۱۳۹۳ آبان ۲۳, جمعه

امر به معروف، نهی از منکر و
!فرا رسیدن دوران کفر



براستی، چه اتفاقی رخ داده است که حکومت اسلامی را وادار ساخته است یکی از مهمترین احکام قرآنی، امر به معروف و نهی از منکر که فریضه ای واجب دینی بشمار میآید پس از 36 سال قانونمند و حمایت از آنانی که به وظیفه دینی خود عمل میکنند قانونی نمایند؟ بچه دلیلی حکومت اسلامی تا کنون  وظیفه شرعی و الهی خود را بر زمین نهاده است؟ چه چیزی میتواند این بی اعتنایی باحکام قرآن را توضح دهد. آیا فراموش کرده بودند که الله گفته است:
باید برحی از شما مسلمانان را به خیر و صلاح دعوت کنند و ایشانرا به نیکی امر واز بدی تهی نمایند ، این گروه بحقیقت رستگارند.(کناهان کبیره،ص 328).
چرا از همان آغاز سپاه آمران به معروف و ناهیان از منکر را تشکیل ندادند تا از غلتیدن جامعه در منجلاب کفر جلوگیری کنند؟  آیا کمی دیر به فراستش نیفتاده اند؟ برغم آنچه میخواهند وانمود کنند، جا دارد که بپرسیم، مجلس شورای ولایت با تصویب طرح حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر ، آنهم با دو فوریت بر کدامین یک از زخمهای ملت مرحم میگذارد؟ کدامین بار را از پشت خمیده اشان برگیرد؟ کدامین درد ملت را شفا بخشد؟ معلوم است که تصویب قانونی اینچنینی درد ملت را تشدید نموده و انسانیت آنها را کاهش میدهد. اما، نشانی ست از یک بیماری مهلک که گریبان نظام ولایت را گرفته است، بیماری انحطاط ، یا فرسودگی، پوسیدگی و سالخوردکی اعضای نظام. از آنروی که  منکر فرا گیر شده است و دوران کفر آغاز گردیده است، دوران زوال و بی ارزش شدن با ارزشترین ارزشها؟ بگذار که برای امام حسین بیش از همیشه خود را بزنند و گریه و مویه نمایند، اما در کنارش اسید پاشی زنجیره ای هم از سلسله جنایاتی ست که در جهت جلوگیری نظام ولایت از علتیدن در سراشیب انحطاط بوقوع میپیوندند همچنانکه حکم بیرحمانه و غیر انسانی قصاص ریحانه جباری، جنایتی بود سیاسی. ارزشهای دینی از سر ضرورت بی ارزش میشوند و شده اند.
برخی از "مقدسین " معتقدند که شرایط برای ظهور امام عج فراهم شده است و نشانه هایی هم در دست است. بگذریم که رئیس جمهور سابق، محمود احمدی نژاد، بدون امام عج در کنار او لقمه ای آبگوشت از دهانش پائین نمیرفت. مدیریت او اصلا بخشی از مدیریت جهانی امام عصر بود. احمدی نژاد بر آن باور بود که اگر آمریکاییها به عراق حمله کردند بآن دلیل بود که بوی امام عج از آن منطقه به مشام شان رسیده بوده است.
روایت فراون است که یکی از نشانه های ظهور امام زمان، فرا رسیدن دوران کفر است، دورانی که آمران و ناهیان امر به معروف، آنانی که خواسته اند بوظیفه ای که الله بر دوش آنها نهاده است عمل کنند، خوار و حقیر شمرده میشوند و مزدوری فرو مایه. وقتی مومنین و رستگاران  یک جامعه ذلیل و بی اعتبار گردند و مورد لعن و نفرین قرار گیرند. این واقعی ست که حکایت از دلهای آلوده به گناه میکند، از نفس هایی اسیر غرایز و خواهشها و شهوات درونی،  از فرو رفتن جامعه در قعر کفر. همه از بالار تا زیر کنند آنچه را که نباید کنند و یا هستند آنچه نباید باشند. آنکه نباید ظلم کند، میکند. آنکه باید صادق و وارسته باشد، دروغگو و ریاکار است. آنکه باید پاک و با شرف و زهد و تقوا باشد، ناپاک و بی شرف و دزد و کلاهبردار است. آنکه وزیر است و رئیس و مدیر یا باید گماشته باشد و یا پادو و یا جارو کش. چون همه مفتخراند به عبودیت و بندگی. چون از تف لیسان ولایت اند. حجاب باید نشان عفاف باشد، نشانی ست بر اسارت و بردگی. آیا این شرایط خبر از فرا رسیدن دوران کفر را نمیدهد؟ در چنین شرایطی ست که کفر گرایی رشد و نمو میکند و بارگاه دین و قدرت را از هم فرو می پاشد. رژیم دین از فراگیری کفر است که هراسان است..
 رحماندوست، یکی از نمایندگان شورای ولایت در توجیه تصویب طرح حمایت از آمران.. و ناهیان... با  دو فوریت به خبرگزاری مجلس میگوید:
 در ماه‌های اخیر متاسفانه به کسانی که اقدام به امر به معروف و نهی از منکر کرده بودند، بی‌احترامی شد و چند تن از این عزیزان شهید شدند.
وی در ادامه توجیه قانونمندی امر به معروف... و حمایت از آمران و ناهیان آن میافزاید:
در روزهای گذشته شخصی به خانمی که در اتومبیل خود حجاب خود را برداشته بود، تذکر داده بود اما در مقابل آن خانم اقدام به درآوردن لباس خود در ملأ عام کرده و در ادامه وقتی که کار به مراجع قضایی کشیده شده است، شخص آمر به معروف محکوم و با قید ضمانت آزاد می‌شود.
آیا دلیل و سندی بیش از این نیاز است برای قانونی ساختن تجاوز به حقوق انسانی مردم و تقلیل انسان به حیوان؟
روشن است که آقای رحماندوست، تجاوز به حقوق آن خانم را نه می بیند و نه زشتی و پلیدی آنرا احساس میکند. نمایان شدن چند تار موی زن که گفته میشود بر اساس احکام شرعی باید پوشیده باشد، بسنده است برای قانونی ساختن حق تجاوز فرد غریبه ای که تنها خدا داند که چه در دل دارد- به حریم خصوصی یک خانم؟  آنچه که در منظر رحماندوست اصلن تهی از اهمیت است، آن است که چه چیزی بر آن خانم گذشته است که سبب شده است که تمامی مرزها و ممنوعیت های اخلاقی را زیر پا گذارد، دیوارهای بلند معروف را بشکند  و بعملی دست برند چنان اعجاب آور، عملی کفر آمیز، عملی ارزش شکن.  یعنی که زن تن را در برابر چشمان عموم عریان کردن.  در منظر تف لیس ولایت در مجلس، بآن خانم ظلم نشده است بلکه این آمر معروف بوده است که مظلوم واقع گردیده است که به هیچ وجه معلوم نیست  هرگز مورد تنبیه و مجازات دستگاه قضایی حکومت اسلامی قرار بگیرد. این بدان معنی است جامعه ای که متجاوزین به حقوق ملت را مورد حمایت قانونی قرار میدهد، روی به زوال نظام اخلاقی و گسترش کفر دارد. چرا که قانونگزار یک نظام از درک توهین آمیز بودن رفتار آمر به معروف، از حیوانی بودن آن  عاجز است، از این حقیقت که امر به معروف و نهی از منکر تنها در خور شان حیوان و زندگی گله ای ست نه انسان. آن خانم با عریان شدن از انسانیت خود دفاع میکند. بر اطاعت میشورد، دست به اعتراضی میزند و در واقع حجاب را از ارزش ساقط میکند. اگر تار موی زن الله را می رنجاند وای بحال عورت عریان زن؟ از کجا معلوم الله در کهکشانها به رقص در نیاید؟
آیا اسیدپاشی های زنجیره ای را نباید واکنش کسانی بدانیم که از مرتبه لسانی امر به معروف عبور کرده و برای هدایت بسوی آن، یعنی وا داشتن زنان به اطاعت، خشونتبار ترین ابزار انتقام ستانی را برگزیده اند؟ در حالیکه افزایش منکر، بد حجابی، و گسترش کفر، عدم اطاعت،  خود معلول اند، نه علت. علت آنرا باید 36 اجرای امر به معروف و هدایت جامعه بسوی یک مدینه فاضله ولایت، بسوی جامعه ای برساخته از الگوی حوزه های علمیه، آنجا که به هیچ نیاندیشند مگر به الله و احکامی که برای سراسر بشریت صادر نموده است، جامعه ایکه زن را از چشمان مردان پنهان میسازد، چنانکه گویی که عامل اساسی گناهکاری ها و گسترش رفتار و گفتمان کفر آمیز را از میان بر میدارد. او را برده مردی میکند که خود بنده و عبد الله است، بنده و عبدی با چشمان بسته، نه خدا را می بیند و نه انسان را. یعنی که امر به معروف و نهی از منکر، چیزی نیست مگر فرا خوانی بسوی تسلیم و اطاعت، یعنی تن دادن  بداده شده هایی که بجای آنکه انسان را بسوی رهایی و آزادی رهنمون سازد، بسوی بندگی و عبودیت، بسوی حیوانیت، بسوی زندگی گله وار، سر بزیر افکندن، چشم بسته و بع بع کنان و زنگوله بگردن بچرا رفتن و نشخوار کردن.
بر افراشتن پرچم امر به معروف و نهی از منکر و حمایت قانونی آمران و ناهیان... در مجلس، بهانه ای بیش نیست. آنچه در پس این معرکه قرار میگیرد در واقع انکار و پوشاندن این حقیقت است که حکومت اسلامی از آغاز بر اساس احکام قرآنی امر به معروف و نهی از منکر بنیاد گذارده شده است. وضع موجود استبداد مضاعف دین و قدرت چیزی نیست مگر ماحصل اجرای این حکم الهی.
رحماندوست چنان سخن مبگوید گویی که برای اولین بار است که غریبه مردی، سر در داخل خودروی ای میکند و به خانمی تذکر میدهد که رو سری اش را بالا بکشد. گویی که امر به معروف با پدیده اسید پاشی زنجیری  پا به میدان گذاشته است. چر که اگر منظور از امر به معروف،  بنا بر تعریف یکی از آیت الله های مقدس، سید عبدالحسین دستغیب که شربت شیرین شهادت را نوشیده است، واداشتین دیگری را بر اطاعت و نهی از منکر باز داشت از معصیت است، در چنین صورتی آیا هست کسی که آزاد باشد و از اطاعت سر باز زند؟ آنهائیکه سر باز زده اند یا در حصرند و یا در اسارت و یا بدست آمران به معروف و ناهیان از منکر با طناب شریعت بدار انتقام آمیخته شده اند. مگر نه اینکه دادگاه های انقلابی، کمیته ها، سپاه پاسداران، نیروهای امنیتی و انتظامی بکار گرفته شدند که همگان را وادار به اطاعت نمایند. درست بر اساس مراتب امر به معروف از آغاز به نرمی، قول آزادی  و رفاه و آسایش همگانی، قولی که میدانستند هرگز به اطاعت و فرمانبری و واداشتن از رفتار های هنجار شکن منجر نمیشود، چون  مفاهیمی چون آزادی و رفاه و آسایش، غریبه اند در قاموس دین اسلام. بنابراین باید به مرتبه بالاتری از امر معروف صعود نموده  و بمنضور وا داشتن مردم به اطاعت و یاز داشتن از معصیت به زور، به خشونت و قوه قهریه متوسل شوند و شدند.
مگر نه اینکه حجاب و جدایی جنسیت ها از نمودهای  امر به معروف اند از همان آغاز بر زنان و جامعه تحمیل گردید. اما نه با ابزار زبانی بلکه با ابزار قهر و خشونت، تعقیب و دستگیری، تعهد و جریمه. بدحجابی نه تنها شفا نیافت بلکه به کنشی تبدیل گردید هنجار شکن، بیان شجاعت و اعتراض به اسارت در دست شریعت. بنابراین، بدحجابی به کنشی کفر آمیز تبدیل گردید که باید از بیخ و بن برکنده شود. مگر انواع گشت های ارشادی، نیروهای انتظامی و امنیتی برای نهی از منکر بدحجابی بوجود نیامدند  که نهایتا به آنجا رسید که خانمی در باسخ به امر معروف، و اطاعت از مقررات حجاب به کنشی رهایی بخش، کنشی کفر آمیز دست زند: عریان شدن در انظار عمومی - بنا بر قول نماینده مجلس شورای ولایت همجنانکه کمی زودتر بدان اشاره شد.  
مگر مردم از نوشیدن می و تولید و خرید و فروش آن، با ابزار خشم و خشونت، نهی نگردیدند؟ مگر در ملا عام به تخت شلاق بست و بر جسم شان زخم وارد نشده و روحشان شکنجه نگردید؟ آیا می نوشان و ساقیان ناپدید شدند؟ خیر. بزیر زمین فرو رفتند. واردات و تو لید و مصرف آن بیش از همیشه در جامعه رواج پیدا کرده و بداد و ستد میلیاردی تبدیل گردید. مگر نه اینکه مستی و شیدایی قدغن و ممنوع است. آنرا مشکل ساخته است اما نه تنها آنرا کمی تخفیف هم نداده است بلکه بر خواست آن افزورده است و یا آنرا به راهها خسارت باری کشانده است: مصرف مواد مخدر و تعداد اعتیاد به یک اپیدمی علاج ناپذیر منجر شده است. مگر به آتش کشیدن فاحشه خانه ها، شعله های غرایز طبیعی انسان را نیز خاموش نمود؟ روسپیگری یک حرفه زیر زمینی و بسی بسیار شکوفا گردید. همچنانکه شرایط اقتصادی سختر و بسوی فقر و عقب ماندگی پیش میرفت، زنان بیشتری را از اقشار مختلف جامعه برای اولین بار به حرفه روسپیگری جلب نمود، از جمله زنان طبقه متوسطه و زنان مزدوج و حتی زنانی در سنین خرد سالی در حدود 12 و 13 سال- بنا بر گزارشهای رسمی.
مگر  وزارتخانه "ارشاد،" گشت های مختلف ارشادی، نیروهای قضایی و انتظامی و امنیتی را برای  اجرای نهی از منکر و یا واداشتن به اطاعت و بازداشتن از معصیت بوجود نیامده اند؟ آیا آنها پلیس اخلاق در جامعه نیستند. آیا وقتی وزارت ارشاد مجوز انتشار کتاب و یا قطعه ای موزیک و یا تولید یک فیلم سینمایی، خود داری میکند اگر بدلیل  "منکرات " درون آنها نبوده و نیست، به چه دلیلی دستگاهی به ممیزی و کنترل و خفه ساختن نیروهای خلاقه در جامعه میپردازد؟ آیا وزارت ارشاد میتواند از انتشار کتاب، مجله و یا روز نامه ای دست بزند، بدون اینکه منکر و یا کفری را در بر داشته باشد؟
 یا زمانیکه زنان را بجرم بد حجابی، دستگیر و در درون یک "ون " محبوس میکنند،  بوظیفه دینی خود امر به معروف و نهی از منکر عمل نمیکنند؟ مگر از زنانی که بازداشت میکردند، بآن دلیل نبود که آنها را به اطاعت از معروف و اجتناب از "منکر " وا دارند؟ یا وقتی نیروهای انتظامی به حریم خصوصی مردم تجاوز و به دیش های ماهوره ای بر پشت بام ها حمله میبردند و آنها را از بیخ و بن بر میکنند ، نهی از منکر نمیکردند؟ مگر نه اینکه در لباس نیروی انتظامی به وظیفه دینی خود عمل میکردند بر اساس یکی دیگر از مراتب امر به معروف و نهی از منکر، استفاده از ابزار قهر، قدرت؟ آیا اینان از حقوق بگیران و ماموران دولت نبودند و یا نیستند؟ اگر نهی از منکر نمیکردند تحت کدام قانون کسی را که می نوشیده و یا آنرا خریده و یا فروخته و یا تولید نموده است در ملا عام به تخت شلاق می بندند، هم زخم برجسمش وارد میکنند و هم روحش را شکنجه میدهند؟ آیا میتوان گفت که 8 سال جنگ با "کفر، " سرکوب قهر آمیز مخالفین و کشتار و قتل عام آنها  در اسارت و نیز براساس وظیفه   قرآنی نهی از منکر صورت نگرفته؟
 حکومت آیت الله ها برغم داد و فغان بر فراز منبرها علیه حجاب، رابطه اسید پاشی های زنجیره ای با بد حجابی را انکار میکنند گویی که خشونت و جنایایتی که تا کنون در این کشور بوقوع پیوسته بر خاسته از چیزی دیگری جز احکام قرآنی بوده است. در این مدت دست شیاطین در همه جا بکار بوده است. حتی در اعدام دختر جوان بی گناهی که از خود در برابر تجاوز مردی به مقاومت بر خاسته است، ریحانه جباری. آنچه به گسترش بد حجابی، گفتمان و رفتار کفر آمیز، دامن زده است، توطئه ایست که بدست آمریکا و انگلیس و اسرائیل طراحی شده است و به هیچ وجهی به اجرای واداشتن مردم به اطاعت و باز داشتن از معصیت یا امر به معروف و نهی منکر، با ابزار خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی، تعقیب و دستگیری و زندان و شکنجه و تنبیه و مجازات اعدام و سنگسار و قصاص نبوده است. نه حتی سرکوب هرگونه تمایلی به آزادی. روشن است بنای مدینه فاضله ولایت،  نمیتواند چیز دیگر جز کفر در درون خود بیافریند و پر ارزشترین ارزشها را بی ارزش نکند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi

۱۳۹۳ آبان ۱۳, سه‌شنبه



امام حسین:
 اسطور ه یا انسانی زمینی؟



 قریب به هزار و چهارصد سال است که از واقعه کربلا و مقاتله امام حسین، سومین امام، میگذرد. شک و تردید نباید داشت که در طول این زمان آلایش و پالایش بسیار یافته و با اسطوره و افسانه در هم آمیخته است. یعنی هر آنچه در اصل بوقع پیوسته است  با آنچه که رسم و رسوم و سنت گردیده و از نسلی بدیگر نسل انتقال یافته است،  تفاوتهای بسیار است. آنچه که یک دعوای ایلی و قبیله ای وخاندانی بوده است، تبدیل گردیده است بیک واقعه تراژیک و غم و اندوه سازی که تحمل هر درد و شکنجه و ریختن هر خونی را در انتقامش بیرنگ میسازد.

داستان سفر امام حسین بطرف عراق بدعوت مردم آندیار وسپس رویگردانی آنان از امام و سرانجام مقاتله وی تحقیقا یک واقعه ی دنیوی و تاریخی ست، مبارزه بر سرقدرت و حکمرانی، پیروزی حاکم ظالم و شکست محکوم مظلوم،  جوهر اصلی داستان غم انگیز عاشورا است.  حتی بعضی از محققین بر آنند که دشمنی امام حسین و یزید تا اندازه ای نیز ریشه در حسادت و رقابتهای عشقی و خصومت و کین خواهی بین دو خاندان هاشم و عبدالشمس،  دو طایقه از قبیله پرقدرت قریش، داشته است . بنابراین عشق و حسادت، خیانت و توطئه، اختلافات دیرینه بر سر کنترل ثروت و قدرت و تامین سلطه خانوادگی از جمله عواملی هستند که منجر به واقعه کربلا  میگردد. البته بدون تردید با پایانی تراژیک و غم انگیز.

 تاریخ عرب همانند تاریخ جوامع بشری مملو است ازوسوسه ها و دسیسه ها و توطئه ها، درگیریها و زد و خورد های خونین، بمنظور در آغوش کشیدن عروس زیبا و فریبنده ی قدرت. شاید بی نیاز از بیان است  که همآغوشی با عروس قدرت مستی آورد و مدهوشی، حرص وآز و بی خبری. پس حاکم، شر شود و نماینده بدی و زشتی و آنکه ناکام ماند، به نیکی نام آورشود و نماینده خوبی و پاکی.

 بنابراین دشوار است که واقعه کربلا را یک پدیده استثنائی و بیش از حد تکان دهنده انگاشت، بویژه در مقایسه با آنچه در شرایط کنونی در عراق  یعنی همان سرزمینی که امام در آن بهلاکت رسید، واقع میشود. روزی نیست که صدها نفر انسانهای بی گناه از زن و مرد گرفته تا  پیرو جوان تکه پاره نشوند و بخاک و خون خود نغلتند. اما داستان کربلا، داستانی ست دیگر.  پس از گذشتن قرنها هنوز احساس درد و رنج و محنت را در درون امام پرستان برانگیزد. صد ها سال است که مردم در  ماه محرم بعزا نشینند، در غم و اندوه فرو روند، گریه و شیون و زاری کنند، نه برای لحظاتی کوتاه و زود گذر، بلکه چندین روز متوالی. عزا داری و سکواری رسما از روز اول ماه محرم آغاز میگردد، اما بنرمی و آرامش.  در روز نهم و دهم و یا در تاسوعا و عاشورا به اوج خود میرسد. در عاشورا ست که  امام حسین و هفتاد دو تن از همراهان و اعضای خانواده اش در نبرد با لشگر خلیفه یزید به قتل میرسند، آنگاه فرو نشیند عزا داری تا "اربعین " چله ی امام.  

عاشورا، دهمین روز  و روز نهائی ست. روزی که فرزند پیامبر خداوند بامر خلیفه یزید و بدست شمر، بطرز فجیعی به خاک و خون کشانده شود. در این روز نهائی است که عزا سطح جامعه را بپوشاند. سیاهی و خاموشی فراگیر شود. کمتر کسی است که شرکت نجوید در غم و اندوه جمعی،  چنانکه جامعه یکی شود و یگانه.  حتی اگر درحاشیه های جامعه هم که قرار گرفته باشی غرق شوی در امواج ناله های سوزناک و دل آزار عزا دارن.  عزاداران در آفرینش صحنه های درد انگیز و هولناک از یکدیگر سبقت جویند . بعضی تیغ بر جان خود کشند و سر و روی خود را خونین سازند. برخی دیگر برسر و سینه خود سخت کوبند یا با دستهای سنگین یا با زنجیرهای تیز و درد انگیز. منبر نشینان، موعظه گران، خطبه گویان، سخنرانان، روضه خوانان، تعزیه گردانان، مرثیه سرایان، مدحان و نوحه خوانان را نیز باید بخش عمده صحنه آفرینان درد و رنج، محنت و مصیبت عاشورا دانست.

واقعیت آنست که کمتر داستانی میتوان در امتداد تاریخ یافت که از نسلی به نسلی دیگر انتقال یابد و معانی متعدد و متضاد و متغیر نیابد، و رفته رفته باسطوره تبدل نشود، بویژه اگر  غور و تفحص و نقل و انتقال آن بشکل حرفه ای پر نفوذ و قدرت در آید و مولد ثروت و درآمد شود. در دست صحنه آفرینان حرفه ای، از فقها و مجتهدان گرفته تا مداحان و روضه خوانان، داستان کربلا  بیک اسطوره مابعدالطبیعی و دینی تبدیل یافته است. حادثه کربلا از یک واقعه تاریخی و بشری و نسبتا عادی بیک پدیده آسمانی و الهی در آمده است. اسطوره سازان شخصیت اصلی داستان کربلا، حسین  را از یک انسان بیک موجود غیر انسانی، بیک فرشته الهی در ارتباط  با عالم دیگر، مبدل ساخته اند. ریشه و نسبت او،  نه انسانی که الهی است.

آقای آیت اله محمد حسین حسینی طهرانی در کتاب امام شناسی خود(7مجلد) اظهار میدارد که :

عثمان بن عفان از پیغمبر اکرم روایت کرده است که آن حضرت فرمود: خداوند تبارک و تعالی چهارده هزار سال پیش از آنکه آدم بوالبشر را خلق کند من و علی را از نورواحد بیافرید، چون آدم را خلق کرد  من و علی را از نور واحد بیافرید، چون آدم را خلق کرد آن نور را در صلب او قرار داد و دائما آن نور نسلا بعد نسل واحد بود تا درصلبب عبدالمطلب بدو قسمت منقسم شد نیمی به من و نیمی به علی بن ابیطالب منتقل شد پس خداوند نبوت را درمن قرار داد و وصایت و ولایت را در علی قرار داد (جلد اول ص 26).

 واضح است که مرگ امام حسین(امامان بطور کلی نی)  مرگ یک انسان عادی نیست که در نبرد عشق و قدرت، جان خود و خانواده اش را برحسب رسم و رسوم جامعه عرب  از دست دهد. او فرزند معصوم و مظلوم خداوند است که بدست نابکاران و شمر ملعون هلاک میشود. او تبلور خوبی  است و  شجاعت و تجسم جهاد است و شهادت. عالم هرگز مثلش ندیده است و نخواهد دید. هزاران هزار روایت است مبنی بر آسمانی بودن امام حسین و ارتباط او با فرشتگان الهی. آیت الله شیخ عباس قمی در تالیف «ذکر تاریخ چهارده معصوم» نقل میکند که  جبرییل، هرگاه که بدیدار پیامبر برزمین می نشست حسین (حسنین) را در آغوش میکشید و مسرتش را با اهدای میوه های آسمانی بجای میآورد. روایت است که وقتی امام  متولد میشود جبرییل فرود آید و به  پیغمبر ابلاغ کند که اراده حق تعالی بر آن است که او را حسین بنامی(منتهی الامال، ذکر تاریخ چهارده معصوم، ص 392).

 جیرییل نیز مانند پیامبر از سرنو شت محتوم حسین آگاه بود. این اراده الهی بود. آنها بدان آگاهی داشتند که حسین را خداوند برای شهادت برگزیده است. روایات  بسیاری  ست مبنی برگریستن پیامبر بر شهادت حسین هنگامیکه حسین گام بعرصه وجود نهاد. امام حسین بالا و برتر ازانسان است. او فرشته شهادت است. او ساخته شده از نور الهی است. تاسوعا، خاموشی نور الهی ست. عاشورا پایان خوبی و رحمت الهی است. حتی اگر ولایت بحکومت رسد. مرگ حسین آغاز دوران غم و اندوه است و سیاهی و تاریکی . مرگ او مرگ یک موجود مقدس است و الهی  نه انسانی عادی.

 بر این اسطوره است که جامعه، از زیر تا زبر، از پائین تا بالا ، از دارا و ندار، از قوی و ضعیف، اشک میریزند. آنچه آنان را غمگین و اندو هناک میکند و بهم پیوند میزند، احساس عجز و ناتوانیست در برابر مرگ نور و رحمت الهی. کیست که توان کسب فضائل و خصائل امام حسین را در خود جوید. چگونه ممکن شود از انسانی زمینی نا پاک و آلوده آن برآید که از امام حسین بر آمده است.  برخلاف امام که تلخی مرگ را بر زندگی تحت ستم ترجیح دهد، عزادار، زندگی را دوست دارد و برای ماندن و بقا و بهتر زیستن تلاش کند. این دلبستگی بزندگی حتی در دوران تاریکی و سیاهی، در دوران استبداد و ستمگری، او را لبریز از گناه کند. بار این گناه را اسطوره سازان و صحنه آفرینان درد و رنج و محنت، - با مداحی و ثنا و ستایش امام بعنوان یک فرشته الهی- چنان سنگین سازند که توان اعتراف به دون همتی و پستی  را از آدمی سلب سازد. تنها با خود آزاری و خود ستیزی، شیون و گریه و زاری در مرگ امام است که میتوان انتظار رحمت الهی را داشت. روایت از حضرت صادق است که:

هرکه شعری در مرثیه ی حضرت حسین(ع) بخواندو پنجاه کس را بگریاندذ بهشت او را واجب گردد. و هرکه سی کس را بگریاند بهشت او را واجب گردد. و هرکه  بیست کس را، و هرکه ده کس را و هرکه پنج کس راو هرکه یک کس را بگریاند، بهشت او را واجب گردد. و هرکه مرثیه بخواند و خود بگرید بهشت او را واجب گردد. و هرکه مرثیه بخواند و خود بگرید بهشت او را واجب گردد. و هرکه او را گریه نیاید، پس تباکی کند بهشت او را واجب گردد. (منتهی الامال ص404)

از آغاز محرم، صحنه آفرینان درد و رنج و محنت، روضه خوانان و مداحان، واعظین و خطبه خوانان، مصائب امام گویند، یک به یک و جزئیات بخون غلتیدن یک و یا چند تن از هفتاد دو تن، بویژه دو فرزند امام حسین، اصغر و اکبر به شرح و یا با آوایی حزن برانگیز، شور و غوغا در دلها برپا کنند. احساسات را چنان برانگیزانند که سوکواران خاک بسرخود ریزند، پیکر خود را زخمین و خونین سازند و صحنه های دردآلود و درد انگیز بوجود آورند. اعتراف بگناه در مذهب کاتولیک فردیست در خلوت واقع شود و در حضور پدر روحانی. در مذهب شیعه بشکل فستیوال درد است و غم و اندوه، اشک ریزی و سوکواری جمعی است و اجتماعی. در این فستیوال آنچه امامپرستان را در کنترل خود در آرد، احساس است و عواطف انسانی.  چون راه حسین یک راه الهی است نه یک راه انسانی. ناتوان در پیمودن این راه همراه است با احساس شرمندگی. عزاداری را نباید فرصتی برای گشودن عقده ها دانست، بلکه باید آنرا یک اعتراف بگناه جمعی تلقی نمود که شکل فستیوال بخود گیرد. در این فستیوال بازار روضه خوانها و خطبه گویان و واعظان، نوح خوانان و مرثیه سرایان رونق گیرد. همه فعالیتها و جنب و جوشها در جامعه شکل نمایشی بخود گیرد و همه چیز تماشائی شود:  پرچمهای رنگین، علامات تزئینی،  دسته های مرتب و منظم سینه زنی و زنجیر زنی همراه موزیک سنج و دهل و نوحه خوانی، انواع و اقسام تعزیه گردانی، در خاتمه طعامهای مجلل و خوشبو و  اشتها آور، همه هم تماشائیست، هم عزاداری.

آنچه حائز اهمیت است اینست که این فستیوال درد و رنج همچون تیغی دولبه است. هم میتواند مورد بهره برداری قدرت قرار گیرد و هم علیه قدرت بکار گرفته شود. اما ماهیت اسطوره ای واقعه کربلا تغییری نکند. در دوران حکومت شاهان حداقل از دوران آل بویه بعد یا بیش از یکهزار سال، برگزاری فستیوالهای غم و اندوه برگزار گردیده اند صرفنظر از ماهیت ستمگرانه قدرت. هماکنون که در راس  صحنه آفرینان حرفه ای  آیت الله ها بقدرت رسیده اند، بیش از همیشه ساختار قدرت نیازمند است بر برگزاری هرچه باشکوه تر این فستیوالهای درد و رنج و محنت.

خداوند خامنه ای، جانشین امام در زمان غیبت،  نیازمندی ساختار قدرت به تداوم آفرینش صحنه های درد و رنج و محنت اشاره و تاکید دارد که:

 روضه خوانی وذکر مصیبت نه تنها منسوخ در جامعه نیست، بلکه لازم است و یاد امام حسین (ع) و ذکر مصیبت و بیان فضایل آن بزرگوار – چه بصورت روضه خوانی و چه به شکل مراسم عزاداری گوناگون- باید بشکل رایج و معمول و گریه آور وعاطفه براانگیز وتکان دهنده دلها، در بین مردم ما باشد و از آنچه که هست، قویتر هم بشود (20/4/70،  بنقل از کارگزاران، یازدهم بهمن 1385).

حضرت ولی فقیه بخوبی میداند که حرفه اسطوره سازی بر اساس شور و احساس و عاطفه است که میتواند تداوم یابد. در نتیجه امام حسین هرگز نمیتواند صورت انسانی بخود گیرد. چگونه توانی قرنها در سوک انسانی زمینی و خاکی، خود بیازاری و مجروح سازی و غبار غم واندوه برچهره خود پاشی. بقا و تداوم حرفه اسطوره سازی نیازمند غلیان شور و احساس است، نه فعال سازی عقل و اندیشه. عاشورا،  اسطوره ایست که دریافت آن تنها از راه احساس است که میسر گردد، نه از راه عقل و خرد و چند و چون و چرا. زیرا که امام حسین و عاشورا در ما نهادین است و انتقالی از یک نسل به نسل دیگر. که امام یک موجود ماورایی ست. روشن است که کردار و گفتار امام و یا امامان را که نتوان در ترازوی عقل انسانی وزن کرد و سنجید. اراده الهی برآن بوده است که از میان دوازده امام فقط یکی را برای شهادت در میدان نبرد برگزیند و یازده امام دیگر را بمدارا و مصالحه با قدرت وادارد. البته امام علی نیز به دست یک ضارب نه در میدان جنگ بلکه هنگام نماز. شهادت دیگر امامان از جمله امام دوم سراسر ظن و تردید است. روشن است که هرچه کندی عقل وخرد عمیقتر، شور و احساسات شدیدتر، و در نتیجه بهره برداری از آن بسود ثروت و قدرت بیشتر، نیز تحمل واقعیت و مقاومت ضعیفتر. تعصب و نابینایی نهادینه، بسنر استبداد مضاعف دین و قدرت است.

برای این نوشته از منابع زیر بهره گرفته شده است.
1. .امام شناسی، تالیف حضرت علامه آیت اله سید محمد حسین حسینی طهرانی انتشارات حکمت.
2. منتهی الآمال، ذکر تاریخ چهارده معصوم، تالیف ثعت المحدثین مرحوم حاج شیخ عباس قمی، ویراسته ی کاظم عابدینی مطلق، مؤسسه پخش کامکار.
3. اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، حمید عنایت، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، انتشارات خوارزمی.

۱۳۹۳ آبان ۹, جمعه

جنایتکار کیست؟


حکومت آیت الله ها،ارتباط بر قرار کردن بین جنایت اسید پاشی زنجیره ای  و آنچه "بد حجابی " میخواند و با حکم قرآنی "امر به معروف و نهی از منکر، ممنوع و قدغن ساخت. حجت الاسلام علی یونسی مشاور رئیس جمهور، حسن روحانی، ربط دادن این با آن را " "اقدامی علیه امنیت ملی " خواند؟ یعنی که جرمی بس بسیار سنگین. البته که باید چنین تهدید هایی را جدی گرفت، چون در حکومت اسلامی خشونت مقدس است بویژه علیه کسی بکار گرفته شود که مرتکب منکر شده باشد. حال انکه مجرمان اسید پاشی زنجیره ای، آن آیت الله ها، از جمله ولی فقیه هستند که آمران به معروف و ناهیان از منکراند؟ چگونه میتوان این حقیقت را انکار کرد که احکام قرانی همچون "امر به معروف و نهی از منیکر" وقتی در زمان کنونی، و همانگونه از آن بهره براداری شود که در 1400 پیش از این برای اشاعه آئین اسلام بکار گرفته میشده است، پیاده سازی نمود به چیزی جز "جنایت. " ختم نمیشود. امروز بیش از همیشه روشن تر گردیده است که جنایتکاران این جامعه، آنهای ی هستند که لباس زهد و تقدس به تن دارند و از سر تقدس و تعهد است که دست به جنایت میزنند. اینبار همچون دفعات گذشته، نیز سعی میکنند دست های آلوده به جنایت شان را پنهان سازند. بی حهت نیست نیروی قهار انتظامی حکومت اسلامی هنوز در پی جنایتکار است. شاید هنوز می اندیشند که چه داستانی را بر سازند که رد پایی از خود بجای نگذارند. روشن است به سرکوب و تهدید وخاموش سازی کسانی میپردازند که انگشت بسوی رابطه ای نشانه روند که مثل خورسید میدرخشد، رابطه احکام قرآنی و جنایت اسید پاشی زنجیره و اعدام متهمی که در دادگاهای نظام،  پشت درهای بسته، بدون وکیل و دفاعیه ای، در سکوت دفن گردید؟
خبر گزاری مهر نقل میکنند که آیت الله احمد خاتمی، گفته است که موضوع اسيدپاشی جنايتی فردی و اجتماعی است. در نتیجه از  قوه قضائيه خواسته است رسانه‌هايی را که بی‌دليل اين جنايت را منتسب به امر به معروف و نهی از منکر کردند تحت تعقيب قانونی قرار دهد.
 یعنی اگر کسی و یا کسانی با دلیل و برهان اسید پاشی زنجیره ای  را به امر به معروف و نهی از منکر نسبت دهد/دهند، مورد پیگرد قانونی قرار نمیگیرد؟ در چنین شرایطی میتوان از شما سوال کرد که منظور تان چیست وقتی به آنهایی که به شما گوش فرامیدهند میگویید که :
دیگر با کار فرهنگی نمی توان جلوی بدحجابی در جامعه را گرفت و فکر می کنم برای حل این مسئله باید خون های پاکی ریخته شود تا این معضل از جامعه ما ریشه کن شود.
آیا در اینجا شما از منکر سخن نمیرانید؟ مگر "بد حجابی " از منظر شما و تمام همردیفان حوزه ای و غیر حوزه ای شما منکر محسوب نمیشود؟ مگر نه اینکه فرض را بر این گذاشته اید که در 36 سال گذشته کارهای فرهنگی برای ریشه کن ساختن منکر      بد حجابی، نتیجه ای نداده است- البته اگر تعقیب و دستگیری و توهین و تحقیر  و ارشاد و جریمه و اخذ امضای توبه را کار فرهنگی بدانیم. یعنی که پس از گذشت این دوران طولانی، منکر بد حجابی نه تنها از بین نرفته است بلکه به چنان وخامتی دچار شده است که بنظر شما باید پای آن "خون های پاک ریخته شود،" یعنی خون چند نفر بی گناه. آیا میشود خون پاک انسانی را ریخت و دستها آلوده به جنایت نشوند؟ آبا بد حجابی از آن نوع منکراتی ست که برای ریشه کن ساختن آن باید خون ریخت؟ اگر خون پاک چند نفر بی گناه هم ریختید منکر بدحجابی از بد و بدتر ، بسی بسیار بدتر گردید، آنگاه باید دست به قتل عام بزنید و صحرای محشر بپا نمایید.
 فرض که آقای خاتمی، همچون امام علی و خلیفه عمر، سرداران اسلام، شمشیر نمیکشد و گردن کسی که مرتکب "منکر " مشود، از تن جدا نمیسازد. ولی آقای خاتمی خوب میداند نابینایان و فرومایه گان بسیارند که حاضرند خون پاک چند نفر را بریزند که ریخته اند. آقای خاتمی در جمع طلاب قم از ریختن خون پاک چند نفر سخن به میآن میآورد، بدون آنکه احساس کند که دستهایش به جنایت آلوده میشود. هم اکنون  شمشیر شریعت نیز بدست دارد، بدلخواه  بر گردن هر کسی که بخواهد فرو آورد و او را خاموش سازد.
 بنابراین، سکوت موجود از سر ترس و وحشت است، ترس دستگیری و بازجویی، ترس شکنجه و تجاوز و تر س سر نوشت نامعلوم. با این وجود، دیگر نمیتوان دامن دین اسلام را پاک و مطهر نگاهداشت. حقیقت این است که در ایران این یک رژیم  سیاسی نیست که فرو میریزد بلکه این ساختار دین است که رو به تباهی نهاده است. اگر دست دین را، دینی که ذاتا سیاسی ست در جنایت اسید پاشی و اعدام ریحانه جباری نبینیم، باید دچار نا بینایی باشیم.  
 اگر بیماری منکری همچون حجاب با ریختن خون پاک چند نفر بی گناه سر انجام ریشه کن خواهد گردید، امر به معروف نیست، چه چیزی میتواند باشد؟ مگر اینجا شما، آقای خاتمی، دست به نهی از منکر نمیزنید. شما اگر اینجا ادعا بکنید که آنچه میگویید چیزی ست بسی بسیار متفاوت از حکم قرآن، امر به معروف و نهی از منکر  و اصلا نیت جنین کنشی را در سر نداشته اید، بنا بر فتوای، آیت الله عبدلاحسین دستغیب "فاسق " محسوب میشوید. وی در جمع بندی از آیاتی که در قرآن در باره امر به معروف و نهی از منکر صادر شده است میگوید:
از این آیات شریف بخوبی دانسته میشود که ترک امر به معروف و نهی از منر از گناهانی است که در قرآن مجید بر آن وعده عذاب داده شده و ترک کننده نهی از منکر با بجا آورنده آن در استحقاق عذاب برابرند زیرا  اگر فاعل منکر حرامی بجآورده؛ ترک کننده نهی از او هم واجب الهی که نهی از منکرات است ترک کرده و فاسق شده است( گناهان کبیره ص339).
تردیدی نیست که شما نمیخواهید فاسق شناخته شوید. در چنین صورتی سخن شما دارای ماهیتی ست جایتکارانه. چرا که مبارزه با آنچه منکر میدانید به چیزی جز ارتکاب جنایت ختم نمیشود. مضاف بر این بنا بر قول آیت الله دستغیب، امر به معروف و نهی از منکر از واجبات الهی ست. کوتاهی در انجام آن جزو گناهان "کبیره، "  و یا گناهان غیر قابل بخشایش بشمار میرود. کدام طلبه ای میتواند نام طلبه بر خود نهد و به این حکم قرآنی عمل نکند. البته مجتهد دستغیب  مراتبی نیز برای نهی از منکر قائل میشود، مرتبه اول(نقل بمضمون) ناهی از منکر باید "کراهت " خود را آشکار سازد و اگر با او سخن میگوید "روی خود ترش" کند و یا از او بر گرداند.  در مرتبه دوم با فاعل منکر باید با درشتی سخن گت، البته نه ناگهانی بلکه در آغاز بنرمی. در مرتبه سوم است که "خشونت " وسیله ای برای نهی از منکر تجویز میشود. و ی میگوید:
در صورتیکه انکار بزبان اثر نمیکندانکار بدست است خواه به زدن خواه گوشمالی دادن یا غیر آن باشد و تا اثر کردنالبته در ادامه میافزاید که سخت زدن بشرطی که تاثیر داشته باشد مانعی ندارد.
بنظر میرسد که اقای خاتمی خود را در مرتبه سوم می بیند که ریختن خون پاک چند نفر را برای  بر کندن منکر از بیخ و بن لازم میداند. روشن است که احمد خاتمی تنها نیست که گفتمان زن ستیزی را دامن میزند و خشونت علیه زنان رت پیوسته تنها راه شفای بیماری بد حجابی میداند. امام جمعه اصفهان، سید یوسف طباطبایی نژد، در کنار دیگر همردیفان خود یکی دیگر از زن ستیزان شهیر است که جنایت اسید پاشی زنجیره ای را در اصل بر انگیخته است. وی بر فراز منبر خطبه میگوید:
مسئلهٔ حجاب دیگر از حد تذکر گذشته است و، برای مقابله با بدحجابی، باید چوب تر را بالا برد و از نیروی قهریه استفاده کرد.
آیا این مرتبه سومی نیست که آیت الله دستغیب از آن سخن میراند. دیگر کاسه صبر لبریز گردیده و دوران نرمش بپایان رسیده است. هم اکنون باید عملا اقدام نمود "بالا بردن چوب تر،" " استفاده از نیروی قهریه" برای "مقابله با بد حجابی " اگر امر به معروف و نهی از منکر نیست چیست؟ اکر برای بر انداختن منکر بد حجابی توصیه به خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی نیست، چه میتواند باشد؟ آیا بالا بردن چوب تر و بکار گیری نیروی قهریه فراخونی بسوی ملاطفت و مهربانی ست؟ در هر کجای دیگری از جهان امام جمعه اصفهان را بعنوان متهم در جه اول بدادگاه میکشاندند.
مسئله آن است که آیت الله ها و حجت الاسلام های حاکم برهبری ولی فقیه، به مردم همچون کودکی نادان و کم فهم مینگرند. نگاه آنها بازتابی ست از نگاه الله، خداوند یکتاو یگانه به انسان در کتاب قرآن. الله احکامی که در کتاب مقدس خود صادر میکند برای انسانهایی ست که نه فهمی از خود دارند، نه از جهانی که در آن میزیید. هنوز نه طبیعت و قوانینی که بر تو حاکم است مورد شناسایی قرار داده و نه نیروهای طبیعت را مهار و بر آنها سلطه افکنده است و نه به ماهیت روابط اجتماعی، وقوفی دارد. احکامی که الله به رسول خود مخابره میکند برای مردمی است معصوم، بی زبان، ساده که در شرایطی زندگی میکرده اند بس بسیار ابتدایی و وابسته به بک سامان قبیله ای، یکی از بدوی ترین نوع زندکی اجتماعی. یعنی که الله در خور مردمی که از آنان شناسایی داشته و به رسم و رسوم و از همه مهمتر به زبان آنان آگاهی داشته است، احکام صادر نموده است، نه برای انسان که از بردگی و رعیتی رها یافته گام در قلمرو "ازادی " گذارده  و با ابزار خرد بر نیروی طبیعت سلطه آنداخته و با علم و تکنولوژی جهان را دگر گون ساخته است. احکام قرآن برای انسانی مستقل و آزاد و خود گردان، چیزی نیست مگر نزول به سطح حیوان. احکام قرآن برای انسانهایی صادر شده است که از حق و حقوق انسانی خود بویی نبرده بودند. الله در کتاب خود به انسان بعنوان "بنده " مینگرد، بنده ای که برای تسلیم به اراده واطاعت از فرامین خود آفریده است، مفاهیمی محوری در کلام الله و هم چنینی در "اخبار " و "رویات."
اگر الله انسان را خرد ورز و، رها یافته و آزاد و مستقل مینگریست، نه نیازی به صدور حکمی مثل "امر به معروف و نهی از منکر" داشت و نه به حکم تهوع آوری مثل، حکم "قصاص، " حکمی که "دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه،" جواد لاریجانی، یکی دیگر از اعضای خانواده تف لیس ولایت، "حکم نورانی قرآن " میخواند. چرا که قصاص دست قدرت را از دخالت در امور خصوصی و محرمانه قاتل و مقتول کوتاه میکند. چقدر انسانی، بیان بهترین و برترین احساسات و عواطف انسانی، خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی. این است پر ارزشترین ارشی که جنایتکارانی که بر ما حکومت میکنند بدان ایمان دارند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
firoznodjomi.com
firoznodjomi.blogpost .com

۱۳۹۳ آبان ۲, جمعه

«امر به معروف با اسید نمیشه»


رژیم آیت الله ها بخوبی آگاه ست که نمیتواند دستهای خود را که آلوده به جنایت "اسید پاشی"است، بسادگی بشوید. چه انکار را سودی نیست: اسید پاشی  در ارتباط با "بد حجابی" و عملی ساختن یک وظیفه الهی "امر به معروف و نهی از منکر،" بوقوع پیوسته است. که یک کنش دینی – سیاسی ست، یعنی یک کنشر اسلامی ست. زیرا که در 35 سال گذشته حکومت اسلامی توانسته است مخالفین و دگر اندیشان را به سکوت و خاموشی بکشاند، رام و مطیع سازد و همچون چوپانی به گله چرانی بپردازد. اما، نظام ولایت با تمام اقتدار بیکرانی که در نتیجه خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی بدست آورده است، در مهار ساختن زنان، بویژه "زن امروز،" دانا و توانا، مستقل و خود گردان، شکست خورده است. 35 بگیر و ببند، تنبیه و مجازات، توهین و خوار سازی، گشت های ارشادی، بکارگیری نیروهای انتظامی و بسیجی، نتوانسته است حجابی که مطابق معیارهای "اسلام ناب محمدی " باشد، بر زنان امروز، تحمیل کنند. یعنی حجابی که بتواند اندام زن را از سر تا پا بپوشاند، همچون آنچه خود "حجاب برتر " میدانند، چادری سیاه و گسترده. البته که نمونه هایی از این زنان، زنانی که چادر سیاه را سفت و سخت روی سر خود نگه میدارند به مراتب فوقانی قدرت هم رسیده اند. مثل خانم افخمی، سخنگوی دولت، سراسر غرور و تبختر، در حالیکه پیچه را محکم چسبیده به سوالات خبرنگاران پاسخ میدهد. و نمونه بارز خانمی که بطور کامل خود را تسلیم قواعد و قوانین شریعت نموده و بواسطه اطاعت و فرمانبری به مراتب فوقانی قدرت هم رسیده است. صلاحیت شغلی در اینجا اصلا مطرح نیست. چرا که ظهور خانم افخمی در مرتبه ای بلند، خود نشانی ست بر بر نرمخویی حکومت اسلامی و احترام و شان شامخی که اسلام فقاهتی برای زن قائل است.
این بدان معناست، که حکومت اسلامی به هر ترفندی دست زده است که از زنان ایران، زنانی بسازد در الگوی خانم افخمی و دیگر خانم هایی در همین ردیف که حتی به وزارت هم رسیده اند، سخت شکست خورده است. از آغازین ترین لحظات صعود به مسند قدرت، نظام ولایت با زن امروز دشمنی ورزیده است. ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، حق گزینش پوشش را از آنان صلب کرده است. پیوسته زنانی که نتوانسته اند و یا نخواسته اند حجاب شان را در تطابق با حجابی که فقها و علما می پسندند، در آور ند بر آنها برچسب زنان "بد حجاب " زده اند.
در نتیجه، 35 سال است که نظام ولایت زنان بد حجاب را مانع بزرگی در اسلامیزه کرده جامعه دیده اند. زنان بدحجاب، عامل رواج فرهنگ غربی نیز شمرده میشوند. الگوی آنها نه خانم افخمی بلکه زنان غربی، البته نه زنانی مثل مارگرت تاچر، یا هلیری کلینتون و یا پاور، نماینده آمریکا در سازمان بین المل، که نه چهره میپوشانند و نه از آرایش و پالایش اجتناب میورزند و نه برآمدگیها و برجستگی تن خود را پوشانده اند، بلکه تمام زنهای دیگر غربی که خود تنها مسئول  برگزیدن پوشش خود هستند. حال بعضا خود را زیبا می بینند و لزومی در پنهان ساختن آن نمیبیند. اما، بی حجابی زنان نه تنها نظم جامعه غربی و یا شرقی، اروپایی و یا آسیایی و آفریقایی را  را بهم نریخته است و مردان را بعصیان و هرج و مرج نکشانده است، بلکه بسلامت و همبستگی جامعه پیوسته خدمت کرده است. یکی از دلایل مهم پیشرفت تمدن غربی شرکت روز افزون زنان در جامعه و مبارزه ی طولانی و ادامه داری است که زنان بدان دست زده اند. آری غربیها زیبایی ها را پنهان نمیکنند بلکه همواره در پی کشف زیبایی آنند، پدیده ای که در منظر فقها به کفر و گناه منجر میشود. حضرت ولایت فقیه و بعدا تمامی آیت الله ها و فقهای، چه عمامه ای چه کلاهی، پیوسته خواسته اند که زنان ایرانی به زنان غربی نگاه نکنند. در آن دیار، در نظرآنان، از زنان برای فرو نشاندن شهوت جنسی و بهره وری استفاده میشود. چنانکه گویی پیامبر اسلام زن را برای چیز دیگری جز اطفای آتش شهوت جنسی خود خواسته است. حکومت اسلامی میخواهد که زنان ایرانی از فاطمه زهرا، همسر امام علی و فرزند پیامبر الگو بگیرند. یعنی توی خانه بنشینند و فرزندانی همچون حسن و حسین در دامان خود پرورش دهند. البته که هنوز وظیفه اطفای شهوت همسرانشان، حتی در کنار همسران دیگر مرد، از وظایف اصلی زنان بشمار میرود. هیچ زن امروزی به چنین اسارتی تن نمیدهند.
نه اینکه زنان زیر بار حجاب نرفته اند،. مقاومت جمعی آنان در برابر حجاب اجباری در آغاز آنقلاب خیلی سریع در هم شکسته شد. حجاب اجباری شد و چون و چرا ناپذیر و زیربنای نظم و انضباط شریعت اسلام در جامعه گردید. اما زنان حجاب  را به میل خود تعریف و تعین کردند. در ساخت و ساز آن بیشتر دست بردند و آنرا بطور روز افزونی دین زدایی نموده و بوسیله ای تبدیل نمودند در خدمت زیبا سازی. تصاویری که از ندا آقا سلطان، که بجرم زیبایی از پا درآمد، بجا مانده  با حجاب اسلامی که حاکی از استفاده حجاب بنفع برجسته ساختن اجزای زیبای چهره است، بی جهت نیست که او در خون خود غلتید.  چون جمهوری اسلامی نه تنها دشمن آشتی ناپذیر آزادی ست بلکه با زیبایی نیز به هیچوجه سر آشتی ندارد. زیبایی در اسلام یعنی سیاهی، تاریکی، تیرگی، ترک دنیای مادی و گریز از زیبایی زمینی. تمام آنچه مادی  ست باید تخریب و به ویرانی کشید، بویژه "زیبایی" که میدرخشد و چشم پاک مقدسین را آلوده میکند. اسید پاشی را باید کوششی دانست در پاک نگاهداشت چشم مومنین، در خفته نگاهداشتن غرایز انسانی که چشم دیدن زیبایی را ندارد. از آن می هراسد و میگریزد. لذا دست به تخریب آن میزند. اسید پاشی فراخوان زنان است به تسلیم و اطاعت به دست بردشتن از بدحجابی و هنجار شکنی از جمله رانندگی.
ترس و وحشت از زیبایی بیش از هر کس دیگری در فرد مقدس و مومن ظاهر میشود. چون زیبایی احساس لذت را در انسان بر میانگیزد، وسوسه ای که باید از آن پرهیز کرد و در خود خاموش ساخت. البته پیامبر اسلام را باید از این امر مستثنی ساخت. او رسول الله بود و همه ی پدیده های زیبا و شیرین بر او حلال شده بود و او نیز خود را از این نعمت سیراب مینمود. با این وجود علما و فقهای بزرگ بعید به نظر میرسد که به چهره همسرشان نگاه کرده باشند هنگام عقد و نکاح. آنها با همسرانشان همآغوش نمیشوند که تن را از رنج نجات دهند و با لذت بخشیدن بدان روح و روان را به آرامش بنشانند. مجتهد برای رضای و خشنودی و بنا بر اراده الله با زن خود همآغوش میشود. زن را برای خاموش نگاهداستن غریزه لذت جویی، نه برای لذت، میخواهد. همآغوشی با همسر  البته یک وظیفه شرعی ست. در حالیکه در مسیحت کاتولیکی خدمت به خدا لازمه اش چشم بستن بر روی لذت جنسی است حتی از طریق مشروع و ازدواج.
 زنان، اما، حجاب اسلامی را بنا بر نیازی های زیبایی تغییر داند، مانتوها پیوسته تنگ و کوتاه تر و روسری ها قیطانی تر گردید. یعنی رخ ها با آلایش و پالایش بیشر از زیر حجاب همچون ماه از زیر ابر های تیره درخشیدن گرفت. قوزک پا و برآمدیگیها و برجستگی های بدنها، بیشتر آشکار شئ، تا آنجا که کار به "ساپورت پوشی " کشید، کنشی که تمام مرزهای حجاب وعفاف و هنجارهای اخلاقی را در منظر دشمنان زیبایی، جامعه مجتهدین و روحانیون، متلاشی میساخت. چرا که عنوان میکردند که ساپورت پوشی حتی تحریک آمیز تر است از بدن عریان زن.  نمایندگان مجلس از جمله، علی مطهری، فرزند طراح اصلی حکومت اسلامی، مرتضی مطهری، در مجلس شورای اسلامی فریاد بر آورد که بنگرید به این ویدیو(ویدیویی که از زنان ساپورت پوش تهیه شده بود) و با چشمان خود نظاره کنید که چگونه "ساپورت پوشان " فضای جامعه را آلوده و تحریک کننده ساخته اند. حرف فرزند معمار انقلاب، نماینده مجلس شورای ولایت، آن است که چرا دولت دست به تدبیر شدیدتری نمیزند. مثلا ساپورت پوشان را جلب و تنبیه و مجازات نمیکند. چرا که چشمان علی مطهری ناتوان است از دیدن زیبایی ها و خمیدگی ها و برآمدگی های طبیعی تبلور یافته در تن و جسم انسان بویژه زنان. احتمالا او ترجیح میدهد که بدن ساپورت پوش زیر شلاق  سیاه و کبود و زخمین گردد تا هرگز چشمانش به ساق پای زن ساپورت پوشی نیفتد. آیا بهش از این میتوان به قهقرا غلتید؟ ترس از زیبایی در نتیجه چشمها را نا بینا نموده و در را بروی جنایت میگشاید.
اما دشمنی نظام ولایت با زیبایی و مظهر آن زن، همیشه با تغییر آب و هوای جوی، سیاسی و دیپلماسی در حال نوسان بوده است. در ماه های اخیر، حمله به بد حجابی بیش از همیشه شدت یافته است هر چه بیشتر تشدید یافت. چرا که بدرستی دریافتند که زنان عملا حجاب را اسلام زدایی نموده و آنرا در خدمت برجسته سازی زیبایی های خود گرفته اند. حجاب دارند اما اسلامی نیست، برغم سخت گیریها و بگیر و ببند ها.. راهکار بر اندختن بدحجابی را در حکم قرآنی "امر به معروف و نهی از منکر " یافتند. بی درنگ انصار حزب الله اعلام نمود که 4000 موتور سوار آماده برای ماموریت در اختیار دارد که بزودی به خیابان ها گسیل داده میشوند.
 لازم به یاد آوری ست شکل کفایی و یا عینی امر به معروف و نهی از منکر هنوز موضوعی است مورد بحث و گفتگوی علما و فقها و نطری قاطع در باره آن صادر نشده است، اما، خداوند خامنه ای به بحث حوزه ای در باره شرایط آمر معروف و ناهی منکر، خاتمه داد و آنرا در سخنرانی اخیرش وطیفه همه مسلمانان (امت) دانست. یعنی هرکسی میتواند به بد حجاب نزدیک بشود و او را به صراط مستقیم هدایت کند. معلوم نیست که در صورت امتناع و مقاومت در برابر پذیرفتن معروف چه خواهد شد. در این زمان برای اینکه بتوان بدحجابی را بطور کلی ریشه کن ساخت مجلس شورای ولایت نیز در ناپدید ساختن زیبایی در جامعه وارد عمل گردید و درحمایت از "آمران به معروف و ناهیان از منکر،" لایحه ای به تصویب مجلس رساند، لایحه ای که اساسا زیبایی ستیز و زن ستیزمیباشد.  اگرچه بعدا بدان بک اصلاحیه اضافه گردید که عواقب ناگوار آنرا کمی کاهش دهد با این وجود، حکم خدا را بر جامعه ای جاری ساخت که ضرورتا به زیبایی ارزش مینهد.
 اگر انسان نتواند زیباییهای وجود خود را شناسایی و ستایش کند، چگونه میتواند از زیباییهای دیگر لذت برد. در قاموس اسلام البته زیبا و ستودنی آن است که بتوانی گردن کافر را با یک ضربه از تن جداسازی. جهاد وظیفه است و "شهادت" پر از زیبایی. هرچه که آغشته بخون است زیبایی است. داعشی ها وقتی سر یک انسان را از تن مثل یک گوسفند جدا میسازدند، آنرا زیبا می پندارند. زیبا آنچیزی ست که مورد تایید و تصدیق الله است. بهمین دلیل، جنایت خود را در سانه های اینترنتی منتشر میسازند، تا جهان بداند که کشتار در راه الله زیباترین است.
این بدان معناست که زمینه های اسید پاشی، نه بعنوان تهی ساختن سر خوردگی های شخص، نا کامی در نرد عشق، همچنانکه در زمانها ی مختلف و جوامع دیگر بوقوع پیوسته است، بلکه اسید پاشی بعنوان یک وطیفه دینی، یعنی امر به معروف و نهی از منکر، دیر زمانی ست که در حال ساختن بوده است.  یعنی هم چنانکه یک داعشی برای رضای شخصی گردن کسی را نمیزند، اسید پاش هم بوظیفه الهی خود عمل میکند. اسید پاش خود فاقد بینایی ست تعصب چشمان او را نابینا ساخته است، او را ناتوان از دیدن زیبایی ها کرده است. ترس و هراس از زیبایی، از وسوسه لذت، دست به تخریب آن میزند. او عمل خود را ضروری برای یک جامعه شریعت محور، جامعه ایکه زیبایی ها بزیر زمین فرو روند. بنابراین، اسید پاش به فراخوانی پاسخ میدهد که از منبر مقدس خطبه خوانی امام جمعه اصفهان، یوسف طباطبایی به گوشش رسیده است. وی وضع حجاب را آنقدر ناگوار و خطرناک میبیند که میگوید:
مسئله حجاب دیگر از حد تذکر گذشته است و برای مقابله با بد حجابی باید چوب تر را بالا برد و از نیروی قهریه استفاده کرد.
با وجود چنین فتوای روشن و صریحی، بدرستی روشن نیست که چرا نیروهای انتظامی، پس از سه هفته بی اعتنایی به جنایت "اسید پاشی " که در کنار گوش شان اتفاق میافتاد، پیوسته اصرار داشته و دارند که اسید پاشی در ارتباط با بدحجابی صورت نگرفته است، برغم شهادت قربانیان این جنایت که شنیده اند جنایتکاران اعتراف کرده اند که هدف شان "مقابله با بد حجابی " بوده است. چنانکه نادرند کسانی که تعصب و تصلب نا بینایشان ساخته است. بگونه ای فرماندهان در باره جنایت اسید پاشی سخن میگفتند، بخوبی روشن بود که آنها خود از نابینایان و تف لیس نظام ولایت اند.  آیا اگر فرمان "بالا بردن چوب تر" و استفاده از "نیروی قهریه" فراخوانی بسوی خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی نیست، فرا خوانی ست بسوی رحمت و عطوفت اسلامی؟ چه میشد اگر چنین فراخوانی از بی بی سی و یا صدای آمریکا و یا اسرائیل پخش میشد؟   
 حتی رئیس پلیس کشور، اسماعیل احمدی مقدم، مجتهدی که لباس پلیس بر تن کرده است با خونسردی تاکید میکند که  اسید پاشی های اخیر در رابطه با مبارزه با بد حجابی نبوده، است، این روایات کذب و مغرضانه بر ساخته رسانه های دشمن است. بیچاره مردم کشور ما که باید به این حافظان جان شهروندان اعتماد کنند. امامان جمعه و دیگر تف لیسان ولایت بریاست حسین شریعتمداری، بازجوی سعیدی سیرجانی، مدیر ارگان بیت رهبری،روزنامه کیهان، اسید پاشی را کنشی ضد انقلاب، پرورده دست امریکا و اسرائیل میخوانند که قصد مخدوش کردن انقلاب اسلامی و آلوده ساختن چهره رئوف حکومت اسلامی به خشونت و بیرحمی و انتقام سانی را دارند ، چنانکه گویی حکومت اسلامی  در این 35 سال گذشته نماد رحمت و رحمان بوده است، نه مخالفین را به خاک و خون کشیده و قتل عام نموده است و نه در معابر عمومی انسانی را روزانه به دار مجازات آویخته است. بلحاظ خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی، حکومت ولایت را در واقع باید پدر مشروع دولت اسلامی عراق و شام دانست. هم اکنون نیز بلحاظ اجرای احکام شریعت، بویژه حکم قرآنی "امر به معروف و نهی از منکر" قصد سبقت از آنان را دارد. تفاوتی که میتوان بین داعشی های بومی و داعشی های تازی گذارد، این است که آنها قساوت خود را پنهان نمیکنند. چرا باید از کشتار کفار شرمگین بود. آنها نه تنها از تایید الله در خشونت نسبت به کفار مطمئن اند بلکه یقین دارد که وظیفه ای را بانجام رسانده است که الله بر دوش او گذارده است..
 در حالیکه ولایتمدارن تا آنجایی که بتوانند پنهان کاری میکنند و از روی زبونی و حفظ قدرت و ثروت، بیت رهبری و تمام فرمانده هان و سربازان سواره  و پیاده از جمله امامان جمعه همه دست بدست هم داده اند که بر ماهیت زن ستیز حکومت اسلامی و جنایت هول انگیز تخریب زیبایی، بر جنایت شنیع اسید پاشی بصورت زیبا رویان، پرده استتار بکشند، چنانکه گویی قابل باور است وقتی رسانه ها و پلیس  ولایت گزارش بدهند  که خانم های محجب هم قربانی اسید پاشی بوده اند. چه سند محکمی که قانونی ساختن امر به معروف و نهی از منکر میتواند  چیزی دیگری باشد جز فراخوانی بسوی تخریب زیبایی، زیبایی که مظهر آن زن است. آری، تنها زمان است که بما میگوید که "امر به معروف با اسید نمیشه.»
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi

۱۳۹۳ مهر ۲۵, جمعه


دفاع مقدس
 یا  شکست مفتصحانه؟
پس از گذشت نزدیک به سه دهه از جنگ پوچ و خسارت بار ایران و عراق، جنگ هشت ساله، جنگی که بیش از یک میلیون از دو طرف کشته بجا گذارده  و میلیاردها دلار زیان برای طرفین ببار آورده است، سر دمدارن رژیم دین، تصمیم گرفته اند با رعایت احتیاط از ماجرای چگونگی پایان جنگ  در هفته "دفاع مقدس" که در ماه گذشته برگذار گردید، پرده بر گیرند . بدین منظور میزگردی تحت عنوان "سطرهای ناخوانده جنگ " در تلویزیون ترتیب میدهند که در آن چند تن از فرماندهان سپاه پاسداران از جمله سر لشگر محسن رضایی، فرمانده کل سپاه در دوران جنگ، شرکت نموده تا به سوالات کارشناسان نظامی پاسخ بگویند. البته فرمانده کل سابق سپاه در آغاز خاطر نشان کرد که دیر زمانی بوده است که خواسته است، ما وقع پایان جنگ را فاش سازد. چرا که آنچه در واقع جنگ را بپایان میآورد و به پذیرش قطعنامه صلح 598 سازمان بین الملل و نوشیدن "جام زهر " منجر میشود،  نامه ای بوده است که رضایی با همفکری دیگر فرماندهان سپاهی در پاسخ به درخواست اکبر هاشمی، جانیشین وقت فرمانده کل قوا مبنی بر برآوردی از "امکانات مورد نیاز سپاه پاسداران برای خاتمه دادن به جنگ" نگاشته است.
اگرچه بحث تلویزیونی بدرازا کشید و بر فهم نامه ایکه چنین نقش تعین کننده را در سر نوشت جنگ بازی کرده متمرکز گردید، با این وجود  بدرستی روشن نشد که رضایی  قصد جنگیدن داشته است و یا میخواسته است از ناتوانی در ادامه جنگ، خبر دهد، حقیقت تلخی که  در لابلای زبان توکلت علی الله  و بیان نیازهای اغراق آمیز پنهان گردیده است. این است که از بیان ملزومات خاتمه جنگ بطور کلی امتناع میکند و از آنچه برای پیروزی ضروری ست سخن میراند. چه وظیفه ی دشواریست بیان حقیقت، عقب نشینی و پذیرش شکست. چه او صریحا اعلام میکند که تا پنج سال آینده، سپاه پاسداران هیچ پیروزی ای بدست نخواهند آورد. "سطری " که اینجا همچنان ناخوانده میماند این است که اگر جنگ در خدمت پیروزی و غلبه بر دشمن بوده است، چرا آنرا "دفاع مقدس" میخوانند. آیا از سر پنهان نمودن این حقیقت نبوده است که "اسلام ناب محمدی" در آغازین ترین گام های ش در صدورد انقلاب اسلامی ناکام مانده است؟
در این نامه، رضایی از برداشتن سنگی بس بسیار گرانبار سخن رانده است، که امام خمینی بدرستی فهمیده بود که علامت نزدن است. چرا که، محسن رضای در ارزیابی نیازهایی خود  خبر داده بود که اگر لشگر اسلام هفت برابر نشود و 2500 تانک و 3000 توپ و 300 هواپیمای جنگی و 300 هلیکوپتر، فراهم نشود، جنگ را نمیتوان ادامه داد. البته بعدا افزود که وی انتظار نداشته است که این تجهزات را در بازری خریداری نماید که بر روی آنها بسته است بلکه انتظار داشته است که آنرا به علم و صنعت درونی بسازند، همجنانکه آلمانها در جنگ جهانی دوم انجام دادند.  وی حتی از نیاز به اسلحه های لیزری و هسته ای نیز سخن گفته بود. اگرچه از گوشه ی دیگر دهانش میافزاید   که بدون این افزار جنگی هم هنوز میتوان جنگید، که امام بدان اشاره میکند و بدرستی میگوید:" شعاری" بیش نیست. فرمانده سپاه فکر میکرد میتواند امام را بفریبد. چه خیال باطلی.
 فرمانده سپاه در نامه خود از نیاز به لشگری سخن میراند که حتی پیمان اتلانتیک شمالی هم بلحاظ تسلیحات جنگی به پای آن هم نمیرسید. آری، فرمانده کل سپا حق داشت که از الله انتظار امداد داشته باشد، از همان فرشتگان عمامه سفیدی که در جنگ بدر به داد پیامبر اسلام سیدند و او را بر لشگر کافران پیروز کرده بودند، برای امام خمنینی نیز بزمین گسیل بدارد. و ی در بخشی از نامه اش ضمن بیان کوتاهی دولت در بر اوردن تعهدات خود، بر تسلیم به سرنوشتی که برای سپاه رقم خورده است تاکید میکند، چرا که خداوندی که "صاحب انقلاب " است برای پیروزی به جنگ خود گشایشی می آفریند. خمینی بدرستی فحوای کلام رشایی را فهمیده بود. با این وجود رضایی خاطر نشان میکند که:
 ما هیچ راه برگشتی را نه قبول داریم و نه اساسا به وجود آن مطمئن هستیم و به اجرای تعهدات دولت و مسئولین هم امیدوارم نیستم، ولی تکلیف خودمان می دانیم که بجنگیم و از آنجا که خداوند متعال صاحب انقلاب است به هر حال راهی باز خواهد شد.
آری، فرمانده کل قوا به امداد الهی چشم بسته بود، همان امدادی که پیامبر اسلام بدان دلبسته بود.
 برنامه ایکه برای"سطرهای ناخوانده " جنگ ایران و عراق ترتیب داده شده بود، دروغ هایی که به حقیقت چون چرا ناپذیر تبدیل شده اند مثل " دفاع مقدس" بخشا ناخواسته فاش گردید.  چرا که سپاه پاسداران در خاک دشمن شکست خورده بودند. در فتح قدس از راه کربلا شکست خورده بودند. یعنی که سپاه پاسداران در حمله و هجوم به سرزمین دشمن، در صدور انقلاب و براندختن حکومت بعث در عراق، شکست خورده بوده است نه در دفاع از وطن. چرا که دوران دفاع با بیرون راندن دشمن از خرمشهر در دو سال اول جنگ به پایان رسیده بود. فرمانده کل سپاه پاسداران تجهزات نظامی را برای نابودی صدام و بیرون راندن آمریکا در خلیج فارس، میخواست نه برای دفاع از سر زمین مادری. شاید وقتی دفاع "تقدس " می یابد، میشود پیروزی حق بر کفر و باطل، پیروزی  اسلام بر کفار. 
یکی از مهمترین سطر های ناخوانده جنگ این است که ادامه جنگ برای هشت سال، جنگ تهاجمی بود نه جنگ دفاعی. که جنگ برای حفظ مرز و بوم کشور پس از بیرون راندن دشمن، جنگ حق علیه کفرو باطل اغاز گردید، جنگ در راه "اسلام عزیز" و خشنود سازی الله، دوران جهاد وشهادت و فتح قدس از راه کربلا، آغاز گردیده بود، جنگی که حکومت آیت الله ها برهبری امام خمینی، فکر میکرد که مردم ساده دل ایران برای اسلام جانفشانی و تا آخرین لحظه نظام ولایت را حمایت میکنند. و چنین نیز کردند، بگردن چه جوانانی کلید طلایی بهشت را نیاویختند و آنها را روانه میدانهای مین گذاری شده  نکردند.
مضاف بر این دفاع مقدس، به معنای ریاکارنه پیشروی در خاک دشمن و ادامه جنگ برای هشت سال، بیش از 500000 کشته و صدها مجروحان روحی و جسمی بجا گذاردو میلیاد ها میلیارد تومن خسارت های جبران ناپذیر بر جامعه وارد نمود. چه کسی را میتوان مسئول چنین جنایتی خواند، هزینه آن بر پشت چه کسی سنگینی میکند؟ آیا عقل اجتهاد، چنین جنگ  پوچ و بیهوده ای را تایید میکند؟
 شاید که ادامه جنگ تا فتح قدس، تنها یک هدف ظاهری بوده است، حال آنکه هدف اصلی جنگ نهادین ساختن ارزشهای اسلامی، بویژه بنای یک جامعه جهادگر و شهید پرور بوده است. هدف بیگانه ستیزی و بر اندختن بنیان ارزشهای غربی، مصرف و تجمل و حرص و ولع و افزون خواهی، بی بند و باری و هنجار شکنی و سرکوب آنجه آنها "آزادی " مینامند، بود. جنگ در واقع ابزار پاک سازی و تارو مار ساختن مخالفین و دگراندیشان در داخل بود و بنای جامعه ای بر اساس تسلیم و اطاعت و فرمانروایی و فرمانبری. در دوران جنگ، دورانی که از سر ریاکاری "دفاع مقدس" خوانده شده بود. همه چیز در خدمت جنگ برای "اسلام عزیز" بود. در شهرهای بزرگ بر سر چهار راه های پر جمعیت حجله های مجلل برای شهیدان ناکام جنگ بر پا شده بودند. یعنی که ضرورتا غم را در زمان جنگ بر سر خیبانها ملاقات میکردی. تصاویر شهیدان و جان بازان بر در و دیوار خیبانها و بر فراز ساختمانی های بلند نقش بسته بود. نام خیابانها بنام شهیدان شد. اخیرا خاک سپاری باقیمانده شهیدان جنگ در دانشگاه ها، با اعتراض دانشجویان رو برو گردید.
در همان دوران بود که جنگ را همچون یک "برکت الهی " بر فراز منبرهای جماعت جمعه می ستودند. جنگ، جهاد و شهادت در راه الله بود. اجرای یک وظیفه الهی بود. چرا که جنگی بود برساخته دست ولی فقیه و همقطاران حوزه ایش، که بعنوان دفاع مقدس بر جامعه تحمیل ساختند. این اسلامیست های ولایتمدار بودند که در آتش صدور انقلاب میسوختند. ولی فقیه در پذیرفتن قطعنامه صلح یکسال تمام استخاراه میکند، در یکسالی که سپاه پاسداران بطور پی در پی شکست میخورد نه تنها در حمله به بصره نا کام میماند بلکه در جزیره فاو سپاه پاسداران، تار و مار میگردد. شکست های متوالی چنان مفتصحانه بوده است که خمینی در خواست اعدام فرماندهان سپاه را میکند که با میانجی گری رئیس روبه هان، هاشمی رفسنجانی، بنفع یارگیری سیاسی در آینده، معوق میماند.
اما، زمان آن رسیده است که از چهره ریاکارانه  دفاع مقدس، پرده برگرفته و آنرا همان بنامیم که در اصل بوده است: "شکست مفتصحانه،" شکستی که چندان ساده هم بوقوع نپییوست. چرا که تاوان آنرا باید یکی پرداخت میکرد، گروهی، سازمانی و یانهادی، تنهایی و یا همه باهم. در این میان قرعه بنام زندانیان سیاسی افتاد، بهترین فرزندانی که تا کنون این آب و خاک در خود پرورش داده است، شجاع و بی باک، نماد اعتراض و مقاومت، از سر دانایی، از سر باور به ارزش و اخلاق، نه آنچه نیست و موهوم است، نه خالق دهر که بزبان عربی سخن میگوید و فرشتگانی را بر زمین گسیل میدارد که رسول خود را از میان بشر برگزیند. در اینجا، امام خمینی با دشمنی مثل صدام روبرو نبود، با دشمنی روی در رو بود که اگرچه بی دفاع، دست بسته، چشم بسته، گوش و دهان بسته، در زندانها اسیر بودند، اما خطری بس بزرگ برای نظام بشمار میرفتند، چنان بزرگ که باید آنرا ریشه کن می ساختند بگونه ای که هرگز دیگر جوانه ای نزند. چرا که آنها بودند که از تسلیم و اطاعت سر باز زده بودند و در برابر سلطه نظام به مقاومت بر خاسته بودند. خون اکثر آنها حلال بود. چه در دامن خانواده ای مسلمان پرورش یافته اما به راه خداناشناسی روی کرده و راه  "ارتداد " را پیموده بودند، بویژه  آنانیکه در حمله مجاهدین از طرف غرب ایران به پایکوبی پرداخته بودند باید بدار مجازات آویخته میشدند. چنین بنظر میرسد که پس از شکست در جنگ علیه کافران، آتش خشونت و انتقام را در درون امام خمینی و حلقه نزدیک باو، شعله ور میسازد.  حکومت اسلامی برهبری امام مقدس، بگونه ای نظام مند در کمتر از سه ماه در سال 1367، همان زمانی که قطعنامه صلح پذیرفته میشود، بنا بر روایات بسیاری، از جمله یروان ابراهمیان، تاریخ نگار تا 4700 زندانی سیاسی در دسته های مختلف بقتل میرسند و در گورهای دسته جمعی بخاک سپرده میشوند، که معروفترین آنها خاوران است. در برگزاری هفته "دفاع مقدس" در ماه گذشته، همواره این حقیقت را نا دیده گرفته شد که شکست مفتضحانه در جنگ کفر علیه باطل با قتل عام زندانیان سیاسی گره خورده است. تا کی میتوان حقیقت جنگ را تحریف نمود و قتل عام زندان سیاسی را بعنوان یک کنش شرعی، انکار نمود؟
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi