۱۳۹۱ اسفند ۵, شنبه


آقای رئیس جمهور

آیا تا کنون با خود اندیشیده اید که اصالت و صداقت را با حرف و لفظ محک نمیزنند، بویژه اگر حرافی و لفاظی باشد، که آنرا دیگر نیازی به محک نیست، چرا که نه تنها هسته ی ناچیزی ،باندازه یک ذره ی اتمی، در آن زر و یا نقره یافت نمیشود بلکه بیش از صد در صد و سراسر ناخالص ست و آلوده. مردم جهان، بالاخص مردم ایران، به رفتار و کردار شما مینگرند و آنها را برای سنجش اصالت و صداقت شما بکار میگیرند. فاصله این دو یعنی فاصله گفتار و رفتار در شخصیت شما چنان عمیق و مشهود است، که اگر قرار بود که بدرخشد، همچون هاله ای در پشت سرتان، به همان سان که نخستین باری که در سازمان بین الملل ظاهر شده بودید، مشعشع میگشت، و چشمان جهانیان را بخود خیره میساخت. متاسفانه هنوز شما بر آن تصور ید که تقدس و پارسایی متصاعد از آن هاله بوده است که جهانیان را مات و مبهوت ساخته بوده است. این نگارنده تردید ندارد که تا کنون به انحا مختلف بگوش تان رسانده اند، که حقیقت چیز دیگری ست. که آن هاله چیزی نبوده و است و نیست، مگر هاله ریاکاری.

آقای رئیس جمهور،شما در همایش سازمان بین الملل که بمناسبت مبارزه با نژاد پرستی تشکیل یافته بود، بار دیگر فرصت را مناسب دیدید که خود را در مرکز توجه جهانیان قرار داده و همگان را به تعجب و شگفتی باز دارید. ادبیات شما از یک ادبیات انقلابی هیچ کم نداشت. شور انگیز بود و هیجان آور. چه سخنان آتشین و آتش زا  و چه گفتار تهدید آمیز و تحریک کننده ای از دهان شما خارج نشد. از ظلم و ستمی  که قرنها بر بشریت رفته است و از عاملین اصلی آن، آمریکا و اسرائیل، چه سخن های شور انگیز که بر زبان نراندید. به حمایت و دایه گی ملت های مظلوم و ضعیف بر خاسته و پرچم پیشرفت و عدالت و عزت و کرامت انسانی را بردوش کشیدید. از انسان و حیثیت انسانی چنان دفاع کردید، که گویی هیچ کس دیگر در دنیا بجز شما فهمی از چیستی و کیستی انسان، ندارد  و سخن خود را با الفاظی شاعرانه در باره «اکسیر عشق و محبت» به پایان آوردید. بعبارت دیگر، شما لباس موسا، یکی از مرسلان الله را بر تن کرده بودید و همچون پیشوایان بزرگ و مشهور، جهانیان را به ارزشهای الهی و معنوی، فرا میخواندید. اما جهانیان بر دوش شما مار های ضحاک را مشاهده میکردند. چرا که آنها تماشگر رفتار و کردار شما بوده اند و هستند نه شنونده گفتار شما.

 آقای رئیس جمهور، یکی از وجوه برجسته ریا کاران آنست که از هر دو گوشه ی دهان خود سخن میگویند. شما نیز از یک گوشه آن، دنیای مادی و ماده پرستی را محکوم میکنید و "منافع محدود  و زود  گذر " را عامل اصلی نژاد پرستی و پلیدی و پلشتی میخوانید و بازگشت بسوی خدا و پیامبران و ترک دنیا پرستی را راه نجات و  رستگاری و خوشبختی انسانها معرفی میکنید. از گوشه دیگر دهان خود به آن دنیای مادی سخت می چسبید و قصد آن را دارید که از زیر سلطه ی امپریالیسم و صهیونیسم  خارج ساخته و تحت انقیاد الله و اسلام در آورید. از یک طرف از صلح و آزادی سخن میگویید و از طرف دیگر، برای جنگ آماده میشوید. و گرنه چه اصرار ی دارید  که به فنآوری هسته ای در تکمیل چرخه غنی سازی، دست یابید  و سازنده اسلحه ی نهایی شوید، رفتاری که برای بیست سال در خفا مرتکب شده بودید تا سر انجام، مجاهدین خلق دشمنان دیرینه شما آنرا در دنیا علنی ساختند و از آن به بعد جهانیان را دچار ترس و هراس ساختید. چون با کاذب خواندن هالو کاست بطور مکرر، جهانیان را مطمئن ساخته اید که شما از بوجود آوردن یک فاجعه دیگر، نظیر هالوکاست  کوچکترین هراس و واهمه ای ندارید. شما همآنقدر و شاید هم بیشتر خود را در نابود ساختن اسرائیل و یهودی ها بر حق میدانید که هیتلر میدانست. شما هر روز یک نوع موشک با توانایی و برد برتر به نیروها جنگجوی خود تحویل و آنرا در انظار جهانیان به نمایش، میگذارید. عربده میکشید و مرد میدان می طلبید. فرماندهان شما بیش از 300000 گور برای خاکسپاری مهاجمین آماده ساخته اند. شما آماده یک جنگ و درگیری بزرگ میشوید ولی قدرتهای بزرگ را برای دو جنگ جهانی محکوم میکنید. شما تمدن غرب برهبری قدرتهای بزرگ را برای غارت و عقب نگاه داشتن کشورهای کوچکتر بویژه کشورها اسلامی، محکوم میکنید، اما خود آرزو مندید که روزی بتوانید بلحاظ قهر و قدرت با آنها هم وزن شوید. یعنی در عمل، شما در راهی گام میگذارید که قبلا آنرا شیطان بزرگ پیموده است. راهی که شما با ابزار لفاظی مخدوش ساختن حیثیت انسانی میدانید. توپ و تشر بسیار برای آمریکا و لشگر کشی به عراق و افغانستان، داشتید، در حالیکه خود بخوبی از این واقعیت آگاه اید که اگر هم اکنون صدام حسین در بغداد ادعای خدایی میکرد و ملا عمر در کابل دعوی خلافت را داشت، شما باد ابر قدرتی در سرتان هرگز نمی پیچید.

آقای رئیس جمهور، وقتی در پای بیرق صلح و آزادی، سینه میزنید، باید بیاد داشته باشید که زمانی در ستایش جنگ و برکت ها و نعمتهای آن چه سخن سرائی ها که نمیکردید، و قصد داشتید جنگ را تا فتح قدس ادامه دهید. آیا از زمانیکه بر مسند ریاست جمهوری جلوس یافته اید، تا کنون بگوش کسی رسیده است که شما خشم و خشونت را محکوم کنید؟ رژیم اسلامی، در  صحنه جهانی هیچگونه مقامی را اشغال نکرده است اما به لحاظ تعداد اعدام ها، بعد از چین به مقام دوم نائل آمده است. آقای رئیس جمهور ماموران رژیم اسلامی اخیرا در صدد بر آمده اند که گور های دسته جمعی را در خاوران- قتلگاه برجسته ترین قهرمانان جوان ایران- بپوشانند و مخفی نگاه دارند. شما درست میگویید، قدرتهای جهانی، مرتکب خباثت ها و نادرستی های بسیار شده اند، اما هرگز گور های دسته جمعی برای جوانان خود دور از چشم همگان در تاریکی های شب، حفر نکرده اند. آقای رئیس جمهور، شما متوجه نیستید، مردم زاری ها و ضجه های مادران خاوران را میشنوند. از شکنجه گاه های اوین اطلاع دارند. آیا فکر میکنید چون بنام الله و اسلام، پیامبر و امام، به قتل عام زندانیان و قتل های زنجیره ای دست بزنید و از ریختن خون هیچ بنده ای بخود هراسی راه ندهید، حیثیت انسانها را مخدوش نساخته اید؟

آقای رئیس جمهور، اگر مردم ایران در دست شما قمه ای را مشاهده میکنند که از آن خون میچکد، به آن دلیل است که شما از صلح و دوستی سخن میگویید اما خشونت و کین خواهی را پرستش میکنید. خشونت، دین شما است. مگر در نزد شما جهاد و شهادت در راه توسعه اسلام و تحصیل رضای الله، پاداشش بهشت و حوری های باکره و زندگی ابدی نیست؟ در چنین صورتی آیا جهاد و شهادت میتواند چیزی بجز جنگ و ویرانی ، و خونریزی تا آخرین قطره خون خود باشد؟ شما میخواهید کشورهای مسلمان را به کیش خود در آورید و مردم آن دیار را دعوت به جهاد و شهادت در راه توسعه ی اسلام کنید. و چه هزینه  ها از ثروت و منابع ملی، صرف بوجود آوردن ستون های پنجم مثل حزب الله و حماس در عراق و لبنان و فلسطین و عربستان و مصر، نمیکنید. آنهم در زمانیکه بیش از 40 درصد از مردم ایران زیر خط قرمز فقر زندگی میکنند.

آقای رئیس جمهور، شما در همآیش سازمان بین الملل از آزادی نیز سخن راندید، گویی که عطر آن هرگز به مشام شما رسیده است. که اگر رسیده بود تا کنون هفت کفن هم پوسانده بودید. آقای رئیس جمهور، کیست که نداند بوی عطر آگین آزادی برای دیکتاتورها و جوجه دیکتاتورها هلاک کننده است.  شما مرتبه فوقانی نظامی را اشغال کرده اید که در استبداد و مطلق گرایی، یکه و استثنایی است، نظامی که برای اینکه گامی بسوی آینده بر نهد، به گذشته ی افسانه ای و اسطوره ای باز مینگرد. در حالیکه بیش از یک قرن است که از مرگ خدا میگذرد، شما آنرا در کشور ما به زندگی باز گشت داده اید که در لباس فقیه بر 70 میلیون نفر حکم میراند و آنها را در برابر خود و آنچه میگوید و میاندیشد مسئول میداند، بدون آنکه خود را نسبت به یک فرد مسئول بداند. فقیهی که بر ما حکومت میکند از تبار معصومین و مظلومین است. نه گناهی میکند و نه مرتکب خطائی میشود. حرف او قانون است و نهایی. فقط در دوران خلافت و امامت است، که یک چنین حکومتی میتواند موجودیت یابد.

آقای رئیس جمهور، شما یکی از چاکر ان صادق رژیم ولایت مطلقه فقیه هستید.  حرف و رای او را برابر با حرف الله یکی و نهایی میدانید. بر دستش بوسه میزنید بر پایش میافتید. و به قول مولانا شانه بر سرش میکشید، در همان حالت است که از عزت و کمال انسانی نیز سخن میرانید. انسان در نزد شما وقتی آزاد است و دارای عزت و کرامت است که هرگز «نه» به ولایت فقیه نگوید و در نفی آن هرگز سخنی به میان نیاورد. چون گفتمان شما، گفتمان مطلق گرائی است مبنی بر الله یکی ست و بجز او نیست دیگری. اگر کسی بگوید، نه برعکس، خدا نه یکی بلکه بیشمارند و به تعداد انسانها وجود دارد، آیا شما سر این انسان را بر سر دار بجرم کفر و شرک نمی آویزید؟ آقای رئیس جمهور، شما مردم ایران را از ابتدائی ترین نوع آزادی، محروم ساخته اید، چگونه میتوانید در برابر مردم جهان کلمه آزادی را از زبان خود خارج سازید. جزای آنکه وجود الله را وابسته به وجود شیطان بداند چیست؟ اگر یکی پیامبر اسلام را راهزن و آدمکش بنامد و دیگری غیبت امام را افسانه ای ساخته برای تحمیق و تخریف مردم بخواند به چه سرنوشتی در کشور شما دچار خواهد شد؟ آیا تا کنون با خود اندیشیده اید که کرامت و عزت انسانی در آزاد ی «نه» گفتن است، در آزادی پرستش است. الله برای شما یکی ست و واحد، چرا برای من الله نمیتواند، یک درخت باشد و برای دیگری هنر باشد و هنروری؟ شما انسان را آزاد و دارای عزت و کرامت میدانید تنها زمانی که به اسارت و بندگی، تسلیم و اطاعت، تن دهد و امر و احکام الله و جانشین ش ولایت فقیه را بدون چون و چرا باجرا در آورد و آنرا نیز در رکوع و سجود های طولانی به اثبات برساند.

آقای رئیس جمهور، عزت و کرامت انسان در ایمان و باور به آنچه از اجداد خود بارث برده است،  نیست بلکه در باور به خدائی خود است و نیروی آفرینشی که در انسان نهاده شده است، که در فهم این حقیقت است  که انسان ا ست و تخیل و تفکر او خالق خدا. نه بالعکس. تنها چنین بشری است که با تبعیض، بیگانه و غریبه میماند. موضوعی که قرار بود در مرکز سخنان شما قرار گیرد. که منافع مادی و دنیوی و انحراف از خدا گرائی را سبب اصلی آن معرفی نمودید و فکر کردید که میتوانید تبعیض را که وجه بارز و برجسته رژیم ولایت فقیه است، پنهان نمائید. زیرا که تبعیض کار کسی است که خدای خود را بالاتر و برتر میداند و به جز خدائی که او بدان باورد دارد، هیچ خدایی نیست و نمیتواند وجود داشت باشد. تبعیض همیشه بنام خدا بوقوع پیوسته است، بدست کسانیکه مثل شما خود را خدا محور می دانسته اند. هیچ چیز مانند نام خدا، حتی منافع مادی، نمیتواند برده داری و نژاد پرستی را توجیه نموده، مشروع و قابل پذیرش حتی برای آنان سازد که کوچکترین سودی از برده داری و نژاد پرستی عاید شان نمی شده است. شما تبعیض را محکوم میکنید و لی نظامی بنیان گذارده اید که تبعیض یکی از محکم ترین ستونهای سازنده آن است. آیا بین زنان و مردان، شما تبعض قائل نیستید؟ آیا زنان را از حق و حقوق شان محروم و حق گزینش آنها را محدود نساخته اید؟. آیا بین مسلمان و مومن و کافر و مشرک، تبعیضی نیست؟ آیا شما یکی را پاداش ندهید و دیگری را به جرم محاربه با الله بدار مجازات نیاویزید؟  آقای رئیس جمهور، شما اگر رفتار و کردار خود را تبعیض آمیز نمی بینید به آن دلیل است که ایمان دارید که الله بوده است که چنین خواسته است. و فکر میکنید چیزی که الله میخواهد، نمیتواند تبعیض آمیز باشد. تبعیض شما خدا محوری است. باین دلیل است که به محکوم کردن تبعیض میپردازید بدون آنکه آگاه باشید که جهانیان خوب میدانند که شما یکی از بزرگترین تبعیض گران هستید و به برتری خود و نظام اجتماعی که برپا نموده اید کوچکترین شک و تردیدی ندارید.

آقای رئیس جمهور، از آزادی چنان سخن میرانید که گویی چند صباحی با آن هم نشین بوده اید و با آن شناسایی دارید. اما خبر سرکوب آزادی در دانشگاه های ایران، سرکوب آزادی بیان در انواع فعالیتهای فرهنگی و سیاسی و هنری، سرکوب آزادی انجمن و گرد همآیی، بگوش مردم جهان رسیده است. در هیچ یک از کشورهای جهان رسما برای سرکوب آزادی، دستگاهی بنام وزاتخانه برپا نداشته اند. اما شما وزارت «ارشاد» را ویژه این امر تاسیس نموده اید. مگر این وزارتخانه وظیفه و مسئولیتی دیگری هم بجز سرکوب آزادی بیان، دارا میباشد؟ مگر سرکوب آزادی میتواند بر اساس تبعیض صورت نگیرد. آیا شما مردان را از زنان، موافقین را از مخالفین، دین ستیز ان را از دینداران، و خودی ها را از غریبه ها جدا نمی سازید؟ آیا مخالفین خود را ساکت و خاموش نمی سازید؟ تعجب آنجاست که سازمان بین الملل از رئیس جمهور کشوری که بر اساس تبعیض بنیان گذارده شده است دعوت بعمل در میآورد که در باره مبارزه با تبعیض و نژاد پرستی سخن رانی کند.

آقای رئیس جمهور، چون شما در آن خطابه اعجاب انگیز و بقول بعضی ها جنجالی سخت از آزادی و عزت و کرامت و حیثیت انسان جانانه دفاع نمودید، لازم است که یکبار دیگر بآن باز گردیم و یادآوری کنیم که عزت و کرامت انسان بسته به بلوغ و رشد عقل و خرد آنها ست نه عقل و خرد فقیه و مجتهد. شما مردم ایران را همچون کودکی صغیر و یتیم و نیازمند قیومت،  تلقی میکنید، که نه میتواند بیاندیشد و نه هرگز بتواند بر خود چیره شود. ملت را پیوسته به معروف، امر و از منکر نهی مینمایید و او را به اسارت باید ها و نباید ها درآورده اید. آنها پیوسته باید به فرمانبری تن دهند و این باید و آن نباید کنند. مردم باید بر گزینند آنچه برای آنها آیت الله ها و حجت الاسلام ها برگزیده اند. تعیین کننده صلاحیت نمایندگان مردم و ریاست جمهوری که به مردم واگذار نشده است. شما حق تعیین سرنوشت را از ملت سلب میکنید و آنگاه مکرر از آزادی و عزت و کرامت انسان سخن میرانید.آقای رئیس جمهور، صغیر و یتیم شمردن یک ملت است که حیثیت انسانی را مخدوش میسازد. تا زمانیکه نظامی بنام نظام ولایت فقیه بر مردم حاکم است، و تا زمانیکه مردم ایران از آزادی پرستش و آزادی گزینش محرومند، مردمی خواهند بود اسیر و فقیر، در بند سنت و دین و نظام خرافات و افسانه ها.

آقای رئیس جمهور، انسان وقتی آزاد و سزاوار عزت و کرامت است که خود را از صغارت و قیومت رها سازد و نظام تقلید و تبعیت را واژگون سازد. مردم جهان از مقاومت پایان ناپذیر زنان در برابر ستم و ظلم رژیم اسلامی آگاهند. زنان ایران به جهانیان نشان داده اند که تن به اسارت و بندگی نخواهند داد، حتی اگر با زور سر نیزه حجاب را بر آنها تحمیل کنند. وقتی شما از آزادی سخن به میان میآورید، آیا بر آن تصور هستید که جهانیان صدای اعتراض دانشجویان پلی تکنیک و یا دانشگاه ها در سراسر کشور ایران را نشنیده اند؟ و یا از مبارزات و مقاومت کارگران و کارمندان و معلمان بی خبر اند؟ وقتی الفاظ شاعرانه ای همچون "اکسیر عشق و محبت " "زنده باد بهار " از دهان شما خارج میشود، آیا فکر میکنید که ناله ها و فریاد هایی که از درون شکنجه گاه های اوین بر میخیزد بگوش جهانیان نمیرسد و یا تصاویر انزجار آمیز سنگسار ها و اعدام نوجوانان را مشاهده نکرده اند. شما از اکسیر عشق و محبت سخن میرانید ولی در پی کین خواهی و انتقامجویی هستید. از غارتگری هایی که اسناد آن در دست است پرده برداری نمیکنید. چرا که در آن صورت دست آلوده ی خود را رو میکردید.

آقای رئیس جمهور، شما باید بدانید، حرّافی و لفاظی هم حدی دارد چون عین ریاکاری ست. شاید چند نفری از شرکا و همردیفان تان باور شان شده است که "زنده باد بهار " هم متضمن و معنا و مفهومی ست و در بازی قدرت برگ برنده است.  ولی مطمئن باشید که خود را فریب میدهید، نه مردم ایران را. چراکه مردم ایران ناظر بر رفتار و کردار شما هستند و بر دست شما قمه خون آلود را می بینند.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
ا

۱۳۹۱ بهمن ۳۰, دوشنبه

دین را باید بدادگاه بکشانیم

بیش از سه دهه است که دین بر ما حکومت میکند. اما آیا میتوانیم با اطمینان خاطر بگوییم که در جامعه ی ما دین چه نقشی را بازی میکند؟ آیا واقعا این دین است که حکم میراند و یا آنها که خود را متولی و نگاهدار دین میدانند مثل آیت الله ها و حجت الاسلام ها و مراجع تقلید؟ براستی رابطه ی آیت الله خامنه ای و یا ولایت فقیه با دین چیست؟ و یا رابطه  هریک از سران و ماموران حکومت از رئیس جمهور گرفته تا سران سه قوا و فرماندهان انتظامی و امنیتی با دین، چه میتواند باشد؟ آیا بدرستی روشن است که در مدیریت و تصمیم گیری های این صاحبان قدرت، دین چه نقشی بازی میکند؟ آیا تبعیت از دین هیچگونه اصطکاکی با تبعیت از قانون ندارد؟

وقتی یکی از این قدرتمداران از جمله ولایت فقیه اگر خدای نکرده مرتکب خطایی شود- اگرچه همچون امام، خطا ناپذیر و معصوم بشمار میآید- دین را باید مسئول بدانیم، و یا ولی فقیه را؟ وقتی زنی را بجرم زنا، سنگسار میکنند و بدین ترتیب شنیع ترین جنایت علیه بشریت بوقوع می پیوند، چه کسی را باید مسئول دانست، دین یا قاضی را و یا ماموران ی که متهم را در گودال تا سینه فرو میکنند و یا مردم سنگ انداز را؟ و یا وقتی مجرمی را به دار میآویزند و یا انگشتان و دست و پای سارقی را قطع میکنند، چه کسی را باید جنایتکار دانست، جانی بیمار و سارق گرسنه را و یا مجریان مجازات را و یا خدایی که چنین احکام ضد بشری را صادر کرده است؟ و یا وقتی که نه گویان و دگر اندیشان را در سیاه چال های مخوف پس از یک دوره ی طولانی شکنجه و تحقیر و تجاوز، برای مدتی نا معلوم نگاهداری میکنند، چه کسی را باید خشمگین و بیرحم و انتقام جو بدانیم، بازجو و یا قاضی و یا آن آئینی که چنین اعمالی را تایید و تصدیق میکند؟ و یا در همین راستا وقتی که زنان باکره ی دگر اندیش را شب پیش از اعدام مورد تجاوز قرار میدادند، مبادا که الله مجبور شود که به قول خود وفا کند و "محارب "باکره را به بهشت بفرستد، چه کسی را باید مسئول دانست؟ پاسداری که یک شبه داماد شده است وظیفه دینی خود را انجام داده است و یا وظیفه ی امنیتی و اداری خویش را؟  آیا فرمانبرداری میتواند تجاوز بزن باکره ی کمونیست و یا مجاهد و یا دمکرات و یا هر انسان در بندی را توجیه کند؟  در آن صورت آیا پاسدار معذور است؟ آیا تاکنون روشن شده است که چه کسی را باید مسئول قتل عام انقلابیون جوان، بهترین فرزندان این مرز بوم و در زندانها در سالهای 66-67، دانست؟ اگر آنرا به اراده و تصمیم امام خمینی نسبت بدهیم، آیا میتوان پذیرفت و یا باور کرد که دین در شکل بخشیدن به اراده و تصمیم وی، نقشی ایفا نکرده است؟ در چنین شرایطی شر را باید به کدام یک نسبت داد به شخص خمینی و یا دینی که خود را وقف آن کرده بود. به امام و یا دینی که او مظهر ش بود؟

آنچه پاسخ صریح و روشن باین سوالات را دشوار ساخته است دین است. دین ما را از رو در رویی با این سوالات حیاتی باز نگاه میدارد. از نزدیک شدن به دین اجتناب میورزیم. از واکنش جماعت هراس بدل میگیریم. بعضا اصل و اصول دین را نه تنها بی ضرر میدانند بلکه برای آرامش روحی و روانی و ضعف و نگرانی های انسان اجتماعی، ضروری و حیاتی می پندارند. کوته اندیشان با این سوال بزرگ پا به میدان میگذارند که مگر میتوان دین را از مردم گرفت؟ آنها با چنگال و دندان شان از دین شان دفاع میکنند، کنشی البته از سر نادانی، از سر تعصب و غیرت، خصایل زشتی که تنها در دامن دین پروش میابد.

البته آنهایی که وجود شان از هرگونه شائبه شک و شبهه نسبت به یکتایی و یگانگی الله و آئین او شریعت اسلام، تهی ست، پاسخی روشن و صریح به سوالات بالا دارند. که احکام شریعت دین اسلام همه خیر اند. شر هرگز از دین بر نخیزد. بدین ترتیب وجدان خود را آسوده میدارند. شر را محکوم میکنند و از دین به دفاع بر میخیزند. شاید اکثریت مردم نقش دین را در تمام سوالهای بالا انکار کنند. آنها دین خود را چیز دیگری میدانند، چنانکه گویی که از دین تنها بوی عطر است که به مشام میرسد، نه بوی خون و نه بوی خشم و خشونت و کین خواهی. بعضا در دفاع از دین تا آنجا پیش روند که خمینی و خامنه ای و احمدی نژاد و امثالهم را بی دین و کافر میخوانند. لازم است که یاد آور شویم که در پیش روی آنان نیز گزینه ی دیگری هم جز انکار نسبت شر به دین وجود  ندارد، چون در آن صورت خود را باید مسئول بدانند. چرا که در وجود او دینی میزیید که ذاتا شر بر انگیز است.

مسلم است که آگاهی به این حقیقت، ویران کننده است. وجدان بی پناه و سرگردان میشود، آرامش از روان های بی قرار رخت بر میبندد. زندگی تهی از معنا میشود. به آنچه در باور حقیقت تلقی میشد، مظنون و مشکوک میگردند. آری یکی از ویژگی های شخصیتی مسلمان است که تاب و توان رو در رویی با حقیقت را ندارد. دلبسته ی افسانه ها میشود و دروغ های بزرگ، موهوماتی که سبب شود خود را خوش رو ببیند بی آنکه در آئینه نگریسته باشد. آنها که دین اسلام را به عقل و خرد دریافته اند و نه از سر تعصب و عدم بینایی، به اسلام همچون منبع نوری مینگرند که امید را در بشر زنده نگاه میدارد  و به راه او در آینده - روشنایی میبخشد، آینده ای که به آخرت ختم میشود.
  
. همین را میتوان در باره انقلابیون چپ، مجاهدین، لیبرال ها و دمکرات ها بیان داشت. برخی از این گروه ها و سازمانها، از جمله حزب توده و اکثریت فدائیان خلق، نقش دین و حکومت دین را مثبت و متحد قابل اعتمادی در مبارزه با امپریالیسم ارزیابی میکردند. هنوز پس از تار و مار و سرگردان شدن، از رو در رو شدن با سوالاتی که در آغاز بدان اشاره شد اجتناب میورزند. هنوز ارجحیت با جنگ با امپریالیسم است. و یا درد شکم و درد بیکاری و گرانی بر درد محرومیت از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، آزادی در گزینش و مختار بودن بر خویشتن، ارجحیت دارد. آدم بیکار و گرسنه را چه نیازی ست به آزادی و یا رهایی از یو غ دین؟ یعنی که دین مسئله نیست. چنانکه گویی استبداد و دیکتاتوری عمیقا ریشه در دین و آموزشهای دینی ندارد.

درست است که هر عملی را باید با حاصل ان مورد سنجش و ارزیابی قرار داد. حاصل چه مثبت باشد چه منفی در ماورای هر عملی، باور و ارزشی نهفته است که هدف و غایت را معنا و مفهوم می بخشد. هیتلر نمیتوانست دست به جهان گشایی بزند اگر به برتری خود، به برتری نژاد آریان در جامعه بشری سخت باور نداشت، چنان سخت که توده ها را شیفته و برانگیخته به پی خود میکشاند. باور به بر پا داشتن بهشت کارگری بر روی زمین بود که استالین را وا داشت که نسل دگر اندیشان را نابود سازد. از همین رو نمیتوان رفتار و گفتار رهبران و فرماندهان از جمله ولایت فقیه و روسای سه قوا را از باورها و ارزشهای دینی شان جدا ساخت. چرا که خواست قدرت در ذات دین اسلام است. اگر در نظام ولایت، هرگز به مقام مسئولی برخورد نمی کنیم به آن دلیل است که همه خود را در برابر الله مسئول میدانند، نه در برابر عهد و قرار دادی و یا قانونی. نظام ولایت، یکی از بی قانون ترین جوامع بر روی زمین است. چرا که ولایت مطلقه فقیه در تضاد و خصومت است با قانون گرایی. چرا که حرف ولی فقیه هر قانونی را بی اعتبار میسازد. ولی فقیه بزرگترین مانع بر سر راه انجام وظایف سه قوای جمهوریت است، بگذریم از اینکه گردانندگان سه قوا از زیر تا بالا ارزشهای مشترکی با ولایت دارند که آنها را وا میدارد که خود را در برابر ولایت که جلوه الله است مسئول بدانند نه در برابر ملت.

مثلا چه چیزی سبب شده است که آقای رئیس جمهور که طبق قانون مسئول است که پیوسته و بطور دائم آمار و ارقامی در باره رشد و باروری اقتصادی، نرخ نقدینگی و تورم و بیکاری، خط قرمز فقر و توزیع منابع و فرصتها، ساخت و سازها و سرمایه گذاری ها و بسیاری از اقلام دیگر، "در اختیار مجلس و سایر مقامات از جمله رهبری قراردهد، سر باز بزند. محمد رضا خباز، نماینده کاشمر در مجلس اسلامی، اظهار میدارد که " دولت احمدی‌نژاد تنها در سال نخست حضور در مسند ریاست جمهوری (دولت نهم) این گزارش را آنهم ناقص ارایه کرد (فرارو،3 مرداد 90)." به عبارت دیگر، بیش از 6 سال است که از قانون شکنی احمدی نژاد میگذرد و از مجلس جز شکوه و شکایت، چیز دیگری بگوش نرسیده است.

اما از طرف دیگر، مجلس شورای اسلامی، این قانون گریزی را بخوبی تحمل کرده است و متقابلاً نیز نسبت به انجام وظایف خود سهل انگاری نموده است. یعنی که مجلس با چشم پوشی از قانون گریزی رئیس جمهور، خود نیز مرتکب قانون گریزی میشود. این بدان دلیل است که قوه ی مقننه نیز همچون دیگر قوای جمهوریت شاخه ای از حکومت ولایت محسوب میشود. بنابراین، نسبت به ولایت است که مسئول است نه به قانون و نه به مردم. آنجا که خدا حاکم است نه قانون معنا دارد و نه مسئولیت. چنین جامعه ای تمایل دارد که پیوسته بسوی بی قانونی حرکت نماید. هم اکنون جنایاتی که بر اساس باور و ارزش دینی صورت میگیرد رو به افزایش است. گزارش شده است که گویا کسانی که در خمینی شهر به حریم خصوصی خانواده ای حمله برده، و به زنان و دخترها ی خانواده در جلوی شوهران و پدران شان تجاوز نموده اند، قصد امر به معروف و اجرای فرائض دینی داشته اند. " سایت محافظه‌کار «جامعه‌ نو» اعلام کرد در پرونده جنجالی «خمینی‌ شهر» هیچ «تجاوزی» صورت نگرفته و متهمان افرادی مذهبی هستند که به منظور نهی از منکر وارد باغ شده‌ بودند( دگربان،1 مرداد 90)..

اگر ما شاهد افزایش روز افزون قتل و جنایت، فحشا و اعتیاد هستیم و افزایش ضریب حس بدبختی و بیگانگی و نیز خشم و خشونت و انتقام جویی، همه را باید ناشی از رابطه مردم با دین دانست. چرا که حکومت دین با تاکید بر اجرای احکام دینی در زندگی روزمره، همچون احکام حجاب داری و عدم اختلاط جنسیت ها، سبب تضعیف وجدان در آدمی میگردد. چرا که  شرم از احکام را بر میانگیزد، نه شرم از وجدان را. به عبارت دیگر این شرم است که به عفاف میانجامد، چه در مرد و چه در زن، نه حجاب. حجاب در اصل خود سبب بی شرمی میشود چون از احکام فرمان میبرد نه از وجدان. بعبارت دیگر، در نظام ولایت کمتر چیزی اتفاق میافتاد، چه در گفتار و چه در رفتار که از تاثیر دین بهره ای نبرده باشد. اگر رهایی و آزادی را خواهانیم باید دین را به دادگاه بکشانیم.

فیروز نجومی
 Firoz Nodjomi
  fmonjem@gmail.com
rowshanai.org            

۱۳۹۱ بهمن ۲۸, شنبه

حکومت راهزنان و غارتگران

در حکومت اسلامی، در یک روز دو نوجوان نادان و پشیمان را بجرم زورگیری به دار مجازات میآویزند، کمتر از یک هفته بعد "ماموران امنیتی " به دفاتر روزنامه ها یورش میبرند و روزنامه نگاران را دستگیر و به زندان میکشانند. در همین هنگام رئیس جمهور، در مجلس ولایت، حضور مییابد که از وزیری دفاع کند که بخاطر بی اعتنایی به "قانون " و استخدام شخصی با دستهای آلوده و رانده از نظام به استیضاح کشانده شده بود. بر حسب معمول اینبار نیز، رئیس جمهور قصد دفاع در سر نداشت. او برای تهاجم و حمله به میدان رفته بود ،  مسلح، با خنجر در آستین، بدون هیچ شرم و حیایی، چنانکه دیگر مهم نبود که در این درگیری چه از دست میدهد و چه چیزی را بدست میآورد. رفته بود برای انتقام ستانی و گوشمالی نه از رئیس "مجلس " بلکه ار یک خانواده، خانواده لاریجانی ها، خانواده ای غنی و پر نفوذ، یک برادر رئیس قوه ی قضائیه و دیگری رئیس قوه مقننه، از پا بوسان ولایت. رئیس جمهور ویدئو ای را در صحن مجلس به معرض نمایش میگذارد که ظاهرا از وقوع زور گیری و راهزنی یکی از اعضای خانواده رئیس مجلس، پرده بر میداشت. البته کسی که در نقش قربانی زور گیری در ویدیو ظاهر شده بود، خود یکی از زور گیران قهار نظام بوده است و هنوز هم هست، آقای سعید مرتضوی.

در پی این کشمکش ها، در یک حرکت تلافی جویانه، ماموران قوه قضاییه، سعید مرتضوی، دستیار معتمد و وفادار رئیس جمهور را بازداشت و کمتر از 24 ساعت آزاد میکنند. نه معلوم میشود چرا گرفتند و بردند و چرا او را آزاد کردند- در حالیکه خون از آستین ش میچکید. چه فرمان قانونمند راز انگیز ی؟ مردم هنوز از حیرت خروج نیافته بودند که در امتداد این وقایع به ظاهر منفرد و مجزا از یکدیگر، حضرت ولایت بر جایگاه خدائی، یکه و تنها و بالا و برتر در برابر بخشی از نیروهای قهریه، پرسنل نیروی هوایی، در تداعی دیدار "امام" خمینی با همافران در 1357 حضور مییابد و حرف آخر را به زبان میراند. تمام دهان هایی را که به استقبال و خوشآمد گویی به تعامل و گفتگو با آمریکا گشوده شده بودند فرو می بندد و اعلام میکند که شیطان را هرگز سزاوار عهد و قرار دادی نیست. چگونه میتوان به قصد و نیت این قدرت شیطانی اعتماد نمود؟ ببینید که چگونه تحریم و تهدید را با هم میآمیزند. که آمریکا خوار تر از آن است که حکومت اسلامی را با محاصره اقتصادی، از پای درآورد. او با فروتنی گفت از جانب مردم است که سخن میگوید، در حالیکه از جانب الله، خداوند یکتا و یگانه بود که سخن میگفت. که او برگزیده الله است نه برگزیده ملت. افزوده بر این تنها خدا ست که میتواند بر سخنان دیگران خط بطلان بکشد و خود حرف آخر را بزند. مبارزه با شیطان حرف دین است نه حرف مردم که از دهان قدرت خارج میشود. حضرت خداوند خامنه ای همچنین به کارگزاران خود در قوای مجریه و مقننه هشدار داد که دست از "بد اخلاقی " بر دارند و از رفتار و گفتار دشمن خوش کن، در این زمان پر خطر، اجتناب نمایند. بی درنگ لاریجانی ها در پاسخ به "رهبر "اعلام داشتند در اطاعت از منویات حضرت ولایت از شکایت خود نسبت به اتهامات ریاست جمهوری مبنی بر راهزنی و غارتگری خانواده لاریجانی، در میگذرند. برغم اختلاف و دشمنی با یکدیگر، کار گزاران ولایت یک صدا به حمد و ستایش خداوند خامنه ای پرداختند. چه صبور و چه دور اندیش؟

بدینترتیب، حضرت ولایت نشان داد که او ست براستی جلوه الله. که او ست یکه و تنها. که او هست و بجز او هیچ کس دیگری نیست، نه رئیس جمهور و نه وزیر امور خارجه، نه ریز نه درشت. حرف آخر را او میزند و تصمیم نهایی را او میگیرد. وقتی خود وارد گود میشود، قیل و قال ها همه خاتمه می یابند.

اما داستان به اینجا ختم نمیشود، گروهی در حدود صد نفر در قم سخنان رئیس قوه مقننه، علی لاریجانی را که بمناسبت بزرگداشت انقلاب اسلامی ایراد میکرد قطع نموده و او را از صحنه بیرون راندند. گفته میشود که از ولایت پرستان طرفدار رئیس جمهور بوده و گویا قصد انتقام جویی داشته اند. چه کسی انتظار چنین واقعه ای را داشت؟ واقعه ای که کمتر راز انگیز و ابهام آورنیست  از نوع وقایع دیگری که تا کنون برشمردیم.

گرد و غبار این درگیری هنوز ننشسته بود که بار دیگر، آقای رئیس جمهور، خود یکبار دیگر وارد میدان میشود. سوار بر اسب، نیزه بدست. که چه نشسته اید، کجای کارید؟ بیدار شوید. هرچه بوده است فراموش کنید، «زنده باد بهار،» شعاری که از لطافت احساسات و عواطف رئیس جمهوری حکایت میکند که واقعه ی عبرت انگیز هالوکاست را انکار میکند و کشور دیگری و مردمش را تهدید به نابودی. زنده باد بهار البته شعاری بود که اولین بار آخرین سخنرانی خود در جلسه عمومی سازمان بین الملل را با ایراد آن به پایان برد و سه بار هم تکرار کرده بود. این شعار وقتی در  در همان زمان مورد رمز گشایی قرار گرفت، گفته شد که "زنده باد بهار " اشاره ای ست به امام عج که بزودی از غیبت خروج می یابد و جهان را از سراشیب انحطاط و تباهی، فساد و فحشا، ظلم و ستم نجات می بخشد. یعنی که سخن احمدی نژاد را برخاسته از یک باور دینی تعبیر کردند. اما رئیس جمهور وقتی شعار زنده باد بهار را در سی و چهارمین سالروز مقدس ظهور ولایت، در برابر مردم تکرار میکند، با واکنش همقطاران خود روبرو میشود و آنرا یک شعار انتخاباتی، میخواندند، یعنی شعاری  سیاسی بر خاسته نه از دین بلکه از خواست معطوف به قدرت. بنابراین مطرح ساختن یک شعار سیاسی خارج از موعد مقر، غیر قانونی ست. بهمین مناسبت دستگاه قضائی نیز اعلام کرد که طرح شعارهای انتخاباتی قبل از موعد قانونی ، جرم شناخته میشود. حکمی که در اصل دینی ست نه قانونی.

چه شور انگیز و هیجان آور داستان بازی قدرت؟ چه تماشایی و چه سر گرم کننده، دیر زمانی ست که به یک پدیده عادی تبدیل شده است. تحلیل گران و ناظران شرایط سیاسی کشور نیز در توافق اند که ما در واقع شاهد زد و خورد و در گیری بین رقیبان انتخاباتی هستیم. یعنی که که همه کشمکش ها، درگیری ها، خصومت و ها ستیزه ها، در درون ساختار قدرت را، همچنانکه شمه ای از آن در بالا آمد، تحلیل گران رژیم دین، ناشی از رقابت های انتخاباتی، میخوانند،از یک بازی سیاسی که نقش آفرینان آن برای دست یابی به قدرت آماده اند که دست به حذف یکدیگر هم بزنند. گزارشها و تحلیل شرایط موجود بگونه ای بیان میگردد، چنانکه گویی بازی قدرت میتواند بخود شکل واقعیت بگیرد و برنده و بازنده ای تولید کند، باز تابنده اراده ملت نه اراده دین که ولایت است مظهر و نماد آن. فراموش کرده اند که این دین است که دولت را در دست دارد نه بالعکس.

رقابت بر سر قدرت، رمز گشای کردار و گفتمان  رقیبان انتخاباتی نیست. چرا که  نهایتا، در انتخابات کسانی یقه ی یکدیگر را می چسبند که همه از تف لیسان ولایت اند، همه از جنس تازیان بومی، راهزن و غارتگر. این حقیقتی ست که در پس کنش های سیاسی، در پس ساختار جمهوریت، پنهان میگردد، این حقیقت که حکومت اسلامی، حکومت راهزنان و غارتگران است. چه دین اسلام، دین راهزنی و غارتگری ست. در یک هزار و چهارصد سال پیش از این با  زورگیری و راهزنی و غارت کاروان تجاری قبیله قریش که از دمشق به مکه باز میگشت، در بدر آغاز شد و با حمله و غارت امپراتوری بزرگ ایران، به اوج خود رسید.

واقعیت آن است که انتخابات نقابی ست بر چهره کریه حکومت راهزنان و غارتگران، حکومت اسلام. که همچون پیشینیان تازی خود، چیزی جز تخریب و ویرانی ببار نیاورده و نیاورند. نه تنها از ثروت و منابع طبیعی خود بهره ای نبرده ایم بلکه محنت زده و تنگدست تر از همیشه گشته ایم. کشور ما فقیر شده است و فرسنگ ها از دیگر کشورهای هم وزن فاصله گرفته است. بنگرید مرتبه حکومت اسلامی را برهبری ولایت در جهان در مقایسه  با دو کشوری که در سی و چهار سال پیش از این از کشور های فقیر بشمار میآمدند. کشور چین، کشوری که قرار بود بر دوش آرمانهای کمونیستی، آرمانهای عدالت و برابری بر قله پیشرفتهای مادی، تمدن غرب را پشت سر بگذارد، در فقر و عقب ماندگی بسر میبرد. کارگران ماهر و نیمه ماهر کره جنوبی برای اشتغال در ایران اقامت میکردند. هم اکنون هر دو کشور چین و کره جنوبی از بزرگترین اقتصاد های جهان اند. پیش بینی میشود اقتصاد چین به لحاظ عظمت در آینده ای نزدیک از آمریکا سبقت خواهد گرفت.

حال بنگر، آن دو کشور فقیر در قله و حکومت اسلامی با وجود ثروت و سرمایه طبیعی در ته دره.  در تمام دوران حکومت اسلام، حکومت آیت الله و حجت الاسلام ها، علما و فقها، نه تنها به پیش نرانده ایم بلکه به پس هم  رفته ایم نه  فقط به لحاظ رشد و تکامل مادی در زمینه کار و سرمایه گذاری و تقویت نیروهای تولیدی، بلکه به لحاظ حق و حقوق انسانی و فردی و اجتماعی بسیار فقیرتر شده و عقب تر رفته ایم. در چنگال استبداد گرفتار بودیم  به بند شریعت اسلام نیز کشانده شدیم ، به بند قواعد و مقرراتی که انسان را به یک حیوان تبدیل میکند.

. آنچه که در ساختار قدرت بوقوع می پیوندد، از جمله رقابتهای انتخاباتی، نه تنها بازتاب واقعیت های جامعه نیست بلکه به ابزاری تبدیل شده اند در خدمت نهادینه ساختن حکومت راهزنان و غارتگران و انحراف اذهان از مسائل معیشت ی و محرومیت از ابتدایی ترین حقوق انسانی . تشدید تنش و تشنج و بالا گرفتن کشمکشها در هنگام انتخابات کوششی است در سوی واقعی نشان دادن آنچه ذاتا قلابی و تقلبی ست، چنانکه گویی فرآیند انتخابات متضمن تغییر و دگرگونی بزرگی خواهد بود. که هم اکنون درد و رنج گرانی و بیکاری و بی خانمان ی  و فقر و محنت و عقب ماندگی را باید به فراموشی سپرد و به حکومت ولایت است که باید امید بست.

نظر سنجی اخیر سازمان معروف گالوپ حاکی از آن است که اکثریت مردم با فعالیت های هسته ای رژیم و اصرار بر ادامه آن، موافقند و نیز آمریکا و نه حکومت ایران را مقصر تنگدستی های خود میدانند. فرض که این نظر سنجی به لحاظ فنی بی عیب و نقص بوده باشد. در چنین صورتی آیا ما میتوانیم این حقیقت را انکار کنیم که راهزنان و غارتگران گریبان ملت را گرفته اند؟ اینان نه تازیان بیگانه، بلکه تازیان بومی هستند، یعنی آن کسانی که نه تنها دین تازیان، دین اسلام را پذیرفته اند بلکه خود را به بندگی و عبودیت دین بیگانگان کشانده اند، دینی که در اصل، همچنانکه کمی زود تر اشاره شد، با راهزنی و غارتگری آغاز میگردد و بر آن اساس توسعه می یابد.  اعدام دو جوان درمانده و یورش به دفاتر روزنامه ها و دستگیری روزنامه نگاران، نیز پرده برداری از فساد خانواده لاریجانی ها در صحن علنی مجلس بوسیله آقای رئیس جمهور و آنچه که در پی آن آمد و خواهد آمد، همه  را باید کوششی دانست در جهت انکار و پنهان ساختن راهزنی ها و غارتگری های نظام ولایت نه یک تاکتیک انتخاباتی.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com


۱۳۹۱ بهمن ۲۱, شنبه

کدام انتخابات؟ چه قانونی؟

از کدام انتخابات سخن میرانید، از چه قانونی؟ در شرایطی که قدرت در نهاد دین و مظهر آن ولایت تمرکز یافته است، انتخابات داری  چه معنا و مفهومی ست؟ مگر انتخابات به آن دلیل بر گزار نمیشوند که مردم بتوانند اراده خود را بمنصه ظهور برسانند؟ مگر برگزیده مردم در انتخابات تبلور اراده ملت نیست؟ در این معنا در حکومت اسلامی، انتخاباتی وجود ندارد. آیت الله ها و حجت الاسلام ها، "بیعت " را بجای انتخابات به ملت چپاند ه اند. علما و فقها از ترس اتهام به سیر قهقرایی و بازگشت بدوران بدوی، انتخابات را بعنوان یک فرزند نامشروع پذیرفتند که در پس آن بتوانند بیعت را به اجرا در آورند. چرا که  "بیعت. " از اطاعت و فرمانبرداری بر میخیزد، از بندگی و عبودیت. مردم با پیامبر اسلام بیعت میکردند باو رای نمیدادند. یعنی که مردم می پذیرفتند سروری پیامبر اسلام را و حرف و رای و اراده او را. که پیامبر همه چیز است و امت، هیچ. که پیامبر مالک و مردم رعیت. تمامی حق و حقوق از آن مالک است نه از آن رعیت. رعیت در اطاعت و تسلیم است که آزاد است نه در انتخابات. 

انتخابات از اراده آزاد و مستقل انسان بر میخیزد، از اراده انسان خود فرمانفرما و خود گردان، از آزادی گزینش، نه از اراده ای که از تسلیم و اطاعت برخاسته است و یا از بندگی و عبودیت. انتخابات در اسارت تنها میتواند به بیعت بیانجامد. رعیت آزاد نیست که خود بر گزیند بر اساس محاسبه ای که میکند، سود و زیانی که می سنجد. او آزاد است که بر گزیند یک تن را از میان انگشت شماری  که شورای فقاهت از پیش از فیلتر تف لیسی ولایت گذرانده اند.

 بهمین دلیل انتخابات در نظام ولایت آلوده است با فریبکاری. انتخابات  بیانگر تداوم سلطه ولایت است نه سروری ملت. در انتخاباتی که در نظام ولایت به وقوع می پیوندد برنده آن بر راس قدرت صعود نمی کند تا میل و  اراده رای دهندگان را به اجرا در آورد. چرا که رقابت های انتخاباتی  بر سر کسب قدرتی است که کسب شدنی نیست. چون در منظر علما و فقهای حاکم،  قدرت ناشی میشود از اراده الله، خداوند یکتا و یگانه، نه از اراده مردم. گیرم که مردم نماینده واقعی خود را در یک انتخابات "آزاد " بر گزینند. آیا میتواند از اراده ی ولایت سرباز زند به نفع اراده ملت؟ برنده انتخابات در کشورهای غربی به بالاترین مرجع قدرت صعود میکنند، چون برگزیده مردم اند. او مسئول است و پاسخگوی ملت. حال آنکه در حکومت ولایت، ملت رای میدهند که بیعت خود را با ولایت تجدید کنند. رای به ریاست جمهوری، بیانگر خواست و مطالبات رای دهنده نیست، بلکه باز تابنده ی تایید و تصدیق بندگی و عبودیت رعیت است نسبت به مالک، ملت نسبت به ولایت. چرا نباید ولایت در این شرایط بحرانی در بوق و کرنای انتخابات بدمد، چون او به معنا و مفهوم آن در قاموس اسلام بخوبی آگاهی دارد.

در انتخاباتی که در نظام استبداد مضاعف دین و قدرت برگزار میشود، نه انتقال قدرتی صورت میگیرد و نه اراده مردم به سروری میرسد. تا کنون کدام یک از روسای جمهور توانسته اند جلوه ی اراده ی ملت باشند. حرف ولایت، حرف آخر است. رئیس دولت موظف است که اراده و امیال و چشم انداز های ولایت را به پیش براند تا به سعادت و کمال در این دنیا و رستگاری در آخرت، برسند. رئیس جمهور به ریاست دستگاه دولتی میرسد که مالک و گرداننده آن ولایت است. بنابراین رئیس جمهور تحت نظارت دستگاه ولایت است که باید انجام وظیفه نماید. واقعیت آن است که مستقل از اراده ولایت، تا کنون دولتی وجود نداشته است و ندارد.همچنانکه قوه ی مقننه، مجلس "قانون گزاری " و قوه قضاییه تحت فرمان ولایت به چرخش در میاید. افزوده براین، ولایت، ریاست کل قوای کشور است. یعنی که او ست فرمانروای نهایی. برگزیده مردم در برابر برگزیده ی الله، ارج و شان و اعتباری ندارد. در چنین شرایطی، انتخابات یعنی چه؟ تاریخ کوتاه نظام ولایت هم بخوبی نشان میدهد که مهم نیست چه کسی به ریاست جمهوری برسد، باید حکم تنفیذ خود را از دست ولایت دریافت کند و در خدمت ولایت درآید، که خود بیانگر نمادین ذلت و خواری ملت است در برابر ولایت. چرا ولایت نباید مشتاق انتخابات نباشد؟

چرا رژیم دین در با شکوه برگزار بر گذار کردن انتخابات اصرار نورزد؟ چه ابزاری بهتر از انتخابات برای فریب ملت و جهان به نفع تداوم و استحکام نظام استبداد مضاعف دین و قدرت. شرکت وسیع مردم، نظام ولایت را از جهان طلبکار میکند. که بیایید و ببینید شکوفایی نظام دمکراسی را در سایه آئین مقدس اسلام.هر چه رقابت ها شدیدتر، پوشش بهتری برای پنهان ساختن  این حقیقت که قدرت مطلق در دست دین و مظهر آن ولایت تمرکز یافته است.

با وجود تهی بودن از معنا و مفهوم، انتخابات و پیروزی در آن به یک بازی پیچیده و سرگرم کننده تبدیل شده است چنانکه گویی دارای واقعیت و اصالت است و نتیجه ی آن متضمن تغییری در نظام مطلق گرای ولایت است..که برگزیده اکثریت ملت به قدرت میرسد. مسئولیتها را بعهده میگیرد و مطالبات مردم را یک به یک پاسخ میگوید.  با این وجود تحلیلگران اوضاع سیاسی نظام ولایت، انتخابات ریاست جمهوری را دیر زمانی ست که انگیزه ی اصلی گفتمان و کنش کنشگر ان سیاسی، شناسایی و در باره آن به بحث می پردازند. حتی "بد اخلاقی " های اخیر ریاست جمهوری، احمدی نژاد، در صحن مجلس نیز بخشی از رقابت ها و کشمکش ها و خصومت و ستیز ها ناشی از کسب قدرت در انتخابات بشمار میرود، قدرتی که در ید دیگری ست. بعضا بر آنند که کشمکش های درون ساختار قدرت ، رقابت ها را به جای باریک میکشاند و رژیم را با بحرانی عمیق روبرو میسازد.

حال آنکه برگزاری انتخابات، تشدید تشنج و تنش بین قوای سه گانه، نه بطور زرگری لزوما، بلکه بسیار طبیعی، ناشی از رقابت ها بر سر ته مانده های قدرت، دلالت بر نرمی و انعطاف نظام ولایت میکند. وقتی رقابت ها به در گیری و پرده برداری از آنچه ناگفته و پنهان مانده است، نه تنها سبب تضعیف ساختار دین و قدرت، نمیشود بلکه به آن استحکام و تداوم می بخشد. زد و خورد و شمشیر کشی بین قوای سه گانه در تقویت این باور است که نهاد های جمهوریت اگر از طریق ولایت مدیریت نشود پیوسته به هرج و مر ج و بی ثباتی سیاسی میانجامد. که ولایت منشا ثبات است و آرامش و امنیت. دخالت های حضرت ولایت در کشمکش های سیاسی، فیصله بخشیدن به بگو مگو ها حاکی از سلطه مطلق دین و مظهر آن ولایت بر قدرت است. مهم نیست این یا آن مقام چه میگوید و چه قول و قراری با کشورهای خارجی میگذارند. ولی فقیه همیشه و در همه موارد حرف آخر را میزند. چون حرف ولایت حرف شریعت است، حرف قوانین الهی در همه ی عرصه ها بویژه عرصه تعامل با قدرت های بزرگ جهانی که بر اساس بیگانه ستیزی و خوار داشت دشمن صورت میگیرد به آن منظور، که ضعف و ناتوانی خود را در برابر آنها بپوشاند. حال که نمیتوانی مانند آنها قدرتمند باشی، به آنها تنفر بورز و از نزدیکی به آنها اجتناب کن. بی جهت نیست که ولایت در تعامل با نیروهای جهانی بر سر قدرت هسته ای در راهی قدم گذارده است که بازگشت از آن چندان ساده نخواهد بود.

 آیا مهم است که رقابت های انتخاباتی به کجا میکشد؟ ما اخیرا شاهد اتهامات و پرده برداری از فساد تف لیسان ولایت بوده ایم، اما بوسیله تف لیس دیگری. مردم ایران شاهد بودند که چگونه حضرت ولایت هشدار داد که کارگزاران ش از بد اخلاقی دست بر کشند، بد اخلاقی هایی که ولایت خود منشا آن است. چرا که ولایت است خود کارگردان اصلی. او همه چیز را از با لا زیر نظارت دارد، چنانکه گویی همه چیز در زیر پای او و در نوک انگشتان ش میگردد. ولایت مستقل است از همه چیز، بالاتر و بر تر از هر انسانی و هر قانونی . جماعت گله است و او شبان. او مالک است و مردم، رعیت، او فرمانروا است و ملت فرمانبر. در تحت چنین شرایطی، براستی کدام انتخابات؟ چه قانونی؟

اخیرا نیز زمزمه ی "انتخابات آزاد " بگوش حضرت ولایت هم رسیده است. حتی آیت الله رفسنجانی و احمدی نژاد نیز تقاضامند انتخابات آزاد شده اند. چه بیهوده کدام انتخابات آزاد نبوده است، پاسخ دندان شکن ولایت بود به آنان که از انتخابات آزاد چنان سخن میگویند، گویی که تیر خدنگی ست که قلب ولایت را میشکافد. چه خیال باطلی.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmil.com


۱۳۹۱ بهمن ۱۵, یکشنبه

یورش به دفاتر روزنامه ها
و زور گیری روزنامه نگاران

خبر یورش "ماموران امنیتی همزمان " به دفتر چندین روزنامه "منتقد دولت،" سراسر فضای مجازی را پوشاند (یکشنبه 8 بهمن). این یورش به دفتر روزنامه هایی صورت میگیرد که کوشش میکنند بی آنکه از مرزهای "قرمز،" عبور کنند به حقایقی چند در راه و روش سیاسی و مدیریت جامعه، بویژه آنچه که در حیطه دستگاه دولت به ریاست احمدی نژاد میگذرد، اشاره نموده و ناسازگاری آنها را با منافع و سرنوشت ملت و کشور به نقد بکشند. تاکنون معلوم شده است که این شبیخون، به فرمان دستگاه قضایی بوقوع پیوسته است. خبرگزاری ها، بعضا بازداشت مدیران  و روزنامه نگاران و انتقال آنان به زندان اوین را نیز گزارش داده اند. همچنین خبر از یورش ماموران "امنیتی " ست به خانه ی بازداشت شد گان در پی جستجوی مدارک جرم، از جمله ماشین کامپیوتر، دی وی دی و سی دی و هر چیز دیگری که بدست شان برسد به غارت میبرند.

 البته این رفتار تبهکارانه حکومت دین، چندان غافل گیرانه هم نبود. زیرا که هفته ی گذشته سخنگوی قوه قضائیه، آقای غلامحسین اژه ای از احتمال بازداشت عده ای از روزنامه نگاران را به جرم "دست در دست داشتن غربی ها و ضد انقلاب "  اطلاع رسانی کرده بود. شاید هم که روزنامه نگاران منتقد خود را برای این رفتار جنایتکارانه حکومت آیت الله ها و حجت الاسلام ها را از پیش آماده ساخته بوده اند. آقای جمشید برز گر، تحلیلگر بی بی سی، میگوید اخیرا حاکمیت به تاکتیک جدیدی دست زده است. روزنامه نگاران و یا مدیران روزنامه را ممکن است باز داشت کنند ولی روزنامه را به توقیف نمی کشانند. فهمیدید، چه گفت؟  رژیم دین هر روز زرنگ تر و هشیار تر میشود. ظاهر را آراسته نگاه میدارد و در باطن دست به اعمال جنایتکارانه ی "زورگیری " میزند. چرا که فرمانروایان حاکم بر ما در فریبکاری به اجتهاد رسیده اند. زور گیر ان را بدار مجازات میآویزند که زورگیری خود را پنهان سازند.

آنچه در گزارش این خبر وحشتناک، جلب توجه میکند این است که گزارش گران در انتشار خبر بازداشت روزنامه نگاران، از واژه های "یورش،" " هجوم " و یا "شبیخون "  برای توصیف رفتار جنایتکارانه "ماموران امنیتی " استفاده نمیکنند. خبر گزاری ها، از "حضور "  ماموران امنیتی در دفاتر روزنامه ها سخن میگویند، نه از یورش، نه از شبیخون، نه از کنش جنایتکارانه  "زورگیری " که اخیرا دو جوان را به همین جرم در برابر چشم تماشاگران مشتاق به دار مجازات آویخته اند، جرمی که در هیچ کجای جهان شایسته مجازات مرگ، شناخته نمیشود، اگر قتلی اتفاق نیفتد، مگر در شریعت اسلامی که آماده است شمشیر را بر گردن هر آنکس که در برابر اراده اش به مقاومت بر خیزید، فرود آورد- درست مثل همان دو جوان قمه  کش که کنش تبهکارانه زورگیری را به معرض نمایش گذارند و سر بباد دادند. آیا میتوان کنش ماموران امنیتی را چیزی جز "زورگیری " نامید؟. با این تفاوت که زورگیری دستگاه حاکمه بطور سازمان یافته، بوقوع می پیوندد. یعنی مراتبی هست و فرمانی و فرمانبری، با برنامه های حساب شده و بدست مامور انی انجام میشوند که به غلط "امنیتی " خوانده میشوند در حالیکه ماموریت شان جز ایجاد نا امنی چیز دیگری نیست. در کجای جهان زور گیری را با بر قراری امنیت در جامعه، سازگار میدانند؟  

آیا میتوان  میان کنش "ماموران امنیتی " که به دفاتر روزنامه ها حمله میبرند با کنش  "زورگیری " تفاوتی قایل شد؟ اگر پاسخ مثبت است که هست، چگونه میتوانیم، ارتکاب یک عمل جنایتکارانه رژیم دین  را "حضور ماموران امنیتی " گزارش  دهیم. این نوع گزارش ها را باید گزارش هایی خواند که از بیان حقیقت اجتناب میورزند. از یورش و شبیخون قمه داران به دفاتر روزنامه ها خبر نمیدهند از حضور ماموران امنیتی خبر میدهند چنانکه گویی برای  صرف شام به دفاتر موسسه های اطلاع رسانی هجوم برده اند،.نه بمنظور زور گیر کردن روزنامه نگاران، روزنامه نگارانی که مرتکب هیچگونه جرم و گناهی نشده اند. به حریم خصوصی شان تجاوز میکنند و آنچه که میخواهند به غارت میبرند. آیا دادگاهی هم هست که چنین رفتار جنایتکارانه را تحت تعقیب قرار دهد؟ خیر. چرا که نظام ولایت به  رفتارهای تبهکارانه، تقدس می بخشد. بهمین دلیل اگر از جنبنده ای سر بزند، به مرگ محکوم میشود. حال آنکه وقتی شمشیر بر میکشد و بر گردن خبرنگاران و گویندگان لبه تیز و برنده آنرا نگاه میدارند که خود را به ولایت و شریعت تسلیم کنند، زورگیری نمیتواند کمتر از یک رفتار مقدس تلقی گردد، چرا که شمشیر ولایت، شمشیر شریعت است. طناب دار، مقدس است چون طناب شریعت است. تنبیه و مجازات گریز از بندگی و عبودیت، حکم الله است حتی اگر طناب مقدس شریعت به گردن بی گناهی هم بیفتد، چه باک، اگر به "مصلحت " بقای نظام مقدس اسلامی باشد. هدف اصلی از اعدام زور گیر ان جوان، نه بازدارندگی جرم و جنایت، بلکه دفاع از استبداد مضاعف دین و قدرت است.

روشن است که کنش جنایتکارانه زورگیری با تحمیل اراده زور گیر بر انسان دیگری همراه است با خشم و ابزار خشونت. در زورگیری روزنامه نگاران اراده ی کیست که تحمیل میشود؟ مگر اراده ای فراتر از اراده  ولایت، هم وجود دارد؟ تنها اراده او ست که آزاد است، آزاد از هر قانون و قواعد و مقرراتی، چون او جلوه الله است، فرمانروای نهایی. روزنامه نگاران مورد خشم و خشونت قرار گرفته اند به آن دلیل که به حقایقی اشاره کرده اند که ممکن است که جرقه بر خشم مردم زند و موجودیت نظام را بخطر اندازد. پس ضروری ست که شمشیر شریعت را بر گردن روزنامه نگارانی نهند که به بندگی و تف لیسی ولایت تن نمیدهند. در واقع زور گیر اصلی در راس ساختار قدرت نشسته است. در دفاع از اراده مطلق ولایت  است که روزنامه نگارانی که به غارتگری ها و چپاولگری که روزانه در حکومت اسلامی صورت میگیرد اشاره کرده اند باید زور گیر شده و به ببند کشیده  شوند. یعنی که دستگاه ولایت برنامه زورگیری را از هم اکنون به مرحله اجرا گذاشته است که هر ناله ای را از هر ویرانه ای که بگوش میرسد حمله برند و با قهر و خشونت آنرا خاموش سازند.

تحلیل گران، انگیزه رفتار جنایتکارانه یورش به دفاتر روزنامه ها و دستگیری تعدادی از روزنامه نگاران را با انتخابات ریاست جمهوری در سال آینده مرتبط میدانند، انتخاباتی که ممکن است بار دیگر لکه ننگی بر دامن مقدس نظام بنشاند. لذا رژیم پیشا پیش به استقبال حوادثی میرود که هنوز بوقوع نپیوسته است، حوادثی از نوع حوادث 88  که رژیم آنرا "فتنه " میخواند. که اراده آقا، اراده جلوه الله، حضرت ولایت بر آن قرار گرفته است که "انتخابات نباید امنیتی شود." یعنی باید که از هم اکنون هر کس که بجنبد، سخت او را تادیب نمایند. زور گیران امنیتی را باید آماده ساخت که در اسرع وقت هر حرکت مظنون ی  را به تسلیم و اطاعت وا دارند. که فتنه را قبل از شکل گیری باید در نطفه خفه نمایند.

بعبارت درست تری، نظام ولایت سخت نگران شعله ور شدن خشم مردم است. شرایط معیشتی هر روز بسوی وخامت با شتاب بیشتری به پیش میرود. زور گیر ان رژیم ولایت خود صراحتا اعلام میکنند که احتمال خیزش و شورش مردم بسیار افزایش یافته است، پس عقلانی ست که از وقوع آن جلوگیری کنند. چه تعجب اگر زور گیری مطبوعات منتقد را از هم اکنون آغاز نمایند تا آنان را به اطاعت و تسلیم وا دارند، به سکوت و خاموشی. دفاتر روزنامه هار را باز نگاه میدارند اما روزنامه نگاران را زور گیر نموده و ببند و اسارت میکشند. زبانها را از حلقوم بیرون میکشند که خود بتوانند سخن بگویند. حال آنکه آتش در زیر خاکستر دیر زمانیست که خفته است، همچون کوه آتش فشان آماده ی انفجار است. غرش آن بگوش حضرت ولایت رسیده است، اما می پندارد که اگر قمه داران را مامور زور گیری روزنامه نگاران نماید، جلوی انفجار را خواهد گرفت. چه خیال خامی؟

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com


۱۳۹۱ بهمن ۷, شنبه

حاکم یا محکوم،
کدامیک زور گیر است؟

زورگیری، کنشی ست جنایتکار انه که در دوران حکومت اسلامی و یا نظم و انضباط اجتماعی ناشی از شمشیر و شریعت،  رشد تصاعدی داشته است و با انتشار ویدیوی زورگیری هم اکنون به اوج خود رسیده است. بگذریم که زورگیری های جنسی بویژه در میان گروه مردان و جوانان، طبق گزارش های رسمی به رفتاری فراگیر تبدیل شده است. البته سیاست حکومت دین همیشه انکار واقعیت بوده و هست. بوی گند اخلاق و ارزش های شریعت، هرگز به مشام آیت الله ها و حجت الاسلامها نمیرسد. در حالیکه احساس همگان آن است که حکومت دین در حال غرق شدن است در لجنزار فساد و تباهی. اما پاک دینان، فرمانروایان بر جامعه، میپندارند که راه بهشت را برای فرمانبران خود هموار ساخته اند و عنقریب بدانجا میرسند. به نظم حجاب و جدایی جنسیت ها بعنوان یک اصل شرعی مباهات میکنند چه باک اگر لواط سراسر جامعه را فرا گیرد، رفتاری که بر طبق روایات و احادیث، یکی از نشانه های فرا رسیدن  آخر زمان و ظهور امام عج است.

اما ویدیوی زورگیری که در ماه آذر در رسانه های اینترنتی توجه بسیاری را بخود جلب نمود، مشت فریبکارانه نظام ولایت را گشود و وادار ساخت که به وجود زورگیری اعتراف کند، اما با بی میلی و نه به مثابه پدیده ای فرا گیر بلکه یکه و انحصاری. چرا که نظام بطور روزانه کسانی را که "قاچاقچی، "  "ارازل و اوباش " و یا   "اشرار " در ملا عام بدار مجازات میآویزد، که رفتارهای جنایتکارانه را از تکرار باز دارد. حال آنکه نمایش روزانه چنین خشم و خشونتی نه تنها تاثیری در کاهش  رفتارهای تبهکار انه در جامعه نداشته است، بلکه شواهد حاکی از آن است که بر رشد کمی و کیفی آن افزوده است. چه اگر نیک بنگری، در یابی که کنش جنایتکار انه زورگیری از درون حکومت دین زائیده شده است و به بلوغ و کمال رسیده است، برغم همه سخت گیری ها، بگیر و ببند ها و مبارزه پایان ناپذیر برای بر قراری حجاب و جدا نگاهداشتن جنسیت ها از یکدیگر. رفتار جنایتکارانه زورگیری، رفتاری وارداتی نیست بلکه برآیند  حکومت شریعت است. بی جهت نیست که نشانه های ظهور همه جا هویدا گشته و پایان انتظار فرا رسیده است.

اگرچه فرماندهان نیروهای انتظامی، فرا گیری و گوناگونی رفتارهای جنایتکار انه را ناشی از وجود شبکه های ماهواره ای میدانند- بخشی از حمله به دیش های ماهواره ای از زمین و آسمان، تحت جلوگیری رفتارهای جنایتکارانه صورت میگیرد. این البته در حالی ست که خود نماد رفتار و کنش تبهکارانه است و منشا نا امنی، وقتی نیروهای انتظامی به حریم خصوصی مردم شبیخون زده ه و به ویران ساختن آنتن های ماهواره ای  دست میزنند، اگر زورگیری، رفتاری همراه با خشم و خشونت، نیست چه میتواند باشد؟ رفتاری برای بر قراری امنیت؟ ادعایی برخاسته از ابلهی. مردم زورگیری را از شبکه های ماهواره ای نمی آموز اند، چون بهترین آموزگاران زورگیری، گشت های ارشادی، نیروهای انتظامی، بسیجیان، ماموران امر به معروف اند. با این وجود، حکومت شریعت مقدس اسلامی، سخت کوشش میکند که نشان دهد که   در جامعه ی اسلامی چیزی بنام زور گیری وجود ندارد و نظم و انضباط شریعت اسلامی اجازه ی بوجود آمدن زمینه ی مساعدی برای رشد و نمو رفتار تبهکارانه را نمیدهد. تنبیه و مجازات بویژه اجرای سریع و قاطع اشد مجازات، ریشه ی رفتار جنایتکارانه را میسوزاند. حال آنکه اعدام های پی در پی کسانی که فاقد هویت و شناسنامه و پرونده ی جنایی هستند و بدرستی معلوم نیست تحت چه قواعد و مقرارتی محاکمه و محکوم شده اند، در واقع بمنظور جلوگیری از تکرار و بازدارنده رفتارهای تبهکارانه نیست، بلکه وسیله ای است برای انکار رفتار غیر اخلاقی و غیر انسانی در یک جامعه ای که قرار است الگوی یک جامعه اخلاقی و انسانی، باشد جامعه ی اسلامی، تنها جامعه ای که انسان میتواند به کمال برسد. در چنین جامعه ای- مدینه فاضله ولایت، هر اعدامی پوششی ست بر حقیقت. که این طناب شریعت است که گردن محکوم را می فشرد و جان را از وجود انسانی دیگر خارج میکند. اعدام دو جوان زور گیر با سرعت و قاطعیتی بی سابقه نیز کوششی ست واهی در پنهان داشتن این حقیقت که زورگیر ان در دامن نظام ولایت پرورش یافته و به شباب و بلوغ رسیده اند. چه اگر محاکمه ای صورت میگرفت و حق دفاع به متهمین داده میشد، مردم متوجه میشدند که این حاکم است که زور گیر است و محکومین، زورگیری را در جامعه ای آموخته اند که بزرگترین معضل آن بدحجابی و جدایی جنسیت ها از یکدیگرند، آراستن ظاهر است و پنهان ساختن باطن.

 آیت الله صادق لاریجانی، رئیس قوه قضاییه در باره حادثه زورگیری، میگوید:

" "وقوع این جنایات و انتشار فیلم آن موجب ناامنی است و هرچند در تمام دنیا این وقایع و حوادث وجود دارد، اما چنین اتفاقاتی در کشور اسلامی ما تکان‌دهنده است و نیروی انتظامی باید دور جدید برخورد با اشرار را آغاز کند."

از دهان آیت الله های مقدس جز "حقیقت " چیز دیگری بیرون نیاید: زور گیری، عمل جنایتکارانه ای ست که در کشور های دیگر رواج دارد. که این یک حادثه ای بود ه است یکه و منحصر بخود نه یک پدیده ی فرا گیر. تا کنون اتفاق نیفتاده است و پس از این هم اتفاق نخواهد افتاد. سرها که بر فراز دار رفتند،  چنین رفتاری دیگر تکرار نشود، رفتاری که در جامعه مقدس اسلامی، آنقدر غریب و غیر منتظره است که امری ست "تکان دهنده " برای امت اسلامی. انتشار فیلم زورگیری است که امنیت کشور را بخطر می اندازد. چرا که به جوانان زور گیری میآموزد. به همین دلیل برای حفظ امنیت باید هزینه ی آن را چنان بالا برد که دیگر کسی مرتکب این عمل شنیع نشود و مشت فریبکارانه ی رژیم دین را در اینترنت باز نکند. در نتیجه هرچه مجازات سریعتر و قاطع تر، احتمال تکرار رفتار جنایتکارنه و پرده برداری از آن در رسانه های اینترنتی کمتر.

در نتیجه اگر بپذیریم این واقعیت کلی را  که زورگیری کنشی ست ناشی از قدرت و تحمیل اراده است با ابزار خشونت بر دیگری تا اطاعت کند و کند آنچه را که قمه دار گوید، همچنانکه همگان ناظر آن در ویدیوی زورگیری با چشمان خود مشاهده میکنند، آنگاه در خواهیم یافت که شباهتی بسیار وجود دارد بین رفتار جنایتکارانه زور   گیر ان خیابانی و رفتار رژیم دین. که نزدیک به چهار دهه است که حکومت آیت الله ها و حجت الاسلامها برهبری ولایت، با شمشیر شریعت مردم را زور گیر کرده اند. یعنی که اراده خود را با بکار گیری شمشیر شریعت بر جامعه تحمیل نموده اند. نظام ولایت، در واقع دیر زمانی ست که شمشیر شریعت را بر گردن ملت نهاده است و ثروت و دار و ندار او را مورد چپاول گری و غارت قرار داده است. آیا میتوان غارتی از این عظیم تر یافت؟ حجاب اجباری و یا جدایی جنسیت ها، ممنوعیت تفریحات و سرگرمی ها لذت بر آور، حمله به آنتن های ماهواره ای، اجرای حد شرعی با زخمین ساختن تن و خوار ساختن آدمی و نهایتا اعدام خود، آیا رفتاری جنایتکارانه از نوع زور گیری نیست؟ همچنانکه اشاره شد، حکومت شریعت در واقع آموزگار زورگیری ست چون اسلام، دین کیفر دهی ست، دین تنبه و مجازات، دین انتقام ستانی، دین فرومایه گانی ست که از انسان نیرومند و مستقل کینه بدل میگیرند و در اعماق وجود خود، می پرورانند، از نوع همان کینه ای که پیامبر اسلام از قریشیان در دل گرفته بود و سرانجام توانست در بدر از آنان انتقام گرفته، آنها را زور گیر نموده و اموال شان را به غارت ببرد. یعنی که اگر خواسته باشیم قدری عمیق تر پدیده ی زورگیری را ریشه یابی کنیم، مشاهده میکنیم که رفتاری ست کاملا اسلامی و سازگار با قوانین شریعت، رفتاری که اگر چه در ذات ما نهاده شده است به ندرت در جامعه شاهی بوقوع می پیوست. اما رسید دین به قدرت و آغاز زورگیری با شمشیر شریعت، شرایط مساعدی را برای رشد بی سابقه ی رفتار تبهکارانه بوجود آورد.  

همچنانکه در ویدیو مشاهده میشود، زورگیری کنشی ست که از قدرت بر میخیزد و با تحمیل اراده، از جمله غارتگری همراه است. اگر در ویدیو، زور گیران قمه دار، پشیزی بیش به غارت نبردند، حکومت ولایت که تمامی ابزار قهر و قدرت و خشونت را در انحصار خود دارد، از جمله شمشیر شریعت، دست به غارت های بزرگ میزند، ارزش پول ملی را پائین میکشد. از دستمزد کار و رنج ملت یک شبه 50%  به سرقت میبرد. ملتی که زور گیر شده است، نمیتواند حتی ناله اعتراض بر آورد. چه شمشیر شریعت آماده است که بر گردنش فرود آید. سیر صعودی نرخ ارز و طلا و غارتگری های میلیارد تومنی و تمرکز ثروت های هنگفت در دست آیت الله ها و حجت الاسلام ها اگر زور گیری، رفتار جنایتکارنه نیست، چیست؟  زور گیری ای که مردم در ویدیو شاهد آن اند. بدون تردید کنشی ست انزجار آمیز اما خود ناشی از نهادینه شدن رفتارهای جنایتکارانه در فرهنگ و اخلاق شریعت اسلامی ست. مردم شاهد کنش کسانی بودند و هستند که در دامن شریعت اسلامی پرورش یافته اند. آنها خود محکومی بیش نبودند، فرو مایه ی ضعیفی که به تقلید از زور گیران حاکم، همانان که روزانه سری را بر دار مجازات میآویزند، دست به غارتگری زده بودند.

 اعدام زور گیران پس از محاکمه متهمین در دادگاهی های مخفی،  در واقع، دفاع از پدیده ی زورگیری و تداوم بخشیدن به آن است. چرا که زور گیری کنشی است انتقام جویانه، کنشی از سر بغض و کینه و از سر ضعف و ناتوانی. فرا گیر شدن پدیده زورگیری را باید از تبعات بر قراری نظم و انضباط شریعت، افزایش اعدام و خشم و خشونتی که نیروهای امنیت خود به معرض نمایش میگذارند، دانست. عادی شدن تنبیه و مجازات، خشم و خشونت، بیانگر رفتاری ست انتقام جویانه، رفتاری که از بغض و کینه بر خیزد نسبت به نا فرمانی،  از سر ضعف و فرومایه گی. ضعفا آنهایی هستند که دست به کشتار میزنند، میگیرند و میبرند و میزنند، یعنی که زورگیری میکنند و دست به خون ریزی میزنند که بگویند ما نیرومند و مستقل و پاک و منزه هستیم. که هیچ شیطانی نمیتواند دامن کبریایی اخلاق اسلامی، کین خواهی و انتقام ستانی را لکه دار نماید. آری انتقام ستانی در فرهنگ اسلامی به آن درجه از شدت رسیده است، که خشم و خشونت بر خاسته از احساس خیانت، به چاقو زنی، به انتقام ستانی در ملا عام میانجامد. حکومت اسلامی، می پندارد که با اعدام  زور گیران، میتوانند کنش زورگیری را کنشی غریبه و بیگانه در شریعت اسلامی، شناسایی نماید. چه خیال باطلی؟

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com


۱۳۹۱ دی ۳۰, شنبه

نظام ولایت،
نظام قانون گریز و قانون شکن

وضع موجود را بسیاری بحرانی توصیف میکنند. همه چیز در حال افت و خیز است و سیال و روان، از قیمت ارز و کالا گرفته تا گفتار و رفتار فرمانروایان و حاکمان؟ هیچ چیز قابل پیش بینی نیست. یعنی که هیچ چیز را نه اعتباری مانده است و نه هیچکس را اعتمادی. همه چیز عاری از پشتوانه گشته است، از جمله پول ملی که میرود به تیکه کاغذی تبدیل گردد مفید تنها برای طهارت. نظام توزیع و تولید گویی بر پیچ گردنه ای صعب العبور متوقف و از پیشروی باز ایستاده است، چنانکه تا نفس آخر، لحظه ای بیش نمانده است. هوایی که مردم ایران تنفس میکنند، هر روز آلوده و کشنده تر میگردد. یعنی که سرطان زا و سبب امراض قلبی و مغزی میشود. یعنی که تحت حکومت آیت الله ها و حجت لاسلام ها برهبری ولایت، طول زندگی کوتاه گردیده است. متوسط سن برای سکته ی مغزی طبق آمار رسمی نزدیک به 55 سال است در جهان و در ایران به 45 سال رسیده است. عواقب امواج پارازیت به منظور قطع رابطه ی مردم با شبکه های ماهواره ای، افزاری خطرناکی ست در خدمت نظامی که به آینده مینگرد تنها به آن منظور که به گذشته رجعت نماید. ما اینجا از آلودگی در تمام عرصه ها زندگی مادی سخن میرانیم. هیچکس نیست که رنج نبرد و احساس محنت نکند. هر روز  بر تعداد آنانی که دست به خود کشی میزنند افزوده میشود، پدیده ای که هم اکنون  به یک امر عادی تبدیل شده است. گرانی و بیکاری و فقر و عقب ماندگی نیز واقعیتی روزمره گردیده است، واقعیتی که  بوده است قبل از این. اما در حکومت ولایت امری ست پذیرفته شده .مگر بجز پذیرش ملت چاره دیگری هم دارد؟ بجز سازش با شرایط موجود، چاره ی دیگر چیست؟

 منتقدین داخلی و خارجی شرایط بحرانی موجود را ناشی از سوء مدیریت دولت میدانند و مسئولیت را به ریاست جمهوری نسبت میدهند، رئیس جمهوری که مسئولیت ناپذیر است و قانون گریز. نقد و طنز در باره احمدی نژاد در مطبوعات اصلاح طلب فراوان است. هم اکنون که این گفتار به نگارش در میآید، آنچه توجه مطبوعات را بخود جلب کرده است، تصمیم آقای رئیس جمهور به سخنرانی در مجلس است. که چرا ناگهان هوس سخنرانی در مجلس به سرش افتاده است، رفتاری بی سابقه در تاریخ "جمهوری اسلامی " گمانه زنی در باره قصد و غرض احمدی نژاد دیر زمانی ست که آغاز گردیده است. البته  که چندین روزی بیش نیست که از انفجار بمب قبلی، نمیگذرد: صدور اجازه استخدام روی هم رفته چیزی نزدیک به 500 هزار نفر به استاندارهای استانهای کشور - هر استانی 1400 نفر را میتواند به استخدام دولت در آورد. یکی دیگر از آن رفتارهای شگفت انگیز و تحیر زا. آیا این تصمیمی ماورایی ست و یا برنامه ای ناشی از قانون گریزی و در ستیز با عقل و درایت و منافع ملی؟

 طبیعی ست که رسانه ها به این تصمیم های جنجالی واکنش نشان دهند و چگونگی شکل گرفتن آنرا مورد بحث قرار دهند و سوال کنند که روی چه حسابی و کتابی، احمدی نژاد به اتخاذ این تصمیم رسیده است. در این مورد جز به حدس و گمان نمیتوان سخنی مستند گفت، آنهم در باره آنچه که هنوز واقعیت نیافته است، نه آنچه هم اکنون یک واقعیت عینی و ملموس است، در باره قصد و نیت تصمیم گیرنده. میگویند خریدن یار است برای نامزد انتخاباتی خود بلکه بتواند دوست و راز دار و وفادار خود را به ریاست برساند و بدان طریقه خود را در صحنه سیاسی کشور همچنان ماندگار سازد. از یاد نبریم که آقای رئیس جمهوری کمی  زود تر یک بمب شیمیایی نیز منفجر کرده بود، بمبی که بوی بد و انزجار آمیزش مشام بسی بسیاری را سخت آزار داده و هنوز هم میدهد، آنهم اجرای فاز دوم یارانه ها ست که بر تنش دایمی قوه ی مجریه و مجلس افزوده است. منتقدین دولت شکوه میکنند که هزینه ی یارانه های فاز نخست هنوز بدرستی معلوم نیست که از کدام منبع تامین شده است، آقای رئیس جمهور، تا کنون در این باره سخنی نگفته است. بگذریم که یارانه های تولیدی هنوز پرداخت نشده است که خود سبب گردیده است که تولید کننده یا قیمت را بالا بکشد و یا در دکان را پائین آورد. یارانه های فاز دوم میلیاردها تومن قرض ببار میآورد و تورم 500 در صد ی- به نقل از ناظران و تحلیگران.

بعضا از نهاد ریاست جمهوری و یا حتی قوای مقننه و قضائیه همان انتظاری را دارند که از این قوا، بویژه ریاست جمهوری در کشورهای دموکراسی دارند، نظامی که عقلانی و قانونی خوانده میشود. بدان معنا که تمامی رفتار و گفتار افراد منتخب در تمام سطوح اداری، دفاتر و نهادهای سیاسی قانونمند است. قدرت ناشی از شخص و خصوصیات شخصی نیست بلکه ناشی از نهاد و یا موسسه ای ست که خود زاده ی قانون است. نظامی که به  دست آیت الله ها و حجت الاسلامها، علما و فقهای حوزه های علمیه، طراحی و معماری شده است، جامعه ای که آنرا "اسلامی " نامیده اند، جامعه ای مستقل از غرب و شرق، برتر و بالاتر از هر دو نظام، جامعه ای که تابع قانونمندی های شریعت اند، یعنی تابع قانون بندگی و عبودیت.

 در حکومت اسلامی رفتار و گفتار نمیتوانند قانونمند گردند، چون آنها ملتزم به شریعت اسلامی، قواعد، قوانین و احکام الهی اند.  تنها ریاست جمهوری نیست که از قانون میگریزد. آنکه تبلور قانون گریزی است کسی ست که خود را فرا قانون میخواند. ولایت فقیه وظیفه اش جلوگیری ست از چرخش نهادی های جمهوریت بر اساس قانون. نگاهی کوتاه به 8 سال زمامداری حجت الاسلام محمد خاتمی که قصد و غرض قانونمند ساختن نظامی به سر ش افتاده بود که ذاتا قانون شکن بود. شاهد بودیم که چگونه حضرت ولایت رئیس جمهور خاتمی را به "شاه سلطان حسین، " شاهی بی کفایت که تسبیح و سجاده را بر تاج شاهی ترجیح میداد، تبدیل نموده بود. ولایت هرگز افسار این قوا را از دست نمیدهد. مثال: چندی ست که احمدی نژاد به قانون و مقررات  ارائه ی بودجه ی کشور به مجلس، اعتنایی نشان نمیدهد. رئیس مجلس نامه ای شکایت آمیز از تاخیر ارائه بودجه به مجلس، به ولایت فقیه می نویسد) یعنی که رئیس مجلس برای رفع اشکال به دفتر قانون رجوع نمیکند. راهکار قانونی آنرا نمی جوید. او به ولایت التزام دارد. ولایت قانون است. ولایت مسئله را حل نموده  و مشکل را می گشاید. ما اینجا با رفتاری روی در روی هستیم که در التزام به اخلاق دینی شکل گرفته است.

چه اگر قوای سه گانه بر اساس قانون عمل کنند، در آن صورت مستقل خواهند بود از اراده ی ولایت و گفتار و رفتارهای قانونمند جانشین رفتار و گفتاری میشود ملتزم به قواعد و قوانین شریعت. در حال حاضر چون التزام بر شریعت اسلامی ارجح است بر التزام به قانون بشری ست، تمامی دولت ولایت از وز را، روسا، نمایندگان مجلس و قوه قضائیه، همه از بالا تا پائین قانون گریز اند. چون آنان از حضرت ولایت گرفته تا پاد وی احمدی نژاد، تابع قوانین و مقرراتی بالاتر و برتر اند، شریعت و اخلاق اسلامی . آنها خود را تابع احکام الله میدانند نه قانونی ناشی از عقل و اندیشه ی بشر. قانون ولایت فقیه که قانون اساسی کشور است، قانون گریز از قانون است، چون در تبعیت از شریعت، باز تابنده ی خواست و اراده الله، به نگارش در آمده است. تحت مصلحت سیاسی بوده است که به مصادره نهادهای دمکراسی پرداختند که در تحت انقیاد فقاهت و ولایت به چرخش در آیند. مردم ریاست جمهوری را بر می گزینند که حکم تنفیذ خود را از دست ولایت فقیه دریافت کند. این مراسمی ست ویژه ی نظام فرمانروایی و فرمانبری. چه در غیر اینصورت هیچ چیز نمیتواند بالاتر و برتر از اراده ی ملت قرار گیرد. در نظام ولایت، ملت محکوم است نه حاکم.

روشن است که  رفتار و گفتار ریاست جمهوری در التزام به باورها و ارزشهای نظام بندگی و عبودیت و فرمانبرداری شکل گرفته است. او و همقطاران ش بطور آگاهانه خود را بنده و فرمانبر صدیق الله میدانند.احمدی نژاد، قبل از آنکه به ریاست برسد، همچون هم نسل ان خویش، فرمانبری بیش نبود، هنوز هم فرمانبری بیش نیست. او فرمانبر امام بوده است و هنوز هم خاک پای امام است. بعد فرمان ولایت را اطاعت میکند. درست است که او به ریاست رسیده است، اما فرهنگ فرمانبری، اخلاق فرمانبری از سرشت او خارج نگردیده است. آنچه احمدی نژاد را آزار میدهد آن است که در ریاست هم باید فرمانبر باشد. او مثل همه ی دینمدار ان  در فضای تیره و گرفته، بهتر میتواند، شجاعت و جسارت خود را به معرض نمایش بگذارد. نه شمشیر شریعت را بدست ش سپرده اند، نه نعلین بپا دارد و نه چکمه های براق و نه بازوبند اس اس به بازو. حال آنکه گفتمان و  کنش وی نسخه ای از آنها است: خود سری و خود کامگی و خود شیفتگی.

احمدی نژاد، اما از همه آنها "زبل " تر است، چون او نمونه امامی را ارائه میدهد، امامی که حاضر است و جهان را اداره میکند. بهمین دلیل رنگ عوض میکند. از اینرو به آنرو میغلتد. حرف های بزرگ و بسی بلند بزبان میراند. برنامه های خیره کننده و بسیار سخاوتمندانه ارائه میدهد، تهدید و تحریک میکند. دشمن را خوار میسازد تا بخود غرور بخشد. با چاقو دست قطع میکند و چنان سیلی بگوش رقیب گردن کلفت مینوازد که در راه خانه گم و گور شود. این گفتمان تنها میتواند از یقینی بر خیزد، که وجود امام را در خود احساس کند. این گفتمان،  گفتمان رعیتی ست علیه ارباب، شورش ضعیفی ست علیه نیرومند. احمدی نژاد بواسطه فرمانبری از امام است که رویای مدیریت بر جهان را در سر میپروراند. که همه چیز را زیر نفوذ و تاثیر فنا ناپذیر خود در آرد. نه اینکه او فردی ست قانون گریز، خود سر و خود کامه، او مرده و عاشق امام است. بنا براین از عشق و دوستی سخن میگوید بلکه آن انزجار و تنفری که در درونش است، خاموش سازد، تنفری که کینه زا است. او بنده ای ست سراسر فروتن، چون نمیتواند تهی کند دل پر کینه و بغض را، نسبت به فرمانروای نهایی،  ولایت فقیه، جایگاهی که سخت غطبه اش را میخورد. اگر بدقت بنگری، کین خواهی وجه بر جسته ی کنش احمدی نژاد است. او از سر کین ستانی ست که دست به پیاده سازی برنامه هایی را میزند که تا کنون چیزی جز ضرر و زیان در آن نبوده است. از سر کین ستانی ست که هیچ باک ندارد که تا لبه پرتگاه هم برود و ملت را نیز با خود ببرد.

 نه اینکه این خصلتی ست ویژه ی احمدی نژاد، کین ستانی یک اصل اسلامی ست. همیشه کین آنکس که نیرومند تر و برتر از توست بدل بگیر، فرمانبر، کین فرمانروا را در دل دارد به آن دلیل که ضعیف است همچون او نیرومند نمیتواند باشد. نظام ولایت از راس تا زیر، میخواهند چیزی باشند که نیستند. مثلا حضرت ولایت میخواهد مثل آمریکا نیرومند و مستقل باشد ولی نیست. دوست دارد جهان حرف او را باور کنند که الله یکی است و بجز او کسی دیگری نیست. اما از ضعف خود با اطلاع ست. پس تنفر او را در دل میگیرد و همیشه در صدد است که او را کیفر دهد و از او انتقام ستاند. از آغاز ظهور اسلام بر مسند قدرت ما شاهد نفرین و لعنت بر آمریکا و انگلیس و اسرائیل بوده ایم. بر انگیختن نفرت و تنفر نسبت به نیرومند، نسبت به قوی تر محور گفتمان ولایت است. گردانندگان نظام به استقلالی مباهات میکنند که خود میدانند فاقد آنند. نیرومند، خود را نشان میدهند که ضعف خود را و خصومت و ستیز ذاتی شریعت اسلامی را با آزادی پنهان سازند. این ریاست جمهوری نیست که قانون گریزاست، قانون گریزی در نهاد قانون ولایت فقیه نهفته است.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com