۱۳۹۷ تیر ۲۲, جمعه

نگاهداشت
 حرمت دین!



هنوز بسیاراند، آنانی که رابطه ی دین را با "دینکار"  یا اسلام را با مسلمان  و یا باور و ایمان بیک چارچوب ارزشی را با کنش آدمی، انکار میکنند. بعضا، ولی فقیه، آخوند خدا خامنه ای ، جانشین امام سیزدهم، امام خمینی و پیروان وی را چیزی کمتر از جنایتکار بشمار نیاور اند. اما، بندرت اتفاق میافتد که کنش او را نسبت بدهند، به آئین اسلام، به اصل و اصول و احکام شریعت، دینی که بدان ایمان دارد و سراسر زندگی خود را در خدمت سروری و سلطه آن بکار گرفته است، گویی که کیستی و چیستی، کنش و گفتار ولی فقیه، علما، فقها، مجتهدین و مقلدان آنان، چندان ارتباطی با ارزش ها و باورهای دینی شان، ندارد. بر افروخته دعوی کنند که باور به یکتایی و یگانگی الله، باور به لا الله الا الله، بترجمه «او هست و بجز او کسی دیگری نیست،» یا آنکه الله، "اکبر" است چه ربطی دارد به آدم کشی، به کین خواهی و انتقام جویی، به تجاوز و شکنجه و بازجویی و بیرحمی، در کل به خشونت؟ که چگونه میتوان یگ باور ساده دینی را علت کنش جنایتکارانه کسانی دانست که در منطر خود و دیگران مظهر "تقدس" و "تقوا" و "زهد" و "طهارت" اند؟ که خونآشامانی همچون هیتلر و استالین و پل پات، لیستی که بسیاری را میتوان برآن افزورد، آدمکشانی هستند که در دامن اسلام پرورش نیافته بودند. پس کنش آنانرا باید به اراده معطوف به  خواست قدرت و منافع مادی و طبقاتی نسبت داد، نه به دین، به احکام شریعتی و باور و ایمانی دینی. بعضا، از مارکس امداد میطلبند که این ذهنیات و شعور بشرنیست که هستی بشر را میسازد بلکه شرایط اجتماعی ست بر سازنده آگاهی و شعور بشر . شر از فرد و افراد و از حفظ منافع مادی و قدرت بر میخیزد، نه از دین. بدی در ذات دین نیست. سود جویان قدرت طلب از دین سوء استفاده نموده و آنرا برای مقاصد جنایتکارانه خویش بکار میگیرند.

آنانیکه، بدینگونه از درگیری با اسلام اجتناب میورزند، چه مارکسیت باشند و خدا ناشناس و یا "اصلاح " طلب و "روشنفگر دینی،" بر آنند که دینداران حرفه ای، بعضا آیت الله ها و فقها و علما هستند که "بد" اند. بدکاران را باید طرد نمود نه دین را. آیت الله شریعتمداری هم مقدس و زاهدی برجسته بود، همچون او در حوزه های علمیه نادر نیستند. تحصیل علومی الهی و جلوس بر قله "اجتهاد" تقدس و تقوا، آنها را فاسد و جنایتکار نکرده است. تنها برخی از "روحانیون" هستند که برای کسب قدرت و ثروت، از دین استفاده ابزاری میکنند و به دین شهرت بد میدهند. برخی دیگر معتقدند که چون دین محور عقاید، باورها و ارزشهای مردم است باید حرمت آنرا نگاهداشت. نفی و نقد دین، توده های مردم را با سیاست و تغییر ساختار قدرت بیگانه میسازد. یعنی که بگذار دین همانجا بماند که بوده است. مصلحت آنست که پای دین را به میدان سیاست نکشیم، اگر در پی براندازی نظام ولایت هستیم.

تحلیل گری که ادعا میکند که "مردم از خامنه ای متنفرند،" او را از نظام ارزشی که بدان باور دارد جدا میسازد و نا خواسته باور مردم را مبنی بر جدا ساختن دین خود از حکومت، مورد تایید قرار میدهد. که مردم اسلام را مقدس و مطهر و عطرناک میپندارند و بدی و زشتی و پلیدی "مومن" را مورد تایید قرار میدهد. این برهان، نه تنها حرمت روحانیت را نگاه میدارد بلکه بار مسئولیت خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی را را از دوش خامنه ای بر گرفته و نهادهای قهریه نظام همچون سپاه پاسداران انتقال میدهد، چنانکه گویی سپاه پاسدارن، نهادی ست مستقل و قائم بذات، نه درند گانی که خود در دامن روحانیت پرورش یافته اند، فرمانبرند و بفرمان عمل کنند. باینترتیب، در نهایت خام اندیشی، نهاد روحانیت، مظهر اسلام شیعه مسلک را با بیش از سی صد سال تاریخ و نفوذ عمیق در فرهنگ و خلق و خوی جامعه به حاشیه میراند، نه دشمن اصلی جامعه، خصم آشتی ناپذیر زمان و آزادی.

  رژیم ولایت البته به تجربه نشان داده است که دین اسلام چیزی نیست مگر آئین قدرت. که حرف قران، در نهایت چیزی نیست مگر حرف قدرت. که ولایت چیزی جز جلوه ی الله، نیست. واقعیت آن است که در دین اسلام نمیتوان مقوله ای یافت که سیاسی نباشد و از مقوله قدرت منشا نگیرد. "تسلیم " و "اطاعت، " محوری ترین اصل اسلام، ذاتا مفاهیمی هستند سیاسی و بیانگر رابطه ای ست بین حاکم و محکوم و یا در مفهوم دینی رابطه ای ست بین الله و بندگانش. احکام شریعت، چیزی جز قواعد و مقررات اسارت و بندگی و برقراری نظام فرمانروایی و فرمانبری نیست. ولی فقیه نیز به تبعیت از دوران رسالت، تسلیم میخواهد و اطاعت مطلق از فرمان و اراده ی الهی. صاحبان دین و  قدرت، آیت الله ها و حجت الاسلامهای حاکم، برای فهم شرایط موجود و وقایع سیاسی، مبارزات و رقابت هایی که در جهت خواست قدرت صورت میگیرد، به تاریخ رسالت و دوران امامت علی و یاران و انصار آنان، روایات و احادیثی که از آنان بجا مانده است باز میگردند. برای توجیه و یا نفی سیاستها، تصمیم گیری ها، تدابیر، مدیریت ها، مشکلاتی که با آنها روی در روی میگردند، مذاکرات و معاملات و مصالحه هایی که در پشت پرده صورت میگیرد، با رجوع به وقایعی که در دوران رسالت و آنچه پس از آن بوقوع پیوسته و احکام و آیه هایی که بر پیامبر اسلام نازل گردیده است توجیه میکنند. مثلا، در رد مذاکره و مصالحه با آمریکا، آخوند خدا خامنه ای بارها تکرار کرده است که حکومت اسلامی در شرایط  "بدر" و "خیبر" است نه در شرایط "شعب ابی طالب." اولی بیانگر پیروزی وغلبه بر دشمن و دومی نماد دفاع است و عقب نشینی. آئینه کنش امروز، کنشی است که در گذشته بوقوع پیوسته است. آخوند معمار امروز است بر اساس دیروز، نه معمار آنچه باید و یا میتواند باشد.

بعضا، اصرار دارند که خون هایی که در رژیم دین برهبری خمینی و خامنه ای ریخته شده است، نباید به پای دین و تعلیمات دینی نوشته شود، چنانکه گویی که نظام ولایت، نظام حوزه ای، شاخ و برگ خشک و پژمرده و میوه ی تلخ یک درخت تنومند، درخت اسلام نیستند؟ با این وجود  نظم موجود، نظمی که بر اساس تسلیم و اطاعت مطلق بر قرار گردیده است لزوما نه قرآنی خوانده میشود  و نه سازگار با اصل و اصول دین اسلام. اسلام خمینی و خامنه ای هرچه هست "اسلام راستین " نیست. بدرستی روشن نیست که اگر اسلام راستین از آیت الله ها و حجت الاسلام های مجتهد و عالم و فقیه بر نمی خیزد از چه کسی میتواند بر میخیزد؟ اگر خواست قدرت از دین، یعنی اسلام بر نمی خیزد، چه چیزی بجز دین میتواند مظهر قدرت باشد؟ در جامعه ای که قشری بنام روحانیت بر فرهنگ و سیاست سلطه افکنده است، نمیتوان به الگوهای آشتی  دین و قدرت و روابط مسالمت آمیز شان امیدوار بود. تا چندی پیش ترکیه تحت حکومت رئیس جمهور تمامیت خواه، رجب طیب اردوغان، الگوی اسلامی مسالمت جوی همگام با جهان مدرن تلقی میشد.

در نص صریح قرآن است که الله، رسول خود را به "جهاد" و "شهادت،" انتقام و خونخواهی علیه آنان که به یکتایی و یگانگی او شک و تردید بخود راه دهند، توصیه و آنها را از تکالیف شرعی مسلمانان تعریف نموده است. توصیه به جهاد و شهادت، توصیه به برپا داشتن ضیافت نیست، توصیه به خشونت است و جنگ و خونریزی، کشتار تا آخرین قطره خون خویش. خشونت در ذات اسلام نهفته است. بهمین دلیل وقتی سخن بخشونت میرسد دیگر نمیتوان تفاوتی بین داعش مداران و ولایتمدارن قائل شد.

   پیامبر اسلام نیز از جهاد و شهادت در راه تحصیل رضای خدای خویش، از کشتار "مشرکان"  و "منافقان،" در دفاع از یکتایی و یگانگی الله،هیچ دریغ نداشته است. در دوران کوتاه ده ساله رسالت خود، محمد بیش از 60 بار دست به لشگر کشی زد و در دفاع از وحدت الله از فرود آوردن شمشیر بر هر گردنی، ذره ای تعلل و کوتاهی ننمود. بنا براین، در دوران رسالت باور و کنش پیامبر اسلام با هم یکتا و یگانه و جدا شدنی از یکدیگر نبودند. همان تراویده است که در کوزه بوده است. اگر ما ایرانیان بیش از هر جامعه ی دیگری سر بزهکاران  را بر چوبه های دار در معابر عمومی میبینم، به آن دلیل است که نظام کیفری حاکم، ناشی از شریعت اسلامی ست. مجرم به آن دلیل به دار آویخته نمیشود که به جامعه و جمع، خسران و زیان وارد آورده است بلکه به آن دلیل که با الله به "محاربه " پرداخته است. میتوان حدس زد که بازجوی نظام ولایت، بسیار سخت گیر و خشن  و بیرحم تر از بازجویان شاهنشاهی ست. بازجویان ولایت، خود را سربازان اسلام میدانند و اعمال جنایتبار خود را مقدس و در دفاع از دین الله، بشمار آوردند. از اینرو بازجویان و حکام شرع دارای وجدانی آسوده هستند. قاضیان مرگ که در سال 67، بیش از 4 هزار تن از بهترین جوانان این سر زمین را به مرگ محکوم نمودند، قطعا دارای وجدانی آسوده بودند. آخوند مصطفی پور محمدی، یکی از قاضیان مرگ، چندی پیش، زمانیکه نوار صوتی آیت الله منتظری پس از گذشت نزدیک به 30 سال انتشار یافت، خاطر نشان نمود تا کنون بواسطه جنایتی که مرتکب شده است لحظه ای دچار بیخوابی نشده است. چون فقط به ندای پیشوای مقدس، امام خمینی، مظهر شریعت اسلامی، گوش فرا داده است. این بدان معنی است که میتوان میزان بیرحمی و خشونت بازجو را در حکومت اسلامی با خدشه ناپذیری ایمان وی به اصول دین، مورد سنجش قرار داد: هرچه "مومن" تر، بیرحم تر.  وقتی بازجو بر این اصل که «او هست و بجز  او کسی دیگری نیست» ایمان راسخ و تزلزل ناپذیر دارد، تنها الله را ناظر بر اعمال خود میداند. وجدان بازجو ندای الله را میشنود و نه ناله های درد آلود محکومی که زیر مشت و لگد، له و لو رده، میگردد. افزایش خشونت و بیرحمی ها در زندان ها، بی تفاوتی به حق و حقوق انسانی آنان، تنها میتواند از ایمان نقصان نا پذیر قاضی ها و بازپرس ها و بازجویان به یکتایی الله و احکام نهایی وی، خبر دهد. هیچ طناب داری به گردن مجرمی انداخته نمیشود بدون قرائتی از سخنان الله مبنی بر محتوم بودن اجرای کیفر الهی. این قرائت آیه های قرانی است، هرچند غیر قابل فهم، که مراسم اعدام، مراسم قتل و جنایت را چنان توجیه کند گویی که الله خود در آن مراسم حضور دارد.

در اینجا انتظار آن نداریم که مردم از دین و ایمان خود دست بکشند، اما وظیفه مند هستیم که حقیقت را بیان بداریم. هر چند تلخ باید صریحاً بگوییم که عبادات روزانه و روزه گیری و زیارت و نذر و نیاز ارتباطی به خدا پرستی به تقوا و پرهیزکاری ندارد و لزوما هم به رفتار و گفتار و پندار نیک ، نمی انجامد. که احکام شریعت، احکامی که بر اساس آن روحانیت حکومت خود را بر قرار ساخته است، بدون استثنا، احکامی هستند که عقل و خرد انسان را به زنجیر میکشند و آزادی و خود فرمانی و خود گردانی را به دار مجازات میآویزند. در همین راستا اگر در حکومت اسلامی، زنان مورد حمله ی حیوانات وحشی قرار میگیرند به آن دلیل است که چشمان شان  را غیرت و تعصبی که روحانیت در ذات آنها نهاده است نا بینا ساخته است. چرا که آنان با رجوع به آیه های قرآنی، حجاب را با عفاف و عفت یکی میدانند. حال آن که حجاب ابزار سرکوب و برقراری کنترل است، نه به عفت ربطی دارد و نه به عفاف. زن اگر بخواهد به بیراهه برود، در زیر پوشش حجاب بهتر میتواند زشتکاری ها را بپوشاند. حجاب ارتکاب به خیانت را صد ها بار سهل تر میسازد. پس از چهل سال حاکمیت حجاب، جامعه دچار چنان فساد و زشتی و پلیدی ای گشته است گویی که آخرت فرا رسیده و نشانه های خروج امام عج از غیبت را براحتی میتوان مشاهده نمود. اما، شرایط برای ظهور وقتی آماده میشود که حرمت روحانیت و حجاب و احکام شریعت را بشکنیم و تنفر نسبت به حکومت آخوندی را به انزجار از اصل و اصولی که بر اساس آن حکومت میکنند، تبدیل نماییم.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi




۱۳۹۷ تیر ۱۵, جمعه

از استبداد سیاسی
تا استبداد مضاعف دین و قدرت!


پاشیدن بذر حقیقت و آزادی در سر زمینی خشک و بایر، بیش از هر چیز نیازمند دور نگری ست. کار امروز و فردا نیست. راه دراز است و پر پیچ خم. به سیل و بارندگی های شدید نیز نمیتوان امید بست. سرزمین ما به خشکزاری تبدیل شده است که برای بارور شدن صدها سال برآن سیل باید جاری گردد. هر بار که حقیقت و آزادی جوانه زدند، تشنه لب، شکفته نشده پرپر گردیدند. اما، هم اکنون از دل خاک،  سر برنکشیده و بوی زندگی بمشامشان نرسیده،  جوانه های آزادی درخشکی سوخته و میرنده شوند.

این بدان معناست که بذر حقیقت و آزادی همه در دورانی جوانه زده اند که نظام استبداد شاهنشاهی تنها دارای یک بعد "سیاسی" بود. هماانا کافی بود که با دربار شاهنشاهی درنیافتی. باستثنای رفتار سیاسی، هر رفتاری را نظام استبدادی تحمل میکرد. حتی در دوران پهلوی دوم با وجود ساواک ما شاهد روییدن "مقاومت" بوده ایم، مقاومتی که ماهیت آن اگرچه بر همگان پوشیده بود با این وجود مورد حمایت آگاهان قرار میگرفت بصرف انکه رفتاری ضد استبدادی محسوب میشد، از "قیام" 15خرداد گرفته تا جنبش مسلحانه برهبری چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین. که خود نشانی بود بر ضعف استبداد یک بعدی. چرا که در ساختار استبداد سیاسی، منفذهای زیادی وجود دارد که تنفس و لاجرم رویش را امکان پذیر میسازد. آنچه این منفذها را در دوران پهلوی دوم باریک و تنگ تر ساخت، غره شدن قدرت بخود و تمامیت خواهی نظام استبداد شاهی بود که بجای آنکه باستحکام و تداوم نظام بیانجامد، همچنانکه هماکنون برهمه روشن است، به زوال نظام پادشاهی منجر گردید.

از این چشم انداز، ساختار استبداد پادشاهی اگر در کوتاه زمانی فرو ریخت، بدلیل دخالت های قدرتها جهانی برهبری آمریکا نبود. بعضا، بر روح جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا و خانواده اش لعنت فرستند و نفرین کنند که شاه را از تخت برگرفتند و تاج فرهی را بر فراز عمامه آیت الله خمینی نهادند.توطئه باوری البته که بازتابنده بینشی ست توجیه کننده گریز از مسئولیت در براندازی نظام استبداد شاهنشاهی، نظامی که پس از انقراض "رو سفید" از آب در آمده است و خمینی، خدای "تاریکی" را بر فراز منبر قدرت نشاند. نه ما، آنها بودند که اینها را آوردند. بهمین سهل و سادگی.

 حال آنکه نظام استبداد شاهی بر آن تصور بود که برای رسیدن به دروازهای تمدن بزرگ پاسخگویی به نیازهای مادی و نوین سازی زیر ساختهای کشور و یا رشد و توسعه اقتصادی بر «آزاد سازی» جامعه از یوغ  استبداد و بر قانونمند نمودن آن ارجحیت دارد. در شان شاهنشاه نبود که بر یک کشور فقیر و عقب افتاده حکومت کند. او نیز خواستار اقتصادی پویا و شکوفا در خدمت جامعه بود. این بدان معناست که پسروی جامعه ما با فروپاشی نظام شاهنشاهی آغاز نگردید، بلکه درست از زمانی آغاز گردید که شاه دچار این تصور و یا توهم گردید که در تحت سلطه نظام استبدادی، نوین سازی جامعه میتواند واقعیت یابد بدون «آزاد سازی اجتماعی.» در واقع اگر شاه به مشاورین امریکا و انگلیسی گوش فرا میداد ممکن بود این حقیقت را درک کند که نوین گرایی در اسیر سازی آزادی با ابزار قهر و خشونت و امنیتی نمودن فضای کشور، امکان پذیر نیست. چه درست همان نیرویی که باید جامعه را بسوی نوین سازی بحرکت در آورد، استبداد شاهی باسارت درآورده بود. آنچه نظام استبداد شاهی را صدمه پذیر ساخت نجواهای امریکا و انگلیس در گوشهای پادشاه نبود، بلکه ستیز و خصومتی بود که شاهنشاه به آزاد سازی جامعه میورزید. بعنوان مثال معمار تمدن بزرگ، دشمن آشتی ناپذیر آزادی بیان بود، مبادا که "حقیقت" آشکار شود. که این حق هر انسانی ست که به آزادی برگزیند. که شاهنشاه هرگز حق نداشته است که اراده و سرنوشت ملت را تابع میل و اراده خود کند. او چنان بخود غره شده بود که تاب و تحمل کوچکترین جرف نقد آمیزی را از دست داده بود. او همه بلندگوها را خاموش کرده بود که فقط صدای خودش را بشنود. حال میفهیم که چه شاه زیرکی داشتیم و قدرش را نمیدانستیم. بر تعداد افسوسخوران هر روز افزوده میشود و نیز بر میزان حمد و ستایش دوران طلایی شاهنشاهی.

آری، پادشاه فکر میکرد که "انقلاب سفید" جامعه را بسوی تمدن بزرگ بسیار نزدیک نموده بود چنانچه عنقریب بدان میرسیم. این در حالی بود که نوسازی نیروهای قهر و خشونت، دستگاه های سانسور و سازمانهای جاسوسی، از نجات ملت از فقر و عقب ماندگی پیشی گرفته بود. پادشاه خامتر و زبون تر از آن بود که بفهمد با به بند کشیدن آزادی به پیش نخواهد رفت. چه اگر بند اسارت را از دست و پای آزادی بر میگرفت، در میافت که آن نهادها و سازمانهای سیاسی که با او دشمنی میورزند، بسی بسیار شدیدتر با آزادی در ستیز و خصومت اند.

