۱۴۰۴ دی ۵, جمعه

در شناخت  آخوند،

قشر مفتخوار حاکم بر جامعه


موضوع مرکزی آنچه که در پی  میآید، کوششی ست در شناخت قشری از جامعه  که بدلیل مرتبه ی دینی اش، جاکم مطلق بر جامعه گردیده است. این پدیده شناخته نشده است که هنوز مورد توجه کافی قرار نگرفته است.
بهمین دلیل آنچه در زیر میاید، کو.ششی ست در شناخت بیشنری از قشری از جامعه که نزدیک به نیم قرن برما حکومت میکند. از آنجا که در هر جامعه  عده معددود دینمداری را کار و حرفه ای اصلی خود بر میگزینند،، توجه جندانی بخود جلب نمیکند. حال آنکه در کشور ما در صد سال اخیر قشر دینمداران جامعه آموختگان حوزه های علمیه و یا مدارس دینی در سیاست وتعین ساختار قدرت نقش مهمی را بازی کرده است. بهمین ددلیل هم نهادهای دینی هم برعم ایمان و باور به دین مشترک، مواضع سیاسی موجب اختلاف در میان رهبران دینی گردید و بدو گروه مشرطه طلبان و مشروعه خواهان تقسیم شدند که به پیروزی مشروطه طلبان و ظهور رضا شاه بزرگ منجر گردید و حرکتت جامعه بسوی رهایی از تاریکی و در آعوش کشیدن روشنائی و جنبش زن زندگی آزادی انجامید. 

نزدیک به نیم قرن است که آیت الله ها، حجت  الاسلام ها، فقها، علما، امام جمعه ها، طلاب حوزه های علمیه و، بطور کلی آخوندها در نقاط مختلف کشور، فرمانروایان سرزمین ایران هستند. آنها خود را مقدس و روحانی میدانند و وارث رسالت و امامت. یعنی که فرمانروایان کنونی کشور به آینده ای مینگرند که در گذشته به پایان رسیده است.

فرمانروایان امروز بر جامعه ایران، نه به شیوه پیشینیان، کلاهخود بر سر دارند و  نه زره در بر. نه مانند همقطاران متجدد شان کراوات می بندند و عطر و ادکلن بخود میزنند. حتی آنان که از بیرون از حوزه ها و بدون گذراندن دوره طلبه گری، به فرمانروایی رسیده اند از پوشیدن پیراهن یقه دار هم خود داری میکنند. مثال خوب، رئیس جمهور بنی صدر بود که دیدیم که چگونه پا بگریز گذاشت. اما، رئیس جمهور احمدی نژاد و سراسر هیئت کارگزاران حکومت دین، ژنده پوشی و چرکین نمایی را الگوی "اسلام ناب محمدی،" الکوی حاکم بر جامعه نمود. چرا که ظاهر سازی، یک ضرورت و اصل دینی است. فرمانروایان حاکم  بر سر زمین بلا  خیز ایران، همزمان بیک شغل دیگر، نیز، اشتغال داشتند و دارند، فروش زهد و تقدس با درآمدی بسیار بالا.

درحکومت آخوندی، هماکنون، حوزه های علمیه، کم و بیش، همانند یک حزب سیاسی عمل میکنند و حقوق بگیر نظام حاکم اند. گزارشهای رسمی حاکی از آن استکه حوزه های علیمه سهم قابل توجهی از بودجه ملی را به خود اختصاص میدهد. در 1403 به ده ها هزار میلیارد تومان رسیده و از بودجه برخی وزارتخانه ها و استان ها بیشتر است. بر اساس لایحه بودجه اخیر، هشت هزار و هشتصد و شصت و یک میلیارد تومن درنظر نظر گرفته شده است. علاوه بر این ارقام اصلی، اعتبارات دیگری، نیز، برای پروژه‌های خاص مانند ساخت موزه‌ها و موسسات دینی در نظر گرفته شده است. در مقایسه با سایر نهاد های دولتی، حوزه های علمیه بعنوان نهادهای مذهبی- فرهنگی سهم قابل توجه رو به رشدی از بودجه عمومی کشور را دریافت میکنند. 

آیت الله ها و حجت الا سلام ها که از حوزه های علمیه بر خاسته اند ، پس از فروپاشی نظام شاهی، در کاخ ها و منازل مجلل سکنی گزیدند. اما، ظاهر سنتی خود را حفظ میکنند. اگر چه،  ابزار  قهر و قدرت را آخوند، هنوز، پس از گذشت 47 سال در انحصار خود و دست هایی آلوده بخون انسانها دارند.  با این وجود، بگونه ای کنشگری دست میزنند، گویی  نماد درخشان روحانیت اند و معصومیت

بعبارت دیگر، آیت الله ها و حجت الا سلام ها، علما و فقها و طلبه های و در جمع، آخوند های حوزه های علمیه، بنظر میرسند که سر تا پا نشانی هستند از سادگی و بی آلایشی، نشانی از وارستگی و فروتنی، چنانکه میتوانی بیشتر از چشم خود به آنها اعتماد کنی. نه شمشیر خون آلود یزید را در دست آنها ببینی و نه میتوانی حیله و خدعه شان را برملا و مچ آنها را باز نمائئی.

. هیچ چیز نیست که نظرشان را بخود جلب کند. بویژه از نگریستن در چهره زن پرهیز کنند، حتی از نگریستن به چهره همسر خویش خود داری جویند. بزیر می نگرند مبادا که در بالا چشمشان به چیزی افتد گنه آلوده .  وسوسه بر انگیز و شیطانی. حال آنکه در آئین فقاهتی، هیچ مکروهی نیست که مشروع نشود و نه هیچ حرامی که حلال نشود. ربا، سود بازرگانی میشود و زنا، امر خیر محللی.

فرمانروایان امروز، آخوندها، ظاهرا،  نه هر گز در کاخهای مجلل دیده میشوند، و نه در جشن و سرور و شب نشینی ها به سلامتی یکدیگر می و باده نوش جان میکنند.  طعام  آنها نه از زیر دست سر آشپز های فرانسوی بیرون آید و نه چلو خورش است نه بره بریانی  که خود ممکن است یکی از علتهایی بشمار رود که سب بیگانگی ملت با ساختار شاهنشاهی گردید. بهرحال، بر حلتف غذاهای مجلل شاهانه، خورااک اصلی آخوندها، ظاهرا، قطعه پنیری مانده بوده و هست با  تیکه نانی بیات، و یا شکم را بطور کلی از طعام تهی نگه میدارند که در آن نور معرفت ببینند. گو اینکه چهره شان حکایت از اشتهایی سرکش و ناپذیر میکند.. سیری

محاسن فرمانروایان، مردان مومن و زاهد و عابد، مطهر و پاکیزه بنظر رسند و مقدس و آسمانی. ریش مرتب و منظم دارند و پیشانی های پینه بسته شان حکایت کند از سجده های طولانی و میزان تسلیم به اراده الهی. هرگز نه در اندیشه زیبا ساختن چهره خویش اند و نه در آئینه، شمایل خود را بنگرند. با اینکه دارای چشمهایی هستند پاک  و پاکیزه و نافذ، به هیچ چیز خیره نشوند و یا حتی نیم نگاهی هم نیاندازند به چیزی و یا اندام غریبه ای بمنظور شناسائی

از شنیدن نوا و الحان دلنشین موسیقی، اخوندها پرهیز کنند. از صدای ساز و ضرب، پایکوبی و طرب و شادی بیزارند. آلات موسیقی در نزد ایشان آلات بی خبری ست. آلات لهو و لعب است. آیا تاکنون شنیده اید که طلبه ای تار و یا سه تاری را در گوشه حجره خود در حوزه ایکه تحصیل علم الهی میکند، نگاه دارد و یا به زخمه های دل انگیز آن گوش فرا دهد؟ آیا شنیده اند هرگز آوای دلنشین اکبر گلپا یگا نی و یا ایرج و شجریان و محمد اصفهانی، نمی گوییم حمیرا و هایده و مهستی. را از بلند گوها و گلدسته های مساجد و اماکن دینی؟ که آنها جهنمی هستند و شنوندگان شان دوزخی. آیا هرگز آوایی بجز تسلیم و اطاعت و دعوت باسارت و بندگی، بگو ش رسیده است از آن گلدسته های  سر بآسمان کشیده و اعتراف به بندگی عبودیت در برابر الله، رب العامین؟

 فرمانروایان امروز بر جامعه ایران فقط از تریبون های قدرت، فرمان صادر نمیکنند بلکه از گلدسته ها و بر فراز منبر قدرت، نیز، جامعه را به تسلیم و اطاعت و فرمانبرداری و حفظ نظم و انضباط فرا خوانند. امروز گلدسته های مساجد هستند که نماد قهر وقدرت

آخوندها با زنان شان هم آغوشی کنند اما در راه رضای خدا و تولید نسل و با چشمان بسته، نه به منظور لذت و فرو نشاندن غرایز سرکش و لجام گسیخته شهوت.  آنها پیوسته در جنگ و ستیز هستند با غرایز و امیال درونی. سخت، گریز انند از خواهش ها و تمنا های نفسانی. آنها بر آنند که نفس خود را باید نابود ساخت تا به مقام انسانی برسی و به الله بپیوندی.

.البته که زن در زندگی آیت الله ها و فارغ التحسصیلان حوزه های علمیه دارای منزلتی نیستند. چنانکه گویی زن موجودی است که الله برای رضا و خدمت بمرد خلق کرده است. اینست که آخوند هرگز بزن عشق نمیورزند و عاشق زنانشان نمیشودند. چون به الله عشق میورزند و عاشق آلله هستند.  آخوند هرگز نمی اندیشد، سرکوب و حقیرسازی زن، و زنئگی انسانی را بفقر و حقارت و گرسنگی کشاندن، و دهان ها را با سرب داع فروبستن و هر فرصتی را برای بیان ازاد، از میان بردن ، سرانجام دانسته و یا نا دانسته زمینه را بزودی برای انفجار حکومت آخوندی از درون هموار مینمایند.  

 

فیروز نجومی

                                                     firoz nodjomi

                            https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۴ دی ۳, چهارشنبه

حوزه های علمیه،

لانه ی جانوران!



 

بیایید به این حقیقت باور به ورزیم که تا آن زمانی که  حوزه های علمیه، نهادهای تولید کننده ی قشری از جامعه  که "روحانیت" خوانده میشود، پا برجا و بر سراسر جامعه سلطه افکنده اند، نه میتوان جدایی دین از قدرت را انتظار داشت، نه آزادی و دمکراسی را و نه میتوان به رهایی وجدان از دغدغه های دین و شریعت امیدوار بود. اگر نهاد کهنسالی همچون، نهاد شاهنشاهی منقرض شدنی ست، چرا به فرو پاشی حوزه های علمیه نیاندیشیم، حوزه هایی که در طول تاریخ، فرهنگ، اخلاقیات و راه و روش زندگی ای را تبلیغ و ترویج نموده اند که اساسا در خصومت و ستیز بوده اند با آزادی  و عقل و خرد انسانی، با خود آئینی و خود مختاری. مگر آنکه در ماندن و پس رفتن راضی و خشنود باشیم. به تحولاتی تن در دهیم کمتر از تاریخ ساز، و به جایگاهی برجسته برای ملت خود در کنار ملت های بزرگ تاریخ، امید نبدیم.

 

حوزه های علمیه، لانه ی جانورانی هستند، پست و موذی. از روشنایی بیزار و شیفته ی تاریکی اند، عالم و فقیه و آیت الله و حجت الاسلام و واعظ و روضه خان و قاری و آنچه به غلط "روحانیت " خوانده میشود. چرا که خواست قدرت را در پس، زهد و تقوا و انکار جهان مادی، بندگی و عبودیت نسبت به خدایی که الله نام دارد، پنهان میسازند. عمر خود را در حوزه ها میگذرانند که حقیقتی را بجویند برخاسته از اسطوره ها و افسانه ها و یا دروغ های بزرگ. لاجرم تزویر و ریا میآموزند و آموزگاران بزرگی را پرورش میدهند که به جهان هستی از ته سوزنی مینگرند. خود را مالک انحصاری "حقیقت " میدانند و آنچه غایت است و نهایت. چرا که مراتب اجتهاد را از طلبه گری آغاز نموده و راز و رمز هستی را از الله و آخرین رسولش، محمد، آموخته اند. آنها خود را تماما باسارت احکام شریعت الله در آورند و نماد تسلیم و اطاعت شوند که جامعه را همچون گله ای عظیم به تقلید و تبعیت از خود وا دارند.

 

آنان که به براندازی نظام ولایت می اندیشند، باید به این واقعیت آگاه باشند، که ولایت ریشه در روحانیت دارد، قشری که در حوزه های علمیه، تولید و باز تولید میشوند. وقایع اخیر، شکافی که ظاهرا بین جمهوریت و ولایت پیدا شده است، سندی ست بر اقتدار بی چون چرای روحانیت برهبری ولایت. بعبارت دیگر، حوزه های علمیه دیگر یک نهاد صرفا دینی نیستند- که هرگز نیز نبوده اند. حوزه های علمیه را امروز باید یک حزب سیاسی دانست. منبر های خطبه و موعظه، مساجد و محراب های عبادت را دیگر نمیتوان دینی، مقدس و مصون از زشتی ها و پلیدی ها دانست. بر آن منبرها کسانی، مردم را به زهد و تقوا فرا میخوانند و اخلاق آموزش دهند که دست ها شان به جنایت آلوده است و گوینده ی بزرگترین دروغ ها هستند. هم این دنیا مادی را ظاهری و فانی می پندارند و به نفی آن میپردازند وهم دو دستی سخت بدان چسبیده اند. از یکطرف زندگی مادی را پست میشمرند از دیگر سو آنرا بزیر سلطه تمام خود میکشند. طلبه ها را  باید کادر های حزبی خواند در خدمت یک ایدئولوژی سیاسی. آنها پاسدار احکامی هستند برخاسته از شریعت دین اسلامی. احکام شریعت، احکامی هستند اساسا سیاسی، در جهت کنترل  رفتار مردم یک جامعه. شریعت، احکام باید ها و نباید ها ست، احکام منع ها و ممنوعیت ها، حرام ها و حلال ها و مستحبات و مکروهات و طهارت و نجاسات که به تسلیم ختم میشود و اطاعت. احکام شریعت، دربر گیرنده ی رابطه ی بین مجتهد است و مقلد، بین دانا و بینا و نادان و نابینا. احکام شریعت، احکام فرمانروایی است و فرمانبری.

 

 احکام الله، احکامی همچون احکام حجاب و جدایی و تبعیض جنسیت، احکامی هستند سیاسی، چون اجباری ست. تخلف از آن دیگر گناه در بارگاه الله نیست. تخلف از حجاب یک جرم است. امنیت اخلاقی را بخطر میاندازد. افشان کردن موی سر، نشان دادن برجستگی های بدن با پوشیدن لباس های تنگ، آرایش غلیظ، نمایان ساختن قوزک پا، رفتاری که در گذشته، شخص مومن بدلخواه از آنها پرهیز میکرد، امروز اجباری و جرم شناخته میشوند. آقای رادن، رئیس پلیس تهران که بد حجابی را یکی از هنجار شکنی ها و آسیب های بزرگ اجتماعی میخواند، باید یک حجت الاسلام در خدمت برقراری نظم شریعت، بشمار آورد. چون در نظام ولایت، ریشه کن ساختن بد حجابی ارجح است بر ریشه کن ساختن قتل و جنایت و دزدی.

 

این بدان معناست که در شرایط موجود هر آنچه دینی بوده است، تبدیل شده اند به یک امر و یا کنش سیاسی. و بالعکس. سردار و رئیس پلیس، حجت الاسلام میشوند. حجت الاسلامها رئیس میشوند و وزیر، متخصص و مبرز و ماهر در امر جاسوسی و بازجویی، در شکنجه و اعدام و سنگسار. واقعیت آن است که ولایت بدون یک دستگاه و سازمان حزبی، مثل حوزه های علمیه هر گز نمیتواند بر نهادهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، امنیتی و نظامی سلطه افکند. این امام های جمعه و مراجع تقلید در درون حوزه ها هستند که دائم فریاد وا مصیبتای بد حجابی را بگوش مردم ایران میرسانند و مامورین انتظامی را به اعمال فشار و سخت گیری بیشتری فرا میخوانند. از پشت تریبون های امامت جمعه، آموزگاران بزرگ اخلاق هستند که اعلام میکنند که برای برقراری حجاب باید خون ریخت، گویی که بد حجابی یکی از امراضی است که تمامی جامعه را به فساد و تباهی میکشاند. مرجع تقلید دیگری، دست شکایت به هوا پرتاب میکند که بچه دلیل حکم اعدام ناشر سایت "مستهجن " را به حبس ابد تبدیل کرده اند. مراجعی همچون وی، شیفته طناب دارهستند. از مشاهده آن بر گردن مجرمین و گناهکاران بسیار لذت میبرند. امام جمعه ی مشهد، مرگ یک جوان بدست جوانی دیگر را ناشی از بد حجابی یک خانم میداند. این خطبه گو نیست، که درنده خویی و انتقام جویی، بغض و کینه تبعیض را ترویج میدهد بلکه ارزشهایی ست که در ذات احکام شریعت و دین اسلام نهفته است. تنها نمیتوان به پائین کشیدن خطبه گو از منبر اکتفا نمود بلکه باید در فکر واژگون سازی منبر بود.

 

 نسل پیشین چنان دچار فریب بودند که غرّش و خروش آیت الله خمینی را در 15 خرداد 1342 در برابر شاه می ستودند و دست اتحاد بسوی ش دراز مینمودند گویی که بسوی رهایی و آزادی ست که رهنمون  مان میسازد. حال آنکه او از شاه میخواست که احکام شریعت، یعنی احکام اسارت و بندگی را از جمله ادامه محرومیت زنان از حق گزینش و برگزیده شدن را حفظ نماید و از تقسیم اراضی خود داری نمایند. مراجع تقلید درون حوزه ها بودند که همچنانکه سردار سپه، رضاخان را بر تخت شاهی نشاندند، شاه پسر را وا داشتند، التزام به قرآن را جانشین سوگند به کتاب آسمانی نماید. البته که در میان دگر اندیشان و انقلابیون، خمینی ارجح بر شاه بود. چگونه ممکن است آگاه باشی و با شارع شریعت، خصم آشتی ناپذیر آزادی عهد مودت ببندی؟ مخالفان شاه با ساده اندیشی، روحانیت را نیز در جبهه ی ضد دیکتاتوری قرار میداند و بر آن تصور بودند که سودای قدرت بسر ندارند. غافل از اینکه خمینی حوزه های علمیه را آماده ساخته بود که دین اسلام را به اصل خود باز گردانند و شمشیر و شریعت را بار دیگر به وحدت برسانند، همانگونه که در دوران رسالت محمد و امامت علی بوقوع پیوسته بود. آنها ساده تر از آن بودند که بتوانند که با نهادی به رقابت بر خیزند که بیش از 300 سال تجربه در فریب و ریاکاری دارا بوده است.  

 

بعضا بر آن باورند که روحانیت مثل همه ی قشر ها و گروه ها، خوب دارند و بد. بدان را باید راند و دست مودت  با خوبان را فشردن باید. از عقلانیت بدور است که دامن حوزهویان  را بدون استثنا به زشتی و پلیدی، آلوده نمایم. مگر میتوان امتناع آیت الله منتظری در شرکت قتل عام زندانیان سیاسی را در سال 67 فراموش نمود و یا از وجود روحانیونی که برغم مخالفت رژیم ولایت در مراسم کفن و دفن آقای مهندس سحابی حضور یافته بودند، میتوان غافل ماند. به فرض که شمار خوبان در قشر  روحانیت اندک نباشند. اما آیا نباید انتظار داشت که خوبان لباس سالوس و ریا از تن بر کنند؟ مگر نه اینکه مبارزین آزادی از فرماندهان و افسران و سربازان لشگر ولایت انتظار دارند خود را از صفوف سرکوب گران جدا سازند و به آزادیخواهان بپیوندند، چرا چنین انتظاری را نباید از آندسته از روحانیون داشت که خوبن و پاک دین اند. چرا از آنها نخواهیم که لباس از تن برگیرند و روحانیت را در آزادی بجویند؟

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

firoznodjomi.blogpost.com

fmonjem@gmail.com


۱۴۰۴ آذر ۲۸, جمعه

 

زمان گزینش

با چشمان باز

فرا رسیده است!




نزدیک به پنجاه سال تجربه تاریخی حکومت دین بواسطه قشر آخوند، ظاهرا، قشری نماد تقدس و تقوا، اخلاق و صداقت، مروج ارزشهای بشر دوستانه و یا در واقع، نگاهداران دکان دین، تایید این حقیقت است که تمامی تیره روزی ها و سیه بختی های ما ایرانیان ریشه در دینی دارد که اگرچه در آغاز، بزور شمشیر و شکست از تازیان بیابانگرد در نیمه قرن هفتم، پس از بیش از 200 سال مقاومت و یا بقول دکتر عبدالحسین زرین کوب دو قرن سکوت پذیرفبم.

اما، حیرت آور است که حداقل، در 300 سال پیش از این، در آغاز دوران حکومت صفویان، با چشمهای بسته، بدفاع از دینی پرخاستیم که از ترس فرو امدن شمشیر بر گردن، بدان تن داده بودیم.

 اما، در دوران معاصر، پس از گذشت نزدیک به نیم قرن سلطه دین بدست آخوندها، برخاسته از حوزه های علمیه، از یک سو، شاهد بر کاهش دائمی اقتدار اخلاقی دین بوده ایم و در همانحال، از سوی دیگر، شاهد انتشار انواع فساد، از جمله چاپلوسی و مجیز گوئی، دروغزنی و ارتشا و رانت خواری در همه سطوح جامعه دینی، از نظام بروکراسی دولتی گرفته تا انواع روابط و معاملات مالی و ملکی و غینره، همه، ویژهگیهائی که در گفتمان این دوران نهادین و برفتاری عادی تبدییل شده اند. که بنظر نمیرسد در تناقض با اخلاق برآمده از آموزشهای دینی باشد. چه، در اسلام، مهم نیست مرتکب چه عملی شده ای درست یا نا درست، حرام یا حلال، مهم ان است که آن عمل در راه الله بوقوع پیوسته باشد نه برای ارضای امیال شخصی.

 روشن است، نظامی که بر اساس وفاداری بفرد و یا     ایده آلهای شخصی بنیانگزاری شود، آن نظام بدشواری اصلاح پذیر است، بویژه اگر بر اساس ارزشهای دینی بنیان گزاری شده باشد، ارزشهائی، همچون کسب قدرت قهریه، خشم و خشونت و انتقام ستانی. اقتداری که.در تحمیل سیاست حجاب اجباری، شکست خود را پس از 47 سال سرکوب و بگیر و ببند بنمایش گذارد. هم اکنون کیست که مشاهده نکند شکست نظام را در برابر مقاومت زنان. چرا که بخودی خود روشن است، وقتی اقتدار اخلاقی دین جای خود را با اقتدار سیاسی تعویض نموده و یا بنوعی با آن یکی و یگانه میشود، سبب ظهور نهادی میشود بنام جمهوری اسلامی که هیچ نجوید مگر سلطه بر امت اسلامی که بسیار فراتر رود از مرزهای ملی و در برگیرد بخشی از منطقه را در رقابت با قدرتهای بزرگ جهانی.

این بدان معناست که تاریخ، این حقیقت را آشکار میسازد که ما ایرانیان با چشمهای بسته بدین اسلام ایمان آورده و میاوریم و گزینش دیگری هم در پیش روی نداریم، چه در زمانی که تحت شمشیر باید عبارت لا الله الا الله را بر زبان میراندیم  و چه در لحظه ای که به جهان هستی وارد میشویم. حال، زمان آن، فرا رسیده که چشمان را گشوده با آگاهی و یا عقل و خرد انتقادی بدرون خود باز نگریم، شاید به هویت اصلی خود پی ببریم، دریابیم که روح و روانمان از چه ارزشها و باورهایی ساخته شده است، بعنوان یک ایرانی.  

واقعیت آنست، حتی زمانیکه آخوند از منبر فدرت بر زمین فرو علتد، ترسم که روح فاسد و باورها و ارزشهای کهنه و پوسیده و نهادهایی را که حکومت آخوندی بر اساس آنها بنیانگزاری شده است بزیست خود ادامه دهند. البته، در چنین شرایطی ست که جنبشی، همچون، جنبش زن زندگی آزادی، بویژه اگر پرچم آنرا شاهزاده بدوش بگیرد، جنبشی خواهد بود رهایی بخش، زهایی از بندهای اسارتبار اسلام آخوندی که هم با زن در ستیز است و هم بازندگی، با آزادی که خصم آشتی ناپذیر است. تردید مدار که جنبش زن زندگی آزادی نجات بخش ملتی خواهد بود که در لبه پرتگاه قرار گرفته است و در حال نابودیست.

افزوده براین، با شرکت در جنبش زن زندگی آزادی، خویشتن را بهتر شناسائی کنی و درخواهی یافت که از چه نوع عناصری ساخته شده ای و چه بسا،هویت خود را کشف نمایی که کی هستی و چه  هستی. در حالیکه در قاموس دین اسلام، مبرم ترین وظیفه بشر، شناخت الله است، شناخت خداوند یکتا و یگانه، اندیشه بخود، "کفر" است، قائل شدن شریک برای الله، خداوند یکتا و یگانه بشمار میرود. یا حداقل نشان فراموشی الله ست، فراموشی خدائی که انسانها را بنده خویش خلق نموده، موظف شناسائی و ستایش یکتائی و یگانگی خود، بمثابه ارباب بر دو جهان هستی و نیستی(رب العالمین) ساخته است.

بنابراین، صرفنظر از اینکه در عرصه سیاست و اقتصاد چه تحولاتی صورت میگیرد، در صورت فروپاشی رژیم آخوندی، باید بیک انقلاب فرهنگی محور نقد دین، بیاندیشیم. در حیرتم که چگونه میتوان به برانداختن ساختار سیاسی یک حکومت دینی دست زد، بدون آنکه زمینه نفی تفکر واپسگرا و خرافی نهاده در ساختار دین را فراهم آورد.

