۱۳۹۴ اسفند ۲۱, جمعه

نه به اخلاق
اطاعت و فرمانبری!


پس از انتخابات، حالا چه؟ از اینجا ببعد، بکدام دور نما باید بنگریم؟ بکدام سوی باید برویم؟ آیا چشم اندازی هم داریم؟ در آینده چه چیزی را انتظار باید داشته باشیم؟ بچه چیزی میتوانیم امید ببندیم؟ آیا نتایج انتخابات بارقه ای از نور براین دل نکرانیها پاشیده است؟
آیا "پیروزی" اصلاح طلبان- اعتدال کرایان باضافه "مستقل" ها، اگر بتوان راه یافتن این بخش از جامعه را به "مجلس شورای ولایت،" پیروزی خواند، گامی ست بسوی تضعیف الیگارشی روحانیون و پاسداران؟ آیا اعتدال گرایان و اصلاح طلبان میتوانند درختی بکارند که میوه اش چیزی باشد بجز تسلیم و اطاعت، بجز خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی؟
بعضا  در شیپور پیروزی چنان میدمند گویی که مردم بارگاه استبداد مضاعف دین و قدرت را واژگون نموده و چند قدمی بیشتر با "مردم سالاری" واقعی، فاصله نداریم. انگار که حضرت ولایت گوشه عزلت بر گزیند و دستهای خودکامه اش از مجلس و شورای ولایت و مجلس خبرگان، کوتاه خواهد گردید؟ با وجود ولایت و نیروهای دوزخی ای که در اختیار دارد، آیا براستی میتوان انتظار تحول و دگرگونی در ساختار دین و قدرت را داشت؟ بیا و ببن، بعضا، از شادی و شعف  در پوست خود نمیگنجند. که چه میگویید، این انتخابات بیانگر رشد و بلوغ نظام است، نظامی که در سال 88 بحرانی بس خطرناک را در پشت سر نهاده و ظرفیت حل تضاد های درونی را نه از راه حذف بلکه بطرق مسالمت آمیز کسب کرده است. این انتخابات توانمندی های نظام و مردم را به معرض نمایش گذارد و نشان داد که مردم برای تغییر و دگرگونی سیاسی و اجتماعی شرکت در انتخابات را بر خانه نشستن و شهادت در میدان انقلاب ترجیح میدهند.
برخی دیگر، تعبیراتی اگرچه مثبت، اما، بیطرفانه تری از انتخابات ارائه میدهند. که انتخابات منفذی را میگشاید و به ملت اجاز میدهد نفسی از سینه بر آرند و خواست ها شان را بیان کنند، حتی اگر با زبانی الکن، با زبانی که عادت کرده است در انکار حقیقت و بسوی قدرت بچرخد. هرچند نا برابر و ناعادلانه و غیر دمکراتیک، انتخابات ابزاری است که پیوسته مردم توانسته اند از طریق آن به نظام و در راس آن به ولایت این پیام را ارسال نمایند که ما از افراطیون بیزاریم، از جنگ و دشمنی با کشورهای همسایه و قدرتهای جهانی بیمناکیم. که ما کار و مسکن میخواهیم. از فقر و عقب ماندگی میخواهیم نجات پیدا کنیم و بیش از این در منجلاب انحطاط و تباهی اخلاقی فرو نغلتیم. این بدان معنا نیست که این انتخابات را میتوان با انتخابات کشورهای دمکراتیک مقایسه نمود و به آن اعتبار داد. نهایتا بساط این انتخابات و قانون ولایت باید بر چیده شود. آما، همین انتخابات نیز پیوسته برای نظام مخاطره انگیز بوده است. چرا که ضعف درونی و صدمه پذیر بودن نظام را آشکار میسازد و ساخته است. باین دلیل است که تنش و تشنج در درون نظام حاکم تشدید میشود، چون چگونگی بقای نظام مطرح است، افراط و یا اعتدال، انقلاب یا اصلاحات؟ افزوده براین هرگاه انتخابات این منفذ تنفسی را گشوده است مردم نشان دادند، اراده آنها نفی اراده ولایت است نه وحدت با آن. در دو دوره انتخابات ریاست جمهوری 76 و  80 مردم باصلاحات و قانونمند سازی جامعه رای دادند. در انتخابات 88 بود که تضاد رای مردم با رای ولایت فقیه باوج خود رسید و بیک جنبش بزرگ اعتراضی تبدیل گردید، جنبشی که نظام با ابزار خشونت وبیرحمی سرکوب نمود و باین ترتیب لکه ننگی بر دامن مطهر ولایت نهاد، زدوده ناشدنی. بنابراین، هر انتخاباتی میتواند ثبات رژیم را متزلزل نموده و تضاد درونی حکومت را تشدید نماید.
تصویری بسی بسیار پسندیده، اما، بعید بنظر میرسد تکرار انتخاباتی که بر ساخته دست فقاهت است، بتواند جامعه ما را به سر منزل مقصود برساند، به رهایی و آزادی، بخود فرمانی و خود آئینی. اگر انتخابات زمانی رنگ و بویی داشت- که آگرهم داشت،کاذب بود- امروز به یک بار سنگین بر دوش مردم تبدیل گردیده است. اگر نتوان گفت که صد در صد رای دهندگان از سر ترس، نگرانی، اضطراب، از سر نیاز به امنیت، رای میدهند، اما، بدون تردید بخش عمده ای ازجامعه بیکی یا همه این دلایل بپای صندوق میروند. آری، شک نباید داشت که شرکت در انتخابات در عین بی میلی، تنها در خدمت خفظ خویشتن است در آینده ای نا معلوم. در دلانهای پر پیچ و خم حکومت اسلامی، مهر انتخابات میتواند بسی بسیار راهگشا باشد. پس شرکت در انتخابات از سر دوراندیشی ست و کنشی  عقلانی اگر  بخواهی مهر انتخابات را در شناسنامه خود داشته باشی برای روز مبادا.
افروده بر این، آنچه را که رژیم دین بعنوان انتخابات راه اندازی میکند، لزوما نباید انتخابات خواند. چرا که بدرستی معلوم نیست از میان چه کسانی را باید برگزید و بچه دلیل و مناسبتی باید رای داد. اگر همه ی نامزدهای انتخاباتی از غربال شورای نگهبان رد شده اند، چه تفاوتی میکند که مرد لباس آبی را برگزینی و یا آنکه لباس زرد به تن دارد؟  صلاحیت آنها همه احراز شده اند. چه جای نگرانی ست. این بدان معناست رای ای که مردم بصندوق میریزند، نه بازتابنده اقتدار یک رای است و نه بیانگر هوش و ذکاوت و زیرکی رای دهنده. انتخابات بجای اینکه میدانی باشد برای شناخت معضلات اجتماعی، برای بحث رهکارها و پیشنهادها و برنامه ها و سیاست ها، فرصتی میشود برای برگزاری جشن "بیعت " یعنی تایید و تجدید عهد فرمانبران با فرمانروای نهایی، ولی فقیه، و نیز تصدیق ناتوانی و نابینایی فرمانبران. در انتخابات فقاهتی چیزی که در آن جایی ندارد فعالیتهای انتخاباتی ست، رقابت برای جلب بیشتر مردم با بر گزاری های سخنرانیها، میتینگها و آگاهانیدن مردم از طریق بکاری گیری ابزارهای رسانه ای. بنابر قانون، نامزدهای  انتخاباتی مجاز اند که یکهفته به فعالیتهای انتخاباتی دست بزنند. روشن است آن یکهفته فعالیت هم برای خالی نبودن عریضه است، چون تهی از هرگونه معنایی است وقتی آزادی بیان در اسارت بسر میبرد. مضافا، همه نامزدها داری یک التزام و تعهد هستند و آن التزام و تعهد به ولایت فقیه است نه به ملتی که آنها را بر میگزیند. از اینرو همه همسوی اند و یکسان. بسی بسیار طبیعی ست که نماینده ای که به مجلس شورای ولایت راه پیدا میکند نسبت به ملت و مطالبات ش احساس مسئولیتی نکند. تا کنون در کدامیک از 9 دوره گذشته، مجلس هرگز نشان داده است که به ملت و بهزیستی و آسایش و رفاه و ارامش مردم وقعی نهاده است. در خور ولی فقیه و اراده است که باید قانونریزی نمود، چشم اندازهای اوست که باید اجرا گردد. برجام را یکی از دستآوردهای دولتی میدانند که با 19 میلیون رای مردم بروی کار آمده است. در اینجا اگرچه سند و مدرکی نتوان اراده داد، اما مهندسی ریاست جمهوری حسن روحانی و برنامه برجام را باید بازتاب اراده ولی فقیه خواند. چرا که ولی فقیه دوم، علی خامنه ای، بمانند ولی فقیه اول، مقدسترین امام ها، متوجه شد که باید جام زهر را بنوشد و گرنه بدو مینوشانند و از منبر قدرت بزیر کشیده میشوند.
بعضا، عدم راه یابی آیت الله محمد یزدی، رئیس مجلس خبرگان جاری و مصباح یزدی به مجلس خبرگان را ناشی از رای مردم و تاثیر آن در تعین سوی و جهت نهادی می پندارند که مهمترین وظیفه را بعهده دارد، نهادی که رهبر آینده و ولی فقیه را بر میگزیند. البته این پیروزی را میتوان به آبی تغبیر کرد که بر روی آتشی سوزان می پاشند و یا  همچون پستانکی  که کودک را آرامش میبخشد. چرا که باید پرسید مگر چه کسانی بجانشینی آیت الله های افراطی وارد مجلس خبرگان میشوند؟ مسلم است که نه از "حزب زحمتکشان" بر خیزند و نه از "حزب خلق مسلمان" و نه از "کموله کردستان،" فقطه به منطور مثال. آیا آقای هاشمی رفسنجانی و پیروانش، همان چیزیست که میخواهیم؟ حالا معما سالخورده نظام عرضه کننده نسخه نرم اسلام گردیده است؟ آیا جای تاسف نیست اگر به این خفت تن دهیم؟ این نگارنده در جای دیگر گفته است که رای دادن در حکومت اسلامی تن بخفت دادن است. وقتی که ما به گزینش از میان آن کسانی که برای ما بر گزیده اند، تن میدهیم، نمیتوانیم ادعا کنیم که زیر بار خفت و خواری نرفته ایم و تن بحقارت نداده ایم. راهیابی رفسنجانی و پیروانش، کسانی که ما را باین روز انداخته اند، میخواهند ما را از تیره بختی و سیه روزی نجات دهند؟ گریه سر ده ای مسلمان که صواب بسیار دارد.
این، فراخوانی بسوی انقلاب و یا اقدامی هزینه آور برای مردم نیست. مردم مجبور نیستند که از خود  گذشتگی های بسیار نشان دهند تا نظام را واژگون سازند. امتناع از دادن رای در توانایی همگان است و بدین لحاظ همگان همه با یکدیگر برابرند. بعضا، باید حاضر باشند از آن مهر انتخاباتی در شناسنامه بگذرند. امتناع از رای، یعنی نه به اخلاق اطاعت و فرمانبری. امتناع از رای یعنی باطل شمردن آرای شورای نگهبان ولایت. اگر بر آن باوریم که نمیتوانیم از مردم بخواهیم برای کسب ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی دست به مبارزه ای منقی، کم هزینه و کم خطر بزنند، از آنان چه چیزی میتوانیم بخواهیم؟ تردید نباید داشت که اگر مردم تا کنون نفهمیده اند، بزودی میفهمند که شرکت در انتخابات، شرکت در جشنواره تسلیم و اطاعت است و پذیرش خواری و حقارت. که به رژیمی غرور و مشروعیت میبخشند که ملت را از ابتدایی ترین حق انسانی، حق گزینش در آزادی سلب نموده و آنها را به حیوان فرو کاسته است. ما دراین رژیم باید شرافت انسانی خود را بدست بیاوریم، شرافتی که حکومت اسلامی از ما ربوده است. بگونه ای که بکوچکترین ابراز نقدی و کلمه ای منفی، هشدارمان دهند مگر نمی بینی که منطقه در آتش میسوزد، چنانکه گویی پای صندوق رای رفتن و بقا و مشروعیت بخشیدن بیکی از خشن ترین حکومتها بر روی زمین درارتباط با این آتش سوزیهای نیست. حال در قفس باید که ثم و بکم بنشینیم و لام تا کام سخنی نگوییم مبادا که داعشی ها بحریم ما تجاوز کنند. چه سعادتی که باسارت خود باید تن دهیم تا بتوانیم در آسایش و امنیت بسر ببریم. آیا میتوان از ملت که بزرگی آنرا همیشه ستایش میکنند، بیش از اینها انتظار داشت؟
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


.

۱۳۹۴ اسفند ۱۹, چهارشنبه


حکومت اسلامی واژگون گردد
اگر زن حجاب از سر برگیرد




بمناسبت هشتم مارس
امروز حکومت اسلامی در اصل به هیچ نمی اندیشد مگر تداوم و بقای نظامی که بر اصل تبعض جنسیتی بنا گذارده شده است، بر حسب قواعد و مقرارت شریعت اسلامی، بگونه ای که یک جنسیت، مرد  مالک و ارباب  و فرمانروا شود و دیکری برده و رعیت و بنده، حکومتی بس بسیار شبیه به حکومت نژاد پرستان، حکومتی که در آمریکا، ممنوعیت ها، محدودیت ها و محرومیت سیاهان را قانونی و به هنجارهای اجتماعی تبدیل نموده بود.
جامعه اسلامی نیز قبل از هر چیز بر پایه و اساس تبعیض علیه زنان بنیان گذاری گردید. بیدرنگ با اجباری ساختن حجاب، نیمی از ملت را از ابتدایی ترین حقوق انسانی شان محروم نمود، چنانکه گویی زنان فاقد عقل و خرد اند و ناتوان از گزینش پوشش مناسب برای خویشتن اند. اگر حجاب بدون بر خورد با مقاومتی، بر جامعه سلطه افکند، بآن دلیل بود که حجاب در فرهنگ ما، شی ء مفهوم و یا حتی بهتر، "نهادی" بیگانه نبوده است. حتی سالها پس از "کشف حجاب،" یکی از تحولاتی که میتوانست ریشه عقب ماندگی را ازبیخ و بن بر کند، زنان سالخورده و سنتی هنوز از حجاب استفاده میکردند. بعضا، زنها برغم عادی شدن بی حجابی، بدلخواه خود  با حجاب ظاهر میشدند. افزوده بر این، زنانی که به فرائض دینی خود عمل میکنند، وقتی نماز میخوانند و روزه میگیرند و عبادت میکنند، حجاب به سر میکشند، چنانکه گویی  از بی حجابی در برابر الله، خدای یکتا و یگانه، احساس شرم میکتند.
این بدان معناست ی که حجاب ظاهرا در جامعه ما هرگز بزشتی و ذلتبار بودن یوغی که برده بر گردن و قل و زنجیری که بدست و پا دارد، بنظر نرسد، در حالیکه دارای همان کاربرد است. یعنی زن و برده، هردو، نه بخود، بلکه بانسان دیگری تعلق دارند، کی هستند، چه هستند، چه احساسی دارند و به چه چیزی میاندیشند چندان مهم نیست. حجاب اسلامی یا "حجاب برتر،" چادر سیاه سراسری چه بهتر- بنظر میرسد فقها و علمای ما بدین لحاظ چند قدمی جلوتر از شیخ های افغانی اند "برکه" را اجباری نساخته اند- ابزار تبعیض است علیه یک جنس. حجاب زن را مجبور میکند که نه بر اساس میل و ارده خود بلکه بر اساس اراده الله، خداوند یکتا و یگانه که به مردان تفویض شده است، زندگی خود را شکل ببخشند. بدینترتیب حجاب، نماد تسلیم میشود و اطاعت. با این وجود، حجاب در نزد بسیاری نه مایه حقارت و خواری بلکه  حتی مقدس هم شمرده میشود. چون الله خود در باره حجاب بسی آیه ها به رسول خود مخابره کرده و در قران ثبت گردیده است.
زنان حجاب را پذیرفتند آما سنگینی آنرا  همچون ، یوغ بردگی بگردن خود احساس نمیکردند، اگرچه بردگان سیاه نیز ببردگی خود خو گرفته و اخلاق و شیوه زندگی تسلیم و اطاعت را پذیرفتند، برغم مقاومت بردگان آگاهی که جنبش الغا  برده داری را براه انداخته بودند. نظام برده داری، نزدیک به 300 سال ادامه یافت بآن دلیل که برده داری قانون حاکم بر جامعه بود، قانونی که در خدمت حفظ سلطه و مالکیت برده داران بر برده، به ثبت رسیده بود. این در حالی بود که  تنها 3 درصد از سفیدان پستان برداه دار بودند. اما،  قواعد و قوانین بردگی و نظام تبعیض نژادی را اکثریت سفید پوستها پذیرفته بودند. چرا که حتی فرودستان سفید پوست نیز خود را با قشر ممتاز و مقتدر جامعه برده داران شناسایی و نسبت بسیاهان احساس اقتدار و برتری میکردند. بهمین دلیل برتری نژاد در باور و ارزشهای سفید پوستان نهادین گردیده و در رفتار و کردارشان بازتاب می یافت. این سفیدان بودند که از ورود یک سیاه پوست به رستوران، عصیان زده میشدند. سیاه پوستان همیشه و در همه حال خود را باید در خدمت سفید پوستان میدیدند. مثلا اگر سفید پوستی حق خواندن کتاب و به کتابخانه رفتن و حمل کتاب را امری عادی میدانست، سیاه پوست نه میتوانست به کتابخانه برود و نه اجازه کتاب خواندن داشت. سواد آموزی یکی از فعالیت های مخفی سیاه پوستان در هنگام بردگی بود. زمانی حتی اروپائیان را نیز سخت تنبیه میکردند اگر به سیاه پوستی خواندن و نوشتن می آموختند. که خود در عادی ساختن و طبیعی جلوه دادن تبعیضات نژادی نقش مهمی در تداوم نظام برده داری بازی کرد.
 در مقام مقایسه، در حکومت اسلامی نیز، برغم مقاومت جنبش زنان در ابتدای انقلاب، سرانجام شرایط اسارتبار حجاب پذیرفته شد. اکثریت زنان، حجاب را همچون یوغ بردگی، نماد تبعیض و سلطه یک جنس بر جنس دیگری نمیدیدند و برضایت بدان تن دادند، بلکه مردان نیز آنرا عادی پنداشته و با آن کنار آمدند. مردان حتی اگر تحمیل حجاب را تجاوز به حقوق زنان بشمار آورند، جای شک و تردید است که آنرا تجاوز به حقوق خود ببیند.
واقعیت اینست، بدون حجاب، زن از همه چیز محروم است. حتی بعید بنظر میرسد زنی بدون حجاب بتواند پای خود را ار حریم خصوصی به بیرون بنهد. هم اکنون بجرم بدحجابی مورد انواع اذیت و آزار گشت های مختلف ارشادی و انتظامی قرار میگیرند. مثل سیاه پوستان در آمریکا، راه گریز و رهایی برایشان وجود ندارد. سیاه پوستی که از جنوب به شرق آمریکا میگریخت بدون نشان دادن سندی مبنی بر رضایت برده دار، به مالک خود باز گردانده میشد و چنان تنبیه و مجازاتی را باید تحمل میکرد که اندیشه گریز بسر برده ی دیگری نیفتد. زن نیز بدون حجاب نمیتواند حتی پا بگریز بگذارد. او را درسی میآموزند که هرگز اندیشه رهایی از مغزش خطور نکند. مردان نه تنها پذیرفتن حجاب را دون شان خود  نمیدانند، بلکه بعضا اگر بدان مفتخر نباشند، خود را خنثی و یا حجاب را کم اهمیت میدانند. در بهار آزادی چپ های انقلابی مبارزه زنان و حجاب اجباری را به پس از پیروزی خلق بر امپریالیسم جهانی موکول میساختند.
حال آنکه آنچه سلطه حکومت اسلامی را بر تمامی جامعه امکان پذیر ساخته است، حجاب اجباری ست. با اجباری ساختن حجاب نه تنها زنان بلکه کنترل تمامی جامعه را اسلامیست های ولایت پرست بدست گرفتند. بی جهت نیست که پس از نزدیک به 36 سال، حجاب زنان هنوز یکی از معضلات بزرگ  نظام ولایت است. امروز تحکیم نظام تبعیض علیه زنان خود را در مخالفت با "ساپورت پوشی" و تنبیه و مجازات قانونی برای یپشگیری از بارداردی، بیان میکند. چه جورابهای تنگ و چسبان، در حالیکه میپوشانند، اندام زنان را برجسته تر و در واقع زیبا تر نشان میدهد. علی مطهری، خود، یکی از پاکدینان مستقل مجلس شورای ولایت، همراه 195 نماینده  دیگر چندی پیش از این بیانه ای صادر کرده بودند مبنی بر هشدار به رئیس جمهور در باره گسترش بدحجابی. سپس وزیر کشور را به مجلس فراخواندند که از او بخواهند توضیح دهد که چگونه ممکن است در یک جامعه اسلامی زنانی پیدا میشوند که ساپورت میپوشند. همراه این سخنان همزمان  نیز ویدیوی زنان ساپورت پوش در صحن مجلس بنمایش گذارده شده بود.
 پس معلوم میشود وزیر کشور مسئول حفظ حجاب زنان و یا حفظ نظام تبعیض جنسیتی بر طبق تعریف علی مطهری نیز هست و اگر در مدیریت حجاب زنان غفلت کند، مورد مواخذه قرار میگیرد. وزیر کشور هم در پاسخ گفت که ساپورت پوشان معدودند و قلیل که نیازمند به اقدامات انتظامی نیست. آقایان نمایندگان باید زیاد نگران نباشند. این گفتگو بین دو نماینده قوه مقننه و مجریه، یاد آور بازی معروف بازجوی خوب و بازجوی بد است، تا اسیر را بتوانند بفریبند و او را به تسلیم و اطاعت وا دارند. اما، چه این مقایسه را بپذیریم و چه نه، زیاد تفاوتی نمیکند. زیرا که اصلاح طلب دو آتشه هم، حجاب را همچون نماد اسارت زن و جامعه نمی بیند. اما هردو بخوبی آگاهند و در عین حال دلواپس آنروزی اند که بی حجابی بر حجاب اسلامی غلبه کند و نظامی که بر اساس تبعیض جنسی بر پا گردیده است، براندازی گردد. این است که باین فکر افتادند که اگر تا کنون، بعداز 36 سال سلطه، حجاب زنان را خانه نشین نکرده است، تبدیل آنان به ماشین های جوجه کشی انسانی، از حضور زنان در سطح جامعه جلوگیری بعمل آورند. محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور پیشین، قبل از پایان دوری دوم ریاست جمهوریش، اعلام کرد که برای تولید هر فرزندی به مادر یک میلیون تومن پرداخت خواهد کرد. بنا بر فرمان ولایت فقیه، جمعیت ایران باید به دو برابر افزایش یابد. زهی خیال باطل. چرا که حکومت اسلامی بخوبی واقف است که به یکباره از هم فرو خواهد پاشید اگر زن حجاب از سر بر گیرد.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۴ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

خدا مرد است
و مردانه میاندیشد




بمناسبت هشتم مارس، روز جهانی زن

آنچه حکومت اسلامی را روزی با سرنوشت محتوم خود رو در رو خواهد ساخت، ستیز و مقاومت است و خیزش و جنبش زنان.  چرا که آزادی زن سازگار نیست با احکام شریعت اسلامی. چرا  که خدای اسلامی، الله، مرد است و مردانه میاندیشد. قوانینی که صادر کرده است در سوی حفظ و تداوم سلطه مرد بوده است بر زن. خدای اسلام، الله زن را برای رضا و خشنودی مرد آفریده است. زن مستقل از مرد موجودیت ندارد. خداوند زن را از حق و حقوق انسانی محروم نموده، در خدمت مرد گمارده و به مالکیت مرد درآورده است.

عالمان دین چنین استدلال کنند:چون خداوند، زن را همچون گوهری نادر، زیبا و فریبنده خلق کرده است، بمرد امر نموده است که او را در درون پنهان و در بیرون نیز زیر حجاب مخفی نگاه دارد، همچنانکه صدف نهانگاه امن  مروارید درخشان است. مبادا که زن در معرض نگاه های آلوده مردان قرار گیرد و یا مردان نا محرم را  شیفته خود ساخته، به انحراف کشانده و آنان را بسوی ارتکاب گناه و گناهکاری سوق دهد که لاجرم امنیت اخلاقی و روانی جامعه را مختل و سبب هرج و مرج اجتماعی گردد.

 این نگرش دین که با حرکت جامعه بسوی تجدد، ضعیف گردیده بود با سلطه دین بر جامعه هرچه بیشتر تقویت یافته و در قوانین مدنی، جنائی و جزایی حکومت ولایت بازتاب یافت، مثل، "سنگسار" زن متهم به زنا که یکی از نا انسانی ترین مجازاتی ست که تا کنون بشر خلق کرده است. خون زن نیز چون از جنس خون مرد نیست دارای دیه ایست نصف     دیه ی مرد. شهادت دو زن نیز برابر است با شهادت یک مرد. در امور خانوادگی، از جمله ازدواج و طلاق، مرد چیره است و ممتاز. لیست محرومیت های حقوقی زن نسبت به مرد، البته که بسی بسیار طولانی تر از این است که میتوان در این نوشتار نقل کرد. اما، این حقیقت شفاف باید بیان گردد که انقیاد و اسارت زن در جامعه ما و جوامع مسلمانان، ریشه دارد در شریعت اسلامی  و آموزش آیت الله های حاکم، علما و فقها، مهم نیست که از نوع "امامتی" و یا خلافتی. نابرابری زن و مرد نه تنها در ذات اسلام بلکه در نهاد مذاهب بزرگ جهان نهفته است.

ظهور حکومت ولایت در 36 سال پیش از این همراه گردید با جنبش واپسگرایی و سنت پرستی، بلحاظ حق و حقوق انسانی. علما و فقها و اسلامیست های بنیادگرای حوزه ای و دانشگاهی ، اصرار بر آن دارند که نگاه اسلام به زن ملهم است از کتاب قرآن، کلام الله. بنا براین، مشروع است و معتبر و مطلق تا ابد.  اجرای آن ضامن امنیت اخلاقی است و روانی و مانع بروز هنجار شکنی.

برابری زن و مرد را اسلامیست ها پندارند که یک اختراع بشری ست، ناشی از عقل و خرد انسانی، عقل و خرد ناقص و کوتاه در برابر خداوندی یکه و تنهآ، بدون شریک و همسر. اینست که علما و فقها به گذشته باز میگردند، به آن زمان اسطوره ای و افسانه ای، زمانیکه خدا زنده بود و پیامبرانی گسیل میداشت  که مخلوق ش را هشدار دهند که آخر و عاقبتی هست و بهشت و جهنمی. مبادا که یاغی شده، تمرّد و سرپیچی کنند از احکام الهی.

علمای اعلم و فقهای عالم، نمیتوایند بپذیرند که بشر امروز همان نیست که در 1400 سال پیش از این میزیست، که شرایط و مناسبات و روابط اجتماعی در آنزمان بسیار متفاوت بوده است با آنچه امروز رایج است. تعجبی نتوان کرد که الگوهای خوبی و پاکدامنی، عفت و عفاف، بینایی و دانایی، عدل و انصاف همه وارداتی هستند از گذشته. بعنوان مثال الگوی زن ایرانی، حضرت فاطمه فرزند پیامبر اسلام است که در تقلید و تبعیت از وی زن ایرانی باید کوشا باشد. بعبارت دیگر، از زن ایرانی نیز باید انتظار داشت که فرزندانی مافوق بشر مثل حسن و حسین بدنیا آورد.

اما زن ایرانی بآن سطح از آگاهی نائل گردیده است که بتواند محدود بودن وجود خویش را در برابر یک فرشته الهی، همچون حضرت فاطمه زهرا، به سادگی در یابد. زن ایرانی نمیتواند از کسی تقلید و تبعیت کند که مثل آن شدن هرگز نتواند. شاید اگر زن ایرانی در آنزمان میزیست او نیز در برابر منزلت و جایگاه خوار و پستی که نظام اسلامی برایش فراهم آورده است، همچون فاطمه تسلیم شده، اطاعت نموده و دست به ستیز و مقاومت نمیزد. اعتراض و مقاومت زنان در برابر بی عدالتی و نابرابری یک پدیده اجتماعی ست که تعلق بدوران مدرن دارد نه  به دوران بدویت بشری.

اما ممکن است که عنوان شود که نتوان نظامی را که در پی دستیابی به فن آوری انرژی هسته ای و تکنولوژی و فن آوری های علمی است، واپسگرا و شیفته بازگشت بگذشته خواند. شکی نیست که حکومت اسلامی در بکار گیری در ابزار و وسایل مدرن که در خدمت زندگی مادی و کسب و تداوم قدرت موثرند، هرگز امتناعی از خود بروز ندهد. تلویزیون و سینما و تاتر بد و زشت بودند و پلید و حرام در آنزمان که تحت تسلط و کنترل رژیم شاهی بودند. آیت الله های حاکم و طلاب حوزه های علمیه از برق و تلفن  موبایل، از کامپیوتر و یخچال استفاده میکنند، سوار مرسد س  بنز هم میشوند، توپ و تانک و موشک و بمب های مخرب نیز  ییخرند و یا میسازند و با تکیه بر آنها برای ورود به جنگ آماده شوند. بدین لحاظ نیست که دیندار حرفه ای از تجدد و مدرنیزم میهراسد. بلکه شناسائی خود فرمانی و خود آئینی، استقلال و آزادی انسان - نهفته در آرمان مدرنیزم- است که دیندار حرفه ای را هراسان ساخته است. برابری زن با مرد و آزادی آنها بر اساس منشور حقوق بشر است که ساختار نظام اسلامی را متزلزل میسازد.

زنان ایرانی تاکنون تسلیم اراده  نمایندگان ذات الهی و یا  آیت الله ها و حجت الاسلام ها، فقها و علما، نگردیده  و سر تعظیم و اطاعت در برابرشان فرو نیاورده اند و نخواهند آورد. آزادسازی جامعه بسته بآزادی زن. با آزادی زن است که مرد نیز آزاد شود. و گرنه مرد به اسارت و بندگی تن دهد و سر تسلیم و اطاعت فرو آورد بی آنکه خود بدان آگاهی داشته باشد.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۴ اسفند ۱۴, جمعه

نفی حق گزینش:
فروکاستی انسان به حیوان
 




 حق گزینش با انسان پا بعرصه وجود می نهد. فقط در انسان است که میزید. در سرشت او ست و جدا ناشدنی از طبیعت او. هر کسی حق دارد که باور کند بآنچه که میل دارد و عمل کند به رفتاری که در پسند او ست تا آنجا که به محدود ساختن باور و یا کردار  دیگری نی انجامد. حق گزینش چیزی ست که انسان را  جدا میسازد از حیوان. روشن است که محرومیت از آن و یا محدود و مشروط ساختن آن، دور شدن از انسان است و نزدیکتر شدن به حیوان. فرآیند فروکاستی حق گزینش چیزی نست مگر فرمانبری و فرمانبرداری، تسلیم و اطاعت، اخلاقی نهادین ناشی از انتقال از یک نسل به نسل بعدی، اخلاقی که پیوسته زمینه ساز و رمز بقای استبداد بوده است و هست.

 حیوان درنده است بی آنکه بدان شعور و آگاهی داشته باشد. درندگی، خوی و طبع شیر و ببر و پلنگ است. هیچیک نپرسد و نجوید که چیست درندگی؟ چرا من باید درنده باشم؟ چرا دندانهای برنده و چنگال های تیز دارم.؟ چرا در من مهربانی و عطوفت نیست؟ بخوبی و بدی درندگی نیز اعتنایی ندارد. حیوان نه خود را تغییر دهد نه محیطی که در آن می زید. چرا که حق گزینش در سرشت او نهاده نشده است. طبیعت او را از این حق محروم ساخته است. مسلم است که اگر انسان هم محروم از حق گزینش، خلقت یافته بود، هرگز توانا به آفرینش دنیای بشری نبود و نیروهای سرکش طبیعت را مهار نمیکرد و بر آنها سلطه نمی افکند.  نه خود را دگرگون می ساخت و نه جهان پیرامون خویش را. اختراعات بزرگ در زمینه علم و صنعت، در زمینه طب و تکنولوژی در زمینه شناخت طبع انسان و روابط اجتماعی، همه بدست انسان آزاد و در آزادی بوقوع پیوسته است. اگر غربیها در اواسط قرن هیجدهم باین حقیقت پی بردند که جهان کنونی را بشرخلق کرده است نه پروردگاریکتا، بشری که صاحب عقل و شعور است و میتواند قواعد و قوانین حاکم بر جامعه و طبیعت را کشف نمود و در اختیار خود گیرد. ما بدورانی بازگشته ایم که بشر خود را "بنده" خدا و گردش جهان را ناشی از اراده او میدانستند نه اراده بشر، دوران تاریکی، برغم تمام چلچراغها، و در آغوش کشیدن علم و صنعت و تکنولوژی.

در طول تاریخ بشر، هیچ بنده واسیری نبوده است که منشاء دست آورد های دگرگون کننده بوده باشد. بشری که از بدو تولد در او تسلیم و اطاعت نهاده میشود و به او فرمانبری و فرمانبرداری آموخته میشود، نمیتواند خود را تغییر دهد و جهان پیرامون خود را دگرگون سازد. او بخود همچون بنده ای مینگرد که به اراده خداوند زنده است. بدلیل همین محرومیت تاریخی از حق گزینش و نهادین بودن اخلاق اطاعت و فرمانبری بوده است که نظام استبدا شاهنشاهی پس از فروپاشی بشکل استبداد مضاعف، استبداد دین و قدرت بازگشت مینماید، استبدادی بسی بسیار مخوفتر از استبداد شاهنشاهی که بطور "غیر قانونی،" ملت را ار ابتدایی ترین حق و حقوق بشری محروم مینمود، استبداد دین وقدرت هم شرعی ست و هم قانونی.

بی جهت نیست که حکومت اسلامی بیک زندان تبدیل شده است، زندانی که در آن  در تسلیم و اطاعت آزادی، زندانی که در آن تمامی کنش های زندانی بطور دائم تحت نظارت نگهبانان زندانیان است که نظم و انضباط حاکم را مختل نسازند، همه بکجور و یکنواخت و همسان و هماهنگ با هم درتمامی امور روزمره. در کوچکترین امری اراده از زندانیان نیست، اراده از خداوند است که ولایت جلوه اقتدار و ابهت اوست. استبداد دین وقدرت نهاد هایی را بنیاد گذارده است در خدمت حفظ نظم و انضباط در جامعه ای باشد که اساس آن قواعد شریعت اسلامی ست، قواعدی که انسان را ببند کشاند و او اخلاق بندگی و عبودیت را تزریق نماید.

در کدامین کشور وزارتخانه ای را در خدمت "ارشاد" مرد برپا کرده اند. مسلم است انسانی فرض میشود دارای عقل و خرد است و میتواند فرمانروای خویش باشد، چه نیازی به ارشارد، آیا گمراه میشود، الوده به گناه گردیده و شر میآفریند؟ وزارت ارشاد، توهینی ست به تمامی ملت و بر اساس حقیر و خوار سازی ملت و بی اعتبار نمودن عقل و خرد انشان  بیناد گذارده شده است.

وزارت ارشاد  تمامی دستآوردهای نویسندگان، روزنامه نگاران و هنرامندان، فیلم سازی و تولید موسیقی را تفتیش نموده که مبادا به چیزی اشاره رود بر خلاف قواعد و مقرارت شرعیت. گشت های "ارشادی، " از جمله گشتهای  امر بمعروف و نهی از منکر، گشتهای ثارالله و  انصار حزب الله، همچنین لشگر بسیجی ها و  سپاه پاسداران را سازمان داده اند که نظم شریعتی را بر اساس حجابداری و جدایی جنسیت ها، سرکوب شادی ها و پایکوبی ها، کنسرتها و تاترها و هنرنمایی ها و نهادین ساختن ممنوعیت ها و محرومیت ها و حلال ها و حرام ها. بعبارت دیگر، استبداد مضاعف دین و قدرت، دشمن آشتی ناپذیر غرایز انسانی است. خبر ندارند که انچه در بیرون منع شود درونی میشود و ناگهان از زیر زمین شلعه برکشیده و همه چیر را بآتش میکشاند.
  
پس اگر انسان نتواند  برگزیند آنچه را که مناسب حال و شرایط خود میداند، انسان نیست، بلکه حیوانی ست نا آگاه به سرشت انسانی خویش.  صورت انسان دارد اما چون محروم از حق گزینش است باید سر بزیر افکند و همچون گوسفند بع بع کنان به چرای خود ادامه دهد.  چرا که هرگز مجاز نیست که «نه» بگوید. باید پیوسته اطاعت کند و  تصدیق و تایید، حمد گوید و ثنا و ستایش. دین وقتی بقدرت تبدیل میشود، حق گزینش را مورد هجوم قرار میدهد و حق «نه» گویی را از آدمیان سلب میسازد. چه با نه گفتن است که حق گزینش خود را بمنصه ظهور میرسانی. نه و نفی در قاموس اسلام وجود ندارد، چون حکایت از تمرد، سرپیچی و نافرمانی میکند.

انسان محروم از حق گزینش، کودکی ست نیازمند راهنمایی و حمایت. حکومت دین رعیت را مسئول گزینش خود نمیداند، چون او کودک است و نادان. برای او بر میگزیند مبادا که از  راه مستقیم و  مسیر الهی و یا راهی که پیشا پیش در قرنهای دور و گذشته تعیین و تعریف گشته است، منحرف شود. راه مستقیم راهی ست که تنها ارباب از آن آگاهی دارد  و میداند که چگونه راهی است. رعیت نمیتواند که راه خود را بیابد. رعیت نه بینا است و نه دانا. مسئولیت رعیت آنست که تسلیم شده و اطاعت کند بدون چون و چرا. آیت الله ها و حجت الا سلام ها ارباب اند و بهمین دلیل حق دارند که برای رعیت های خود بر گزینند آنچه به نفع و صلاح رعیت است و نظام ارباب – رعیتی.

بنابراین، نیازی به گفتن نیست که نمیتوان در حکومت دین، گزینش دولت و یا نهادهای دولتی را به مردم واگذار نمود. چرا که   آنها  نمیتوانند تشخیص دهند چه کسی مومن و مسلمان است و چه کسی رذل و پست. ممکن است کسی را بر گزینند که دلش پیش بیگانکان باشد؛ که ممکن است مردم را بفریبد و خود را آدمی صالح جا بزند و بر راس امور قانونی و یا اجرایی قرار گیرد. چرا که مردم، همه صغیر و عاجزند از تعقل و سنجش. زیرا که مردم همه رعیت اند. بهمین دلیل ممکن است که نا دانسته «جاسوس،» «کافر» و یا از آن «نفوذی» ها که بعد از برجام  ظهور یافته اند برگزینند.

اما، شورای نگهبان در دفاتر سراسر کشور میتوانند تفتیشهای عقیدتی را بانجام رسانند و  مسلمانی و دینداری و التزام مطلق شرکت کنندگان را به ولایت تعین و تایید کنند. مثلا از میان صدها کاندید خبرگان و هزاران داوطلب نمایندگی مجلس، تنها آنهائیکه  از صافی تفتیش عقاید شورای نگهبان گذر کردند، رعیتها با خاطری آسوده میتوان از میان آنان برگزینند. البته تصمیم نهایی متعلق به ولایت فقیه ست که خود اعضای شورای نگهبان را بر میگزیند. ولایت فقیه وظیفه و مسئولیت خود میداند که اداره کشور و سرنوشت رعیت های خود را  بدست هرکس و نا کسی نسپرد. چرا که او خود را قیم رعیت ها میداند و آنها را مورد لطف و محبت قرارد دهد. بهمین دلیل نمیتوان به تعقل و یا حتی غریزه رعیتها اعتماد نمود. امنیت رعیتها  وقتی تامین میشود که از حق گزینش خود بگذرند و آنرا واگذار کنند بشورای فقها و آیت الله ها. اما ولایت فقیه هرگز باور نمیکند که سلب حق گزینش از ملت بیانگر خواری و حقارت ملت است نه سرافرازی و سربلندی. انتخاباتی که نهایتا تایید و تصدیق ولایت فقیه را بدنبال، استبداد دین وقدرت را تحکیم و دایمی میسازد. بعضا بیهوده تصور میکنند که تنها راه بسوی دمکراسی خواهی، شرکت در انتخاباتنی ست که به تازگی بپایان رسید. آنها خفت و خواری را ر نظام ولایت بر غرورو آزادی ترجیح میدهند و دم خود را بعلامت سپاس تکان میدهند.
 
اگر نگاهی کوتاه به رفتار و گفتار حکومت دین اندازیم، حر کتش پیوسته در سوی نفی و  محدود ساختن حق گزینش و در نتیجه ارباب و رعیتی ساختن روابط اجتماعی بوده است. ارباب، فرمانروا ست و رعیت، فرمانبردار. حق گزینش متعلق به ارباب است و مباشران و کار گزاران ارباب. ولایت فقیه و شورای فقاهت بر گزینند آنچه مناسب و در خور شرایط رعیت ها و جامعه ارباب- رعیتی است. انتخاباتی که نظام ولایت راه اندازی میکند، مراسمی ست که انتخاب کنند، از میان آن کسانی که شورای نگهبان برگزیده است و مناسب برای مجلس رفتن است باید برگزینند. در واقع، انتخابات را باید مراسمی خواند که در طی آن ملت عهد فرملانبری خود را با تجدید مینمایند.

اما کیست که ولایت فقیه، آیت الله ها و حجت الا سلام ها را برای فرمانروایی بر گزیده است؟ رعیت ها که از حق گزینش آنان محروم اند. عاری از ابزار دانایی و بینایی اند، چگونه میتوانند فرمانروایان خود را بر گزینند؟ اگر رعیت ها حق گزینش داشتند، ارباب بودند و فرمانروا. محکومان حاکم بودند، مصون از مسئولیت، نیز، حاکمان محکوم و در بند اسارت.  ولایت فقیه را خداوند برگزیده است. خداوند او را مامور و مسئول هدایت رعیت های خود نموده است. این فرمان را، آیت الله های مقدس برآنند، خداوند در کتاب آسمانی خود قرآن مجید صادر کرده است. حکم و فرمان او قانون است و فرمان نهایی. او تبلور اراده الهی ست. آیت الله ها و حجت الا سلام ها نیز همه انصار ولایت فقیه اند و او ست که آنها را به مقام های فرمانروایی بر میگزیند. نهاد های شورای نگهبان(اربابان)، شورای مصلحت نظام(ارباب-رعیتی)، شورای قانونگذاری اسلامی(رعیت ها) و شورای  خبرگان (اربابی)، یا قوه قضائیه، حافظ  روابط ارباب رعیتی اند. ولایت فقیه البته که فرمانراوی کل قوای قهر و قدرت  است، افزوده برآن بر دستگاه دولت با انواع خدامات گوناگون ادارای، اقتصادی، عمرانی، و فرهنگی که در سراسر کشور بشکل اداره جات گوناگون سلطه افکنده است. ولی فقیه بجای اینکه تفکیک قوا را جدی تلقی کند، مرزی که آنها را از یکدیگر جدامیسازد مخدوش نموده با ابزار شورای نگهبان هر سه قوای مقننه، مجریه و قضائیه را بخدمت خود در آورده است. همه این نهاد ها و کارگزاران، از جمله رئیس جمهور در برابر خداوند خود را مسئول میدانند، نه در برابر ملت. تاکنون آیا، کسی شنیده ایت که حضرت ولایت، مسئولیتی را بگردن گرفته باشد؟ چرا؟ بآن دلیل  که ولایت جلوه الله است، مظهر اسلام است.     
 
محرومیت از حق گزینش، به محرومیت در گزینش نمایند گان مجلس و یا ریاست جمهوری، ختم  نمیشود. بلکه شامل محودیت های دیگری هم از جمله حق گزینش پوشاک که با اجباری ساختن حجاب و احکام حجابداری، نفی میگردد. حجاب میشود نه تنها نشان عفاف و پاکدامنی، بلکه یکرنگی و یگانگی، چه بخواهی و یا نخواهی. تخلف از آن البته که فحشا ست و فساد، تباهی است و بدحجابی. این فردنیست که بتواند در تناسب با واقعیتهای بیرونی برگزیند آنچه برازنده حال و اندام اوست. چون تنوع در پی آورد و نا همآهنگی، بداعت و نو آوری. پس اگر ظاهر شوی بر اساس رای و گزینش خود، مجرم شناخته شوی و سزاوار تنبیه و مجازاتی. حجاب واحکام حجابداری واجب میشود نه تنها بدلیل آنکه  فرمان الهی ست، بلکه بآن خاطر که ضامن امنیت اخلاق اجتماعی ست. ضامن نظم و انضباط ارباب – رعیتی ست.  

بعبارت دیگر نفی حق گزینش به سرکوبگری نیروهای انتظامی نیازمند است و تحت عنوان طرح امنیت اجتماعی صورت میگیرد. طرحی که اساس آن سرکوب هرگونه سلیقه شخصی در آرایش و پوشش است از مدهای موی پسرها گرفته تا استفاده از مانتوهای بالای زانو و یا روسر های نازک و قیطانی. تنها در حکومت دین است ک موی سر و البسه زیبا و خیره کننده  مخل آسایش و امنیت اخلاقی محسوب میشود. و باین دلیل باید نیروی قهریه را در خدمت گرفت و رعیت ها را از حق گزینش محروم ساخت. چرا که حق  گزینش احتمال انحراف از راه مستقیم  و پیوستن به شیاطین را افزایش دهد. رعیت که نمیتواند بر خود نظارت کند و بر غرایز و شهواتش چیره شود. او پیوسته مرز جدایی زن و مرد را میشکند. با نگاههای آلوده بزنان مینگرند. زنان نیز تمایل داردند که خود را در معرض نمایش بگذارند فساد و تباهی را ببار آورند. پسران نیز با تبعیت از مد و مدگرایی شالوده جدایی مرد از زن را که اساس انضباط اجتماعی ست در هم میریزند. باین دلیل باید احکام حجاب و هنجار های اخلاقی را با ابزار قهر و خشونت  اجباری ساخت تا زنان را وادار ساخت که از افشان نمودن تارهای مویشان جلوگیری کنند ، که برق از آن ساطع شود و هوس و وسوسه را در مردان بر انگیزد. مانتوهای چسبان و روی زانو، شلوارهای کوتاه، که غوغا به پا کند و سبب نا ایمنی های بسیار و هرج و مرج گردد. این است ضایعات پوشش بر اساس گزینش فردی. مگر میتوان اجازه داد هر کس هر چه میلش خواست بپوشد؟ مگر میتوان از هنجارهای سنتی و دینی فاصله گرفت؟ رعیت که مجاز نیست فردیت و شخصیت خود را بروز دهد، دست به نو آوری و بداعت بزند، و به تغییر خود و محیط خویش به پردازد؟ رعیت فرمانبردار است و فرمانبر، نه آزاد و خود مختار.
 
بعبارت دیگر، افراط در سرکوب حق گزینش نیز حد و مرزی دارد و سازش و تحمل آن را نیز نمیتوان ابدی ساخت. زمانی رسد که رعایا از فرمانبرداری خسته و بیزار شوند و به واژگون سازی نظام ارباب رعیتی برخیزند. اما اگر حکومت دین بخواهد از ابتلا باین سرنوشت اجتناب ورزد. باید حق گزینش را بملت باز گرداند. بگذارد مردم خود برگزینند که چه کسی بر آنها حکومت کتند، چه بپوشند و چه بنوشند، چگونه شادی و پایکوبی کنند و چگونه با یکدیگر آمیزش و ارتباط برقرار سازند و از چه ماهواره ای استفاده کنند. حق گزینش ممکن است به تقلییل قدرت انجامود ولی جامعه نا امن تر و فاسد و تباه تر از اینکه هست نمیشود. جرم و جنایت رواج نخواهد یافت، دروغگوئی و ظاهرسازی، دزدی و رشوه خواری و رانت خواری، اگر کمتر نشوند، افزایش نخواهند یافت. حکومت بر اساس حق گزینش انسان، به برابری و انسانی ساختن جامعه میانجامد، زیرا که تفاوتها، بدعتها، نوآوریها و دگر اندیشها را برتابد و تحمل کند.
 

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۴ اسفند ۷, جمعه


تن بخفت نباید داد



آیا یازده دوره انتخابات ریاست جمهوری، ده دوره انتخابات مجلس شورای ولایت و پنج دوره انتخابات مجلس خبرگان، بسنده نیست که بما بگوید، که در نطامی که بر اساس "انتصابات" میگردد، انتخابات نیست چیزی مگر کشک؟ آیا بسنده نیست که این حقیقت را بما آشکار سازد که جمهوری در نظام ولایت، چیزی نیست مگر یک فریب بزرگ. بنگر که بر اولین رئیس جمهور حکومت اسلامی، ابوالحسن بنی صدر چه رفت، رئیس جمهوری که بر آن تصور بود که میتواند روی 14 میلیون رای مردم حساب باز کند و مستقل از ولایت وظائف و مسئولیت های یک رئیس جمهور را ایفا کند. اما چیزی نگذشت که حکم عزل او از طرف حضرت ولایت، امام خمینی صادر شد. اولین رئیس جمهور این نظام، برای حفظ جان باید پا بگریز میگذارد. انتخابات دوراول مجلس، برغم بگیر و ببندها، بجز مجاهدین خلق، اکثر احزاب و سازمانهاهای انقلابی، بآن راه یافتند. اما، آن زمان دیگری بود، هنوز هیچ نیرویی بقلع و قمع دیگر نیروها توانا نبود. آگرچه آیت الله ها و حجت الاسلام های جوان و متحدین آنها از دانشجو گرفته تا بازاری و لومپن های فرو مایه، نیروهای حزب الهی  برهبری امام، نیرویی بودند که میتوانستند بر دیگر نیروها بتازند، که تازیدند- همچنانکه بزیر و بم کار با ابزار عقل اجتهاد آگاهی یافتند، تارو مار ساختند، هرآنکس را که از "تسلیم " و اطاعت،" سر باز میزد.
این اندیشه را باید از سر بیرون راند که با شرکت در انتخابات، بر وزنه جمهوریت نظام میافزائیم و میتوانیم راه را برای یک جمهوری واقعی هموار نماییم. یاوه ای بیش نیست اگر امتناع از رفتن پای صندوق رای را ضربه مهلکی بر جمهوریت و بی اعتنایی به سرنوشت کشوربحساب آوریم. نیز رای به اعتراض، لزوما ما را از عذاب وجدان رها نمیکند، چون استبداد مضاعف دین و قدرت، بیدی نیست که باین بادها بلرزد. بفرض که توانستیم با رای اعتراضی خود از ورود مقامات عالی رتبه نظام به مجلس خبرگان و یا مجلس شورای ملی جلوگیری کردیم، پژوهشگران معتقدند که سودی عاید کسی نمیشود اگر ضرربار نباشد. آنها بر راس ساختار دین و قدرت برجا خواهند ماند و همچنان به پسروی ادامه خواهند داد.
 افزوده بر این، پس از انتخابات 88، چگونه میتوان به نتایج انتخابات اعتماد کرد؟ نه تنها میلیونها مردم هرگز نفهمیدند که رای آنها چگونه ربوده شده بوده است، بلکه تو دهنی و تو سری هم خوردند. هر حرکت اعتراض آمیزی شدیدا تنبیه و مجازات میشد. کهریزک و بقول یکی از سرداران سپاه، قطع نخاع 800 جوان و بخاک و خون کشاندن بسیاری دیگر از جمله ندا آقا سلطان، پاسخ نظام ولایت به اعتراض بود، با ابزارخشونت و بیرحمی و انتقام ستانی. در همان حال، دست به فریبکاری دیگری هم زدند، گفتند اعتراض به نتایج انتخابات 88 یک "فتنه" بر ساخته دست دشمنان اسلام برهبری آمریکا و انگلیس و اسرائیل، برپا گردیده است. گفتند، این فتنه از جنس همان فتنه هایی ست که قرآن از وقوع آن به پیامبر خبر داده بود و راه مبارزه با آنرا هم توضیح داده است.
در حکومت ولایت فقیه تبدیل یک پدیده سیاسی به یک پدیده دینی، یک امر عادی ست ولی از ماهیت فریبکار نظامی بر میخیزد که بر اساس موازین اخلاقی و ارزشهای دینی، بنیاد گذارده شده است. معترض میگوید رای من کجاست. ولایت میگوید تو هم مجرم سیاسی هستی و هم گناهکار دینی، چون فتنه برانگیزی بر علیه ولایت فقیه که همانا یکی ست با ولایت پیامبر اسلام به مقاومت برخاسته ای. چه تعجب اگر خشم خضرت ولایت شعله ور شود و دروازه های دوزخ خود را بگشاید. پس از سرکوب خشونت بار جنبش اعتراضی که به نمونه هایی از آن زودتر اشاره شد، دو رقیب انتخاباتی و رهبران جنبش اعتراضی، میر حسین موسوی و حجت الاسلام، مهدی کروبی، بفرمان علنی ناشده ولی فقیه در خانه خود باسارت کشیده شدند. آنچه این داستان غم انگیز را جالب تر میسازد، آنستکه در انتخابات 92، حسن روحانی با شعار آزادی زندانیان سیاسی بویژه دو رهبر جنبش سبز توانست رای بخش مهمی از جوانان را بخود جلب نماید. کمتر کسی هست که نداند، کیست که حرف آخر را میزند. تا زمانیکه در جامعه ما یکی وجود دارد که حرف آخر را بزند، چیز دیگری جز ادامه تیره بختی و سیه روزی در انتظارمان نیست.
پس نباید بقدم های نیم بند و لرزان و کسب امتیازهای پوچ و بی معنی، راضی و خشنود باشیم. استاد زیبا کلام، منتقد معروف نظام، نیز در واپسین لحظات، پیشگویی میکند که در 7 اسفند، روز انتخابات "نقطه عطف انقلاب اسلامی" در شرف وقوع است. چه، درصد تعیین کننده ای از رای دهندگان هنوز مرددند در شرکت در انتخابات. رای مردد ها را باید رای برای نمایندگان طرفدار دولت محسوب نمود که وقتی بصندوق ریخته شوند، "سیلی" را بوجود میآورد که اگر "راه بیفتد تعداد زیادی از افراطیون را با خود خواهد برد و از تبعات مهم دیگر به وجود آمدن مجلسی به مراتب مستقل تر از مجالس هفتم، هشتم و نهم خواهد."
عجب آنستکه استاد زیبا کلام بخوبی میداند که این سیل در 88  بوقوع پیوست و نزدیک بود که منبر ولایت را بزیر زمین فرو برد. سیلی که از آن استاد سخن میگوید اگر همه افراطیون هم از مجلس بیرون براند، ولی فقیه دمار از روزگار نمایندگانی بیرون خواهد آورد چنانکه هرگاه بخواهند دهان باستقلال بگشایند، زبان خود را گاز بگیرند. این گرایش بسوی استقلال یکبار دیگر خود را پس از انتخابات دوره هفتم ریاست جمهوری  و مجلس شمشم بمنصه ظهور رسید. روزگار بر نمایندگان استقلال خواه اصلاح طلب مجلس ششم و رئیس جمهور اهل تعامل و گفتگو، سیاه گردید. چندین نماینده از مجلس مستقیم به اوین انتقال داده شدند. طرح اصلاح قانون مطبوعات بفرمان ولایت به زباله دان ریخته شد. دستگاه ولایت از رسوا و خوار و حقیر شمردن رئیس جمهور محمد خاتمی از هیچ دریغ نکرد. بزرگترین جنایتها، معروف به "قتل های زنجیره ای" که کشتار اندیشمندان و دانشورزان و نخبگان این خاک و بوم را هدف گرفته بود در دوره زمامداری رئیس جمهوری صورت میگرفت که بیش از 70 در صد رای مردم را بخود اختصاص داده بود. در چه زمانی و در چه شرایطی نخبگانی همچون سعیدی سیرجانی، محمد خاتمی، محمد جعفر پوینده در دامن این سرزمین پرورش خواهند یافت. مرگ نخبگان یک جامعه را چه کسانی را شادی آورد بجز مقدسین تاریک اندیش.
اگر رای خدای یکتا و یگانه که مظهر آن ولایت است با رای مردم آشتی پذیر است، شاید بتوان از استقلال مجلس سخن گفت. اما، تاریخ بما میآموزد که عرصه قدرت و سیاست، جایگاه دین نیست. که رای الله آشتی ناپذیر است با رای مردم. مردم متمدن، دین را از زندگی اجتماعی بیرون رانده اند که خود یکی از دلایل پیشرفت تمدن غرب در تمام زمینه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بوده است. تردید نباید داشت در این 37 سال بسیاری به گذر از نظام ولایت از طریق نهاد های موجود بویژه انتخابات و تقکیک قوای سه گانه، دلبسته بوده اند. اما، تجربه نشان میدهد که اگر 37 سال دیگر امیدوار بمانیم، دست بکار پوچ و واهی ای زده ایم.
فرض که در برابر رای دادن و شرکت در انتخابات هیچ راهکار دلپذیر دیگری وجود نداشته باشد. اما، این بدان معنا نیست که رای دادن کار نیکی ست. بهر حال بهتر از هیچ است. ممکن است همه آن چیزهایی که میخواهیم بما ندهد ولی اگر رای دادن یک قدرم بسیار کوچک ما را به هدفمان نزدیک کند، نباید در برداشتن آن قدم تردید نمود. فرض که رای دهندگان، طرفداران دولت روحانی را به مجلس بفرستند. اما، ولی فقیه، فرمانروای کل نیروهای قهر و قدرت و خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی، فرمانروایی که حرف آخر را میزند، بر سر جای خود میماند. آقای رئیس جمهور روحانی، مثل تمام رئیس جمهوری های دیگر نه میخواهد و نه میتواند در برابر اراده ولایت به مقاومت برخیزد. دعواهای لفظی بین ولایت و ریاست نباید ما را باضمحلال نظام از درون خوشبین سازد، از آنروی که خود نوعی فریبکاری ست.
اینجا، یاد آوری این نکته نیز ضروری است که معمار اصلی برجام، نه حسن روحانی بلکه ولی فقیه، رهبر معظم، حضرت سید علی خامنه ای بوده است. درست است که در خطبه خوانیهای خود، دست و روی از برجام  شست وشو داده، بر گفتمان آمریکا ستیزی شدت بیشتری بخشیده و از هجوم "نفوذی "  خبر میدهد. اما، این در حالی ست که طبق برجام، حضرت ولایت، به لحاظ هسته ای  حداقل ده سال بعقب بازگشت داده شده است و مخفیانه جام زهر را نوشیده است. برای جبران مافات است که مامورانی را که ملوانان آمریکایی را به تسلیم واداشته بودند مورد تقدیر و ستایش قرار میدهد، کنشی که هدفش پوشاندن خواری و حقارت خویش است با خوار و حقیر نشاندان دشمن. کسی که حرفه اش فریبکاری ست، همیشه و تمام وقت فریبکار است.
 واقعیت آنستکه در یک جامعه اسلامی، انتخابات معنای خاص خود را بخود میگیرد. انتخابات فرصتی نیست که مردم بتوانند، با رای خود اراده خویش را بیان کنند و در صحنه رقابتها بین دیدگاه ها و چشم اندازها و سیاست ها و برنامه های پیشنهادی شرکت نموده پس از بحث و درگیری با دیگران، رای خود را که تبلور قدرت او ست بصندوق بریزند. انتخابات در جامعه اسلامی شکل "بیعت" بخود میگیرد، بمعنای تجدید عهد اطاعت و فرمانبری از فرمانروا. بنابراین، انتخابات مراسمی ست دینی- سیاسی، مراسمی که ملت مراتب تسلیم و اطاعت  خود را نسبت به نظام ولایت بمنصه ظهور میرساند. وقتی حضرت ولایت میگوید رای ملت نظام را بیمه میکند، درست میگوید. چرا که فریب بزرگی، همچون آشتی اسلام با جمهوریت و یا وحدت رای الله با رای مردم را نهادین میسازد. بی جهت نیست که دستگاه ولایت همیشه در برگذرای  انتخابات پرشور و پر عظمت اصرار داشته است چون نه تنها مردم ایران  بلکه مردم جهان را هم میفریبند، چنانکه گویی در کشور مقدس اسلامی ایران غیر قابل باور بوقوع پیوسته است. رای الله با رای مردم بواسطه ولایت آشتی داده شده است و مردم ایران از حق گزینش در آزادی برخوردار و خشنود اند.
حال آنکه واقعیت آنست که مردم ایران وقتی به پای صندوق رای میروند، نهایتا رای به ابقای نظام فرمانروایی و فرمانبری میدهند. این بآن دلیل است که نظام مردم سالاری در حکومت مقدس اسلامی، بر عکس مردم سالاری کشورهای دمکراتیک، حاکم خدا است. ولی فقیه مظهر و جلوه ی خدای یکتا و یگانه، الله است.  فرمان ولی فقیه، فرمان خداوند بی همتا، الله ست. همانگونه که مردم در نیایش و نمازگزاری، "بندگی " "عبودیت " خود را نسبت به خداوند قرآن، ارباب دو جهان تسلیم و سر اطاعت فرود میآورد، انتخابات نیز مراسمی ست که فرمانبر با شرکت در آن در ازادی و آسایش فرمانبری خود را تایید و بقامی بخشد. نه با رای دادن، نه با اطاعت و فرمانبری، نه با تن دادن به خفت و خواری، از جمله رای به آنان که برای ما برگزیده شده اند،  میتوان به مصاف بانظامی برخاست که از سنگر دین میجنگد، جور دیگری باید به مبارزه با نظام پرداخت، عدم اطاعت، نافرمانی، کفرگرایی و استقلال خواهی باید بشیوه زندگی تبدیل گردد، یعنی دست کشیدن از زندگی گله وار بخصوص امتناع در مراسمی که آنرا به معرض نمایش میگذارد مثل انتخابات. چرا که تا زمانیکه ولایت است نه آزادی هست و نه استقلال و نه عدالت اجتماعی. از این پس تن بخفت نباید داد.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi

۱۳۹۴ بهمن ۳۰, جمعه

انتخابات: طبل تو خالی



بسیاری بعلط بر آن عقیده اند که انتخابات، درکل، ابزاری ست در دست حکومت مقدس اسلامی برای کسب مشروعیت. سعید برزین تحلیلگر سیاسی بی بی سی در تفسیر سخنان اخیر خداوندگار خامنه ای در باره انتخابات میگوید : آقای خامنه‌ای رابطه حکومت و مردم را اساساً غیر مذهبی و بر اساس یک "قرارداد اجتماعی" تعریف کرده است." تحلیلگر بی بی سی از هابز فیلسوف انگلیسی میآورد که انسانها برای نجات ازهرج و مرج و کشت و کشتار، از بخشی از آزادی های خود در برابر امنیت، چشم پوشی میکنند. این یک مصالحه و تعامل عقلانی ست. با شرکت در انتخابات بحکومت مشروعیت ببخشبد و در مقابل امنیت جان و مال دریافت کنید.  سعید برزین نیز بر این اعتقاد است که سخنان اخیر آقای خامنه ای از جنس یک " قرارداد اجتماعی" ست،  قراردادی که یک طرف آن حکومت و طرف دیگر آن مردم است.  با رای خود مردم به رژیم دین مشروعیت میبخشند و در برابر آن امتیازاتی همچون "امنیت، پیشرفت و عزت " در یافت میکنند. آقای برزین گویا فراموش کرده است که ژان ژاک رسو یکی از فیلسوفان دوران روشنگری، قرارداد های اجتماعی ای که بین غنی و فقیر و فرمانروا و فرمانبر، به ثبت میرسید؛ قراردادهایی مکارانه و برای زمین گیر کردن تهی دستان، تلقی میکرد. این در حالی ست که دین اسلام ذاتا با انسان بیگانه و او را "بنده، " میخواند. بانسان همه گونه حق و حقوق را اهدا میکند تنها در صورتیکه خود را به الله تسلیم نموده، اطاعت کند و فرمان ببرد. الله نه انسان را مستقل می پندارد و نه آزاد.
خداوندگار خامنه ای خود نیز بارها درسخنرانی های خویش اشاره کرده است که این درست نیست مشروعیت نظام را ناشی از رای مردم دانست. وی در انتخابات دوره قبلی بهمین موضوع اشاره میکند و  میگوید:
"بعضى خيال مى‌كنند اگر ما انتخابات پُرشورى داشته باشيم، نظام جمهورى اسلامى مشروعيت پيدا مى‌كند و اگر انتخابات پُرشور نبود، نظام مشروعيت پيدا نمى‌كند. اين حرف، حرف درستى نيست (جهان نیوز، 15 آبان 90).".
حضرت ولایت در ادامه خاطر نشان ساخت که شرکت در انتخابات و کنش رای دادن  اساسا یک فریضه دینی ست نه یک وظیفه مدنی و عرفی. انسان رای دهنده مدیون الطاف الهی ست. او با رای خود بوظیفه شرعی خود عمل کرده است و بدهکاری خود را به الله میپردازند. همچنانکه حضرت ولایت صریحا اعلام میکند که:
"اين‌ كه من بر حضور مردم اصرار مى‌كنم به‌خاطر اين است كه اين يك وظيفه شرعى و وجدانى و عقلانى است."
حق با حضرت ولایت است، حکومت اسلام اگر نیازمند مشروعیت بواسطه رای مردم باشد، دین الله نیست. و اگرهم چنین نیازی وجود داشته باشد، قدرت در مشت دین است و صندوقهای رای در دست قدرت. در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در سال 88 آن رای هایی از صندوق بیرون کشیده شدند که در تایید کاندید برگزیده ولی فقیه، احمدی نژاد بود. شمارش رای دیگر مطرح نبود. حضرت ولایت فقیه خود شخصا کاندید مورد نظر خود را برنده انتخابات خوانده بود و اعلام کرد که اتهام تقلب در شمارش آرا به نظام، دمیدن در شیپور فتنه گران است، فتنه ای بر ساخته دست آمریکا و انگلیس و اسرائیل. بعد بیش از یکسال خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی، بیچاره  رقیبان انتخاباتی آن دوره، میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی، هنوز در حصرخانگی در اسارت بسر میبرند.
مضاف براین، پس از اولین انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای ولایت، امام خمینی، مقدس ترین مقدسان، تا متوجه تمایل رئیس  جمهور، ابوالحسن بنی صدر باستقلال عمل دارد، با صدور یک فرمان مبنی بر خلع وی، رای میلیونها میلیون مردم را باطل نمود، امامی که که این گفتار طلایی را بر زبان رانده بود که«میران رای ملت است." آری صداقت را باید در قداست یافت. انتخابات یکی از آن مفاهیم و نهادهای مصادراتی است که نه تنها همچون زیوری فریبنده بکار گرفته میشود و چهره کریه حکومت مقدس اسلامی را بزک میکند، بلکه برای رسیدن به همه گونه اهدفی مورد استفاده قرار میگیرد، ازجمله برای شکستن دشمن، برای سیلی نواختن بگوش دشمن، برای مایوس نمودن دشمن، برای رفع خطر از نظام الهی ولایت، بجز بحاکمیت رساندن اراده ملت.
هنوز هستند کسانیکه برآنند، انتخابات تنها راه تغییر و دگرگونی ست. مردم از انقلاب بیزارند چرا که جز تخریت و ویرانی، خشونت و خونریزی چیز دیگری ببار نمیآورد. سرمقاله شهروند مینویسد که تحولات بزرگ اخیر، برجام  که کشور را از ورشکستگی نجات داد، ناشی از انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری بوده است. پس باید به رای مردم وتحولات مسالمت آمیز امیدوار بود.
آنانی که انتخاب روحانی را مسئول برجام و لغو محاصره اقتصادی میدانند، خبر ندارند که روحانی قبل از آنکه بوسیله مردم برگزیده شود، همه شواهد و نشانه ها حاکی از آنست که ولی فقیه خود او را شخصا برگزیده بود و او را مامور پایان بخشیدن به مناقشات هسته ای کرده بود. کیست که نداند که اگر اراده فقیه بر مذاکره و تعامل با "دشمن" قرار نمیگرفت، برجامی نبود. که اگر رئیس جمهوری مستقلا اقدام به مذاکره میکرد به سرنوشت بیچاره ابولحسن بنی صدر دچار میگردید و باید تغییر جنسیت میداد و پا بگریز میگذاشت.
نباید فراموش کرد که فرمول "نرمش قهرمانانه" بود که راه را بر روی مذاکره کنندگان گشود. یعنی که در حالیکه رهبر بر تمام جزئیات روند مذاکرات و گفتگوها وقوف داشت و بر آنها نظارت میکرد، با این وجود، در انظار همگان از مذاکرات دوری میجست بدان اظهار شک و تردید بدبینی میکرد و مذاکره کنندگان را هشدار میداد که مراقب باشند که دشمن حیله گراست و از پشت خنجر میزند. برجام که به نتیجه رسید و وقتی که قلب راکتور آب سنگین اراک را بیرون کشیدن و سانتر فیوژها را از بیخ و بن برکنند و بطور کلی وقتی پیشرفتهای  هسته ای به بیش از دهسال بعقب رانده شد، برای اینکه عرق شرم بر پیشانی اش ظاهر نشود، حضرت ولایت بار دیگر به تهدید و تحریک پرداخت و اعلام کرد که غرب برهبری آمریکا قصد "نفوذ " در ارکان قانونی کشور را دارند. که مردم چه نشسته اید که نفوذی ها دارند هجوم میآورند. بیدار باشید. بگذریم که نفوذی کسانی نیستند مگر آنها که بفرمان ولایت فقیه برجام را بسر انجام رساندند.
برخی دیگر بر آنند اگرچه انتخابات نه آزاد است و نا عادلانه، مردم با رای "هوشمندانه " خود میتوانند تاثیر گذار باشند. چه بهترین راه عبور از ولایت، مکانیزم انتخابات است. واقعیت، اما، آن است که نظارت استصوابی و موانع و مقرارتی که بر سر انتخابات مجلس بوجود آورده اند، عملا فرصت و زمان مناسبی برای مفاهمه اجتماعی و شکل بخشیدن بعقاید عمومی بجای نمیگذارد. که مردم بدانند نمایندگان چه کسانی و با چه برنامه ای برای حل مشکلات روزمره مثل، بیکاری و گرانی و افزایش فقر و عقب ماندگی، آلودگی هوا میخواهد به مجلس بروند؟ طبق اخبار رسمی در انتخاباتی که در پیش رو داریم احراز صلاحیت داوطلبان نمایندگی و رد برخی دیگر از آنان  که صلاحیتشان احراز شده است هنوز ادامه دارد. مضاف بر این مردم نه به فرد یا شخصیتی تعریف شده بلکه به لیستی از افراد باید رای دهند که نه میدانند که چه کسانی هستند و یا چه میخواهند و چه میگویند. بعبارت دیگر، انتخابات چیزی نیست مگر یک طبل تو خالی. بفرض که این رای هوشمندانه مردم بود که محمد خاتمی را بر مسند ریاست جمهوری نشاند و جنبش سبز را بوجود آورد و روحانی را برنده یازدهمین دور انتخابات ریاست جمهوری نمود، آیا میتوان تغییری را در زندگی مردم احساس نمود؟ پاسخ البته مثبت است آما نه بسوی بهبود شرایط بلکه بسوی زوال و تباهی و انحطاط بیشتر جامعه. این نگارنده نیز بآن دسته از استادان دانشگاه میپیوندد که در طی نامه ای از رئیس جمهور حسن روحانی خواسته اند از برگزاری انتخاباتی نا آزاد و نا عادلانه خود داری کند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi