۱۴۰۴ خرداد ۲۹, پنجشنبه


مرتد و گنه کار و گنه پیشه




 من مرتد و گنه کار و گنه پيشه ام
از ذات پاک و نقصان ناپذير الهی
از ارباب دو جهان،
مالک دوزخ و فردوس
  از بهشت و بهشتيان
بیزارم
من از توحيد و تکبير
از رسالت و امامت
از اجتهاد و  مجتهد
از جهاد و شهادت
بیزارم
من بحرام پوشم و نوشم
بحرام جوشم و در آمیزم
حرام گويم و گوش بحرامی فرا دهم
من شيفته آواي دلنشين و نوای  کفر و باطلم
مستي کنم و شیدایی
اصول و فروع را سوزانم
از غسل و وضو،
از نماز و روزه داری
بيزارم
من مرتد و گنه کار و گنه پيشه ام
عريانم و بعريانی ايمان دارم
از حجاب و حجابدار ی
از بيرون و درون
از دوگانگی و بیگانگی
از جدائی ظاهر از باطن
و جسم از روح
از دو روئی و رياکاری
بیزارم
من ستايشگر زيبائيم و
زيبائی را پرستم
از ريش و پشم و
چهره های آلوده
به وضو و طهارت
به مهر و سجاده،
از قیام و قعود
از عبا و عامه  
از زهد و تقوی
از فتوی و تقییه
از تقليد و تبغيت  
بيزارم
من مرتد و گنه کار و گنه پيشه ام
من از خدا و خدا شناسی
بيزارم
تا بيکران است فاصله من باخدا
من در آسمانها در پرواز
 
او در زرفنای تاريکی ها در انزوا
من از کوری و تاريکی در هراسم
دهد  او امر به معروف  و نهی منکر   
مرا انکار معروف است و نفی منکر
او نهايت است و غايت
یکتا و یگانه، قادر مطلق
اسارت خواهد و جويد عبودیت و بندگی
من انسانم و خواهم روشنائی و بینایی
من مرتد و گنه کار و گنه پيشه ام
تا ابد پايکوبی و طرب و شادی  پرستم
از سوک و سوگواری
از شیون و زاری
از کوبيدن بر سر و سينه خود
 
از روضه و نوحه و نوحه خوانی
بيزارم
از اذان و موأذن
از راه مستقيم
از قرائت کلام الهی
کلام تسلیم و اطاعت
حهادت و شهادت کلام
بيزارم
من از نذر و نياز و سفره های مقدس رنگين
از زيارتگاههای امام و امام زادگان
از مرده و مرده پرستی
از نامهای محمد و علی،
فاطمه و حسن و حسین
بیزارم
من مرتد و گنه کار و گنه پيشه ام
به غل و زنجيرم کشید
اجير و اسيرم سازيد
در سياهچالهای مخوف خود
بازجو های مهربان را به
آزار و شکنجه ام بگمارید
بر گرده ام تازيانه های گران و درد انگيز خود را فرو آوريد
زبانم را از حلقوم بر کنید
چشمانم را نابينا سازيد
آنگاه سرم را از تن فی  السبيل الله جدا سازيد
اما خاطر آسوده داريد
من از توبه و ندامت
از اعتراف به دروغ در زیر تیغ و تازیانه
بيزارم
من تا ابد سرپيچم و آزادم
من از بهشت و بهشتيان بیزارم
چهنم را آرزو ست..
2008/11/01
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
 من مرتد و گنه کار و گنه پيشه ام
از ذات پاک و نقصان ناپذير الهی
از ارباب دو جهان،
مالک دوزخ و فردوس
  از بهشت و بهشتيان
بیزارم
من از توحيد و تکبير
از رسالت و امامت
از اجتهاد و  مجتهد
از جهاد و شهادت
بیزارم
من بحرام پوشم و نوشم
بحرام جوشم و در آمیزم
حرام گويم و گوش بحرامی فرا دهم
من شيفته آواي دلنشين و نوای  کفر و باطلم
مستي کنم و شیدایی
اصول و فروع را سوزانم
از غسل و وضو،
از نماز و روزه داری
بيزارم
من مرتد و گنه کار و گنه پيشه ام
عريانم و بعريانی ايمان دارم
از حجاب و حجابدار ی
از بيرون و درون
از دوگانگی و بیگانگی
از جدائی ظاهر از باطن
و جسم از روح
از دو روئی و رياکاری
بیزارم
من ستايشگر زيبائيم و
زيبائی را پرستم
از ريش و پشم و
چهره های آلوده
به وضو و طهارت
به مهر و سجاده،
از قیام و قعود
از عبا و عامه  
از زهد و تقوی
از فتوی و تقییه
از تقليد و تبغيت  
بيزارم
من مرتد و گنه کار و گنه پيشه ام
من از خدا و خدا شناسی
بيزارم
تا بيکران است فاصله من باخدا
من در آسمانها در پرواز
 
او در زرفنای تاريکی ها در انزوا
من از کوری و تاريکی در هراسم
دهد  او امر به معروف  و نهی منکر   
مرا انکار معروف است و نفی منکر
او نهايت است و غايت
یکتا و یگانه، قادر مطلق
اسارت خواهد و جويد عبودیت و بندگی
من انسانم و خواهم روشنائی و بینایی
من مرتد و گنه کار و گنه پيشه ام
تا ابد پايکوبی و طرب و شادی  پرستم
از سوک و سوگواری
از شیون و زاری
از کوبيدن بر سر و سينه خود
 
از روضه و نوحه و نوحه خوانی
بيزارم
از اذان و موأذن
از راه مستقيم
از قرائت کلام الهی
کلام تسلیم و اطاعت
حهادت و شهادت کلام
بيزارم
من از نذر و نياز و سفره های مقدس رنگين
از زيارتگاههای امام و امام زادگان
از مرده و مرده پرستی
از نامهای محمد و علی،
فاطمه و حسن و حسین
بیزارم
من مرتد و گنه کار و گنه پيشه ام
به غل و زنجيرم کشید
اجير و اسيرم سازيد
در سياهچالهای مخوف خود
بازجو های مهربان را به
آزار و شکنجه ام بگمارید
بر گرده ام تازيانه های گران و درد انگيز خود را فرو آوريد
زبانم را از حلقوم بر کنید
چشمانم را نابينا سازيد
آنگاه سرم را از تن فی  السبيل الله جدا سازيد
اما خاطر آسوده داريد
من از توبه و ندامت
از اعتراف به دروغ در زیر تیغ و تازیانه
بيزارم
من تا ابد سرپيچم و آزادم
من از بهشت و بهشتيان بیزارم
چهنم را آرزو ست..
2008/11/01
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com

 

 

بازی هسته ای

 و اسطوره جهاد و شهادت




مسلم است که حکومت دین تا کنون نتوانسته است قدرتهای جهانی را قانع سازد که کامل ساختن چرخه سوخت هسته ای دارای هدفی است صلح آمیز، در سوی سعادت و بهزیستی ملت ایران و مسلمانان جهان. چرا که باور و اعتمادی به حکومت دین نیست. زیرا که حکومت دین رهرو راه انبیا است و بیزار از  تدبیر و درایت، قرار داد  و پیمان بشری.  به فرمان و احکام الهی ست که تعهد دارد نه اصل و اصول همزیستی و سازگاری. در حکومتی که خود را حکومت الهی اعلام میدارد و برای نجات ابنای بشر پا به عرصه وجود گذارده است، فرمانروا(ولایت فقیه) مسئولیتی نیست، نه در برابر قانون و نه مردم . آنکه مسئول است، کار گزار است و رئیس جمهور و صادر کننده فرمان نیست. مسئولیت کار گزار، آن است که به رقص آید به سازی که فرمانروا می نوازد. 

آگاهی به این واقعیت، یعنی عبث بودن مذاکره با کار گزاران حکومت دین، یعنی مسئولین عاری از قدرت تصمیم گیری،  قدرتهای بزرگ را متقاعد ساخته است  که تا آنجا که ممکن است باید از دست یابی حکومت دین حتی به دانش هستی ای، جلو گیری به عمل آید. زیرا اگر بیاموزد که چگونه  سلاح هسته ای ساخته میشود، نه تنها آنرا می سازد بلکه در بکار بردش برای توسعه دین لحظه ای تردید نخواهد کرد. این  چیزی ست که قدرتهای بزرگ از آن سخت هراسناک اند. این است که وارد شده اند به بازی تحریمات اقتصادی از یکطرف و تهدیدات نظامی از طرف دیگر. در این میان چین و روسیه دو دوزه بازی میکنند. هم میخواهند با غرب روابط حسنه ای  داشته باشند و هم بداد و ستد پر سود و منفعت خود با ایران ادامه دهند. و حتی روابط خود با ایران را بعنوان یک کارت در بازی سیاسی با آمریکا و اروپا بکار گیرند. چین و روسیه بر آنند که حکومت دین حتی اگر هسته ای هم شود و صاحب سلاح هسته ای ، لزوما نمیتواند تهدیدی برای منافع آنها باشد. این غرب بویژه آمریکا ست که سخت احساس خطر میکنند. رئیس جمهور آمریکا تا آنجا پیشرفت که چندی پیش اعلام نمود که دست یابی حکومت دین به دانش و توانائی هسته ای گامی ست بسوی جنگ جهانی سوم. 

حکومت دین نیز به نوبه خود حاضر است همه گونه باجی به چین و روسیه تقدیم کند که آنها را در طرف خود نگاه دارد. ولی این سبب نشود که تحریمات و تهدیدات و قطعنامه ها را به شیشکی نبندد. تهدیدات نظامی آمریکا و اروپا را چیزی بیش از یک جنگ روانی نخواند.  هرگونه واقع بینی بر اساس منافع و سر افرازی ملی به معنای انفعال و جدی گرفتن آن تهدیدات است و سازش با «استکبار جهانی». حکومت دین از یک طرف دست به وسوسه میزند و بر سر میز بازی دیپلماسی در باره موضوعی به مذاکره می نشیند که مدعی ست مذاکره پذیر نیست، یعنی غنی سازی هسته ای. از طرف دیگر، تهدید و تحریک میکند و  به استقبال  آرایش نظامی آمریکا و انگلیس همراه با چند کشور اروپایی دیگر در آبهای خلیج فارس و کشورهای همسایه میرود: که باران موشک بر سرشان فرو خواهد ریخت؛ که سپاهان جان نثار دین آماده اند که با ده ها هزار قایق انتحاری ناوگان های دشمن در خلیج فارس را نابود سازند. که یاران جان نثارش در منطقه از جمله در عراق و لبنان و غزه، آماده ضربه زدن به دشمنان هستند. 

 سخن گوی وزارت امور خارجه، چندی پیش به قدرتهای بزرگ اخطار کرد که حمله به حکومت دین مثل دست بردن به درون لانه زنبور است. دبیر شورای نگهبان، آیت الله جنتی نیز در یکی از خطبه های عبادی روزهای جمعه، به حضور قدرتهای جهانی در خلیج فارس اشاره نموده  و اظهار میدارد که دشمن هم اکنون در تیر رس حکومت دین قرار گرفته است. دشمن با پای خود به تله آمده است. فرمانده سپاه پاسدار فراتر هم رفت و اعلام نمود که 300000 گور در مرزهای کشور برای دفن سربازان مهاجمین آماده ساخته است. زمانیکه شورای امنیت قطعنامه اول را مبنی بر بعضی از تحریمات اقتصادی- البته محدود و ملایم، علیه حکومت دین صادر نمود، آقای رئیس جمهور احمدی نژاد در یکی از سفرهای استانی اش بر منبر موعظه، خطاب به شورای امنیت گفت که شما تحریم کنید ما به پیش میرویم (نقل به مضمون). وی هم چنین در سخنرانی اش در نشست جامعه بین الملل اعلام نمود که پرونده هستی ای ایران بسته شده است. بدان معنا که غنی سازی حق ماست و در آن سازش و مذاکره ای نیست. این موضوع را بار دیگر بعد از آخرین گزارش البرداعی در آخر سال گذشته تکرار نمود و اظهار داشت قطعنامه های شورای امنیت کاغذ پاره هایی بیش نیستند.

 در واکنش به بازیهای دیپلماسی غرب مبنی بر ایزوله ساختن جمهوری اسلامی بود که، ولادمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه به ایران دعوت گردید. البته که نه تنها از چاپلوسی و تملق گویی هیچ دریغ نکردند بلکه، افزون بر این نشان دادند که آماده اند هر گونه هزینه ای را برای جلب حمایت روسیه در مصاف با غرب  به پردازند، از چشم پوشی منافع ملت در بحر خزر گرفته تا پذیرفتن توضیح ساده لوحانه پوتین که چرا در براه اندازی رآکتور هسته ای که ساخته است هنوز تاخیر دارد. ( که مقصر روسیه نیست بلکه جفت کردن تکنولوژی قدیم، مانده از سی سال پیش با تکنولوژی جدید نقش موثری در تاخیر داشته است. همچنین باید کره جنوبی را نیز مقصر دانست که در تحویل بعضی از ابزار امتناع ورزیده است). جهانیان با چشمان خود نظاره کردند که در استقبال از پوتین، رئیس جمهور ایران از خوشحالی نزدیک بود برقص در آید. دیدند آن لبخند عظیمی که  لبانش را تا بیخ گوش هایش گشوده بود.  

واقعیت آنست که رفتار و کردار رقبای این بازی هسته ای، بویژه اروپا و آمریکا کم و بیش قابل فهم است. حال آنکه فهم و درک کردار حکومت دین و یا آنچه بمنصه عمل در میآورد، چندان ساده نیست. کمتر کسی هست که نداند آمریکا و اروپا از چه منظری به بازی هسته ای با حکومت دین می نگرند. منافع ملی که در اصل با منافع شرکتها و کنسرسیوم های جهانی در وحدتند، نیروی محرکه سیاستهای آمریکا و اروپا است. چرا که کنسرسیوم ها هم اشتغال زا هستند و ملت را بکار آوری گیرند و هم منبع اختراعات و نو آوریها و تولید کننده ثروت اند. آنها اساسا کشورهائی هستند سرمایه داری و تابع قانونمندی های داد و ستد آزاد در بازار جهانی. باین دلیل  درپی آرامش و ثبات هستند. از رقابت در زمینه های تکنولوژی، علم و صنعت ترس و واهمه ای بخود راه نمی دهند. اما از نا امنی و شرایط اضطراب آمیز و تشویش زا بسیار ترس و وحشت دارند. آنها قدرتهای استعماری به سبک قرن نوزدهم نیستند. اهل معامله و مذاکره اند. آمریکا و اروپا، کشور چین را به مستعمره خود تبدیل نکرده اند بلکه با دولت چین وارد معامله و مذاکره شده اند. آنچه چین را تبدیل بیک قدرت جهانی ساخته است، گشودن دروازه هایش برروی شرکتهای غربی و خوشامد گوئی بآنها بوده است. اگر چین راه و روش مائو تسه تنگ را ادامه میداد، احتمالا هنوز در انقلابات فرهنگی  مکرر و یکی پس از دیگری غوطه ور بود و کتاب کوچک قرمز حاوی اندیشه مائو هر چه بیشتر مقدس و آسمانی میگشت و مردمش هر چه عمیق تر در فقر و تنگدستی به پرستش رهبر می پرداختند. آنچه چین و بویژه آمریکا، این دو خصم دیرینه را به یکدیگر نزدیک ساخت منافع  ملی و مادی و بینش دنیا گرایی بود. هرچند بینش ارزشی و آرمانی، آنها را از یکدیگر جدا می ساخت. آنچه این نزدیکی و همزیستی، معامله و مذاکره - بین چین و اروپا و آمریکا- بار مغان آورده است رشد سیصد میلیونی طبقه متوسط در چین، یعنی اشتغال زایی برای جمعیتی بیشمار و عظیم، تولید کالای های ارزان و فراوان برای ملتها و ثروت هنگفت برای سرمایه گذاران بوده است. سود دوجانبه بوده است بر اساس اراده آزاد و مستقل و برابر عهد و قرار داد امضا شده است. نه اینکه حکومت دین پذیرای این واقعیت نیست، بلکه مذاکره و مصالحه و کنار آمدن با شیطان است که ایجاد مشکل میکند. چرا که وجود حکومت دین وابسته است به وجود شیطان. 

 واقع آنست که حکومت دین در دنیای دیگر میزید، در دنیای اسطوره ها و افسانه ها. اسطوره های رسالت و امامت، یا جهاد و شهادت و یا خشم و خون  و خشونت در راه خشنودی خداوند. حکومت دین در آنچه بوده است زندگی میکند. عزم ش جزم است که بازگردد به آنچه در زمانی بوده است، آنزمان که مستقیما تحت فرمان پیامبر بوده است. یعنی زمانی که همتای ش هرگز تکرار نشود در تاریخ بشری. یعنی دوران حکومت الله و تسلیم و اطاعت تام و تمام به میل و اراده و وحی الهی. زمانیکه هرچه بود جهاد بود  و شهادت، جنگ و خشونت و خونریزی. به عبارت دیگر، این اسطوره ها و افسانه ها هستند که الهام بخش حکومت ولایت فقیه بوده است. چرا که خود را ادامه دوران رسالت و امامت می پندارد. فقها، آیت الله ها، حجت الا سلام ها و یا فرمانروایان حکومت دین ترجیح میدهند که در پیروی از پیامبر و امام در راه الله گام نهند و در خشنودی او بکوشند تا پاسخ گویند به نیازهای مادی، رفاه و آسایش و بهزیستی ملی. اما مگر میتوان از حکومت دین انتظار داشت که از راه انبیا انصراف دهد و براه مادی گرایان دنیا پرست به پیوندد و با شیطان بزرگ نشست و بر خاست کند؟ 

 پیروی از اسطوره رسالت و امامت است که  ولایت فقیه و رئیس کارگزاران ش، احمدی نژاد، مستکبرین خدا ناشناس (بزبان فقه سیاسی)، یعنی رهبران قدرتهای جهانی را سخت هراسناک ساخته است. آقای احمدی نژاد وقتی که دانشمندان و پژوهشگران دنیا را به تعمق در حقایق و احکام اسلامی  و بازگشت براه انبیا دعوت میکند، وظیفه خود را به پیروی از قرآن و پیامبر و امام انجام میدهد. روشن است که مادی پرستان و صاحبان زر و زور، همچون کافران زمان پیامبر از گوش فرا دادن و شنیدن ندای الهی سرباز میزنند. آیا نباید عدم اعتنا به این دعوت الهی را همچون اخطار کفار به جنگ با جانشینان رسالت و امامت و یا حکومت فقها و آیت الله ها و حجت الا سلام ها تعبیر نمود؟ تبلیغ و ترویج و توسعه دین یک وظیفه ی الهی ست. در صورت بی اعتنائی به دعوت الهی، جهاد به معنی قهر و خشونت ضروریست. اگر چه معانی متعددی با ابزار تفسیر به مفهوم جهاد  پیوند زده اند اما در معنی حقیقی و نهائی ش، جهاد چیزی نمیتواند باشد مگر آنچه خدا خواسته است و امر نموده است که آنرا میتوان  در آیه صد و هشتاد و هفتم از سوره بقره یافت: و قاتلوا فی سبیل الله. این آیه معنای دیگری در درون خود پنهان ندارد. صریح است و شفاف. الله امر بجنگ و کشتار در راه خود میدهد. آنها که به وجود یکتای او اعتراف نکنند باید به مجازات برسند. خونشان ریخته شود و مالشان به غارت برده شود.  الله مسلمان را موظف ساخته است که از قهر و خشونت در راهش دریغ نکند. 

آقای دکتر خزائلی در کتاب خود احکام قرآن، توضیح میدهد که وقتی کفار و منافقین به دعوت پیامبر بی اعتنائی نمودند خداوند بوی ماموریت داد که بجنگ کفار برود.

در هرحال از سال دوم هجری پیغمبر اسلام مامور به ابلاغ حکم جهاد شده است، زیرا مشرکان و اهل کتاب بهیچوجه حاضر برای گوش کردن واقعیات و تعمق ورزیدن در حقایق و احکام اسلامی نبوده اند و جز آنکه سپاهیان اسلام در مقابل ایشان مجهز شوند و آنان را پیش از جنگ به اسلام بخوانند، امید آن نبود که دعوت اسلام و احکام این دین مبین به گوش کافران برسد و آنان را به تدبر و تفکر در این آیین مقدس وا دارد. جهت ترویج و تبلیغ اسلام در حدود بیست و شش غزوه و سی و شش سریه انجام یافت. جنگ هایی که پیغمبر بزرگوار شخصا در آن شرکت داشته اند اعم از آنکه قتال صورت می گرفته یا بدون کشتار پایان یافته است، غزوه نامیده شده و جنگی که پیغمبر خود در آن حضور نداشته و سپاهیان را تحت فرمان انیری اعزام می فرموده است "سریه" جمع آن "سرایا" نام گرفته است( احکام قران،ص519،چاپ پنجم، 1361). 

 در زمینه چنین بینشی است که میتوان اصرار بر دست یابی به فن آوری هسته ای را درک نمود. در مصاف با کفار باید به اسلحه نهائی دست یافت، تنها از این راه است که میتوان به ظلم و ستم قدرتهای بزرگ بر مسلمین جهان و نیز به استثمار و استعمار سرزمین اسلامی نقطه پایان گذاشت. چگونه میتوان بجنگ دشمنی رفت که با تکیه بر اسلحه نهائی از سجده در برابر خدا و اعتراف به حقارت و ناچیزی خود سرباز میزند؟ تنها با دست یابی به اسلحه نهایی ست که میتوان بقای حکومت دین را تضمین نمود. 

 با اندیشه نیستی قدرتهای جهانی بخوبی آشنایی دارند و آنرا و نتایج آنرا تجربه کرده اند. بی جهت نیست هراس و وحشت بسیار دارند از آن زمانی که حکومت دین به اسلحه ی نهایی دست یابد؟  شاید بآن دلیل که بر آن باورند که شیفتگان اسطوره جهاد و شهادت آماده اند که زندگی مادی و فانی، نیز منافع ملی را به نفع زندگی روحانی و ابدی بگذارند و بگذرند و شربت شیرین شهادت را بنوشند، چیز یکه مکرر در گفتار و کردار دینداران حرفه ای انعکاس می یابد که اساسا بر این باور بنیان گذارده شده است که زندگی مادی بی ارزش است. زندگی زهد است و تقوا، ژنده پوشی است و کم خوری و کم خواهی، پرهیز از لذت است و خوشی و خوشگذرانی.  و چون زندگی مادی تهی از ارزش است،  فانی است و گذرا، باید آنرا گذاشت و گذشت. در راه خدا باید زیست و به او باید پیوست. او حق است و با باطل باید به مبارزه و مصاف برخاست. باید تن بامر الله داد. اجرای امر الله  ارجح است بر منافع مادی و ملی. از حکومت ولایت فقیه نباید انتظار داشت که مانند کشور چین اصول آرمانی را فدای نیازها و پیشرفتهای مادی و ملی کند. آنچه هراس آور است این عشق و علاقه ای است که جهاد پرستان و رهروان راه پیامبران به نیستی و نابودی نشان میدهند. در منظر آنان زندگی واقعی وقتی آغاز میگردد که نیست شوی بزیر خاک فرو روی. آنها عاشق و کشته مرده الله هستند، نه عاشق انسان، بویژه انسانی که زندگی را دوست دارد و میخواهد در رفاه و آسایش و آزادی زندگی کند. این انسان، به نظر آیت اله ها و  حجت الا سلام های فرمانروا، انسان نیست. شیطان است. حریص و طمّاع، است. افزون طلب و زیاده خواه و شی پرست است. فقهای حاکم غنی سازی اورانیوم را در راه الله و در دفاع از سروری و فرمانروایی او بکار میگیرند. به عبارت دیگری حکومت دین، نیستی را به هستی ترجیح میدهد. بدیهی ست که این عزم جزم برای خون و خشونت بمنظور تحصیل رضای الله هراس آور است، بویژه برای آنان که دنیای مادی برانگیزنده زندگی ست، آنان که در پی سود هستند و ثروت مادی.

بعضا عنوان کنند که شعار و سخن شعاری را باید رفتاری دانست برخاسته از نیاز بظاهر سازی. فقاهت خود قائل به دوگانگی در چیزها است بویژه در سخن و گفتار الهی. ظاهر، فرع است و باطن، اصل.  فراخوانی براه انبیا و مصاف حق علیه باطل، و یا یکتاپرستی ریشه کن ساختن شرک و ماده پرستی، همه را باید سخنانی آرمانی دانست نه سخنانی که در حوزه عمل بتوانند فعال گردند. این سخنان ظاهر سازی ست. حکومت دین، حکومتی است که در آن دینداران حرفه ای نه تنها قدرت را در انحصار خود در آورده اند بلکه به لحاظ اقتصادی نیز به طبقه ی حاکم با منافع مادی تبدیل گردیده اند. باین معنا که دلبستگی شان به زندگی مادی نه تنها کم نیست بلکه شدت هم دارد. تاکنون دیده اید که مجتهد و یا مرجع تقلیدی در محنت و تنگدستی بسر برد؟ بسیاری از آیت الله ها و حجت الا سلام های حجره نشین حوزه ای که زمانی دارای زندگی محقر و مرتاضانه ای بودند به بزرگترین سرمایه داران کشور تبدیل گردیده اند. بعنوان نمونه ثروت و مکنت آقای رفسنجانی و ناطق نوری زبانزد خاص و عام است. وزیر کشور، صادق محصولی نیز در میان چپاولگران ثروت ملت لقب «سردار میلیاردی» گرفته است. دینداران حرفه ای بخوبی آگاهند به ارزش زندگی مادی و از آنهم لذت بسیار برند. در آن راه به هر حرامی هم تن دهند. آنها فرق حجره و کاخ نشینی را بخوبی میدانند. دلیلی ندارد که از زندگی مادی لذت نبرند و در تقلید و تبعیت از امام آماده نوشیدن شربت شهادت باشند.  قطعا به سازش و بند و بست پنهانی هم  دست میزنند. باید باطن را نگریست نه ظاهر را.

اما دوران اسطوره ای صدر اسلام نشان میدهد که ثروت و مکنت لزوما در تضاد با آرمانخواهی نیست، بویژه زمانی که وسیله هدف شود و هدف وسیله. جهاد را میتوان با انگیزه مادی یعنی غنی سازی و ثروت اندوزی از طریق تقسیم غنایم جنگی در آمیخت. با این حال بنیان جهاد بر این اساس نهاده شده است که جهاد گر در صورت نابودی و هلاکت، به زندگی ابدی، به زندگی  رویایی، آرامش و آسایش ابدی در بهشت دست خواهد یافت. جهاد گر اگر پیروز شود غنی میشود و اگر شکست خورد و نیست شود، هستی واقعی یابد و  غنی گردد. آنچه لشگر اسلام را در شصت و دو مصاف –به نقل از دکتر خزائلی همچنانکه در بالا بدان اشاره رفت) با دشمنان خود به پیروزی رساند نهایتا این باور بود که قهر و خون و خشونت در راه خداوند مورد تصدیق و تایید است. هم پاداش در این دنیا دارد وهم در آن دنیای دیگر. کافر کشته شود و در آتش جهنم بسوزد. حال آنکه مومن به زندگی دوباره آنهم در نعمت و فراوانی دست خواهد یافت. در لشگر کشی های پی در پی ضمن توسعه ی دین، بسیاری از جنگنده های اسلام از جمله پیامبر به ثروت و مکنت متنابهی دست یافتند. بهمین دلیل پیروزی در یک مصاف با دشمن کافر، تشویق و قوت قلبی بود برای آغاز مصافی دیگر. چرا که با یک تیر دو هدف را نشانه میرفت. هم دین گسترش می یافت و هم ثروت انباشته میگشت.

واقعیت آنست که  بینش ها و دیدگاهها، ارزشها و باورها در رفتار و کردار آدمی  رخنه میکنند و هدایت گر آن میشوند. قدرتمدارانی چون هیتلر و استالین، مائو تسه تنگ و کاسترو و حتی رهبر مهربان و بزرگ کره شمالی، پدر بزرگوار،  جامعه را بر اساس باورها و آرمانهای خود بنا نهادند، باورهایی که اگر نه  مشترک ولی مسلط بر جامعه بودند. باور و بینش آنها بود که به نهاد ها و سازمان های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی شکل و سامان میداد و  همگن  و هماهنگ با خود می ساخت.  به عبارت بهتری نمیتوان اندوختن ثروت و منافع مادی را همه جا و در هر شرایطی نیروی محرکه جامعه دانست. براه اندازی ماشین جنگ، تجهیز تمام نیروها  و منابع طبیعی و انسانی در خدمت باور و ایمان بآرامان نژاد پرستی و سوسیالیسمِ عادل ترین نظام اجتماعی، یک تجربه تاریخی ست. سرمایه داران آلمانی با رویای سلطه بر جهان  سرمایه خود را در خدمت به هیتلر بکار انداختند. آنها نیست انگار نبودند اما بسوی آن بسرعت در حرکت بودند، بی آنکه خود با خبر باشند. استالین نیز خود را تجسم سوسیالیسمِ میدانست. نظام مخوف و سهمناک تنبیه و مجازات را بنیان گزارده بود که بهشت کارگری را برقرار سازد. بدیهی ست که نمیتوان نفوذ هدایت گر جهاد و شهادت را در رفتار و کردار دینداران حرفه ای در بازی هسته ای نادیده گرفت. جهاد گر، الله را می بیند و از او کسب قدرت میکند.  رفتار و کردار حکومت دین را نمیتوان با رجوع به منافع ملی و یا منافع طبقات سرور و ممتاز جامعه و یا سود و بهره مادی فهمید. در حکومت دین منافع دین است ارجح نه منافع ملی. چرا که اولی یکی است با حفظ و تحکیم قدرت. غنی سازی اورانیوم به قیمت جنگ و تخریب و ویرانی، در جهت منافع دین است و دینداری و نیز قدرتمداری. دست یابی به انرژی اتمی، یک بازی انحرافی ست. هدف دست یابی به اسلحه ی نهایی ست. حکومت دین نه معامله میداند و نه مذاکره. ترجیح میدهد که مردم در زندگی روزمره به جهاد و شهادت بیاندیشند تا تورم و بیکاری، یا به بی خا نمانی و دربدری، و یا فقر و محنت و گرسنگی. غنی سازی  اورانیوم و روبرو ساختن ملت با خطر جنگ و ویرانی در سوی برقراری و تجدید و تداوم ارزشها و باورهای دینی ست و نابودی سخن و اندیشه ی آزادی. درگیری با قدرتهای بزرگ نه تنها به نابودی دین نمی انجامد بلکه آنرا استحکام و انسجام بیشتری می بخشد. این است هدف نهایی بازی هسته ای.


فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail,com


سه‌شنبه ۲۴ دی ۱٣٨۷ - ۱٣ ژانويه ۲۰۰۹ م

۱۴۰۴ خرداد ۲۳, جمعه

الهه حسین نژاد

قربانی حکومت اسلامی

!خصم آشتی نا پذیری زیبائی





قتل الهه حسین نژاد، دختری تحصیل کرده، زیبا رو، شاغل و نان آور، ظاهرا، بدست اوباشی متعصب با سابقه خلافکاری و رفتاری خشونتبار، در چند روز اخیر، توجه همگان را بسوی خود جلب کرده است. اگرچه، قتل هر انسانی، میتواند یک تراژدی بسی بسیار غم انگیز بشمار آید، در عین حال میتواند یک یاد آوری محسوب شود به همه آنها که خود را انسان میدانند، که هرگز فراموش نکنند که چه حیوانهای درنده و بیرحمی ممکن است در درون ما، زاده شده و تحت شرایط پیرامونی رشد نموده که در زمان مناسب میخروشد و به بیرون خروج میابد.

 

البته، میتوان این سوال را مطرح کرد که این حیوان درونی که مرتک اعمالی خشونتبار میشود بر علیه انسانهای دیگر در طبعیت ما نهفته است یا بر ساخته جامعه ایست که در ان زندگی میگذرانیم؟ سوالی که ژان ژاک رسو بدان در نیمه قرن هیجدهم، در کتاب "نابرابریهای اجتماعی" پاسخ داده است؛ که انسان برساخته طبیعت ذاتا نیک است. اما، از لحظه ای که به جامعه ورود کند، دانه های شرارت نیز در انسان زاده میشود که میتواند در شرایط مناسب، بانواع و اقسام خلافکاریها و هنجارشکنی ها دست بزند.

 

اگرچه، قتل الهه حسین نژاد در هاله ای از ابهام و پیچیدگی قرار گرفته است، که تحت شرایط موجود امکان پاسخ بانها امکان پذیر نیست. بعنوان مثال، جسد الهه پس از 11 روز در بیابانهای نزدیک فرودگاه کشف میشود، در حالیکه چنانکه گوئی نه 11 روز بلکه همین چند ساعت و یا یکروز گذشته بقتل رسیده است. چه سوای تکه های کبود بر صورت و دستهای الهه، پس از یازده روز، بر طبق گزارشهای رسیده، بر جسد الهه، نه اثار حمله حیوانات و جانوران مشاهد شده  و نه نشانی از ورم جسد بچشم میخورد، نه بوی گندیدگی از آن بمشام میرسید. برخی بر آنند راننده ای که بجرم قتل الهه مورد سوال قرار گرفته بود، خود جعلی بود و آنچه بزبان میاورد باو آموخته بوده اند. بهمین دلیل بسیاری در توضیح اینکه قتل ناشی از قصد تجاوز بوده است و یا سرقت تلفن تناقضاتی را دیده اند که اصالت متهم را مورد شک و تردید قرار میدهند.

 

اگر پیگیر یافتن علت هنجارشکنی ها اجتماعی، بطور کلی، و انگیزهای قتل هایی، همچون، قتل الهه حسین نژاد باشیم، فکر نکنم نیازمئد ارائه سندی باشیم مبنی بر افزایش نابرابری های اجتماعی، که بنا بر ادعای رسو علت بسیاری از قانون شکنیها، قتلها و جنایتها، غارتها و سرقتها وبسیار دیگر از خلافکاریهای اجتماعی بشمار میروند. واقعیتی که حکومت دین اسلام، حکومت اخلاق بواسطه آخوندی که بر فراز منبر قدرت صعود میکند انکار میکند. حتی در برخی از موارد بد اخلاقی و هنجار شکنی را مشروع میدانند، مثل، راه اندازی فاحشه خانه ها. گفته میشود که در حال حاضر بزرگترین فاحشه خانه ها در کشور، درشمال شهر مقدس مشهد، بر قرار گردیده است، شهری که امام هشتم، عربزاده ای برخاسته از اجداد تازیان، فاتحان ایران، بخاک سپرده شده است. بدون تردید، مقدسین حاکم بر شهر مشهد، ارضای زیارتگران را خدمت به حضرت امام هشتم، میپندارند و بسی بسیار با ثواب و مشروع.

 

چه عمامه ها که آخوندها بر زمین نمیکوبیدند و چه قباها و عباها که تکه پاره نمیکردند بشنیدن راه افتادن فاحشه خانه ای در مشهد مقدس بفرمان شاهنشاه آریامهر. چه تعجب، اگرچه خونها، نیز، که بزمین ریخته نمیشد. بیان این مطلب، در واقع، سطح و فهم و دانش یک مجتهد را نشان میدهد، اما، نه مجتهدی بر نشسته بر تشکی و "علم کافی" ثقه الاسلام کلینی را تدریس میکند، کتابی تالیف قرن یازدهم، حاوی علم فرا زمانی، مصون ار هر تغییر و تحولی. اما، واقعیت بیانگر آن است که مجتهدین مجهز بعلم کافی، هرگز، فکر نمیکردند، زن را نیمه مرد دانستن، خود گسترش دامنه نابرابریهای اجتماعی ست. زیرا که نا برابریها جنسی بین زن و مرد، نیر، بآنها افزوده شده است بمثابه بعدی در نظام نابرابری های اجتماعی، نا برابریهائی که در دین اسلام، اگر، چه ریشه قرانی آن مبهم است، یکی از واجباتی ست که در جوامع اسلامی، زن، دانسته یا نا دانسته، باید بدان تن بدهد.

 

اما، در هیچیک از جوامع اسلامی، برغم انواع تبعیضات جنسی، "زن کشی" به یک پدیده عادی و روز مره، انگونه که در جامعه اسلامی- آخوندی بوقوع پیوسته است، هرگز شکل نگرفته است. بنا بر گزارش نشریه سایت نزدیک به حکومت، اعتماد، در سال گذشته بیش از 370 زن بدست مردان بقتل رسیده اند. بنا براطلاعات موجود اکثر قتلها بدو دلیل یکی "اختلافات خانوادگی،" واژه ای مبهم، بیانگر عدم تمایل به پاسخگوئی و دیگری قتل های "ناموسی،" این نیز واژه ای مبهم و نا مفهوم، اما، قابل حدس و گمان.

 

بیان این مقدمه، ضروری بود، از آنروی  که به درک و فهم بهتری از قتلهای ناموسی و اختلافات خانوادگی برسیم. چه اگر، نیک بنگری نابرابری های جنسی، اگر چه، جامعه شناسان، دیر بمعرفی آن پرداختند، خود، بعد مهمی است در نظام نابرابریها. مردان، صاحبان دارائیها و قدرت بزبان آورن حرف آخر، در برابر زنان، در یک جامعه اسلامی، بویژه جامعه اسلامی تحت سلطه اخوند و فقیه و طلبه، قشر دینمداران، مروج تعصب و جزم نگری و خرافه اندیشی و موهوم پرستی در جامعه.

 

مطلبی که به بیان این مقدمه نیاز داشت، آن بود که بتوانیم بگوئیم که قتل الهه حسین نژاد و اکثر قتل های مبهم و نا مفهوم ناموسی و اختلافات خانوادگی را باید به خصومت آشتی ناپذیر اسلام  با "زیبائی" نسبت داد، بویژه، اگر، زیبائی بشکل مادی و عینی بتظاهر درآید در وجود زن. بعبارت دیگر، میتوان دشمنی حکومت آخوندی را با زن ناشی از دشمنی با زیبائی دانست، بمثابه یک مقوله کلی، بمثابه جهانی بزرگ که در بر میگیرد جهان علم و فرهنگ و هنر، جهانی بس وسیع و گسترده تر از هر هنر و مهارت و دانش خاصی. شاید تکنولوژی هوش مصنوعی این جهان را اگر تا حال حاضر در بر نگرفته باشد در آینده ای نزدیک در بر بگیرد.

 

تردیدی نیست که تا کنون با چشمان خود دیده اید که در تابلو و طراحی های اسلامی چگونه چهره های مقدس پوشیده شده اند. آیا تا بحال از خود پرسیده اید چرا و بچه دلیل باید چهره مقدسین را پوشاند؟ زنانی که از پوشاندن چهره خود امتناع میکنند مرتک گناه میشوند شوند و یا بینندگان چهره های بیحجاب هستند که مرتک گناه میشوند میشوند؟

 

زودتر، اشاره شد که در منظر مقدسین حوزه ای، علما و فقها و مجتهدین، زیبائی را باید هدیه ای تعریف کرد شیطانی، فریبنده، وسوسه آمیز و گمراه کننده. شاید باین دلیل است که اخوندها چهره های مقدسین را میپوشانند. بعبارت دیگر، در جامعه اسلامی- آخوندی، تنها زنان نیستند که بقتل میرسند. بعبارت دیگر، افزوده بر قتل زنان، نظام قاتل زیبائیها، نیز، هست. اگر، بچهره زنان و یا دخترانیکه بدست نظام بقتل رسیده اند بنگری، بلحاظ زیبارویی هر یک برجسته تر و زیباتر از دیگری، چنانکه گوئی بدلیل چهره های زیبایشان جان خود را از دست داده اند. چهره هائی فراموش نشدنی و منفعل کننده افعال و افکار اعتراض آمیز. 

 

واقعیت آنست که در کشتار زیبائی، فقط زنان نیستند که قربانی میشوند. بلکه مردان نیز، گویی بواسطه چهره جذاب و دلپذیر شان برای تنبیه و مجازات و انتقام ستانی برگزیده شده اند، جوانانی همچون مجید رضا رهنور، محسن شکارچی و محمد حسینی را میتوان در میان صدها دیگر نام برد. با این وجود کشتار زیبائی فراتر از کشتار انسان بعنوان تجسم مادی، میرود و بر عرصه هنر هم که میتوان گفت عرصه خلق زیبائیها بدست انسان است سلطه میافکند. هنوز تصویر آلات موسیقی را در تلویزیون ملی کشوری که خود را مالک علم کافی میداند به نمایش در نمیآورند. البته که آخوندهای خرافه اندیش و واپسگر، به برخی از نوگرائیها، بر اساس ضرورتها در برنامه ریزی ها تن داده اند.

 

اما، کشتار زیبائی نمیتواند همراه نباشد با ظهور زشتیها و شرارت ها و خشونتها و تخریب و ویرانی ها. همین بس نگاهی کوتاه به تاریخ حکومت آخوندی بپردازیم. در داخل با خشونت و انتقام ستانی و تیرباران سران نظام رژیم گذشته بر فراز بام نشیمنگاه امام خمینی آغاز گردید و درپی آن گروگانگیری کارکنان سفارت امریکا و در همان حال اغاز جنگ با عراق و 8 سال ادامه ان. چیزی طول نکشید که توسعه اسلام تا مرزهای غرب باوهامی واقعی در ذهن ولایت فقیه آخوند خامنه ای به یک تعهد و وظیفه ای الهی واقعیت دست یافتنی تبدیل گردید. بهمین دلیل به توسعه حضور نظامی خود، در منطقه پرداخت، بویژه در سوریه، از طریق ارسال پول و اسلحه.

 

یعنی که نظامی که به زیبائیها و پی آمد آنها، دوستی و مهربانی، طرب و شادی و گسترش استعدادها و خلاقیت های نهفته در نهاد انسانی، خصومت میورزد، نمیتواند خصم زن زندگی آزادی نباشد. پس از نزدیک به نمی قرن حکومت آخوندی، خاطر آسوده دار که سرکوب زیبائیها به پایان خود رسیده است. در حالیکه، جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی در حال گسترش است.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

  

۱۴۰۴ خرداد ۱۶, جمعه

زن زندگی آزادی

یک آرمان ملی!



در شرایط موجود، شرایطی که چهره زشت و کریه آخوند، باز تابنده زهد و تقدس  تقوا، در دورانی که، هنوز، منبر وعظ و روضه بمنبر  خطبه و قدرت تبدیل نشده بود، آشکار گردیده و رویای بازسازی امپراتوری اسلام تحت رهبری آخوندهای شیعه مسلک، نه فقط در منطقه خاورمیانه بلکه، نهایتا، در سراسر دنیا، برخاسته از توهمات ذهنی آخوند خامنه ای، کم و بیش، بپایان رسیده است. در واقع، زمینه ظهور یک رهبر استثنایی را در جامعه ما بوجود اورده، رهبری که بتواند جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی را به پیش براند، جنبشی،   از اینجا تا ابدیت، مورد حمایت و حرمت جهان بشری.

 

بسیاری از تحلیلگران وضع موجود حاکم بر کشور، در میان آنان چهره های برجسته و درخشانی، همچون ایرج مصداقی، رستمی که دیو سفید را بتور اسارت در آورد، بر آن باورند که شاهزاده رضا پهلوی، در شرایط کنونی، میتواند آن فردی باشد، که جامعه را از سلطه نکبت و خواری، اسارت و بندگی، بر خاسته از 46 سال حکومت اسلامی، رهایی بخشد.

 

بدون تردید، شاهزاده درشرایط  دشواری قرار گرفته است که ظاهرا باید وارد میدان مبارزه با کسی شود که بنام الله، بنام خدائی که بجز او خدای دیگری نیست، خدائی میکند. حکومت بنام خدائی که نه تنها اکثریت جامعه ما بدان باور دارند بلکه در سراسر جهان، باورمندان الله به صدها میلیون میرسد. در حکومت آخوندی، حضرت ولایت، آخوند خامنه ای، بازتابنده اراده و امیال الله پذیرفته شده و گاهی نیز از زبان اوست که الله بسخن میآید، بنابر اظهار آخوند خامنه ای بر فراز منبر قدرت. بخصوص، زمانیکه، رئیس جمهور امریکا، دونالد ترامپ را مورد توپ و تشر قرار میدهد و نهیب که غنی سازی هسته ای من چه ربطی بتو دارد. که تو چکاره هستی؟!

 

گفتمانی زیرکانه، اما، باورنکردنی و کم اثر، اگرچه، ظاهرا، شجاعانه و بسی بسیار بی باکانه در برابر رئیس جمهور امریکا. اما، کیست که نداند که او برای بقای نظام در خفا تن بچه خفت و خواری ها که ندهد. هر گز نباید دچار تعجب گردید اگر آخوند خامنه ای، مجوز بمبباران بخشی از تاسیسات اتمی را بدست نیروهای امریکائی، البته، بخش فرسوده و قدیمی آنرا صادر نکرده باشد. چون نه کسی میتواند آنرا مشاهده کند و یا خبر آنرا بشنود. اما، آخوند خامنه ای، رهبر مقدس، بخوبی ار حقیقت آگاه ست، تنها مفهومی که آگاهانه از راندن آن بزبن پیوسته خوداری میکند.  

           

حال رخصت که لحظه ای به تاریخ بومی خود بنگریم، نظام پادشاهی پس از شکست از تازیان بار دیگر باز سازی گردید. اما، اینبار نه در تبعیت از اراده اهورا مزدا، خدای ایرانی، خدای خوبیها و زیبائیها بلکه در تبعیت از خدایی، بنام الله که دارای ویژهگیهایی ست در تصاد و خصومت با آنچه که اهورا مزدا ارائه میدهد.الله، خدائی ست که هیج نجوید جز تسلیم و اطاعت و فرمانبری، خواستی که نهایتا به خشونت و خونریزی میکشد و انتقام ستانی. خدائی که کشتار را در دفاع از یکتا پرستی بسیار توصیه میکند.

 

با صرف ذره توجه در یابی که الله؛ خدائی ست که انسان را حیوانی بیش بشمار نیاورد، حیوانی که بدون اموزش قواعد و مقررات حاکم بر جزئیات هرگونه کنشگری در هر نوع شرایطی، بویژه در بر گزاری عبادات روزانه از صبح سحر تا غروب آفتاب و تاریکی های شب، و همچنین در ورود به معاملات گوناگون از جمله عقد و عروسی.

 

این بدان معناست، در شرایطی که دین بزبان قدرت بیان میشود، هر قاعده و هر امر و فرمانی، حتی بجا آوردن انواع مراسم دینی، مثل، بجا آوردن مراسم طهارت و وصو و عبادت، نمودی مینمایاند ماهیتا بیانگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، کنشهائی که براحتی میتواند سیاسی شود، بیانگر رابطه زور مدار و بی زور.

 

ترسم، صرفنظر از چه خواهد گذشت در مذاکره بین حکومت الله، و حکومت آمریکا و به چه نتیجه ای خواهند رسید، در شرایط کنونی، شرایطی که مردم در آن رندگی میکنند، تا زمانیکه، باور به الله، باور یه خدای یکتا و یگانه، باوری ست که دراراده سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و غیره...بازتاب مییابد و بساط دبن در زندگی اجتماعی همچنان گشوده بماند، و بقلمرو خصوصی گسیل نگردد، آگاهی به ماهیت شعار و جنبش زن زندگی آزادی کم رشد و محدود میماند و از رویش باز میایستد و هرگز بیک فرهنگ تبدیل نمیشود، مگر آنکه  آگاهی  و شناخت به قدرت رهائی بخش شعار زن زندگی آزادی گشترش یافته و به یک آرمان ملی تبدیل گردد، ارمانی که در دست شاهزاده پهلوی درخشیدن خواهد گرفت.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com