درست است، در جامعه ای که هم چیز بنام الله آغاز میگردد، نمیتوان انتظار داشت خفتگان، یزاحتی، از خواب بیدار شوند. با این وجود، اگر، نپرسیم و نجوئبم، هرگز، در نیابیم، چرا چنین، در مانده و وامانده ایم، و همچنانکه به پیش میرویم درمانده تر و وامانده تر ادامه میدهیم. پاسخ باین سوال چندان دشوار نیست. از آغاز، در 57 ملت، بعبارت تمامی اقشار و طبفات مختلف اجتماعی، در برگیرنده تمامی گروهها، سازمانها و احزاب سیاسی، با رفتن شاه از کشور، به خوشآمد گویی فقیهی شتافتند، که شناخت چندانی از جامعه نداشت، و بهمین ترتیب جامعه نیز از شناخت فقیه محروم مانده بود. چنانکه گوئی، شهروندان، حق نداشتند بدانند و آگاه شوند، تقوا و تقدسی که در رفتارها و باورهای آخوندها بمنصه ظهور میرسند، از فریب و ریا بر میخیزد، دو حربه موثر در تحمیق و تطمیع انسانها، دو حربه ای که آخونند ها آموزش     حرفه ای آنرا در حوزه های علمیه میگذرانند. روشن است وقتی مردمان از شناخت نماد تقدس و تقوا محروم میشوند، احتمال آگاهی به توخالی و میان تهی بودن مفاهیم دینی بسی بسیار کاهش مییابد.

کوتاه سخن،چه خوب اگر بخاطر بسپاریم که فرهنگ نو را، بر نقد مفاهیم، افسانه ها و اسطوره های دینی بنیانگزاری نمائیم.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@come.com


۱۴۰۴ آذر ۲۱, جمعه

نبود آب و برق گاز و...

کیست مسئول

دین و یا سیاست؟

همچنانکه نفسهای نظام مقدس ولایت فقیه، برهبری آخوند خامنه ای، بشماره افتاده است، جا دار بخود یاد آوری کنیم که حکومت ولایت فقیه اول یک حکومت دینی ست و بعد سیاسی. با این وجود، تحلیلگران و کارشنان از وقایع و حوادث گوناگون اقتصادی، از تورم و بیگاری، هوای آلوده و کشنده، نه برق است و نه آب و نه گاز. فقر بطور روزز افزونی درحال گسترش است که در همین چند روزه اخیر رسما اعلام گردید در کمتر از 5 سال نزدیک به 6 میلیون به اقشار فقرای زیرخط فقر افروده شده است

 دیدن ساختار حکومت ولایت تنها بعنوان یک ساختار سیاسی، آگاهانه و یا نا آگاهانه به عفلت و نادیده انگاشتن نقش دین و باورهای دینی در تعین و تعریف سیاستها و تصمیم گیریهای مهم داخلی و خارجی میانجامد که خود بر طول عمر نظام میافزید. در واقع آنچه بقای نظام را تداوم می بخشد، چیزی جز دین و باور و ایمان دین نبوده است. آیا میتوان گفت که ولی فقیه ارائه کننده دین یا سیاست. تردید مدارد که دین وسیاست را یکجا در وحدت با هم ارائه میدهند. مخالفین سیاسی و دگر اندیشان، چاره ای ندارند مگر آنکه توجه بیشتری به نقش دین نشان بدهند.  

حال رخصت که دز این روزهای و یا ماه های پایانی نظام، به به شفاف سازی نقش دین در سیاست دست به تابو شکنی بزنیم، بپرسیم و بجوئیم، از ظاهر بگذریم،  به کشف و آشکار ساختن انچه پنهان گشته است در ماورا آنچه مور مشاهده، قرار میگیرد، بپردازیم. چرا که نقد متون مقدس میتواند از مرزها ممنوعه عبور نموده و احساسات و عواطف عامه را، نه علامه های حوزه های علمیه، مظهر علم و دانش الهی را جریحه دار نماید.

چه راحت، شکستن تمامی کاسه کوزه ها را بر سر عدم تحمل عامه مردم در شنیدن حرف حق، نه بر سر قدرت مطلق ولایت فقیه. چرا که حرف ولایت فقیه حرف اول است و حرف آخر، نه پرسش و جویی نه جند و چونی. آنچه در زیر میآید چیزی نیست، مگر بر طرف کردن هر سو تفاهمی، که ممکن است نقد یک متن مقدس موجب  گردد. هز چند تمامی سعی وکوشش بکار گرفته میشود که نقد متن مقدس موجب کاهش حرمت آن نگردد، هرچند ممکن است اعتبارش جرعه ای کاهش یابد.. بخوانید و قضاوت کنید. توضیح واضحات باشد، اگر، از اهمیت نقشی که قران مقدس، در زندگی ما، و یا بطور کلی، تمامی مسلمانان جهان، بازی میکند، هر آنچه که در باره قرآن بگوئیم، هرگز، ،سخنی بگزاف بیان نکرده ایم. واقعیت آن است که دین و باور به مقدسات دینی در زندگی ما، در اکثر مواقع، مقدم بر هر چیزی ست. کمتر آداب و رسومی را در سراسر کشور میتوان یافت که متاثر از دین نباشد. کتاب الله، قران مقدس، کتابی ست که هم شفا بخش مریض بشمار میرود و هم ناجی غریق و، هم، در کل، نجاتبخش گرفتاریهای مختلف، در حوادث گوناگون زندگی اجتماعی. هم در پای سفره های هفت سین مراسم عید نوروزی حضور دارد، هم در پای سفره عقد و عروسی، هم در دورانی سراسر شادی و سرور و هم در زمان عم ودرماندگی. نمیتوان گفت، یا مدعی شد که کتاب، بمثابه یک مفهوم کلی در نزد جامعه ما دارای چندان ارزشی باشد. اما کتاب قرآن چیز دیگری ست. نه تنها در نزد ما ایرانیا بلکه در منظر مسلمانان جهان، کتابی مقدس تر، پر شکوه و پر عظمت تر از قرآن هیچ کتابی در جهان نمیتوان یافت.

احادیث و روایات بسیاری از پیامبران و امامان نقل شده است که قرآن منبع نور خالص است و همچون ستاره ای درخشان، آسمان تاریک انسان را روشنایی میبخشد. که خواندن و فراگیری، حفظ و بکارگیری آن در بر دارنده ی چه فضیلت ها که نمی باشد.

کتاب قرآن و یا کتابی که بنا بر باور مسلمانان، خدا در آن سخن میگوید، باسم الله آغاز میگردد، یعنی که بعدا در یابیم که الله اسمی است که خدا بر خود نهاده  است. .چگونه و به چه دلیل، الله بر خود اسم گذارده است، یکی از معضل های قرآنی ست که صدها سال است که مورد تاویل و تفسیر علمای اسلامی قرار گرفته است. چرا که اسم گذاری، کنشی است خالص انسانی و ریشه دارد در روابط اجتماعی. ابزار مهار ساختن و شناخت جهان اشیا است و دانش و دانایی، وسیله ای ست برای بیان مکنونات ضمیر و نیازمندی ها، خواهش ها و تمنا های انسانی. حال آنکه کنش الهی باید کنشی باشد ویژه، نه اینکه آلوده شده باشد با کنش بشری. 

استاد علامه طباطبایی که یکی از بزرگترین تاویلگران جهان اسلام بویژه جهان شیعه است تفسیرالمیزان بیست و چند جلدی قران را با استفاده از روشی بنام "تاویل،" مورد فهم قرار میدهد، متن مقدسی که گفته میشود "گوینده" ان الله، خداوند یکتا و یگانه است، کتابی آسمانی بازتابنده اراده و امیال و احکام و فرمانهای الله.

آقای علامه طباطبائی، تجزیه و تحلیل، فهم و درگ خود را با  "معضل بسم الله،" آغاز میکند. اما بجای آنکه به چند و چون و زیر و بم کنش اسم گذاری الله به پردازد، تفسیر خود را با تاویل کنش مردم، مبنی بر آداب و رسم و رسوم و روش و معنای خاصی که دارد، میگشاید. او میگوید:

«مردم معمولا هنگامیکه میخواهند شروع بکاری کنند آنرا بنام شخصیت برجسته ای افتتاح می نمایند، باین نظر که آن کار بوسیله این عمل فرخنده و میمون گردد و یا برای اینکه یادبودی از آن شخصیت بزرگ بوده باشد. نظیر این موضوع در موقع نامگزاری نیز دیده میشود، باین معنی که نوزاد، یا اختراع جدید، و یا موسسه نوبنیاد را بنام فردی که مورد احترام و علاقه آنهاست مینامند، باین منظور که تا آن موضوع تازه باقی است آن نام هم بر قرار بماند، و در حقیقت صاحب اصلی نام نیز باین وسیله نوعی از بقا و حیات را پیدا کند- مثلا: بسیاری از مردم برای احیاء نام پدران خود آنرا بر یکی از فرزندان خویش میگذارند تا همواره بیاد آنها بوده باشند».(ص15).

در اینکه اسم گذاری روشی است که افراد بشر دانش و دانایی خود را از نسلی به نسل دیگر انتقال میدهند، بحثی نیست. آنچه بحث بر انگیز است آن است که استاد علامه، روش الله برای اسم گزاری بر خویش را با روش مردم شناسایی میکند و اظهار میدارد که الله در اسم گذاردن بر خویش آنچه در میان مردم مرسوم بوده است بکار گرفته است و بر خود نام الله را نهاده است که همه چیز با آن آغاز شود و تا ابد ماندگار بماند. بعبارت دیگر، الله با مشاهده کنش مخلوق خود، به تقلید از آنها  بر خود نام گذاشته است. استاد علامه، در توضیح کنش نامگزاری الله، میگوید: 

«خداوند متعال نیز کلام بزرگ خود را باین روش آغاز کرده و آنرا بنام نامی خود افتتاح فرموده است، تا معانی کلماتش بآن نام مربوط و نشانه ای از آن داشته باشد- ضمنا سرمشقی برای بندگان باشد تا کردار و گفتار خود را بنام مقدسش شروع کنند و اعمال آنها نشانه ای از حق و هم برای او بوده باشد، و باین وسیله فنا و نقصان بآنها راه نیابد زیرا بنام خداوندی آغاز شده که دست زوال و نیستی بدامان کبریای او دراز نمیشود» (ص15).

تاویل استاد از این بخش متن مقدس قرآن، دشواری هایی چند بوجود میآورد که اگر به آن بپردازیم تردیدی در افسانه ای بودن الله بجای نمیگذارد. یعنی که الله، خدایی نیست که خالق باشد، بلکه خود مخلوق و ساخته و پرداخته ذهن بشری ست. که این الله نبوده است که محمد را برگزیده است، بلکه این محمد بوده است که الله را خلق کرده است. چرا که الله برای اینکه  از روش و رسم و رسوم بشر در نامگذاری استفاده کند، باید که تابع زمان و مکان بوده باشد و نه مستقل از آن. چرا که تا آن زمان و مکان، الله کجا بوده است و به چه دلیل بی نام و گمنام میزیسته است، ابهام آمیز است و سهر انگیز و جادویی. افزوده بر این، الله از طریق زبان و مفاهیم زبان بشری ست که بخود هستی میدهد و هستی خود را ابدی میسازد.

چنین بنظر میرسد که تاریخ بشر با نام الله آغاز گردیده است. حال آنکه صدها قرن است که بشر بر عرصه هستی ظاهر گشته است، مگر آنکه الله پیشین و بی زمان بوده است. اما، تاریخ نشان میدهد که بیش از یکهزار سال قبل از ظهور الله بواسطه پیامبرش محمد، ایرانیان به خدایی باور داشتند بنام اهورا مزدا،. خدائی حلوه نور و روشنائی، عقل و خرد و مهربانی، خدایی بیگانه با هر خشم و خشونت و کین خواهی. بهمین دلیل، پس از هجوم تازیان، حداقل بیش از 200 سال بطول انجامید که ایرانیان شکست خورده بتدریج بوجود خدایی نو خو بگیرند.

آنچه، اینجا شایسته توجه و دقت است، این است که این الله نیست که بما توضیح میدهد که به چه دلیلی نام الله را بر خود نهاده است. الله در این مورد سکوت برگزیده است و هرگز نیازی ندیده است که کنش خود را توجیه نماید. چرا که گوینده بسم الله، نمیتواند الله باشد

 استاد علامه طباطبایی ست که بنظر میرسد آگاه است از ضمیر و قصد و نیت الهی در گذاردن نام الله بر خود. یعنی که او عقل و خرد خود را بکار میگیرد تا ابهام را از کنش الله بزداید. چرا که تا کنون بشری یافت نشده است که در لحظه ی ورود به عرصه هستی بر خود نام نهد. استاد علامه معتقد است که الله روش نام گذاری را از مخلوق خود آموخته است. یعنی چون بشر از طریق نامگذاری ست که جهان را شناسایی و دانش انباشته نموده و به نسل بعدی انتقال میدهد، خدا، نیز، با گذاردن نام الله بر خود، خواسته است همچون بشر، خود را ماندگار  و ابدی سازد.

فیروز نجومی

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 


۱۴۰۴ آذر ۱۴, جمعه

 

رمز پیروزی بر

ابر قدرت جهانی، امریکا

پرهیز از اسراف و افراط!

 




همگان، بی خبر از گذراندن زندگی در عالم برزخ، عالمی آفریده الله، خدائی بی همتا، باوضاع اسفبار کنونی مینگرند و با خود میاندیشند که چه بودیم و چه شدیم و چه خواهیم شد؟ در شرایط کنونی، نه بزندگی علاقه ای دارند و نه چاره دیگری در پیش روی خود میبینند. این است زندگی در عالم برزخ. سوالهائی کلی که زودتر در ارتباط با سرنوشت ملت،  مطرح شد، بدون تردید، اولین بار نیست که پرسیده میشوند. اما،  پاسخهاایی که بآنها در اینجا داده میشود، انستکه حداقل در دو روایت متفاوت بیان میگردند، یکی بزبان وحدت دین و قدرت، یا همان زبانی که(ذر شرایط کنونی)  آخوند خامنه ای، ولی فقیه، خطبه خوان و فرمانروای نهائی، جلوه مطلق دین و قدرت بیان میکند که در سراسر حوزه های علمیه، مدارس تحصیلات علوم فقهی، تعلیم و تدریس و سپس در جامعه انتشار مییابد. نه شک و تردیدی و نه چون و چرائی، فقط تسلیم و اطاعت و فرمانبری؛ و دیگری، روایتی ست که از ترس قهر و خشونت و تنبیه ومجازات بعنوان محارب و مفسد فی الارض و یا کافر و اتهام الهاد، به بیان در نیاید و در وجود آدمی میماند و همچون موریانه، درون را میخورد. این بدان معناست که روایت دیگری، روایت دگراندیشان است و روایت محرومان از قدرت و ثروت. بنگر که در کدام عالم زندگی میکنند، دگر اندیشان و ناقدان و مخالفان نظام، وقتی که به نفی و نقد وضع موجود پرداخته و در خدایی آخوند خامنه ای، شک و شبهه ی خود را بزبان نفی و نقد نظام اسلامی، دهان بسخن گشودند.که در بعضی مواقع برای همیشه، در زیر خاک دفن گردیدند. بلائی که پس از 47 سال حکومت آخوندی، هنوز تلفات میگیرد.

البته که بنظر میرسد، برغم شک و تردید و چون چراهای بسیار نسبت بوجود الله و توانائیهای او، در همان زمان، 14 قرن پیش از این الله، در قران مقدس سخن میگوید و خود را در آغازین سوره قرآن، بخشنده و مهربان میخواند. باوری که باید چشمان عقل و منطق را بست و آنرا پذیرفت، روشی که اکثرا مسلمانان با چشمان بسته بدون کمی آگاهی و یا هیچگونه فهمی از کلمات الله. با این وجود، بعصا، آنچنان، بدان باور میآورند، چنانکه گویی، آماده اند برای اثبات ان جان فدا کنند. کمتر کسی خوشحال خواهد شد که پیامبری که باو ایمان میورزد از اشکار ساختن حقیت خود داری کرده است. حقیقتی که بعدا، در سراسر کتاب خود اشکار میسازد، بویژه در بخش دوم کتاب آسمانی که چیزی نیست مگر، داستان انتقام ستانی، شقاوت، قساوت، بیرحمی و انواع گوناگون شکنجه و سر انجام سوختن در آتش دوزخ تا ابد.

آنچه که سوال برانگیز است، آنست که اگر، الله خود را بخشنده و مهربان میخواند، چه نیازی به نگاهداری، عالمی دارد سراسر درد و رنج و شکنجه و سوختن و جوشیدن و تکه تکه و بلعیده شدن بوسیله هیولاهائی که از دهانشان آتش سوزان شعله بر کشد؟  آنچه، الله ناگفته میگذارد آن است که مهر و محبت و مهربانی او مشروط است، مشروط باینکه شک و تردید نسبت به یکتائی او بخود راه ندهی  به فرامین و احکام او تن داده خود را باراده اش تسلیم و از امیالش آنگونه که  در احکام شرع بازتاب میابند، تبعیت نمائی. معلوم است که نتیجه نا فرمانی و سرپیچی از انجام واظایف روزانه نسبت بذات الهی ست، همچون، برگزاری مراسم نمازگزاری در پنیج مقطع مختلف در روز. اگر، هم از  شرح عدم تناسب برگزاری مراسم نمازگزاری با زمان که خود قصه ای است طولانی بگذریم، نی بیتینپم که مراسم نمازگزاری خود، نیز، تکرار اعتراف به عظمت و شکوه و یگانگی الله، اعتراف که او رب عالمین است، مالک بر دو جهان هستی و نیستی، بود و نبود، اعتراف به حقارت و خواری خویش، نه تنها با راندن کلمات ستایش و تضرع آمیز بلکه با بکارگیری زبان بدنی، از مستقیم ایستادن و تعظیم و بزمین افتادن، حرکاتی که هیچگونه معنا و مفهوم دیگری را نمیتوانند انتقال دهند مگر رضایت بخواری و حقارت و تکرار اعتراف به بزرگی و عظمت لله، و کوچکی و ناچیزی بنده. که الله پاک است و خوب و تو نا پاکی هستی و پلید.

ایا این دلیل خوبی نیست برای "وضو،" که خود مراسمی ست جدا گانه در ارتباط با طهارت که امروزه بدون آن زندگی ممکن نیست. اما، وضو قبل از آنکه، مراسم پاکزدائی نجاست از وجود باشد در هنگام ظهور در برابر الله،  مراسمی است که بندگی و عبودیت و تسلیم و اظاعت را بطور نمادین به باورمندان میاموزائند. بآن امید که تسلیم و اطاعت و یا عبودیت و بندگی در آن جهان بالاتر از بدکاریهایش نشان داده شود و به بهشت راه یابد. مسلم است جنین آموزشهائی در دوران هوش مصنوعی، تفاوت خود را در افزایش فاصله کشورهای پیشرفته و عقب مانده نشان دهد. بی جهت نیست که جمهوری اسلامی در میان 135 کشور بلحاظ میران پیشرفتگی و همچنین میزان رفاه و آسایش در مرتبه 131 قرار گرفته است. با کمی توجه باین نکات در مییابیم که ملت در چه شرایط دشواری زندگی میکند. در واقع، باید گفت اکثریت ناظر بر نابودی جامعه ای هستند که در آن زندگی میکنند و خود نیز از هر اقدامی عاجز است.

بی نیاز از توضیح است که روایت وحدت دین و قدرت، در انحصار آخوند و فقیه و طلبه است برهبری ولی فقیه، فقیهی سراسر شور و هیجان و شیفته گسترش دین اسلام و حکومت اسلامی، تنها حکومتی که در منظر حضرت ولایت، در برابر قدرتهای جهانی، مرکز کفر و الهاد، قد بر افراشته و شکوه و عظمت را به دین اسلام، بویژه به اسلام امامتی- فقاهتی بازگردانده میشود ظاهراآخوند خامنه ای، در پیروی و تبعیت از امام شهیدان، امام حسین، در    برابر ظلم و ستم، هر آنچه که داشته است تقدیم کرده است و تا زمانیکه بتواند امدادهای میلیاردی، کماکان برای مبارزین  حزب اللهی ها، درلبنان و دیگر کشوها خواهد فرستاد. که حضرت ولایت در برابر اتحاد نیروهای اسرائیلی و آمریکائی نه تنها ایستادگی کردند بلکه آنها را شکست دادند. حضرت ولایت باد اقتدار را به ته گلو انداخت و از شکست و خسارات دشمن سخن گفت که اری، (بنقل) نیروهای مهاجم آمدند یکدست کتک خوردند و یک اوردنک و خسارات مالی فراوانی را تحمل کردند و رفتند. صداقت را فقط در نزد ولایت فثیه میتوان یافت.

پس، چه باک، اگر هم، ناله و شکوه و شکایتی در جامعه اسلامی شنیده شود، ظبیعی ست که باشد و از آغاز حکومت آخوندی هم بوده است. اما، گوید جای بسی امیدواریست که مسئولین بتدریج راهکارهای مناسب را برای حل این مشکلات خواهند یافت. چه جای نگرانی ست. باید به امدادهای الهی امیدوار بود. در این درگیری، تنها چیزیکه حضرت ولی فقیه، اخیرا، خواسته است، توقف است، در اصراف. چرا که بر آن باور است کم و بیش وضع موجود ناشی از افراط و زیاده روی در مصرف است، از اصرف در مصرف بنزین و آب و گاز و برق گرفته تا مواد خوراکی، از گوشت و مرغ گرفته تا میوه جات و حبوبات و لبنیات. شنیذم یکی از منقدین اینترنتی در توضح اینکه چرا آدمهایی را می بینیم که تا کمر در سطل آشغال خمیده اند، در واقع؛ باید سندی پنداشت مبنی بر خوشزیستی ملت و نشانی بر اصراف و افراط، در جامعه. درعیر اینصورت بعید بنظر میرسد در یک اشغالدانی بتوان چیزی قابل مصرف یافت. آیا، اسفبارتر از این نخواهد بود که هموطنی را مشاهده کرد که در پی سیری شکم باید در میان اشغالدانها تا کمر خم بشود بآن امید که چیزی بجورد و رفع جو کند.

واقعیتی که هم اکنون، بیش از همیشه، خود را لخت و عریان به معرض نمایش گذارده است، وحدت و یکتائی دین و قدرت است. وحدتی که  تمامی شوربختی ها و تیره روزیها و مصیبتها و نکلبتهایی  که ملت ما بدان دچار شده از همخوابی نامشروع دین و قدرت ریشه برگیرد.

هم چنانکه، قدرت زمانی در دست فاشیسم، برهبری موسیلینی و هیتلر، جنگ و خونریزی به پا کردند و کم و بیش هم زمان، حکومت کمونیستی در روسیه و کشورهای اقمار، مردم را باسارت و بندگی میکشاندند. امروز، در جامعه ما قدرت در دست دین است و بنام دین است که میزنند، میکوبند، ویران میکند و خون میریزد. یعنی که قدرت خود تهی از عقل و خرد است. این عقل و خرد انسان است که در زمانهای مختلف قدرت را در خدمت آرمانها و اندیشه های خود بکار گرفته است. نزدیک به نیم قرن است که دین، در جامعه ما، محرک قدرت بوده است، آنرا توجیه نموده بمثابه بکار گیری خشم و خشونت بمنظور انجام یک تکلیف الهی، همچون جهاد و شهادت.

البته که در دوران حکومت آخوندهای مقدس (تقریبا در نیم قرن اخیر)، در آغاز، کلام آخوند خمینی و پس از او کلام آخوند خامنه ای در یک آن هم کلام دین بوده است و هم کلام قدرت که بشکل اتمام حجت و یا تهدید و هشدار بیان میگردد. پس از صعود آخوند بر فراز منبر قدرت، دین بود تعیین کننده و تصمیم گیرنده. این انسان نیست که بر ما ایرانیان حکومت میکند، بر ما الله است که حاکم است البته از طریق واسطگانش، آخوند و فقیه و طلبه. الله و یا خدای ما، زمانی امام خمینی بوده است و اکنون آخوند خامنه ای ست که حتی در زمانیکه بزندگی مخفیانه ادامه میدهد، هنوز، بر آن باور است حرف و کلامش، حرف و کلام الله است، حرف و کلام آخر.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

 

۱۴۰۴ آذر ۷, جمعه

                  

از جایگاه شیطان

 

        فرود آی     

 

        ای فقیه!

 

 

 

 

·        ای فقیه، سالها پیش از این با تو پند و اندرزی گفتم که همه قرائن حکایت از آن دارند که بگوش مبارک فرو نرفته است. اگر چه چنین انتظاری را هرگز نداشته ام. البته که این نگارنده آنقدرها خام نیست که گریبان خود بدست چنین توهماتی بسپارد. چرا که خوب میداند پند و اندرزهایی از این نوع، پند و اندرزهایی از سرعشق بمام میهن و نگرانی از فرو روی جامعه در عمق فقر و فلاکت مادی و معنوی، چندان تاثیری در روح اسلام نثارتان تدارد. گفتار و پندار و رفتار شما نشان میدهد که همچنان در اسارت "شیطان" بسر میبرید. اما، شرایط موجود، این نگارنده را واداشت که آن پند و اندرز قدیمی را یکبار دیگر هم تکرار کنم نه به آن امید که شما از بارگاه خدایی فرود آمده و به پند و اندرزی گوش فرا دهید که دیو استبداد را در درونتان بزنجیر بکشد بلکه بآن امید که آیندگان با ساده دلی فریب "تقدس" و "تقوا" و خطبه "جهاد" و "شهادت" را نخورند. حال بار دیگر با تو گویم ای فقیه:

از جایگاه شیطان و یا اریکه قدرت برصایت، با احترام و صلح و صفا فرود آی. مصلحت اینست. امروز به فردا مینداز که ابن مسند(منبر قدرت) را جایگاه شیطان است نه جایگاه دین و دیانت. کمتر کسی را میتوان یافت که به اریکه قدرت تکيه زند و به اعمال شنیع ضد بشری، برخلاف وجدان و اخلاق دست نزند. بیرحم و مروت سفاک و "فتاک" نشود؟ دروغگوئی، رياکاری و دو روئی نکند و ظلم و ستم روا ندارد، مرتکب خیانت و جنایت نشود، حرص نزند و طماعی نکند، غنی را غنی تر و فقیر را فقیرتر ننماید، دچار توهم نشود و از دریافت واقعیت رویگردان نباشد و رویاهای خود را جایگزین واقعیت نکند، حرف حقیقت گوش هایش را آزار ندهد و از فکر رو در روئی با آن دچار کابوس نشود؟ای فقیه، تو نیز نه  تنها از اين قانون، اسارت در دست قدرت و پیامدهای آن مستثنی نیستی بلکه بیش از هر حاکم دیگری، قدرت، پاک مست و مدهوشت ساخته است. بهوش نیستی که چه کنی و بسوی چه ناکجا آبادی روانی.

 حال، زمان آن فرا رسیده است که خوب گوش فرا دهی ای فقیه. محمد رضا شاه را بخاطر دارید؟ خوب یا بد، دیدید که بچه سرنوشتی دچار شد. شاهان پیشین وهمچنین سرنگونی دیکتاتورهایی، مثل، صدام حسین در کشور همسایه، عراق، تیز، در کشورهای آفریقای شمالی، از جمله، حسنی مبارک، در مصر، سرهنگ فذافی، در لیبی، زین العابدین بن علی در تونس بهمان سرنوشت شوم دچار شدند. شاید این یاد آوری لازم باشد که هیچیگ از آن حاکمان که زودتر نامی از آنها برده شد، هرگز، بنام، خدا و پیعمبر و امام حکومت نکرده اند. حکومت در اصل نهاد سیاسی بود. باين دلیل حاکمان در گذشته تنها گور خود را میکندند، اما، تو ای فقيه هم گور خود کنی هم گور دين و آئین. آن حاکمان با اعمال خود زمینه ساز يک دگرگونی در ساختار سياسی شدند، ولی تو ای فقیه "مقدس" زمينه ساز انقلابی هستی که  رهایی آورد از اسارت در زنجیر تقدس و افسانه های ماورائی، و خود از اين موضوع بی اطلاعيد.

 ای فقیه خاطر آسوده دار که تنها ساختار قدرت نيست که در معرض خطر سرنگونی است بلکه منبر خطبه و خطابه و موعظه و روضه، دستگاه فقاهت و حق و حقوق ولايت است که در لبه پرتگاه قرار گرفته است. در انقلابی که بسرنگونی استبداد مضاعف دین و قدرت برهبری ولی فقیه و دستگاه ولایت خواهد انجامید، هر آنچه نهان است، لخت و عريان گردد، حرام و حلال، حجاب و مقنعه، امر به معروف و نهی از منکر همه بر چوبه دار آویخته شوند و کلام الهی بر سر نیزه ها رود، گویی که قیامت فرا رسیده است. خر دجال ظاهر شود و امام عج از غیبت خروج یابد و شمشیر برکشد و سرها بر زمین فروغلتند. بساط فقاهتی از هم فرو پاشد و پايه های دين و مذهب اگر متلاشی و ویران نگردند، اعتبار و منزلت خود را از دست دهند و مساجد از خانه خدا به آبریزگاه عمومی تبدیل شوند. اگر جامعه به بی دينی نگراید، با چشمانی مضنون و مشکوک به دين و دینداری، به توحید و نبوت، خواهد نگریست.

 مگر نه اینکه، شما، ای ولی فقیه، برگزیده خداوند یکتا و یگانه، الله هستید و از تبار امامان معصوم و مظلوم؟ مگر، نه اینکه بعنوان نایب امام، قصد آن دارید که "رسالت" و "امامت" را تا قیامت ادامه داده و بنام آنها حکم برانید؟ بنابراین، تنها نام خود نيست که با زشتی و پلیدی، با خشونت و بیرحمی یکی سازید بلکه نام دين و خدا و پیغمبر و امام است که به رسوایی  میکشانید. اين دشمنان اسلام نبستند که اسلام را تهی از معنا و مفهوم انسانی کنند. چه نيازيست. چنین، هرگز کسی بهتر از شما، فقیه حاکم، نکرده است و نکند. اسلام را چنان ذلیل و خوار ساخته ايد که نیش انسانی ناچیز  در پیکر عظیم  و پهناورش لرزه افکند. اين چه بنائي فولادين و ابدی ست کیش اسلامی که بسخن ناخوشی احساس فرو ریزی در بنيانش نشيند!

بسیارند آنان که اسلام را سبب فقر و عقب ماندگی و همسان تحجر و سکون، انجماد فکر و استبداد رای، قهر و قدرت، و خشم و خشونت پندارند، نیز دشمن رشد و تکامل و پیشرفت ارزیابی کنند. ادعائی که به سادگی نتوان بر آن مهر باطل زد و به دسیسه های شیطانی نسبت داد. چرا که شاهد زنده حکومت فقاهت است. آيا  ميتوان بدستآورد های انقلاب اسلامی برهبری خداوند خمینی و خامنه ای نگريست و چيزی جز پسروی ديد؟  پسروی نه یک و دو سال، حکومت فقاهت نزدیک به نیم قرن دائم پس رفته است. همین بس به مبلع هنگفتی از پول بنگرید که حضرت ولایت فقه یه حزب الله امداد رسانده است، مبلغی حوالی یک میلیارد دلار. در حال که بسیاری از مردم در فقر گرسنگی زندگی میکنند. اینرا باید"اسلامروی" خواند، نه پسروی.

 ای فقیه، عمامه خويش بالا بزن و منصفانه به قضاوت بنشین. آيا بجز قهر و قدرت، ستم و سرکوب، جنگ و خونريزی، تخریب و ویرانی، غارت ها و چپاولگریهای بزرگ، نهال دیگری هم  نشانده ايد؟ آيا بجز قساوت و درنده خوئی و خشم و خشونت, بذر دیگری هم کاشته ايد؟ با توسل به شمشیر و شلاق، مردم را خاموش و تسلیم و فرمانبردار ساخته و خاطر آسوده داشته اید که چرخ گردون پیوسته بر وفق مراد گردد. ذهی خیال باطل؟

       از جایگاه شیطان فرود آی، ای فقيه، برغم زیرکی و ذکاوت ذاتی ات، اين مردم را هنوز بجا نیاورده ايد، از مردمی  که به تسلیم و اطاعت واداشته اید، شناخت چندانی ندارید. مردم ایران از آن گونه اند که در لحظه تسلیم جان به جان آفرین، ناگهان بپا خیزند و شور بپا کنند. برگرده بار سنگین بسیار حمل کنند و نفسی به اعتراض نکشند. به اسارت تن دهند و تسلیم و فرمانبردار شوند. به کم راضی و به اميد نجات بانتظار نشينند. دست بسوی تقدیر برند، سوزند و سازند، و روزگار به آه و ناله سپری کنند، گوئی نفس آخر را امروز و فردا ست که برآرند، در اين لحظه است که کار ساز شوند. بپا خيزند و بساط ظلم و ستم از بيخ و بن برکنند. تاکنون  چندین بار بپا خاسته اند،هم اکنون نیز بار دیگر برخاسته و هر لحظه ممکن است  طومار حکومت دین و قدرت را در هم بکوبند و خواهند کوبید. آنروز هر لحظه ممکن است برسد. 

از جایگاه شیطان فرود آی، ای فقيه. مصلحت اين ست،  پيش از آنکه دير شود و کار از کار بگذرد. مردم ايران بزرگوارند و بخشنده، اگر عذر گناه به فريب شيطان بخواهيد، خود را از صحنه سياست بيرون بکشيد، به مسند و منزلت روحانيت باز گرديد و مردم را به محبت و مهربانی با یکدیگر فرا خوانده، راستی و درستکاری را توصیه نموده و از امر و نهی دست بشویید. مردمان را آزاد گذارده به عقل و خرد آنها اعتماد داشته باشید. به مردمان نه مثل بنده و نادان بلکه همچون انسان و دانا بنگرید. بدعوت بپردازيد و از سر راه پيشرفت و ترقی کنار رويد. روحانی و نورانی شويد خدعه و فریبکاری بس کنيد. بيش از اين بخنایت و جنايت دست خود آلوده  و مهمتر از همه اسلام را بيش از اين که هست بد نام نکنيد.

زمان آن فرا رسیده است که ای فقیه از جایگاه شیطان برضایت فرود آئی. قدرت بسی فریبنده است و زیبا ، بهمین دلیل شیطانی ست. ای فقیه، فریب شیطان را نخور. زیرا که جبرئیل قرنهاست که باز نشسته شده است. انتظار نداشته باشید که آیه های شیطانی را از سر زبانت برگیرد. مصلحت بزرگ این است ای فقیه،  به رضا از اریکه قدرت فرود آی قبل از آنکه بارگاه فقاهت با خشم و خشونت در هم فرو ریزد همانگونه که بارگاه شاهی فرو ریخت. بخود غره نشو  و شیطان را از خود بدور بدار ای فقیه.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogposts.com

fmonjem@gmail.com

 

  

۱۴۰۴ آذر ۵, چهارشنبه



زن:

ناقوس مرگ ولایت!




سرانجام آنچه رژیم دین را بزیر فرو میکشد، جنب و جوش زنان است. چرا که حکومت اسلامی زن را دشمن اصلی و آشتی ناپذیر خود میداند. همه ی دشمنان خود را بویژه خصم های ایدئولوژیک را حکومت ولایت از میدان رقابت بیرون رانده و در واقع ویران ساخته است. اما هنوز زنان را همچون مردان، بنده و عبد خود نساخته است. البته، نه آن زنی که تسلیم گردیده و احکام الله و اسلام را در باره خود پذیرفته و به سنت تن داده است، نه زن دیروز، بلکه زن امروز، زنی که آزادی طلبد، و برابری. با زن امروز است که رژیم دین به خصومت و ستیز بر خاسته است و بر میخیزد. سی سال است که رژیم ولایت، زن امروز را هدف ستم، و خشم و خشونت خود قرار داده و به او اجحاف روا داشته است. رژیم نیروهای انتظامی و ارشادی خود را در واقع بطور دائم روی سرکوب زنان متمرکز نموده، پیوسته کوشش کرده است که همانطور که الله گفته است زن را به باغ مردان مبدل سازد تا مردان هرچه که خواستند در آن کشت و زرع نمایند. مردی را که خود بنده است و رعیت و محروم از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، ارباب و مالک بر زن نموده، منافع مرد را علیه زن حفاظت، او را حاکم و زن را محکوم مینماید. بی دلیل نیست که رژیم ولایت از آغاز زن را هدف سرکوب خود قرار داده است. چه بخوبی آگاه است که آزادی زن همراه است با فرو ریزی حکومت ولایت.

لایحه ی پیشنهادی  قوه قضائیه و دولت در باره حمایت از خانواده، اساسا لایحه ای است که ستیز و خصومت دیرینه ی رژیم ولایت را با زن تشدید و تحکیم نموده سعی برآن دارد که غل و زنجیر اسارت و انقیاد را هرچه محکمتر به دست و پا و گردن زن امروزی ببندد. آنچه تا کنون مسلم گردیده است آن است که رژیم ولایت،  پس از گذشت سی سال هنوز نتوانسته است پای زن را ببندد و خانه نشین و مطیع مرد خود سازد. حجاب را بر او تحمیل نموده  و نیروهای انتظامی و ارشادی را در هر کوچه و پس کوچه گمارده است تا مبادا زنی موهای خود افشان، رخ زیبا نمایان و قوزک پای خود را عریان کند. یا مبادا که روسری "قیطانی،" مانتوهای "تنگ و کوتاه" به تن کرده و برجستگی های اندام خود را در معرض دید مردان بگذارند.

اما زن امروز، علیرغم این بگیر و ببندها از خانه به بیرون آمد، به مدرسه و دانشگاه رفت و وارد در بازار کار و مشاغل گردید. رژیم دین با انواع قطع نامه ها و بخشنامه ها متوسل گردیده است که از ورود زنان در جامعه و شرکت آنان در عرصه های عمومی جلوگیری بعمل آورد و راه های پیشرفت را بر زنان مسدود نماید. اما زن امروز با همه ی آن مقررات و قواعد زن ستیز بمبارزه بر خاسته اند. سالها ست که زنان به کمپین یک میلیون امضا دست زده اند و بدان منظور هزینه های سنگین پرداخته  مورد خشم و خشونت قرار گرفته، زندانی داده اند. زن امروز از همان لحظات آغاز ظهور دین بر مسند قدرت، در برابر آن قد برافراشته به مقاومت و مبارزه پرداخت. هم اکنون بیش از 60 درصد دانشجویان دانشگاه ها را زنان تشکیل میدهند. در برابر این پیشروی مدتهای مدیدی ست که رژیم تلاش نموده است که از طریق سهمیه بندی و بومی گزینی، تحصیلات دانشگاهی زنان را به نفع مردان محدود نماید.  اما زن امروز، دیگر با این باور پا به بلوغ نمیگذارد که باید روزی بخانه بخت برود، به شوهرداری و بچه داری بپردازد. بویژه در زمانیکه درآمد اکثر مردان، از کارمندان گرفته تا کارگران، در برابر کرایه خانه های سنگین، و نرخ تورم و افزایش روز افزون هزینه های زندگی، بسیار ناچیز و ناکافی ست. زن امروز آگاه به تواناییها و ظرفیتهای خود است. درست است که مرد خود محروم از حق و حقوق اساسی است ولی این بدان معنا نیست که زن باید به مقامی فروتر از مرد بلحاظ حقوقی و سیاسی تن بدهد.

 

پیشروی زن امروز در تمامی عرصه های اجتماعی علیرغم سرکوب و خشم و خشونت رژیم دین است که نظام ولایت را سخت هراسناک ساخته است. لایحه حمایت از خانواده که به پیشنهاد قوه قضائیه و دولت به مجلس شورای ولایت ارائه شده است، نه تنها زن ستیز است بلکه انتقامجویانه است. چرا که رژیم دین شاهد نقش فعال زنان در جوش و خروش وقایع پس از انتخابات،89 بوده است. حرکت زنان پیشا پیش مردان در برابر گاردهای شورشی را مشاهده نموده است. زنان برغم تحمل ضرب و شتم، دستگیری و حبس و تجاوز، به مبارزه خود کماکان ادامه داده اند. مبارزه زنان، مبارزه ای ست که هرگز در آن وقفه ای ایجاد نشده است. مبارزه زنان علیه رژیم بخشی از زندگی روز مره زن امروز است. زن امروز هر روز تحت نظارت دائمی نیروهای انتظامی و ارشادی و امنیتی قرار دارد. علمای حوزه های علمیه، امام جمعه ها در سراسر کشور زبان به شکوه از رواج بد حجابی و رونق آلایش و آرایش، زنان میگشایند. کمتر کسی تاکنون شنیده است که یکی از امام جمعه ها در     نقطه ای از کشور از افزایش جنایت و دزدی و سرقت، از بیکاری و فقر و عقب ماندگی، ناله ای سر دهد ولی ضجه های دلخراش آنان در باره حجاب زنان رسانه های ارتباطاتی را اشباع میسازد.  لایحه جدید حمایت از خانواده را باید پاسخی به نقش فعال زنان در جنبش سبز تلقی نمود.

 

آسیه امینی در سایت روز( 8 شهریور 89)، گزارش میدهد که فعالین حقوق زن معتقدند که لایحه پیشنهادی قوه ی قضائیه و دولت، حق و حقوق زن را به نفع مرد در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی و حقوقی و نیز خانوادگی، هرچه بیشتر محدود نموده خانواده را به میدان جنگ بین شوهر و پدر با همسر و فرزند تبدیل میکنند. وی خاطر نشان میسازد که فعالین حقوق زن بر آنند که قانون پیشنهادی به باور مردم مبنی بر برابری زن و مرد بی اعتنا مانده است و قصد دارد که زمان را بعقب باز گرداند و زن را هرچه بیشتر محدود و محروم از حق و حقوق اجتماعی شان کنند.

 

مسلم است که رژیم ولایت نمیتواند قانونی را وضع کند که جهت آن بسوی حفظ حق و حقوق زن بعنوان موجودی برابر با مرد باشد. رژیم آیت الله ها و حجت الاسلامها امر و اراده الله را بکار میبندند و میخواهند که کنترل زن را به دست مرد بسپارند. یعنی که رژیم دین به اراده الله پاسخ مثبت میدهد اما با اراده ی زمان به جنگ و ستیز بر میخیزد. نظام اسلامی زمانی میتواند ادعا کند که در ساختار مدینه فاضله ولایت، موفق شده است که به گذشته باز گردد، گذشته ای که الله زن را مالک مرد بشمار آورده است. بدین منظور قانون وضع میکند که وابستگی زن به مرد را نهادین سازد. زن  را از حق طلاق مردی که با او سازگاری ندارد، چه احساسی و عاطفی و چه مادی محروم میکند. او را مجبور میکند که بسازد و بکشد تا زمانی که مرد بخواهد و اراده کند.

 

رژیم ولایت با برپا داشتن موانع و محدویت ها بر سر راه حضور زن در جامعه، در واقع دو نوع ارزش را رواج میدهد غیرت و تعصب. مردانی را که تحت عنوان سوء ظن، همسر و فرزند  و خواهر  خود را به قتل میرسانند، در دادگاه اسلامی یا از تنبیه و مجازات بطور کلی معاف میشوند و یا در بدترین وجهش، رودستی ای بیش بر آنان وارد نمیسازد. مرد میتواند از صیغه های کوتاه مدت و بلند مدت بهره بر گیرد و شهوت خود فرو نشاند، اما زن را بجرم زنای محصنه سنگسار میکند. چرا که زن تبدیل به ناموس مرد میشود که حفظ آن یک وظیفه ی شرعی ست. حفظ ناموس یعنی مشروعیت بخشیدن به خشم و خشونت نسبت به زن.

بدیهی ست که نظام ولایت از وجود زن امروز یک دشمن آشتی ناپذیر ساخته است، دشمنی که با زمان به سوی آینده به پیش میراند. اما رژیم دین به جلو میرود که بگذشته باز گردد. سوی یکی آزادی ست و سوی دیگری اطاعت است و عبودیت. مسلم است که نظام ولایت وقتی از هم فرو میپاشد که زن آزادی خود را کسب کند. این نیز زمانی میسر میشود که مرد امروز خود را از غیرت و تعصب رها نموده، عفاف را نه در حجاب بلکه در فرا سوی آن ببینند. با مبارزه برای آزادی زنان است که مردان میتوانند خود را آزاد کنند. این اتحاد بین جنسیت ها ست که هراس به دل رژیم انداخته و به کین خواهی از زن وادار میسازد. این زن است که سر انجام ناقوس مرگ ولایت را بصد در میآورد.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com

https://firoznodjomi.blogpost.com/