۱۴۰۱ آذر ۲۳, چهارشنبه

 

الله: اسطوره مهربانی

یا

خشونت و انتقام ستانی؟

 


 

این سوال سالها پیش این نگارنده وا داشت تا بنقد برگزیده ای از سخنان الله در قران در ارتباط با موجوداتی که دشمنان خود می پندارد بپردازم. باز خوانی ان مقاله، نگارنده را اقتاع نمود که، موضوع مقاله اگر امروز بیشتر مصداق نداشته باشد کمتر هم ندارد. در واقع آنچه در آن مقاله ارائه میشود الگوی عمل و اندیشه، ولی فقیه، اخوند خامنه ای ست که امروز بیش از همیشه در رفتار و گفتاروی باز تاب مییابد. روشن است که آخوند خامنه ای برای تصمیمگیریها و تعیین سیاست های خود، از مارکس و یا سید جمال الدین اسد آبادی که الگو برداری نمیکند.

 نقد برگزیده ای از سخنانان الله بخوانید و اگر دوست داشتید قضاوت کنید:

 

درست است که الله در آغازین ترین کلام خود در کتاب "مقدس،" خویشتن را «الرحمان الرحیم،» به معنای فارسی بخشنده و مهربان توصیف و تعریف میکند. اما اگر در پی تایید و تصدیق باور خود به کلام الله، یعنی آنجا که  الله بزبان خود سخن میگوید، رجوع کنیم، خدا و یا الله هی را خواهیم یافت، که کین خواه است و انتقام جو. که او حاکم است و باز تابنده تابنده خشم و خشونت است و  قهر و قدرت. او مالک برجهانی ست، بسی بسیار سهمناک، سراسر تنبیه و مجازات، تا ابدیت شکنجه و آزار. بنابراین، خدایی که حاکم است، خدایی ست  دارای قدرت بازخوانی و بازخواستی و بازجویی، یعنی خدایی که ما را بزند گی باز میخواند و بحساب نیکی ها و بدی های ما در قیامت رسیدگی نموده،  کیفر خواست صادر کند و کیفر دهد، خدایی است با قهر و قدرت نامحدود و خشم و خشونت نا متناهی. آیا میتوان در سرشت چنین خدایی مهربانی و بخشند گی، عفو و گذشت یافت؟ اگر بتوانیم نشان دهیم که پاسخ منفی ست، سوال مهمتری که مطرح خواهد بود آنست که اگر خشم و خشونت و کین خواهی در ذات الله نهفته است، آیا میتوان از پیروان فرمانبردار او چیزی دیگری جز خشم و خشونت، تنبیه و مجازات و سرکوب و بیرحمی، انتظار داشت؟

اگر کلام الهی را همانگونه بخوانیم که معنی دهد نه آنگونه که به آن معانی خود را تحمیل کنیم، دریابیم که الرحمان و الرحیم  صفاتی هستند که الله برای وصف و توصیف نام خود بکار میگیرد، نه برای توضیح و تشریح افعال خود. الله چگونه هست خود را بیان میکند، نه چگونه می باشد  خود را.

استاد علامه محمد حسین طباطبایی، مولف تفسیرالمیزان،  در تاویل بسم الله الرحمان رحیم، صفت بودن الرحمان و الرحیم را تایید نموده و میافزاید که   هر دو دارای یک ریشه لغوی هستند و از کلمه «رحمت» مشتق میشوند. رحمت الله هم مصداق خصوصی دارد و هم عام از اینرو بوده است که الله صفات رحمان و رحیم را برای توصیف  خود بکار گرفته است که رحمت خود را هم جنبه عام بدهد و هم جنبه خاص.

 

استاد علامه میگوید، الله وقتی میخواهد رحمت خود را شامل عام سازد و همه انسانها اعم از مومن و کافر را در بر گیرد از صیغه مبالغه رحمان استفاده میکند. و وقتی می خواهد رحمت خود را بشکل خاص بکار گیرد الله از صفت مشبهه رحیم استفاده میکند که مخصوص مومنان دانسته اند که دارای استمرار و دائمی ست(20).

 این تاویل از نیت الله هرگز بدان معنا نیست که الله بخشنده گناه است و گناهکار و یا عفو کننده  خطا است و خطا کار. او دهنده رحمت است، نه بخشنده گناه، به معنی عطوفت و مهربانی، یعنی گذشت و خود داری از تنبیه و مجازات متهم به گناه و گناهکاری. چرا که الله بر کنار است از هر گونه حالات نفسانی و احساسات و عواطف انسانی. در هیچ کجای قرآن ذکری از عفو و چشم پوشی و گذشت الله و نادیده گرفتن خطا و گناه، نشده است. بویژه اگر آن گناه از شرک و یا کفر برخیزد. حتی زمانیکه صیغه مبالغه رحمان بکار گرفته میشود که نشان دهد رحمت خدا جنبه عام دارد، به دشواری میتوان باین نتیجه رسید که الله گناهکاران، خطا کاران از هر نوع و رقمی، بویژه کافران را مورد عفو و آمرزش خود قرار میدهد. چرا که کیفر دهی از خصایل برجسته الله است، در غیر اینصورت چه نیازی به دوزخ داشت. آنکه کیفر دهنده است باید که ضرورتا ابزار قهر و قدرت و خشم و خشونت را نیز در اختیار داشته باشد.

اگر به متن قرآن، یعنی آنجا که الله بزبان خود سخن میگوید، خدا و یا الله هی را خواهیم یافت، که کین خواه است و انتقام جو. او مالک سهمناک ترین جهانی ست سراسر تنبیه و مجازات، تا ابدیت شکنجه و آزار. بنابراین، خدایی که حاکم است و دارای قدرت بازخواندن مردگان برندگی برای باز خواست و بازجویی،تا بحساب نیکی ها و بدی های ما رسیدگی نموده،  کیفر خواست صادر کند و کیفر دهد، خدایی است با قهر و قدرت نامحدود و نا متناهی. آیا چنین خدایی میتواند مهربان و بخشنده باشد.

 البته این بدان معنا نیست که الله مهربان و بخشنده نیست. بلکه نکته آن است که  بخشایش و مهربانی و عفو و عطوفت الله شمول عام ندارد و تنها شامل حال خواص و یا مومنین شود. الله ای که در قرآن زندگی میکند فرمانروای جهان است هرچند محدود و متناهی. تسلیم می طلبد و اطاعت. پرس و جو و چند و چون و سرپیچی را دوست ندارد. او نیکو کاران و مومنین را مورد رحمت خود قرار میدهد و آنها را پادش دهد. اگر نیکویی کرده باشی یعنی از ظواهر دنیا رسته و فریب دنیا را نخورده ، هرگز از اندیشه به بزرگی و عظمت الله و  اعتراف به خواری و حقارت خود در نماز های روزانه و سجده های طولانی، غافل نمانده بوده باشی، الله به بهشت  فرستد ت تا در کنار حوری های باکره از زندگی ابدی لذت برده و سعادتمند شوی.

در حالیکه موضوع مهربانی و بخشند گی الله در قرآن بسیار نادر است، وصف قهر و قدرت، خشم و خشونت الله فراوان است. قرآن مکرر باین موضوع اشاره دارد که الله کیفر دهنده ایست که به هیچ قیمتی حاضر به مصالحه و مذاکره نیست، بسیار سخت گیر است و انعطاف ناپذیر. اخطار میدهد که حتی رشوه و هدیه هم سبب نمیشود در کیفر گناهکاران و مجرمین، کوچکترین تجدید نظری کند. دو آیه در سوره بقره این موضوع را صریح و شفاف بدون هیچ ابهامی بیان میدارد:

در سوره بقره آمده است( آیه 48-123)  «از آن روز بترسید که هیچکس بجای دیگری مجازات نمیشود و وساطت و توصیه کسی  پذیرفته و هدیه و رشوه و جریمه و عوض از کسی گرفته نمیشود و در حق کسی کمکی بعمل نمیآید» (  طبقات آیات، خلیله صبری ص 838).

 

و در همان سوره(آیه 281) «از روزی بترسید که همه در آن روز بسوی خدا بازگشت میکنید و هر کس به نتیجه اعمال خود بی کم و کاست خواهد رسید و بکسی اندک ظلمی نمیشود و تبعیضی وجود ندارد» (همانجا ض 389).

الله همه را با یک نظر می بیند. الله شیفته عدل و انصاف خویش است و از تکرار آن درسراسر قرآن هرگز خسته نمیشود. ترازوی عدالت به دست او ست. نیکی ها و بدی ها را وزن میکند به همآن میزان پاداش و یا جزا دهد. وای اگر که گناهکار و خطا کار شناخته شوی، باید که راه دوزخ را در پیش گیری و تنبیه و مجازاتی دهشت آور از جمله سوختن در آتش را تا ابد پذیرا باشی، یعنی زنده شوی و بار دیگر بسوزی تا بی نهایت، یعنی نه یکبار بلکه هزاران بار مکرر. میزان تنبیه و مجازات الله بسیار سخت و شدید و بیرحمانه است، ماورای میزان و تصور بشری ست. فرمانروایی که در روی زمین زندگی میکند، میسوزاند یکبار و نابود  میسازد، بود را. اما الله، که در آسمانها می زیید، گناهکار و مجرم را میسوزاند تا ابد.  الله در آیه ای از سوره ابراهیم توضیح میدهد که در روز قیامت مثلا کسی که متهم به « لجاجت» شده است یعنی کسی که در شک و تردید نسبت به وجود و هستی الله، اصرار ورزیده است،  باید در انتظار چه عقوبتی بوده و چگونه تا ابد در آتش خواهد سوخت و کفاره اعمال زشت خود را به الله پس بدهد:

«وقتی روز قیامت باب محاسبه را باز میکنند هر فرد سر کش لجوج در آنجا سر افکنده و خوار میشود در پشت سرش آتش دوزخ شعله میکشد و آبی که می آشامد کثیف و لجن است. آن آب پلید را مرتبا می نوشد و لی بهیچ وجه تشنگی او را رفع نمیکند- از هر طرف علایم مرگ او را احاطه کرده اما برای آنکه همیشه عذاب بکشد نمی میرد باین ترتیب تا ابد درد و رنج اطراف او را فراگرفته است»(همانجا ص859)

چنین شکنجه ای را هرگز هیچ بشری قادر به تصور آنهم نیست. چرا که تنها الله است که میتواند، نا ممکن  را ممکن و نبود را بود کند. خشم و خشونت و کین خواهی الله پایان ناپذیر است. قهر او چنان سهمگین است که ترس و هراس را بر سراسر وجود آدمی مستولی نموده. اندیشه مقاومت را در ذهن مخلوق فرمانبر نابود میسازد.  الله در تنبیه و مجازات کسی که بر لجاجت اصرار ورزیده است کوچکترین گذشت و نرمشی از خود نشان نمیدهد، آنها را که ایمان آورده و خود را تام و تمام به امیال وی تسلیم نموده اند - یعنی مومنان را  پاداش میدهد و رهسپار بهشت میسازد، یعنی آنجا که زندگی ابدی در انتظارشان است بویژه اگر در راه و بخاطر تحصیل رضایش به جهاد و شهادت پرداخته بوده باشند. الله در سوره نساء در حالیکه وعده آرمیدن در بهشت در کنار زنهای زیبا را به مومنان میدهد بر  خشم و خشونتی که در انتظار گناهکاران، یعنی کافران است، تاکید میکند:

«آنان که بآیات ما کفر ورزیدند بزودی آنها را در آتش دوزخ سرنگون میسازیم هرچه پوست بدن آنها بسوزد بجای آن پوست دیگری ایجاد میکنیم تا سختی عذاب را کاملا بچشد- خداوند قادر و دارای حکمت است اما آنها که ایمان آوردند و رفتار نیکو پیشه کردند آنها را وارد در بهشت هایی میکنیم که جوی های آب در آن جاری است والی الابد در آن میمانند ودارای زنهای زیبا و پاکیزه ای هستند و در سایه ممتد مرحمت خدا میآرمند» نساء 56- 57( همانجاص،842).

 

اگر الله رحیم است به آن دلیل است که مومنان راه او را برگزیده اند و طبق میل او رفتار نموده اند.  رحمت و پاداش به آنها، به هیچ وجه  الله را بخشنده و مهربان نمیکند. اگر الله از جرم و خطا، گناه و انحراف، که کفر و شرک هم از بزرگترین آنها هست، گذشت، وصف الله نیز به فعل در خواهد آمد، نه تنها الله الرحمان و الرحیم و یا بخشنده و مهربان هست، بلکه رحمان و رحیم هم میشود. الله اما، همچنانکه در رجوع به متن قرآن در یافتیم، هرگز سر آشتی با گناهکار و خطا کار و منحرف،کافر و مشرک و منافق را ندارد. هیچ رحم و مروتی به آنها نشان نمی دهد. شفافیت و صراحت سخنان کلام الهی ماورا هر گونه شک و تردید یست. الله نه تنها از آنان در آن دنیا نمی گذرد و آنها را محکوم به سوختن در آتش سوزان دوزخ تا ابد میکند و از آنان انتقام میگیرد. الله هرگز فرمانی هم مبنی  بر بخشایش و آمرزش گناه گناهکاران و جرم مجرمین ویژه دنیای فانی نیز  در قرآن صادر نکرده است. در این دنیا نیز جرم و گناه را تعریف و  میزان تنبیه و مجازات را تعیین میکند. قصاص است و حد و تیغ و تازیانه، سنگسار است و گردن زدن با شمشیر، بویژه اگر مجرم، کافر و یا مشرک باشد. هدف الله البته تنها تنبیه و مجازات مجرم و گناهکار به منظور بازدارندگی جرم در آینده نیست، بلکه بر قراری نظامی است بر اساس فرمانروایی و فرمانبری، نظامی که تنها میتواند بر اساس رحمت و پاداش از یکطرف و قهر و خشونت از دیگر طرف.بر قرار گردد. مهربانی و بخشش از یکطرف، بیرحمی و کین خواهی از طرف دیگر. فرمانروایی الله تنها از طریق خشم و خشونت و بیرحمی ست که تامین میگردد. الله برای مجازات مجرم در این دنیا نه تنها به ابزاری متوسل میشود که عمیق ترین درد و صدمه را به جسم مجرم وارد کند بلکه به روح و جانش نیز صدمه زده و شخصیت او را به خواری و حقارت و تخریب میکشاند. حکم بریدن دست و پا به جرم دزدی و یا سنگسار بجرم زنا، نمیتواند بر فرضیه ای جز بر شرور بودن سرشت  انسان و عدم امید به بازگشت وی به درستی و صلح جویی و رستگاری، بنیان گذارده شده باشد. انسان متمرد و گناهکار را تا ابد نفرین و محکوم میکند. نیاز الله به تنبیه و مجازات، مثل نیاز فرمانروایی ست که نه در آسمانها بلکه بر روی زمین میزید. خدایی که شرارت در سرشتش نهاده شده نمیتواند بخشنده و مهربان باشد. در دینی که الله بر آن حاکم است، نمیتوان به رستگاری امیدوار بود.

مسلم است که این بحث قبل از آنکه یک بحث دینی باشد، ذاتا بحثی است سیاسی، یعنی بحثی است که ریشه دارد در قهر و قدرت و  انحصار و کنترل آن، بویژه در شرایط کنونی که نظام حاکم خود را به خدمت الله گمارده و مسئولیت اجرای فرامین او را بعهده گرفته است. یعنی بی دلیل نیست که کردار و گفتار فرمانرویان سراسر خشم است و خشونت. چرا که نظام کنونی چون بنا به خواست الله بر اریکه قدرت نشسته است چیزی نمیخواهد و نمی جوید مگر تسلیم و اطاعت مطلق. این نظام میخواهد گناه و گناهکاری را از جامعه ریشه کن سازد. کل و تمام جامعه با بانگ الله و اکبر و اعتراف به عجز و ذلت و خواری برخیزند و بخسبند. الله بشر را خلق کرده است که در راهی که او برایشان برگزیده است قدم نهند، نه اینکه خود مختار و آزاد باشند، آنگونه زندگی کنند که می اندیشند و در صلاح و مصلحت خود می بینند. این گمراهی ست و انحراف، به بی بند و باری و می خواری و بی عفتی، به مادیگری و دنیاپرستی یعنی شرک ختم میشود. نظام اسلامی بر آن است که راه کمال تنها از طریق تسلیم و اطاعت، و تقلید و تبعیت طی میشود. بنابراین خصلت نظام دین را نباید جدا از خصلت الله دانست. بزبان دیگر هر مباززه سیاسی ضرورتا باید مبارزه ای باشد دینی و بالعکس. یعنی که مبرا ساختن الله و دین الله از  خشم و خشونت و تمامیت خواهی حکومت آیت الله ها و حجت الا سلام ها، هر گز راهی به آزادی و ازاد سازی اجتماعی نبرد.    

 

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

fmonjem@gmail.com

https://firoznodjomi.blogspot.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱۴۰۱ آذر ۱۸, جمعه

قیام فرمانبران

وخروج انسان

 از حیوانیت!




انچه هم اکنون نزدیک بسه ماه است که در کشور ما روزانه رخ میدهد، بازتاب خیزش و خروش و جنبش بزرگ فرمانبران است بر علیه اقلیت کوچک  فرمانروایان. نزدیک به نیم قرن پیش از این بود که فقها و آخوندهایی که مراتب طلبه گری را در حوزه های علمیه پیموده بودند بقدرت رسیدند. اگرچه، برای بفرمانروایی رسیدن آخوند، میتوان علل کثیری را بر شمرد. اما، بدون تردید، باید خوی و عادت تمامیت جامعه در طول تاریخ به فرمانبری را یکی از دلایل صعود آخوندها بر فراز منبر قدرت و فرمانروایی خواند.

سر انجام پس از 44 سال فرمانروائی آخوند، جامعه باین حقیقت پی برد که بار فرمانبری بر دوش او دو برابر گردیده و پیوسته بر آن افزوده شده است. یعنی که تسلیم و اطاعت که ظاهرا اخلاق و رفتاری ست بر خاسته از دین واسلام، به فرمانبری از اقتدار سیاسی هم اضافه گردید. چه بسا اگر این عادت گله وار به فرمانبری را از نیاکان خود بارث نبرده بودیم، باین سادگی ها تن بفرمانبری مضاعف دین و قدرت نمیدادیم.

اما، زیرکی و تظاهر به تقدس و تقوا، راه رسیدن باقتدار و صعود بر منبر قدرت را برای آخوند بسی بسیار هموار نمود. بگذریم که فرمانبران در آغاز با آنان که آنها را باسارت احکام شریعت در آورده بودند همکاری میکردند و بدون هیچ مقاومتی به تسلیم و اطاعت از فرمانروایان مقدس، مظهر زهد و تقوا تن میدادند.

البته که آخوندهای فرمانروا، از سر زیرکی و منفعل سازی فرمانبران همیشه، پیوسته بنام الله، خداوند یکتا و یگانه، بنام الله و پیامبر و امامان دهان بسخن می گشودند، تصمیمها و سیاست های خود را اعلام میکردند. چنانکه، در جایگاه فرمانروانی، وانمود میکردند که آنها، خود، وظیفه ای ندارند مگر فرمانبری و در جایگاه فرمانبری ست که بوظایف مقدس خود عمل میکنند. این است که ابنای بشر را آخوند، همچون خویشتن، بنده الله می پندارد. بشری که نه مستقل است و نه دارای عقل و خردی که او را برهان آموخته و محاسبه و مقایسه سود و زیان. بهمین دلیل بنده باید آنگونه زندگی کند که الله مقرر داشته است. رفتار و گفتار و پنداری نیست در جهان هستی که الله حکمی در باره آنها صادر نکرده و واجب ضروری نشمرده باشد.

از آغازین ترین لحظه صعود بر منبر قدرت، ترس از هموطن بود، نه دشمن خارجی که حکومت آخوندی را وادار نمود که تمامی نیرو و توانائیهای مالی و معنوی، همچنین، نظامی و امنیتی را بمنظور حفظ و بقای نظام فرمانروایی و فرمانبری بکار گیرد. این بدان معناست ابزاری که برای تداوم حکومت آخوندی برگزیدند، ابزار سرکوب بود و ابزار قهر و خون و خشونت، ابزار بیرحمی و انتقام ستانی. با ابزار سرکوب بود که سفت و سخت به تربیت ودینسازی احساسات و عواطف انسانی دست زدند. گشت های گوناگون ارشادی متشکل از افراد نظامی- امنیتی به کوچه و خیابان گسیل داشتند مبادا کسی مرتکب رفتاری در ستیز با دین و اخلاق گردد، مثل ارتکاب به بد حجابی و آمیزش با جنس مخالف و نوشیدن می. آخوندها در صدد بودند که جامعه را در شکل و شمایل حوزه ها بسازند.

انچه هماکنون در حال وقوع است آن است که فرمانبران بیدار شده و دیگر حاضر نیستند که بفرمانبری تن بدهند، به محنت و تنگدستی، بحقارت و خواری. آخوند، فرمانبران را همچون یک گله حیوان مینگرد، حیوانی که باید سر در آخور مشغول به نشخوار باشد. اما، فرمانبر به آخوند فرمانروا نشان داده ست که او آن "بره" زبان بسته نیست که براه "مستقیم" راهی که الله مقرر داشته است چشم بسته  همچنان ادامه دهد. حتما بگوش فرمانروای اعظم، آخوند خامنه ای رسیده است که نه تنها دانشجو بلکه تمامی جامعه اماده جان دادن هستند ولی دیگر حاظر نیستند ذلت بپذیرند.

اما، گویا این اعتراضی نیست که بگوش فرمانروا برسد. ولی مگر میشود نرسد؟ حتما میرسد اما، بگونه ای دیگر تغبیر و تفسییر شود. نه فقط این اعتراض، بلکه 44 سال است که هر اعتراضی بدشمن نسبت داده میشود، به امریکا و انگلیس و اسرائیل و عربستان. چنانکه گویی این امریکا و کشورهای اروپای غربی بوده اند که متحدا حجاب را اجباری نموده و جدایی جنستها را با ابزار قهر آمیز باجرا در میآورند.

هم اکنون شاهد هستیم که قیام فرمانبران به باژگونی مولفه های دین و قدرت انجامیده است، از جمله بزباله ریختن حجاب و مقنعه و شکستن دیوارهای جدایی جنسیتها، و وارونه سازی دشنامهایی در خور دیکتاتور و زور گو مثل"هیز تویی، هرزه تویی، زن آزاده منم." بعبارت دیگر، ما با جنبشی روی در روی هستیم که بر اساس ارزشگذاریهای جدید پی ریزی میگردد. تسلیم و اطاعت و فرمانبری جای خود را باعتراض و سرپیچی و سروری خواهی داده است. اشکریزی و شیون و زاری، سوگواری و عزا داری با شادی و پایکوبی و با جشن و سرور روی در روی میگردد. 44 سال است که فرمانبران از ابتدائی ترین حقوق انسانی، ، آزادی در گزینش، در پوشش و نوشیدن و آمیزش با جنس مخالف و هزاران رفتار و گفتار و حرامها و حلال های دیگر محروم گردیده اند، همه ارزشهایی در خدمت حیوانی نمودن انسان و کشاندن او باسارت و بندگی.

قیام فرمانبران، در خدمت بازگشت به آنچه انسانی ست و برخاسته از انسانیت است. آخوندها خود و هر آنچه که در حوزه های علمیه میآموزند، بی اعتبار شده اند. چون در اصل ابزاری بشمار روند در خدمت اسارت و بندگی انسان. فرمانبران دیگر نمیخواهند باسارت و بندگی بقوانین اسارتبار شریعت اسلامی تن بدهند. فرمانبران استقلال میخواهند و آزادی، همان پدیده هاییکه جماعت آخوند خصم آشتی ناپذیر آنها هستند، همچنانکه خصم آشتی ناپذیر زن و زندگی و آزادی اند.

آخوندی که در برابر الله خود بر زمین میافکند نمیتواند زن را بیشتر از نصف مرد بشمار آورد، گویی که مرد، در منظر الله، انسانی بشمار میرود توانا به تفکر و تعقل و تعامل. حال آنکه انسان در منظر الله، بنده است، حیوانی ست که باید همه چیر را باو آموخت. چگونه بخلا برود و طهارت بگیرد و مراسم عبادت و روزه گیری و حج را بجا آورد و دین خود را در این جهان به الله بپردازد تا در آخرت بدرد سر نیفتد و از شعله های دوزخ دور بماند.

تنها با براندازی حکومت آخوندی ست که میتوانیم از حیوانیتی که برما تحمیل شده است خود را رها ساخته به شان انسانی خود سر فرود آوریم و زندگی را در آزادی سراسر شور و شادی و طرب سازیم.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۱ آذر ۱۱, جمعه

جنبش بدون سر

و بدون فرمان عمومی!


درفایل صوتی که اخیرا افشا گردیده است، فایلی که سرتیپ قاسم قریشی جانشین بسیج در آن سخن میگوید، تحلیل علی شمخانی، رئیس شورای امنیت ملی، از وضع کنونی جالب و شنیدنی ست و، ظاهرا، حکایت از آگاهی و اطلاعات وی میکند مبنی بر آنچه در کف خیابانها تقریبا در سه ماه گذشته بوقوع پیوسته است و می پیوندد. که نشان میدهد، او نه تنها از مشکلات و دشواریهایی که جامعه با آن روی در روی است آگاه و با خبر است بلکه برای مقابله با آنها راهکارهایی هم ارائه میدهد. 

 از علی شمخانی، رئیس شورای امنیت ملی حکومت اسلامی، در فایل صوتی نقل میشود که گفته است آنچه که هماکنون در سراسر کشور بوقوع می پیوندد، در سال گذشته پیش بینی شده بود:

«ما زمستان پارسال وضعیت امروز را پیش‌بینی کرده بودیم با توجه به تجارب ۸۸ و ۹۶ و ۹۸، به این نتیجه رسیدیم که این‌ها می‌خواهند برای براندازی از این ایام» استفاده بکنند و «در موضوعات سبک زندگی و وضعیت معیشتی نقاط ضعف ما را شناسایی کرده بودند.

 کیست که بتواند نظام آخوندی را نظامی گذشته گرا و بیزار از آینده بخواند. اگر آقای شمخانی سال گذشته از انچه در سال آینده اتفاق میافتد، آگاه بوده است، آیا نباید از او انتظار داشت که نیروهای خود را اماده می ساخت تا از آنچه امروز بوقوع می پیوندد جلوگیری نماید؟

شمخانی ادعا میکند از سال گذشته میدانسته است که چه امواجی از خشم و اعتراض، بدلیل وخیم شدن وضعیت معیشتی و عدم امید بآینده، موجودیت نظام را تهدید میکند. اما، بهر چه که می اندیشیده و هر گونه که وقایع را مینگریسته است، ظاهرا، نتوانسته است کوچکترین تغییری در مسیر آنها بوجود آورده و یا حداقل وقوعشان را بتعویق بیاندازد.

این بدان معناست که آنچه از علی شمخانی نقل میشود حکایت از این واقعیت میکند که تحلیل او از شرایط موجود بسی بسیار کوته بینانه و در خدمت خود ستایی ست. آری، او کاملا میدانست که هدف این ها (جنبش) براندازی ست. اما، گویا یکسال دست روی دست گذارده و بهیچ وجه به راهکاری برای مقابله با خشم و خروش مردمی نیاندیشده است و یا اگر هم به راه حلی دست یافته است، چندان اثربخش نبوده است.

علی شمخانی، برغم تحلیل هائی که میکند، هرآنچه که میگوید در حاله ای از ابهام قرار دارد که بدشواری میتوان گفت شمخانی از هرچه که سخن میگوید از واقعیت برمیخیزد بلکه از آنچیزی سخن میراند که او واقعیت میپندارد. بهمین دلیل فکر میکند اگر باین واقعیت اعتراف بکند که این ها (دشمنان) نقطه ضعف نظام را در زمینه وضعیت معیشتی و در سبک زندگی شناسائی کرده اند، خیلی شفاف، راست و پوست کنده، از شکست و عدم موفقیت نظام سخن گفته است و البته که اصلا دچار توهم نیست.

سخنان شمخانی هم، ملهم است از گفتمان آخوندی، بویژه گفتمان آخوندی که روضه خوان است. چون از روضه که نمیتوان انتظار داشت که در پیروی از عقل خوانده شود. چون حرفه روضه خوانی چیزی نمیتواند باشد مگر فریبکاری. چرا که هرگز نمیتوانی پاسخی بسوالاتی را بگیری که در روضه خود، بیان کرده است. آیا معلوم است که این ها بچه دلیل به براندازی نظام در طولانی، نه کوتاه مدت بپا خواسته اند؟ اگر فکر کنیم معنای وضعیت معیشتی را میفهمیم، آیا میتوانیم دریابیم که چگونه است که سبک زندگی به نقطه ضعفی تبدیل میشود که از آن بنفع براندازی نظام استفاده شود؟ آیا پاسخ مثبت و عقلانی باین دو نقظه ای که نقطه های ضعف نظام بشمار میرفتند، نمیتوانست از شدت خشم و خروش مردمی بکاهد؟

شاید، سوء تعبیر رابطه وضعیت معیشتی و سبک زندگی با یکدیگر است که تاکنون پاسخی شایسته برای حل آن نیافته اند. چون شمخانی بخوبی آگاه است، که یکی از انگیزه های خشم و خیزش جمعی، رهایی از سبک زندگی بر اساس شریعت اسلامی بوده است، از جمله رهایی از حجاب اجباری و جدایی جنسیتها، رهایی از ممنوعیت در رقصیدن و شادی و پایکوبی، رهایی از محرومیت در خوش بودن و خوش زیستن، در لذت بردن و مهربان بودن با یکدیگر، همان سبک زندگی ای که حکومت اسلامی برای 44 سال بر مردم منع نموده و تخطی از آن را مورد تنبیه و مجازات، زندان و شکنجه قرار میداد و میدهد. باینترتیب حکومت آخوندی زندگی 85 میلیون انسان را سخت و دشوار و جهنمی نمود.

 اما، علی آقا شمخانی و نظامی که او متعهد به حفظ آن است، هنوز بآن مرحله از بلوغ نرسیده اند که مردم را در گزینش سبک زندگی آزاد بگذارند. چه، او بخوبی آگاه است، لحظه ای عقب نشینی در این زمینه سر انجام بفروپاشی نظام منجر گردد. این ترس از عقب نشینی است که شمخانی را، مثل تمامی همردیفانش وادار میسازد که از واقعیت به توهم پناه ببرند و ایمان را جایگزین عقل کنند.

با این وجود، آنچه علی شمخانی بزبان میراند، میتواند اعتماد بنفس نظام نیز تعبیر شود. چون اساسا، خشم و خروش مردم در سراسر کشور را، جنبشی توصیف میکند ضعیف و سرکوب شدنی. بنا بر فایل صوتی،

شمخانی وضعیت اکنون را «دموکراسی دیجیتال افقی و بدون سر و بدون فرمان عمومی» خوانده و «نیروهای کف خیابان را» با استناد بر «بازجویی‌ها» و «مشاهدات و اظهارنظرها» به سه دسته «اعتراضات، اغتشاشات، و مقاومت مدنی» تقسیم کرده و گفته است که «راهبردشان تکثیر اجتماعی افقی است. هدفشان تغییر تدریجی و بلندمدت است. یعنی براندازی بلندمدت انجام خواهند داد. بحث کوتاه‌مدت و این‌ها نیست.

بدون تردید، چه بسیاراند آنانکه با تحلیل علی شمخانی از جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، بعنوان «دموکراسی دیجیتال افقی و بدون سر و بدون فرمان عمومی» موافقند. حال آنکه تنها تعبیری که از این توصیف میتوان کرد آن است که جنبش بدون سر، بدون رهبر و فرمانده، ماهیتا ضعیف و محکوم بشکست است، بویژه زمانیکه بخشهای سه گانه آن اعتراضات، اغتشاشات، و مقاومت مدنی هم شناسایی شده باشند.

رئیس شورای امنیت ملی با تمام اطلاعاتی که در اختیار دارد، فهم درستی از شرایط پیرامون خود ندارد. چه، آنچه که او نقطه ضعف جنبش میخواند، پدیده ایست زائیده یک جامعه عمودی با یک سر باندازه سر یک هیولای عظیم، همچون سر ولی فقیه، آخوند خامنه ای، سر جانشین الله بر روی زمین، سری که بجز سر خود هیچ سر دیگری را سزاوار زندگی نمی دید و نمی بیند. دیجیتالی- افقی و بدون سر بودن جنبش در پاسخ به شرایطی رشد و نمو کرده است که دین و قدرت در راس جامعه تمرکز یافته و هرگونه زمزمه مخالف را بطور عمودی در طی 44 سال گذشته از میان برداشته است.

علی آقا شمخانی یا نمیداند و یا خود را به ندانستن میزند که جنبش رهایی بخش نه یک سر بلکه سرها و فرمانهای عمومی بسیاری داراست که هم اکنون در اسارتگاههای نظام بسر میبرند، همه سرانی دانا و بینا و توانا برهبری و فرماندهی. بنگر چه نخبگانی در اسارتگاههای نظام بسر میبرند، زنانی همچون نسرین ستوده و نرگس محمدی و فاطمه سپهری و مردانی همچون عبدالفتاح سلطانی، محمد نوری زاد و قاسم خواستار در میان بسیاری دیگر که هریک میتوانند فرمان رهبری را بدست بگیرند.

 اما، تا زمانیکه، آخوند خامنه ای بر راس ساختار دین و قدرت قرار دارد، جنبش بدون سر و بدون فرمان عمومی تنها راه غلبه بر حکومت آخوندی ست. آیا، اگر جنبش سر داشت، نظام فرصت میداد که سر خود را شناسایی نموده و فرمان عمومی را صادر کند و یا بیدرنگ او را باسارت میکشید و از میان بر میداشت؟ اتفاقا، رمز پیروزی بر ساختار عمودی دین و قدرت برهبری آخوند خامنه ای، ادامه جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی بشکل دیجیتالی- افقی و بدون سراست. این ویژهگی جنبش است که نیروهای سرکوبگر حکومت آخوندی را خسته، گیج و سرگردان و فشل کرده است.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

  

۱۴۰۱ آذر ۴, جمعه

 

از معصومیت

تا ریاکاری و بیشرفی!





براستی چه چیزی را میتوان علت اینهمه بیرحمی و شفاوت، خون و خشونتی دانست برخاسته از مردان الله، مردان زهد و اخلاق، برخاسته از معصومیتی در اوج تقدس و بیگناهی؟

براستی که سوال برانگیز و تعحب آور نیست که چگونه ممکن است مردانی که تمامی عمر خود را صرف نزدیکی بخداوندی میکنند که تنها، یکتا و یگانه خداست، خدایی که بجز او خدای دیگری نیست، چنین درنده خو، حیوان صفت، دزد و ریاکار- یا بهتر است بکوئیم بیشرف از آب در میایند؟. شاید در حوزه های علمیه است که راه های گوناگون درنده خویی و بیشرفی را آموخته اند.

ببین که بفرمان جانشینان الله بر روی زمین، برهبری آخوند خامنه ای، در سندج و سقز و مریوان و دیوانه دره و پاوه و جوانرود، و شهرهای بسیاری دیگر کشور، چه جوانهایی را بخاک و خوان کشانده و چقدر تخریب و ویرانی ببار آورده اند. البته پس از قتل عام های بلوچستان و زاهدان و سیستان.

 آیا نباید هنوز بپرسیم چگونه آخوندی که در دامن الله و درسهایی که از او آموخته است و در کتاب قرآن مورد تعبیر و تفسیر قرار داده است، دست خود را تا مرقق در خون انسان دیگری فرو میبرد، در خون آنکه از جنس آخوند نیست و باوری ندارد به آنچه نظام آخوندی بدان باور دارد؟ آیا نباید پرسید یک آخوند چگونه میتواند انسانها را از ابتدائی ترین حق و حقوق خود، از جمله حق دفاع از خود محروم کند، بقل و زنجیرشان بکشد و صدها کابل بر بدن آنها فرود آورند تا در درد و رنج عرق شوند و زیر شکنجه بزرگترین زخمها را بر انسانی دیگر روا دارند، آنهم بجرم مخالفت و عدم باور به باورهای شکنجه گر؟ این مردان مقدس و مومن بیشتر به میرغضبان أدمخوار شباهت دارند تا انسانهایی با روح و احساسات و عواطف انسانی.

 براستتی اینهه پستی و بیشرفی را از چه منبعی آموخته اند؟ منبع علم و دانش یک آخوند مکتب دیده چه میتواند باشد، بجز قران مقدس و اقوال پیامبر برگزیده الله. آیا آخوند ممکن است دست بعملی بزند که الله او را از آن منع کرده باشد؟ البته که پاسخ منفی است و بهمین ترتیب، آخوند دست بعملی میزند که الله او را بدان توصیه کرده است. زیستن بر اساس احکام الهی، حرفه ی آخوند است. حرفه آخوند است که بر اساس فرمان الله در آغازین سوره کتاب قران، بندگان را براه مستقیم هدایت کند.

مگر تا کنون حکومت آخوندی بچه جرمی مردمان بیگناه را بگلوله بست است؟ مگر آنها که در خون خود غلتیدن چیز دیگر بزبان رانده و همچنان میرانند، جز بیان یک درد جانکاه که پس از چهل و چهار سال تحمل، دیگر جمهوری اسلامی نمیخواهیم نمیخواهیم. آیا باید آنها را با تیر جنگی زد و نا بود کرد؟ این بیرحمی و شقاوت را آخوند از کجا آموخته است. آیا الله چنین حرکتی را توصیه کرده و باورمند را بدان تشویق نموده است؟ و یا در اینجا آخوند بر خلاف توصیه های الله عمل کرده است. ولی آخوند میگوید وقتی آلله در قران مجید میگوید قتل فی السبیل الله، هر عملی، زشت، زیبا، همراه خون و خشم و خشونت و انتقام ستانی را توجیه نموده و مسلم است که مورد تایید الله، نبر، قرار میگیرد.

پس از آن، وای به بستگان غلتیده در خون و ستمی که باید تحمل کنند، اگر بخواهند جسد عزیزانشان را در سکوت و خاموشی بخاک نسپارند و یا بنام یک بسیجی از افراد فامیل مصادره و گمنام بخاک سپرده نشود. این عمل زشت و غیر انسانی را هم حتی از خلیفه یزید نمیتوان انتظار داست. او با فامیل امام حسین که بر علیه حکومتش، سر بشورش برداشته بود و  دشمن خویش میپنداشت، هرگز مورد چنین حقارت و خواری قرار نداد.

قهر و خشونت و پاسخ بیرحمانه همراه با تنبیه و مجازات، بخواستی انسانی، منطقی و عقلانی، پاسخی ست برخاسته از باور بالله، باور بخدایی که هر جنایت و خیانتی را میتوانی با رجوع به کلمات او در قران مورد توجیه قرار داد و برحق و راست و درست و مقدس خواند. بی دلیل نیست که حکومت آخوندی از هیچگونه اعمالی، هرچند زشت و شقاوت آمیز رویگردان نیست. بنگر که چه مخالفینی را در خارج از کشور به گلوله بسته. در داخل با گروگانگیری و هشت سال جنگ و خونریزی و سپس کشتارهای عام زندانیانو سپس قتلهای زنجیره ای که فرزندان فرهیخته این خاک و بوم را در اوج شکوفائی نابود نساختند.

 هماکنون در بیشتر نقاط جهان بندرت کشوری را مییابی که 44 سال حکومت مطلق فرد بر آن حاکم باشد. جین شی پینگ و یا پوتین تازه اول کاراند در مقایسه با 32 حکومت مطلق آخوند خامنه ای. این یاد آوری شاید ضروری باشد که رهبر مطلق در ادبیات اسلامی، کسی نیست مگر الله بی همتا، آفریننده دو جهان هستی و نیستی و بهشت و جهنم.

رهبر جمهوری اسلامی از آغاز، از زمانیکه، برای نخستین بار بر منبر قدرت صعود نمود، آخوند خمینی و پس از او، آخوند خامنه ای بساط حکومت الله را بر روی زمین برگشوند.

 آخوند خمینی و پس از او آخوند خامنه ای حکومت نمیکردند. آنها خدایی میکردند، همچنانکه رضا شاه کبیر هم از قزاقی بخدایی رسید و فرزندش از شاهزدگی. بهمین دلیل از بیخ آسمانها، در قعر زمین فرو رفتند. چرا که خدایانی شدند، گوینده حرف اول و آخر. نزدیک به نیم قرن بود که سر انجام مجلس موسسان و شورا و سنا بوجود آورده و انتخابات راه انداخته بودیم و نخست وزیر برمیگزیدیم. تاچه میزان رها از نفوذ و رخنه بیگانگان در انتخابات، موضوع بحث حاضر نیست.

اما، در سال 57 تحولی بوقوع پیوست که کمتر کسی میتوانست پیش بینی کند، کشور ایران بکدام سوی روان است. پس از صعود قشر آخوند، برهبری امام خمینی، بر منبر اقتدار و قدرت، سرانجام همان نهادها و دستآوردهای انقلاب مشروطیت را بواسطه مقبولیتی که در نزد جامعه داشت بعاریه گرفتند. اما با نام و شکل و شمایلی بیشتر بیانگر شکوه اسلامی تا ایرانی. البته، اینبار تمام نهادهای بر ساخته دوران مشروطیت، برغم تغییر  شکل و نام، از انتخابات گرفته تا شورای خبرگان و  شورای نگهبان و مجلس اسلامی، همه نهادهایی بودند پوشالی در خدمت  پوشیده نگاهداشتن حقیقت از مردم.

آخوند خامنه ای، پس از صعود بر منبر قدرت ، چیزی طول نکشید که حکومت را کنار گذاشت و بخدایی کردن پرداخت. چرا که او آموخته بود که چگونه خدایی بکند. او آنقدر آموخته بود که بداند الله چه میگوید. او بخوبی آگاه بود که الله، گوینده حرف اول و آخر، غائی و نهایی ست، خرفی که در آن نه چند وچونی هست و نه چون و چرایی. آخوند بحوزه های علمی میرود که حرف الله را بیاموزد. اما، وقتی بر فراز منبر قدرت صعود کرد، از الله سخن میگوید که سحر کند و سلطه افکند بر آن تصور که خدایی کند. آری، همچون الله، آخوند خامنه ای، نیز، احساس خدایی میکند. هر فرمانی که اراده کند میتواند صادر کند، بدون آنکه هرگزمورد چون چرایی قرار گیرد. چه میگوید و یا چه بر زبان میآورد، دروغ، راست، مهمل، بی معنی،  ویا اگر اتهام بزند و محکوم کند، و تهدید کند و بترساند، هرگز مورد چاش قرار نمیگیرد. بهمین دلیل نه تنها آخوند خامنه ای بلکه بطور کلی قشر آخوندی بری از هر مسولیتی هستند. تنها آنها که مرتکب گناه نمیشوند، معصوم شمرده میشوند. مسئول دانستن آخوند، مثل اینست که خدا را مسئول بدانی، آیا میتواانی خدا را مسئول بدانی، تازه اگر مسئول دانستی چه اتفاقی میافتد؟.

روشن است که آخوندی خامنه ای و قشر آخوندی از اعضای معصومان اند. آیا تا حالا مشاهده شده است که آخوندی بجرم فساد بمحاکمه کشانده شود؟

درست است آیت الله های دیگری هم بودند و هستند که میدانستند و میدانند که الله چه میگوید، ولی هرگز نگفتند که آخوند خامنه ای گوینده حرف الله نیست و یا اختراع خود او ست نه حرف الله. بی دلیل نیست که حکم بی چاش، مثل حکم اخوندی خامنه ای،حکمی ست هموزن حکم الله، هموزن حکم خدای یکتا. نهایی و چون چرا ناپذیر. آیا تاکنون شنیده اید، یکی از فرمانهای ولایت فقیه و یا آخوند خامنه ای مورد چون و چرای کسی یا نهادی قرار بگیرد؟ البته که در اقتدار مطلق، ولی فقیه است که خط باطل بر هر چون چرایی، بویژه آنان که با دلیل ومنطق اند بکشد. تنها بآن دلیل که او حکومت نمیکند، اخوند خامنه ای خدایی میکند.

واقعیت این است که فرمانروای کل خشونت و خونریزی، پدیده ایکه هماکنون بر جامعه سلطه افکنده است، یک نظامی با ینیفورم درخشنده نظامی و شمشیر آویخته از کمر نیست بلکه آخوندیست پرورده مکتب اسلام مقدس و الهی، مکتبی بر ساخته اندیشه الله،. در مکتب مقدس اسلام است که حاکم مطلق میتواند تا مرفق دستش را در خون انسانهایی فرو کند که میگویند پس از 44 سال، حکومت آخوندی نمیخواهند. آخوند، یک نظامی پرورش یافته در پادگانهای نظامی، آکاه به همه گونه فن و فنون خشونت و خونریزی نیست، او آخوندی است که امروز بنماد خون و خشونت در آمده است. و سوال همیجاست. چون ممکن است که گفته شود زمانی کشیش های مسیحی هم دستهاشان مثل آخوندهای ما تا مرفق در خون انسانها فرو رفته بود. اما تاریخ نشانداد که آنها نمیتوانستند بر بارگاه دین و قدرت با دستهای خونین تا ابد بحکم خدا حکمرانی کنند.

اما این هم واقعیت این است که مسیجیان دیر زمانی ست که از آن دوران عبور کرده اند، دورانی که همه مسلمانان، بویژه فرقه شیعه که گریبان ما ایرانیان را گرفته است، باید از آن عبور نمائیم. در اینکه ما ایرانیان از این دوره عبور خواهیم کرد و حکومت آخوندی را بزباله دان تاریخ میفرستیم دیر یا زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. اما، باید بخاطر داشته باشیم که جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، تنها نظام استبدادی را از بیخ و بن بر نمیکند که استبداد دینی را هم از ریشه بر میکند، استبداد دینی که بنده میخواهد، اسیر که دست بسته، چشم بسته براه مستقیم ادامه دهد.براه الله. باگشایش چشمان است که در یابی راه مستقیم، راهی نیست مگر راه اسارت و بندگی در دست موهومات دینی.   

انقلاب بر علیه حکومت اسلامی، تنها انقلابی ست که بخدایی آخوند خامنه ای بر روی زمینی پایان می بخشد.

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

 

۱۴۰۱ آبان ۲۷, جمعه

انقلاب در انقلاب !

تردید مدار که اشتباه بزرگی خواهد بود اگر هنوز بر آن باورباشیم که دین اسلام و

 متولیان دین، حافظان زهد و تقوا و اخلاق اجتماعی، دو پدیده و یا دو چیز منفاوت از یکدیگراند. مثلا، آنچه اخوند خامنه ای و یا هر آخوندی دیگری که میگوید و یا بدان عمل میکند، یک چیز است و آنچه در قرآن آمده است چیزی دیگر. که بجای رد و نفی یکدیگر، دین اسلام و متولیانش، قشر مفتخوار آخوند، پرورش یافته در حوزه های علمیه، انجا که علم و دانش الهی را میآموزند، با هم در وحدت و یگانگی اند. بی تردید، اسلام و جامعه آخوندی  را باید با هم یکی و یگانه دانست، از جمله مراجع تقلید و رهبر حکومت اسلامی، آخوندخامنه را. در غیر اینصورت اسلام را باید دینی مقدس خواند و ابزاری برای تسکین درد، رهایی از اظطراب و نگرانیها، اسلامی شبیه باسلام دوران پهلوی. در حالیکه باید متولیان دین اسلام را موهن و زمینی و منبع شرارت و خشونت شناسایی نمود.

 اگر هنوز در پی اسلامی واقعی، اسلام پر مهرو محبت و عدالت پرور میگردی، لزومی نیست که راه دور و سختی بروی ، همه را میتوانی، هرچه را که در اسلام اصیل میجویی، در آخوندهای مقدس، بویژه آخوند خامنه ای براحتی بیابی. اسلام اصیل، همین است که مردم روزانه در کف خیابان تجربه میکنند، خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی. مگر میتوان از آخوند خامنه ای و طرفدارنش چیزی جز جلوه اسلام محمدی را مشاهده نمود؟ حکومت آخوندی تبلور اسلام اصیل است. دینی که بنا بر فهم فقهی آن کیفر راه حل تمام مشکلات است، اخلاقی، جنایی، فقر و سرقت و نافرمانی.

بی جهت در پی اسلام دیگری نگرد. مگر پیامبر خدا، محمدبن عبدالله دست بکشتار و غارت نزد؟ سر اسیران، منافقین و مشرکین را از تن جدا نمی کرد؟ در واقع مشهور است که محمد، رسالت خود را با راهزنی در بدر آغاز نموده است. البته که یکتایی و وحدت ساختار فقاهتی و آخوندی با ساختار قدرت را میتوان ناشی از وحدت دین و قدرت پس از فروپاشی نظام شاهنشاهی دانست.

اما، وحدت ساختار دین و قدرت، دیر زمانی ست که در حال رشد و توسعه است. آخوندها و فقهائیکه عمر خودر را در حوزه های علمیه در کسب علم اجتهاد میگذرانند، از راس تا زیر، از مجتهد گرفته تا طلبه، از مراجع تقلید گرفته تا طلبه های تازه کار، هر روزی که نفس بر آرند، از آغازین لحظات بیداری تا غرق شدن در رویاهای نادیده، همگان بدون استثنا، بنام خداوند بخشنده مهربان، چشم و دهان میگشانید بستایش و نیایش خدایی که رب العالمین است، خدایی که تنها مالک جهان هستی و نیستی، جهان بود و نبود و بهشت و جهنم است، ظاهرا در کمال وضو و طهارت و زهد و تقوا. که خود را وظیفه مند و مسئول میشمارند که در راهی که الله در آغازین سوره قران مقدس بر ابنا بشرآشکار ساخته است  گام نهند، گام در  راه مستقیم، راهی که در آن هرگز نه گمراهی هست و نه انحراف از اخلاق و زهد و تقوا، راهی که رهسپار بهشت برین کند و در کنار حوری های همیشه باکره که بعنوان پاداش در یافت کرده اند تا ابد از زندگی لذت برند. البته اگر، بخواست الله تن دهند و احکام و فرامین او را بدون چون چرا بجا آورند.

اما، با خروج متولیان دین اسلام، از حوزه های علیمه، دینمدارن حرفه ای، قشر مفتخوار جامعه، فقها و آخوندها و ورود انها بعرصه سیاست ، دین اسلام نیز بدوران طفولیت خود باز گشت نمود و با ساختار قدرت بوحدت و یگانگی رسید. دلیلی بس منطقی که میتوان سوره حمد را که قرآن با آن آغاز میشود،  جوری دیگری هم بخوانش درآورد، بگونه ای سیاسی بازتابنده روابط قدرت و نظام فرمانروایی و فرمانبری. روابطی بازتابنده اراده خدایی بیرحم و خشن، با اراده ای معطوف به تنبیه و مجازات و کیفرهای وحشتناک. اگر، امکان چنین خوانشی وجود نداشت، هرگز، دینمداران حرفه ای، همچون اخوند ها، ناگهان از منبر خطبه و روضه خوانی به منبر قدرت و جایگاه فرمانروایی تغییر مکان نمیدادند.

شاید، اگر اصل و اصول دین، دینمداران را میاموخت که از ورود بعرصه ای سراسر زد و بند و معامله بر سر کسب ثروت و ارتقا به مراتب اقتدار و قدرت.خود داری کنند، بدون تردید میتوانستی حکومت آخوندی برهبری آخوند خامنه ای را متهم کنی بعدول از اراده الله.

آما با نگرشی نزدیکتر، براحتی، مشاهد کنی که آنچه آخوند خامنه ای، میگوید و در عمل بانجام میرساند، نمیتوان چندان انحرافی از اسلام در سیاسیتها و تصمیم سازی او مشاهده نمود. او، همچون الله هر آن که اراده کند، بزبان آرد آنچه که میخواهد. در تبعیت از اراده  الله و در راه مستقیم است که آدمها، کودک و جوان و میانه سالان را بخاک و خون میکشاند.همچون الله، همیشه بدون آنکه کوچگترین مسئولتی را بعهده بگیرد. مثل الله، او نیز فرمانروای نهایی ست.

در حال حاظر آخوند خامنه ای را باید جلوه واقعی الله دانست. مهم نیست که از چه زاویه ای بنگری، چون تنها خدای اسلام است که کشتار و نابودی، خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی را در خدمت توسعه و رواج  دین قابل توجیه میداند و باور و ایمان بدان را توصیه میکند. یعنی که باید خاطر آسوده داشت که آخوند، اسلام است و اسلام، آخوند. مگر میتوان تصور کرد آخوندی که از آغاز زندگی غرق در تاریخ دین اسلام و توسعه و ترویج آن  بوده است، میتواند با اسلام و آنچه که عرضه میکند یکی نباشد؟ خاطر آسوده دار که آخوند خامنه ای، سر آمد جامعه آخوندی، بازتابنده همه آن چیزهایی ست که در اسلام یافت میشود.

در غیر اینصورت، چگونه میتوانی 44 سال تجاوز و سرکوب، خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی، کشتار و دستگیری،  زندان و شکنجه جوانان و فرهیختگان را توجیه نمایی؟ نیازی نیست که در زیر و بم آیات و احکام قرآنی غرق شوی تا در یابی کردار و پندار و گفتار آخوندی از بالا تا پائین در هماهنگی و بازتابنده تمامی احکام قرآنی ست. مگر بچه جرمی جوانان ما را بخاگ و خون میکشانند، محارب و مفسد الافی الارض، جرائمی دینی و ظاهرا دینی بودن آنها ست که 44 سال سبب پوشاندن خشونت جنایتبار حکومت آخوندی برهبری آخوند خامنه ای گردیده است.

بعبارت دیگر، آنچه در حال وقوع است، انقلاب است در انقلاب، انقلابی که نه تنها در جهت براندازی رهبری نالایق و حکومت اخوندی حرکت میکند بلکه واژگون سازی خدا و باورهای منسوخ و اسارتباری را در نظر دارد  که سبب بازتولید قرنها استبداد در فرهنگ ما گردیده اند.

البته، در خاتمه، شاید مناسب باشد که باین موضوع اشاره شود که بعضا، در شرایط کنونی نقد دین اسلام را غیر ضروری و ادامه اسلام هراسی میخوانند که سبب انحراف خشم عمومی از براندازی حکومت آخوند خامنه ای شود و بدینترتیب زیان آور. حال آنکه براندزی دین سیاسی، آرامش و ثبات آنرا تضمین کند.

حال انکه، اگر در شرایط کنونی، در شرایطی که شعار آزادی، آزادی آزادی از کف خیابانها بگوش میرسد، در شرایطی که اسطوره ها و تابو و هنجارهای مقدس یکی پس از دیگری فرو میریزند، اگر امروز بنقد آنها نپردازیم، چگونه میتوانیم باورها و هنجارهایی که باغوش کشیدن دین بیگانه و بازگشت استبداد را هموار میسازد بر اندازیم. آیا اسلام، دینی است ابدی و تا انسان هست، اسلام هم در دل مردمان جای دارد و با ابزار نقد نباید رنجش خاطر باومندان را فراهم آورد؟ در غیر اینصورت، زمان مناسب نقد دین را چه کسی تعین کند؟ حال انکه آنچه هرگز سوال برانگیز نیست، آزدای درپرستش و در دینداری ست که جایی برای گفتگویی ندارد. هر آنسان آزاد است هر دینی و بهر خدایی که مناسب میداند ایمان داشته باشد و عمر خود را در ستایش و نیایش آفریننده صرف کند. اما هیچ فردی نمیتواند باورهای خود را بر دیگران تحمیل کند. آنجاست که دین با آزادی در ستیز قرار میگیرد، همچنانکه هماکنون، مردم کشور ما با رودرویی با متولیان دین در اقصا نقاط کشور قرار گرفته اند.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjm@gmail.com