۱۳۹۱ خرداد ۲۹, دوشنبه

شرم بر شما باد
که خود را نمایندگان ملت ایران میدانید


یکی از انتقادات مرحوم ادوارد سعید، اندیشمند فلسطینی-آمریکایی از شرق شناسا ن یا آنچه وی اوریانتالیست ها مینامید- از کارل مارکس هم در کنار آنها نام میبرد- آنست که ادعا داشتند که در کل، مسلمانان و دیگر "نژاد " ها و ملت هایی را که به استعمار کشیده بودند بهتر از خود آنان میفهمند. در باره آنها بیشتر میدانند و شناخت علمی تری از آنان دارند. فرهنگ و راه و روش زندگی، خوی و عادت و رسم و رسوم، سیاست و اقتصاد و نحوه ی مدیریت آنها را مورد مطالعه قرار داده اند. که فهم آنها از آن جوامع بر علم بنا گردیده بود.

 ادوارد سعید میگوید آنچه از اندیشه شرق شناسا ن بر میآید رابطه علم و دانش است با قدرت. دانش خود توانستن است. یعنی که قدرت از دانش بر میخیزد، از دانستن.  حاکمیت را بر جهان، دانش تعیین میکند. شرق شناسا ن  دو  امپراتوری بزرگ قرن نوزدهم، انگلیس و فرانسه خود را دارنده این دانش میدانستند و بر آن اساس چنین نتیجه میگرفتند که جوامعی که قرنها تحت نظام استبدادی زیسته اند، نمیتوانند بر خود گردانی ارزش نهند. به نظام استبدادی خو گرفته اند،  نه بویی از آزادی برده اند و نه خود مختاری فردی، اراده ی آزاد انسانی، منشا پویایی و پیشرفت انسان و تمدن اروپایی.  پس بر ماست که رتق و فتق امور استبداد زدگان را بدست بگیریم.، دیدگاهی که بزعم ادوارد سعید، آلوده است به انگیزه  امپریالیستی، استعمار و استثمار و نژاد پرستی، چیزی که عیان است و آشکار، نه نهان و نهفته در گفتمان شرق شناسا ن. بعنوان مثال  مصر و یا هند را چون بهتر از خود مصری ها و هندی ها می شناختند، مدیریت بر آنها را نیز حق خود میدانستند. به این ترتیب، سعید میگوید، اورینتالیست ها به مردم سر زمین های شرقی  اجازه نمیداند که در باره خود سخن بگویند. که کیستی و چیستی خود را تعریف و تعیین نمایند. اگر شرقی بود تنها از چشم انداز شرق شنا سان بود که موجودیت داشت.

بیش از 60 سال است که بساط استعمار بر چیده شده است. اگر انقلاب مصر و استقلال کشور های مسلمان و حتی مبارزه ی فلسطینی ها در 50 سال گذشته نتوانسته اند از جانب خود و از کیستی و چیستی فرهنگ خود سخن بگویند و آنرا بروز دهند، در مورد ایران پس از دوران شاهی و ظهور حکومت اسلامی چنین استنتاجی را بدشواری میتوان توجیه نمود. زیرا که اگر تداوم استبداد و عدم تمایل به خود گردانی و حرکت بسوی آزادی را به حضور "استعمار نو " در نظام های استبدادی عرب شمال افریقا از جمله مصر، عراق، عربستان و سوریه، نسبت دهیم و بار مسئولیت را از دوش بومیان آن دیار بر گیریم.  در ایران همچنانکه دین با قدرت یکی و یگانه شد و گدایان و ضعفا، آیت الله ها و حجت الاسلام  ها به شاهی رسیدند پرچم استقلال را بر افراشتند و میراث استعمار را از بیخ و بن بر کندند. نظام سیاسی و نظم اجتماعی ای معماری نمودند بر اصل و اصول دین اسلامی. یعنی الگویی ارائه میدهند برخاسته از ماهیت ارزشها و باورهای بومی، یعنی شریعت اسلام، الگویی که بزعم معماران آن برای مدیریت جهان از دانش نا متناهی  و نقصان ناپذیر بهره بر میگیرند، از کتاب قرآن، منشاء علم و دانش نهایی، از اینجا تا ابدیست. که بر خلاف الگوهای غربی و شرقی، که دین و نفوذ دین را در جامعه محصور و محدود نموده اند و حتی در جوامع کمونیستی بساط دین را برچیده اند، معماران جامعه ی اسلامی بر آنند که اسلام بر انسان و انسانیت ارزش مینهد نه بر رقابت و جنگ دائمی  با یکدیگر در پی ذخایر مادی، نه بر زیاده خواهی و خود پرستی. که در جوامع غربی به بند و باری اخلاقی و فساد و تباهی کشیده شده است. معماران حکومت اسلامی بر آنند که اسلام انسان را از حیوانی  نجات بخشیده و با توکل به الله به کمال میرساند در حالیکه در شرق و غرب شان انسان تنزل یافته است.

اگرچه دوران  اورینتالیستها به سر آمده است، فرض کنیم که یکی از آنها از آرامگاه ابدی به بیرون خزیده و بار دیگر به حرفه ی شرق شناسی خود باز میگردد و برای تحقیق و تفحص به ایران سفر میکند.  که کار کرد  نظام ولایت و یا آنچه نظام "مردم سالاری دینی " میخوانند از نزدیک مشاهده نموده مورد مطالعه قرار دهد. آیا میتواند نشان و یا نشان هایی در یابد که حکایت از خود گردانی، خود مختاری و رهایی و آزادی نماید، یعنی آنچه نهفته است در سرشت انسانی در چشم انداز اورینتالییست ها و معیار قضاوت و فهم آنان از فرهنگ بومی مستعمره ها. در چنین صورتی یا با مشاهده ی وضع موجود، آیا میتوانند از فرهنگ بومی و مردم ایران به نتایجی متفاوت از گذشته برسند؟ به احتمال زیاد اورینتالیست (ها)، بما گزارش میدهد که بدون جهت نسبت شیطانی بما، استعمار گران غرب، داده اند. آنچه در ایران و کشورهای مسلمان واقع شده است نشان میدهد که شیطان در درون میزیید، در درون نهادهای مقدس، نهادهایی که در دامنش چیزی جز مطلق گرایی، جزم اندیشی و استبداد گرایی پرورش نمی یابد. شاید نباید تعجب کرد اگر اورینتالیست ها نسبت به شرقی ها احساس برتری میکردند. چرا که خود نظام استبدادی را بر انداخته، دین را از ساختار سیاسی بیرون راندند و دامنه ی نفوذ و حتی آموزشهای دینی را محدود و محصور ساخته و خود را رها ساخته بودند و اراده ی آزاد و عقل و خرد انسانی را نه خدایی را بنیان جامعه ی خود قرار داده بودند.

نزدیک به چهار دهه است که محور گفتمان رژیم دین در ایران آن است که پنجه در پنجه ی  شیطان بزرگ و استعمار گران غرب و شرق انداخته و آنان  را تار و مار ساخته است- بگذریم که هنوز هر زمزمه ای نا موزون بگوش برسد به "فتنه " بر ساخته غرب نسبت داده میشود. به علم و تکنولوژی هسته ای دست یافته و اسطوره ی آمریکا را در هم شکسته است. یعنی که بر انداختن یو غ استعمار باید این فرصت تاریخی را برای منادی ان دین فراهم آورده باشد که ماهیت خود را به جهانیان بدون دخالت استعمار گران، نشان دهند. براستی حکومت دینکاران چه تصویری از خود به جهان مخابره میکنند، حال که میتوانند از جانب خود سخن بگویند؟
.
آنچه گفتمان ولایت را بیشتر به یا وه سرایی نزدیک میکند آن است که مدافعان حقوق بشر و دگر اندیشان را، آنان که نه میگویند به ولایت، در سیاه چال های اوین، نگاه داشته اند که عبرت دیگران بشوند. دهان ها، همه را بسته  و مهر و موم کرده اند ، تا فقط یک نفر سخن بگوید. در انظار عمومی، دار مجازات بر پا میکنند، انسان را به شلاق میکشند و مراسم قصاص برپا میدارند و  کینه خواهی و انتقامجویی را تشویق نموده، با قطع اعضای بدن  از دزد انتقام میگیرند،  که نشان دهند تنبیه سخت و مجازات سریع از خصیصه های اصلی عدالت اسلامی ست. چون اسلام با مفهوم انسان، بویژه انسان آزاد بیگانه است، نسبت به ماهیت عمل خود نا آگاه است. علما و فقهای اسلام بر آن تصورند که مجازات سخت و سریع برای بازدارندگی ارتکاب جرم است. و از معانی نمادین ی که در اجرای عدالت اسلامی نهفته است اعتنایی ندارند. غافل از این واقعیت اند که وقتی سر مجرمی را در انظار عمومی بر سردار میبرد، تنها دست به مجازات یک انسان نزده است بلکه انسان را به حیوان تقلیل داده است و به همه ی انسان ها توهین نموده است.. چرا که اگر یک انسان را به حیوان تقلیل دهی، و جان را از او بستانی گویی که حیوانی بیش نیست، شان همه انسانها را تا حد یک حیوان تنزل داده اند. چرا که معماران جامعه اسلامی برآنند که آزادی در اطاعت و تسلیم به رضای الله نهفته است.

بعبارت دیگر، شیطان بزرگ آن نیست که ثروت ما را غارت میکند، شیطان بزرگ، آن است که انسان را میفریبد تا به محرومیت از حق و حقوق ابتدایی و انسانی خود تن بدهد. یعنی شیطان بزرگ بومی است. در درون لانه کرده است، آن است که انسان را همچون بنده و اسیر می بیند. که زندگی انسانی او تنها زمانی دارای مفهوم است که در خدمت الله بگذرد. این بدان معنا است که تجربه حکومت اسلامی، شاید بیش از همیشه دیدگاه اورینتالیست ها از  شرق یان را مورد  تایید و  توجیه و  قرار دهد. چرا که شان و منزلت انسان هیچگاه در جامعه ی ایران چنین تنزل نیافته بوده است. چرا که در حکومت اسلامی بهترین انسان ها، از رعیت ها ساخته شده اند. چرا که رعیت در برابر ارباب و یا فرمانروای یکتا و یگانه، دارای حق و حقوقی نیست. چرا که حق و حقوق الله ارجح است بر حق و حقوق انسان، حق و حقوقی که محرومیت از آن ها، انسان را عملا به حیوان تبدیل میکند، گوسفندی که بعبع کنان و براه خود ادامه میدهد. .

در واقع شیطان بزرگ در درون حضرت ولایت، خداوند خامنه ای لانه کرده است که هیچ نخواهد مگر تسلیم و اطاعت، همان چیزی که پیامبر اسلام از پیروان خود طلب میکرد و به آنها می آموخت که چگونه عبودیت و بندگی را بروز دهند در قیام و قعود و سجود، که او هست و بجز او کسی دیگری نیست، حقیقتی مطلق بدون چون چرا،  باوری که زیر بنای نظام و فرهنگ استبدادی ست. بعبارت دیگر، اراده ی معطوف به قدرت در ذات آئین اسلام نهاده شده است و بهمین دلیل نمیتواند در گفتمان رهبر کمتر از گفتمان شرق شنا سان باز تابنده ی رابط دانش و قدرت نیست.

اگر نگاهی هرچند مختصر بر رفتار و گفتار "رهبر معظم انقلاب "  در دیدار با نمایندگان منتخب ملت، در روز چهارشنبه، 24 خرداد 91 ، بر اندازیم، مشاهده میکنیم که حضرت ولایت نه تنها بطور نمادین بازتاب یکتایی و یگانگی الله است بلکه گفتمان او تبلور نظام ارباب -رعیتی و فرمانروایی و فرمانبری ست، یعنی عمیقا گفتمانی ست بر خاسته از باور به آئین اسلامی. در غیر اینصورت در کدام نظام سیاسی ای که بر اساس رای مردم بگردش در میآید، نمایندگان منتخب مردم، باید مثل گله ای گوسفند در برابر فرمانراو یی بزرگ و مطلق، ساکت و خاموش و بهت زده ظاهر شوند و مورد هدایت شخصی قرار گیرند که فرا زمینی و فرا قانونی ست؟ تنها در نظام "مردم سالاری دینی " است که نمایندگان باید به دعوت خداوند خامنه ای مبنی بر تسلیم و اطاعت، جوهر گفتمان ولایت، گوش فرا دهند. گویی که نمایندگان مردم، رعیت هایی بیش نیستند که نه میدانند مجلس و قانونگذاری یعنی چه و نه میدانند چگونه با دولت تعامل نمایند، نه میدانند اعتراض یعنی چه نه استقلال. مباد این دو را با یکدیگر اشتباه بگیرند. حضرت ولایت، چنان نمایندگان را خطاب قرار میدهد گویی که آنها رعیت هایی بیش نیستند. از آن بلندی ها نمایندگان را مینگرد و آنها را هدایت میکند. که "از نظارتهای ناشی از نیتهای نادرست، نظارتهای جانبدارانه و ضدجانبدارانه" اجتناب نماییند. که تعامل با دولت با هیاهو و جنجال درست نمیشود. به نمایندگان منتخب توصیه میکند که باید با قانونگذاری مسئله را حل نمایند. چه راهکار بدیعی برای تغییر رفتار دولت؟ گویی که قانون گریزی بر نخیزد از شریعت اسلامی، از اصل ولایت گرایی، و یا "مردم سالاری دینی "  از آنجائیکه رعیت نمیداند که باید سالم باشد که دزدی نکند و رشوه نگیرد، رهبر  نمایندگان را اجتناب از این گناهان میآموزد. اما این سبب نشود که راه دیگری را برای غارت و چپاول در درون بر روی برگزیدگان رعیت ها نگشاید: توکل نه به قانون، نه به عقل و خرد.، کسب خشنودی الله نه ملت، پروانه ی شرعی برای فساد و تباهی ست. بی دلیل نیست که جامعه اسلامی در منجلاب فرا افکنی، فرار از مسئولیت فرو رفته است، چرا که هیچ بده و بستانی نیست که برای رضای الله صورت نگیرد. هیچ سندی نیست که بدون اسم الله به امضا برسد و رسمیت بیابد. داد و ستد ی که بنام الله و برای خشنودی الله صورت میگیرد، نمیتواند آلوده به فساد نباشد. چرا که دور از نظارت ملت صورت میگیرد. پایگاه اطلاع رسانی بیت رهبری، در خلاصه ای که بر حسب معمول از  سخنرانی ولی فقیه انتشار میدهد که تنها نسخه ای است که تمامی مطبوعات و رسانه های اینترنتی مجاز به چاپ آن هستند، در تعبیر سخنان ولایت میگوید:

 "توکل به پروردگار و تلاش برای کسب رضایت الهی را زمینه و شرط اصلی موفقیت آمیز بودن تلاشهای مجلس و دیگر دستگاهها خواندند و افزودند: اگر این نگاه و این روحیه حاکم شد، به برکت رحمت و یاری پروردگار راهها گشوده و همه مشکلات حل خواهدشد."

آری، بدین ترتیب فرمانروای یکتا و یگانه، نمایندگان برگزیده ی رعیتها را به تسلیم و اطاعت فرا میخواند چون هیچ چیزی بهتر از تسلیم و اطاعت مطلق الله را خشنود نمیسازد. چرا که بنا بر قول خداوند خامنه ای، تنها نظام اسلامی است که پرچم دفاع ارزشهای الهی را بدوش میکشد، و نظام "مردم سالاری دینی " را بر پا داشته است، و از همین روی،" فرعونهای جهانی را به مقابله با این نظام و این ملت برانگیخته است." نیازی به توضیح نیست که رعیت از توانایی پرسش محروم است. چون تنها عقل و خرد است که آدمی را به پرسش وا میدارد، ابزاری که رعیت از تصاحب آن محروم است. هدایت رعیت "براه مستقیم" وظیقه ی مقدس علما و فقها و بویژه ولایت است. وقتی توکل به الله و رضای او را در نظر داشته، باشند، مثل مسلمانان نو باوری که رستم فرخزاد را در قادسیه شکست دادند، فرعونهای جهانی را وادار به هزیمت میکنند.

اورینتالیست ها را تنها میتوان به کوته اندیشی متهم نمود آنها حتی در کابوس خود نمیتوانستند تصور کنند که  روزی دین که مظهر آن "روحانیت " است در ایران بتواند  قدرت را در دست بگیرد و یوغ شریعت اسلام را بگردن مردم ایران انداخته و انها را باسارت و بندگی بکشاند. شرفیاب شدن نمایندگان منتخب مردم بخدمت حضرت ولایت، نهادین ساختن نظام فرمانروایی است و فرمانبری. ای شرم بر شما باد که خود را نماینده ی ملت ایران میدانید.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
Fmonjem@gmail.com


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر