۱۳۹۱ تیر ۳, شنبه

 مردم فریب نخورید:
دشمنی با اسلام است نه با غنی سازی هسته ای

دیر زمانی ست که نظام ولایت همچون یک کشتی  عظیم در آبهای متلاطم و طوفانی  بر دوش امواج خروشان به اوج بر خیزد و لحظه ای بعد فرو غلتد، چنانکه گویی هر آن از درون منفجر و متلاشی شده در هم فرو خواهد ریخت.

با این وجود برغم تمام زد و خورد ها ، تضاد ها و خصومت های درون نظام و اتهام و ضد اتهام، نه از بینی کسی خونی سرازیر میشود نه بادمجان ی سیاه  و بنفش در زیر چشم کسی میروید. در ساختار حکومت، تغییری رخ نمیدهد، چنانکه هرگز اتفاق مهمی نیفتاده است. مقامات "مسئول " از بالا تا پائین، از رئیس تا مرئوس همه مسئول اند، اما هیچکس هم مسئول هیچ خطا و یا اشتباهی نیست. نه مسئول کاهش 50 درصدی پول ملی و یا ارزش کار مردم و بالا و بالاتر رفتن دلار پیدا میشود و نه برای گرانی افسار گسیخته و بیکاری و غارت و چپاول گری میتوان مسئولی را یافت. این خصیصه ی برجسته ی استبداد مضاعف دین و قدرت با روکش تزئینی "مردم سالاری دینی" است که در اصل بمعنای نظام ولایت سالاری است و انسان اسیری، پایه و زیر بنای مستحکمی برای بی مسئولیتی در سراسر جامعه، رمز بقای یک جامعه ی دینی.

بعد از معرکه ی "انتخابات " مجلس نهم، و فرو کش کردن تنش های درون دستگاه ولایت، بار دیگر نوبت رسید به اصل مطلب، به مبارزه و به چالش کشیدن قدرت های بزرگ جهانی، یعنی پوشاندن نیش های تیز و گزنده ه رژیم دین و به معرض نمایش گزاردن لبان شکوفا شده به خنده حضرت ولایت. که چه صلح دوست اند و در پی مذاکره و مسالمت و مصالحه، به مثابه هم استراتژی و هم تاکتیک، یعنی حیله و ریاکاری، بر خاسته از تحصیل اجتهاد و حرفه ی دینمداری. از سر حفظ ظاهر است که باید نمایندگان ولایت در مذاکرات هسته ای شرکت کنند و گرنه برچسب "گرگ هار " بر پیشانی ولایت نقش می بندد. پس چه تعجب اگر مذاکرات بر سر مذاکرات به یک بازی تکراری و خسته کننده تبدیل شود. نمایندگان ولایت در این نشست ها شرکت میکنند که توجه جهان را به نظام دینی جلب کنند، به یک جامعه اسلامی به مدیریت ولایت. که  این پیام را نیز به سراسر جهان مخابره کنند. که ببینید ای مردم جهان، در یکطرف غرب است و کشورهای پرقدرت ی که بر جهان سلطه افکنده، اند، در طرف دیگر، اسلام ایستاده است. آمریکا و اروپا قدرتهای رو به افول اند و نظام ولایت در حال طلوع. دریک طرف، امام حسین است و در دیگر طرف فرعون یزید، از یک سو حضرت ولایت، خداوند خامنه ای ایستاده است در سوی دیگر فرعون های عظیمی همچون، آمریکا و انگلیس و فرانسه، پدر خوانده های فرزند نامشروعی بنام اسرائیل.

حضرت ولایت در آستانه مذاکره با قدرتهای جهانی بر سر غنی سازی هسته ای در بر گزاری سال روز بعثت،  بر پا کردن جشن و سرور برای فرود آمدن فرشته ی مقرب، جبرئیل، بر زمین و برگزیدن محمد به رسالت، خطبه ای میخواند که  قبل از آنکه پای نمایندگان ش به مسکو برسد، سرنوشت مذاکرات را بر حسب معمول  از پیش تعیین و تعریف نمود. چرا که حضرت ولایت نمایندگان خود را به صحنه ی جهانی میفرستد که برتری نظام ولایت را به رخ جهانیان بکشانند. نه اینکه عقل محاسبه گر خود را بکار گیرند که چیست سود و زیان این سیاست دینی "یا مرگ و یا غنی سازی." که مردم جهان را فرا بخوانند به سوی حکومت اسلامی، نظامی نه آلوده به بی بند و باری غربی و نه مادی گرایی شرقی. غرب به رهبری آمریکا با نظام اسلامی است که دشمنی میورزد. غنی سازی هسته ای بهانه ای بیش نیست، فریب است. میخواهند این الگوی نجات بشریت، اسلام را نابود کنند. این همان پیامی ست که حضرت ولایت در آستانه مذاکرات استانبول نیز مخابره نموده بود. طبیعی بود که به جایی نرسد و به بغداد کشیده شود و سپس به مسکو که این بار نیز مست و مدهوش از باده دین و قدرت بانک بر میآورد که:

"در 33 سال گذشته ملت ما، بی وقفه در معرض توطئه همه قدرتهای جهانی بوده است تا شاید این نمونه زنده ایستادگی و پیشرفت، در چشم دیگر ملتها، الگو نشود اما به فضل الهی، تلاش همه سلطه گران ناکام خواهد ماند."

آیا این فرمایشات پیام صلح و آشتی و دست بر داشتن از قهر و دشمنی ست؟ حتی غربیها دیگر نمیتوانند این سخنان را با توسل به داشتن مصرف داخلی توجیه کنند. چرا که تاثیر آنرا بر روند گفتگوها با طرفهای ایرانی تجربه کرده اند. یعنی فهمیده اند که نمایندگان ولایت، عروسک های بزک شده ای بیش نیستند. چون تنها ولایت است که سخن میگوید و نه هیچکس دیگر. بعبارت دیگر، خداوند خامنه ای در منبر فرمانروایی  به نمایندگان خود نهیب میزند که مبادا فریب بخورند. ایستادگی به "ناکامی " دشمن انجامیده است و می انجامد. وی در ادامه خطابه ی بعثت میافزاید که:

 "رویکرد پرطراوت ملتهای مسلمان به دین محمدی (ص) نشان می دهد ملتها در سایه تجربه های متمادی دریافته اند که مکتبهای مادی شرقی و غربی، در برآوردن نیازهای حقیقی بشر، ناتوان و عقیمند و فقط تعالیم بعثت می تواند بشر را به سعادت و پیشرفت واقعی برساند."

آیا براستی حضرت ولایت در خواب سخن میراند و یا در بیداری: کشور ایران در پناه دین اسلام، دین فرمانروایی و فرمانبری، "نمونه ی ایستادگی و پیشرفت؟" و چه پیشرفتی؟ سلطه ستیزی در بیرون و استبداد مطلق و مضاعف  در درون؟ سرکوب مقاومت و اعتراض، برقراری سکوت و خاموشی با ابزار خشونت و بیرحمی در درون و به ستیز بر خاستن و به چالش کشیدن نیروهای "استکبار جهانی در بیرون؟ چه الگوی خیره کننده ای. جهانیان، مردم در سراسر دنیا با چشمان خود شاهد بوده اند که چگونه حکومت اسلام فرشته ی زیبای آزادی، ندا را در جنبش اعتراضی 88 بخاک و خون کشید. این الگوی جذاب در چشم مسلمانان جهان است که ولایت ادعا میکند قدرتهای استکباری را بوحشت انداخته است. گویی که مردم جهان تصاویر مشمئز کننده اجساد جوانان آویزان از چوبه ی دار عدالت اسلامی را هرگز ندیده اند؟ گویی که مردم دنیا نمیدانند که چه نظام اسارت باری در ایران بر دوش مردم سوار گردیده است.

اما گویا رویای خداوند خامنه ای عمیقتر از آن است که درد رنج آور بیکاری، فقر روز افزون و غارت و چپاول گری، او را بهوش آورد. چنان از باده ی دین و قدرت مدهوش گردیده است که فکر میکند که ساختار مدینه ی فاضله ی ولایت به اتمام رسیده است و بمثال ستاره ای نورانی در پشت تپه ها میدرخشد، درخششی که چشم ها را به خود خیره ساخته است. اما، واقعیت آن است که ادامه ی رسالت در این زمان، یاغیگری و گردن کلفتی به حرف محسوب میشود، روضه شهادت و رجزهای تو خالی، نه سلطه ستیزی و برخاستن علیه فرعونها. در چه رویایی بسر میبرد حضرت ولایت!

بکار گیری همین گفتمان مبالغه آمیز و گزافه گویی بود که مذاکرات استانبول را  تهی از معنی ساخت. که حکومت دین با سرعت به جلو پیش میراند، شتابی که بر کند کوه را از جا. بنا براین، حضرت ولایت فرمان صادر کرد که هیچکس حق ندارد آنرا متوقف سازد، مانع این پیشرفت تاریخ ساز شود.  به مذاکره کنند گان اخطار نمود وای اگر به چیزی کمتر از آنچه ولایت صلاح و صواب دانسته است تن بدهند. چرا که بقای نظام، بسته است به ادامه ی خصومت مسلمانان برهبری ایران اسلامی با جهان استکبار و فرعونها جهانی. که راه پیشرفت، در همه عرصه های علم و تکنولوژی و دست یابی به دانش هسته ای با اتکا به نیروهای داخلی، از  ادامه خصومت و ستیز با غرب به رهبری آمریکا، میگذرد. گویی که در گیری با قدرت جهانی، لزوما و بخودی خود به ابر قدرتی می انجامد. این نیاز برای شناخت برای تایید و تصدیق قدرت ولایت تنها میتواند از کوته اندیشی و خوی ظاهر سازی، حیله و فریب کاری نهفته در حرفه ی روحانیت، بر خیزد.
.
مذاکره کنند گان کشورهای 5+1 با این انتظار به استانبول رفته بودند که دیپلمات های ایرانی در باره غنی سازی هسته ای به  شفاف سازی قصد و نیت حکومت اسلامی، بپردازند. گویی که آنها نیز مثل غربیها به محاسبه سود و زیان میپردازند و منافع ملت را محور برخورد با طرف مقابل قرار داده و بر اساس عقل محاسبه گر وارد مذاکره میشوند. حال آنکه مذاکره کنند گان نظام اسلامی، تابع عقل اجتهاد اند. محور اندیشه  آنان نه زندگی مادی و محاسبه سود و زیان بلکه در به بند کشیدن عقل و خرد آدمی  است به آنچه حقیقت است و نهایی. بعید به نظر میرسد که مذاکره کنند گان قدرتهای جهانی، به این خلق و خوی مذاکره کنند گان ایرانی که در دامن  ولایت پرورش یافته اند، کوچکترین آشنایی داشته باشند. یعنی که دیپلمات های ایرانی نه از عقل محاسبه گر، عقلی که ریشه ی غربی دارد بلکه از عقل اجتهاد است که تبعیت میکنند، عقلی که در تایید و تصدیق حقیقت رشد مییابد، نه عقلی که جویای حقیقت است. این بدان معنا ست که مذاکره کنند گان ایرانی در پشت میز مذاکره با قدرتهای جهانی می نشیند که نظر ولایت را بر روی میز بگذارند. آنها شخصا برخوردار از اقتدار عقل و ابتکار عمل نیستند. آنها تعهد و التزام به اقتدار ولایت دارند نه ملت یا هر کس دیگری. بهمین دلیل هم مذاکره کنند گان ایران در محافل بین المللی دارای چندان اعتبار و احترامی نیستند. چرا که فرمانبری و فرمانبرداری را همچون مدال افتخار به گردن خود آویزان دارند و  در پیشانی پینه بسته و ریشه براق آنها، و نیز قد و قامت شق و رق شان، میدرخشد.

بعبارت دیگر، نا خدای کشتی طوفان زده ولایت، دیپلمات های ایرانی نیستند. آنها نمیتوانند این کشتی را با درایت و ابتکار خود به  ساحل برسانند.  دیپلمات های ایرانی کوچکترین اختیاری از خود ندارند و بخوبی آگاهند که ولی آنها، رهبر مقدس و دانا و عالم و بینا، چه میخواهد و حرف آخرش چیست. در وین هم با گردانند گان آژانس اتمی سازمان بین الملل به مذاکره پرداختند و قول و قراری گذاشتند، چنان محکم بنظر میرسید که طرفین گفتند خرده اختلافاتی هست اما بر طرف شدنی ست. به بغداد رفتند. معلوم شد که برگ برنده ی آنها فتوای حضرت ولایت مبنی بر حرمت اسلحه ی کشتار جمعی  در اسلام است. آنها از طرفهای غربی انتظار داشتند که همانگونه که خود در صداقت و اصالت فتوای "رهبر معظم " شک و تردیدی ندارند و آنرا حقیقت نهایی و غائی بشمار میآورند، طرفهای مقابل نیز فتوای حضرت ولایت، تجسم تقدس و معصومیت، را باور کنند و بی جهت وقت تلف نکنند  و از چند و چون و چانه زدن دست بر دارند. که گویا نه تنها به کمتر از 20% غنی سازی رضایت نمیدهند، بلکه خواهان برداشتن تحریمات و گرفتن دیگر امتیازات نیز بوده و هستند.

یعنی که ناخدا ی اصلی این کشتی کسی نیست مگر حضرت ولایت، کشتی ای که سخت افتاده در طوفان ها. اما این ناخدا قصد آن ندارد که کشتی فرسوده خود را  بسوی آبهای آرام روان سازد. اشتباه است اگر کسی بیاندیشد که ولایت از رسالت، یعنی فراخواند جهان به تسلیم و اطاعت در برابر الله و تایید و تصدیق یکتایی و یگانگی او، دست بر میدارد. او جهان آشفته را بیشتر میپسندد. آب گل آلود و گرد و غبار را بسیار دوست دارد. به این دلیل 
هر بار در آستانه ی مذاکرات با قدرت های جهانی، تاج شاهی برسر، دست آویخته به گردن، بر فراز منبر دین ظاهر میشود و خطوط و مرزهای قرمز را تعیین و تعریف میکند. اعلام مواضع خشک و تکراری و انعطاف نا پذیر، در واقع نتیجه مذاکرات را از پیش تعیین میکند. ولایت به چیزی خوشامد میگوید که درمان درد او ست، آشفته و طوفانی بودن شرایط، نه جنگ نه صلح. یعنی که مردم را مضطرب نگاه داشتن. آنها را نگران کردن. ملت نیز سیه روزی و تیره بختی امروز را تحمل میکند به آن امید که آینده سیاه تر و تیره تر از این که هست، نشود. حضرت ولایت و کیش ولایتمداری ست که منشا تمامی آشفتگی ها ست، آشفتگی هایی که هزینه ی آنرا مردم با عرق جبین و پشتی خمیده می پردازند. اما وای به آن لحظه که شمشیر شریعت از گردن ملت بر گرفته شود. در پاسخ به ولایت به تعرض میخروشند که نه: این مدینه فاضله ی ولایت است که فریب است نه غنی سازی هستی ای.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com


۱۳۹۱ تیر ۲, جمعه

سوال بلی، معارضه نه

علما و مجتهدین، آیت الله ها و حجت الاسلام ها اگر چه مراحل اجتهاد را در دوران طلبه گری میآموزند و برای تطبیق کهنه با نو تکیه بر عقل و خرد میکنند، با این وجود در بیشتر مواقع در نقش ساحر ظاهر میشوند، بویژه اگر پای قدرت و ثروت نیز بمیان آید. هم اکنون استاد ترین و ماهر ترین ساحران را باید آقای آیت الله خامنه ای دانست. درست است که او از آن وجهه ب فوق العاده (کاریز ما) ای که آقای خمینی از آن بر خور دار بود، بهره ای ندارد. اما او صاحب مهارتی ست که خمینی از آن چندان نصیبی نداشت. خمینی با قیافه و جذبه ی سیمای خشمگین ش مردم را سحر میکرد. خامنه ای بوسیله ی سخنوری، عرصه ای که کمتر کسی میتواند با او به رقابت بپردازد. اگر به ویدیو ی سخنرانی او در نشست با اعضای تشکل های سیاسی و دانشجویان نخبه دانشگاه ها در هفته ی گذشته در حسینیه ارشاد برگزار شد، بنگریم، میتوانیم قدرت او را در جادو آفرینی براحتی مشاهده کنیم.

در آغاز این یاد آوری لازم است که مکان برگزاری نشست "رهبر "  با دانشجویان، خود مکانی است جادویی، "حسینه ارشاد،" فضایی وسیع و عمیق با سقف بلند و ستون و گنبد. محلی که تمام پی و بن اش از دین ساخته شده است، از سفت کاری تا نماسازی. به دو قسمت زنانه و مردانه تقسیم گردیده است. بیش از 2000 دانشجو، طبق اخبار، در این محل گرد آمده اند که به سخنان رهبر گوش فرا دهند. زنان دانشجو بدون استثنا چادر بسر خود دارند.  در راس این محل جایگاهی دور و جدا، بالاتر و بلندتر  وجود دارد که "رهبر " بر آن جلوس مییابد. بنظر میرسد در فضایی که  اشغال کرده است او یکی است و بجز او هیچکس دیگری نیست. که او موجودی ست فرا زمینی و فرا انسانی، جدا از دیگران. در این جایگاه خاص است که آقای خامنه ای با مهارت و تر دستی خاصی بار دیگر دین و قدرت را بهم پیوند میزند. محال است که به چهره یکایک دانشجویان، همچنانکه دوربین از روی آنها میگذرد، بنگری و تاثیر جادویی سخنان ولایت را در چهره ی آنان مشاهده نکنی. به سختی میتوان  در میان چهره های دانشجویان، چهره ای را بیابی که به نقطه ی دیگری جز راس  فضای حسینیه توجهی داشته باشد. گویی که در سراسر حسینیه ی، تنها یک نقطه وجود دارد و آنهم نقطه ای ست که خامنه ای بر فراز آن نمایش شورانگیز خود را به اجرا میگذارد.

ولی فقیه با دانشجویان همچون پدری پر قدرت و دانا و بینا به هست و نیست، سخن میگوید. اما گاهی نقش عوض نموده و آنان را همچون اعضای یک حزب سیاسی - بویژه در بخش دوم و یا بخش سیاسی خطبه خود- مورد خطاب قرار میدهد. بدون تردید در حال مشاهده ی ویدیو آرزو میکردی که آنجا حضور داشتی و فریاد بر میآوردی که ای هموطنان به این ساحر کار کشته  گوش فرا ندهید. او شما را میفریبد. بازگشت به گذشته را جهش بسوی آینده جلوه میدهد، اطاعت و عبودیت را عین عزت و آزادی انسانیٍ و نیز گناه را یک جرم سیاسی و امنیتی.

بر آن جایگاه، ولی فقیه خطبه ی خود را با لحنی رحمانی آغاز میکند. اختلاف نظر در میان تشکلات دانشجویی را تایید و خوشآمد گویی به کثرت را توصیه نموده و میگوید نظریات مختلف چیز خوبی است، برای فکر کردن برای ژرف گرایی و برای به حقیقت رسیدن. در چنین مواردی، وی اعلام مینماید که نیازی به فصل الخطاب نیست. اختلاف نظر خوب است. فاجعه نیست( نقل به مضمون). اما ولی فقیه این بحث را ناتمام میگذارد و ناگهان سخن خود را متوجه دلهای جوانان میکند. از دل زلال و پاک جوانان سخن میراند و از آنها میخواهد قبل از آنکه دلشان آلوده به "لجن " و "زنگار " شود خود را برای پیوند با "منبع عظمت،" "منبع حقیقت،" "منبع زیبایی " آماده سازند. موفقیت در چنین راهی البته که سعادت ابدی در پی دارد. وی خاطر نشان نمود که این پیوند از راه «ترک گناه» بمعنای دروغ نگفتن، خیانت نکردن، از لغزش های گوناگون جنسی و شهوانی پرهیز کردن، میسر میشود. پس از ترک گناه، انجام واجبات میرسد و نماز گزاری. وی در این جا بندگان خود را فرا میخواند که نماز را با دقت، با توجه و با حضور قلب بخوانند. باین معنا که گویی با یکی حرف میزنند. وی بر اهمیت نماز تکیه مینماید و میگوید همه کار انسان تابع نماز است. چرا که اگر صدایی در درون شما نهی کند که گناه نکن، اگر چند دفعه در روز بگوید گناه نکن، گناه نکن. ارتکاب به گناه واقع نمیشود. وی به روایتی اشاره میکند که گناه را به نقطه ای سیاه بر روی قلب تشبیه کرده است و همچنانکه گناه تکرار میشود نقطه سیاه در قلب شما بزرگ میشود و رفته، رفته سراسر قلب را می پوشاند.

در خلال ایراد این سخنان سحر انگیز است که دور بین به حرکت میافتاد و از روی چهره های جوانان دانشجو یک به یک عبور میکند. در آن چهره ها بیش از هر چیز بهت و حیرت می بینی. کلام ولی فقیه سحر انگیز است چرا که به دل رجوع میکند نه به عقل و خرد. او سخن از دل به میان میآورد و بدون آنکه کسی متوجه شود بر تمام محاسبات و اندازه گیری های عقلانی خط بطلان میکشد و دل را حاکم بر هستی میکند. حرف از دل، منشاء احساسات و عواطف است که سحر آفرین است و تسلیم کننده. وانگهی، مگر میتوان به منطق الهی مبنی بر ترک گناه خرده ای گرفت؟ کدام عقل سلیم است که بتواند بگوید و یا ادعا کند که ترک گناه چیز بد و نا پسندی ست؟ آیا این عقلانی خواهد بود که ارتکاب به گناه را ترویج کنی و نیز دروغ گفتن و خیانت و افتادن در منجلاب لذت و شهوت را؟ آقای خامنه ای چشم بسته هزاران هزار انسان خوش باور را سحر و از خود بیخود میسازد. حال آنکه اگر با دقتی بیشتری به سخنان آقای خامنه ای بنگریم، خواهیم دید که بر این فرضیه قرار گرفته است که گوینده خود دلی پاک و نا آلوده دارد. معصوم و بی گناه است. از آن کسانی است که قبل از آنکه آلودگی دلش را فرا بگیرد خود به منبع حقیقت و عظمت، منبع نور و تقدس، پیوسته است. اما واقعیت آن است که او از ترک گناه سخن میراند که شنوندگان خود را به تسلیم و اطاعت وا داشته و همه ی راههای نفی و مقاومت را مسدود نماید. در همان حال گناهان خود، دروغ و خیانتکاری و لغزش های خود را پوشش دهد. از کجا بدانیم که آقای خامنه ای به منظور اوجب واجبات، یعنی حفظ نظام، ضرورتا دروغ نگفته و دست ش به جنایت آلوده نگردیده است؟ آیا تاکنون کسی توانسته است معصومیت و بی گناهی ولایت را مورد بازرسی قرار دهد؟ اما دروغ و خیانتی که ولی فقیه مرتکب میشود برای حفظ نظام است. کشتار و نابودی مخالف، منافق و کافر را که نمیتوان گناه دانست. مگر پیامبر اسلام در راه پیوند با الله و رضا و خشنودی او، خون کافر و منافق را نمی ریخت. تنها ساحر ماهر است که میتواند دستها و دامن آلوده به خون خود را در زیر سجاده ی زهد و تقوا مخفی نگاه دارد.

حیرت انگیز تر آنست که ولایت، نماز را اصلی ترین ابزار ترک گناه میداند. البته نمیتوان درصد نماز خوانان را تخمین زد. ولی کمتر کسی است که نماز را به لحاظ ترک گناه بخواند. به آن دلیل که در نماز نتوانی چیزی را بیابی که مبنی بر نهی از گناه باشد. اما ولی فقیه به کاربرد سیاسی نماز کاملا واقف است. چون نماز ابزار نهادین ساختن اطاعت و عبودیت است. نماز در اصل حمد و ستایش و ستودن و عظمت بخشیدن به الله از یک طرف و از سوی دیگر تحقیر و خوار شمردن خویش در برابر او ست. نماز گزار به تکلیفی که الله برای او تعیین کرده است گردن می نهد. هراسی که الله  از آخرت در دل نماز گزار کاشته است انگیزه اصلی نماز گزاری ست نه ترک گناه. نماز گزار، نماز میخواند که موازنه ای بین گناهان و اعمال نیک خود بر قرار سازد بآن امید که در دوزخ الله تا ابد نسوزد. در واقع نماز گزاری ممکن است حتی ارتکاب گناه را تشویق کند. چون همیشه در سجده های طولانی میتواند طلب مغفرت کند. نماز و تن دادن به انضباط و مقررات شریعت در شرایط کنونی پروانه ای ست برای کسب جاه و مقام و قدرت و در نتیجه دروغ و خیانت بیشتر. در نظام ولایت پس از سی سال شاهد نه قتل عام ها در زندانها در مقاطع مختلف بوده ایم و نه قتل های زنجیره ای و نه کشتار پس از انتخابات 88. آمار و شواهد غیر رسمی همه حکایت از آن دارند که در هیچ نقطه ای از تاریخ طولانی خود، جامعه ی ایران تا این درجه به لحاظ اخلاقی سقوط نکرده است. تظاهر و دروغگویی بیشتر آنجایی رواج پیدا میکند که احکام شریعت حاکم است. چرا که هیچ کس نمیتواند آنچه هست، باشد. هم رنگی و یکسانی اجباری ست و تخلف  از آن سزاوار تنبیه و مجازات است. کارگزاران، مدیران، فرماندهان، قانون گزاران، قاضیان و بازجویان، و شکنجه گران، همه از بالا تا پائین نماز گزارند، آیا کسی میتواند بی گناهی آنان را ثابت کند؟ نماز نظام ارباب رعیتی، فرمانروایی و فرمانبر ی را در ذهن نماز گزار قابل قبول و مشروع میسازد. تاکید خامنه ای بر نماز بخشی از استراتژی نظام اسلامی برای بقا ست. این جنبه سیاسی نماز است که با جادوگری همیشه میتواند در پرده ی ابهام  بماند.

آنگاه ولی فقیه از دنیای جادویی دین خارج میشود و وارد در احکام سیاست و تعیین مرزها و تعریف صحیح و نا صحیح ها، میشود و فرامین ی صادر میکند تا چرخهای نظام با سهولت بیشتری به گردش در بیایند. سوال کردن را برای دانشجویان جایز بشمار میآورد و به مسئولان توصیه میکند که دیدار های خود را با این قشر دانا و تحصیل کرده افزایش دهند. حضرت ولایت، اما، به دانشجویان خاطر نشان میسازد که مبادا سوال را با "معارضه " اشتباه گیرند. اما در باره معارضه، معنا و مفهوم و چگونگی آن ولی فقیه صلاح نمی بیند که سخنی به میان آورد. چرا که معارضه است که تغییر و تحول بوجود آورد. در معارضه است که صداقت و شرافت مورد سنجش قرار میگیرد، نارسایی ها و نا آلودگی ها را از گسترش باز میدارد. حال آنکه آقای خامنه ای سکون و سکوت میخواهد. بی جهت نیست که ولایت معارضه را منع میکند. چون معارضه یعنی نفی نظام اطاعت و عبودیت، یعنی، آزادی و از آن روشنایی بر میخیزد و بینایی و دانایی.

"رهبر " ضمن صدور چندین فتوای سیاسی دیگر مبنی بر اتحاد بر اساس اصول، حفظ نظام همچون اوجب واجبات، لزوم انضباط در دانشگاه ها ، کم بها دادن به فرع و جدی گرفتن اصل، خاطر نشان ساخت که
 روند حرکت جبهه دشمنان ملت ايران رو به نزول و در مقابل حرکت جمهور ي اسلامي ايران را رو به صعود است. بدرستی روشن نیست که آقای خامنه ای چگونه به این نتیجه رسیده است و رو به صعود روی به کجاست، آیا روی به پیوند با منبع نور و حقیقت است و یا پیوند با الله ؟

جادوی آقای خامنه ای در آنست که ترک گناه از راه نماز و عبادات را حل تمام مشکلات اجتماعی جلوه میدهد. یعنی که صحت و سلامت جامعه را در اطاعت و عبودیت می بیند، در سوال کردن نه در اعتراض و معارضه. حال آنکه اعتراض و معارضه است که جامعه را با زمان همراه میکند. اما کلمات سحر انگیز شارع دین، این حقیقت را انکار میکند و سرباز های خود را سازمان دهی میکند که به سرکوب اعتراض و معارضه بپردازند. بی جهت نیست که برنا خبر دیدار رهبر را با دانشجویان دیدار با "افسران جوان جنگ نرم " نامیده است. یعنی که ولی فقیه  جنگ علیه آزادی و بر قراری نظام اسارت و بندگی است که رهبری میکند. او از دانشجویان کادر حزبی میسازد، حزبی که هدفی ندارد مگر تداوم نظام ولایت.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com

* سخنرانی رهبر در سایت برنا نیوز قابل دسترسی ست..

http://www.bornanews.com/vdcdoz0k.yt0fo6a22y.html





۱۳۹۱ خرداد ۳۱, چهارشنبه

براندازی و یا جنبش نقد

در شرایط کنونی بدرستی روشن نیست مردم به چه چیزی باور دارند. و یا وقتی در باره حال و احوال و موقعیت خود در جامعه می اندیشند به چه چیزی می اندیشند. اما از یک چیز میتوان خاطر جمعی داشته باشیم و آن این است که اکثریت مردم از شرایط موجود رضایت ندارند. ناله و زاری بسیار میکنند. هر چیزی را ممکن است مسئول عدم رضایت خود بدانند، حکومت و سیاست، تورم و بیکاری، ظلم و ستم،  بی عدالتی و نبود آزادی.
 اما در میان مردم کمتر به افرادی بر میخوریم که دین  و نهادهای دینی را از جمله حوزه های علمیه که تولید کننده دین و نگاه دارنده آنند، مسئول تیره بختی ها و تیره روزی هایی که با آن دست به گریبان هستیم، بدانند. حال آنکه دین تنها نهادی است که از گذشته های دور مانده است. شاهان آمده اند و یکی پس از دیگر بسرای دیگر شتافته اند. شرایط مادی و اقتصادی جامعه دائم دستخوش تحول و دگرگونی شده اند. نه اربابی مانده است و نه رعیتی. سرمایه داری پدیدار گردیده و صنعت و تکنولوژی آمده است. شهرنشینی توسعه و بازار داد و ستد گسترش یافته است. اما دین مان سخت و ثابت از جایگاه خود تکان نخورده است.

مارکس در بیانیه حزب کمونیست، یک پیشگویی پیامبرانه مبنی بر ظهور بورژوازی و نابودی باورها و ارزشهای کهنه و پوسیده دوران فئودالی مینماید و میگوید (نقل بضمون) که آنچه سخت و جامد است ذوب گردیده، دود شده و به هوا میرود. شاید در اروپا این پیشگویی واقعیت یافته باشد. اما در جوامع اسلامی  نه تنها چنین چیزی واقع نشده است بلکه آنچه سخت و جامد بوده است از جمله شریعت و آئین اسلامی، سخت تر و جامد تر شده اند. چنانکه شاهی که رویای تمدن مدرن را برای جامعه در سر می پرورانید سرنگون نموده، امام را بجای او نشانده و شمشیر را نیز در کفش نهادیم- امامی که نماد جمود و سختی بود- و ما ستایشگر و حمد و ثنا گوی او شدیم. حال ممکن است که حمد و ثنا ی جانشینان او را نگوییم، اما تا زمانی که الله اکبر میگوییم، هرگز نباید انتظار آینده ای درخشان داشت، آینده ای که جمود و سختی از آن رخت بر بسته باشد.

اما آنچه حائز اهمیت است آن است که در بیرون از سلطه دین، در کشورهای خارج میتوانی راجع به هر مطلبی سخن برانی از جمله براندازی رژیم. اما هرگز مجاز نخواهی بود که در باره براندازی آئین الله و شریعت اسلامی چیزی بزبان آوری. اگر چه الله است حاکم و امیال و احکام او ست که بر جامعه سلطه افکنده است. اگر چه سخنان الله است که بر سر زبان گردانندگان رژیم جاری ست از راس گرفته تا ذیل و از ولی فقیه تا بازجو. اگرچه هر خشم و خشونت و تحقیر ی که نسبت به مردم بوسیله مزدور ان رژیم ولایت صورت میگیرد با تلاوت یک آیه قرآن مشروع و توجیه میشود. یعنی که اگرچه، شمشیر و شریعت به هم پیوسته اند و سکوت و تاریکی را بر سراسر جامعه بر قرار ساخته اند.

با این وجود اندیشه ی بر اندازی دین یک ماجراجویی بزرگ و تندروی بسیار زیان آور تلقی میشود. مگر دین را هم میتوان بر انداخت؟ یعنی که رژیم را براندازی میکنند نه دین را.  این را عقل حسابگر میگوید. قدرت را که مهار کردی میتوانی دین را به لانه اش رهسپار سازی. سکولاریسم، دمکراسی، آزادی و عدالت را اهدافی امکان پذیر میدانند. اما بر انداختن دین را خوش خیالی و خیال پروری، می نامند. مگر میتوان بر علیه اعتقادات، باورها و ارزشهای مردم به پا خاست و امیدوار بود که دین و نهادهای مربوط به دین را به زباله دان تاریخ رهسپار ساخت؟ یا به دیگر زبان، مگر میتوان با الله ای که اکبر است و یکتا و یگانه، در افتی؟ یعنی که باید امیدوار بود که بتوان دین اسلام را از سیاست جدا نمود و با سکولاریسم و دمکراسی و یا عدالت و آزادی آشتی داد. که دین به جایگاه اصلی خود به حوزه های علمیه و مدارس و مساجد، و نیز خانه های مردم بازگشت نماید. کمتر کسی آماده است که بپذیرد این امیدی ست واهی. چرا که در طول تاریخ طولانی جامعه ی ما دین اسلام  پنهان و هم اکنون آشکارا آزادی و عقل و خرد ورزی و در نتیجه استقلال انسانی و خود مختاری فردی را سرکوب و از رشد و نمو شان جلوگیری نموده است. دین اسلام و آزادی یکدیگر را دفع میکنند و هرگز نمیتوانند جذب یکدیگر شوند.

دین پیوسته شمشیر شاهان را در خدمت گرفته هر گردن بر افراشته ای را در برابر شریعت بر زمین افکنده و نهادهای دینی را در برابر نقد و بررسی مصونیتی ابدی بخشیده است. تعصب، خرافه اندیشی، موهوم پرستی، خود بینی و ظاهر پرستی را مرسوم ساخته، خشم و خشونت و کین خواهی را تقدس بخشیده است. بعبارت دیگر، بزرگترین خسارتی که دین بر این جامعه وارد ساخته است، سرکوب و جلوگیری از رشد و نمو عقل و خرد ورزی و اندیشه ی نقد آمیز بوده است. چرا که بدون شک اگر دین در بوته ی نقد قرار میگرفت، هیچ ضمانتی وجود نداشت که یکتا به چند تا نرسد و اکبر، اصغر نشود. که در بزرگی الله تردید ایجاد نکند. پس از گذشت سی سال تجربه استبداد دین، رابطه ی بین فریاد های شبانه بر پشت بام ها، مبنی بر اکبر بودن الله، و شرایط کنونی غیر قابل درک مانده است. زیرا که بار دیگر بدون یاری از عقل و خرد پرسشگر آنرا تکرار میکنیم. آیا میتوان تصور کرد که استبداد دین ممکن است که ریشه در باور به یکتایی و اکبر بودن الله، داشته باشد؟ اگر خود را از تعصب پاک سازیم در خواهیم یافت که فریاد الله اکبر فراخوانی بوده است بسوی دیکتاتوری و نه آزادی.

مسلم است که براندازی دین را نباید با براندازی خدا پرستی به شیوه های خصوصی و شخصی یکی دانست. بدون تردید هر کسی باید بتواند و اجازه داشته باشد که دین را هر گونه که دوست دارد تعریف و تعبیر کند. هر خدایی که میخواهد بپرستد. دین داری به میل و سلیقه خود عین آزاد ی ست. در چنین صورتی چه نیازی ست به نهاد هایی که ماهیتا عقل ستیزی و خصومت با آزادی را تولید و باز تولید میکنند. یعنی که چه نیازی به حوزه های علمیه و تعلیم طلاب و ملا، و نیز برپا داشتن منبر وعظ و روضه، است. این نهاد ها، نهادهایی هستند انگلی. آنها به بدنه جامعه همچون زالو چسبیده اند و از زندگی جامعه تغذیه میکنند. نظام حوزه ای نه تنها ارزشی تولید نمیکند بلکه از ثروت و سرمایه ملت است که ارتزاق  نموده خود را فربه میکند. البته هماکنون نظام حوزه ای قشر حاکم را نیز تولید میکند.

 دیواره های نظام حوزه ای  زمانی فرو میریزد که نقد دین همه گیر و به یک جنبش عظیم اجتماعی تبدیل شود. زمانی این جنبش آغاز میگردد که اندیشه ی براندازی دین را برتابیم و تحمل خود را افزایش دهیم. بشنویم نفی را قبل از آن که دست به ویرانی بر زنیم. نیازی نیست که شمشیر بر کشی و سر هر طلبه ای را بر زمین افکنی. این حرکت و عملی ست اسلامی نیست در شان آدمی. دین را بر اندازیم زمانی که از تکرار عادات روزانه خود دست بشوییم. از آغاز هر امری با نام الله سر باز زنیم. از حمد و ستایش الله در مکالمات روز مره و اعتراف به اسارت و بندگی در سجده های طولانی اجتناب ورزیم. کتاب های مقدس را رفته، رفته رهسپار زباله دان کنیم. نیست کسی که به این کار توانا نباشد. نه نیازی است که به خیابانها روی و با دژخیمان رژیم دین روی در روی گردی. روانه ساختن کتاب های مقدس به زباله دان ها نماد خشمی ست عقلانی و نیز نماد زدودن تعصب است و ذوب نمودن و دود ساختن آنچه مارکس سخت و جامد نامیده است. دین عادت است. عادت یعنی اسارت. با ترک عادت میتوانیم خود را از چنگال دین رها سازیم. دین رسم و رسوم است و تشریفات که باید در آنها بازبینی کنیم. در جنبش نقد، معیار عقل است و آزادی. اروپایی ها نیز هرگز رخ آزادی را نمی دیدند اگر در دوران روشنگری بر علیه عقل و خرد الهی دست به شورش بر نمیداشتند. ترک عادت هم با عقل سازگار است و هم آزادی. این آن چیزی ست که ما را به هم پیوند میزند و زمینه را برای بنای یک جامعه سکولار و دمکرات فراهم میآورد. در نتیجه جنبش نقد یک جنبش فرهنگی ست که بزبان فرید ی «خود» را از یو غ «فرا خود» رها ساخته و موازنه ای بین امیال سرکش و نفس خردمند (خود) بر قرار سازد.

فیروز نجومی
Firoz  Nodjomi
fmonjem@gmail.com




۱۳۹۱ خرداد ۲۹, دوشنبه

شرم بر شما باد
که خود را نمایندگان ملت ایران میدانید


یکی از انتقادات مرحوم ادوارد سعید، اندیشمند فلسطینی-آمریکایی از شرق شناسا ن یا آنچه وی اوریانتالیست ها مینامید- از کارل مارکس هم در کنار آنها نام میبرد- آنست که ادعا داشتند که در کل، مسلمانان و دیگر "نژاد " ها و ملت هایی را که به استعمار کشیده بودند بهتر از خود آنان میفهمند. در باره آنها بیشتر میدانند و شناخت علمی تری از آنان دارند. فرهنگ و راه و روش زندگی، خوی و عادت و رسم و رسوم، سیاست و اقتصاد و نحوه ی مدیریت آنها را مورد مطالعه قرار داده اند. که فهم آنها از آن جوامع بر علم بنا گردیده بود.

 ادوارد سعید میگوید آنچه از اندیشه شرق شناسا ن بر میآید رابطه علم و دانش است با قدرت. دانش خود توانستن است. یعنی که قدرت از دانش بر میخیزد، از دانستن.  حاکمیت را بر جهان، دانش تعیین میکند. شرق شناسا ن  دو  امپراتوری بزرگ قرن نوزدهم، انگلیس و فرانسه خود را دارنده این دانش میدانستند و بر آن اساس چنین نتیجه میگرفتند که جوامعی که قرنها تحت نظام استبدادی زیسته اند، نمیتوانند بر خود گردانی ارزش نهند. به نظام استبدادی خو گرفته اند،  نه بویی از آزادی برده اند و نه خود مختاری فردی، اراده ی آزاد انسانی، منشا پویایی و پیشرفت انسان و تمدن اروپایی.  پس بر ماست که رتق و فتق امور استبداد زدگان را بدست بگیریم.، دیدگاهی که بزعم ادوارد سعید، آلوده است به انگیزه  امپریالیستی، استعمار و استثمار و نژاد پرستی، چیزی که عیان است و آشکار، نه نهان و نهفته در گفتمان شرق شناسا ن. بعنوان مثال  مصر و یا هند را چون بهتر از خود مصری ها و هندی ها می شناختند، مدیریت بر آنها را نیز حق خود میدانستند. به این ترتیب، سعید میگوید، اورینتالیست ها به مردم سر زمین های شرقی  اجازه نمیداند که در باره خود سخن بگویند. که کیستی و چیستی خود را تعریف و تعیین نمایند. اگر شرقی بود تنها از چشم انداز شرق شنا سان بود که موجودیت داشت.

بیش از 60 سال است که بساط استعمار بر چیده شده است. اگر انقلاب مصر و استقلال کشور های مسلمان و حتی مبارزه ی فلسطینی ها در 50 سال گذشته نتوانسته اند از جانب خود و از کیستی و چیستی فرهنگ خود سخن بگویند و آنرا بروز دهند، در مورد ایران پس از دوران شاهی و ظهور حکومت اسلامی چنین استنتاجی را بدشواری میتوان توجیه نمود. زیرا که اگر تداوم استبداد و عدم تمایل به خود گردانی و حرکت بسوی آزادی را به حضور "استعمار نو " در نظام های استبدادی عرب شمال افریقا از جمله مصر، عراق، عربستان و سوریه، نسبت دهیم و بار مسئولیت را از دوش بومیان آن دیار بر گیریم.  در ایران همچنانکه دین با قدرت یکی و یگانه شد و گدایان و ضعفا، آیت الله ها و حجت الاسلام  ها به شاهی رسیدند پرچم استقلال را بر افراشتند و میراث استعمار را از بیخ و بن بر کندند. نظام سیاسی و نظم اجتماعی ای معماری نمودند بر اصل و اصول دین اسلامی. یعنی الگویی ارائه میدهند برخاسته از ماهیت ارزشها و باورهای بومی، یعنی شریعت اسلام، الگویی که بزعم معماران آن برای مدیریت جهان از دانش نا متناهی  و نقصان ناپذیر بهره بر میگیرند، از کتاب قرآن، منشاء علم و دانش نهایی، از اینجا تا ابدیست. که بر خلاف الگوهای غربی و شرقی، که دین و نفوذ دین را در جامعه محصور و محدود نموده اند و حتی در جوامع کمونیستی بساط دین را برچیده اند، معماران جامعه ی اسلامی بر آنند که اسلام بر انسان و انسانیت ارزش مینهد نه بر رقابت و جنگ دائمی  با یکدیگر در پی ذخایر مادی، نه بر زیاده خواهی و خود پرستی. که در جوامع غربی به بند و باری اخلاقی و فساد و تباهی کشیده شده است. معماران حکومت اسلامی بر آنند که اسلام انسان را از حیوانی  نجات بخشیده و با توکل به الله به کمال میرساند در حالیکه در شرق و غرب شان انسان تنزل یافته است.

اگرچه دوران  اورینتالیستها به سر آمده است، فرض کنیم که یکی از آنها از آرامگاه ابدی به بیرون خزیده و بار دیگر به حرفه ی شرق شناسی خود باز میگردد و برای تحقیق و تفحص به ایران سفر میکند.  که کار کرد  نظام ولایت و یا آنچه نظام "مردم سالاری دینی " میخوانند از نزدیک مشاهده نموده مورد مطالعه قرار دهد. آیا میتواند نشان و یا نشان هایی در یابد که حکایت از خود گردانی، خود مختاری و رهایی و آزادی نماید، یعنی آنچه نهفته است در سرشت انسانی در چشم انداز اورینتالییست ها و معیار قضاوت و فهم آنان از فرهنگ بومی مستعمره ها. در چنین صورتی یا با مشاهده ی وضع موجود، آیا میتوانند از فرهنگ بومی و مردم ایران به نتایجی متفاوت از گذشته برسند؟ به احتمال زیاد اورینتالیست (ها)، بما گزارش میدهد که بدون جهت نسبت شیطانی بما، استعمار گران غرب، داده اند. آنچه در ایران و کشورهای مسلمان واقع شده است نشان میدهد که شیطان در درون میزیید، در درون نهادهای مقدس، نهادهایی که در دامنش چیزی جز مطلق گرایی، جزم اندیشی و استبداد گرایی پرورش نمی یابد. شاید نباید تعجب کرد اگر اورینتالیست ها نسبت به شرقی ها احساس برتری میکردند. چرا که خود نظام استبدادی را بر انداخته، دین را از ساختار سیاسی بیرون راندند و دامنه ی نفوذ و حتی آموزشهای دینی را محدود و محصور ساخته و خود را رها ساخته بودند و اراده ی آزاد و عقل و خرد انسانی را نه خدایی را بنیان جامعه ی خود قرار داده بودند.

نزدیک به چهار دهه است که محور گفتمان رژیم دین در ایران آن است که پنجه در پنجه ی  شیطان بزرگ و استعمار گران غرب و شرق انداخته و آنان  را تار و مار ساخته است- بگذریم که هنوز هر زمزمه ای نا موزون بگوش برسد به "فتنه " بر ساخته غرب نسبت داده میشود. به علم و تکنولوژی هسته ای دست یافته و اسطوره ی آمریکا را در هم شکسته است. یعنی که بر انداختن یو غ استعمار باید این فرصت تاریخی را برای منادی ان دین فراهم آورده باشد که ماهیت خود را به جهانیان بدون دخالت استعمار گران، نشان دهند. براستی حکومت دینکاران چه تصویری از خود به جهان مخابره میکنند، حال که میتوانند از جانب خود سخن بگویند؟
.
آنچه گفتمان ولایت را بیشتر به یا وه سرایی نزدیک میکند آن است که مدافعان حقوق بشر و دگر اندیشان را، آنان که نه میگویند به ولایت، در سیاه چال های اوین، نگاه داشته اند که عبرت دیگران بشوند. دهان ها، همه را بسته  و مهر و موم کرده اند ، تا فقط یک نفر سخن بگوید. در انظار عمومی، دار مجازات بر پا میکنند، انسان را به شلاق میکشند و مراسم قصاص برپا میدارند و  کینه خواهی و انتقامجویی را تشویق نموده، با قطع اعضای بدن  از دزد انتقام میگیرند،  که نشان دهند تنبیه سخت و مجازات سریع از خصیصه های اصلی عدالت اسلامی ست. چون اسلام با مفهوم انسان، بویژه انسان آزاد بیگانه است، نسبت به ماهیت عمل خود نا آگاه است. علما و فقهای اسلام بر آن تصورند که مجازات سخت و سریع برای بازدارندگی ارتکاب جرم است. و از معانی نمادین ی که در اجرای عدالت اسلامی نهفته است اعتنایی ندارند. غافل از این واقعیت اند که وقتی سر مجرمی را در انظار عمومی بر سردار میبرد، تنها دست به مجازات یک انسان نزده است بلکه انسان را به حیوان تقلیل داده است و به همه ی انسان ها توهین نموده است.. چرا که اگر یک انسان را به حیوان تقلیل دهی، و جان را از او بستانی گویی که حیوانی بیش نیست، شان همه انسانها را تا حد یک حیوان تنزل داده اند. چرا که معماران جامعه اسلامی برآنند که آزادی در اطاعت و تسلیم به رضای الله نهفته است.

بعبارت دیگر، شیطان بزرگ آن نیست که ثروت ما را غارت میکند، شیطان بزرگ، آن است که انسان را میفریبد تا به محرومیت از حق و حقوق ابتدایی و انسانی خود تن بدهد. یعنی شیطان بزرگ بومی است. در درون لانه کرده است، آن است که انسان را همچون بنده و اسیر می بیند. که زندگی انسانی او تنها زمانی دارای مفهوم است که در خدمت الله بگذرد. این بدان معنا است که تجربه حکومت اسلامی، شاید بیش از همیشه دیدگاه اورینتالیست ها از  شرق یان را مورد  تایید و  توجیه و  قرار دهد. چرا که شان و منزلت انسان هیچگاه در جامعه ی ایران چنین تنزل نیافته بوده است. چرا که در حکومت اسلامی بهترین انسان ها، از رعیت ها ساخته شده اند. چرا که رعیت در برابر ارباب و یا فرمانروای یکتا و یگانه، دارای حق و حقوقی نیست. چرا که حق و حقوق الله ارجح است بر حق و حقوق انسان، حق و حقوقی که محرومیت از آن ها، انسان را عملا به حیوان تبدیل میکند، گوسفندی که بعبع کنان و براه خود ادامه میدهد. .

در واقع شیطان بزرگ در درون حضرت ولایت، خداوند خامنه ای لانه کرده است که هیچ نخواهد مگر تسلیم و اطاعت، همان چیزی که پیامبر اسلام از پیروان خود طلب میکرد و به آنها می آموخت که چگونه عبودیت و بندگی را بروز دهند در قیام و قعود و سجود، که او هست و بجز او کسی دیگری نیست، حقیقتی مطلق بدون چون چرا،  باوری که زیر بنای نظام و فرهنگ استبدادی ست. بعبارت دیگر، اراده ی معطوف به قدرت در ذات آئین اسلام نهاده شده است و بهمین دلیل نمیتواند در گفتمان رهبر کمتر از گفتمان شرق شنا سان باز تابنده ی رابط دانش و قدرت نیست.

اگر نگاهی هرچند مختصر بر رفتار و گفتار "رهبر معظم انقلاب "  در دیدار با نمایندگان منتخب ملت، در روز چهارشنبه، 24 خرداد 91 ، بر اندازیم، مشاهده میکنیم که حضرت ولایت نه تنها بطور نمادین بازتاب یکتایی و یگانگی الله است بلکه گفتمان او تبلور نظام ارباب -رعیتی و فرمانروایی و فرمانبری ست، یعنی عمیقا گفتمانی ست بر خاسته از باور به آئین اسلامی. در غیر اینصورت در کدام نظام سیاسی ای که بر اساس رای مردم بگردش در میآید، نمایندگان منتخب مردم، باید مثل گله ای گوسفند در برابر فرمانراو یی بزرگ و مطلق، ساکت و خاموش و بهت زده ظاهر شوند و مورد هدایت شخصی قرار گیرند که فرا زمینی و فرا قانونی ست؟ تنها در نظام "مردم سالاری دینی " است که نمایندگان باید به دعوت خداوند خامنه ای مبنی بر تسلیم و اطاعت، جوهر گفتمان ولایت، گوش فرا دهند. گویی که نمایندگان مردم، رعیت هایی بیش نیستند که نه میدانند مجلس و قانونگذاری یعنی چه و نه میدانند چگونه با دولت تعامل نمایند، نه میدانند اعتراض یعنی چه نه استقلال. مباد این دو را با یکدیگر اشتباه بگیرند. حضرت ولایت، چنان نمایندگان را خطاب قرار میدهد گویی که آنها رعیت هایی بیش نیستند. از آن بلندی ها نمایندگان را مینگرد و آنها را هدایت میکند. که "از نظارتهای ناشی از نیتهای نادرست، نظارتهای جانبدارانه و ضدجانبدارانه" اجتناب نماییند. که تعامل با دولت با هیاهو و جنجال درست نمیشود. به نمایندگان منتخب توصیه میکند که باید با قانونگذاری مسئله را حل نمایند. چه راهکار بدیعی برای تغییر رفتار دولت؟ گویی که قانون گریزی بر نخیزد از شریعت اسلامی، از اصل ولایت گرایی، و یا "مردم سالاری دینی "  از آنجائیکه رعیت نمیداند که باید سالم باشد که دزدی نکند و رشوه نگیرد، رهبر  نمایندگان را اجتناب از این گناهان میآموزد. اما این سبب نشود که راه دیگری را برای غارت و چپاول در درون بر روی برگزیدگان رعیت ها نگشاید: توکل نه به قانون، نه به عقل و خرد.، کسب خشنودی الله نه ملت، پروانه ی شرعی برای فساد و تباهی ست. بی دلیل نیست که جامعه اسلامی در منجلاب فرا افکنی، فرار از مسئولیت فرو رفته است، چرا که هیچ بده و بستانی نیست که برای رضای الله صورت نگیرد. هیچ سندی نیست که بدون اسم الله به امضا برسد و رسمیت بیابد. داد و ستد ی که بنام الله و برای خشنودی الله صورت میگیرد، نمیتواند آلوده به فساد نباشد. چرا که دور از نظارت ملت صورت میگیرد. پایگاه اطلاع رسانی بیت رهبری، در خلاصه ای که بر حسب معمول از  سخنرانی ولی فقیه انتشار میدهد که تنها نسخه ای است که تمامی مطبوعات و رسانه های اینترنتی مجاز به چاپ آن هستند، در تعبیر سخنان ولایت میگوید:

 "توکل به پروردگار و تلاش برای کسب رضایت الهی را زمینه و شرط اصلی موفقیت آمیز بودن تلاشهای مجلس و دیگر دستگاهها خواندند و افزودند: اگر این نگاه و این روحیه حاکم شد، به برکت رحمت و یاری پروردگار راهها گشوده و همه مشکلات حل خواهدشد."

آری، بدین ترتیب فرمانروای یکتا و یگانه، نمایندگان برگزیده ی رعیتها را به تسلیم و اطاعت فرا میخواند چون هیچ چیزی بهتر از تسلیم و اطاعت مطلق الله را خشنود نمیسازد. چرا که بنا بر قول خداوند خامنه ای، تنها نظام اسلامی است که پرچم دفاع ارزشهای الهی را بدوش میکشد، و نظام "مردم سالاری دینی " را بر پا داشته است، و از همین روی،" فرعونهای جهانی را به مقابله با این نظام و این ملت برانگیخته است." نیازی به توضیح نیست که رعیت از توانایی پرسش محروم است. چون تنها عقل و خرد است که آدمی را به پرسش وا میدارد، ابزاری که رعیت از تصاحب آن محروم است. هدایت رعیت "براه مستقیم" وظیقه ی مقدس علما و فقها و بویژه ولایت است. وقتی توکل به الله و رضای او را در نظر داشته، باشند، مثل مسلمانان نو باوری که رستم فرخزاد را در قادسیه شکست دادند، فرعونهای جهانی را وادار به هزیمت میکنند.

اورینتالیست ها را تنها میتوان به کوته اندیشی متهم نمود آنها حتی در کابوس خود نمیتوانستند تصور کنند که  روزی دین که مظهر آن "روحانیت " است در ایران بتواند  قدرت را در دست بگیرد و یوغ شریعت اسلام را بگردن مردم ایران انداخته و انها را باسارت و بندگی بکشاند. شرفیاب شدن نمایندگان منتخب مردم بخدمت حضرت ولایت، نهادین ساختن نظام فرمانروایی است و فرمانبری. ای شرم بر شما باد که خود را نماینده ی ملت ایران میدانید.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
Fmonjem@gmail.com


۱۳۹۱ خرداد ۲۷, شنبه

   


رژیم ولایت و پیوست زنان و مردان

در آستانه سالگرد قیام ملت علیه رای ولی فقیه در 22 خرداد 88، رژیم دین تنها دست به اعدام «محاربین» معصوم نمیزند. دانشجویان و روزنامه نگاران و فعالین سیاسی را به زندانهای سنکین و طولانی مدت، محکوم نمیکند بلکه جامعه را به تمامی تبدیل به یک زندان عظیم مینماید. تمام نیروهای احرائی، انتظامی و رسانه ای، رادیو و تلویزیون را بسیج نموده تا نظم و مقررات حجاب را بدون کوچکترین اغماضی اجرا و جامعه را به صغارت و انقیاد بکشاند. گشت های ارشادی، نیروهای انتظامی، پاسداران دین و عوامل و جاسوسان رژیم، بیش از هر زمانی به نظارت بر زنان میپردازند و رخت و لباس، باریکی و فراخی روسری ها، آرایش و پیرایش ، تنگی و کوتاهی مانتو و شلوارشان را دائم مورد سنجش قرار میدهند. در همانحال آمیزش دختران و پسران، زنان و مردان را تحت نظارت گیرند مبادا که مظنون و  نامشروع و روابطی باشد ازنوع صمیمانه. مبادا که در آزادی، زنان و مردان بهم به پیوندند. رژیم هم اکنون به این واقعیت آگاه گشته است که وقتی زنان در صف اول مبارزه علیه رژیم دین قرار دارند و مردان به آنها میپیوندند، خطری بسیار جدی  دین را تهدید میکند. بهمین دلیل بار دیگر برنامه امنیت اخلاقی را رژیم ولایت با شدت هرچه بیشتر برپا نموده است تا از پیوست زنان و مردان برای احقاق ابتدایی ترین حقوق بشری خود، جلوگیری نماید. البته که این پیوست را حکومت ولایت میتواند به تعویق اندازد ولی هرگز نمیتواند سد ظهورش شود. چرا که حرکت بشر بسوی رهایی و آزادی یک ضرورت تاریخی است.

فرمانده انتظامی تهران میگوید که : «برخورد با مزاحمین نوامیس» از مطالبات مردم از نیروى انتظامى است(رادیو فردا). فرمانده انتظامی تهران، بجای آنکه خود را تابع قانون شناسایی نماید، خویشتن را مدافع «مطالبات مردم» میخواند. یعنی او نیز به تقلید از رهبر "معظم" دست به فریب و ریاکاری میزند. گویی که مردم یک واحد هم رنگ و یکجور و خواستار چیزی واحد هستند و گویی که نظام ولایت نیز بدان احترام می نهد: میزند و میکوبد و زخمین میکند، بازجویی مینماید، شکنجه میکند و بدار مجازات میآویزد. گویا آقای فرمانده انتظامی تهران به این واقعیت قرآنی آگاهی ندارد که در قاموس ولایت، ارباب هست و رعیت و مطالبات مردم با ضرب و شتم و  زندان و مجازات اعدام، پاسخگویی میشود.

مسلم است که فرمانده انتظامی تهران، فاقد شرف حرفه ای ست. چون او بخوبی میداند که وظیفه دار سرکوب مطالبات مردم است. چرا که اگر قرار بود که آقای فرمانده با «مزاحمین نوامیس» برخورد کند، بر علیه لباس شخصی ها و بسیجی ها و گارد شورشی و بازجوهای زندانهای ایران ازجمله زندان اوین که بهترین و شجاعترین فرزندان این سرزمین را مورد شکنجه و تجاوز قرار میدهند، بر میخواست. فرمانده نیروهای انتظامی تهران مثل تمام فرماندهان نیروهای قهریه ی رژیم ولایت، طلبه ای ست که لباس و ینیفورم نظامی به تن کرده است. زیرا که آنها در پاسخ به مطالبات آیت الله ها و حجت الاسلام های دولتی و حوزه ای، مثل فرشته مقرب، آیت الله احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان اسلامی، آیت الله مکارم شیرازی، یکی از مراجع با اعتبار و پر نفور تقلید قم، و ائمه های ی جمعه، است که با ابزار خشم و خشونت مبادرت به حفظ نظم و مقررات حجاب میکند. آقای فرمانده میپندارد که میتواند اعمال پلید نیروهای انتظامی را بر ضد مردم به بهانه دفاع از مطالبات و «نوامیس» مردم توجیه نماید. نیروهای انتظامی و قضایی که زنان را بجرم بد حجابی مورد آزار و تحقیر قرار میدهند،  نمیتوانند خدمتگزار مردم باشند. آنها غلامان بارگاه ولایت هستند، نه ملت.

آیت الله مکارم شیرازی، در جلسه درس اخلاق خود در ‌مسجد اعظم قم، از گسترش مفاسد اخلاقی ابراز نگرانی میکند و دولت را متهم به کوتاهی و عدم توجه به امر بسیار حساس و خطیر حجاب و عفاف میکند. وی خبر میدهد که:

« بعضي به صورت برنامه‌ ريزي شده قـصـد دارنـد بـا رواج بـي‌حجابي، نظام را تـضـعـيـف ‌كنند و نبايد فراموش كنيم كه مسئله بي‌حجابي تنها يك مسئله ساده نـيـست بلكه كل نظام را تحت تأثير قرار مي‌دهد. ‌‌(آفتاب یزد، پنج شنبه، 16 ارديبهشت 89).»

بدرستی روشن نیست که آقای آیت الله مکارم شیرازی، نگران قدرت است و یا دل واپس دین؟ نگران اخلاق است و یا سیاست؟  او از عالم غیب است که خبر از توطئه تضعیف رژیم دین را میدهد. مرجع تقلید که نیازی به ارئه ی سند و یا توصیحی برای اداعای خود ندارد. آیا سخنان آقای آیت الله بدان معنا است که اگر زنان بتوانند بر حسب اراده و میل خود، بپوشند و خود را آرایش دهند، بنیان نظام ولایت را بلرزه میاندازند؟ شاید برقی که از موها و یا چهره و اندام زنان متصاعد میشود، شورش و طوفان برپا و نظام را تهدید به فرو ریزی میکند. شاید اینان سوالات بی اهمیتی هستند که مرجع تقلید، توجه به آنها را لازم نمیداند. او حرف و سخن خود را سند میداند.

اما سخنان مرجع تقلید حکایت از این واقعیت میکند که حجاب نقطه تلاقی دین و قدرت است. حفظ نظم و مقرارت حجاب یعنی حفظ دین و قدرت، و یا بقول آقای مکارم شیرازی، «کل نظام». هرچه زنان ناپیدا تر و محبوس و محدود تر، اساس و بنیان نظام ولایت محکمتر. بهمین دلیل درمان درد را آقای مرجع تقلید در ارتقا سازمانهای امر به معروف و نهی از منکر  به  تشکیلات یک  وزارتخانه پیشنهاد میکند.

البته روشن است که  تورم و بیکاری، فرار سرمایه ها و غارت ثروت ملی، فقر و محنت و عقب ماندگی، عدم ابتدیی ترین حق و حقوق انسانی، نظام را تضعیف نمیکند. در منظر آقای مرجع تقلید جامعه وقتی اسلامی میشود که یک نهاد مذهبی رسما به یک نهاد قدرت برای اعمال کنترل و نظارت بیشتر بر رفتار و کردار مردم، بوجود آمده باشد.

در یک هماهنگی غیبی با مرجع تقلید قم، فرشته ی مقرب، آیت الله احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان، خود تبلور دین و قدرت، در سخنرانیها و خطبه های خود دولت ها را مسئول رواج بی حجابی میخواند و اعلام مینماید که :

«دولت ها در اجرای حجاب و عفاف کوتاهی کرده اند، دستگاه‌های دولتی حتی در خصوص افرادی که حقوق‌بگیر دولت هستند و حجاب را رعایت نمی‌کنند، هیچ برخوردی نداشته‌اند (خبرگزاری فارس، 31/2/89).»

این بدان معنا ست که از آنجا که دولت به مدیریت امور اقتصادی و مالی و رفاهی مردم اشتغال داشته است، موضوع عفاف و حجاب را مورد غفلت قرار داده است. گویی که عفاف و حجاب موضوعی ست که معنا و مفاهیم آنها تعریف شده و مسلم و واضح است. بهمین دلیل چیزی تلقی میشود که باید از بالا و بیرون مورد اجرا قرار گیرد. چه در درون انسان میگذرد مهم نیست. عفاف و حجاب تنها میتواند در اطاعت و تسلیم به نظم و مقرارت الهی بیان شود و ارتباطی با عواطف و انگیزه های درونی ندارد. 

آنگاه، دبیر شورای نگهبان اسلامی، پیشنهادات عالمانه خود را به مقامات مسئول دانشگاهی و اداری، اینگونه ارائه میدهد :

«دانشگاه و دانشجو در اختيار شما است، با اين شرايط دانشجو را در دانشگاه بپذيريد و دانشجو نمره مي‌خواهد و بنابراين ناچار است كه به قانون عمل كند، در بيمارستان‌ها و ادارات نيز اين موضوع اجرايي شود؛ چرا تا به حال اين كار را انجام نداديد. در سطح عموم براي مردم هم بايد فكري شود، شما مي‌گوييد كه بايد كار فرهنگي انجام داد، آيا كار فرهنگي بي‌نياز كننده از كار اجرايي و قانون است؟ مي‌گوييد قانون را اجرا نمي‌كنيد و مي‌خواهيد كار فرهنگي انجام دهيد(همانجا)؟»

فرشته ی مقرب که در کسب علم و دانش الهی به قله رفیع اجتهاد رسیده است، ابزار تشویق و تنبیه و یا چماق و شکلات را برای تغییر رفتار و کردار زنان بر تعلیم و آموزش ترجیح میدهد. چرا که وی اطاعت میخواهد و فرمانبرداری. برای پیشبرد این امر البته که نمیتوان بر «کارهای فرهنگی» تکیه نمود. آقای جنتی به حجاب بعنوان یک فریضه الهی که مربوط به رابطه ی مخلوق با خالق میشود، نگاه نمیکند، او بدرستی به حجاب همچون ابزاری موثر برای تثبیت سروری و کنترل و انقیاد تمام جامعه مینگرد، نگاهی که مشترک است در علما و فقهای دولتی و حوزه ای.

احمد علم‌الهدى، امام جمعه مشهد و رئیس ستاد احیاى امر به معروف و نهى از منکر استان خراسان رضوى، از آقای جنتی فراتر میرود و «بد حجابی» را اقدامی در جهت بر انداختن دین بحساب میآورد. البته ترویج بد حجابی را توطئه دشمن میخواند  که میخواهد «سفره دین را از زیر پای جوانان ما جمع کند و و هنگامى که دین از مردم گرفته شود از انقلاب و اسلام جدا مى‌شوند و در آن صورت اسلام را براندازى مى‌کنند (رادیو فردا،4/3/89).»

آیا تعجب آور است که در همین ارتباط بشنویم که دادستان عمومی و انقلاب  مشهد، محمد ذوقى،  به گزارش خبرگزاری فارس، اعلام نماید که «با‌نوان بد‌حجاب تا سقف یک میلیون و ۳۰۰ هزار تومان جریمه مى‌شوند.» در این سختگیری البته تعجبی وجود ندارد. چرا که آقای دادستان می پندارد که هراس از جریمه و مجازات، تسلیم و اطاعت را در پی دارد، رفتاری که در عین دینی، سیاسی نیز هست. روشن است که انجام فرایض شریعت تحت شمشیر، هم سکوت میاورد و هم ثبات. و یا به قول فرمانده انتظامی تهران «وقتى به یک موضوع رسیدگى مى‌شود سطح جرم پایین مى‌آید و احتیاجى به برخوردهاى ابتداى طرح نیست (همانجا).»

البته این نه اتقاقی ست و نه اولین بار است که در مواقع حساس و بحرانی، زمانی که بوی اعتراص و مقاومت، خیزش مردم و پیوست زنان و مردن به یکدیگ  به مشام میرسد، رژیم ولایت سخت دست پاچه شود و از سر نگرانی با ابزار قید و بند حجاب عرصه را بر تمامی جامعه تنگ نموده و همچون نیرویی اشغالگر به تنبیه و مجازات دستجمعی بپردازد. چرا که رژیم ولایت در زیر حجاب تنها چهره و اندام زنان را پنهان نمیکنند  بلکه به مراتب اولی تضادها، خصومت ها، اختلافات و کثرت و گوناگونی درون جامعه را پنهان میکند. حجاب تظاهری ست به وحدت و یگانگی و یکتایی. تحت نظم و انضباط حجاب جامعه بازتابی از توحید الهی میشود، وحدتی البته تحمیلی و اجباری که نه تنها به اسارت و بندگی زنان میانجامد، بلکه به حقارت و خواری مردان نیز. بعبارت دیگر، حجاب اجباری، تنها اجحاف و ستم در مورد زنان نیست، بلکه انکار ابتدایی ترین حق و حقوق و آزادی ذاتی انسانی ست. برقراری نظم و انضباط حجاب با ابزار خشم و خشونت و بیرحمی، تقلیل انسان است به حیوانی مطیع و سر بزیر که سرنوشت محتوم خود را پذیرفته است. این شیوه ی نگریستن به انسان البته ریشه در نگرشهای قرآنی دارد. الله از مرتبت انسانی انسان، از توانایی لایتناهی او برای کمال نا آگاه ست. الله انسان ها را بنده و رعیت خود بشمار میآورد. نگاه نظام ولایت نیز به ملت و مردم ایران هماهنگ با نگاه الله است. ولی فقیه و ولایتگران همه به مردم ایران همچون رعیت و بنده مینگرند. آنها را مقلد و نادان می بینند. نه میتوانند مستقل و خود مختار باشند  و نه  متعقل و خرد ورز. رهایی از احکام الهی و رسیدن به استقلال و آزادی، ولایت پیشگان برآنند که انسان را به توحش میرساند نه به کمال.

اما نگرانیهای آیت الله های دولتی و حوزه ای در باره تمایلات رهایی بخش از قید و بند حجاب چندان هم نا بجا نیست. آنها خوب میدانند که حجاب آن حلقه ی ضعیفی است که زنجیر اسارت و بندگی در آن نقطه پاره پاره شده و سبب رهایی جامعه میشود. چه سعادتمند بودیم که این واقعیت به یک آگاهی همگانی تبدیل میشد، تنها در چنین صورتی ست که میتوانیم بسوی آزادی گام برداریم.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com


۱۳۹۱ خرداد ۲۶, جمعه

 حجاب: سی سال ستیز و مقاومت

سه دهه است که از حاکمیت مطلق حجاب میگذرد. تا کنون پاسداران دین، مقررات حجاب را بدون چون و چرا و کمترین چشم پوشی اجرا نموده اند و هنوز هم. در جستجوی "بد حجاب و "هنجار شکن، " بر قراری "امنیت اخلاقی و روانی"  بهر سوراخی سر میکشند و هر مکانی را بازدید و بررسی میکنند. نه در پی جنایت کاران و متجاوز ین بحق و حقوق ملت هستند و نه در پی راهزنان و چپاول گران ثروت ملی. نه در پی درگیری با تورم و بیکاری و نه اعتنایی به فقر و تنگدستی روز افزون ملت دارند. در رژیم ولایت، حفظ حجاب یک ضرورت حیاتی ست. حیات رژیم دین به حجاب زن بسته است. چون و چرایی در آن نیست. حجاب را از سر زن بر گیر، نظام اسلامی در هم فرو خواهد ریخت و نشانی از حکومت دین بجای نخواهد ماند. چرا که حجاب تبلور هویت رژیم اسلامی است.

 با ظهور دین بر بارگاه قدرت، پاسداران مسلح مامور آفرینش  ترس و وحشت شدند تا زنان را از ارتکاب به جرم بد حجابی باز دارند. مبادا که مردی به حرامی و چشمان آلوده نگاهی بزن و یا رخ زیبا، موهای  افشان و برجستگی های اندامش، افکند، احساسات ش را برانگیخته، دچار انحراف و گمراهی ش سازد. با یکی شدن شمشیر و شریعت، ارتکاب به معصیت و گناه، قدغن و به یک جرم علیه نظام اسلامی تبدیل گردید. رژیم ولایت، در برابر الله است که خود را مسئول میداند. حجاب زن را الله بوده است که تعیین و تعریف کرده است. حجاب یک حکم آسمانی ست. در روز باز پرسی نهایی، رژیم دین است پاسخگوی اصلی در بارگاه الهی. حفظ و حراست حجاب زن، وظیفه ایست که لحظه ای غفلت از آن، بزرگترین عقوبت ها را الله برای انحراف از آن در نظر گرفته است: عذاب الیم.

پاسداران حجاب با نظاره اسکناس پشیزی از بزرگترین تخلفات، حاضر بچشم پوشی اند، اما هرگز حاضر به نادیده گرفتن ناچیز ترین تخلفی در مقررات و قواعد حجاب نیستند. دست خود را به هر گناهی آلوده میکنند، رشوه میگیرند، دزدی میکنند، هتک حرمت نموده و به حق و حقوق انسانها تجاوز میکنند. اما تخلف از مقررات حجاب را هرگز نمی بخشند- هر چند که مقدار باج و رشوه هم هنگفت و چشمگیر باشد. کوچکترین حرکتی در نفی حجاب به شدیدترین حد ممکن سرکوب میشود. بی جهت نیست که چنین خشمگین و خشونت بار به حجاب بر خورد میکنند. چرا که نفی حجاب نشان بر مقاومت و سر پیچی از حکم الهی دارد. دلالت دارد به خواست معطوف به استقلال و خود مختاری. برای نیل به هدف مقدس برپائی مدینه فاضله ولایت، هر نمادی دال بر استقلال و خود مختاری باید شدیدا سرکوب گردد. چرا که خود مختاری بشر ناسازگار است با اصل تسلیم و اطاعت و یا خواست معطوف به قدرت.  زن، سراسر، از موی سر تا قوزک پا، باید زیر پوشش حجاب خود را پنهان سازد. گویی که باید شرمسار باشد از چیستی و خلقت خویش که از جنس لطیف است و دار ی چهره و جسم و اندامی زیبا. و چون چنین است و چیزی متفاوت از مرد، شر انگیز است و فتنه زا، تحریک کننده است و وسوسه انگیز،اگر بیرون افتد و نمایان گردد، موی سرش یا برجستگی های اندامش. در رژیم دین وجود زن اگر پنهان نباشد زیر حجاب، نظم اجتماعی را تهدید به فرو پاشی میکند. حجب و حیا، عفت و پاکدامنی، غیرت و حمیت و تقوا و پرهیزکاری رو به افول خواهند گذارد، اخلاق را فاسد و هنجار ها را ویران نموده و امنیت اجتماعی را به خطر میاندازد. این راهی ست که تمدن غرب پیموده است. به مادی گرایی رو کرده است و نسبت به اراده و عقل و خرد الهی بی اعتنا مانده است. عریانی زن را ابزار سود و سودآوری ساخته، فحشا و روسپیگری را ترویج داده است. حال آنکه در رژیم دین، چشمان مرد هرگز نباید به چهره و یا جسم و اندام زن افتد. این ست رمز بر قراری ثبات و آرامش. نیروهای انتظامی را همه در خدمت جدایی زنان از مردان گیر، تا جامعه به هنجار شده امنیت اخلاقی و روانی، تثبیت گردد. این است استراتژی سیاسی حکومت اسلامی.

بمنظور جلوگیری از ظهور آفت خانمان بر انداز بد حجابی، این بستر نا آرامی ها التهاب ها و هیجان های کور و سرکش نفس انسانی، از آغاز انقلاب تاکنون، روزی نبوده است که هزاران زن در معابر عمومی به جرم تخلف از مقررات حجاب و یا آنچه "توارج" فرهنگ غربی مینامند،دستگیر نشوند، سپس مورد باز جویی و بازرسی قرار نگیرند، تنبیه و مجازات و شکنجه نشوند. مورد تحقیر روانی و جسمانی قرار نگیرند و بر روح و جسم زنان صدمات جبران ناپذیر وارد نکنند. چرا که رژیم دین نه با سرکشی سازگار است و نه سر پیچی، چرا که دلالت دارند به خواست معطوف به خود مختاری و نفی و مقاومت در برابر استبداد الهی.

زنان از آغازین ترین روز ظهور دین بر صحنه سیاست، خود را در مقابله و خصومت با برقراری و سلطه اش بر جامعه یافتند و در برابر اجباری شدن حجاب در دوران کوتاه معروف به بهار آزادی  به ستیز و مقاومت پرداختند و از تسلیم و اطاعت خود داری نمودند. در میدان مبارزه علیه سلطه جویی دین تنها ماندند. گروه ها و سازمانهای انقلابی و لیبرال و دموکرات ها همه از پیوستن به مقاومت زنان خود داری کردند. شاید به آن دلیل که هرگز به اتصال تحمیل حجاب و سلطه جویی دین نه اعتنایی داشتند و نه هرگز آن را اولین قدم بسوی سرکوب ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، تلقی میکردند. به عبارت دیگر کنترل و سلطه بر زن را چیزی جدا از سلطه بر مرد میدانستند. در توجیه عدم شرکت در اعتراض و مقاومت در برابر حجاب اجباری بر این استدلال فرصت طلبانه استوار بود که حجاب  مسئله ی مبرم جنبش نیست و به صلاح نیست که بر سر حجاب از جبهه وحدت بزرگ، خارج شویم. این البته بدان معنا بود که تجاوز به حق و حقوق زنان، چیزی جز امری عادی و پیش افتاده تلقی نمی شد و کمتر کسی آنرا با تجاوز به  حق و حقوق  انسان شناسایی مینمود. به این ترتیب نا دانسته و نا خواسته، با اولین گام بسوی بر قراری  حجاب و یا برقراری نظام اسارت و بندگی بر اساس تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت، همراهی نمودند و از اعتراض و مقاومت در برابر آن و در حمایت از زنان  سر باز زدند. این بدان معنا ست که مردان جامعه ما، توهین و تحقیر و محرومیت زنان را از حق خود مختاری، نه توهین و تحقیر نسبت بخود میدانستند و نه محرومیت از خود مختار بودن خود. حال آنکه  تو سری بر زنان را باید در درجه اول تو سری بر مردان و خواری و تحقیر آنان دانست. چون حجاب اجباری  در سوی مهار و سرکوب زنان در اصل در سوی کنترل مردان است. زیرا که حجاب مانع بر انگیختن احساسات و وسوسه در مردان شده، سرکشی را در آنان موجب گردیده، خوی  حیوانی را در آنها تقویت و وادار به نادیده گرفتن قوانین و مقررات اخلاقی میکند. چگونه ممکن است که مرد به چهره زن، موهای افشان و برجستگی های اندام او نظر افکند و منحرف و گمراه نشود؟. کنترل خوی وحشی مرد است که  زنان باید خود را در زیر حجاب پنهان سازند مباد که خواهش و تمنای حیوانی بر مردان غلبه  نموده، آنها را به سرکشی و سرپیچی در برابر اراده الله وادار سازد. مبادا که  پیکر زن عقل و خرد را از آنها برباید و دچار خشم و خشونت کند. بعبارت دیگر، حجاب پوششی میشود برای ضعف و ناتوانی مردان در برابر چهره و اندام زنان. در واقع حکومت دین مردان را در پناه حفاظت و قیومت خود قرار میدهد که گرفتار نیروهای شیطانی متصاعد از زنان، نشوند. متاسفانه، سیاستکاری و مصلحت اندیشی گروه ها و سازمانهای مخالف و بعضا تعصب و کور اندیشی مردان  سبب شد که از رابطه حجاب و سلطه جویی دین غافل مانند و در برابر سرکوب زنان با بی تفاوتی سکوت نموده و به برقراری یک نظم جدید بر اساس جدایی زنان از مردان تن دهند و راه سلطه دین را بر تام و تمام زندگی هموار نمایند.

مقررات و قواعد حجاب که چنین سخت و بیرحمانه بر جامعه تحمیل گردید و هنوز هم میگردد، حتی در مجلس قانونگذاری اسلامی، مورد شور و مذاکره هم قرار نگرفته و به تصویب نیز نرسیده است. تاکنون قانونی مبنی بر تعریف حجاب و مرزها و محدوده های غیر قابل عبور آن حتی به صورت بخشنامه هم اعلام نشده است. هرگز قانون عامی در باره میزان افشای موی سر زنان و یا اندازه روسری و یا کوتاهی و تنگی مانتو و انواع پوشش زنانه به تصویب مجلس شورای اسلامی نرسیده است. تعیین میزان کمیت و کیفیت افشای موی سر و پوشش مناسب و یا بلندی و کوتاهی، یا تنگی و فراخی آن بسته نه به قضاوت قاضی در دادگاه و بر حسب ضوابط قانونی بلکه به تشخیص و فتوای پاسدار مسلح و یا خواهر مقدسی بسته است که خود را زیر چندین لایه مقنعه پنهان ساخته است. این پاسداران در نقاط مختلف شهر، مجهز به ابزار گشت، زنان را زیر نظر گرفته و بر آنان نظارت نموده و به سنجش حجاب شان می پردازند. مبادا که رخ زیبا و موی افشان زن و غلیظی آرایش او، یا برجستگی اندام و قوزک پایش، جامعه را به هرج و مرج بکشاند و بد اخلاقی و هنجار شکنی همچون طاعون گسترش یابد و فروپاشی رژیم دین را سبب گردد. این نظارت دائمی ست. هرگز دچار وقفه نمیشود. نه تابع زمان است و نه تابع مکان، هم شب و روز است و هم در کوچه و بازار و هم در کوه و صحرا. حجاب و نظم جدایی زن بدلیل جایگاه ش در شریعت و سنت، تبدیل جامعه را به یک زندان بزرگ پذیرا و قابل تحمل ساخته است.
  
در دوران کار گزاری، رئیس جمهور احمدی نژاد، علیرغم تظاهر به منع سختگیری و خشونت علیه زنان، پیش از ظهور ش بر مسند قدرت، البته که مبارزه با بد حجابی  و هنجار شکنی پیوسته ابعاد گسترده تری پیدا کرده است و به ارجح ترین وظایف نیروهای انتظامی تبدیل گشته است. مبارزه با بد حجابی تبدیل شده است به سو پاپ اطمینان رژیم. هر گاه خود را با بحرانی روبرو می بیند چه داخلی و یا خارجی، نیروهای انتظامی را به خیابانها گسیل میدارند که امنیت اخلاقی را بر قرار و از وقوع هنجار شکنی جلوگیری به عمل آورند. در توجیه سرکوب و تجاوز خود به حقوق زنان، سردار پلیس تهران تا آنجا پیش رفت که بد حجابی را- روسری قیطانی، مانتو های تنگ و کوتاه، نمایان ساختن قوزک پا و مد گرایی از مصادیق آن هستند، یک بیماری روانی خواند، که پس از ارشاد و گرفتن تعهد باید با خشم و خشونت و سختگیری، مجازات و تنبیه، مورد معالجه قرار گیرد.

با این وجود و علیرغم سختگیری ها، خشونت ها، دستگیری ها، تنبیه و مجازات و شکنجه، زنان با مقررات حجاب به ستیز بر خاسته و هرگز از درگیری با ماموران امر به معروف و نهی از منکر و گشت های ارشادی، هراسی بخود راه نداده اند. درگیری زنان با پاسداران حجاب دینی  امری ست روزانه. مقاومت در برابر اجرای مقررات حجاب، بخش عمده ای از زندگی روزانه زنان است. تجهیز و بسیج دائمی نیروهای امنیتی در سرتاسر کشور در جهت یافتن بد حجاب تنها میتواند دلیلی بر وجود چنین مقاومتی پی گیر باشد. عملا حجاب نتوانسته است آزادی خود آرائی را از زنان سلب کند. سخت گیری و سرکوب، نه تنها زنان را وادار به شرمساری از آشکار ساختن رخ زیبای خود نساخته است بلکه آنها را بدان آگاه و مصر ساخته است. زنان به هر بهانه ای رخ و اندام زیبای خود را می نمایانند و رژیم سرکوب و قهر و قدرت را به چالش میکشند.

حجاب مرسوم امروز آن حجابی نیست که حکومت آیت الله ها و حجت الاسلامها در ابتدا در نظر داشته است و یا دارند. آنها همچنان چادر و مقنعه را ترجیح میدهند. اما  زنان نه تنها هرگز زیر بار چادر و مقنعه نرفتند بلکه مانتو ها و روسری هار را بنا بر میل خود تغییر دادند. مانتو ها و رو سری ها رفته، رفته از تاریکی و سیاهی، رنگ تحمیلی رژیم دین، بخواست و ابتکار زنان رنگین شدند. روسری ها باریک و باریکتر. مانتو ها تنگ  و کوتاه تر گردیدند. در پنهان ساختن زیبائی ها، حجاب نتیجه ای وارونه داشته است. در عوض پوشاندن زیبائی ها، حجاب پوشنده زشتیها شده است. حجاب به پناهگاهی مطمئن برای رژیم دین تبدیل شده است، پوشنده بی کفایتی ها، سرکوبگری ها و تجاوز اتی که تحت احکام دین به حقوق زنان میکنند. حجاب سرپوشی است بر این تفکر دینی که زن چیزی ست کمتر از انسان و یا مرد. بر اصل این تفکر است که حقوق زنان را در مناسبات قانونی و اجتماعی محدود و ناچیز بشمار میآورد. اما واقعیت آن  است که هرچه بر بگیر و ببند و تعقیب و دستگیری بنام ارتقاء امنیت اخلاقی و روانی، زنان را مورد اذیت و آزار و بی حرمتی قرار داده اند کمتر توانسته اند به مهار کردن و مطیع ساختن زن موفق شوند. چه بمحض نمودار شدن خستگی و کوفتگی نیروهای امنیتی در مبارزه با بد حجابی و هنجار شکنی، یکبار دیگر زنان مرزهای نا معین خود آرائی و پوشش و معاشرت با جنس مخالف را میشکنند، و بار دیگر خشم و خشونت رژیم را به چالش میکشند. آرایش ها غلیظ تر و ابروها کمانی تر، چشمها کشیده تر و گونه ها لطیف تر و لبان سرخ  تر از همیشه و رو سری ها باریکتر، موها پر پیچش تر و مانتو ها، تنگ و کوتاه تر از گذشته، میشوند. باینترتیب بار دیگر غبار  مرگ و افسردگی که بر سراسر جامعه پاشیده بودند، پاک زدایی شده و روحی تازه در سطح جامعه دمیده میشود. زنان ایران هرگز چنین زیبا و دلربا نبوده اند. چرا که آنها میخواهند باشند به آنچه که تمایل دارند.  یعنی خواست آنها معطوف است به یک خواست صرفا انسانی، خواست خود مختاری.

اما این نکته نیز قابل یاد آوری ست که مردان جوان نیز به صف زنان پیوسته اند و پاسداران دین را پیوسته به چالش میکشند. چه آنها نیز میخواهند آن باشند که تمایل دارند نه آنچه که دین و ماموران دین میخواهند. از خود، سرکشی و سر پیچی نشان میدهند. آن میکنند و مینمایند که در منظر دین زشت است و زننده و نشانی از داشتن تمایلات زنانه و عدم غیرت و تعصب مردانه. چرا که آنها نیز به خود آرایی میپردازند و به مد گرایی، گرایش یافته اند. مدل پوشش آنان نه عبا و عمامه است و نه کابشن چرک و ژنده نمای احمدی نژاد. رژیم دین ترجیح میدهد که جوان بجای اندیشه بخود و آراستن خویش، نماز و روزانه اش را بخواند، اوقات بیکاری خود را در مساجد و حوزه ها بگذرانند، به جهاد و شهادت اندیشه کنند و راه امام حسین را بپیمایند

نیروهای انتظامی رژیم روزانه با توسل به خشونت، نگاه مردان و زنان بیک دیگر را در شهرها سرکوب و آزادی معاشرت را منکوب میکنند. اما جوانان به کوهستان ها پناه میبرند. نه اینکه پاسداران حجاب اسلامی، از تعقیب عشاق و دلدادگان جوان در پیچ و خم ها و بر سر قله کوهها و کوچه باغهای دورافتاده دست بر میدارند. خیر، پاسداران با تیغ و تازیانه و اربده های مستانه قدرت بهر سوراخی سر میکشند که آن جذبه و کشش طبیعی بین مردان و زنان را در نطفه خفه سازند. اما چه بیهوده میکوشند کور دلان دیندار.

در تحت حکومت حجاب و علیرغم تمرکز نیروهای انتظامی در حفظ و حراست آن تجارت فحشا و روسپیگری رونق فراوان یافته است. ناحیه های سرخ و آتشین را در شهرها ویران کرده اند اما دروازه هزاران هزار خانه خصوصی مجهز به وسایل مدرن ارتباطاتی را گشوده اند. در مطبوعات رژیم فقاهتی تنها یک قلم از اخبار دروغ و کذب نیست و آنهم گزارش کشف و دستگیری باندهای وسیع سوداگران کالای جنسی است. چندی پیش بازار این کالا چنان رونق گرفته بود که رژیم فقاهتی اشد مجازات اعدام را برای تجار آن، به تصویب مجلس اسلامی رساند. قانونگذاری از این نوع بیانگر محرومیتی است که رژیم بر جامعه تحمیل میکند. در چاره جویی این محرومیت بوده است که رژیم دین، برقراری خانه های عفاف و یا ازدواج مقاومت را مورد بحث و بر رسی قرار دادند. رژیم دین با سرکوب آنچه طبیعی، اخلاقی و انسانی است، آنچه را که غیر طبیعی ، غیر اخلاقی و غیر انسانی است رشد داده است. سن روسپیگری دائم در حال کاهش است و بنا بر گزارشهای رسمی، به سیزده سالگی رسیده است. تجاوز به عنف و زور گیری در صدر جرائم قرار گرفته است. بازار فساد و فحشا بدلیل افزایش فقر و تنگدستی، رونق و گسترش یافته است. اما چون در نهان و در پناه حجاب صورت میگیرد رژیم دین وجود ش را انکار میکند.

چیزی که سلطه و حاکمیت حجاب ببار آورده است انحطاط است و تباهی نه  نیک بختی و رستگاری. انحطاط است و دو روئی و فریبکاری نه زهد و تقوی و پرهیزکاری. حجاب نهایت جمود است و واپسگرایی. نماد غیرت و تعصب است در دین اسلامی. وسیله ایست در دست ناپاک ترین ها برای محروم ساختن مردم  ایران از حق و حقوق طبیعی و انسانی. حجاب پوشنده حقارت است و خواری و پیوسته در ستیز و خصومت با خواست معطوف به خود مختاری. باین دلیل است که محکوم به فنا و نابودی ست.

فیروز نجومی
Firoz Nodjmoi
fmonjem@gmail.com

  


۱۳۹۱ خرداد ۲۵, پنجشنبه


زن: ناقوس مرگ ولایت

سرانجام آنچه رژیم دین را بزیر فرو میکشد، جنب و جوش زنان است. چرا که حکومت اسلامی زن را دشمن اصلی و آشتی ناپذیر خود میداند. همه ی دشمنان خود را بویژه خصم های ایدئولوژیک را حکومت ولایت از میدان رقابت بیرون رانده و در واقع ویران ساخته است. اما هنوز زن را همچون مردان، بنده و عبد خود نساخته است. اما نه آن زنی که تسلیم گردیده و احکام الله و اسلام را در باره خود  پذیرفته و به سنت تن داده است.  نه زن دیروز، بلکه زن امروز، زنی که آزادی طلبد، و برابری. با زن امروز است که رژیم دین به خصومت و ستیز بر خاسته است و بر میخیزد. سی سال است که رژیم ولایت، زن امروز را هدف ستم، و خشم و خشونت خود قرار داده و به او اجحاف روا داشته است. رژیم نیروهای انتظامی و ارشادی خود را در واقع بطور دائم روی سرکوب زنان متمرکز نموده، پیوسته کوشش کرده است که همانطور که الله گفته است زن را به باغ مردان مبدل سازد تا مردان هرچه که خواستند در آن کشت و زرع نمایند. مردی را که خود بنده است و رعیت، و محروم از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، ارباب و مالک زن نموده منافع مرد را علیه زن حفاظت میکند. او را بر زن حاکم و زن را محکوم مینماید. بی دلیل نیست که رژیم ولایت از آغاز زن را هدف سرکوب خود قرار داده است. چه بخوبی آگاه است که آزادی زن همراه است با فرو ریزی حکومت ولایت.

لایحه ی پیشنهادی  قوه قضائیه و دولت در باره حمایت از خانواده، اساسا لایحه ای است که ستیز و خصومت دیرینه ی رژیم ولایت را با زن تشدید و تحکیم نموده سعی برآن دارد که غل و زنجیر اسارت و انقیاد را هرچه محکمتر به دست و پا و گردن زن امروزی ببندد. آنچه تا کنون مسلم گردیده است آن است که رژیم ولایت،  پس از گذشت سی سال هنوز نتوانسته است پای زن را ببندد و خانه نشین و مطیع مرد خود سازد. حجاب را بر او تحمیل نموده  و نیروهای انتظامی و ارشادی را در هر کوچه و پس کوچه گمارده است تا مبادا زنی موهای خود افشان، رخ زیبا نمایان و قوزک پای خود را عریان کند. یا مبادا که روسری "قیطانی،" مانتوهای "تنگ و کوتاه" به تن کرده و برجستگی های اندام خود را در معرض دید مردان بگذارند. اما زن امروز، علیرغم این بگیر و ببندها از خانه به بیرون آمد، به مدرسه و دانشگاه رفت و وارد در بازار کار و مشاغل گردید. رژیم دین با انواع قطع نامه و بخشنامه ها متوسل گردیده است که از ورود زنان در جامعه و شرکت آنان در عرصه های عمومی جلوگیری بعمل آورد و راه های پیشرفت را بر زنان مسدود نماید. اما زن امروز با همه ی آن مقررات و قواعد زن ستیز بمبارزه بر خاسته اند. سالها ست که به کمپین یک میلیون امضا دست زده اند و بدان منظور هزینه های سنگین پرداخته  مورد خشم و خشونت قرار گرفته، زندانی داده اند. زن امروز از همان لحظات آغاز ظهور دین بر مسند قدرت، در برابر آن قد برافراشته به مقاومت و مبارزه پرداخت. هم اکنون بیش از 60 درصد دانشجویان دانشگاه ها را زنان تشکیل میدهند. در برابر این پیشروی مدتهای مدیدی ست که رژیم تلاش نموده است که از طریق سهمیه بندی و بومی گزینی تحصیلات دانشگاهی زنان را به نفع مردان محدود نماید.  اما زن امروز، دیگر با این باور پا به بلوغ نمیگذارد که باید روزی بخانه بخت برود، به شوهرداری و بچه داری بپردازد. بویژه در زمانیکه درآمد اکثر مردان، از کارمندان گرفته تا کارگران، در برابر کرایه خانه های سنگین، و نرخ تورم و افزایش روز افزون هزینه های زندگی، بسیار ناچیز و ناکافی ست. زن امروز آگاه به تواناییها و ظرفیتهای خود است. درست است که مرد خود محروم از حق و حقوق اساسی است ولی این بدان معنا نیست که زن باید به مقامی فروتر از مرد بلحاظ حقوقی و سیاسی تن بدهد.

پیشروی زن امروز در تمام عرصه های اجتماعی علیرغم سرکوب و خشم و خشونت رژیم دین است که نظام ولایت را سخت هراسناک ساخته است. لایحه حمایت از خانواده که به پیشنهاد قوه قضائیه و دولت به مجلس شورای ولایت ارائه شده است، نه تنها زن ستیز است بلکه انتقامجویانه است. چرا که رژیم دین شاهد نقش فعال زنان در جوش و خروش وقایع پس از انتخابات،89 بوده است. حرکت زنان پیشا پیش مردان در برابر گاردهای شورشی را مشاهده نموده است. زنان برغم تحمل ضرب و شتم، دستگیری و حبس و تجاوز، به مبارزه خود کماکان ادامه داده اند. مبارزه زنان، مبارزه ای ست که هرگز در آن وقفه ای ایجاد نشده است. مبارزه زنان علیه رژیم بخشی از زندگی روز مره زن امروز است. زن امروز هر روز تحت نظارت دائمی نیروهای انتظامی و ارشادی و امنیتی قرار دارد. علمای حوزه های علمیه، امامامها ی جمعه در سراسر کشور زبان به شکوه از رواج بد حجابی و رونق آلایش و آرایش، زنان میگشایند. کمتر کسی تاکنون شنیده است که یکی از امام های جمعه در نقطه ای از کشور از افزایش جنایت و دزدی و سرقت، از بیکاری و فقر و عقب ماندگی، ناله ای سر دهد ولی ضجه های دلخراش آنان در باره حجاب زنان رسانه های ارتباطاتی را اشباع میسازد.  لایحه جدید حمایت از خانواده را باید پاسخی به نقش فعال زنان در جنبش سبز تلقی نمود.

آسیه امینی در سایت روز( 8 شهریور 89)، گزارش میدهد که فعالین حقوق زن معتقدند که لایحه پیشنهادی قوه ی قضائیه و دولت، حق و حقوق زن را به نفع مرد در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی و حقوقی و نیز خانوادگی، هرچه بیشتر محدود نموده خانواده را به میدان جنگ بین شوهر و پدر با همسر و فرزند تبدیل میکنند. وی خاطر نشان میسازد که فعالین حقوق زن بر آنند که قوانین پیشنهادی به باور مردم مبنی بر برابری زن و مرد بی اعتنا مانده است و قصد دارد که زمان را بعقب باز گرداند و باوضع قوانین جدید زن را هرچه بیشتر محدود و محروم از حق و حقوق اجتماعی شان کنند.

مسلم است که رژیم ولایت نمیتواند قوانینی را وضع کند که جهت آن بسوی حفظ حق و حقوق زن بعنوان موجودی برابر با مرد، باشد. رژیم آیت الله ها و حجت الاسلامها امر و اراده الله را بکار میبندند و میخواهند که کنترل زن را به دست مرد بسپارند. یعنی که رژیم دین به اراده الله پاسخ مثبت میدهد اما با اراده ی زمان به جنگ و ستیز بر میخیزد. نظام اسلامی زمانی میتواند ادعا کند که در ساختار مدینه فاضله ولایت، موفق شده است که به گذشته باز گردد، گذشته ای که الله زن را ملک مرد بشمار آورده است. بدین منظور قانون وضع میکند که وابستگی زن به مرد را نهادین سازد. زن  را از حق طلاق مردی که با او سازگاری ندارد، چه احساسی و عاطفی و چه مادی محروم میکند. او را مجبور میکند که بسازد و بکشد تا زمانی که مرد بخواهد و اراده کند. بعبارت دیگر، رژیم قصد آن دارد که مالکیت مرد را بر زن قانونی  و مرد را حاکم بر جان و زندگی زن نماید.

رژیم ولایت با برپا داشتن موانع و محدویت ها بر سر راه حضور زن در جامعه، در واقع دو نوع ارزش را رواج میدهد غیرت و تعصب. مردانی را که تحت عنوان سوء ظن، همسر و فرزند  و خواهر  خود را به قتل میرسانند، در دادگاه اسلامی یا از تنبیه و مجازات بطور کلی معاف میشوند و یا در بدترین وجهش، رودستی ای بیش بر دست های آنان وارد نمیسازد. مرد میتواند از صیغه های کوتاه مدت و بلند مدت بهره بر گیرد و شهوت خود فرو نشاند، اما زن را بجرم زنای محصنه سنگسار میکنند. چرا که زن تبدیل به ناموس مرد میشود که حفظ آن یک وظیفه ی شرعی ست. حفظ ناموس یعنی مشروعیت بخشیدن به خشم و خشونت نسبت به زن.

بدیهی ست که نظام ولایت از وجود زن امروز یک دشمن آشتی ناپذیر ساخته است، دشمنی که با زمان به سوی آینده به پیش میراند. اما رژیم دین به جلو میرود که بگذشته باز گردد. سوی یکی آزادی ست و سوی دیگری اطاعت است و عبودیت. مسلم است که نظام ولایت وقتی از هم فرو میپاشد که زن آزادی خود را کسب کند. این نیز زمانی میسر میشود که مرد امروز خود را از غیرت و تعصب رهانموده، عفاف را نه در حجاب بلکه در فرا سوی آن ببینند. با مبارزه برای آزادی زنان است که مردان میتوانند خود را آزاد کنند. این اتحاد بین جنسیت ها ست که هراس به دل رژیم انداخته و به کین خواهی از زن وادار میسازد. این زن است که سر انجام ناقوس مرگ ولایت را بصد در میآورد.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org