این واقعیت را میتوان بزبان دیگری نیز بیان نمود، دشمنی پادشاه با آزادی پوششی بوجود آورد که در پس آن نهادهای ضد آزادی، بویژه نهاد "روحانیت،" ستیز و خصومت خود را با آزادی پنهان سازند. با این وجود، پادشاه حتی زمانی که باشتباهات خود اعتراف نموده و اظهار داشت که صدای مردم را شنیده است، قصد نداشت از مسند استبداد فرو آید. در پاسخ باعتراضات مردم دست به عزل یک نخست وزیر و نصب یکی دیگر زد. بدرستی روشن نیست در این تصمیم پادشاه، امریکا و انگلیس چه نقشی را بازی کرده اند (توطئه باوران در این مورد ساکت اند)، رفتاری که بیانگر این واقعیت بود که شاهنشاه با آزادی و مفهوم آن بسی بسیار بیگانه بود. که برگزیدن نخست وزیر حق مردم است و باید همراه حقوق بسیاری دیکر، بیدرنگ به مردم باز گردانده میشد. او در پی حفظ تاج و تخت خود و نه حتی بقای 2500 سال فر و شکوه نهاد شاهنشاهی بود که به پند و اندرزهای این و آن گوش فرا میداد، کنشی که هرچه بیشتر او را نه یک رهبر با اراده ای آهنین بلکه فرمانروایی خود باخته و ضعیف جلوه گر میساخت.

تردید مدار که اگر پادشاه بیدرنگ در حاکم ساختن اراده مردم گام های اساسی و راسخ برمیداشت و شرایط را برای یرگزاری یک انتخاب آزاد سراسری هموار و برگزیدن نخست وزیر و نمایندگان مجلس شورای ملی را به ملت واگذار میکرد، چه بسا از فروپاشی تخت و تاج خود جلوگیری نموده و نام نیکی نیز از خود در تاریخ بجای میگذارد. اما، شاهنشاه تا آخرین لحظه آماده فرو آمدن از تخت استبداد نبود. بی دلیل نیست که مردم دست رد بر سینه شاهپور بختیار گزاردند، چون او منتخب شاه بود، آنهم زمانی که کار از کار گذشته بود. دیگر مهم نبود که او مبرا از اخلاق دستبوسی بود و تعظیم و تکریم.  

زمانیکه شاهنشاه کشور را ترک گفت، سرزمینی را بجای گذارد آماده، نه برای تاختن بسوی آزادی بلکه برای گریز از آن، برای پس روی، برای مصادره و محرومیت حق و حقوق بشری نه گسترش دامنه آن. چرا که برنامه نوین سازی شاه، راه را نه برای براندازی نظام استبدادی بلکه برای ظهور استبدادی صدها بار خشونت بار تر، استبدادی که بتواند مشتهای محکمتری از مشتهای شاه بر سر مردم فرود آورد، هموار ساخته بود. مگر نه اینکه حق حاکمیت را از ملت سلب کرده بود.

باورکنید، ای سروران که استبداد مضاعف دین و قدرت، ارمعان قدرتها جهانی نیست و نبوده است، که باز تابنده آزادی هراسی شاهنشاه بود، هراسی که او را پیوسته وادار به مماشات با فقاهت مینمود، مماشات با دشمن ترین دشمنان آزادی. آری، بجای آنکه در 15 خرداد بساط روحانیت را بر چیده و حوزه های علیمه را به موزه های تاریخ می سپرد، اقتدار بیشتری بدان بخشید. چرا که خواسته یا ناخواسته شاه با راندن مخالفین سیاسی خود بزیر زمین و سوق دادن بخش دیگری از آنان بسوی ماجراجویی، از نوع کاسترویی-چه گوارایی، ارتجاعی ترین قشر جامعه ، رقیب دیرینه خود، قشر "روحانیت" را بر علیه خویش ساماندهی مینمود، قشری که سر انجام بقدرت رسید.

روشن است که بذر حقیقت و آزادی را نمیتوان در سرزمینی خشک و بایر کاشت بلکه باید بذری کاشت در خور شرایط سخت دشوارتا بروید و زمین بایر را بارور سازد. کشور ما هرگز نمیتوانیم از استبداد مضاعف گذر کنیم مگر آنکه به سپردن حوزه های علمیه، نهاد فقاهت به موزه تاریخ بیاندیشیم.  بجای آنکه نهاد فقاهت، این نهاد زائد و سر بارجامعه را که صدها سال ریشه در اعماق تاریکی داوانده است، به یکبار از بیخ و بن برکنیم، با آن یا به مماشات ورزیده ایم و یا بعضا هنوز رویای "اصلاح" آنرا در سر می پر ورانند.

اگرچه هم اکنون، دامنه گریز از دین هر روز  گسترده تر میشود و حتی میتوان گرایشهای دین ستیزی را هم ملاحظه کرد با این وجود آجرهای این بنای کهن سال را، آجراهای نهاد فقاهت و حوزه های علمیه که در طول سالیان دراز با ملات فریبکاری بر روی هم گذارده شده اند، باید یک به یک از روی هم بر داشته شوند، بگونه ای که نتواند هرگز ویرانی خود را احساس کند. بگذریم که قدرت هم اکنون روحانیت را بفساد کشانده است و می بینیم که هر روز زخم های جدیدی از درون بر بدنه اش وارد میشود.

بعبارت دیگر، همچنانکه دین و آموزشهای دینی زمینه استبداد سیاسی و بعدا استبداد مضاعف دین و قدرت را بوجود آورده است، قدرت نیز در واقع زمینه فروپاشی استبداد دینی را برهبری ولایت، با غرق ساختن روحانیت  در منجلاب فساد، فراهم میآورد، فسادی که از دین و اخلاق بر میخیزد. اگر نهاد فقاهت توانسته است به زندگی زالو وار خود صدها سال ادامه دهد به آن دلیل بوده است که بذر تاریکی، بذر نابینایی و کوری، تعصب و تبعیض، اطاعت و فرمانبری را در فرهنگ ما کاشته اند. دیگر آن زمان سپری شده است که آیت الله ها بتوانند ماهیت ضد اخلاق و ضد انسانی خود را پنهان نگاه دارند. هرچند که نظام ولایت بگورکن نیازی ندارد و از زمانیکه عروس فریبنده قدرت را در آغوش کشید گور کن خود نیز گردید. با این وجود، گور روحانیت در فضای مجازی است که کنده میشود، اگر چه بر فضای مجازی دست انداخته اند و آن خطه را نیز در کنترل خود در آورده اند. با این وجود، در رسانه های اینترنتی ست که بنیان حکومت ولایت دچار زوال میگردد و دیر یا زود بجهان واقع نیز سرایت میکند. تنها در این جهان مجازی است که میتوانی بذر آزادی و حقیقت را بکاری و سرانجام حوزه های علمیه را به موزه های تاریخ تبدیل نماییم. و یوغ اسارت و بندگی را از گردن ملت خود بر گیریم.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۷ تیر ۱, جمعه

فرا رسیدن قیامت
و لغو احکام اسارت و بندگی!



علما، فقها، آیت الله ها و حجت الا سلام های حاکم،  خود آگاه اند که بر اصل تسلیم و اطاعت و فرمانبری قرار گرفته است، احکام شریعت اسلامی و یا فقهی و فقاهتی. شریعتمداران حرفه ای، آنها که زندگی به مردگان بازگردانند و زندگان را بمردگی کشانند، بخوبی میدانند که اطاعت از احکام فقاهتی، معیار ایمان نه به توحید است و نبوت و نه به معاد است و امامت که خود ظاهر است و تنها ظاهر سازی: عبا است و عمامه، تسبیح و سجاده. لباس سالوس است لباس فقاهتی، نه لباس خرد و خود آئینی و یا ایمان بذات الهی که لباس تزویر است و فریبکاری. فقها زندگی خود وقف آموختن و آموزش احکام قرآنی کنند و فهم میل و اراده الهی. تقلید و تبعیت واجب و، تبلیغ و ترویج کنند، دینداری و بندگی. همه هرچه هست از احکام شریعت اسلام گویند، این باید و نباید آن کنی، حرام و مکر وه این است و حلال و مستحب آن. نجاسات این است مطهرات آن. چشمها را بسته، باید تسلیم شوی و اطاعت نمایی.  به رکوع و سجده در افتی و، از دات الهی مغفرت طلبی در نهایت ذلت و خواری.

از انسان و سرافرازی انسانی، از خرد و خود آئینی، بعمد سکوت کنند و خاموشی برگزینند فقهای انقلابی، چه تنها خرد و خود آئینی است که رهایی از يوغ احکام شریعتی، بازمانده از دوران بادیه نشینی، دوران جهال و نادانی،  ببار آورد و ممکن سازد میثاق اجتماعی، آزاد نماید نیروی آفرینش و خلاقیتهای انسانی.  بیهوده بین خالق و مخلوق خود را واسطه کنند، علما و فقها و آیت الله های مقدس و حاکم. جدا و بیگانه سازند خالق را از مخلوق. چرا که مخلوق، خالق است و خالق، مخلوق. این است توحید، حقیقت نهایی که پنهان ساختن آن فریب تولید و باز تولید کند ریاکاری.

روشن است که احکام فقاهتی، رمز دوگانگی است و بیگانگی. بدون خرد و خود آئینی، احکام الهی  پوچ اتد و زا ئد و باطل.  چیزی را نجویند مگر کنترل و سلطه کامل بر رفتار و گفتار و پندار انسانی. در خرد است و خود فرمانی، همه هرچه راستی ست و درستی، صدافت و پاکدامنی. در احکام است و در قواعد شریعت اسلامی، همه هرچه کژی ست و کاستی، پستی ست  و پلیدی. در خرد است و خود فرمانی، همه هرچه عشق ست و آزادگی، شیدایی و شیفتگی و در احکام فقاهتی  است همه هرچه خدعه  است و نیرنگ، و فریب و رياکاری.
     
 بنابراین، روشن است که ای هم وطن، نفی فقاهت، به نفی احکام تسلیم است و اطاعت، نیر به امتناع است از تقلید و تبعیت.  از تصور يک جامعه آزاد از دین  و رها از احکام فقاهتی نباید  دچار کابوس و وحشت شوی و نباید که بخود تشویش و اضطراب راه دهی. چون اگر در پی رستگاری حقیقی هستی، باید که روح و جان خود آزاد سازی از خرافه پرستی و خام اندیشی که "او هست و جز او نیست دیگری." چه اجتناب از شک و تردید، اجتناب از اندیشیدن است و فروکاستن انسان است به یک حیوان اهلی.

 چه سود، اگر چشم بسته و همچون بره ای بیگناه گردن بر احکام شریعت اسلام نهی و جسم با غسل و وضو تطهیر و آلودگیها از تن بزدایی، روزانه به قیام و قعود بپردازی بزبانی بیگانه درعجز و ناتوانی به حقارت و خواری خوداعتراف و خویشتن را فرومایه سازی.

چه سود، اگر یکی از دوازده ماه را بامید واهی و باورهای موروثی دهان فروبندی و درون از طعام تهی داری که در آن نه نور معرفت بلکه تخم خفت و خواری بکاری؛ چه سود، اگر دو ماه دیگر از سال را به سوکواری و خود زنی بپردازی در خاک و خون غلتیدن یک تازی به دست یک تازی . چه سود اگر دخیل بندی و نذر کنی و سفره های رنگین پهن و الله و خاندانش را رشوه دهی و رسم و رسوم دیرینه را تداوم بخشی.

چه سود، اگر عقل و خرد انسان را در اسارت نگاهداری؟ در نهایت، توحید و نبوت، دوزخ و بهشت افسانه ای بیش نیستند از برای فریب ساده دلان و خوش باوران، که اصول دین ابزاری  در دست علما و فقها، در دست ریاکاران. که این  عقل و خرد است و خود فرمانی که بر تاریکی و کوری فائق آید و به ثمر رساند رهایی وآزادی،  بینایی و دانایی.  دادن تن به احکام شریعت اسلامی نه به سعادت دنیوی انجامد و نه رستگاری اخروی، حال انکه سرپیچی و پا گذاردن بر احکام "مقدس" تسلیم و اطاعت و فرمانبری است که پایان بخشد به سلطه تازیان بومی ، حتی اگر در حلقوم فرمانبر فرو برند با ابزار روضه و خطبه خوانی بر فراز منبر فریب و ریاکاری. چه، زوال نظام استبدادی دین و قدرت آغاز گردیده و، دوران خود فرمانی فرا رسیده است.
   
 پس اگر تکلیف خود باعلما و فقهای حاکم، و یا با قشر "روحانیت" روشن  و شفاف خواهی، ای هموطن، باید که خود بینا و دانا سازی، هراس بخود راه ندهی و بانک بر آری که احکام شریعت اسلامی، از جمله احکام قصاص و سنکسار و قطع اعضای پیکر مجرم، احکام خشونت و انتقام ستانی، محاربه و حد شرعی و شلاق زنی، احکام حجاب اجباری و جدایی جنسیت ها را  لغو و قیامت را اعلام کنید. که چه جای نگرانی ست؟ بگذار که جامه سالوس و ریا بر کنیم، تن آزاد و جان خود از تقوا و تقدس دروغین رها سازیم ، زلف ها افشان و باده بنوشیم براستی، پایکوبی کنیم و ایمان آوریم که نه فرمانبر که خود فرمانروای خویشتنیم. بگوئیم، رسا و گیرا بگوئیم، و هزاران بار مکرر بگوئیم، که احکام شریعتی لغو و قیامت را اعلام کنید. که هم اکنون قیامت فرا رسیده است، حالا و همینجا. که این راه رهائی است از يوغ فقاهت و آزاد سازی جامعه از اصل تسلیم و اطاعت است و بندگی وعبودیت. که این  راه نجات است از کوری و تاریکی، که ای هموطن این ست راه صعود بقله بلند انسانیت و آزادی.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi

 



۱۳۹۷ خرداد ۲۵, جمعه


!بر فراز منبر قدرت


اگر آخوند خداوند خامنه ای در اخیرترین سخنرانی خود در پانرده خرداد(97) اعلام میکند که حکومت اسلامی بزرگترین قدرت منطقه ایست، چندان بیجا سخن نمیگوید. مسلم است که اگر صدام حسین بدست بوش جوان سرنگون نمیگردید، حکومت اسلامی هرگز نمیتوانست سر از سوریه در آورده و خود را بمرزهای اسرائیل برساند. این، ضمنا، تنها هدیه ای نبود که بوش جوان، به حکومت آیت الله ها اهدا نمود و راه را برای رسیدن نظام ولایت باهدافش در منطقه هموار ساخت. در 2001 آمریکا در اندک مدنی بساط خلاقت را در افغانستان برچید. بدین ترتیب یکی دیگر از دشمنان خطرناک حکومت اسلامی را که میتوانست سدی بر جاه طلبی های حکومت اخوندها شود، از میان برداشت. حال بنگر به موقعیت جمهوری اسلامی نه تنها در افغانستان بکله در عراق و لبنان و سوریه و نیز در یمن، بیخ گوش رقیب اصلی نظام در منطقه، عربستان سعودی.

ترسم که خروج امریکا از برجام، آن میوه ی شیرینی که ترامپیست های وطنی انتظار دارند، ببار نیاورد و بجای آنکه حکومت آخوندی را از جای بر کند و پیکرش را بروی قبله بچرخاند، جان تازه ای در ساختار سرکوبگر نظام استبداد مضاعف دین و قدرت، بدمد. چه تعجب اگر نظام از خوشآمدگویی به خروج امریکا از هیچ دریغ نکند، هرچند به ظاهر و از سر فریبکاری. زیرا ادامه درگیری با امریکا، چه نرم و چه سخت بقای نظام ولایت را تضمین و نهادینه ساختن امریکا ستیزی را میسر مینماید. بآتش کسیدن پرچم امریکا و نسخه ای از برجام، در مجلس شورای ولایت؛ بیانگر استقبال تف لیسان  ولی فقیه، از دریافت هدیه از دانااذ ترامپ بود، اگرچه به لحاظ زیبایی و شیرینی ای هرگز بپای هدیه ای که ترامپ به جوجه دیکتاتور کره شمالی اهدا نمود نمیرسد. تردید مدار که اینان نمایندگان کسانی هستند که در شرایط دور زدن تحریمات از گدایی بشاهی رسیده اند. این است که باید بر طبیل سرور و شادی بکوبند. البته که "دلواپسان،" سران نظام و همچنین "رهبر معظم انقلاب، بخوبی آگاهند که در چه  راه پر  سنگلاخی گام مینهند و با چه مشکلاتی روی در روی خواهند گردید. اما، اینبار برای دور زدن تحریمات در دست بدامن شدن دلالان و کارچاق کنان بازاری، همچون بابک زنجانی ها، باید جانب احتیاط را بگیرند و راه وچاره دیگری را بجویند.

تحریمات اقتصادی، ممکن است عرصه را بر نظام تنک بکند. اما، رژیم روحانیت از ابزاری سود میبرد که هر نظام سیاسی آرزومند است که از نعمت آن برخوردارباشد. حکومت روحانیت بر فراز "منبر" است که حکومت میکند. روحانیت مالک انحصاری منبر است. منبر بک تریبون تبلیغاتی ست که سراسر کشور را پوشش میدهد. در هر محلی، مسجدی هست و در هر مسجدی منبری، حتی در دورترین روستاها. بر فراز این منبر هیچ داستان وقصه و اسطوره دینی نیست که سیاسی نباشد. منبر همیشه ابزاری بوده برای تحمیق و تخدیر، مقلدان و فرمانبران، برای فریب و ریاکاری. یعنی که منبر ابزاری ست دینی در دست دینداران حرفه ای و بواسطه همین منبرها بود که روحانیت تخت و تاج شاهی را بر اندخت. اکنون بر فراز منبر بزبان دین است که قدرت  سخن میگوید. تا زمانیکه آخوندها  ابزرای همچون منبر در انحصار خود داردند، میتوانند سخت ترین تحریمات اقتصادی را به بزرگترین "نعمت"ی تبدیل کنند که الله برای "بندگان" خود، ملت "بزرگ" و "شهید پرور" کشور اسلامی، ارزانی داشته است. مگر هشت سال جنگ پوچ و بیهوده را یک "برکت" الهی و تسیخیر قدس از راه کربلا را به "دقاع مقدس" تبدیل نکردند. یعنی که تا زمانیکه بر فراز منبر، آخوند میتواند در حالیکه لوله تفنگی را در مشتش میفشرد، روضه جهاد و شهادت امام حسین در کربلا را بخواند ودر  دل ساده انگاران، بذر کینه و نفرت و انتقام ستانی  بپاشند، تحریمات اقتصادی را نیز معادل فاجعه هایی میکند طبیعی که الله برای "آزمایش" بندگان خود مقرر داشته است.

همین بس که به سخنان آخوند خامنه ای که در سالمرگ بنیانگزار حکومت اسلامی، بنگریم  تا بدانیم که چگونه دین را به سیاست تبدیل نموده و بلعکس و همچنین چگونه مصداق شرایط کنونی را مصداق دوران خلافت امام اول، "امیر مومنان،" میخواند. که همان دشمنانی که  در آنزمان امام علی با آن روی در روی بود، امام راحل با آن رو برو بوده است و هم اکنون نیز نظام ولایت در برابر آنان قرار گرفته است. برطبق سخنان ولی فقیه آخوند خداوند خامنه ای، در آن زمان سه گروه "قاسطین،" "ناکثین" و "مارقین بودند که با خلافت امام علی بخصومت پرداختند. گروه اول دشمن اصلی نظام است و در پی براندازی آن بدون اینکه نقابی بچهره داشته باشد و دوگروه دیگر، از درون نظام بر میخیزند، هر دو نقاب بچهره دارند، یکی در تعهداتش به نظام سست است و دیگری تظاهر به ایمان به دین خدا میکند، اما بدان باور ندارد.  آخوند خداوند خامنه ای این نقب زنی بگذشته و دینی ساختن سیاست را اینگونه توضیح میدهد:

جبهه دشمنان و مخالفان امام راحل نیز ترکیبی از همین سه گروه بود؛ قاسطین یعنی امریکا، رژیم صهیونیستی و وابستگان داخلی آنها که با اصل جمهوری اسلامی دشمنی دارند، ناکثین یا عهدشکنان و همراهان سست‌کمربند که به علت خواسته های دنیایی در مقابل امام ایستادند و مارقین که با عدم درک موقعیت کشور و نفهمیدن جبهه بندی دشمنان، حقانیت حرکت امام را تشخیص ندادند.
بعبارت دیگر، بر فراز منبر است که آخوند خداوند خامنه ای میتواند، آسمان را بزمین بدوزد، امام خمینی را با امام مقدس ماورایی، امامی که هر سال در ماه رمصان بشهادت میرسد و مردم در عزای وی اشکریزی میکنند و بخود زنی میپردازند، همسان و یکی سازد. بر فراز منبر است که میتوان حقایق را وارونه ساخت، احساسات مردم را بر انگیخت و آنها را به تسلیم و فرمانبری وادار ساخت. آخوند خامنه ای همچون پیشوایش، امام خمینی، از سنگر دین است که بجنگ دشمن میرود، آنهم در شرایطی که گویی جامعه از رفاه و آسایش بخوابی سنگین فرو رفته است، همه چیز در حال پیشرفت و شکوفایی ست. نه حرفی از فساد است نه از مصیبت فقر و تنگدستی، اعتصاب و اعتراض و ناراضایی های روز افزون مردمی.  تا زمانیکه روحانیت میتواند بر فراز منبر ظهور یابد، یکه تاز میدان است بدون رقیبی و یا حریفی. در نتیجه آنچه از دهان مطهرشان بیرون می جهد، چیزی نیست مکر "حقیقت."
ترامپیست های وطنی فکر میکنند که اگر اوباما و اروپا دست از مماشت با حکومت اسلامی برداشته بودند و تحریمات همچنان ادامه پیدا میکرد، تا حالا نظام ولایت به زباله دان تاریخ پیوسته بود. ذهی خام و کوته اندیشی. بگذریم که اوباما با جنبشی رو برو بود که الله اکبر را فریاد میزد و میرحسین و کروبی را مطالبه میکرد، رهبرانی با مواضعی بسی رادیکالتر نسبت به غنی سازی هسته ای. آیا در چنین شرایط عقل نمیگوید حفظ منافع ملی در گرو مذاکره و معامله با یکه تاز میدان است.
درست است، خروج امریکا، بحران دیگری، حتی با نیروی تخریبی بیشتری، بر بحرانهایی که هم اکنون نظام با آنان دست بگریبان است، میافزاید. در این تردیدی نیست، اما، رژیم دین را از جای بر نمی کند. چرا که تاریخ کوتاه حکومت اسلامی، نشان میدهد که رژیم دین، پیوسته از بحران و بحران آفرینی سود برده است نه به نفع ملت بلکه به نفع اسلامی ساختن جامعه و یا تحمیل "شریعت" بر نظم اجتماعی، بر اساس تسلیم و اطاعت و فرمانبری. تاکنون بحرانها بر طول عمر نظام افزوده است و در نهادین سازی حکومت روحانیت نقش اصلی را باز کرده است. در واقع، بحران رمز بقای نظام بوده است. 

این در حالی ست که تحریمات اقتصادی، بعنوان تنبیه و مجازات رژیم هایی که عرف بین المللی را زیر پا میگذارند، نتایج چندان درخشانی ببار نیاورده است. تنها در افریقای جنوبی موفق بوده است و آنرا باید بحساب سارمان سیاسی، کنگره ملی افریقا، نوشت که در سراسر دنیا فعال بوده و به لابی گری اشتغال داشتند، بویژه در میان سیاهان امریکای شمالی. اما، تحریمات بیش از شصت سال است که در کوبا ادامه دارد و نتوانسته است رژیم کوبا را ار پا در آورد. هزینه آنرا مردم با تحمل فقر و تنگدستی و عقب ماندگی میدهند. نیز هم اکنون کره شمالی تحت سخترین تحریمات قرار دارد، کشوری که فقیر است و قاقد هرگونه ثروتی، اما، توانسته است بحیات خود ادامه دهد. در کشوری همچون ونزوئلا که دیر زمانی ست در ورشکستگی اقتصادی بسر میبرد و نیمی از مردم آن در فقر و گرسنگی بسر میبرند، انتخابات برپا میگردد و مردم باردیگر به نیکلاس مادورو رای میدهند. فقرو بدبختی لزوما به تغییر و تحول منجر نمیگردد. فروپاشی نظام شاهنشاهی مصداق این واقعیت است که نه فقر بلکه انتظارات فزاینده است که جامعه را دگرگون میسازد. ما از دورانی که لنین توانست با شعار نان و زمین بقدرت برسد، دیر زمانی ست که عبور کرده ایم.

آمادگی برای از سر گیری غنی سازی هسته ای ودرگیری با قدرتهای منطقه ای، همچنانکه ولی فقیه بر فراز منبر ابراز داشت، ایجاد نگرانی، اضطراب و پریشانی، ترس و وحشت را باید برخاسته از ماهیت نظام ارزشی و آرمانی امامت و ولایت دانست. چرا که در جامعه ی اسلامی آرامش و ثبات، رفاه، و آسایش، شادی و طرب، صلح و صفا و دوستی، بویژه بین زنان و مردان، دارای چندان اهمیتی نیست. جامعه باید پیوسته آماده دفاع از آرمان الهی باشد. آماده جهاد و شهادت. همچون دوران حکومت امام خمینی، که رژیم ولایت بازگشت به آنرا آرزو میکند. تشدید و تداوم امریکا ستیزی و دشمن پروری در رسیدن به آرمانهای امامت و ولایت یک امر ضروری ست.

افزوده بر این، رژیم دین با پاسخگویی به بعضی از مطالبات کشورهای اروپایی، میتواند بر تنش بین امریکا و اروپا بیافزاید و از آن بنفع خنثی سازی تحریمات اقتصادی استفاده نماید. البته، نظام همیشه میتواند برگ وطن خواهی را نیز بمیدان آورد. ممکن است برگ "وطن خواهی" و بر انگیختن احساسات وغرور ملی، همچون دوران گروگان گیری و هشت سال جنگ پوچ و بیهوده، کارآ و موثر نباشد، اما، چه چیزی در برابر وطنخواهی و عرق ملی، در اختلاط  با دین عرض و اندام خواهد کرد. در برابر روضه شهادت امام حسین، کدام روضه است که میتواند تار و پود مردم را بلرزه در بیاورد؟ تا زمانیکه رژیم بیش از هرچیز دیگری فقر و بیکاری تولید میکند، آدمها اجاره ای فراوانند. همین بس که بساط ساندیس و ساندویج رایگان را به هزینه ستاد اجرایی فرمان امام برپا کنند، آنگاه کوچه و برزن از "وطنخوهان" کفن پوش لبریز گردد و از این طوفان اخیر نیز نظام سر سالم بدر برد.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۷ خرداد ۱۸, جمعه


!کابوسی وحشتناک







اینکه بگوئیم شرایط زندگی بسرعت بسوی تاریکی و تندگدستی به پیش میراند، یک پیشگویی پیامبرانه نیست، بلکه بیان یک واقعیت تاریخی است ناظر بر "پسروی،" از بدو تاسیس حکومت اسلامی تا زمان حال. بدشواری میتوان یکدوره چند ساله را در این چهل سال برگزید که لزوما بهتر از دوران ما قبل خود بوده باشد. صرفنظر از معیاری که برای اندازه گیری این پسروی برگزیده شود و چه خطوط قرمزی را ترسیم کنیم، و یاچه نرخ و درصدی را بکار کیریم، نرخ و درصد گرانی و بیکاری، تخریب محیط زیست و پیشرفت خشکزاری، توسعه فساد و فحشا و زوال اخلاقی، همه بازتابنده فرآیندی ست بسوی، پس روی، بسوی افول و سفوط. منحنی ارزش ریال و یا پول ملی، یعنی پولی  که بازتابنده ارزش کار یک ملت است، نسبت به ارزش دلار شاید بتواند اندازه گیری چهل سال پسروی را قابل تصور نماید. ارزش ریال نسبت بدلار چهل سال است که در حال نزول بوده است و هنوز هم هست. دلار هفت تومنی در 1357 بنا بر روایات غیر رسمی در هفته های اخیر از مرزهشت هزار تومن هم گذشته است و این روند، بنا بر تخمین کارشناسان، در آینده نیز ادامه خواهد یافت. حکومت اسلامی نیز همان روندی را طی کرده است و میکند که پول ملی ما طی کرده است.

چه چیز ما را باین روزگار دوزخی کشانده است؟ فرد را باید مسئول دانست و یا جمع را؟ آیا این شاه بود که با تدبیر و اندیشه خود بجای آنکه ما را به در وازه های "تمدن بزرگ" برساند، در قعر تاریکی و سیاهی فرو کشاند و یا مردمی که از آزادی و نوگرایی گریزان و شیفته دین و "خرقه" پوشان بودند؟

مارکس، فیلسوف و انقلابی قرن ۱۹ بر آن اعتقاد است که: «بشر سازنده تاریخ خود می باشد، اما آن را بدلخواه و تحت شرایطی که خود برگزیده اند، بوجود نمیآورند. مردم تاریخ را در مواجهه با شرایطی که داده شده است و از گذشته انتقال یافته است، میسازند. سنت نسل  مردگان همچون کابوسی وحشتناک بر مغز زندگان سنگینی میکند (برمر ۱٨،۱٨۶۹ ).»

 کیش اسلام نیز، کابوس وحشتناکی است که از مردگان به زندگان انتقال یافته و بر آگاهی و شعور ایرانی قرنها است که سنگینی کرده است. حکومت ولایت فقیه بر اساس این کابوس تکان دهنده بنا گردیده است. یعنی که ما ایرانیان تاریخ خود را در حالی ساخته ایم که در بند اسارت "دین،" اسلام و مظهر آن "روحانیت بوده ایم، یعنی که با دیدگاهایی کوتاه و اذهانی تاریک و بسته، باستقبال حکومت اسلامی برهبری امام امامان، امام خمینی شتافتیم. تردید نباید داشت که مردم ما سازنده تاریخ خود هستند. انقلاب ۵۷ را باید تجلی قدرت مردگان بر زندگان دانست. ما شیفته و شوریده به استقبال رهبری شتافتیم که از دوران بدوی، دوران بادیه نشینی، دورانی که در تاریخ اعراب به دوران "جاهلیت،" به دوران ساحری و کاهن ی معروف است، آمده بود .او از دوران بعثت و رسالت، از موزه ی تاریخ، سر بر کشیده بود. یعنی که تحت رهبری امام خمینی، بجای آنکه به پیش رویم وبه قله آزادی و انسانیت صعود نمائیم، به گذشته،  بدوران رسالت بازگشتیم و امیدوار بودیم که با پرستش آنچه در زمان سخت و منجمد گردیده است میتوانیم به سعادت و نیک بختی برسیم هم در این جهان و هم در سرای آخرت. بگذریم که آخوند خداوند خامنه ای در اخیرترین خطبه خوانی خود بمناسبت مرگ امام در پانردهم خرداد یکبار دیگر بر طبل تو خالی پیشرفت در همه عرصه ها بویژه تکنولوژی هسته ای و صنعت موشک سازی، کوبید.

 با فروپاشی نظام شاهی، مردم ایران نظامی را خلق نکردند که از اندیشه و یا ارزشهایی بیگانه برخاسته باشد بلکه به نظامی تن دادند که بر اساس باور ها و اعتقادتی معماری میشد که بدان باور داشتند. همگان  حلالها و حرامهای شریعت اسلامی را از طفولیت آموخته اند. آزاری و یا پاداشی در رفتار و یا عدم رفتار به آنها، ندیده بودند. بنابراین، رفتاری مثل نوشیدن می، مثل مستی و شیدایی، یا بی حجابی و اختلاط با جنس مخالف، وقتی به رفتاری "غیر قانونی " تبدیل میشود، بیانگر یک تحول و دگرگونی عمیقی ست که هر ذهنی از اهمیت آن نمیتواند آگاه باشد و به پی آمدهای آن واکنش دهد. مثل این ماند که شریعتی که در نهان ما خفته بود ناگهان از درون به بیرون جهد و ما را دستبند زند و باسارت گیرد. به بیان دیگر، شریعت اسلامی، ارث نیاکان ما، زمینه ظهوراستبدادی گردید بسی بسیار مخوفتر از استبداد شاهی، استبداد دین وقدرت که مظهر آن ولی فقیه ست.

از اینروی، وقتیکه تمامی فعالیت های شبانه، تفریحات و سرگرمی، می خواری  و می فروشی، میخانه و میکده را "حرام" نموده و جرمی سنگین قابل مجازات و تنبیه شناختند، دم فرو بستیم. در حالیکه انقلابیون سرگرم بازی سیاسی و وحدت تاکتیکی با آیت الله ها و حجت الاسلام ها، بودند. اگرچه زنان بر علیه حجاب اجباری بپا خواستند اما چون از حمایت مرده پرستان برخوردار نبودند کار بجایی نبرد و زنان به حجاب اجباری تن در دادند. رفتاری همچون می گساری، نوازندگی و رقصیدن، شادی و پایکوبی، جشن و سرور، نرد عشق و عاشقی، شنیدن موزیک و دیدن ویدیو، یک شبه از "گناه" در برابر خداوند به "جرم" در حکومت اسلامی تبدیل شدند. یعنی که شریعت، قانون شد. برای یافتن مجرم و مجازات متهم بر سر هر چهار راهی، گشت های تفتیشی و ارشادی گماردند تا وظایف شرعی خود را بجا آورند. دهان ها را می بوئیدند، بد حجاب ان، هنجار شکنان، می گساران و عشاق را دستگیر نموده تا قاضی شرع حکم شریعت و حد و مجازات آنان را تعیین کند. اتومبیل ها را مورد تفتیش قرار میدادند تا موز یکی و یا خوردنی و نوشیدنی حرام بدست آوردند. در تمام عرصه های زندگی، شریعت نفوذ خود را از درون به بیرون گستر اند. هیچ هنری نمانده است که از نفوذ و سلطه شریعت مصون ماند. از هنرهای تجسمی، نقاشی و مجسمه سازی، تا تولید موسیقی و تاتر و سینما، از نویسندگی و شعر گویی گرفته تا انتشار مجله و روزنامه نگاری و نیز راد یو و تلویزیون، تابع نظم و انضباط شریعت گردیدند. یعنی هیچ قانون و مقرارتی نمیتواند یکشبه خود را بر جمع و جامعه تحمیل کند مگر زمینه آن وجود داشته باشد. شریعت اسلامی، همان "سنت مردگانی ست که همچون کالوسی وحشتناک بر مغز زندگان سنگینی میکند. آری، مردم ما سازنده تاریخ اند، آنها این نظام را ساخته اند، بهمین دلیل ویران کننده آنهم هستند.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۷ خرداد ۱۱, جمعه

بیک
طوفان عظیم نیازمندیم!






بسیاری بر آنند  که حکومت اسلامی برهبری ولی فقیه، جلوه الله نفس های آخر را میزند و هم اکنون که امریکا از مماشات با آیت الله های حاکم و تنها حکومت دینی درجهان، دست بر داشته است، رژیم دین روی به فروپاشی میگذارد. انتظار میرود که بازگشت آنچه دونالد ترامپ، رئیس جمهور امریکا در هنگام خروج از برجام "سخت ترین تحریمات تاریخ" خواند، نارضایی های عمومی را دامن زده و نظام ولایت را از جا بر کند. بعضا، مهلت رژیم آیت الله ها را بسی کوتاه ارزیابی نموده پیش بینی میکنند تا آخر امسال طومار آن درهم کوبیده خواهد شد. پس جنگی در کار نیست. دانالد ترامپ اهل جنگ نیست، اما، زبان جنگ بکار میگیرد تا حریف را مجبور به معامله کند. او روی اثر خفه کننده تحریمات سخت، حساب بازکرده است که حکومت اسلامی  را بسر میز معلمله بکشاند، معامله بر سر بازداشتن نظام ولایت از امپراطوری سازی در منطقه.

البته که از این چشم انداز، آخوندهای مکار دست کم گرفته شده اند. درست است که نظام به نفس افتاده است، اما تا چه حدی نفس های آخر را بر میآورد، کمتر کسی میتواند با خاطر جمعی بدان پاسخ بگوید. چهل سال است که رژیم دین قرار است از هم پاشیده شود، اما، می بینیم که هم اکنون، نظم شریعت اسلامی بر جامعه حاکم است و در منطقه چندین نوچه برای خود بوجود آورده و هراس در دل کشورهای همسایه و سنی مذهب انداخته است.

تردیدی نیست که حکومت اسلامی همزمان با بحرانهای گوناگونی دست بگریبان است و کشور در حال ویرانی ست. همین بس که به رویداد هایی که بوقوع می پیوندند، اعتراضاتی  که یک شبه مثل یک بشکه نفت شعله ور میگردد و در چشم بهم زدنی صد شهر بزرگ و کوچک کشور را بآتش میکشاند، بنگریم، به اعتراضات مالباختگانی که دیر زمانی ست، دست به شیون و زاری زده و مطالبات خود را فریاد میزنند، شاید که بگوش شنوایی برسد، به اوضاع اسف بار زلزله زدگان در کرمانشاه، اعتصاب کشاورزان در اصفهان و چند شهر دیگر، اعتصاب کارگران هپتکو و ده ها اعتصابات کارگری از جمله در هفت تپه که اکثرا دست از کار کشیده اند بخاطر حقوق و دستمزدهای پرداخت نشده. اعتصاب بازاریان در منطقه کردستان، مثل پاوه، مریوان و سقز و سنندج. اعتراضات کامیون داران در کرمانشاه و چندین شهر دیگر،سقوط ارزش ریال و صعود قیمت دلار و ارزهای خارجی و ارزش طلا، عواملی که بالطبع  بگسترش فقر و فساد می انجامد، فقر و فسادی که قربانیانش از مرتبه "میانه حال" جامعه بر میخیزند، فقری و فسادی که کارمندان بخش دولتی و خصوصی، بویژه معلمان را در کام خویش فرو میبرد. تن فروشی باین قشر از جامعه هم سرایت کرده است. بعضا، با رضایت همسر به روسپیگری می پردازند.

گرانی و بیکاری بیداد میکند. نیروهای تولید در برابر کالاهای قاچاقی  به تعطیل و نیمه تعطیل درآمده اند. بانکها اگر هنوز در گردش اند و درب و پیکر را پائین نکشیده اند، بآن دلیل است که از یکی میگیرند و بدیگری میدهند. چرا که سرمایه هاشان باختلاس و غارت بر باد رفته است. چپاولگران با چوب و چماق و نقاب به چهره، شبیخون نمیزنند بلکه با خرقه دین و اخلاق. وگرنه طبق استانداردهای محلی نه بین المللی این بانکها  ورشکسته اند. براین لیست البته که میتوان صدها مصیبت ناگفته و نا شنیده را افزود، اما، هستند وقایعی که نمیتوان آنها را رویداد ها خواند بلکه  باید نوعی "عارضه" خواند که به تدریج جان می ستانند، مثل طوفان ریزگردها که دامنه اش هر روز فراگیرتر میشود، بی آب و کم آبی و گسترش سریع خشکزاری. برطبق گزارشات رسمی، در ده سال آینده مردم پنج استان کشور بدلیل خشکی و بی آب باید خانه و کاشانه ترک نموده به حاشیه شهرها پناه برده دامنه فساد و فحشا قتل و جنایت و سرفت را و سعت بیشتری ببخشند. آلودگی هوا، دیگر رویداد نیست، یک واقعیت روزمره زندگی ست. مگر چاره ی دیگری هم جز نفس کشیدن هست، هر چند هوا سمی و آلوده. این از آن عارضه هایی ست که مصیبت بار است. چون مثل تمام مصیبت ها آنرا می پذیریم و بدان خو میگیریم. یعنی که خوی گرفتن به مصیبت و آنچه نکبت بار است، یکی از رموز بقای نظام است. اعتصابات و اعتراضاتی که بدان کمی زودتر اشاره شد به پدیده هایی تبدیل شده اند که جامعه بانها عادت کرده است.

افزوده بر این گزارشهای رسمی حاکی از آن است که نظام مقدس ولایت، در سوریه از پوتین رو دستی خورده است. که شوروی اعلام کرده است که به حکومت اسلامی اجازه نمیدهد که نیروهای خود را در مرزهای سوریه با اسرائیل، ن مستقر نماید. برخی، اما، بر آنند که تحریمات سخت امریکا بنیان مالی رژیم دین را چنان تضعیف خواهد کرد که مجرای انتقال دلار به حزب الله لبنان  و حماس در نوار غزه  و حوثی ها در یمن  و حشد شعبی در عراق  را مسدود خواهد ساخت. هم اکنون رقیبان نفتی رژیم اسلامی، سهمیه فروش نفت نظام را در بازار جهانی، بین خود تقسیم کرده اند. با این حساب، نظام چاره ای ندارد مگر رویای "امپراطوری" ولایت و ساختن  اتوبان بزرگ جمهوری اسلامی- عراق- لبنان- سوریه را از سر بدرکند و از ماجراجوایی در یمن دست بر دارد و از کیم جان اون کره شمالی بیاموزند، که دوران "مرگ بر امریکا" بپایان رسیده است. عقل اجتهاد راه نیستی و نابودی را برغم سینه زنی برای جهاد و شهادت، بر نتابد و کنار آمدن را به درگیرشدن با بزرگترین قدرت جهانی، ترجیح دهند. آیت الله ها درست است که با اسلحه بر فراز منبر روضه جهاد و شهادت، میخوانند و ترک این جهان را آغاز هستی واقعی می پندارند. اما، خود شیفته زندگی در این جهان اند و چرا که نباشند، از گدایی به شاهی رسیدن و با قدرت و ثروت همخوابه شدن زندگی را بکام روحانیت بسی بسیار شیرین نموده است. از اینرو
.روحانیت با هر شیطانی همخوابه شود، تا تخت و تاج ولایت را حفظ نموده و تداوم ببخشد.

این بدان معناست که تمام مشکلات و بحرانهای گوناگونی که بر شمردیم، همه از ملزومات فروپاشی ست، اما کافی نیستند، بویژه اگر قدرت سرکوب نظام را در نظر بگیریم.
نمیتوان نقش سپاه پاسداران و دنبالچه اش سپاه بسیج را در بقای نظام نادیده گرفت. سپاه پاسدارن قبل از آنکه بفکر دفاع از مرزهای این سرزمین باشد، خود را برای سرکوب یک خیزش عظیم در سراسر کشور آماده ساخته است. آنها پاسداران ولایت اند نه پاسداران وطن.

به یک طوفان عظیم و پر قدرت و و یران کننده نیازمندیم تا بتوانیم، رژیم دین را از جا برکنیم. بگذریم که ایده براندازی نظام، ترس و هراس در دل برخی  افکند. بر آنها گرفتی نیست، نگران آینده کشور بودن، نکوست. اما، چه جای نگرانی ست. چه طوفانی که در راه است محور آن رهایی ست از شریعت اسلامی با ابزار آگاهی و بینائی. بشارت این طوفان در دیماه در آسمان تاریک کشورمان درخشید و در شعارهایی که برای اولین بار بر زبانها جاری شد، بازتاب یافت.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۷ خرداد ۴, جمعه


خروج امام عج از غیبت

و دستیابی باسلحه کشتار جمعی!






واقعیت آنست که روحانیت برهبری امام خمینی، از آغازین لحظات جلوس بر منبر قدرت، دست بکار آماده ساختن شرایط اجتماعی برای خروج امام عج از غیبت شدند. دست بهر کاری که زدند، هر سیاستی که اندیشیدند و هر برنامه ای که طراحی کردند، همه در خدمت مهیا ساختن شرایط برای ظهور امام عج بوده است، در خدمت شرایطی که بشر در عمق منجلاب ظلمت و سیاهی،  فقر و عقب ماندگی، نابرابری ها و بی عدالتی های اجتماعی، جنگ و خونریزی،  تخریب و یرانی، فساد و فحشا، کفر و نافرمانی، هنجار شکنی و "اباحیگری" غوطه ور گردد. آیا کسی میتواند بگوید  که نظام مقدس ولایت در رسیدن به هدف خود دچار شکست شده است؟
حضرت ولایت، ولی فقیه دوم، خدا خامنه ای، در یکی از خطبه های خود نیز اعلام میکند برای "نجات" بشر از "نظم غیر عادلانه" است که امام از  غیبت  خروج مینماید. وی اظهار میدارد:
امام زمان(عج) ظهور خواهد كرد تا جوامع بشري و تاريخ بشر را نجات دهد و اين نظم غيرعادلانه را كه بر اثر جهالت و اغراض نفساني بر جهان حاكم شده است به نظمي عادلانه مبدل سازد( آفتاب یزد ، دوشنبه,28 مرداد,1387).
گفتار ولی فقیه چیزی نیست مگر تایید روایتی که هر بچه مسلمانی در دوران کودکی میآموزد. اما، از نظام "غیر عادلانه" چنان سخن میگوید گوئی که در مورد جوامع دیگر، و نه جامعه اسلامی، دارای مصداق است، در جوامعی که در منظر وی بسوی باطلاق خدا ناشناسی و ماده پرسنی روانند، جوامعی نه در نتیجه طرح الهی بلکه ناشی از "جهالت و "اغراض نفسانی" موجودیت یافته اند، بر عکس حکومت اسلامی که بنا بر خواست و صلاحدید خداوند یکتا، الله پا بعرصه وجود گذاشت. شاید، حضرت ولایت بر آن خیال توهم انگیز است که اوضاع حاکم بر شرایط کنونی مالا مال از عدالت است و رضایت اجتماعی، نه تبعیضی هست و نه زوری و ظلمی. رزق و روزی همگان تامین است و رفتار تباه آمیز انسانی، فساد و فحشا از نظام ولایت رخت بر بسته است. نه کسی زور میگوید، و نه کسی زور میشنود، نه فرمانبری هست و نه فرمانبری. اگر این واقعیت جامعه بود چه نیازی بظهور امام از غیبت بود. این بدان معناست که حکومت اسلامی با برقراری نظمی "عادلانه" خروج امام از غیبت را به تعویق انداخته است. در حالیکه وظیفه جانشینان امام دوازدهم، نشسته بر جایگاه "امامت" مهیا کردن شرایط است برای "ظهور،" یعنی که حاکم نمودن بر جامعه یک نظم "غیرعادلانه."
چهل سال است که حکومت اسلامی برهبری ولی فقیه، توانسته است، شرایطی را بوجود آورند زمینه ساز خروج امام از غیبت، هرچند که ممکن است هنوز سرهای بیشماری بر زمین افکنده شود تا لحظه ظهور فرا رسد. ئر نتیجه در تبعیت از کردار پیامبر اسلام که رسالت خود را با راهزنی در بدر و زدن گردان بسیاری از اسیرانی که بضاعت مالی نداشتند که جان خود را بخرند، آغاز نمود ولی فقیه اول نیز، "امامت" را بجانشینی امام غایب،  با گردن زدن "اسیران،" سران نظام شاهنشی، برپا کرد، اسیرانی که با اعتماد و اطمینان به امان امام خمینی، اسلحه بر زمین گذارده و تن به تسلیم داده بودند.  در آن زمان کمتر کسی میدانست که رسالت حکومت اسلامی چیزی نیست مگر اماده سازی شرایط اجتماعی برای خروج امام عج از غیبت. 
در به مقصد رساندن این تکلیف الهی، جانشین امام دوازدهم، ولی فقیه، خود از تبار امامان ماورایی، بیدرنگ جامعه را به "تسلیم" و "اطاعت" کشید، به بندگی و عبودیت. در میکده و میجانه را بگل گرفت، بساط می و مطرب، ساغر و پیاله  را بر چیدند و مه رویان، جلوه مهرو محبت نهفته در نهاد انسانی را بند حجاب کشیدند، گویی موی افشان و برآمدگی و برجستگی های اندام زنان، زمینه را برای خروج امام به تعویق میاندازد. امام زمان که نمیتواند در شرایطی ظهور یابد که زنان ججاب اسارت را بر سر تیکه چوپی آویزان کرده اند و بر طبل رهایی میکوبند.  پس با ابزار قهر و خشونت، زنان را مجبور ساختند که خود را در پس حجاب پنهان نمایند، مبادا که "شهوت" را در مردان تحریک نموده، نظم اجتماعی را مختل سازند. برای شست و شو و پاک سازی جامعه از گناهان و معصیت ها یکشبه نظم و مقررات "شریعت" را بر جامعه حاکم ساختند، بدون آنکه هرگز کسی احساس کند که تغییر و تحول بزرگی بوقوع پیوسته است. کمتر کسی میتوانست بداند که شریعتی که بدان باور دارند همان شریعتی نیست که با شمشیر یکی میشود. چه کسی میدانست شریعت، یعنی تسلیم و اطاعت و فرمانبری، که باید این و نباید آن کنی، از حرام پرهیز و به حلال عمل کنی، نه در آزادی بلکه در اسارت و بندگی. چه در صورت سرپیچی، تنبیه و مجازات بوده  است و، زندان و شکنجه، نیزکمتر کسی میدانست که شریعت ، شلاقی ست که بر گرده مست و شیدایی فرود میآید که باده حیات می نوشد، و یاعاشق و دلباخته ای که مرز جدایی جنسیتها را شکسته است. که شریعت آن طناب داری  ست که بگردن محکوم و "محارب" میافتد و جان را از آنان میستاند. براستی چه قوانین و مقرراتی بهتر از حکومت شریعت اسلامی، میتواند زمینه را برای خروج امام از غیبت فراهم آورد؟
پس، تاریکی، سراسر زندگی را گرفت و ظلمت بر همه چیز سلطه افکند. لبخند از چهره ها ناپدید گشت. خشم و خشونت، عصیان و عصبانیت، پدیدار گشت و بر سختگیری ها نیز آفزوده گردید. دوران "جهاد" و "شهادت،" آغازگردید. برای آماده سازی شرایط ظهور بر گردن چه جوانانی کلید بهشت آویزان نکردند و در میدان مین ها رها نساختند که از راه کربلا قدس را فتح نمایند. سر چه جوانان انقلابی ای را بجرم محاربه که از تن جدا نکردند، چه مخالفینی را که بگلوله های آتشین نبستند و بعضا را قصابی نکردند. هر صدایی را در حلقوم خفه و خاموشی بر قرار کردند.
رئیس جمهور پیشین، محمود احمدی نژادی را بخاطر دارید، اگر چه از حوزه های علمیه بر نخاسته بود، اما، در علم ظهور از هر مجتهدی مجتهدتر بود. وی زمانیکه بر مسند ریاست جمهور نشانده  شده بود که در شیپور ولایت بدمد، به عنوان یک چهره سياسي مدعو در سومين اجلاس دوره چهارم مجلس خبرگان رهبري در سخنرانی خود اعلام میکند که:«جمهوري اسلامي ماموريتي جز زمينه سازي براي ظهور امام زمان(عج) ندارد.»
 آری مهیا ساختن شرایط برای خروج امام عج از غیبت در دوران زمامداری محمود احمدی نژاد باوج خود رسید. و او چه ارزنده به وظیفه خود وفا دار ماند. در سوق جامعه بسوی تباهی مادی و اخلاقی از هیچ فرو گزار نکرد، یعنی که در غیر عالانه ساختن نظم جامعه از هر ابزاری استقاده نمود. او تنها زمامداری بود که لقب  "موسای زمان" گرفت و به امام غایب، صاحب زمان، حضور بخشید. امام غایب در تمام ضیافت ها و آبگوش خوری های، احمدی نژاد هنگام ریاست جمهوریش حضور داشت، حضوری که با خالی گذاردن نشیمنگاه امام زمان درکنار خود، رئیس جمهور بوجود امام غایب، واقعیت می بخشید. احمدی نژاد در فراهم ساختن شرایط ظهور امام عج از دولت های پیشین هم سبقت گرفته و شرایط را برای سقوط جامعه در سیاهی و تاریکی و در نتیجه خروج امام از غیبت هموار ساخت.
در همین زمان بود که "دجال" هم با دلارهای نفتی ناشی از فروش نفت به قیمت بشکه ای بیش از صد دلار، ظهور یافت. بسیاری بر آن باور بودند که احمدی نژاد همان دجال بوده است. چه، اگر با دقت بیشتری به چهره او بنگری، عناصری را در آن مییابی که بر طبق روایات در دجال هم مشاهده میشود: سیاه چرده، ابروهایی که یکی باسمان و دیگری سر باعماق رمین کشیده شده اند با چشمهای ریزه و نیمه تر، نشسته در بیخ کاسه سر، چنانکه گویی موشی ست که دیر زمانی سنت که در سوراخهای تنک و تاریک، بسربرده است.  همه شیفتگان و سینه چاکان امام غایب،  زر و زورپرستان، تف لیسان ولایت در پی دجال روان شدند و دلارهایی که از ماتحت وی خارج میشد، با حرص و ولع تمام جیبهای خود را انباشته می نمودند. دلارهای هنگفتی که دجال با خود همراه داشت فساد را تا زیرین ترین لایه های جامعه گسترش داد، رانت خواری، زمین خواری، کوهخواری، رشوه و اختلاس و غارت و چپاولگری به یک امر عادی تبدیل شد. نیروهای تولیدی روی باقول گذارد و بیکاری بیداد میکرد، چنانکه گویی شرایط ظهور فراهم گردیده است و هر آن امام عج در میان ما ظاهر شود. چه کسی او را خواهد شناخت، رمزی ست که اینجا جای گشودن آن نیست.
 اما، هیجیک از برنامه های نظام، در آماده سازی شرایط ظهور، مثل "غنی سازی هسته ای بهر قیمتی" ، موثر نبوده است، اندیشه مقدسی که از ولی ققیه، جانشین امام غایب درخشیدن گرفته بود. احمدی نژاد که بیشتر به "پادوی" ولایت میزد تا رئیس جمهور، بار پیشبرد اندیشه گرانبار خدا خامنه ای را به پشت بست. جشن هسته ای بپا کرد و جنبش هسته ای براه انداخت. به تحریمات قدرتهای جهانی چه خوشامدها که نگفت. آنان را به توپ و تشر می بست که شما تحریم کنید ما به پیش میرویم، اما، نمی گفت که بسوی صحرای کربلا، بسوی عدم میرود تا شرایط را برای ظهور آماده سازد. صدور قطعنامه های شورای امنیت سازمان بین الملل را به باد ریشخند میگرفت و خطاب بآنان میگفت آنقدر قعطنامه صادر کنید تا قطعنامه اتان پاره شود.
بار دیگر، چنان بنظر میرسید که شرایط برای ظهور آماده گشته است. اقتصاد کشور رو به ویرانی میرفت، دیر زمانی بود که ارزش ریال، پول ملی، پولی که بازتابنده ارزش کار مردم است در برابر ارزش دلار رو بسقوط  نهاده  و هم اکنون از مرزهای بی سابقه 8000 تومن هم گذشته و پیش بینی میشودکه ادامه خواهد یافت. سقوط ریال یعنی افزایش نکبت و فلاکت. بینان تولیدی کشورنیز روی بسوی تعطیلی نهاده. دریاها و رودخانه یکی پس از دیگری خشک گردیدند، تبدیل کشور به یک خشگزار برهوت ، کم آبی و کوچ روستائیان روستاهای خشک شده به شهرستانها،  و بحرانی عظیم انسانی ای که بوجود میآورد همه نشانه های ظهور را مخابره میکردند و هنوزهم. البته قرار بود و هست که با دست یابی به علم و دانش هسته ای، اقتصاد مقاومتی شکوفا شود و مشت محکمی بر دهان آمریکای جهانخوار فرود آورد. اما، کشتی ولایت درزیر پنجه تحریمات، بگل نشست، فقر و تنگدستی تشدید گردید، بیکاری و گرانی، تن فروشی و روسپیگری، تقلب و دزدی، فریب و ریاکاری، دروغگویی و کلاهبرداری را تا زیرین ترین بافت های جامعه گسترش یافته و هم اکنون به یک امر عادی تبدیل شده است. آیا شرایطی اماده ترو مهیاتر از این برای فرود امام عج از بیخ آسمانها، میتوان یافت؟
هر ابزاری که تا کنون بشر برای تخریب و ویرانی، برای کشتار و خونریزی آفریده است، قابل مقایسه با اسلحه اتمی، ابزار وحشت و کشتار جمعی نیست، یکشبه میتواند، به انتظار جان نثاران و شیفتگان و دلباختگان امام عج  پایان بخشد. به باور ولایت این همان اسلحه ای است که میتواند امام دوازدهم را بزمین بکشاند. دانشمندان سختکوش نظام، اما هنوز، فن و فنون غنی سازی هسته ای را نیاموخته بودند، اگرچه در کلام الله، کلام مقدس قرآن  به اترژی هسته ای و نیروی تخریب کننده آن اشاراتی رفته است، ولی مفسران و تحلیگران هنوز در آن اشارات در حال قواصی اند بلکه رمز گشایش هسته ای را در کلام الله بجویند. کبره کبودی که مثلا در پیشانی علی اکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران، نقش بسته است، نشانی ست بر غور و غوطه ور شدن وی در آن کلمات اسمانی برای یافتن طلسم هسته ای.
اما، شیاطین برهبری امریکا، بزرگترین شیطانها، بار دیگر و بر سر راه ولی فقیه بسوی "عدم،" بسوی نیستی و نابودی، شرایط لازم برای ظهور امام از غیبت، موانع صعب و البعوری برپا نموندد. شیاطین 5+1  پیشنهاد هایی بر میز مذاکره، پیش روی  فرمانبران مقام معظم رهبری، جانشین امام، گذاردند حاوی این هشدار که یا از حرکت بسوی عدم، بازگشت زده، نه بآن دلیل که نگران موجودیت حکومت اسلامی بودند، بلکه در فکر ترکشهای انفجاری بوده و هستند که میتواند منطقه را بآتش بکشاند د. شیاطین پر زور و قدرت، خواست خود را در ادامه چنین بیان کردند که یا آماده سازی شرایط ظهور بواسطه دست یابی به غنی سازی هسته ای، را معوق گذارده، سانترفیوژها را از بیخ و بن برکنده  و دل راکتور آب سنگین را با سیمان پر نمایند و یا، طناب تحریمات خفه کننده بر گردن حکومت اسلامی، بتدریج تنگ تر میشود و پروژه تاریخی ظهور صاحب زمان، بپایان خواهد رسید.
ایستادگی و مقاومت حضرت معظم رهبر انقلاب، در واکنش به زور داران جهانی، شگفت انگیز بوده و هست. وی با تدبیری بیمدان آمد، حیرت بر انگیز و معجزه آسا: "نرمش قهرمانه"، تاکتیکی که تسلم به مطالبات شیاطین را در بسته بندی مردم پسند بنام "توافق هسته ای" بنام "برجام.،" ارائه مینمود.
اما هم اکنون معلوم شده است تن دادن نظام ولایت به توافق هسته ای "خدعه " ای  بیش نبوده است. چه روحانیت برهبری ولایت، بر آن بوده و هستند که تمامی منطقه خاورمیانه را باید برای خروج امام عج از غیبت آماده نمایند. این منطقه خاورمیانه است که باید در آتش مقدس "جهاد " و "شهادت" بسوزد. توافق هسته ای بدون تردید نظام ولایت را بیشتردر رسیدن به اهدافش توانمند ساخت. ده ها میلیارد دلاری که در نتیجه "توافق" بدست آورده بود در خدمت آتش افروزی در منطقه بکار گرفت تا شرایط را برای ظهور امام در عراق و لبنان و نوار غزه و سوریه و یمن و سرانجام در عربستان و سعودی و اقمار آنان، فراهم کنند، شرایطی که با نابودی اسرائیل مهیا خواهد گردید.
از اینرو حکومت معصوم ولایت از برآورده ساختن نیاز های ملت سر باز زد. ضمن عمیق نمودن شکاف طبقاتی و بی عدالتی هایی بی سابقه در تاریخ،  ثروت ملت را در صنعت موشک سازی و توسعه و تولید انبوه  موشکهای عظیم تر با برد هرچه بیشتر سرمایه گذاری نمود. بر بدنه برخی از موشک های دورپیما بزبان عبری نوشتند که اسرائیل باید نابود گردد و بهوا پرتاپ کردند که در دل اسرائیلی ها و متحدین منطقه ای اش هراس و وحشت انداخته و به آنان بفهمانند که با نیروئی سرو کار دارند که پرچم ظهور را بر دوش میکشد.
اما، شیاطان بزرگ که هم اکنون شاخهای تیز و مرد افکنی بر سر دارد باین "خدعه:" جمهوری اسلامی پی برده و از توافق خروج یافته و بطور جدی بر سر راه نظام ولایت بسوی عدم، تمام قد ایستاده است. تصمیم شیطان بزرگ مبنی بر خروج از برجام و بازگشت تحریماها را، برغم گرایشهای اقتدارگرایانه، بی اعتبار ساختن "حقیقت" و نهاد های نگهبان دموکراسی مثل دستگاه قضائئ، باید مورد ستایش قرار داد و بآن خوشامد گفت. چرا که اینبار شیطان بزرگ، برخلاف شیطانهای اروپائی که در پی مماشت با نظام اسلامی اند، تصمیم گرفته است اول بال و پر حکومت اسلامی  را در منطقه برچیده، قدرت پرواز را از آن سلب نموده تا در درون به خواست های برحق مردم پاسخ گوید تا بلکه  نظم ولایت، نظم شریعت، نظم اسارت و بندگی؛ نظام خرافه پرستی برچیده شده و بجای حرکت بسوی عدم، برای اماده سازی شرایط برای خروج امام عج، حرکت بسوی زندگی و آزادی آغاز گردد.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi