۱۴۰۳ فروردین ۱۷, جمعه



حکومت آخوندی بر سر دوراهی:

پاسخ یا سکوت و

پذیرش ذلت و خواری!





 

حمله اسرائیل به ساختمانی در دمشق که تابلوی کنسولگری جمهوری اسلامی بر سر در آن نصب شده است و کشتار هفت تن نظامی که سه تن از آنان از فرماندهان سپاه قدس در منطقه بوده اند، هم اکنون، در این لحظه از تاریخ، مرکز توجه، بحث و گفتگو و مصاحبه ها در رسانه های اینترنتی قرار گرفته است که پس از گذشت چند روز هنوز ادامه دارد و در آینده، نیز، ادامه خواهد یافت.

 

در اکثر این بحثها و گفتگوها، کنشگریها، اراده و تصمیم گیریهای حکومت آخوندی بلحاظ سیاسی و اقتصادی و دیپلماسی، بویژه در سطح بین المللی مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرند تا بلکه به کیفیت ان بیشتر آگاه شوند. تحلیلاتی که فهم کنشگریهای فقیه و آخوند و طلبه، تعریف و تعین کیفیت آن مبتنی است بر تبعیت از قواعد و قوانین جهانی، قراردادها، توافقنامه های منطقه ای؛ و پاسخ به این سوال که  آیا سیاستهای برآمده از جهان بینی آخوندی، میتواند نقش مهمی را در خدمت به ثبات و تداوم بخشیدن بروابط بین المللی، امدادی برساند؟

 

حال آنکه جهانیان بعد از 45 سال باید فهمیده باشند حکومت اسلامی برهبری آخوندهای مقدس که در حوزه های علمیه درس پیامبری آموخته اند، از این قاعده کلی مستثنی است. یعنی که فقیه و آخوند، بینشی از روابط انسانی کسب کرده اند که لزوما مبتنی بر معیارهای منطقی و عقلانی تمدن غربی نیست. بنابر باورهای آخوندی و فقاهتی، منشا علم و دانش، کلام الهی ست، قرآن مقدس، کتابی تبلور اراده و امیال الله، دربرگیرنده حرف آخر و غایت و نهایی که بزبان عربی به یکی از برگزیدگانش بنام محمد انتقال یافته است با ابزار "وحی،" تکنولوژایکه عقل بشر از فهم آن همچنان حیران است. بگذریم. بی دلیل نیست آخوندهای مقدس با ثروتی هنگفت، خود را برتر و شایسته حکمرانی میانگاراند. چون آنها خود را آگاه بدانش الهی میدانند، بدانش مطلق و نهائی دو عالم، هم این جهان و آن جامعه راز انگیز ماورایی. ولایت فقیه که بعضی اوقات الله بزبان او سخن میگوید نماد بی نظیر عقل و خرد الهی ست.

 

 البته میتوان تصور نمود که بسیاری از رهبران کشورها به شناخت قابل پذیرشی از حکومت اسلامی رسیده اند. چون پس از 45 سال ارتباط با جمهوری اسلامی دیده اند که جامعه ایران دو رهبر بخود دیده است یکی از انان ده سال حکومت کرده است و دیگری بیش از 35 سال است، که بدون وقفه بر حامعه حاکم است. عدم دگرگونی در مرتبه ولایت، راس دین-قدرت، تبلور واحد آندو، خود گواهی بر کیفیت سیاستمداری ست در جمهوری اسلامی، که راس دین و قدرت، آخوند خامنه ای، نهایت است و غایت، همه هرچه در کنار اوست ظاهری ست.

 

شاید، از سر ضرورتهای سیاسی است که رهبران دیگر کشورها چگونگی احساسات خودر را در روابط با فقها و آخوند ها نادیده میگیرند. بعضا، ممکن است معامله با کسانی که دست بدانش نهایی دارند و به منبع آن، قران مقدس، کتابی که الله، خداوند یکتا و یگانه، آن احکامی که "بندگانش" بدان نیازمند است صادر کرده است، سود هنگفت بیند. آیا کسی میتواند تخمییی بدست بدهد از سودی که چین و روسیه از رابطه با حکومت اسلامی عایدشان میشود؟ فقط باید فرص کرد که سر به میلیاردها میزند. آنهم هنگامیکه بسیاری در کشور دچار فقر و گرسنگی اند، جمعی که هر روز در حال رویش است. بگذریم که از آغاز صعود بر منبر قدرت، ادعای خدایی بر جهان در گفتمان اسلامی فقیه و آخوند و طلبه نهفته بود، واقعینی که شرایط اجتماعی تحمل آشکار سازی آنرا نداشت. عام هنوز غرق در فریب آخوند بود.

 

البته، این نخستین باری نیست که حمله اسرائیل به عناصر مهم حکومت اسلامی، همچون سردار سپاه حاج آقا قاسم سلیمانی و محسن فخری زاده و بار زدن اطلاعات و پرونده ها ی دسته بندی شده هسته ای و انتقال آنها باسرائیل، ضعف و نا توانی حکومت آخوندی را در میدان مبارزه با قویتر آشکار میسازد. در واقع، نه ضعف و ناتوانی بلکه ذلت و خواری نظام را بمنصه ظهور در آرد، آنهم در میدان مبارزه با دشمنی که ولی فقیه، برگزیده الله، یاوه نابودی آنرا بیش از 45 سال سر داده است. اما، حکومت آخوندی، حکومت است با ابزار حرفهای پوچ و تو خالی وسراسر رجز خوانی. پس از گذشت چندین روز، هنوز واکنشی به حمله اسرائیل از طرف حکومت آخوندی دیده نشده است. اگرچه، رهبر معظم انقلاب در اخرین سخنرانی اش در 15 فروردین باسرائیل هشدار داد که "سیلی" آنرا خواهد خورد. کیست که بخود نلرزد در یافت سیلی از یک موجود ماورایی، آیا ترسناک نیست؟

 

اما، گویا ولی فقیه، بر آن باور است که دست خدا بی صداست. یعنی که آخوند ضربه انتقامجویانه را بگونه ای بر دشمن وارد میسازد که مورد شناسائی قرار نگیرد. چنانکه گویی کسی متوجه نشده است که آخوند دو رو ست و فریبکار که با بکارگیری مزدوران در نقاط مختلف منطقه، طرح های انتقامجویانه خود را بر علیه دشمن بعمل در آرد و اقتدار الهی خود را بمنصه ظهور رساند. چنانکه گویی قصد انتقال این پیام به دشمنان است که  در هر کجا که باشند و در هر شرایطی، خصم خود را نظام اسلامی، از پای در میآرود، سیاستی که در ترور و کشتار مخالفین داخلی صدق میکند، اما، نه در ارتباط و یا رو در رویی با نیروهایی قویتر و پر زورتر، همچون امریکا و اسرائیل.

 

اگرچه، تا کنون حکومت اسلامی با مزدوران استخدامی توانسته است، چند ضربه ای هم بر دشمن خود و یا منافع آن در مناطق مختلف جهان فرود آورد. اما، کیست که نداند که منشا اکثر خرابکاریها در عرصه های گوناگون جهان، از جمله حمله      حماسی ها به کیبوتس های مرزی در اسرائیل، در هفتم ژانویه سال جاری، طرح آخوندهای فریبکاری ست که رویای سلطه بر جهان را در سر میپرورانند.

 

در جبران این ضعف، دیر زمانیست که حکومت آخوندها برهبری ولی فقیه، آخوند خامنه ای، کوشیده است، از در وحدت با قدرتهای بزرگ درآید با رهبرانی از یک جنس واحد، جنس استبداد مطلق. آنچه از این وحدت بر میآید آنست که حکومت اسلامی ممکن است مورد استفاده قدرت های بزرگ، چین و روسیه، قرار بگیرد. ولی، بسیار بعید بنظر میرسد که هیچیک از رهبران چین و روسیه به حمایت حکومت آخوندی برخیزد اگر با خصم هایی همچون امریکا و اسرائیل و انگلیس درگیر شود.

 

ویرانسازی کنسولگری جمهوری اسلامی بدست اسرائیل کنشی ست قابل درک و ساده و روشن: صیانت نفس و بقای وجود خویش بعنوان سرزمینی که یهودیان بر آن حکومت میکنند. آیا هست کسی که در برابر تهدید به نابودی که حکومت اخوندی بیش از 45 سال است که در بوق و کرنا میدمد، سکوت و سکون برگزیند و جنب و جوشی از خود نشان ندهد؟ این، البته، بدان معنا نیست که صیانت نفس میتواند توجیه گر گذشتن از مرزها و شکستن هنجارهای تعریف شده در روابط بین المللی باشد. مثلا، در عرصه روابط سیاسی و بین المللی، کنسولگری یک کشور جزئی از خاک همان کشور محسوب میشود. قاعده و یا هنجاری که در شکستن آن اسرائیل در حفظ و صیانت خویش هرگز ابائی از خود نشان نداده است. روشن است که کشتار فرماندهان نظامی بدست اسرائیلیها که در محلی بنام کنسولگری گرد هم آمده بودند، در خدمت صیانت نفس بوقوع پیوسته است و بس. آیا فرماندهان سپاه قدس بصرف چای در آن محل دعوت شده بودند. در این مورد تا کنون اطلاعی پیدا نشده است.

 

بعضا، ممکن است که عنوان کنند که کنشگریهای رهبران اسرائیل بی شباهت به کنشگریهای حکومت ولایت فقیه و یا حکومت خدا نیست: شکستن مرزهای تعریف شده، بخاطر دست یافتن به هدف و یا آرمانی مقدس. با این وجود، تفاوت بسیاری میتوان بین کنشگریهای دو طرف مشاهده نمود. اول آنکه حکومت اسرائیل یک حکومت سکولار دموکرات است که در ان یهودیان با فرهنگهای گوناگون و حتی اعراب هم میتوانند شرکت کنند، همچنین یهودیان متعصب، از جمله آنان که تمام منطقه را بازمانده نیاکان و متعلق بخود میدانند. ولی در نظام دموکراتیک و آزاد است که جبهه ارتجاع و تعصب و خود برتر بین، میتواند سر از گریبان بر آرد و اظهار وجود کند در میان گرایش ها و باورهای دیگر. یعنی که حمله اسرائیل به کنسولگری حکومت اسلامی، نه در دفاع از دین و اصل و اصول باورهای یهودیت، بلکه در دفاع از سر زمینی بوده است که همکیشان یهودی متعلق بخود میدانند و برای دفاع از انست آماده جنک میشوند، هدفی که ممکن است مورد استفاده جناحهای برتری طلب ساختار سیاسی اسرائیل هم قرار بگیرد. عملی که اگر باجرا در آید، جناح راست یهودیان، نخستین نخواهند بود. شبیه این پرگویان را تردید مدار که میتوانی در جناح راست هر گرایشی بیابی.

 

اگر انگیزه حمله اسرائیلیها به کنسولگری حکومت آخوندی، صیانت نفس بوده است، که ظاهرا تعلل و کوتاهی در این امر حیاتی به حمله حماسی ها در هفتم ژانویه 24 انجامید، آما انگیزه حکومت آخوندی در استخدام مزدوران در نقاط مختلف منطقه و جهان با صرف هزینه گزاف، کمتر سوال برانگیز نیست؟ که براستی حکومت آخوئدی در پی رسیدن بچه هدفی است،  هر چند مقدس، که تنها با ابزار جنگ و تخریب و ویرانی و خونریزی میتوان بدان دست یافت؟ اینروزها از  هدفی سخن میگویند که "محور مقاومت" نامیده اند. آیا، ولی فقیه، آخوند خامنه ای بر آن باور است که پس از گذشت 45 سال رهبران کشورهای دیگر، دستهای آلوده بخون او و پیروان آنرا مشاهده نمیکنند و سخنانش را باور میکنند؟

 

واقعیت آن است که حکومت فقیه و آخوند و طلبه، نه درکی از ملت  دارند و نه از سیاست و نه علاقه خاصی ببزرگی و سعادت و سرافرازی ملت ایران. آخوندهای برخاسته از حوزه های علمیه از آغاز در صدد جایگزین نمودن ملت بوده اند با "امت،" جماعتی وسیع که محور باور به یکتائی و یگانگی خداوند و یا الله سازمان مییابد. بر خلاف ملت که هنوز گوناگونی خود را بلحاظ مراتب مادی و باورها و ارزشهای فرهنگی حفظ میکند. در امت جایگاهی برای تولد، رشد و تکامل فرد وجود ندارد. همه چیز در خدمت بارور ساختن، عظمت و وسعت بخشیدن بدین اسلام است. تقدس این هدف در نزد آخوند چون و چرا پذیر نیست و اساس ان تسلیم است و اطاعت و فرمانبری، ارکان یک امت منسجم.

 

این بدان معناست که بر خلاف جامعه اسرائیل، جامعه اسلامی بر اساس روابطی مقدس و قرآنی بنیان گذاری شده است، روابط فرمانروائی و فرمانبری، نظامی که شان انسان را تا حد یک حیوان تنزل میدهد. چه اگر عقل و خرد انسان در باور به یکتائی و یگانگی الله، شک و تردید کند سزوار مرگ است. لا الله الا الله حقیقتی است فنا ناپذیر. خدائی ست که از انسان جز تسلیم و اطاعت و فرمانبری، چیزی دیگری نمیخواهد. یعنی که جائی برای استقلال و آزادی انسان نیست.

 

 پس اگر بگوئیم انگیزه جمهوری اسلامی از استخدام مزدوران در نقاط مختلف منطقه بر قراری امپراتوری اسلام "ناب" محمدی برهبری آخوند خامنه ای و حمله به فرهنگها و به نظام ارزشهای دیگر و سر انجام برقراری نظام فرمانروایی و فرمانبری ست در سراسر جهان، نظامی که در آن رهبر نقش چوپان را بازی میکند و ملت و ملتها نقش یک گله گوسفند که سر پائین افکنده و گیاه برچیند که در اوقات فراقت به نشخوار خود را مشغول سازد.

 

اما، اگر امروز حتی کشورهای اسلامی هم از بر قراری ارتباط نزدیک با حکومت آخوندی خود داری میکنند، بآن دلیل است که پس از 45 شناخت بهتری از حکومت آخوندی کسب کرده اند. چه بخوبی دریافته اند که جمهوری اسلامی در استخدام نیروهای تبه کار قصد اسلامیزه کردن منطقه تحت رهبری آخوندهایی که رویای سلطه بر جهان را در سر میپرورانند، آخوندهائی که درس فرمانروایی را از کتاب مقدس قران فرا گرفته اند. همین بس که به 45 سال حکومت اسلام برهبری قشر آخوند، نماد تقوا و پرهیزکاری، صداقت و درستکاری، بنگری تا بدانی جامعه ایران تحت حکومت دین در چه منجلابی از مصیبت و نکبت، فساد و فحشا، دزدی و جنایت و دروغگویی در حال غرق شدن است.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  



۱۴۰۳ فروردین ۱۰, جمعه

گذار از جامعه الله محور

بجامعه انسان محور!





در این 45 سال گذشته، حکومت آخوندی دائم بعقب رفته است بجای آنکه بجلو رود. صعود ارزش دلارو بی ارزش شده پول ملی، تورم بالا ویا پائین، درصد بیکاری و فقر و گرسنگی، فساد و تبهکار در رده فوقانی مقدسین نظام، ویرانی محیط زیست و دیگر نسبت های اقتصادی و اطلاعات نگران کننده ای از این دست، گویا رهبران نظام را چندان مضطرب نکند.

 

در شرایط حکومت ولایت و سلطه آخوند بر جامعه، نیز، نباید انتظار آنروز و یا درد انتظار لحظه ای را کشید که در آن انقلاب بوقوع بپیوندد و به چشم بهمزدنی ولی فقیه و بیتش روانه زباله دان تاریخ گردند. چرا که انقلاب مثل زلزله نیست که در چند ثانیه همه چیر را بخرابی و ویرانی بکشاند. انقلاب و یا تغییر و دگرگونی در جامعه، ناگهان اتفاق نمی افتد بلکه بتدریج رشد میکند و میروید، پروسه ای بسی بسیار پر فراز و نشیب، بعضا، سخت غم انگیز همراه با زندان و شکنجه و بدار مجازات آویختن و بر قراری سکوت و خاموشی، شرایطی زاینده تخم نابودی خویش از درون. این حقیقتی ست دیالکتیکی که فقیهی که برجایگاه الله جلوس یافته و خدایی میکند، نمیتواند درک نماید.

 

نیازی بعقل و خردی فوق العاده ای نیست که دریابی در پی بر قراری هر سکوت و سرکوب و خاموشی در جامعه، صدایی برخیزد و واکنشی را سبب شود و طلوع افتاب را تا بجنگ تاریکی رود و دانایی و بینایی را بارمغان آورد. این است بزبان ساده، قانون دیالکتیک ماتریالیست تاریخی، سرنوشت تلخی که در انتظار حکومت آخوندی ست. یعنی که حکومت دین در درونش تضادهایی بوجود آورده که سبب نفی و ویرانی اش گردد. جنبش زن زندگی آزادی، زائیده سرکوب و برقراری سکوت است و خاموشی. جنبشی که هم اکنون حکومت آخوندی خود را با آن سخت درگیر میبیند، ودر دفاع از تاریکی و سیاهی از هر فرصتی برای سرکوب جنبش زن زندگی آزادی استفاده میکند. این بدان معناست که انقلاب دیر زمانی ست که در دون حکومت آخوندی در حال رشد و نمو بوده است و تا کنون نیز جرقه هایی زده است که هر آن امکان داشت که نظام را باتش بکشاند و بخاکستر نشاند، جنبشی که بدیل حکومت آخوندی را تولید نموده نه تنها بمردم ایران بلکه به تاریخ، ارائه داد، جنبشی بازتابنده زن زندگی آزادی، سه مفهوم اساسی که حکومت دین بر اساس خصومت و نفی آنها توانسته است تاریکی را بر سراسر جامعه حاکم سازد.

 

کیست، در جامعه ما که نداند، دستگاه دین برهبری آخوند و فقیه و طلبه با زن، نه بعنوان مادر و همسر، خدمتگذار خانه و خانواده، موظف بانجام خدماتی از پخت و پز و آماده سازی عذا گرفته تا خشنود سازی و ارضای شهوات همسر، ستیز و خصومتی ندارد. در واقع آخوند، کلفتی را نقش ایده ال زن میداند. اسلامی هم که فقیه و آخوند و طلبه ارائه میدهند با زن بعنوان یک انسان همردیف و همطراز مرد، از هر جنبه ای، بجز در عرصه هایی بسیار محدود، سرا پا مخالف اند. نادیده انگارند حتی این واقعیت را که از نظر قدرت جسمانی نه همه مردان برتر و قویتراند از همه زنان. چه، زنانی هستند که میتوانند در میدانهای ورزشی با مردان برقابت بپردازند. شاید بگویند الله تفاوتی بین زن ومرد قائل نیست زیرا که هر دو را بنده خود میداند؛ و خطاب الله به بنده است نه به مرد یا زن. نه اینکه ظهور زن بعنوان یک انسان آزاد، مستقل و هم شان مرد در همه جوامع با استقبال روبرو شده است. همه جا با مشکلاتی روبرو بوده اند. اما، نه آنگونه که در حکومت آخوندی حضور زن در جامعه محدود و مشروط و در شرایط دلخواه نفی و در چهار دیواری خانه محصور میشود.

 

در شعار زن... اگر زندگی در پی زن میاید بآندلیل است که زندگی بدون زن نه تولید و نه باز تولید میشود. از این جنبه که بگذریم، دین اسلام با انسان، نه بعنون یک فرد آزاد و مستقل، سر سازگاری دارد و نه با آن زندگی ای که در خدمت الله و دفاع ازدین الله، در خدمت دین اسلام قرار نگیرد و از تسلیم و اطاعت خود بخدا، تردید بخود راه دهد. امدن آزادی در انتهای شعار زن... نفی بندگی و اسارتی ست که الله خواستار آن است نه در باور و اندیشه بلکه در عمل و در تجربه. این است که در تکمیل بدیل حکومت دین، زن زندگی به آزادی ختم میشود.

 

نکته مهمتر ان است که شعار زن زندگی آزادی، از دل حکومتی پرورش یافته که خواستار نیستی و نابودی و درد و رنج، فقرو بدبختی و بطور کلی بندگی انسان بوده و هست. پس، چه باک اگر از اوای زن زندگی آزادی به هراس افتد. چرا که آن نشانی ست از بر آمدن روشنائی، نشانی از ارتقاء اگاهی و بینائی و دانائی ملت است که دیر زمانی ست که در حال رشد و روئیدن است.

 

 آیا میتوان بازتاباب انقلابی که در حال رسیدن به کمال است در کشف حجاب و یا مبارزه روزانه زنان با پاسداران و ماموران انتظامات مشاهده نمود؟ مبارزه ایکه از آغازین لحظات بقدرت رسیدن آخوندها، پا بعرصه وجود گذارد و تا این زمان زنان هرگز میدان مبارزه را ترک نگفته اند. هم اکنون پس از گذشت 45 سال سرکوب زنان و شکست همه سیاستهای زن ستیز و  بکارگیری انواع و اقسام ابزار تنبیه و مجازات، حکومت آخوندی از تجربه هم نمیآموزد و اخیرا، با قانونی ساختن جریمه سه میلیون تومنی جرم کشف حجاب، بمبارزه پوچ و بیهوده خود با زنان ادامه میدهند، تنها بمنظور خود نمایی و تظاهر به برقراری یک جامعه اسلامی، جامعه ایکه نفی وجود زن یک امر عادی ست. حکومت آخوندی، گویا چنین سیاستهایی را عقلانی میداند و تنها راه رستگاری انسان هم در این جهان و هم درآن جهان دیگر.

 

البته که تنها در زمینه مبارزه با زنان و کشف حجاب نیست که نظام شکست خورده است. یعنی که انقلاب زن زندگی آزادی، دیر زمانی ست که کار تغییر و دگرگونی روابط اجتماعی را به پیش رانده است و ماهیت انسان ستیز دین اسلام و خصومت آشتی ناپذیر حکومت آخوندی را با زن زندگی آزادی آشکار نموده و جنبش روشنائی را روح و جان تازی بخشیده است. در نتیجه زمینه را برای گذار از جامعه ای الله محور به جامعه ای انسان محور بوجود آورده است. در واقع اگر بوقایعی بنگریم که بطور روزانه در حکومت آخوندی اتفاق میافتند، از جمله اشکار شدن الودگی دامن مقدس آخوندها بانواع فساد، از زمین خواری و کارچاق کنی گرفته تا  رانت و رشوه خواری، همه دلالت دارند بر فرا رسیدن پایان دوران تاریکی و ختم حکومت آخوندی و فروپاشی جامعه الله محور، نیز دلالت دارند بر برآمدن روشنایی و درخشش بینائی و دانائی که نوید  ظهور جامعه ای را میدهد انسان محور.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

  

۱۴۰۳ فروردین ۳, جمعه


آگاهی جمع

و

!فروپاشی حکومت دین





شک و تردیدی نباید داشت که آنروزی نو روز خواهد بود که سلطه دین در کشور ما، نیز، به پایان رسد، همچنانکه، در اروپا، در قرنهای گذشته، حکومت دین از صحنه سیاست بیرون رانده شد و حاکمیتش بپایان رسید. اگر بگوئیم که حکومت فقهای مقدس و یا آخوندهای برخاسته از حوزه های علمیه هم بزودی بسر نوشتی مشابه دچار خواهند گردید، یک پیش بینی پیامبرانه نیست بلکه یک ضرورت تاریخی ست. در دوران پسا مدرن هم شاهد فرو ریزی حکومتهای ایدئولوژیک یکی پس از دیگری بوده ایم، در اروپای شرقی، از روسیه تا آلمان شرقی ودر اسیا، از تاجیکستان تا ازبکستان. چین کمونیست هم بقای خود را از طریق دور شدن از ایدئولوژی و تطبیق و همآنگی با نظام داد و ستد جهانی تامین نمود و تبدیل بیک قدرت جهانی گردید.

 

 آنچه که سرانجام نقطه پایان را بر حکومت دین در کشور ما میگذارد، روشنایی و بینایی و آگاهی جمع است. زمانیکه دین بعنوان ملجاء و پناهگاه، از دین، بعنوان قدرت و سلطه در ذهن جامعه از یکدیگر متمایز شناخته شوند، میتوانیم بگوئیم که بینان حکومت دین بلرزه در آمده است. این فهم که جایگاه دین، خانه و کاشانه است نه بارگاه قهر و قدرت، نشانی ست بر بسر آمدن دوران تاریکی و آغاز بینایی و دانایی جمع، نسبت به دین و باورهای دینی، نسبت به خرافه اندیشی و خرافه پرستی. آنزمان که جمع، قبل از هر چیز، بجدا سازی دین از قدرت درهمه عرصه های اجتماعی اقدام، دین را رهسپار عرصه خصوصی کند و قدرت را رهسپار عرصه اجتماعی وهم تعیین و تعریف نماید کم و کیف، شکل و شمایل قدرت را. بهمین دلیل، نخستین گام در خصوصی سازی دین، میتواند الغاء دین رسمی و یا آزادسازی پرستش از قید و بند قدرت باشد. زیرا که پرستش خدا، هر خدائی، از فهم و درک فرد بر میخیزد، نه از اراده ساختار قدرت.

 

البته که تغییرات از این نوع، رشد و تعالی آگاهی و یا وقوف جمعی به ذات دینی که با آن زاده شده اند، بسی  طولانی ست بلحاظ زمانی. کار امروز و فردا نیست. اما، این بدان معنا نیست که از آشکارسازی حقیقت دین، دین اسلام، دینی که آخوندها در این دوران بر جمع تحمیل کرده اند، خود داری نمائیم، تنها کنشی که در طول 45 سال گذشته از مخالفین گوناگون نظام سر زده است. چرا که اجتناب از درگیری با دین و یا مماشات با آن، صلاحدید کار سیاست است و بینش سیاسی، کسب قدرت است و حکمرانی. که نتیجه اش همین است، حکومت فقیه که پیش روی ماست: هژمونی دین و یا سلطه شریعت اسلامی برجامعه.

 

 ناگفته نماند که همزمان ما شاهد خیزشهای گوناگونی بوده ایم که همگان بسختی و با بیرحمی سرکوب گردیدند و نظام توانست از وقوع یک دگرگونی انقلابی تا حال حاضر جلوگیری بعمل آورد و با خاطر جمعی میتوان گفت تا آینده ای نا معلوم میتواند با ادامه النصر بلرعب عمر حکومت آخوندی را چندی طورانی تر کند. غافل از آنکه کمتر حکومتی پیدا شده است بتواند از وقوع تحولات ساختاری جلوگیری بعمل آورد. 

 

همین بس به تحولاتی بنگریم که در واقع نظام نتوانسته است از وقوع آنها جلوگیری کند، صرفنظر از هزینه هنگفتی که صرف سرکوب آنها کرده اند. همین بس که بوضعیت حجاب و اختلاط جنسیتها، تولید و مصرف نوشیدنیهای الکلی بنگری، در تمام این عرصه ها رژیم شکست خورده است. چرا که آزادی در پوشیدن و نوشیدن و در هم آمیختن، یک نیاز انسانی ست. آزادی برگزیدن در ذات انسان نهفته است وگرنه با حیوان چه تفاوتی داشت. البته که نظام توانسته است محدودیتها و ممنوعیت هایی را بوجود آورد، اما، بجای قوتگیری بیشتر، ضعیفتر گردیده و هر روز ضعیفتر هم میشود، ضعفی که در افزایش روز افزون دین گریزی بازتاب مییابد. اگر در گذشته، حتی دین گریزان چندین روز در سال را باحترام دین، از هر گونه فعالیتی دست میکشیدند، امروز دینداران گذشته هم آنروزهای گرامی مقدس را بفرصتی برای لذت از زندگی بکارمیگیرند. حال بگذریم از تعداد روز افزونی که از سر زمین دین میگریزند و بکشورهای دیگر مهاجرت میکنند.

 

با این وجود جایی برای یاس و نا امیدی نیست. دیر یا زود، آن لحظه فرا خواهد رسید، اگر تا کنون نرسیده است که جمع، برغم سرکوب و سختگیریها باین نتیجه، خواهد رسید که سخن دین و شریعت مقدم است بر سخن از قدرت و سیاست. یعنی که نتواند که از حکومت آخوندی عبور کند بدون آنکه جمع، تکلیف خود را با باورها و اعتقادات دینی خویش روشن نسازد. کنشی که با نگریستن بجهانی نو از دریچه زن زندگی آزادی، آغاز میگردد و با ستیز با ارزشهای زیرنبائی دین از جمله تسلیم و اطاعت و فرمانبرداری، ادامه می یابد، ارزش و باورهایی که در اجرای مراسم نمازگزاری روزانه و روزه داری در ماه رمضان و دیگر تعهدات شریعت، بازتاب مییابند. مراسمی که عبودیت و بندگی و پذیرش ذلت و خواری را در زندکی روزانه عادی و رفتاری پیش پا افتاده میکند، چنانکه هرگز وجود آنرا احساس نکنیم. چون در حالیکه چشمانم بسته و عقل و خردمان ببلوع نرسید ه باورها و ارزشهای دینی در ما نهاده میشوند. کیست که دین را برگزیند. این دین است که ما را بر میگزیند. آنهائیکه خود دین را بر میگزینند، در نتیجه بینائی بوده است و دانایی نسبت به ذات افسانه ای دین و باورهای دینی. مثلا، کدام انسان با عقل وخردی روایت پیامبر اسلام را مبنی بر چگونگی برگزیدن او به پیامبری باور میکند؟

 

طبری تاریخ نگار شهیر، از ابوذر غفاری، یکی از یاران نزدیک به محمد، نقل میکند که از پیغمبر سوال کرده است که: 

«اول بار چگونه یقین کردی که پیمبر شده ای؟»

گفت: «ای ابوذر، من به دره مکه بودم که دو فرشته سوی من آمدند یکی بر زمین بود و دیگری میان زمین و آسمان بود، و یکیشان به دیگری گفت: این همانست.»

دیگری گفت: « همانست.»

گفت: «او را با یکی وزن کن.» و مرا با یکی وزن کردند و بیشتر بودم.

پس از آن گفت: «او را با ده تن وزن کن.» و مرا با ده تن وزن کردند و بیشتر بودم.

آنگاه گفت: « او را با صد تن وزن کن.» و مرا با صد تن وزن کردند و بیشتر بودم.

آنگاه گفت : «ا و را با هزار تن وزن کن.» و مرا با هزار تن وزن کردند و بیشتر بودم.

یکیشان به دیگری گفت: « شکم او را بشکاف» و شکم مرا بشکافت.

آنگاه گفت : «دل او را برون آر.» یا گفت: « دل او را بشکاف.» و دل مرا بشکافت و قطرات خون از آن بر آورد و بیفکند.

آنگاه دیگری گفت: «شکم او را بشوی و قلبش را بشوی.» آنگاه آرامش را بخواست که گویی صورت گربه ای سپید بود و آنرا به دل من نهاد و گفت: شکم او را بدوز» و شکم مرا بدوختند و مهر نبوت میان دو شانه ام زدند و برفتند و گویی هنوز آنها را میبینم"(طبری، جلد سوم، ص 853)؟

 

آیا میتوان پرسید چه تعدادی آز باورمندان الله پرست باین داستان و یا شبیه بآن، بویژه در ارتباط با گزینش محمد به پیامبری آگاهی داشته و یا دارند؟ آیا این حادثه بجز در دنیای فانتزی میتواند در جایی دیگری بوقوع بپیوندد؟ آیا با آگاه شدن از توهمات، افسانه ها و اسطوره های صحرا نشینان عرب، هرگز میتوانیم انتظار داشته باشیم بستیز با دینی برخیزیم که قدرت در ذاتش نهفته شده، دینی که تا کنون، برای ما، چیزی با خود بارمغان نیاورده است جز نگونبختی و ذلت و خواری؟ بر عکس باور و ایمان دینی که با چشمانی بسته بدرون خود راه میدهیم، آگاهی برخاسته از تجربه حکومت دین، رهایی بخش است، رهایی از پرستش افسانه ها و اسطوره های دینی. بی دلیل نیست که دین گریزی در سطح وسیعتری از اقشار جامعه روزانه گسترش مییابد. همچنانکه جمع چشمان خود را میگشاید و حقیقت دین را مشاهده میکند، آخوندهای مقدس باید خود را برای سفر به "بهشتی" که الله برای آنها فراهم آورده است آماده سازند.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

  

۱۴۰۲ اسفند ۲۵, جمعه

صعود بقله

یا

فرو غلتیدن در منجلاب فساد!




 

پس از گذشت نزدیک به نیم قرن، حکومت آخوئدی، اگرچه ادعا میکند "بقله" رسیده است، ولی مردم با عدم شرکت در مراسمی که تا کنون "انتخابات" نامیده شده است، نشان دادند که حکومت اسلامی در رسیدن باسلام "ناب" محمدی و یا بازگرداندن اسلام باصل خویش شکست خورده است. آنچه که روزانه در جامعه اتفاق میافتد، در واقع بقای نظام را سوال بر انگیز کرده است. بسیاری بحث بر سر جانشینی "رهبر معظم انقلاب" را آغاز کرده اند. حال انکه الله تا سالهای آینده از زبان او بسخن آید. آنهم زمانی که هر آنچه که مقدس بوده است به فساد آلوده گردیده است، آلوده به فسادی که بوی گند آن سراسر جامعه را فرا گرفته است. مثلا، خبر استعفای معاون اول قوه قضائیه، دکترآیت الله آخوند مصدق، چند روز گذشته بر سر بوق کرنا بود. بچه دلیل؟ چون آقای دکتر آیت الله آخوند مصدق، همچنانکه در مطبوعات نقل شده است: به منظور جلوگیری از ایجاد هرگونه شائبه اعمال نفوذ یا تاثیرگذاری در پرونده مطروحه(پرونده‌های قضایی که دو تن از فرزندان ذکور دکتر مصدق معاون اول قوه قضاییه نیز در زمره متهمان آن هستند) و همچنین جلوگیری از سوءاستفاده معاندان و بدخواهان، استعفای خود از سمت معاون اولی قوه قضاییه را تقدیم رئیس عدلیه کرد.

 

حکومت آخوندی گذشته از سادگی، بر آن تصوراست که همچون گذشته مردم بسخنان آنها باور میکنند. بجای اینکه، جناب معاون اول قوه قضائیه، دکتر آیت الله مصدق را با دستبند بزندان بفرستند، بگونه ای مدال افتخار هم بگردنش آویختند که او بخاطر اجرای عدالت، خود و حرفه خویش را فذا میکند. مبدا که ایجاد شائبه نموده و بیاندیشی که فساد است که بقله رسیده است. فراموش که در آن پائین ها و توی آن تاریکی ها چه اتفاق میافتد، گرسنگی و فقر و بد بختی و مصیبت و نکبت فراگیر بیداد میکند. افزوده بر این آستعقای آقای دکتر آیت الله پذیرفته میشود گویی فرزندان او بدون نفوذ و اعتبار پدر هرگز میتوانستند یک بنگاه کار چاق کنی راه اندازی کنند و هزاران هزار میلیارد تومن از غارتگران و چپاولگران اخاذی کنند.

 

حکومت آخوندی در این 45 سال گذشته چه خوب نشان داده است که حکومت دین چه سعادتها و خوشبختیها که با خود بارمغان نیاورده است. که اگر مشتاق مشاهده یک جامعه ای هستی که عدالت بر ان بر قرار باشد، در شرایط کنونی تنها بسوی یک جامعه است که باید بنگری، جامعه ایکه بنیانگزار و معماری آن آخوندی بود بر خاسته از قشری از جامعه که همیشه از حرمت و منزلتی استثنائی بر خوردار بودند، قشر آخوند، یا آنانکه روحانی هم خوانده میشوند، قشری که حمایت و تایید انها صدها سال است که امداد ارزشمندی بوده است برای بقای و تحکیم بنیان ساختار قدرت جامعه ایکه هر لحظه بدلیل تضادها و خصومتهای درونی آماده انفجار است.

 

آنچه بیش از هر چیز چهره زشت و فریبکار حکومت مقدس آخوندی را آشکار میسازد، آنست که نظام برای رفع هر گونه سوء تفاهمی در باره عدم عدالت در حکومت اسلامی، معاون اول قوه قضائیه، در انظار عموم از مقام خود استعفا میدهد تا همه مردم بدانند که معاون اول قوقضائیه از مقام خود کناره گیری میکند تنها باندلیل که مبادا، چون او پدر دو فرزند متهم است، شائبه نفوذ او در محاکمه فرزندانش را به پیش آورد.

 

حال باید از مردم ایران پرسید در کجای دنیا میتوانی یک قوه قضائیه بیابی که معاون آن از ترس سوء تفاهم در باره اجرای عدالت، استعفا بدهد؟ این طهارت و پاکی را فقط میتوان در دامن مقدس آخوندهایی یافت که در قتل عام دگرباوران کوچکترین تردیدی بخود راه نمیدهد. رهبر معظم انقلاب آخوند خامنه ای و آخوند رئیسی نمونه های کامل و خوبی از تقدس هستند.

 

این در حالی ست که حکومت آخوندی، تنها در سالی که گذشت، نزدیک به 900 نفر را بدار آویخته است. حتی رکورد کشور چین با یک میلیارد و هفت دهم میلیارد جمعیت را شکسته است. هنوز دوسال از کشتار نزدیک به 600 نفر، اگر بیشتر نه، در 401 بدست تیراندازان نظام بخاک خون خود غلتیدند. اگر علاقمند باشی که ناظر بر حضور عدالت در حکومت آخوندی باشی. چه خوب بود میتوانستی بزندانهای حکومت اسلامی هم نیم نگاهی بیاندازی، در رده مخالفان تنها نخبگان و کارشنان و تحلیلگران و فعالین سیاسی نیستند، در سلولهای انفرادی و زیرشکنجه، بسیاری از آدمهای عادی، باید سالها در زندان بسر ببرند بجرم شرکت در اعتراضات خیابانی. در آخرین تظاهرات بیش از 20000 دستگیری داشتند.

 

البته میتوان در ارتباط با بر قراری عدالت، جریمه 3 میلیون تومنی کشف حجاب را مورد بحث قرار داد. بدون هیچ بگیر وببندی بطور اتوماتیک 3 میلیون تومن ازحساب بانکی شخص متخلف کسر میگردد. لایحه ایکه بتصویب مجلس شورای ولایت رسیده است.

 

مهدی باقری، نماینده مجلس در خصوص لایحه حجاب می‌گوید: برآورد ما این است که این قانون به حدی خوب نوشته شده که آن‌هایی که با ایران دشمنی دارند و هر چیزی را بهانه می‌کنند تا علیه کشور شیطنت کنند، آن‌ها هم فهمیده‌اند که این قانون نتیجه بخش و مفید خواهد بود، لذا در مراحل پایانی قانون‌گذاری تمام تلاششان را می‌کنند که در رسانه‌ها فضا را طوری جلوه دهند که این قانون می‌خواهد مردم را با هم درگیر کند.

