستی کافی ست برای زندگی. چون همه چیز بدست توانای او ست. هم دنیا و هم آخرت. الله باور را نیازی بدیگری نیست. چون بر آن باور است که بجز الله کسی دیگری نیست. آنکه چیز دیگری را بجز الله بپرستد. کافر است و زندگی او سراسر کفر است و باطل. چه ارزشی وجود دیگری دارد برای هستی. او باید ملحق شود به نیستی. یا باید تسلیم شود و اطاعت کند و یا بجرم محاربه با الله به دار مجازات آویخته شود.

لا الله الا الله، خدایی نیست مگر الله، زمینه ساز نفرت ورزیدن به "دیگری" ست. چرا که دیگری نه خدا را شناسد نه خود را. دیگری خود را رها ساخته است از قید و بند عقل و خرد و عبودیت و فضیلت های اخلاقی و نیز نظم و انضباط شرعی. دیگری انحراف یافته است از راه الهی. دیگری تهدید است و خطرناک و منشاء تخریب است و ویرانی. بنابراین، این خطر را باید نابود ساخت. اگر نابود ش نکنی نابود ت کند. نفرت، یکی از ضروریات نابودی دیگری ست. اگر نترسی و نهراسی چه نیازی داری که نفرت ورزی بدیگری و از او انتقام گیری؟ یعنی که دست بخشونت زنی و بریزی خون دیگری؟ 

الله باور به دلیل مستحیل شدن در الله با ابزار عبادات روزانه و شبانه، در رکوع و سجده های طولانی، با وجدانی پاک و آسوده، میزند، میکوبد و سر را از گوش تا گوش از تن جدا میکند. رابطه نزدیکی  که الله باور با الله بر قرار کرده است، نه تنها پروانه مشروعیت خشم و خشونت را بدست آورده است بلکه ارتکاب به تمام آن رفتاری که در ستیز است با خوی و سرشت انسانی، مشروع میگردد. وقتی هدف، الله باشد و رضا و خشنودی الله،  هر کنش زشت و پلیدی، زیبا میگردد و بسیار پسندیده، از جمله دزدی، دروغ پردازی، ریاکاری، پرونده سازی، اتهام و افترا زنی، همه، از خصوصیات برجسته، الله باوران است از فقیه و مجتهد گرفته تا پاسدار و لباس شخصی. یعنی الله باوران حاکم. آنها به دستهای خونی شان افتخار میکنند و برای ریختن خون دیگری مدال جان نثاری دریافت میکنند. پیش و پس از نماز و عبادت های روزانه است که شکنجه گر و بازپرس و بازجو، به تنبیه و مجازات دیگری می پردازند. پس از ریختن خون دیگری ست که الله باور باید سیمای خود را مطهر نموده وضو گرفته شکر الله را بجا بیاورد به آن امید که هزینه لازم را برای کسب مکانی کوچک در بهشت، پرداخته است. بیرحمی و سفاکی، ناشی از رابطه ی نزدیکی ست که الله باور با الله دارد. بنا براین هر چه باور و اعتقاد به الله عمیقتر، سختی و سنگدلی بیشتر. خشم و خشونت بی امان تر. دیگری نه دشمن الله باور که دشمن الله است. این است که محارب است دیگری. این است که باید هر چه محکم تر و بیرحمانه تر بر او کوبد، تا جان بجان آفرین تسلیم کند.

شاید ذکر نمونه ای به روشن شدن مطلب امداد رساند. جوانی که به تازگی از بازداشتگاه کهریزک که به لطف و رحمت ولایت فقیه به دلیل غیر " استاندارد" بودنش بسته شد، جان سالم  برده بود، گوشه ای از ببرحمی الله باور(مسلمان) را چنین نقل میکند: 

« صادق که انگار ارشد شون بود جنازه اون کسی رو که مرده بود رو برداشت و تکیه جنازه رو داد به دیوار چراغ قوه  رو انداخت رو صورتش گفت ما حکم کشتن شما رو داریم . پس شانس بیارید و مثل این مادر … ( به مرده ) نمیرید . هیچ صداتون رو در نمیارید . تا صبحگاه زنده  موندید موندید .اگه نمردید که...

گفت شما محارب هستید . میدونید محارب یعنی چی . یه نفر از اون جلو که پسری بود حدود 16 . 17 سال سن داشت گردنش رو گرفت به اینا بگو محاربه یعنی چی ! گفت نمیدونم . گفت غلط کردی ندونی ! شروع کرد به زدنش گفت بگو . بگو بگو .. اونقدر زد ش که از حال رفت . میگفت یعنی شیطان . یعنی خطا کار . اون قدر زد ش که چند نفر شدیدا اعتراض کردن . که اونها هم در حد مرگ کتک خوردن.» . 

 الله باوری البته به خودی خود تبدیل به نفرت و کنش خشم و خشونت نشود، تا آنزمان که بعنوان یک اصل برای سازماندهی و کسب قدرت بکار گرفته نشده باشد. تنها الله باوری هم نیست که بدیگری نفرت میورزد و در پی نابودی او ست. نه استالین الله باور بود و نه هیتلر، ولی آنها نیز تاب و تحمل دیگری را نداشتند. نسبت به آنان سراپا نفرت بودند و خشم و خشونت. برای استالین، دیگری خواهان سرمایه داری بود و جاسوس بورژوازی. دیگری دشمن سوسیالیسم بود و حکومت کارگری. برای هیتلر، دیگری، یهود بود، موجودی حقیر و منفور کمتر از یک موش. استالین را باید یکی از مخترعین بر پا داشتن اعترافات نمایشی از دیگری به خیانت و جاسوسی، دانست و نیز زندانهای مخوف و طولانی. هیتلر یهود را سبب فساد و تخریب روح آلمانی میدانست و منشاء شر و زشتی. این است که در  صدد بر آمد که نسل یهود را بطور کلی از میان بردار، در کوره های آدم سوزی. باینترتیب هالوکاست را براه انداخت و 6 میلیون دیگری را به خاکستر تبدیل نمود. انکار هالوکاست که پرچم آنرا احمدی نژاد بر دوش میکشید و بآن لحاظ شهرت جهانی کسب کرد، معنای انکار نفرت بدیگری و بازخواست و بازجویی و تنبیه و مجازات و شکنجه او ست. 

سرکوب گران رژیم اسلامی برهبری آخوند خداوند خامنه ای ، چنین سخت میزنند و میکوبند و میدرنند، زندان و شکنجه و مجازات کنند و، تخریب و ویران و نابود، بآن دلیل که از خیزش موج مردمی به هراس و وحشت گرفتار آمده اند. هرموجی که پدیدار گشت، چه حقوق بشری، هنرنمایی و روشنفکری، چه مجاهد و چه چریک، چه "سبز" میر حسینی همه در یک زمانی دیگری بوده اند و هستند. این است که  این پدیده ها را دیگری می پندارند، بآنان نفرت ورزند و به نابودی شان. همین بس که بخاطر بیاورید قتل عام بیش از چهار هزاری زندانیان سیاسی را، قتل های زنجیریه ای را و همچنین سقوط اتوبوسی که بیش از بیست نفر از بهترین نویسندگان این آب و خاک را میخواستند خاموش نموده و به نیستی فرستند. در  کمر بسته اند. البته پیش از آنکه دیگرانی که از انان یاد کدریم، با شیطان عهد مودت ببندد و لاجرم محکوم به کیفر شوند، سرخ و سیاه بودند و هر رنگی میان آندو، موضوع نفرت و بیزاری حکومت اسلامی (اگر اولی را بعبارت مادی گرایان مارکسیست بگیریم، دومی را مجاهدین اسلامی، و بین آن دو را انواع و اقسام لیبرال و دمکرات و ملی). به جرات میتوان گفت که نسل دیگری را در داخل کشور با قتل عامی که در سالهای مختلف در کشور براه انداختند، خاموش نموده  و گفتمان لا الله الا الله را تحکیم و تداوم بخشیدند. ابزار خشم و خشونت، قهر و قدرت را بکار گرفتند که همگان را یک جور و یک رنگ سازند: تابع و فرمانبر. بدین منظور بر طبق فرمان الله، پرهیز از حرام و تبرا از گناه را اجباری ساختند و تخلف از آنها را جرم و قانون شکنی. حجاب هم یکی از همین ابزار بود که بکار گرفته شد که وجود دیگری را نابود سازند. حجاب شد نشان وحدت، نشان برابری و یکرنگی. چرا که همگان را حجاب یک سان سازد علیرغم اختلافات و وجود گونا گونی و درونی. جامعه در تبعیت از مقررات و انضباط حجاب در آورده گردید. ظهور بدون حجاب، محاربه شد با الله. بد حجابی شد جرم و هنجار شکنی. سلطه ی تام و تمام بر زن از  آغازین لحظات ظهور رژیم دین، برنامه ای بود استراتژیک برای برقراری گفتمان لا الله الا الله و  یا نظام وحدت، بدون وجود دیگری. یعنی که با ظهور دین بر مسند قدرت، زن بی درنگ تبدیل شد به آن موجود دیگری، البته پیش از آنکه هیچ دسته و گروهی، مقام و جایگاه دیگری را اشغال کند. زن بعنوان دیگری شناسایی شده بود. دیگری مقامی بود که انقلاب اسلامی برای زن بارمغان آورد. گشت های گوناگون، از جمله گشت های ارشادی برای کنترل زنان بود که به خیابانها گسیل داشتند. مباد که زنی موی افشان کند و خود را از بند و اسارت حجاب آزاد سازد. 

اما نباید فراموش کرد که از همان آغاز، زن گفتمان لا الله الا الله را به چالش کشیده است که من هستم و منم آن دیگری که از هم میگسلد زنجیر اسارت و بندگی. از این روی حجاب را بر حسب میل خود تغییر داده و تعریف کرده است. موی خود افشان نموده است و چهره خود آراسته، کوتاه و تنگ پوشیده است و اندام زیبای خود را نمایان ساخته است. باینترتیب زن، شد نماد دیگری. نماد انحراف و هنجار شکنی، یعنی نماد شهوت و بر انگیختن غرایز حیوانی. بی جهت نیست که پیوسته خشم و خشونت رژیم دین متوجه زن بوده است. بی جهت نیست که قلب ندا را نشانه رفتند. چون او بود نماد زیبایی، نماد هستی و زندگی و بر انگیخته بود نفرت حکومت اسلامی. باین دلیل او باید نابود میگردید تا نباشد دیگری.    

 گفتمان لا الله الا الله یعنی نفی وجود دیگری. میآموزد باید نیست و نابود سازی آن جنبنده را که خود داری نماید از اعتراف به این حقیقت که الله هست و بجز و او نیست دیگری. ولایت فقیه خود صریحا اعلام کرده است که مهم نیست که اگر معترضین، یعنی دیگری همان شعاری را میدهند که خود ما میدهیم. یعنی حتی زمانی که میگویند، الله، اکبر است. چون خود بیان وجود دیگری ست. یعنی که آنها، بجز ما هستند. آنها دیگری هستند، یعنی که "اغتشاش گرند." بدست بیگانه مدیریت شوند. مخل آسایش اند و امنیت. بنابراین فرمان صادر میکند که نباید اجازه داد که دیگری پا بعرصه وجود گذارد. باید از حضور ش در زندگی جلوگیری کرد. دیگری بد است و زشت و پلید. دیگری فسق است و فساد و فجور. این است که باید نیست گردد و نابود. این است گفتمان الله باوری. 

اما امروز، دیگری نه زن است، نه سرخ است و نه سیاه و یا هر چه که قرار گرفته است ما بین آندو. بلکه همه اینها و حتی چیزی بیشتر است که تبدیل شده است بدیگری. این دیگری نه دسته ای است و گروهی، نه حزب است و نه تشکیلاتی. این دیگری از همه آنانی بوجود آمده است که در پی کسب انسانیت خود هستند و رهایی از اسارت و بندگی. بر گزینند آنچه خواهند و نجویند چیزی مگر آزادی، رمز هستی و زندگی انسانی نه تنها برای الله که برای همه ی زندگان. دیگری همچون دریایی است طوفانی که امواج خشمگین آن کشتی حکومت دین را به زیر برد و زبر. ناخدا ی آن هراسناک سکان را از سویی بسوی دیگری میگرداند در این دریای متلاطم و خشمگین. بهر سوی که روی کند با امواج سهمگین تری برخورد کند. این است که وحشت بر او مستولی گشته است و هراس برش داشته است. باین دلیل است که سگ های وحشی و درنده ی خود را از بند و زنجیر رها ساخته که امنیت و آسایش را بنام برقراری نظم و انضباط قانونی درهم ریزند. ترس و وحشت آفرینند، بزنند و بگیرند و ببندند و دادگاه های نمایشی برای اغفال مردم براه اندازند. اما به عبث است که میکوشند چون این دیگری آن چنان وسیع و عمیق است که روزی سپاهیان دین را وادار به شکست و هزیمت کند. 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

 

۱۴۰۴ مهر ۲۵, جمعه

 

 

فروپاشی وحدت

دین و قدرت

و سرنگونی حکومت ولایت!




دوران بی اعتنایی و بیمقدار شمردن قواعد و مقررات و هنجارهای بین المللی و یکی پنداشت دیپلماسی با ریا و فریبکاری بسر آمده است. حکومت آخوندی، پس از نزدیک یه نیم قرن، فهمیده است که، مثل، همه حکومتهای دیگر، دیر یا زود، بنرمی و یا بسختی از فراز منبر قدرت باید فرود آید

 بنظر میرسد، حضرت ولایت، همچون، همه دیکتاتورها، در رودررویی با بحران در ساختار قدرت، تا آخرین لحظات در انتظار ظهور معجزه میماند، غافل از آنکه نظامی که بر اساس اصل و اصول دین اسلام، تسلیم و اطاعت و فرمانبری، بنیانگزاری نموده است در حال فرو پاشی ست. که دوران توسعه لا الله الا الله و یا نهادین سازی مطلق گرائی و خرافی اندیشی بسر آمده است. حتی، دوران حکومت پیامبر اسلام، برگزیده بدست الله، به پایان رسیده است. حضرت ولایت و پیروانشان بخوبی میدانند که بسوی زباله دان تاریخ در حال حرکت اند، واقعیتی که گریزی از آن نیست. شاید درک این پدیده است که موجب شود حضرت ولایت، نجات از بحران را در زندگی پنهان از دید دیگران میانگارد. اما, رهبر معظم، پس از 36 سال بر راس ساختار دین و قدرت، حاصلی چندان رضایتبخشی چه بلحاظ کینفی و یا کمی ببار نیاورده است. سوء مدیریت اقتصاد ملت و غارت و چپاول و اختلاس  ثروت مردم، به بحرانی عمیق و کسترده انجامیده که هماکنون نظام با آن دست بگریبان است، بحرانی که ترسم، هرگز، به پایان نرسد، مگر نظام ولایت در عمق زمین فرو رود.

اگرچه، هنوز، حضرت ولایت صحنه قدرت را ترک نکرده است و چشم بروی زندگی نبسته است، در حال حاضر کمترکسی هست که بداند کیست که بر کشور حکومت میکند. که جامعه ما تنها جامعه ایست در تاریخ که ساختار دین و قدرت، در وحدت و یکتائی و یگانگی، نظام بروکراسی دولت را مدیریت مینماید. حضرت ولایت فقیه، آخوند خامنه ای، خود بهترین مثال است برای شفافساز وحدت دین و قدرت.و رابطه ای که با هم دارند. چون ولایت فقیه جلوه این وحدت است..

با نگاهی کوتاه بگذشته ای نه چندان دور، در یابیم که از نخستین نهادهائیکه در تحت تاثیر انقلاب 57 بسرعت تغییر یافتند حوزه های علمیه بودند که  هرگز،

هیچکس تصور نمیکرد که آخوند و فقیه، در رژه نظامی پوتین ها را با سختی و محکم بر زمین بکوبند. آخوندی که به مفتتخواری معروف بود، در شرایط کنونی به نماد شجاعت و آماده برای جهاد و شهادت، تبدیل گردیده است.

اکنون، میتوان مشاهد نمود که بیش از هر نهادی، نهادهای حوزه های علمیه دچار دگرگونی گردیدند. چه، حوزه های علمیه، همچون، سابق دیگر، تنها، مرکز دین و دینمداری نماندند بلکه تولید کننده امام بودند و رهیز معظم بر راس ساختار دین و قدرت. وحدت، یکتائی و یگانگی دین و قدرت بزرگترین تغییر و دگرگونی ای بود که با به حاکمیت رسیدن آخوند بوقوع پیوست، تغییر و دگرگونی انقلابی با نتایجی پر اهمیت که کمتر توجه کارشناسان را بسوی خود جلب کرد.

همچنانکه مشاهده میشود، ما شاهد ترکیب و یکتائی و یگانه سازی، دو عرصه مختلف دین و قدرت با یکدیگردر جامعه هستم، پدیده ای که با ظهور دوران رسالت پیامبر محمد آغاز گردید و با کشته شدن آخرین خلیفه، یا خلیفه چهارم، علی بن ابی طالب بپایان رسید. بعبارت دبگری، وحدت دین و قدرت، تنها در دوره ای کوتاه در تاریخ اسلام، دوره ای نزدیک به سی سال ادامه داشته است. از آن پس، اشغال مقام خلیفه ارتباطی با جایکاه حوزه ای در علوم فقهی و یا الهی نداشته است.

 بهمین ترتیب ساده نیست که بتوانی تعریف، تعیین و یا تشخیص دهی که آخوند خامنه ای نماد دین است یا نماد قدرت. تصمیهائی که ولی فقیه اتخاذ میکند و سیاستهایی را که بر میگزیند، همه، در تحت تاثیر دین  و یا قدرت بر گزیده شوند. اگرچه، بدشواری میتوان تاثیر آنها را از یک دیگر مجزا ساخت. چون، در شرایط موجود، دین، قدرت است و قدرت، دین. شاید بتوانی آخوند را بواسطه عمامه و عبا و قبا، بعنوان نماد دین شناسائی کنی. ولی آخوند خامنه ای، مجبور نیست که عمامه از سر بر گیرد و عبا و قبا از تن بیرون آرد و لباس رزم بر تن کند تا بر مسند قدرت، به فرمانروائی بپردازد.

اگر با تاکید بر وحدت ساختار دین و قدرت آغاز نمودیم، بآن امید بود بلکه بتوانیم در این فضای غبارآلود، حواس خود را جمع نموده که بدانیم و آگاه باشیم که بکدام سو روانیم، تا بار دیگر، همچون خیزش ،57 از چاله بیرون نیامده درچاهی عمیقتر عوطه ورشویم. ولی، واقعیت چندان تغییر نمیکند. چه، انکه بر علیه ولی فقیه، بعنوان یک سیاست پیشه برخاسته است، دانسته یا نا دانسته بارگاه فقاهت را هم به براندازی تهدید نموده و چه بسا خیزش و خروش ملی، تمامی حوزه های علمیه را بجای آنکه بوظیفه قبلی خود، تولید آخوند باز گرداند، باید انها را که در تمام نقاط کشور گسترده اند بخدمت بی خانمانان در اورند.

 در واقع، اگر قرار باشد حکومت آخوندی براندازی شود، باید نهادهایی که در خدمت پرورش آخوند، به هزینه، مردم ساخته شده است، به مالک اصلی شان مردم بی خانمان باز گردد و فرهنگ آخوندی را از بیج و بن برکنده و بر جسد بی جانش فرهنگی نو  و حیاتبخش بنیانگزاری نمائیم. تردید مدار در صورت فروپاشی حکومت آخوندی، دین حاکم نیز از درون دچار از همگسیختگی شده، زندگی را در ضعف ذلت میگذراند.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com