۱۴۰۳ مهر ۶, جمعه

 

بنام الله و یا بنام

!زن زندگی آزادی

 



وضع موجود، بنظر میرسد که وضعی ست غمبار و سخت بحرانی. اگرچه، گستردگی و عمق این بحرانها درد آنگیزو رنج اور است، اما، خوی بدان، آنرا ممکن است عادی جلوه گر نماید. مثل، زندگی در یک اقتصاد ورشکسته که با چاپ اسکناس های بی ارزش میگردد. که هرچه علت آن باشد، گذاردن لقمه نانی در دهانی گرسنه را هم دشوار نموده است. ادامه سرکوب و سختگیری اعتراضات و اعتصابات حرفه ای و صنفی و بسیاراز مسائلی دیگر، از جمله  مسئله حجاب و عفاف که لایحه ان پس از 45 سال، در روز های اخیر بتصویب مجلس ولایت رسید.

تردیدی نیست، اکثریتی عظیم در جامعه، هماکنون، ازورشکستکی اقتصادی درد میکشند و رنج میبرند، درد و رنجی که از ضعف و کمبود نیروهای تولدید ملی در پاسخ به نیازها وضرورتها مادی در گذراندن زندگی روزانه و ماهانه و سالانه ریشه بر میگیرد. که خود سبب درد های مشترک دیگری میشود. مثل، افزایش بیکاری، تورم، فقر و فساد و گرسنگی، اعتیاد و قاچاق مواد مخدره و فحشا، همچنین، کمبود خانه سازی و اجاره های سنگین که گاهی با حقوق ماهانه هم نمیتوان استطاعت اجاره دستکم یک اطاق را داشت. وقتی خانه و اطاق اجاره ای هم پیدا نمیشود، به اجاره پشت بامها و یا زیرزمینها باید پرداخت که معمولا، استطاعت آنها راهم ندارند. چه بسا، بسیاری یا در خیابانها می خسبند و یا در گورهای تهی، شب را بروز میرسانند. متوسط ها به طبقات و اقشار پائینتر جامعه، پیوسته و هر روز شدت بیشتری مییابد و  پائینی ها، به پائینتر فرو میغلتند.

 دردهایی هم هست که همگان از آنها رنج میبرند، چه بخواهند  و چه نخواهند، کم یا زیاد، بیرون از دایره کنترل آنهاست. مثل، پوچی ارزش ریال نسبت به دلار، آب و هوای آلوده، ویرانی محیط زیست، خشکی رودخانه ها و دریاچه ها، راه ها و جاده هایئکه که به جاده های مرگ شهرت یافته اند. اتومبیل هایی که به ارابه های مرگ معروف گشته اند، پراید، اتومبیلی که سازنده و تولید کننده اصلی آن، سالهاست که تولید این اتومبیل را متوقف ساخته است. عدم هرگونه ابزار ایمنی در محل کار کارگران. همین هفته پیش بود که بیش از 50 تن از کارگران معدن جان خود را در نتیجه انفجار گاز متان باختند، گازی که با نصب یک دستگاه ارزان قیمت سنجش گاز، میتوانست از این حادثه ناگوار جلو گیری کند. غم انگیزتر انکه در یابی اکثر کارگران دستمزدی نزدیک به 12 میلیون در یافت میکردند، در حالیکه خط رسمی فقر بیش از 20 میلیون تومن است.

بزعم این نگارنده، مادر تمام بحرانهایی که هم اکنون کشور ما با آن رو بروست، از ورشکستگی اقتصادی گرفته تا بحران کمبود انرژی و نابودی محیط زیست، و نا ارامیها و سرکوب هرگونه اعتراض و اعتصابی، دستگیری و زندانی و شکنجه و اعدام که طبق امار رسمی در ماه گذشته از رقم صد نفر همدر گذشته است. این و همه مصیبت هایی که گریبان جامعه را سخت میفشرد، همه ریشه برگیرند از الودگی دین با قدرت، پدیده ای که در 1357 ظهور یافت و به برآمدن استبداد مضاعف دین و قدرت منجر گردید. چه، تمامی تناقضات درونی نظام، از تضاد ساختاری ولایت فقیه با نهاد ریاست جمهوری گرفته تا تناقض و خصومت، بین بیت رهبر و مجلس نمایندگان ولایت، همه ناشی از معجون و یکتائی دین و قدرت بر میخیزد.

 لازم بیادآوریست که اینجا، از دینی سخن میرانیم که از قدرت، جدائی ناپذیر است. چه قدرت در ذات دین نهاده شده است، دینی  که بر باور به یکتائی و یگانگی الله بنیان گذاری شده است، بر بنیان خدایی که بجز او خدای دیگری نیست، بعنوان یک حقیقت چون و چرا ناپذیر، باوریست که نمیتواند بازتابنده چیز دیگری جزباور به قدرت باشد، همچنانکه لاالله الا الله است حقیقت مطلق و نهای ست،  حقیقتی که پرچم آن را هم جمهوری اسلامی و هم گروهای آدمخواری همچون داعش و همکیشان شان بر دوش خود میکشند.

یکی شدن دین و قدرت در اروپا، با خود برای سالیان دراز و طولانی، سیاهی و تاریکی بهمراه آورد، دورانی که کلیساها بر آن حکومت میکردند. حال آنکه حوزه های علیمه و مساجد و هیئت ها و حسینه ها، برهبری آخوند خامنه ای و بیش از چهارصد هزار طلبه پراکنده در نهادهای گوناگون قدرت، بنام الله بر تمامی کشور سلطه انداخته اند. پس چه باک اگراز سلطه استبداد مضاعف دین و قدرت سخن بگوئیم بدون آنکه بویژهگیهای هریک بپردازیم.

بدون تردید، دوام و بقای حکومت آخوندی را میتوان به چهره دوگانه دین و قدرت نسبت داد. چرا که نظامی که در آن دین و قدرت را نتوانی از هم جدا و یا از یکدیگر تشخیص بدهی، در ان نه مسئول بیابی و نه آن مجری مسئول پذیر. آیا، تا کنون کسی بدلیل عدم لیاقت و شایستگی و یا ورشکستگی یک شرکت مالی و یا تجاری و یا صنعتی، در دادگاه های نظام محاکمه شده است؟ نیاز به توضیح نیست که در جامعه ایکه نه رئیس روسای تمامی دستگاه عظیم بروگراسی دولتی، ولی فقیه، مسئول است و نه مجریان فرامین او، چگونه میتوانی از ورشکستگی اقتصادی و سیاسی و در بحران در عرصه های دیگر نجات پیدا کنی. عدم تصمیم گیرنده، و یا رهبر، مسئول و یا مجری مسئول هم تولید نمیکند، عاملی که خود سبب رشد و گسترش پدیده فساد، رانت خواری و رشوه گیری و روابط خانگی میگردد در ساختاری بروکراتیک که قرار است بر اساس اصل و اصول علمی بگردش در آید. این، نیز،  موجب رشد قشری میگردد، اعم از معمم یا مکلا، که منافع و منزلت شخصی را ارجح بر هر چیز دیگری میدانند، بویژه منافع و ثروت ملت.

حال اگر جامعه ما، دائم دچار بحران است بآن دلیل است که چندان ساده نیست که قدرتمدار را از دینمدار تشخیص داد بان امید که  شاید بتوانی یکی را از دیگری جدا ساخته و در جایگاه مسنول نشاند. در حالیکه بسیار ساده تر است بر علیه ساختار قدرت خیز بر داشتن و تسخیر آن . چون مردمان را راحتر در تخریب دستگاهی سرکوبگر و ستم پیشه، میتوان بهیجان آورد ووارد میدان مبارزه نمود، همچنانکه جنبش ضد شاهی در اندک مدتی جان گرفت و همه هرچه بود بتخریب و ویرانی کشاند. اما، ساختار حکومت اخوندی در درون خود ساختار دین را هم دارد. یعنی که آخوند بنام الله بود که بر منبر قدرت صعود و نمود خطبه دین و قدرت را باهم یکی نمود. بنام الله بود که آخوندها شمشیر میزندند و سر ها را ار تن جدا مینمودند. بنام دفاع از باورها و ارزشهای اکثریت جامعه بود که حکومت آخوندی دست یاعدام و کشتار سران رژیم گذشته بر بام نشیمنگاه امام خمینی میزد. بنام آلله بود که دست بگروگانکیری آمریکائیها زدند و  جنگ با صدام را بیهود هشت سال ادامه دادند. بنام الله بود که دست به قتل عام زندانیان سیاسی و کشتار مخالفین در داخل و خارج زدند. بنام الله بود که  قتل های زنجیره ای را راه اندازی نمودند. بنام الله بود که زن ستیزی و آذیت و ازار زنان با ابزار راه اندازی انواع گشت های دینی، مثل گشتهای ثارالله و انواع گشتهای ارشاد که امروز باید حجابانان و ماموران طرح نور و سفیران ولایت راه بدان افیود.

یعنی که در شرایط موجود، گرداننده اصلی نظام کسی نیست مگر اخوند خامنه ای، رهبری که در تبعیت از امام خمینی از ریختن هر خونی بنام الله، کوچکترین تردیدی بخود را ه نداده و نمیدهد. در چنین شرایطی سوالی که پیش میآید آن است که اگر آخوند خمینی و پس از او آخوند خامنه ای،  بنام الله سرها را بزمین  میافکنند، رهبر آینده ما بنام چه کسی و یا چه آرمانی، مردم را بعدم تسلیم و اطاعت و نا فرامانی، از فرمانروای کنونی، فرا میخواند؟

اما، نیروهای آخوند ستیز باید بحکومت سرکوبگر اسلامی بیاموزند که اینبار، خصم حکومت، بنام زن زندگی آزادی ست که وارد میداد مبارزه میگردد. که زن زندگی ازادی، جهانی را ارائه میدهد که در آن زن و مرد یار و همکار و همدرد و برابر با مرد است. بنام زن زندگی آزادی، یعنی که در هر چیزی که مرد آزاد است زن هم آزاد است. بنام زن زندگی و آزادیست که انسان منزلت و کرامت خویش را باز میییابد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

                 fmonjem@gmail.com

       

۱۴۰۳ شهریور ۳۰, جمعه

زن زندگی آزادی،

کابوس حکومت آخوندی!





زن زندگی آزادی، کابوسی است هراس آفرین در جهان بینی حضرت ولایت فقیه، علما، فقها، مجتهدین و طلبه های حوزه های علمیه. زن زندگی آزادی، بختکی ست که بر تخت سینه آخوندها سنگین بر نشسته، و ترس و وحشت مرگ را بر وجود شان مستولی میسازد. نه اینکه ریاضت کشی و تحمل رنج الله شناسی، آنان را همچون کشیش های کاتولیک از ارضای شهوت خویش، محروم نموده باشد. الله، مرد را به لذت بری از زن تشویق کرده است. الله زن را برای مرد خلق نموده است، برای خشنودی و رضای بنده ی خود. الله مرد را  بنده ی خاص خود بشمار میآورد. اما زن را به بندگی، مرد بنده، در آورده است. زن را همچون کشت زاری خلق کرده است برای مرد. به مرد توانایی بخشیده است که بهره برگیرد از زنان و آتش شهوت خود فرو نشاند. در واقع، تخم حرمسرای خلفا و پادشاهان و اربابان را پیامبر اسلام پاشیده است. چرا که زنان پیامبر اسلام بیشمار بودند و شهوتش سیرایی ناپذیر. بهمین دلیل اسلام آخوندی، با زن زندگی آزادی، جاودانه در ستیز و خصومت است. چون زن که آزاد شد،  که مستقل شد، سر بطغیان و عصیان برآرد و بنای حرمسراها را ویران نموده و نقطه ی پایان را بر حکومت ولایت تا قیامت می نهد.  یعنی که زن آزاد، شالوده ی نظام اسلامی را که مبتنی بر تسلیم و اطاعت است، تهدید به براندازی میکند.

 

بعید بنظر میرسد که بر سر درس و بحث مجتهد و یا آیت الله ای، بر فراز منبر خطابه و موعظه، ترس و وحشت از زن با پسوند آزاد بیان نگردد. خطبه یا موعظه ای که خود را در بحث در باره حجاب و یا "بد حجابی" و "کشف حجاب" بیان میکند. فغان مراجع تقلید و آیت الله ها از عدم کارآیی نیروهای مجریه و قوای انتظامی در تحکیم حجاب و تحمیل آن بر سراسر جامعه، از آغاز بپا بوده است و پیوسته شاکی بوده اند . مثلا، آیت الله مکارم شیرازی در پا فشاری در اجباری ساختن حجاب به هدایت "دولت " میپرداخت که چگونه شغل و حقوق زنان را وابسته به رعایت اکید مقررات حجاب نمایند.

 

نیاز بتوضیح بیشتر نیست که چرا حکومت آخوندی به ایده زن زندگی آزادی خصومت میورزد. چون دلالت دارد بر رشد و اگاهی نسبت بوجود و هستی زن در ساختار یک جامعه انسانی، بعنوان منبع و ماخذ هستی و زندگی. درست بر خلاف زنی که در منظر الله با  آن در تعلیمات اسلامی بر میخوریم، به مثابه موجودی، نیمه ی مرد، نیمه عقل و درایت و لیاقت و نیمه شان مرد. باین دلیل، نیمه انسان بودن است که زن، در دین مقدس اسلام، باید فرمانبر باشد و اطاعت کند و خود را تماما تسلیم باراده مرد نماید. حال آنکه، آن زن که در شعار زن زندگی آزادی بکار گرفته میشود، زنی ست "امروزی" توانا و دانا بهمه آن چیزها که مرد توانا و دانا است، خودآئین است و خود مختار، نه بمعنای انحراف از معیارهای عقلانی. مهمتر از این، زن  بزندگی آدمی، کرامت و انسانیت میبخشد و آنرا بازتولید میکئد، کنشگریهایی که تنها در آزادی، معنا و مفهوم میدهد و بزن ویزندگی شیرینی میبخشد. که زن خود منبع و ماخذ زندگی ست نمیتواند جدا از آزادی باشد. زن زندگی بدون آزادی میشود، زن زندگی اسلام، خشک و خشن و سراسر تلخی و تاریکی.

 

 حجاب، اما چیزی نیست که زن خود را زیر آن پنهان کند. حجاب بنیان نظم و انضباط شریعت دین اسلام است. بنا بر شریعت اسلامی، حجاب پوششی ست که در پاسخ به ضعف و ناتوانی مردان در برابر چهره و اندام زنان که بفرمان الهی ضروری گردیده است. در واقع، ساختار حکومت دین، مردان را در پناه حفاظت و قیومت خود قرار میدهد، مبادا که گرفتار نیروهای شیطانی زنان شوند. متاسفانه، سیاستکاری و مصلحت اندیشی گروه ها و سازمانهای مخالف وتعصب و کور اندیشی، بخش بزرگی از مردان سبب شد که از رابطه حجاب اجباری زنان با سلطه جویی دینکاران، یا سلطه جوئی آخوند و فقیه و طلبه، بیگانه بمانند و در برابر سرکوب زنان با بی تفاوتی سکوت نموده و به برقراری یک نظم جدید بر اساس جدایی جنسیت ها، زنان از مردان تن دهند و راه سلطه دین را بر تمامیت زندگی هموار نمایند. آری، روشنفکران و دانشجویان، بویژه چپ گرایان مسلح به دیدگاه دیالکتیک ماتریالیسم، مارکس و لنین و مائو و کاسترو را بدست فراموشی سپرده، چشم بسته در پی  دفاع ازیک آخوند برآمده از فهم و شعور و دانش بشر در یکهزار و چهارصد سال پیش از این، آیت الله خمینی، راه افتاده، و بعضا، نیز زنان را بدنبال خود کشاندند.

تردید مدار که اگر زنان حجاب از سر بر گیرند و خود را از بند باید ها و نبایدهای شریعت رها ساخته و بنمایانند آنچه که هستند، اثری از نظام اسلامی در ایران زمین بر جای نخواهد ماند. چرا که حجاب انکار وجود زن است. در بهترین و پسندیده ترین وجه اش، حجاب فعالترین اعضای بدن زن را به بند میکشد. یا باید از دست های خود برای نگاهداری حجاب بر روی سر استفاده نماید و یا دهان خود را بدین منظور بکار گیرد. حجاب حتی زمانی که با زن پا به عرصه وجود میگذارد و به بخشی از خلق و خوی زن در میآید، نشانی از تبعیض و جدایی زن از مرد است. نزدیکی و آمیزش و معاشرت جنسیت ها، نشانی بر ضعف و تنزل دین است و اخلاق. یعنی پذیرفتن حجاب، حتی به رضا و دل بخواه، به هیچ وجه در معنا و مفهوم و ماهیت ش تغییری ایجاد نمیکند.

 

دوستان مارکسیست و انقلابی بد نیست که باین واقعیت نیز توجه کنند که در جامعه ی اسلامی، این سرمایه داران نیستند که زنان را باسارت و بندگی در میآورند. مالکیت مرد بر زن در کتاب الله نوشته شده است. قبل از آنکه سرمایه دار به استثمار نیروی کار زن بپردازد، حوزه های علمیه هستند که جایگاه و موقعیت زن را در جامعه تعریف و تعیین میکنند. بنابراین، اگر مارکسیست در گفتار خود نسبت به جایگاه زن در جامعه صادق اند، باید در پی ویران ساختن نهاد و نگرشی باشند که زن را در جامعه ی ما همچون موجودی خوار و حقیر، کمتر از مرد می بینند.

 

 از دوستان مارکسیست انقلابی باید پرسید که آیا میتوانند جایگاه و حق و حقوق زنان را در جوامع سرمایه داری با جایگاه و حق و حقوق زنان در جوامع اسلامی از جمله جامعه ی ولایت سالار جمهوری اسلامی مقایسه نمود؟ زنان ایرانی همراه با زنان مسلمان جهان در دست سرمایه داری نیست که اسیراند. آنها اسیر احکام شریعت اند و تعصبات و تبعیضات حاصل از آن. بعید به نظر میرسد که سرمایه داری را یافت که سنگسار زن را مورد تایید قرار دهد. سنگسار زن، حکم الله است. اگر دست روحانیون باز بود بدون تردید مجازات سنگسار زن را به یک امر عادی و طبیعی تبدیل مینمودند. مارکسیست های انقلابی ما پیوسته از نگریستن در چشمان الله اجتناب ورزیده اند.

 

اسارت زن در جامعه، در واقع، در ستیز و خصومت با منافع سرمایه داری ست. سرمایه دار نمیتواند زنی که در بند است مورد استثمار قرار دهد. آیت الله ها، همه ستایشگر زنانی هستند در بند. مثل زنان خود که هرگز نگاه  نامحرمی بر رخ آنها نیافتداه است و به گوش غریبه ای صدای شان هرگز نرسیده است. رهایی  زن از قواعد و مقررات تحمیلی، برابر است با عفت و عفاف و ناموس سوزانی. حال آنکه سرمایه داری تنها میتواند از زنی که آزاد و مستقل است بهره ور ی کند.

 

کمونیست های ایرانی فراموش میکنند که مارکس و انگلس در بیانیه کمونیست خود به تحسین و ستایش بورژوازی میپردازند به آن دلیل که دهقانان را، چه زن، چه مرد به کارگر آزاد تبدیل میکند و با بکارگیری نیروی کار آزاد آنها است که جامعه ای پویا و بالنده بوجود میآورند. بورژوازی، بنا بر گفتار آن دو انقلابی، نه تنها روابط تولیدی را از بنیان دچار دگرگونی میسازد بلکه قید و بندهای خرافی را در هم فرو میریزند و عقل و خرد انسان را جانشین احکام الهی میکنند. مارکس حتی معتقد بود که تمدن سرمایه داری است که میتواند نظام های استبدادی و عقب مانده ی آسیایی را نجات بخشد. جالبتر آنکه کمونیست های اصلاح شده ی ایرانی خواهان آزادی و دموکراسی اند، اما به ویرانی سرمایه داری، نظامی که آنرا خلق کرده است و نگاه داشته است، کمر بسته اند. حال آن که آزادی و دموکراسی با ظهور بورژوازی پا بعرصه وجود گذاشته است.

 

خصومت با سرمایه داری و انکار نقش مترقی و رها کننده ی آن که حتی لنین بدان معتقد بود، پوششی است بر گریز و امتناع از روی در روی قرار گرفتن با دین و نقش تاریخی آن در به بند کشیدن جامعه ی ایران، بویژه زنان، قرنها پیش از ظهور سرمایه داری. بقول معروف، وقتی که پای دین به میان میآید، مارکسیست لنینیست های وطنی خود را بکوچه علی چپ میزنند، کوچه ای که وجود خارجی ندارد. یعنی که انقلابیون ایرانی از نگریستن در چهره دین وحشت دارند. شاید به آن دلیل که خود را در آن میبینند و از آنچه می بینند احساس خشنودی نمیکنند.

 

این در حالست که هدف عالم و فقیه و آخوند و طلبه مقدس، وقتیکه بر منبرقدرت صعود کردند، به ساختار جامعه ای دست زدند، بازتابنده امر و اراده ی الله حاکم بی چون و چرا بر جامعه، جامعه ای اسلامی، یک جامعه ی "سالم." زیرا که قبل از هر چیز حضور زن، در جامعه، مشروط و وابسته به ضوابط و تشریفاتی ست برخاسته از اراده الهی. عدول از نظم و انضباط حجاب است که جامعه را به سراشیب انحطاط و تباهی سرازیر میسازد. چرا که آشکار شدن رخ و موی و اندام زن، ضربه ی بزرگی ست بر نظام مالکیت مرد بر زن، نظامی که الله با عقل بیکرانش طراحی نموده است. چه مالکیت بر زن، بیانگر تسلیم به اراده و حکم الله است. مرد شرعن مکلف است که زن خود را تحت اختیار و کنترل خود داشته باشد. در پیروی از حکم الله است که نظام ولایت، مرد را در کلیه زمینه های حقوقی و مالی و عهد و قرارداد، طلاق و ازدواج و مسائل خانوادگی، ارجح و برتر دانسته و حمایت مینماید. حجاب را باید بیانگر این تبعیض و بی عدالتی و اسارت و بندگی در تحت حکومت ولایت دانست.


3


اما، واقعیت آن است که جنبش زنان از سال 1357 به عرصه ی وجود گام نهاده است و پیوسته سوی آن سوی رهایی از نظم و انضباط شریعت بوده است که بر سراسر زندگی روزمره آنها سلطه افکنده بود. حکومت ولایت بجای آنکه زنان را به بیخ خانه براند و در انقیاد مرد در آورد، زنان را از همان آغاز بر صف اول مبارزه با خود قرار داد. از همان آغازین لحظات صعود بر منبر قدرت، زنان زیر نظارت و کنترل خاص نیروهای انتظامی، گشت های مختلف ارشادی قرار گرفتند. زنان زیر بار حجاب رفتند، چون مردان "آزاد " ایران بویژه چپ های انقلابی، از یاری رساندن به آنان خود داری نمودند. حجاب را مشکل جامعه نمیدانستند. آنها میخواستند کارگران را آزاد نموده و با سرمایه داری و امپریالیسم بجنگ بروند.


زنان به حجاب تن دادند اما نه به آن حجابی که نظام ولایت آرزومند آن بود، "چادر" اجباری که چیزی بجز تسلیم و اطاعت مطلق و تن دادن به اسارت نبود. روسری و مانتو به ابتکار زنان تثبیت گردید. ولی با رنگ و اندازه ای محدود. آرایش زنان نیز مورد تفتیش قرار گرفت. بهمین دلیل زنان بطور روز مره با عوامل اسارت و سرکوب روی در روی بودند، بقیمت چه مزاحمتها، چه تحقیرات، چه تنبیهات و چه مجازاتی. اما روزی نبوده است که روسری ها، مانتو ها، آرایش ها تغییر نکند و خشم نیروهای ارشادی و امنیتی را بر نیانگیزد. در نتیجه بگیر و ببند زنان هرگز پایان نپذیرفته و هنوز هم ادامه دارد.

 

دگرگونی ها و تغییرات جهان مادی از جمله افزایش جمعیت، زنان را از بند خانه رها ساخته است. زنان ایرانی مثل همه زنان دنیا اول به استقلال و آزادی خود میاندیشند. شغل و درآمد نیز حق آنها است. زن برای مادری و همسری پای به جهان ننهاده است. وابستگی زن به مرد به پایان رسیده. زنان ایرانی نه تنها بطور روز افزونی در بازار کار حضور فعال یافته اند  بلکه در تحصیلات دبیرستانی و دانشگاهی نیز از مردان سبقت گرفته اند. که خود هر چه بیشتر سبب نگرانی نظام ولایت گردیده است. بعبارت دیگر، زنان علیرغم تمامی قید و بند های شریعت و نا برابریها و تعصبات جنسی و حقوقی توانسته اند به پیش برانند و با نظم و انضباط شریعت و با پاسداران دین و گشت های ارشادی به نبرد بپردازند. گروه ها، سازمانها،  احزاب و دگر اندیشان، مسیر رهایی از    یوغ نظام ولایت را از زنان باید بیاموزند. زنان نزدیک به نیم قرن است که در راه رهایی از یو غ نظام ولایی-  نه سرمایه داری- به مبارزه ادامه داده اند.

 

این دگرگونیها در جهان که عمدتا ساختاریست، به نیروی کار و دانش زن نیازمند است و زنان را وارد نیروی کار و در کنار مردان باشتغال وا میدارد، تعییراتی که زنان را بسوی خود آئینی و خود مختاری سوق میدهد. این در حالی ست که ولی فقیه، "برابری جنسی زن و مرد" را بار ها از "حرفهای کاملا غلط غرب،" توصیف کرده است و بارها نیز تاکید کرده است که برای حل مشکلات زنان، مسئولین باید مراقب با شند که از افکار غربی در برابر تساوی جنیسی دوری گزینند.

 

ولی فقیه بر آن باور است که خواست زن زندگی آزادی، پدیده ای ست غربی. و آز آنجا ئیکه مبارزه با غرب، مبارزه ایست دائمی،  سرکوب و زندان و شکنجه و حتی اعدام زنان، بعنوان پدیده ای غربی باید ادامه یابد. تا غرب هست زنان اگر رها شوند، مد و مدگرایی، لختی و عریانی را رواج میدهند که ذاتا فساد زا ست. چرا که پیکر زنان و برجستگی اندام و رخ و زیباییشان، سبب بیدار سازی غرایز شهوی در مردان میشوند که در بیشتر اوقات در رفتار خشونت بار مردان نسبت بزنان بازتاب مییابد. در دیدگاه آخوند، زنان هستند که جامعه را بر فساد و بی اخلاقی میکشاند.

 

البته که مبارزه با بد حجابی زنان، بعنوان رفتاری هنجار شکن پیوسته ابعاد گسترده تری پیدا کرد و بزودی به ارجح ترین وظایف نیروهای انتظامی تبدیل گشت. مبارزه با بد حجابی تبدیل شد به سو پاپ اطمینان رژیم. هر گاه رژیم خود را با بحرانی روبرو میدید، چه داخلی و یا خارجی، نیروهای انتظامی را به خیابانها گسیل میداشتند که امنیت اخلاقی را بر قرار و از وقوع هنجار شکنی جلوگیری به عمل آورند. در توجیه سرکوب و تجاوز خود به حقوق زنان، سردار پلیس تهران تا آنجا پیش رفت که بد حجابی را- روسری قیطانی، مانتو های تنگ و کوتاه، نمایان ساختن قوزک پا و مد گرایی را از مصادیق بدحجابی و، یک بیماری روانی خواند، که پس از ارشاد و گرفتن تعهد باید با خشونت و سختگیری، مجازات و تنبیه مورد معالجه قرار گیرد.

 

اما، از آنحا که آخوند در دامن دین پرورش یافته است، بر ان باور است که این سختگریها، این سرکوبگریها، این زورگویی ها و بکار گیری ائواع قهر و خشونت، در نابودی فساد و هرزگی و فحشا و جرائم جنائی، جامعه را از عناصر ناباب و منحرف و نفوذ غرب پاکزدائی و بسوی یک جامعه پاک و با تقوا و پرهیزکار، جامعه اسلامی سوق دهد.


4


واقعییت آنستکه در تحت حکومت حجاب و علیرغم تمرکز نیروهای انتظامی در حفظ و

 حراست آن، تجارت فحشا و روسپیگری رونق فراوان یافته است. در آغاز، ناحیه های سرخ و آتشین را در شهرها ویران کردند، اما دروازه هزاران هزار خانه خصوصی مجهز به وسایل مدرن ارتباطاتی را گشوده اند. در مطبوعات رژیم فقاهتی تنها یک قلم از اخبار، دروغ و کذب نیست و آنهم گزارش کشف و دستگیری باندهای وسیع سوداگران کالای جنسی است. چندی پیش بازار این کالا چنان رونق گرفته بود که رژیم فقاهتی اشد مجازات اعدام را برای تجار آن، به تصویب مجلس اسلامی رساند. قانونگذاری از این نوع بیانگر محرومیتی است که رژیم بر جامعه تحمیل میکند. در چاره جویی این محرومیت بوده است که رژیم دین را بفکر ایجاد خانه های عفاف و به ترویج ازدواج  موقت انداخت.

 

این بدان معناست که رژیم دین با سرکوب آنچه طبیعی، اخلاقی و انسانی است، آنچه را که غیر طبیعی، غیر اخلاقی و غیر انسانی است رشد داده است. سن روسپیگری دائم در حال کاهش است و بنا بر گزارشهای رسمی، به سیزده سالگی رسیده است. تجاوز به عنف و زور گیری در صدر جرائم قرار گرفته است. بازار فساد و فحشا بدلیل افزایش فقر و تنگدستی، رونق و گسترش یافته است. اما چون در نهان و در پناه حجاب صورت میگیرد، رژیم دین وجودش را انکار میکند.

 

 چیزی که سلطه و حاکمیت حجاب ببار آورده است انحطاط بوده است و تباهی نه  نیک بختی و رستگاری. انحطاط بوده است و دو روئی و فریبکاری نه زهد و تقوی و پرهیزکاری. حجاب نهایت جمود است و واپسگرایی. نماد غیرت و تعصب است در دین الله پرستی. وسیله ایست در دست ناپاک ترین ها برای محروم ساختن مردم  ایران از حق و حقوق طبیعی و انسانی. حجاب پوشنده حقارت است و خواری و پیوسته در ستیز و خصومت است با خواست معطوف به خود مختاری. باین دلیل است که محکوم به فنا و نابودی ست.

 

البته که مرگ مهسا همه چیز را دگرگون ساخت، نه تنها زنان را در رهایی از بند حجاب مصمم نمود بلکه همبستگی و همگنی را بین زنان و مردان نو جوان بوجود آورد. همین بس بتعداد اخرین کشتارنظام و شمار چشمهای کورشده در تظاهراتی اعتراضی پس از مرگ مهسا  بنگریم تا دریابیم که زنان هستند که حکومت آخوندی آنها را دشمن اصلی خود می پندارند، چون، در منظر ولایت آنها هستند که شیفته شیوه زندگی غربی اند. این بدان معناست که حکومت آخوندی، از آغازین روز حکومت هویت اسلامی خود را با تحمیل حجاب بر تمامی زنان، برغم تمامی زشتی ها و بی عدالتیها که در نهادش نهفته است، شناسائی نمود. مرگ و نیستی حجاب نمیتواند دارای معنای دیگری باشد مگر مرگ نظام،  نقطه ای که جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، مثل همه انقلابهای بزرگ جهان، بحکومت دین و قدرت پایان می بخشد. حال با اطمینان خاطر، میتوانیم بگوئیم که حکومت آخوندی با سلطه خود بر زنان هویت خود بعنوان یک جامعه اسلامی را بنیانگذاری نمود. با مرگ مهسا، صبر و تحمل زنان بسر آمد و تا براندازی نظام میدان مبارزه را هرگز ترک نکنند. پرچم جنبش زن زندگی آزادی را بعنون انتی تز حکومت اسلامی، زنان و تمامی همرهان زن زندگی آزادی بدوش میکشد و برای همیشه دین را رهسپار خلوت هر انسانی کند تا بنا بر میل و اراده خویش، حاکم بر خانه خود نماید بازادی، از جمله حاکم بر پندار و کفتار و کردار خویش.  

 

فیروز نجومی

firoz Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gma.com

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


۱۴۰۳ شهریور ۲۳, جمعه

بهترین

آیا خواست همگان نیست؟





در سالگرد قتل مهسا امینی، دختر کرد21 ساله و برآمدن جنبش زن زندگی آزادی، شاید لازم باشد که بخاطر آوریم و یا بخاطر بسپاریم که نه قتل مهسا و نه برامدن جنبش زن زندگی آزادی پدیده ای بوده اند تصادفی، زاده ی اتفاق روزگاربلکه دارای تاریخی هستند بطولانی تاریخ صعود آخوند بر فراز منبر قدرت بر گرفته ریشه از تغییر و تحولات ناشی از فروپاشی نظام پادشاهی در 1357 و ظهور امام خمینی بازتابنده دین و قدرت یکجا.

 

قتل مهسا امینی و بر آمدن جنبش زن زندگی آزادی، از آن  نوع پدیده هایی هستند که زاده تصادف و دست قصا نیستند. درواقع، اگر با دقت بیشتری بتاریخ ظهور حکومت اسلامی برهبری آخوند و فقیه و طلبه بنگریم  در می یابیم که همراه است با تبدیل حجاب زنان، از یک امر فردی بر خاسته از اراده ای معطوف بآزادی، بیک امر اجباری، برخاسته از اراده معطوف به تسلیم و اطاعت. آنچه در زیر میآید، نگرشی ست، باختصار، به تاریخ اجباری شدن حجاب و بوجود آمدن زیر ساختهای جنبش زن زندگی آزادی.

 

آگر بتاریخ مباره زنان در حکومت آخوندی باز نگریم، می بینم که زنان، از آغازین ترین روزهای  ظهور دین برمنبر قدرت، خود را در مقابله و خصومت با حکومتی یافتند، در سودای تثبیت سلطه دین بر سراسر جامعه برهبری آخوند خمینی. نخستین قربانی صعود آخوند بر منبر قدرت زنان بودند. چرا که یک جامعه اسلامی، قبل از هر چیز بر جدائی جنسیت، مردان از زنان بنیان گذاری میشود، البته نه برابر با یکدیگر بلکه بر اساس احکام شریعت اسلامی، بر پایه برتری مرد بر زن. برپاداشتن یک جامعه مرد سالار نیازمند تسلیم و اطاعت زنان از مردان بوده و هست. که جامعه اسلامی، جامعه ای ست که زنان بخانه داری و زاد و ولد و خدمت بمردان اشتغال یابند.

 

اما، آخوندها کمی دیر بر صحنه ظاهر شدند. زیرا که بخش بزرگی از زنان، بویژه پس از رفورم 6 ماده ای انقلاب شاه و مردم، وارد جامعه شده بودند و از آزادیهائی همچون آزادی در پوشش که از دیر باز بدیهی فرض کرده بودند، آزدیهائی که با بقدرت رسیدن آخوند، سریعا مورد هجوم قرار گرفته، محدود و ممنوع گردید. در برابر اجباری شدن حجاب در دوران کوتاه معروف به بهار آزادی، زنان  به ستیز و مقاومت در برابر سلطه نظام دینی که در حال شکل گیری بود پرداختند و تنها قشری در جامعه بودند که از تسلیم بوضع موجود و اطاعت از احکام شریعت اسلامی، سر باز زدند. اما، در میدان مبارزه علیه سلطه افکنی نظام شریعتی تنها ماندند. گروه ها و سازمانهای انقلابی و لیبرال و دموکرات، ملی و ملی- مذهبیها، همگان از پیوستن به مبازه  زنان خود داری کردند. شاید به آن دلیل که هرگز به ارتباط تحمیل حجاب بر زنان و سلطه افکنی دین بر تمامی جامعه، نه اعتنایی داشتند و آن را اولین قدم بسوی برقراری، نه نظام استندادی بلکه استبداد مضاعف دین و قدرت می پنداشتند.

 

به عبارت دیگر، انقلابیون چپ و راست و میانه و ملی، کنترل و سلطه بر زن را چیزی جدا از سلطه بر مرد میدانستند. توجیه عدم شرکت در اعتراض و مقاومت در برابر حجاب اجباری بر این استدلال فرصت طلبانه استوار بود که حجاب  مسئله ی مبرم جنبش نیست،. نیز، به لجاظ سیاسی، صلاح نیست که بر سر حجاب از جبهه وحدت بزرگ، خارج شویم.

 

 این، البته بدان معنا بود که تجاوز به حق و حقوق زنان، چیزی جز امری عادی و پیش افتاده تلقی نمی شد. نمیتوان از گروه و یا سازمانی، بسادگی نامبرد که تجاوز به حق و حقوق زنان را با تجاوز به  حق و حقوق  انسان، شناسایی و پرچم مبارزه با انرا برافراشته باشد . به این ترتیب نا دانسته و نا خواسته، گروه ها، سازمانها و آحزاب مخالف با اولین گام بسوی بر قراری حکومت دین بر اساس  حجاب اجباری و یا برقراری نظام مرد سالاری بر بنیان تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت، نظامی که با آن بیگانه بودند و از آن شناختی نداشتند، همراهی نمودند و از اعتراض و مقاومت در برابر حکومت آخوندی و حمایت از زنان  سر باز زدند.

 

با این وجود و برغم سختگیری ها، خشونت ها، دستگیری ها، تنبیه و مجازات و شکنجه، در امتداد 44 سال، زنان با مقررات حجاب به ستیز بر خاسته و هرگز از درگیری با ماموران امر به معروف و نهی از منکر و گشت های ارشادی، عملیات جنایتکارانه اسید پاشی و سمپاشی، هراسی بخود راه ندادند. پس از مرگ مهسا، بدحجابی جای خود را به جنبش کشف حجاب داد که روزانه در حال گسترش است. زنان بصعف ساختاری پاسداران و حجابانان آگاه گشه و خوب میدانند که هیچ نیرویی آنقدر بزرگ نیست که بتواند همه جا حضور یابند. کشف حجاب ادامه مییابد تا حجابابان ظاهر شوند. درگیری زنان با پاسداران حجاب و اخیرا با گرگهای هار حجابانان، امری ست روزانه. مقاومت در برابر اجرای مقررات حجاب، بخش عمده ای از زندگی روزانه زنان است. تجهیز و بسیج دائمی نیروهای امنیتی در سرتاسر کشور در جهت یافتن فاعلان کشف حجاب، تنها میتواند دلیلی بر ادامه مقاومت پیگیر زنان و امتناع آنان از تسلیم واطاعت در برابر نظام باشد.

 

تا اینجا بخوبی میتوان مشاهده نمود چگونه زمینه ظهور جنبشی، مثل، زن زندگی آزادی، در درون حکومت پر تناقض آخوندی مهیا گردید و جان تازه ای در جنبش ضد اخوندی دمید و همچون مشعلی، روشنائی بخش مبارزه بر علیه استبداد مضاعف دن و قدرت گردید.

 

آنچه جنبش زن زندگی آزادی را جدا میسازد، جنبشی یست بازتابنده منافع هیچ یک از اقشار، طبقات، اصناف و حرفه ها نیست.. تمامی معانی و مقاهیمی که میتوان از زن زندگی آزادی دریافت نمود از مرزها و محدوده های جدا کننده انسانها از یکدیگر میگذرد، بویژه فرا سوی جدائی جنسیت ها پرواز میکند، افزوده بر تمامی مرزهای جدا کننده، قومی و محلی و منطقه ای. کیست بتواند بارتقا و برابری زنان با مردان به مخالفت برخیزد. کیست در پی خواری و ذلت زنان باشد، زنان همچون همسر و مادر و خواهر و غیره؟ آیا حجاب اجباری تنزل شان زن بیک شیء در خدمت ارضای غرایز مرد نیست؟

 

افزوده بر این کیست که زندگی را فرصتی بشمار آورد برای تحمل درد و رنج در این جهان بامید ورود به بهشت در آن جهان. کیست که نخواهد در این جهان از زندگی لذت نبرد و در پی بهترکردن و بهره بیشتر گرفتن ازان نباشد؟ اراده معطوف بیک زندگی خوب و با صفا، اراده ای ست مشترک و همگانی. نیازی به توضیح نیست که نه زن و نه زندگی بمعنایی که آمد هرگز امکان نمیگردید اگر آزادی نبود. در آزادی است که میتوانیم بانسانیت خود دست یابیم نه تحت قواعد و مقرارتی در خور انسانی که در 1400 سال پیش از این میزیسته است.

 

از اینروست که زن زندگی آزادی جنبشی ست رهایی بخش، بفریاد آدمهایی میرسند که خود را اسیر روایات و احادیثی( دینی و غیر دینی) ساخته اند که در مفید بودنش تردید. بسیار است. زن زندگی آزادی جنیشی است وحدت بخش. آزادی همه را برابر میسازد چون فرصت دهد که هر کسی بشود آنچه که میتواند باشد، بهترین. آیا این همان چیزی نیست که همگان میخواهند؟

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۳ شهریور ۱۶, جمعه

تکرار تاریخ

    • و خروش و خیزش مردمی!

    • چه خوب بود میتوانسیتم رودر بایستی را کنار بگذاریم و اعتراف کنیم که وضع موجود، وضع مصیبت زده و نکبت بار و اسفناک کنونی، نهایتا ریشه در باورها، ارزشها و اعتقادات دینی ما دارد، دینی که "متولیان" آن فقیه و آخوند و طلبه اند و برخاسته و پرورش یافته در حوزه های علمیه و یا مدارس مذهبی.
    •  
    • همین بس که بخاطر داشته باشیم که این خداوند یکتا و یگانه نبود که آیت خمینی را به "امامت" برگزید، بلکه این انبوه عظیم مردم بودند که در 1357 باستقبال وی شتافتند و بگونه ای خود را به وی تسلیم و سر اطاعت را در برابر او فرود آوردند، چنانکه گویی که از بیخ آسمانها از کنار الله، آمده است، از کنار خدایی بی همتا.
    •  
    • بعضا، از همان آغاز آماده جان نثاری بودند، زیرا که بر آن باور بودند که آیت الله از تبار امامان است و پرچم دینی را بدوش میکشد که بازتابنده باورها و اعتقادات آنها بود. آیا میتوان تصور کرد که  آخوند خمینی میتوانست در میان مردمی ظهور یابد که نه از امام بویی برده بودند و نه از دینی که تسلیم و اطاعت را لازمه رستگاری میداند؟ این بدان معناست که آخوند خمینی میتوانست تنها در میان مردمی ظهور یابد که بر آن باور باشند که "امامت" حکومتی است در ادامه حکومت رسول الله، حکومتی فرا زمینی تا قیامت. در غیر اینصورت چگونه ممکن بود که پس از گذشت یکهزار و دویست سال هنوز در انتظار ظهور دوازدهمین امام از غیبت بسر ببرند. تنها فرا انسان است که میتواند نه تنها برای قرنهای بی شمار بلکه تا ابد زنده بماند. طبیعی ست باوری که از یک نسل به نسل دیگر انتقال می یابد، البته که میتواند تا بی نهایت هم ادامه یابد.
    •  
    • اما، ادامه امامت امام خمینی، در ولایت آخوند خامنه ای، در 35 سال طولانی، چیزی جز ادامه مصیبت و نکبت، تحقیر و خواری بی سابقه نبوده است. متاسفانه، اوضاع کنونی، نیز، نه بسوی بهبود بلکه بسوی وخامت بیشترروان است. در چنین شرایطی، شاید بهترین گزینه آنست که به تکرار تاریخ دل ببندیم، تکرار خروج و خیزش مردم. اینبار، خروش و خیزش در ویرانسازی منبر استبداد دین و قدرت، برهبری آخوند خامنه ای. خروج و خیزش عمومی، نه موقتی و برای یک یا چند روز بلکه متداوم تا آخرین لحظه، تا لحظه فرو پاشی نظام.
    •  
    • خیزش و خروشی که بسرعت بفروپاشی نظام شاهی انجامید، دین، باورها و ارزشهای مشترک دینی نقش بزرگی در منظم سازی و همبستگی و وحدت گروه ها و اقشار مختلف اجتماعی بازی کرد. در شرایط کنونی نه تنها باورهای دینی موجب وحدت نمیگردد بلکه سبب پراکندگی و تشتت، نیز، میشود. اما، تمام زمینه های لازم را برای یک خیزش و خروش جمعی که یه براندازیی نظام بیانجامد فراهم آمده است.
    •  
    • رمینه های فرو پاشی نظام ممکن است اول از همه روی و افزایش دین گریزی و یا بیزاری عمومی از دین بر اساس تعداد شرکت کنندگان در مراسم عزاداری و شرکت آنها در نمازهای جماعت که در کنشگریها و شرایط مختلف دینی بازتاب می یابد. برغم برگزرای مراسم راه پیمائی اربعین و صرف هزینه های هنگفت در سیر کردن شکم یاران امام حسین که البته ارحج است بر تهیه غذا برای کودکان گرسنه بلوچی. مضافا،  تعصب و غیرت ورزی نسبت به تعلقات مذهبی بسی بسیار کاهش یافته است، برغم کوشش نظام که باختلافات گوناگون مادی و فرهنگی و محله ای دامن بزند.
    •  
    • در ارتباط با کنشگریهای جوانان نیروهای انتظامی، نیز، آرایش خود را تغییر میدهند. اخیرا گروهی از زنان بنام حجاب بانان همانند یک نیروی انتظامی - ضربتی بر پوشش زنان نظارت میکنند و بمحض مشاهده "انحراف" پس از تذکر، بناگهان همچون گرگهای گرسنه بسوی طعمه بد حجاب، خود، دختری جوان، حمله ور میشوند و چند نفری با بکارگیری فن های دستگیری، دختر را بزور وارد در درون یک ون مینمایند تا مورد "تادیبات" لازم قرار بگیرد. از این گونه تجاوزات به حق و حقوق مردم، بویژه حق و حقوق زنان، از وقایعی ست که بطور روزمره در سراسر کشور بوقوع می پیوندند و از آنجائیکه همراه با عامل قهر و خشونت و بیرحمی ست، مورد مشاهده عموم قرار میگیرند، رفتاری که اگر در همان لحظه مورد واکنش ناظر و یا ناظران قرار نگیرد، اما، زمینه را برای یک واکنش خصمانه نسبت به حجاب بانان بوجود میآورد. اصلا، نیازی هم به واکنش خصمانه به نگهبانان "پاکدامنی" اجباری نیست. همینکه سبب بروز احساس انزجار نسبت به رفتار تجاوزکارانه حجاب بانان و رفتارهای مشابه ماموران انتظامی، مثل، ماموران برنامه ای جدید بنام "طرح نور،"  که تردید مدار که زمینه را برا یک خیزش عمومی آماده میسازد که میتوان آنرا خیزش ساختاری خواند.
    •  
    • البته، میتوان بر این نوع کنشگریهای تجاوزکارانه، ده ها نوع دیگر که اخیرا به مرک چند جوان در دستگیری انجامیده است افزود که در ان صورت سخن بدراز میکشد. همین بس که بخاطر بیاوریم  که باید کنجاوانه باین سوال پاسخ دهیم که براستی چیست که نظام را وادار میکند به زشترین رفتار تجاوزکارانه برای حفظ سلطه حجاب دست زده و دست میزند، چنانکه گویی در جامعه ما نه ضرب و جرحی بوقوع می پیوندد، نه سرقتی، نه قتلی نه جنایتی، نه بی عدالتی و نا آرامی و اضطراب که یا بوقوع نمی پیوندند و یا اگر هم می پیوندد چندان مهم نیستند در منظر ماموران حافظ پاکدامنی درجامعه اسلامی.
    •  
    • تردید هم نتوان داشت که نظام خود بخوبی آگاه ست که تا کنون کشتار جمعی دارای موفقیتی کوتاه مدت بوده است، از درهم کوبیدن خیزش دانشجوئی در 378 گرفته تا خیزش جمعی در سالگرد قتل مهسا امینی. آنچه حکومت آخوندی باید به تجربه آموخته باشد، آن است که سرکوب و زندان و شکنجه و قتل انسان بر فراز دار مقدس ولایت، به گسترش بیزاری و انزجار جمع از حکومت آخوندی انجامیده است. هم اکنون شکاف بین حکومت آخوندی و بقیه جامعه چنان عمیق است که پر ساختن آن امکان پذیر نیست.
    •  
    •  با این وجود، نظام بدون هیچ حرمتی برای حق و حقوق انسان به سرکوب و زندان و شکنجه و کشتار ادامه داده و میدهد. چرا که در جامعه ایکه جانشین الله، خداوند یکتا و یگانه برآن حکومت میکند، اصل بر تسلیم و اطاعت و فرمانبری ست، این خواست و اراده الله در سوره اول کتاب مقدس قران بیان شده است. چه چیزی بهتر از حجاب میتواند نماد تسلیم و اطاعت، نماد یک جامعه اسلامی باشد، جامعه ایکه برتسلیم و اطاعت و فرمانبری، بنیانگذاری شده است.
    •  
    •  اگر، در جامعه زنان حجاب از سر بر گیرند، با رجوع به چه شاهدی بیگانگان در خواهند یافت که به یک جامعه اسلامی مینگرند؟ درست است گنبد مساجد و گلدسته ها هم میتوانند نشانی بر اسلام باشند، اما، نه نشانی بر اسلامی بودن جامعه. یعنی که وقتی به جامعه ای مینگری که حضور زنان در جامعه تحت کنترل قرار دارد و بلحاظ دین ارجح بر آن است که زن در خانه ماند و وظایف خانگی را بانجام برساند، چنین جامعه را میتوان جامعه اسلامی دانست. مثلا، شهرهائی مثل قاهره، بیروت، بغداد و غیره را نمیتوان جامعه ای اسلامی دانست. آخوند خامنه ای، خود را یکی از فقهایی میداند که حجاب را یک واجب دینی میداند، و تردید مدار که همه توانائیهای خود را بکار میگیرد که حجاب همچنان یک واجب دینی بماند.
    •  
    • این بدان معناست، که جامعه ولایت،، جامعه ای که بر آ ن قشر آخوند حکومت میکند، یک جامعه دینی ست. در تمامی لایه های آن از زیرین ترین تا با لاترین، دین و دینکاران نفوذ کرده اند. نیروهای آخوندی از چهارصد هزار تا بیش از پانصد هزار تخمین زده میشوند. اگر، قبلا، در هر روستایی، اخوندی هم وجود داشت هم اکنون در هیچ موسسه، اداره، بنگاه و نهاد دولتی نیست که در ان آخوندی وجود نداشته باشد. آنها ماموران نامرعی حفظ و تداوم نظام اسلامی اند بر بینان تسلیم و اطاعت و فرمانبری.
    •  
    • اگر، تا قبل از قتل مهسا، بسیاری از تجاوزکاریهای نظام بمنظور حفظ خود، از دیده ها پنهان مانده بود، هم اکنون آشکار شده است و بسیاری بطور روز مره ، نه تنها، ناظر بر آنها هستند بلکه خود هم اکنون مسلح گشته اند با بدیلی که میتواند آنانرا بی نیاز از خرافه پرستی نماید، بدیلی که اساس آن نفی فهم و اندیشه ایست مناسب زندگی بشر در دوران بیابان گردی و بادیه نشینی. جهان امروز تنها بزن احتیاج ندارد برای باز تولید خود که بدان منظور هم به مرد هم نیازمند است. جهان امروز همانقدر نیازمند مرد، توانائی ها و دانستنی های مرد است که نیازمند زن است. جهان امروز سعی میکند هر جا که با جلوه ای از نابرابری بین زنان و مردان برخورد میشود بسرعت در ترمیم آن بکوشند که ادامه نیابد.
    •  
    • بعبارت دیگر، تنها زمانی میتوانیم یکبار دیگر شاهد تکرار تاریخ بشویم که زمینه را برای ظهور و ستایش زن زندگی آزادی را بوجود آورده باشیم. یعنی که با گسترش باور مشترک به ارزشهای نهفته در زن زندگی آزادی ست که میتوان زمینه مساعدی را برای یک خروش و خیزشی عظیم در یگانگی و یکتائی و همبستگی بی نظیربر علیه حکومت آخوندی بوجود آوریم.
    • فیروز نجومی
    • firoz nodjomi
    • https://firoznodjomi.blogspot.com/
    • fmonjem@gmail.com


۱۴۰۳ شهریور ۹, جمعه

 

آخوند و فرهنگ

!فریب و ریاکاری

 





بیش از یکهفته است که از دیدار ریئس جمهور جدید، دکترپزشکیان و اعضای کابینه، وزرایی که برای مدیریت کشور برگزیده بود با رهبر مقدس، ولی فقیه، آخوند خامنه ای میگذرد. این دیدار در نوع خود بی نظیر بود و خطبه ای هم که آخوند خامنه ای ایراد کرد، اگر چه تکراری بود، اما، نا دانسته، از آنجا که دوست دارد بزبان خدایی، سخن بگوید، خود را نیز، بیش از همیشه فاش کرد.

 

در آنچه که میاید، فهم و درک خود را از این دیدار و خطبه ای که فقیه اعظم، آخوند خامنه ای، ایراد کرد به خواننده عرضه میکنم. اما، قبل از پرداختن باین موضوع، دوست داشتم، مختصرا، خواننده را با محیط و یا محلی که این دیدار صورت گرفت، آنگونه که ویدیو نشان میدهد، آشنا نمایم، چرا که در این نوع دیدارها هر آنچه که مشاهده میشود با قصد و منظوری و رساندن پیامی به بینندگان، نمایش داده میشوند. مثلا، اگر برای اولین بار نباشد از موارد نادر است که فقیه اعظم را مشاهده کنی که، اگر چه در مرکز، در یک سطح با دیگر میهمانان، بر جایگاه خود قرار گرفته است. که خود قرار است حکایت از چرخشی نماید، هر چند کمرنگ، در رفتار اخوند خامنه ای، شبیه "نرمش قرمانانه،"  نسبت بروشها و سیاستها. در متن خطبه اش هم میتوانی به نشانه های از این چرخش، نیز برخورد نمود. مثل، وقتی که از روی بی میلی از اهمیت "ملت" و حفظ "ایران" سخن میگوید.

 

 بر اساس یک  تفسیر از  ویدیوی دیدار رئیس جمهور و ولی فقیه،  چینش مهمانان را بیانگر این واقعیت میداند  که ولی فقیه تنها با وزرای جدید ملاقات نمیکند که در واقع در کنار چپ او، پنج نفر اول، اعضای کابینه شخصی او قرار گرفته اند و در طرف راست او، ریاست جمهوری و دیگر وزرا و ردیف های پائین تر. در نتیجه فضای وسیعی که در وسط بوجود میاید که با گلیمهای، رنگ و رو رفته پوشیده شده اند، گلیمهایی گوئی که ده ها سال مورد استفاده قرار گرفته اند، بیش از هر چیز نمایان و بچشم میخورند و توجه را بخود جلب میکند. طرحی که با مشاهده آنها قرار است چیزی جز، فروتنی، بی مقدار شمردن دینای مادی و بی اعتنائی به زرق و برق آن به ذهن بیننده خطور نکند. در حالیکه، بسی بسیار زیرکانه تصویری را از آخوند خامنه ارائه دهد، چنانکه گویی، فقیه اعظم، نه در کاخهای مجللی زندگی میکند که زمانی در اشغال شاهان تاجداربوده اند بلکه همچون طلبه ای میزید، بیگانه با تجملات وزینتهای دنیایی، در جایگاهی حقیر پوشیده از گلیمهای رنگ و رو رفته و کهنه و پوسیده، تصویری که به تاثیر آن کمتر بیننده ای بیدرنگ بدان میتواند آگاهی یابد.

 

آخوند را نباید دست کم گرفت. چه، آخوند، قبل از هر چیز یک مبلغ حرفه ایست، بمعنای تبحر در تاثیر گذاری و نفوذ در باور و ارزشهای نهفته در شعور انسان بگونه ای مذبوحانه که در شکل خام و ناپخته، در فریب و ریاکاری بمنصه ظهور میرسند. آخوندها در این جهان، آن جهان دیگر را بفروش میرسانند، بعنوان یک حقیقت محض، با ترس از مکافات در جهنم و خوشزیستی در بهشت. یعنی که، در واقع، حرفه اصلی آخوند چیزی نیست مگر فریب و ریاکاری. حال یکی از فریبکارترین آخوندها، یکی از آنان که از کم زوری و از گدایی، به اقتدار و شاهی رسیده است، این جهان را برای یک ملت 85 میلیونی، به جهنم تبدیل کرده است تا بتوانی در آن جهان ماورایی پای در بهشت نهی و تا ابد در لذت و خوشی بسر بری. چه منطق بر خاسته از خرد انسانی؟ از این جالبتر هم میشود؟

 

 آخوند در زمانی حرفه تبلیعاتی را خلق کرد و آنرا نهادین نمود که تمدن غربی هنوز زاده نشده بود. اگر چه در دوران سلطه گری، بانیان کیش مسیحت، گرداندگان کلیسا خود دوران تاریکی را در تاریخ تمدن غرب بوجود آوردند. اما، برغم صدها سال تحمیل دین با ابزار غل و زنجیر، سرکوب و کشتار، زمینه ظهور روشنائی را بوجود آوردند. حال انکه، از آنجا که آخوند و فقیه و طلبه، دینمداران حرفه ای، زاده شیعه مسلک، بخش کوچکی از اسلام است، نه اسلام سنتی. یعنی که اسلامی فارغ از قشر دینمداران حرفه ای، بنام آخوند و فقیه و حکومت آنان بر جامعه. اسلام مدارن، نتوانستند با بر قراری دوران تاریکی، زمینه ظهور روشنائی را بوجود آوردند، چون اسلام از آغاز همزاد تاریکی بوده و همراه آن بجامانده است. تنها گاهی از روزنه ای بارقه از روشنائی به بیرون میجهید. بهمین دلیل هم علم و فلسفه در دوران اولیه اسلام پیشرفت چشمگیری را تجربه کرده است و دانشمندان، علما و فیلسوفانی همچون زکریای رازی، ابو علی سینا و فارابی در آن دوران بوجود آمدند. اگر قشر آخوند همچون دینمداران کلیسائی، تاریکی را بر سراسر اسلام در قرنهای اولیه بر جامعه حاکم میساختند، ممکن بود زمینه را برای ظهور روشنائی و آگاهی بآزادی را فراهم میآورد.

 

حال، اگر به متن خطبه رهبر مقدس، آخوند خامنه ای در دیدارش با رئیس جمهور و کابینه اش باز گردیم، خیلی طول نمیکشد که در یابی آخوند خامنه ای، کماکان، مثل همیشه، بازی فریب و ریاکاری را آغاز میکند. چرا که 35 سال است که هیچ مهمی، هیچ طرح و برنامه ای نیست که بدودن تایید او امکان اجرا را داشته باشد. در نتیجه، همگان آگاهند که امکان ندارد که مسند وزارتی را فردی اشغال کند که مورد تایید او نباشد. رهبر معظم، چنان با نرمخویی و آرامش در باره تایید وزرایی که میشناخته است سخن میگوید، چنانکه گویی او یک انسانی ست معمولی. مثل، همه آدمهای دیگر، پای را از گلیم خود فراتر نمی نهد. تنها وزرائی را که "صلاحیت" آنها "وثوق" شده بوده است تایید کرده است و خیلی ساده، مثل هرکس دیگر، از بیشتر آنان که شناختی نداشته است در باره آنها نظری نداده است. البته، آقای رئیس جمهور، دانسته یا نا دانسته برای جلوگیری از بحث و جدل در میان ولایتمداران مجلس، حقیقت را آشکار ساخته بود که وزرایی که به مجلس آورده بود برگزیده شخص ولایت فقیه بوده است و اخطار داد که بی جهت به جنک و جدل نپردازند. آنگاه هر اختلاقی در باره وزرای برگزیده، بزودی خاتمه یافت. حرف رهبر مقدس همیشه حرف اول بوده است و حرف آخر و هنوز هم هست.

 

اگر، آخوند خامنه ای خطبه اش را با خالی کردن شانه خود از زیر بار مسئولیت آغاز نمود. اما، مابقی خطبه خود را صرف آموزش وزارت و مدیریت و ریاست به وزرای برگزیده نمود. چنانکه گویی به دانش اموزان دبستان و دبیرستان درس میدهد که مبادا، غفلت کنید 4 سال مدت کوتاهی است اما کارهای بزرگی میتوان انجام داد، همانجا که از خدمات ارزنده ریاست جمهور گذشته، آخوند رئیسی، برگزیده خود، یاد کرد که در طول 3 سال به چه خدمات بزرگی که دست نزده است. آنگاه به آموزش درس وزارت پرداخت که شناخت ظرفیتها، استعدادها  و ایمان و شوق مذهبی و سیاسی، نقش مهمی در پیشرفت دولت در مدیریت کشور بازی میکند. که همکاران را باید از میان جوانان مومن و پر انگیزه برگزینند تا به سرمایه آینده کشور تبدیل گردند. که باید در برگزیدگان کارشناسان، مواظب بود که آنانی را که فقط لباس کار شناسی بتن کرده اند بر نگزیند و هرگز با آنها مشورت نکنند. و وزرا را به سفر به استانها، حضور در میان مردم و دیدن واقعیت از نزدیک تشویق نمود.

 

در میان خطبه اش، آخوند خامنه ای، سر انجام به مطلب مورد علاقه اش هم رسید، عدالت. که باید آنرا یک امر واقعی تصور کرد و طرح و برنامه ها باید بگونه ای تنظیم گردند که پیوسته باعث کاهش اختلاف طبقاتی شود. که اگر بدین منظور قانونی نیست دست بقانون ریزی بزنید، از الویت ها در ادراه کشور باید استفاده کرد. الویت هایی مثل تکنولوژی هسته ای و تکنولوژی هوش مصنوعی. بویژه فضای مجازی را نباید بدون کنترل "ول" کرد، آنرا در تبعیت از یک قانونمندی، باید بدامن مدیریت خود بکشانید. البته که الویت رهبر مقدس برچیدن بساط اینترنت است.

 

خطبه ای که رهبر مقدس، آخوند خامنه ای برای ریاست جمهوری و وزرای او سر داد، بسی بسیار طولانی تر از آن چیزهایی ست که در بالا، مختصرا، بدانها اشاره ای شد. اما، بسنده، همینقدر که نشان دهیم آخوند خامنه ای، مثل، تمام استبدادگران، در نزدیک به پایان حکومت مطلقه خود، بیشتر دچار توهم میشود و به جانشین سازی توهمات خود با واقعیت تمایل بیشتری نشان میدهد. در خطبه ی آخوند خامنه ای که باختصار در بالا ارائه شد، آیا سخنی از گرفتاریها، مشکلات، از درد و رنجی که مردم بطور روزانه تحمل میکنند اشاره ای هم دیده میشود. آیا از فقر و گرسنگی ای که دامن بخش بزرگی از جامعه را فرا گرفته و بیش از 50% آنان زیر خط فقر که رسما 20 میلیون تومن در ماه تخمین زده شده است، آخوند خامنه ای یادی هم کرد؟ شاید، اصلا از اعتصاب پرستاران بی خبر باشد و هرگز نداند که متوسط حقوق پرستاران 12 میلیون تومن است. یا شاید تصور میکند 12 میلیون تومن همانقدر دارای ارزش است که قبل از 57 دار بود و میتوان با آن چندین خانه و چندین اتومبیل شخصی و غیر شخصی خریداری نمود؟

 

یعنی که در شرایط موجود از هر زاویه ای که به حکومت اسلامی بنگری، نمیتوانی نظام را دست به گریبان بحران های  بیشماری نبینی، بحرانهایی بر ساخته دست نظام و تمامی گنده گویی های آخوندی، بحرانی هایی که زندگی روز مره را سراسر پر از اضطراب و دلهره، تشویش و نگرانی، ابهام و حیرانی میکند. قیمتها تا کجا بالا میروند؟ آیا فردا نان هم در سفره پیدا خواهد شد؟ آ یا آبی هست که بنوشیم و با خود را با آن بشوئیم و طهارت بگیریم؟ کمتر میتوانی کسی را بیابی که بتواند دور نمایی از فردایی نزدیک در ذهن خود رسم کند.

 

 

 آنها که میتوانند پا بگریز از کشور میگذارند و همه خطرات جانی و مالی را میپذیرند. مردم در حالیکه در هوا معلق اند، زندگی را میگذرانند، زندگی ای که بر آن خطر جنگ سایه افکنده است، زندگی ای که هر روز سخت تر شده است. گرانی بیداد میکند، رمق مردم را کشیده است. بیکاری و نا امیدی مزمن و کشنده ای بر دامن بسیاری از جوانان نشسته است. مردم خود را بی پناه احساس میکنند. وقتی ولی الله، حکومت میکند، مردم دیگر حتی نمیتوانند به الله پناه ببرند.

 

این گوشه ی بسیار کوچکی از واقعیت بود که رهبر مقدس، آخوند خامنه ای در خطبه ای که در دیدار با ریاست جمهوری و اعضای کابینه اش ایراد نمود، حتی اشاره کوچکی هم بان نکرد. البته، در اینجا به تمامی گرفتاریها از جمله رشد بی سابقه بی عدالتی و رشد نه اختلاف طبقاتی، بلکه اختلاف بین اقلیتی مالک ثروت عظیم و قدرتی خارج از مرزهای شناخته شده و اکثریتی فقیر و درمانده و مایوس. از فساد و تباهی، از رشوه و رانتخواری، از رواج تن فروشی و ربودن اشیا در ملا عام، از شیوع سرقت، بزرگ و کوچک، هر جا که فرصت دهد؛ نیز، از هوای آلوده و تخریب محیط زیست، و بطور کلی، از بلایای خانمان براندازی که در این 45 سال مردم ایران بدان گرفتار شده اند، نه تنها، رهبر مقدس، جانشین الله، خداوند یکاتا و یگانه، فقیه معصوم، آخوند خامنه ای در خطبه ای که در دیدار با رئیس جمهور و کابینه اش خواند، اشاره کرد و نه این نگارنده میتوانست بر تمام آن نگون بختی ها، آن ظلم و ستمی که مردم بواسطه باورهایشان تحمل کرده اند، بپردازد، حتی با مختصرترین شیوه بکارگیری و استفاده از کلمات و زبان.

 

اما، در پایان باید ابراز جای بسی امیدواری نمود که هم اکنون، جنبشی در خود و یا بالقوه وجود دارد که بسیاری را بهم پیوسته است. در شرایط موجود، بعید بنظر میرسد بتوان بردوش شخصیتی تاریخی، همچون گذشه، از حکومت آخوندی عبور کرد. با تغییر و متحول ساختن فرهنگ است، با عبور از فرهنگ جهاد و شهادت، باورها و ارزشهای حاکم و بر افراشتن پرچم ارزشهای نوین، ارزش زن زندگی آزادی است که میتوان، از حکومت آخوندی عبور کرد و ارزشهای رهایی و آزادی را از کوری و تاریکی و تعصب و کین خواهی نجات بخشید. در آن زمان است که میتوان دوران نظام استبداد مضاعف دین و قدرت را به پایان آورد.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۳ شهریور ۲, جمعه

 

آرمان بازگشت بگذشته

و گریز از

جنبش زن زندگی آزادی!


 




وضع موجود در جامعه مقدس ولایت فقیه، وضع اسفناکی ست. پس از نزدیک به نیم قرن حکومت بنام الله، مصیبت و نکبت، فساد و تباهی، غارت و چپاول، سرکوب و خفقان در درون و تنش و دشمنی با کشورهای دیگر. سیاستی برگرفته از اندیشه دینی نه تنها مانع پیشرفت کشور گردیده است بلکه بلحاظ سوء استقاده از ثروت مادی و عدم سرمایه گذاریهای عظیم بمنظور بوجود آوردن یک زیربنای مستحکم اقتصادی، بویژه در عرصه تولید و توزیع کار و سرمایه، نابود سازی فقر و گرسنگی، توسعه رفاه و آسایش و کاهش اختلافات طبقاتی، با صعود دین بر منبر قدرت برهبری آیت الهی که بنوعی بامامت رسیده است، امام خمینی، همه سرمایه های مادی و معنوی کشور را که ملک خصوصی خود میدانست، در بازگشت بگذشته بکار گرفت، گذشته ای که بشر در دوران طفولیت بسر میبرد هم بلحاظ مادی و هم فرهنگی، بشری که در دوران صحراگردی و بادیه نشینی زندگی میکرد..

 

البته، این بازگشت بگذشته، بی درنگ با صعود دین اسلام به منبر قدرت، واقعه ای که کمتر به نتایج آن در عمل آگاه بودند. دین و قددت با هم یکی شده بوند. آنچه تا دیروز دین بود، سر و کاری با بگیر و ببند و متخلفین احکام دینی، مثل احکام حجاب و یا جدائی جنسیتها، برپاداری پارتی در محلها و امکان خوشگذرانی و یا تولید و مصرف مشروب طرب آور و شادیبخش نداشت. در نتیجه کمتر کسی میدانست یکتائی دین و قدرت، یعنی که تقسیم جامعه به جامعه مردان و جامعه زنان، یکی حاکم و ممتاز و برتر، دیگری، محکوم و محروم و فروتر..  

 

همچنین، حکومت دین برهبری آخوندها، با خشونت و خونریزی، بیرحمی و انتقام ستانی آغاز گردید. همه ارزشهایی نهفته در لابلایه آیه های آسمانی کتاب مقدس قران که گفته میشود در بر گیرنده سخنان الله است که مستقیما به پیامبربرگزیده خود مخابره کرده بوده است با ابزار "الهام." اگر چه حکومت الهی برهبری پیامبر برگزیده، محمد، با مرگ او و پایان خلاقت راشدین، خاتمه یافت و الله، خداوند سخنگو، آگاه بریز و درشت زندگی اجتماعی افراد بشر، نیز، پس از در گذشت پیامبر بسکوت همیشگی فرو رفت، چنانکه گویی الله هم در حلقوم مرگ فرو رفته است که موضوع این بحث نیست..

 

موضوع بحثی که میاید، مختصرا، ارائه این واقعیت است که چگونه بازگشت بگذشته، در حکومت آخوندی صورت گرفته است. چه اگر با دقت بیشتری بنگری، می بنیی که چگونه، هرچند دیر، با این وجود، در آواخر حکومت شاهنشاهی پی ریزی زیربنای اقتصادی مبتنی بر تکنولوژی و علوم مدرن. با شدت بیشتری آغاز گردیده بود راهی که اگر بشکل تصاعدی ادامه میافت، میتوان انتظار داشت که شایستگی رقابت با چین را داشیم.

 

با صعود آخوندها بر فراز منبر قدرت، نه بر منبر روضه و موعظه، بازگشت بسوی گذشته آغاز گردید، بازگشت بگذشته ای که تنها میتوانست، با تخریب و ویرانی زیر بنای مادی حرکت به پیش، صورت بگیرد. پیشرفت در رمینه های مادی لزوما از الویتهای حکومت آخوندی نبود. حکومت آخوندی از آغاز مشتاق تغییر و تحول در روبنای فرهنگی بود که در مبارزه، مقابله و خصومت با فرهنگ غربی بازتاب مییافت. البته که آخوندهای حاکم با منت با جنگنده های هوایی آمریکا با جت های رادار گریز و تکنولوژی غربی، هرگز سر ناسازگاری نداشته اند. در دوران ریاست جمهوری روحانی بود که چندین هواپیمای مسافربری قرار بود از بوئینگ و ایرباس خریداری شود، قراردادی که بتصویب رهبر معظم، آخوند خامنه ای نرسید.

 

با این وجود آخوند و فقیه و طلبه را نمیتوانی گریران از زیور و زینت پنداری. اما، بیزارند از آنکه مردم آگاه شوند که آخوند امروز در کدام منطقه و در چه ویلاهایی زندگی میکنند. آخوند حاکم از یکطرف، به پس زدن زندگی مادی، رفاه و آسایش برای مردم دست میزند و خود از آن چه لذتها که نبرد، از طرف دیگر چه درسها در تقلید و تبعیت و تسلیم و اطاعت که نیاموزند. با این تفاوت که این بار آخوند این احکام را بر فراز منبر قدرت صادر میکند نه بر فراز منر روضه و موعظه.  گذشت آن دوران که میتوانستی لخت و عریان در خیابانهای پایتخت پرسه بزنی. در حال حاضر حجاب هم کافی نیست. کمرو هستند وگرنه خواستار برکه افغانستانی بودند.

 

نزدیک به نیم قرن تبلیغ و ترویج آخوند بر فراز منبرقدرت، مبنی بر بریدن از زندگی مادی، مصرف کم و تولید زیاد، درست است که اکثریت جامعه را بسکوت کشاند و منفعل نمود. اما، آنچه حکومت آخوندی بدان توجه میکند، آنست که باورها و ارزشها، نیرو نفوذ آنها بر افراد بشر انکار ناپذیر است، بویژه باورها و ارزشهائی که ریشه برگرفته از دین در 1400 سال پیش ار این، زمانی میتواند در شخص بماند ودر محیطی میتواند بزندگی ادامه دهد که بتواند در برخورد با باورها و ارزشهای دیگر انعطاف پذیر باشد. در واقع آنچه نظام ولایت فقیه را از آغاز با مقاومت و مقبولیتی محدود روبرو ساخت آن بود که انواع گشت های ارشادی، خود محروم و محدود و نارضی از زندگی، اماده هر خشونت و بیرحمی، دست بزنند که نه تنها مشکلی را حل نکرد، مسائل دشوارتری را هم بوجود آوردند. برغم همه دشواریها سر آنجام آخوندها توانستند جامعه ما را بیک جامعه اسلامی و یا جامعه شریعتی تبدیل کنند. اما پس از 45 سال، افول حکومت آخوندی  بسرعت در حال فرا رسیدن است..

 

این روزها خوشخیالی ست، اگر فکر کند کسی برای دین و مراسم دینی تره ای خورد میکند، بجز جمعی کوچک، بویژه، پس از ظهور زن زندگی آزادی. برغم تمامی خطبه خوانی ها بر فراز منبر قدرت مبنی بر تقلید و تبعیت و تسلیم و اطاعت، آخوندها را بالفاظی، همچون، آخوندهای فریبکار، دروغگو و هرزه کار و سلطه گر و بیرحم شناسائی میکنند. این واقعیتی ست که واکنش بدان بعضی اوقات بشکل عمامه پرانی ابراز میگردد. اما، بی اعتنائی زنان به احکام تحمیلی حجاب به بخشی از مقاومت و مبارزه زنان بطور روز مره تبدیل شده است. حال حکومت آخوند میتواند راه پیمائی های اربعین حسینی را براه بیانندازد با صرف هزینه و قراهم آوردن بسیاری از سرویس ها، به هزینه مردم گرسنه. راه پیمائی اربعنین یکی دیگر از ان شعبده بازیهایست که نظام برای ماندگاری خویس و اقناع خارجی ها در داشتن حمایت داخلی بر پا میکند. این در حالی ست که شعبده بازی پاسخ به ترور اسماعیل هنیه همچنان ادامه دارد. البته که الله، در کتاب مقدسش بکمک ولی فقیه آمد و مصلحت او را در تاخیرپاسخگویی  مورد تائید قرار داد..

 

 در بیرحمیها، خشونت و قهر و انتقام ستانی نهفته در ذات این نظام شک و تردیدی نیست. درست دیگر نمیتوان همچون سال 67 بیش 4000 زندانی سیاسی را در سکوت مطلق بقتل برساند. در شرایط موجود شاهد افزایش اعدامهایی هستیم که پیوسته تنها بدلیل خفظ صیانت انجام میگیرد. چه، بعید نیست که برای چندی بمنظور ادامه ترس و ارعاب شاهد افزایش اینگونه اعدامها باشیم.

 

 حال آنکه بعضا، بر آن باوراند انتخاب/انتصاب دکتر پزشکیان، از سیاست جدید نظام مبنی بر بسر رسیدن دوران سختگیری و توجه جدی بوضع و نارضائیهای مردم برخاسته است. اگرچه، تجربه نشان میدهد که روابط ریاست جمهوری و ولایت فقیه هرگز با خوشی و رضایت طرفین بپایان نرسیده است. اما، پزشکیان، برخلاف ریاست جمهوریهای گذشته، بدون هیچ پنهانداری نقش تعین کننده ولایت فقیه را در گزینش مستقیم وزرای کابینه آشکار ساخت که به داد و بیداد و جنگهای زرگری پایان دهند و چنین نیز شد. در این نمونه، ما نظاره گر نظامی هستیم که براساس ذوب همگان در راس  و یا ساختاری که بر بنیاد تسلیم و اطاعت و فرمانبری بنیادگذاری شده است هستیم. درست است که مجلس .ولایت هم در اقتباس با مجالس حکومتهای دمکراسی سازمان یافته است ولی روابط حاکم برآن از تعهد وشریعت دینی بر میخیزد که همچون یک کنش سیاسی بازتاب می یابد.

 

در مقابل حکومت آخوندی، بر روی  اعتصابات پرستاران، برغم گسترش آن بشهرهای دیگر، از جمله تهران. متاسفانه نمیتوان در حال حاضر حسابی بگشائیم. همچنین، نباید انتظار داشت که اعتصاب پرستاران در اقصا نقاط کشور گسترش  و زمینه ای مناسب برای براندازی نظام را فراهم آورد. واقعه ای که ممکن است در اینده ای نه چندان دور هم بوقوع بپیوندد..

 

با این وجود، نظر این نگارنده بر آن است تا زمانیکه حکومت آخوندی بنام الله حکومت میکند، بنام الله میگیرد، میزند، زندانی میکند، شکنجه میدهد و بر فراز دار ولایت بقتل میرساند، وحدت و یگانگی اعتصاب کنندگان اصناف و حرفه های متفاوت، امریست بسیار دشوار. اما، آنچه این واقعه نا محتمل را محتمل سازد، زمانیست که گروهای مختلف با هر جهان بینی و هر رنگ و رخ و لهجه ای، در کنار جنبش براندازی زن زندگی آزادی قرار گیرند. چرا که زن زندگی آزادی فراتر از یک شعار سیاسی ست،  چون ارائه دهنده جهان بینی خاصی  ست که میتواند جانشینی نظامی را بپذیرد که هم دشمن زن است و هم زندگی و آزادی.

 

باور به زن زندگی آزادی میتواند به آن جهان بینی دلخواهی تبدیل شود که تمامی آن عناصری که دین اسلام انکار و یا نفی میکند مورد تائید و تصدیق قرار دهد. آیا، اسلام وجودن زن را بعنوان یک انسان آزاد و مستقل، خود آئین و خود مختار می پذیرد؟  مسئله این است که اسلام انسان بودن مردن را هم برسمیت نمی شناسد. قران مقدس، انسان را با بنده شناسائی میکند، بنده ای که به تبعیت و تقلید میآموزد و به تسلیم و فرمانبری تن میدهد. شاید زشتر ازهمه آنستکه اسلام، دین نفی و انکار زندگی است، که اسلام، دین جنگ و جهاد و شهادت است، دینی ست که نیستی را بر هستی و رنج و درد را بر شادی و لذت ترجیح میدهد، گوئی زندگی اجتماعی در قرن 21 چندان تفاوتی با زندگی در چهارده قرن پیش تغییر و تفاوتی نکرده است. گویی که بر اساس تئوری قرآن، الله بندگان خود را آفریده است برای تحمل درد و رنج و دوری و خود داری از هر گونه لذت وخوشی و پایکوبی و خوش زیستی، عدم مصرف مشروبات طرب زا و کار سخت و مال اندوزی. که در واقع، فراخوانی ست بسوی تسلیم و اطاعت و نفی زندگی  بامید دست یافتن به زندگی بهتری در آندنیای دیگر. به ازادی که میرسیم، از آن نمیتوانی یکجا با آسلام یاد کنی حتی در لفظه هم، اسلام و آزادی  با هم سازگاری ندارند، از معنا و مفهوم و تضاد آشتی ناپذیر انها سخنی نیافزایم که بسی بسیار طولانی خواهد شد..

 

 از این مقایسه نتیجه ای که میتوان گرفت انستکه که امروز دیگر نمیتوانیم از نبود آلترناتیو در برابر ناله سر دهیم وقتی شعاری همچون زن زندگی آزادی برآمده از مبارزه بر علیه یک حکومت دینی در دسترس مان است. چه جامعه و یا ساختاری را میتوان بنا کرد بدون این سه عنصر زن زندگی و آزادی.پ؟ دین نشان داد که تاریکی را بر روشنائی ترجیح میدهد. نفی زن بعنوان یک انسان، از تاریکی بر میخیزد یا از روشنائی؟ مسلم است که هر قانونی که در باره زن زندگی  آزادی وضع نمائی نمیتواند در جهت بهزیستی این عناصر حیاتی زندگی نباشد. شعار زن زندگی آزادی ارائه راهی ست بسوی روشنائی و خوشزیستی در این دنیا. آنکه بریدن از این دنیا و بازگشت بگذشته را توصیه میکند، دست به تقیه میزند اگر خود به زن و زندگی، اگر نه آزادی  باور و عمل نکند

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com