 

مسلم است که پرداخت سه میلیون تومن تاوان تخلف از قواعد و مقررات شریعت اسلامی، در حکومت آخوندی بیانگر چه چیزی میتواند باشد جز عدالت؟ چون براحتی میتوانست سرش از تن جدا گردد. در اجرای عدالت در رابطه با زنان، حکومت آخوندی نه تنها در مورد کشف حجاب بلکه، بطور کلی، در تمامی امور اجتماعی بسی بسیار دقت و حساسیت بوضع زنان در جامعه نشان داده است. زنان را خانه نشین کرده، تولید و نگاهداری فرزندان و خدمت و ارضای شوهر مهربان را بآنان واگذار نموده است. آیا، برقراری چنین عدالتی جایی برای نارضایی و شکایت هم میگذارد؟

 

حادثه عکس برداری طلبه ای از مادری در حال شیر دادن به فرزندش در کنجی در بیمارستانی در شهر قم، نیز، در چند روز گذشته بر سر زبانها بود. نمونه ای دیگر از اجرای عدالت در حکومت اسلامی و حتی جالب و شنیدنی. همچنانکه مشاهده میشود آخوندی در پی عمل به قواعد و احکام شریعت اسلامی، بقصد اجرای امر به معروف و نهی از منکر مبادرت بعکس برداری از خانمی میکند که در حال شیر دادن به نوزادش حجاب به نیمه سرش میرسد. وقتی زن متوجه طلبه عکسبردا میشود، شدیدا معترض آخوند میگردد.

 

چند روزی هم هست که از این ماجرا میگذرد، هنوز بدرستی معلوم نیست که کدامیک، خانم شیرده و یا طلبه ای که حریم خصوصی یک زن را مورد تجاوز قرار میدهد، گناهکار شناخته شده اند؟ اما، بدرستی روشن نیست که چرا دادستانی قم 4 نفر از انتشار دهندگان فیلم ماجرای درمانگاه قم را باز داشت کرده است، بجای آنکه آخوند متجاوز را دستگیر نماید. از آن 4 نفرهم سه نفر آنان را روانه زندان میکند، بآن دلیل که فیلم را برای شبکه معاند ارسال کرده اند. البته که او نیازی ندار که شبکه معاند را شناسائی و رابطه اش با فیلمسازان را آشکار نماید.

 

در عین حال آخوند دیگری، مسیح مهاجری، زبان بانتقاد گشود، اما نه از طلبه عکسبردار، بلکه از "قصور حوزه علمیه در بر خورد با کجرویها." آخوند مهاجری از این فرصت استفاده نمود که باطلاع عموم برساند که تعدادی از طلاب در حوزه ها هستند که هدفی ندارند مگر تخریب شهرت حوزه و روحانیت. او اظهار داشت که آن طلبه جوان اولاً از اولیات آداب و احکام امر به معروف بی‌اطلاع بود. وی در ادامه و با بسی احیتاط و محافظه کاری، بوجود "مجموعه هایی" در حوزه علمیه، اشاره میکند دارنده "پر سر وصدای زیاد" که هیچ هدفی ندارد بجز "لطمه وارد" کردن به اعتبار و ابروی روحانیت. چرا؟ وی در پاسخ میگوید: آنها نمی‌دانند یا نمی‌خواهند بدانند که احکام دین خدا را با تکیه بر زور نمی‌توان به اجرا درآورد. آخوند مهاجری عمل آن طلبه در عکسبرداری از یک مادر را یکی از کژی های درون حوزه میداند که مبارزه با آنها را لازم و صروری ساخته است.

 

از اینکه آخوند مهاجری درست میگوید شکی نیست، اما، نمیگوید "آنها" کیستند. آنها که بر آنند دین را باید با ضرب و زور حقنه کنند. مگر این روحانی نگران حیثیت و ابروی همردیفان خود نیست، چرا افشا نمیکند که این بدخواهان دین و رو حانیت کیانند؟ این در حالی ست که ادعا میکند که هنوز بیش از 90 درصد روحانیت همچون سابق اهل ساده زیستی، قناعت، پایبند به اخلاق و خدمت بمردم هستند که برخی از آنها دچار مشکلات معیشتی هستند.

 

ملعوم است که آخوند مهاجری هم خدا را میخواهد و هم خرما را، هم بعضی از معممین را "دلقک" میخواند و هم 90 درصد آنها را متعهد بخدمت، نه به دین اسلام، که خدمت به مردم میخواند. 45 سال پسروی و غلتیدن در منجلاب فقر و فساد و انحطاط و تباهی، گویا هنوز آخوند مومن خدا شناس را قادر نساخته است و چمشمان خود را بروی حقیقت بگشاید و آنرا بهمردیفان خود بنمایند که دین تاجی ست بر برج اختصاصی نه شمشیر بر دست آخوند مقدس.

فیروز نجومی

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ اسفند ۲۲, سه‌شنبه

کیفر خواست

 علیه الله!


زمانی بود که ایرانی آن هنگام که زیر بار ظلم و ستم فرو میریخت. درمانده و عاجز میماند. مایوس و نا امی میگشت، به خالق یکتا و یگانه، الله، پناه میبرد. از او میخواست و امیدوار بود که داد او را بستاند، حق را به حق دار بدهد و سرانجام عدالت را بر قرار گرداند. هم اکنون که الله خود حاکم گردیده است، به کیست که ایرانی میتواند پناهنده شود؟ به پیشگاه کدام خدا است که باید شکایت خود را ببرد؟ 

  چه پوچ و نا امید کننده است برای ایرانی اگر در چهره ی این واقعیت بنگرد: که اجرای قوانین الهی است که به بی قانونی انجامیده است. که این شریعت و سنت الله و ارزشهای  اسلامی ست که هم اکنون برسر نوشت ایرانی حاکم گردیده است. ایرانی امروز با خود می اندیشد که کجاست آن الله که من با نام او آغاز می کنم و او را بخشنده و مهربان میخوانم؟ این کدام الله است که اجازه میدهد، که به جرم محاربه با خدا، بهترین، شجاع ترین پاک ترین فرزندان این خاک و بوم را بدار بیاویزاند؟ آن کدام الله است که از نظاره ی بدار آویختن انسان ها، تنبیه و مجازات، شکنجه و ضرب و شتم آنها، راضی و خشنود میشود؟ 

استبداد سیاسی حق و حقوق فرد را محدود میکند. اما استبداد الهی حق و حقوق انسانی را نابود و حق و حقوق الله را بر قرار مینماید. نظام اسلامی در دفاع از ملت و قانون نیست که بدار میزند، بلکه در دفاع از حق و حقوق الله است که جوانان این کشور را بخاک و خون میکشد: میزند، میکوبد، تنبه و مجازات و شکنجه میکند و به جسم و جان معترضین به ظلم و ستم، تجاوز میکند و زخمهای التیام ناپذیر وارد میسازد. اگر استبداد سیاسی مرتکب خشونت میشود، استبداد دینی مضاف بر خشونت، دچار خشم و بیرحمی و کین خواهی نیز میشود. آنچه از سپاهیان دین، از جمله بسیجیان و گارد های ویژه و نیروهای انتظامی بچشم میخورد، خشم است و بیرحمی. بسیجی به قربانی خود رحم نمیکند. با توم خود ش را که بر فرق و بدن مردم معترض می کوبد اما، همراه خشمی و نفرتی عمیقتر. او میزند که مقاومت قربانی خود را در هم شکند و او را به تسلیم وا دارد. که معترض را از کرده خود پشیمان سازد. او میزند که انتقام نافرمانی را بستاند. تردیدی ندارد که خشم و خشونت و بیرحمی او را الله تایید و تصدیق میکند. تنها بنام الله است که میتوانی شمشیر خود را بر هر گردنی فرو آوری- بویژه گردن های برافراشته، گردن هایی که در برابر هیچ خدایی حتی الله، هرگز خم نشوند. 

آری بسیار غم انگیز است که ملجاء و پناه ایرانیان خود منشاء ظلم و ستم است، منشاء تاریکی و سیاهی. وقتی الله، خود حاکم است، دست به دامن چه کسی میتوان شد؟ بازماندگان کشتار های  سالهای 60، قتل عام در زندانها در سال های 67، قتل های زنجیره ای و خانواده هایی که باید ناظر خاموشی فرزندان شان باشند به کیست که میتوانند شکایت کنند؟ غم و اندوه آنان را کدام خدا تسکین میدهد؟ آیا آه و ناله های درد انگیز آنها را میشنود؟  مگر الله توجیه گر نظم و انضباط  و اخلاق اسلامی نیست؟ مگر قصاص و سنگسار، شلاق و تازیانه، از احکام جاری نیستند؟ مگر جهاد و شهادت، جنگ و خونریزی و ریختن خون دیگری تا آخرین قطره خون خود تکلیف و وظیفه الهی نیست؟ تباهی و انحطاط در این نیست که امروز خشم و خشونت حاکم است بلکه در آن است که خشم خشونت، توجیه الهی دارد، که از زهد و تقدس و الله ست که بر میخیزد. مگر ممکن است که بازجویی که هستی و نیستی، جان و زندگی انسانی دربند را در دست خود گرفته است، مراسم وضوی خود را بجای نیاورده و در سجده های طولانی مراتب حقارت و خواری خود را به عرض الله نرسانده باشد؟  در ایمان سربازان الله، از خداوند خامنه ای و دکتر طلبه شش کلاسه، دکتر "آیت الله رئیسی، گرفته تا بازجو و بسیجی نباید کوچکترین تردیدی داشت، چه اگر ایمان به الله و احکام الله نبود، هرگز نمیتوانستیم شاهد چنین خشم و خشونت و بیرحمی، شاهد نظمی که بر اساس کین خواهی برقرار گردیده است باشیم. اینان همان هستند که میخواهند باشد، متعهد به اصل و اصول اسلامی، تسلیم و اطاعت، تقلید و تبعیت و فرمانبری. بنابراین، امروز چه کسی بجز الله را میتوان مسئول شناخت؟ مگر بجز حکم و احکام الله، حکم و احکام دیگری هم حاکم است؟ آیا میتوان تصور کرد که آیت الله ها و حجت الاسلام ها و کار گزارن اداری شان به چیز دیگری جز دفاع از حق و حقوق الله، اندیشه کنند؟  چه غم انگیز و اندوهبار، مایوس و نا امید کننده است که امروز باید الله را مسئول بدانیم و کیفر خواست را باید علیه الله صادر کنیم. 

 

فیروز نجومی

firoz Nodjomi

firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ اسفند ۱۸, جمعه

 

 

انتخابات و  

فرو افتادن چماق سنگین دین

از دست آخوند!


سر انجام سیرک برگزاری مراسمی که حکومت اخوندها "انتخابات" مینامند بپایان رسید. اینبار بر خلاف انتخابات  در گذشته ، به تایید و تصدیق و مشاهدات زندگان، حکومت آخوندی در کوبیدن به طبل پیروزی کمی شک و تردید و شاید هم ذره ای شرم ازخود نشان داند اگرچه، ادعا کردند که برغم تمامی کارشکنی های "دشمن"(مثل همیشه) بیش از 40 درصد مردم در مراسم انتخابات شرکت کردند و تنها 60 درصد مردم ترجیح دادند که از شرکت در سیرک انتخابات آخوندی خود داری کنند. اما، این سبب نشد، که حاکم مطلق بر جامعه، ولایت فقیه، آخوند خامنه ای، 40% شرکت مردم در مراسم انتخابات را یک "جهاد" نخواند، کنشی همراه جنگ و خونریزی بر علیه "کفار" و باطل، آنان که با باورهای دینی بمعنای باورهای تهی از شک و ترتیب به جهان هستی و وظایفی که الله برای بشر تعیین و تعریف کرده است نگریسته و یا اصلا با اصل واصول یکتا پرستی بیگانه اند. آخوند خامنه ای انتخاباتی را جهاد مخواند که مردم در سراسر کشور بی میلی و بی اعتنایی، اگر نه تنفر و بیزاری، خود را نسبت به نیم قرن حکومت اسلامی، بنمایش گذاارده اند.

 

اگر بخواهیم قدری فهم خود از سخنان آخوند خامنه ای، بویژه بکارگیری واژه جهاد در توصیف شرک 40 درصدی مردم در انتخابات عمیقتر نمائیم، دریابیم که واژه جهاد، هر گونه که آنرا  تعریف و توصیف نمائی، مفهومی ست اساسا دینی، کنش و تخیلی ست بیانگر فدای هر انچه که باورمند دراین جهان بر آن مالکیت دارد و از آن لذت میبرد، از جمله فدای جان و زندگی. یا پذیرش شهادت در راه دفاع از توحید و نبوت و امامت، بیک پاداش ابدی در آن جهان دست خواهی یافت: ورود به بهشت  و تا ابد در کنار فرشته های همیشه باکره زندگی کردن.

 

در اینجا، چندان روشن نیست که آیا منظور آخوند خامنه ای از کفار آن 60 درصد از مردمی هم هست که از شرکت در مراسم انتخابات تف لیسان آخوند خامنه ای امتناع ورزیدند و یا منظور دیگری را میخواهد بیان کند. آخوند خامنه ای همانجا که انتخابات را یک جهاد خواند، خود بیدرنگ این سوال را مطرح کرد  که چرا شرکت 40 درصدی مردم را جهاد میخواند. پاسخ وی بدان، مثل معمول، آن بود که دشمنان نظام، امریکا، انگلیس و اسرائیل مدتها ست که ماشین تبلیغاتی خود را بکار آنداخته تا مردم را بعدم شرکت در انتخابات تسویق و ترغیب کنند. اما، موفق نشدند انتخابات را از رونق بیاندازند. آنچه آخوند خامنه ای مبهم میگذارد انست م که 60 اید درصدی هم  که از شرکت در مراسم انتخابات خود داری کردند، بخشی از  کفار بحساب میآیند یا نه؟

 پس شرکت 40 درصدی مردم در انتخابات، از منظر ولایت فقیه، دارای اهمیت و مفهوم عمیقتی تری از آن 60 درصدی ست که از ریختن رای خود در صندوقهای رای خود داری کردند.

 

ولی فقیه، آخوند خامنه ای، هنگامی به پایان مراسم انتخابات واکنش نشان داد که در حال غرص سه درخت در روز درختکاری بود (15 مارچ)، انتخاباتی که بیش از 6 ماه هر فرصتی که بدست آورد همراه تمامی امامهای جمعه، و بیشماری از طلبه ها و آخوندها در اقصا نقاط کشور، مردم را به شرکت در انتخابات فرا خوانده و در باره اهمیت و تاثیر آن د ر زندگی اجتماعی از هیچ در یغ نکرده بود. تاثیر حیرت آور نتایج انتخابات، گویا  ولی فقیه، آخوند خامنه ای را از رویایی عمیق خارج ساخته بود.

 

در دورانی که حوزه های علمیه قم برهبری امام خمینی بقدرت رسیدند، فکر میکردند اگرچه باورهای دینی و علوم فقهی پاسخگوی تمام نیازهای اجتماعی و انسانی ست، با این وجود، مصادره نهادهای دموکراسی غربی، همچون قانون اساسی، سه قوای مجزا و مستقل از یکدیگر بعبارت قوه مجریه و قاتونگزاری و قضائیه میتواند خصلت کهنه و پوسیده قواعد و مقررات شریعت اسلامی برخاسته از آداب و رسوم ویژه دورانن بیابانگردی را تزئین نموده و جهانیان را شیفته الگوی اسلامی جامعه ای نوین نماید، جامعه ای آسوده از دروغ و تقلب و جنایت و دزدی و کشتار، جامعه ایکه انسانها را از اسارت در ملزومات زندگی مدرن رها خواهد ساخت.


بعبارت دیگر، آخوند خامنه ای، بدون آنکه بخواهد، نا خواسته بواقعیتی اعتراف میکند که نشان میدهد که او بدان آگاه نیست. تناقض و تضادی که در آنچه بزبان میراند و آنچه که در عرصه عمل بمنصه ظهور میرساند. مثلا، او حتی یکبارهم به وجود 60 درصد  مردمی که در مراسم انتخابات شرکت نکرده بودند رجوع نکرد، گویی که آن 60 درصد از جمعیت کشور دارای وجود خارجی و یا شهروند جامعه نیستند. حتی حاضر نشد گمان و فرضیه ای ارائه دهد توضیح دهنده عدم شرکت مردم در مراسم انتخابات، گویی سکوت و نادیده انگاشتن واکنش منفی مردم به انتخابات بزودی بدست فراموشی سپرده میشود و معنا و مفهومی را به حضرت ولایت انتقال نمیدهد که در شیوه حکومت اسلامی نظری دو باره افکند. آخوند خامنه ای، خود بیش از هر دشمن دیگری ثابت کرده است با ابزار احکامی که 1402 سال پیش از این الله به پیامبر برگزیده اش انتقال داده است، نمیتوان در مدیریت یک جامعه مدرن در قرن بیست و یکم بکار برد.

 

حال، اگر به در صدهای شرکت کنندگان در مراسم انتخابات، از منظر کارشناسان و نظر دهندگان دیگر بنگریم، بعضا، تعداد شرکت کننده در انتخابات را تا 10درصد تخمین زده اند که نزدیکتر بواقعیت و باورکردنی ست. واقعیتی که هر رژیمی را مایوس و نا امید میکند. حال آنکه حکومت اخوندی، حکومتی ست که نه شباهتی بحکومت هایی که تا کنون در تاریخ ظاهر شده اند دارد و نه حتی شباهتی خواهد داشت با حکومت هایی که ممکن است در اینده بظهور درآیند.

 

واقعیت آنست که در تمام کشورهای جهان، یک رهبر همچون آخوند خامنه ای نخواهی یافت که همزمان هم تبلور دین باشد و هم تبلور قدرت. او نه تنها تبلور علم اجتهاد و یک مرجع دینی ست، یک رهبر سیاسی و فرمانروای تمام نیروهای اجرائیه از سازمانهای انتظامی و اداری گرفته تا دستگاهای بروکراسی دولتی، نیز، هست. مثلا، در دوران شاه، همگان آگاه بودند او از زبان قدرت سخن میگوید، از زبان شاه، قدرتی که از پدر بارث برده بود. این بدان معناست، آخوند خامنه ای، در جایگاهی در جامعه قرار گرفته است که کشیش های قرون وسطی، در دوران تاریکی و جهل و نا دانی قرار داشتند، جایگاهی بازتابنده وحدت دین و قدرت. آخوند خامنه ای از یکطرف عبا به تن و عمامه بسر دارد و دست پرورده حرفه دینداری در حوزه های علمیه ست و بازتابنده اخلاق تقوا و پرهیزکاری، از طرف دیگر، فرمانروای تمامی نیروهای قهر و خشونتبار نظامی و انتظامی است که تنها بکار انتقام ستانی میخورد و بس. در واقع، نظام اسلامی حکومت خود را با انتقام ستانی از حکمرانان پیشین آغاز نمودند.

 

روشن است که مبارزه با نظامی که هم ساختار قدرت را تحت سلطه خود دارد و هم ساختار دین، باورها و ارزشهایی که ساختار قدرت با اکثریت جامعه مشترک است، ساختاری که نمیتوان بسادگی یکی را از دیگری جدا نمایی. این دوگانگی در ساختار حکومت آخوند مبارزه با آنرا دشوار و پیچیده مینماید. بدرستی معلوم نیست که گفتمان نفی قدرت میتواند واقعیت یابد بدون گفتمان مردود شمردن دین و یا بخشی از آن. بقای حکومت آخوندی را باید به خصلت دینی آن نسبت داد. البته آن لحظه فرا خواهد رسید که بدون بی اعتبار ساختن گفتمان دینی نمیتوان ساختار قدرت آخوندی را بر انداخت.

 

تردید نمیتوان داشت که حکومت آخوندی در این 45 ساله چندین بار مراسم گوناگون انتخابات را راه اندازی کرده است، تنها بآن دلیل که نشان دهد اصل و اصول دین اسلام چنان انعطاف پذیر است که میتواند نهادهایی بیگانه، همچون حکومت بر اساس میل و اراده مردم، تبلور یافته در قانون اساسی با ابزار انتخابات و استقلال نیروهای اجرائیه و قانونگزاری و قضائی را همچون فرزند خوانده ای بپذیرد. بسیاری از سیاست پیشگان و کارشناسان علوم اجتماعی علاقه داشتند که حکومت آخوندها در این مورد بموفقیت برسد و جوامع اسلامی را از فقر و نکبت و استبداد نجات دهد. کارشناسان غربی در این فکر بودند که حکومت آخوندی همان راهی را طی میکند که کلیسا برهبری پاپ و کیشیشان در قرون وسطی طی کرد، چنانکه کیش اسلام و مسیحیت بکسان به جهان هستی مینگرند.

 

چنین تحلیلی معلوم است که از عدم شناخت اصل و اصول اسلام برمیخیزد، بویژه از بخش آخوندی و یا شیعی آن و تا حدودی، نیز، از نا آگاهی به یگانگی و یکتایی دین و قدرت و یا وحدت شمشیر و شریعت که از ویژهگیهای دوران رسالت است و خلافت راشدین. این بدان معناست که آگر پس از گذشت 45 سال، حکومت آخوندی توانسته است با مصادره نهادهای حکومتهای دمکراتیک غربی، نه تنها مردم بومی ایران را بفریبد بلکه جهان غرب را هم مردد و رگردان نماید. حال آنکه واقعیت آن است که قدرت واقتدارگرایی در ذات الله و انچه در قران بیان کرده است نهفته است. الله، عقل غایت و نهایی، انسان را خلق نکرده است که خود را جانشین  و یا رقیب خود بنماید و ادعای خدایی بکند. این است که الله، اصل و اصول اسلام را اگر روشن و باختصار بیان کنیم بر سه اصل بنیانگزاری کرده است، تسلیم اطاعت و فرممانبری، اصولی که در واقع در مرکز گفتمان الله در قرآن از آغاز تا آنتها قرار گرفته است.

 

این بدان معناست، عدم شرکت مردم در مراسم انتخابات حکومت آخوندی، از واقعیتی حکایت میکند که کمتر اندیشه گری بآن آندیشیده است. 45 سال تجربه حکومت آخوندی، اگر نه همه رای دهندگان، بی تردید، بخش بزرگی از مردم را بفریب حکومت اسلامی آگاه ساخته است، آگاه که شرایط دشوار و خوارکننده وحقارتبار امروز ناشی از تسلیم به خرافه اندیشی و اطاعت از احکام حقارت آور شریعت اسلامی و فرمانبری از فرمانراویی است که غرق در نابودسازی و غارت و چپاول اموال بی باوران،، کافران و منافقان و مشرکان است و همچنین، پیوسته در پی پیاده سازی قواعد و مقررات قصاص و زنا و سنگسار و سرقت و قتل نفس، و یا بازگشت به قواعد و مقررات بیابان نشینان در درون و استخدام مزدوران برای گسترش و توسعه اسلام در کشورهای بیرون.

 

 ممکن است که علت عدم شرکت بیش از 80% مردم را خروج از فریب حکومت دین دانست، بسی بسیار خوشبینانانه تلقی شود. اما، همین بس که بخشی از آنان آموخته باشند، که تمامی نکبتها و مصیبتها و فقر و گرسنگی که ملت ما با آن روبرو شده است از دینی بر میخیزد که آخوند قدرتمند، همچون پتکی سنگین بیش از 45 سال است که بر سر ملت فرود میآورد. این پتک سنگین را وقتی میتوانیم از دست آخوند خارج سازیم، که بساط دین را در عرصه اجتماعی برچینیم و در عرصه خصوصی مورد عشق و علاق خود قرار دهیم. پروسه ای ساده که میتواند بدون هیچگونه خشونتی بانجام برسد. کنشی که ناقوس پایان حکومت آخوندی را بصدا در میآورد.

 

فیروز نجومی

firoz  nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com