۱۴۰۲ خرداد ۵, جمعه

 

باورهای مشترک

و خاموشی قشر خاکستری!




چه خوب بود که در این مورد می توانستیم بتوافق برسیم که نادر و انگشت شماراند آنانی که بخدائی یکتا و یگانه باورمند نباشند، خدائی که در أئین اسلام الله نام دارد و خود را تنها خدایی میداند که بجز او، خدای دیگری هم نیست. این باوری ست مشترک بین حاکم و محکوم. بنام این خدای مشترک، الله است که حکومت اسلامی 44 سال است، انسانها را نهایتا بدار مجازات میاویزد. تنها حکومتی که بنام الله، بنام خدای یکتا و یگانه حکومت میکند، میتواند قهر و خشونت را در اوج بیرحمی بانجام برساند، و دار مجازات را همچنان برافراشته نگاهدارد. بدشواری میتوان حکومتی چنین بیرحم و خوشنتباری را بجز حکومتی دینی، حکومت از نوع دیگری توصیف نمود، دینی که براساس باور و ایمان بر یکتائی و یگانگی خداوند، الله بنا گردیده است.

چه شد که قدرت بدست فقها و آخوندها و طلبه ها ای افتاد که در دامن حوزه های علمیه پرورش یافته بودند؟ مختصرا، با فروپاشی نظام شاهی در1357، ساختار دین در ایران به قرنها مصالحه و همزیستی و گه گاهی ستیز و خصومت با ساختار قدرت خاتمه داد و خود بر دوش مردم دین پرست، پیروزمندانه عروس قدرت را در آغوش کشید. از درون "دینکاران" حوزه ای، هشدار آمد که دین را شایسته نیست که خود را به قدرت آلوده نماید. که فریب و ریا و ظلم و ستم در نهاد قدرت نهفته است. که دین باید برکناربماند از سیاست چون آکنده است با دسیسه و فتنه و توطئه.

این هشدارها، بگوش آیت الله ها و حجت الاسلامهایی که به قدرت رسیده بودند، کارگر نیافتاد و سبب شکاف و انشقاق نیز در صفوف روحانیت نگردید. گویا هشدار دهندگان از جمله آیت الله طالقانی، چندان تعهدی به هشدارهای خود نداشتند. چون در همان زمان به سیاست آلوده شده بودند.

آیت الله شریعتمداری از مراجع پرقدرت و پر نفوذ قم، آنقدر با آیت الله ها و حجت الاسلام های حاکم برهبری امام خمینی، در دفاع از جدایی دین از سیاست، مماشات نمود که کار از کار گذشت و از مسند تقدس و روحانیت بزیر کشیده شد و بعنوان جاسوس و خیانتکار و عامل اجنبی این دنیا را ترک نمود.

بعبارت دیگر، دینکاران حوزه ای از همان آغازین لحظات حکومت به تصفیه در صفوف خود پرداختند، چند صدایی را سرکوب و تعدد مراکز دینی که از ویژگی های ساختار نهاد و یا دستگاه مذهب شیعه است، از اقتدار سابق خود ساقط و تابع یک مرکز واحد نمودند. آیت الله خمینی هرگز مقام "امامت" را اشغال نمیکرد اگر از درون، از طرف آیت الله های       هموزن به چالش کشیده میشد. چرا که در ماهیت امام است که وحدت شریعت و شمشیر نهفته است. درست است که آیت الله منتظری از تایید حکم قتل عام زندانیان سیاسی در سالهای 66 و 67 خود داری نمود. اما این هرگز به این معنا نبود که  وحدت و یگانگی شریعت و شمشیر را نفی و یا به وجه شایسته تری از  جدایی دین از سیاست بعنوان یک اصل فقهی، بدفاع برخیزد.

سخن گویان جبهه جدایی دین از سیاست، فرض خود را بر این گذارده اند که وصلت دین با سیاست و یا ازدواج شمشیر و شریعت، پدیده ای ست که در 57 ظهور یافته است، بنابراین میتوان با پشتوانه این سابقه تاریخی به کناره گیری دین از سیاست امیدوار بود. که دین، همچون سابق، به حوزه های علمیه و مساجد باز گردد و به نیازهای معنوی و روحانی مردم پاسخ گوید.

اما، از سر واقع بینی ست که به این آینده، چندان نمیتوان خوشبین بود. که دین بار دیگر بدوران " سکوت " باز گردد. چرا که مسکوت گذاردن برقراری حکومت امامت، هرگز باین معنا نبوده است که دین خود را خارج از سیاست نگاه بدارد. چرا که دین اسلام چه از نوع خلافتی و یا امامتی، دین قدرت بوده است و هست. در اسلام امامتی، حکومت بر جهان پس از پایان دوران رسالت، بدوران امامت میرسد که تا آخرین لحظه هستی یعنی تا قیامت ادامه مییابد. یعنی که امامت حکومتی ست الهی و فرا دنیایی. بر طبق باور امامتی ها، امام برگزیده ی الله است. تنها امام است که میتواند جهان را به "راه مستقیم " رهنمون سازد. اگر مردم به سوی امام گرایش دارند و آماده جان نثاری و شهادت می باشند بدلیل ارتباطی است که امام با عالم غیب و در نتیجه مصونیتی که در برابر گناه و خطا دارد.

درست است که قرعه حکومت پس از پایان رسالت به نام خلافت رقم خورد، اما، پیروان امام هرگز از کسب قدرت و مبارزه در این راه انصراف نداند. از دوازده امامی که بنا بر باور شیعیان، فرا دنیایی بودند، دوازدهمین به دلایل راز انگیزی به عالم غیبت می پیوندد که تا روز قیامت، آن روزی که جهان را ظلم و شر فرا گیرد ظهور نخواهد یافت.

 بئین ترتیب، در دوران غیبت، علما و فقهای شیعه که راه امامت را نهادین ساخته بودند و دستگاهی از برای ادامه آن بوجود آورده بودند، شمشیر شاهان را بهترین پشتوانه تداوم امامت میدانستند. مجتهدین بزرگ ترجیح میدادند که سکوت برگزینند و ساختار قدرت را با اتکا به اقتدار دینی تحت نفوذ خود در آورند.

آن دوران با ظهور امام خمینی بپایان رسید، اما، بجای دوران امامت، در زمان غیبت، دوران "ولایت فقیه" آغاز گردید، که در دهسال اول تاج قدرت بر سر آخوند خمینی نهاده شد که برای نگاهداری آن چه خونها که نریخت و دست خود را بچه اعمال زشت و غیر انسانی و اخلاقی بنام الله که آلوده نکرد. پس از مرگ امام خمینی، ولایت رسید نه به فقیه ای مورد تایید مجتهدین و عالمین بزرگ، بلکه به واعظی که با منبر رفتن و روضه خوانی امرار معاش میکرده است، آخوند خامنه ای.

در ادامه راه امامت، آخوند خامنه ای، ماهیت قهرآمیز و خشونتبار حکومت دین را اشکار نموده و کشتار و انتقام ستانی را بنام الله تا کنون باوج خود رسانده است. بعید بنظر میرسید که آخوند خامنه ای هرگز بر راس قدرت قرار میگرفت و بیش از 32 سال همچنان بحکمرانی تمامیت خواه خویش ادامه میداد، بدون وجود باور مشترک به دین اسلام، مبنی بر وحدت الله، پیامبر برگزیده او و قران، کتابی که در ان الله امیال و اراده خود را برای ابنای بشر آشکار ساخته است. بواسطه این باور مشترک است که آیت الله ها و حجت الاسلام ها بر جامعه حکومت میکنند. باور مشترک بین حاکم و محکوم، قدرت را در خدمت ساختار دین در آورد، ساختاری که هم اکنون تحت سلطه مطلق و بدون و چون چرای آخوند خامنه ای قرار دارد. یعنی که تعریف و تعبیر دین بواسطه  اخوند است که سوی و جهت جامعه را تعیین و تفسیر میکند و نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی سامان میابند

تا کنون آیا از درون حوزه های علمیه، ندایی بگوش رسیده است که الله کشتار در دفاع از وحدانیت و بر قراری نظم فرمانروایی و فرمانبری را محکوم کرده است؟ طلبه هایی که روزگاری در قم بمحض شنیدن صدایی دست به تظاهرات میزدند، دیر زمانی ست که نسبت به قهر و خشونتی که حکومت آخوندی بمعرض نمایش میگذارد، واکنشی نشان نمیدهند. اگر چاق و فربه نشده بودند. تردید مدار که آنها نیز سینه عریان باستقبال چوب و چمام می شتافتند. با این وجود

نقش باور مشترک را نباید در بقا و تداوم سلطه مطلق قشر آخوند بر جامعه برهبری آخوند خامنه ای ناچیز بشمار آوریم. چه بسا باور مشترک به دین، صرفنظر از کم و کیف آن، نقش مهمی در خاموشی قشر "خاکستری" ایفا میکند.

این بدان معناست که یک پیوند ساختاری بین قشر حاکم و محکوم جامعه وجود دارد که از باور مشترک به یکتایی و یگانگی الله بر میخیزد، باور مشترکی که آخوند در خدمت تاسیس و تداوم حکومت دین بکار گرفت و بدین ترتیب دین و قدرت را با یکدیگر وحدت بخشید، دین را سیاسی و سیاست را دینی نمود. اما، دیر یا زود زمانی فرا میرسد که وقتی آخوند، بنام الله، شمشیر بر میکشد و سر بر زمین میافکند، بدون هیچ سند و مدرکی، باورمندان را سست و مردد میکند، اگر یکسره به ستیز و مقاومت در برابر دین نکشاند.

برآمدن جنبش زن زندگی آزادی، را باید واکنشی دانست به تمامیت خواهی حکومت دین که هر سه بخش ، زن زندگی آزادی را نفی و مورد خصم و خصومت قرار میدهد. در عین حال بقای جنبش زن زندگی آزادی، از ظهور فرهنگی خبر میدهد برخاسته از ستیز با باور مشترک، باوری برخاسته از قواعد و قوانین شریعت اسلامی. آیا، نباید جنبش کشف حجاب را شاهدی بر ظهور فرهنگی دانست که برمبنای ستیز و بچالش کشیدن، تمامی رفتار و گفتمانی بخود شکل میگیرد برخاسته از باورهای مشترک دینی، برخاسته از باورهای مشترک بین حاکم و محکوم ؟

افروده بر این آیا میتوان بقای جنبش زن زندگی آزادی را نشانی بر رشد این آگاهی بر شمرد که زمان نگریستن در چهره الله ، زمان بیرون راندن الله از بافت ها و سلول های عواطف و احساساتمان فرا رسیده است؟ آیا الله چیزی هم بجز بندگی میخواهد؟ مگر نه اینکه بر حسب امر او باید برخیزیم و بخسبیم، بگوییم و بشنویم، بپوشیم و بنوشیم، در آمیزیم و معاشرت کنیم با یکدیگر- چه با جنس مخالف و یا با هم جنس- چه در عقد قرارد دادهای اقتصادی و یا تجاری. حال اگر بدون چون و چرا خود را به الله تسلیم نمائیم و به شریعت او گردن نهیم، از زشتی ها پرهیز و تنها نیکی کینم، آیا چنین نظامی تهی خواهد بود از ظلم وستم و بیداد و بی عدالتی؟ نتیجه آن پیش رویمان است:حکومت آخوندی، حکومت دین، حکومتی که به پیش میرود تا به پس باز گردد. موشک دور زن تولید میکند و به غنی سازی هسته ای دست میزند، اما، نه نان است و نه آب و نه مسکن.. درون را خفه و خاموش میسازد و در بیرون بناز و عشوه درمیاید. به از این هم میتوان حکومتی بر روی زمین بنا نهاد؟

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gm.com

 

 

 

 

۱۴۰۲ اردیبهشت ۲۹, جمعه

 

!متهم اصلی: دین آخوند



بنظر میرسد که نظام از آغاز، پیرو این نظریه بوده است که با اجرای کیفرهای شدید و وارد ساختن درد و رنج بیشتر در زیر شکنجه های گونا گون و افزودن بر تعداد اعدامها، بازدارنده معترض میشود از اعتراض. که افزودن بر هزینه مقاومت و مخالفت، ترس و هراس میافریند و بسیاری را از شرکت در جنبش های اعتراضی منصرف مینماید. کمتر کسی علم مخالفت را با نظام بر افرازد، اگر بداند و باین حقیقت اگاه گردد که پاسخ اعتراض، اشد مجازات با طناب دار است. بی دلیل نیست که سه تن انسان بی گناه در زندان اصفهان با عجله بدار آویخته شدند. چون هر اعدامی قرار است که نظام تسلیم و اطاعت و فرمانبری را تداوم و طول عمر بیشتر ببخشد. چه خیال باطلی؟

این در حالی ست که حکومت دین بمنظور پایداری و تداوم خویش، بمنظور تداوم حکومت آخوندی، آز همان آغازین لحظات صعود بر منبر قدرت، قهر و خشونت،  بیرحمی و انتقامستانی، قتل و جنایت، گروگانگیری و گانگستر بازی را محور حکومت اسلامی قرار داد. چه، آخوندی که از حوزه های علمیه بر خاسته و با رفتن به منبر، امرار معاش میکرده است، وقتی خود را سوار بر گرده اسب قدرت می بیند، وای بروزگار انسانهایی که باید به سلطه اراده آخوند تن دهند و زندگی کنند.

 البته که اگر از اینجا بگذشته خود بنگریم، میبییم که بسهم خود به چه اشتباه بزرگی تن دادیم وقتی مشتاقانه باستقبال آخوند خمینی شتافتیم، چنانکه گویی وی خیلی کشته و مرده آزادی بود. بگذریم که آنچیزیکه در آنزمان هم از آن خبری نبود، آگاهی و عشق و علاقه به آزادی و نقش آن در زندگی اجتماعی بود. بهمین دلیل هم کمترین انتظاری که از جماعت آخوند، بویژه از ولایت فقیه اول، آخوند خمینی و ولایت فقیه دوم، آخوند خامنه ای میتوان داشت، انتظار تعهد و حرمت به آزادی است. آنان، خصومت و ستیز خود را، بطور کلی، با هرگونه اراده ای معطوف به آزادی، پنهان نمیدارند. هیچ نخواهند و نجویند آخوندهای حاکم مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری.  

روشن است، آخوندی که بر فراز منبر، پند و اندرز میدهد، چون، چوب بدست بگیرد، همچنانکه گرفت، دیگر به پند و اندرز اکتفا نکند. دستور دهد و فرمان صادر نموده و فرمانروایی کند. قربانی اصلی این دگرگونی، ظاهرا، فقط زنان بودند که حق برگزیدن پوشش را از دست داده و باید به حجاب اجباری تن میدادند. چگونه میتوانی هویت اسلامی جامعه را تمیز دهی اگر زن حجاب از سر بر گیرد، اگر زن از حقوق مساوی با مرد بر خوردار باشد؟ در جامعه اسلامی جایگاه زن اندرون است و بیرون جایگه مرد.

از سر عدم آگاهی و شناخت آخوند بود که آغوش خود بر روی آخوند خمینی گشودیم و به محرومیت از حق گزینش خو گرفتیم. حقی که پرچم احقاق آنرا زنان بر دوش گرفته و به پیش رانده و میرانند. چه، آخوند، حجاب اجباری را بازتاب اراده ای دینی میداند، اراده ای معطوف به برپاداشتن جامعه ای بر اساس باورها و ارزشهای اسلامی.

 براستی، در این 44 سال گذشته چه چیزی، مثل حجاب میتوانست اینگونه نمادین اقتدار آخوند را بازتاب دهد؟ براندازی حجاب که در جنبش کشف حجاب بیان میگردد، در واقع، جنبشی ست در خدمت بازپس گرفتن ابتدائی ترین حق و حقوقی که حکومت اخوندی 44 سال است زنان را از ان محروم کرده است، حقی که بنام خداوند یکتا و یگانه، الله، با ابزار حجاب اجباری محدود گردید. چه نیروی عظیم ارشادی و انتظامی که در اجرای این هدف، حکومت آخوندی بخدمت نگرفته است.

روشن است بدون حجاب نه نشانی از اسلام میماند و نه از متولی آن آخوند. چرا که آخوند اسیر توهمی ست که بدون آن نمیتوانست هرگز بر فراز منبر قدرت صعود نموده و نزدیک به نیم قران بر فراز آن هم خطبه خوانی کند و هم فرمانروایی. آخوند حجاب را بخشی از مبارزه اسلام بر علیه استعمار غرب می بیند. در منظر اخوند فرهنگ غرب آغشته است بفساد، فسادی ناشی از عدم رعایت زنان از قواعد و مقررات شریعت اسلامی که با اجباری ساختن حجاب، زنان در امان خواهند بود از چشمهای شهوت آلود مردان. چنانکه گویی اگر حجاب نباشد، نه حرمتی ماند برای زن نه عزتی. که حجاب نشان عفاف است. بدون هیچ کم و زیاد و یا شک و تردیدی. بحث حجاب و عفاف نمیتواند ما را بیاد زن محجبه ایرج میرزا نیاندازد که در زمانی حجاب نه نشانی بر عفاف که پوششی بود بر فحشا و هرزگی، پوششی بر خرید و فروش جنسیت انسانی، برخاسته از نظام مرد سالاری.

در واکنش به نگرش آخوند و حکومت اخوندی به زن و حق و حقوق زن است که بحق و حقوق انسان در یک جامعه اسلامی توجه میشود. این جنبش زن زندگی آزادی ست که برای نخستین بار ساختار اقتدار آخوندی را بچالش کشیده  است. تا کنون هم آخوند چاره ای جز عقب نشینی نداشته است. برغم چشمهایی که کور نموده است و زندانهایی را که پر و مراسم اعدامی که به پا کرده و میکند، جنبش زن زندگی آزادی برشد و نمو خود همچنان ادامه داده است.

عقب نشینی های نظام را میتوان آگاهانه و ناشی از غریزه تداوم سواری برگرده اسب قدرت برشمرد. اما، آخوند، باین راحتی و یا سادگی، از مرکب اقتدار فرو نیاید. یعنی که آخوند این واقعیت را نپذیرد که از این بیش، به پس نمیتواند بازگردد. که عصر قران هنوز اغاز نشده، بپایان رسیده است. چون قرآن وقتی مقدس است و باورکردنی که باین افسانه باور آوری که خداوند، یکتا و یگانه، خدائی ست که بجز او خدای دیگری نیست، باوری که بنیان ان بلرزه درامده است.

تردید مدار، تا زمانیکه آخوند بر مرکب قدرت سوار است از هر ابزاری بهره برگیرد برای جلوگیری از ظهور پدیده دین گریزی، پدیده ای که در جنبش زن زندگی آزادی بازتاب مییابد، بویژه، از ابزاری همچون تفرقه افکنی، وارونه سازی حقایق و فریبکاری، مهارتهایی که در درون نظام تعالی یافته به حرفه ای تبدیل شده است در انحصار آخوند. با این وجود، بنظر میرسد که آخوند هیچ داغی را خاطره برانگیزتر از طناب دار در پیش روی نمی بیند، طناب دار بازدارنده کنشهایی ست اقتدار ستیز، بویژه ستیز با اقتدار دینی. آخوند بر آنست که کمی تردید، بر گرفتن یک گام بعقب، کمی درنگ و تعلل در سرکوب جنبش دین ستیزی، چه بسا بفروپاشی نظام بیانجامد. دورنمایی هراس برانگیز. این ست که برغم باور عمومی به بی گناهی متهمان "خانه اصفهان،" آنانرا با عجله یک روز زودتر بر فراز چوبه دار بقتل رساندند.

 این آخوند است که چالش ساختار قدرت را با چالش دین یکی و یکتا ساخته است. آینده نشان خواهد داد که جنبشی مهلک نظم آخوندی خواهد بود که چالش سیاسی را با چالش دینی در آمیزد.

این بدان معناست که تغییر شرایط موجود وقتی تحقق می یابد که بتوانیم باورهای دینی خود را مورد باز بینی قرار دهیم. بخود پاسخ دهیم که چگونه نسل پس از نسل با باور باین افسانه زیسته ایم که الله، تنها خدایی ست که بجز او خدای دیگری نیست. خدایی که حرف اول و اخر را هم بطور پراکنده و برای زمانی محدود بزبان رانده است. نظام در دفاع از اقتدار الله است که انسان را بحقارت و خواری میکشاند و شان او را تا شان یک حیوان تنزل میدهد. شاید، با سرنگونی الله است که میتوان حکومت آخوندی را رهسپار زباله دان تاریخ نمود.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

 

حکومت اسلامی واژگون گردد

گر زن حجاب از سر برگیرد




امروز حکومت اسلامی در اصل به هیچ نمی اندیشد مگر تداوم و بقای نظامی که بر اصل تبعض جنسیتی بنا گذارده شده است، بر حسب قواعد و مقرارت شریعت اسلامی، بگونه ای که یک جنسیت، مرد  مالک و ارباب  و فرمانروا شود و دیکری برده و رعیت و بنده، حکومتی بس بسیار شبیه به حکومت نژاد پرستان، حکومتی که در آمریکا، ممنوعیت ها، محدودیت ها و محرومیت سیاهان را قانونی و به هنجارهای اجتماعی تبدیل نموده بود.

جامعه اسلامی نیز قبل از هر چیز بر پایه و اساس تبعیض علیه زنان بنیان گذاری گردید. بیدرنگ با اجباری ساختن حجاب، نیمی از ملت را از ابتدایی ترین حقوق انسانی شان محروم نمود، چنانکه گویی زنان فاقد عقل و خرد اند و ناتوان از گزینش پوشش مناسب برای خویشتن. اگر حجاب بدون بر خورد با مقاومتی، بر جامعه سلطه افکند، بآن دلیل بود که حجاب در فرهنگ ما، شیء، مفهوم و یا حتی بهتر، "نهادی" بیگانه نبوده است. حتی سالها پس از "کشف حجاب،" یکی از تحولاتی که میتوانست ریشه عقب ماندگی را ازبیخ و بن بر کند، زنان سالخورده و سنتی هنوز از حجاب استفاده میکردند. بعضا، زنها برغم عادی شدن بی حجابی، بدلخواه خود  با حجاب ظاهر میشدند. افزوده بر این، زنانی که به فرائض دینی خود عمل میکنند، وقتی نماز میخوانند و روزه میگیرند و عبادت میکنند، حجاب به سر میکشند، چنانکه گویی  از بی حجابی در برابر الله، خدای یکتا و یگانه، احساس شرم میکردند و میکتند.

این بدان معناست که حجاب ظاهرا در جامعه ما هرگز بزشتی و ذلتبار بودن یوغی که برده بر گردن و غل و زنجیری که بدست و پا دارد، بنظر یکسان نرسد، در حالیکه دارای یک کاربرداند. یعنی زن و برده، هردو، نه بخود، بلکه بانسان دیگری تعلق دارند، زنان، کی هستند، چه هستند، چه احساسی دارند و به چه چیزی میاندیشند چندان مهم نیست. اگرچه  بنظر میرسد فقها و علمای ما بدین لحاظ چند قدمی جلوتر از شیخ های افغانی اند "برکه" را اجباری نساخته اند، اما حجاب را بهمان گونه بکار میگیرند، بمثابه ابزار تبعیض علیه یک جنس. حجاب زن را مجبور میکند که نه بر اساس میل و ارده خود بلکه بر اساس اراده الله، خداوند یکتا و یگانه (بعضا، به اراده فقها استناد میکنند) زندگی خود را شکل ببخشند. یعنی که در واقع حجاب، نماد تسلیم میشود و اطاعت و فرمانبری. با این وجود، حجاب در نزد بسیاری نه مایه حقارت و خواری بلکه  حتی مقدس هم شمرده میشود. چون الله خود در باره حجاب بسی آیه ها به رسول خویش مخابره کرده و در سوره های مختلف از جمله سوره های "نحل و "نسا" در قران، کتابی که کلام الله در آن ضبظ گردیده است، در سروری مرد بر زن تردیدی بجای نمیگذارد.

زنان حجاب را پذیرفتند، آما، سنگینی آنرا  همچون ، یوغ بردگی بگردن خود احساس نمیکردند، اگرچه بردگان سیاه نیز ببردگی خود خو گرفته و اخلاق و شیوه زندگی تسلیم و اطاعت را پذیرفتند، برغم مقاومت بردگان آگاه و دانایی که جنبش الغا  برده داری را براه انداخته بودند. نظام برده داری، نزدیک به 300 سال ادامه یافت بآن دلیل که برده داری قانون حاکم بر جامعه بود، قانونی که در خدمت حفظ سلطه و مالکیت برده داران بر برده، به ثبت رسیده بود. این در حالی بود که  تنها 3 درصد از سفیدان پوستان برده دار بودند. اما،  قواعد و قوانین بردگی و نظام تبعیض نژادی را اکثریت سفید پوستها پذیرفته بودند. چرا که حتی فرودستان سفید پوست نیز خود را با قشر ممتاز و مقتدر جامعه برده داران شناسایی و نسبت بسیاهان احساس اقتدار و برتری میکردند. بهمین دلیل برتری نژاد در باور و ارزشهای سفید پوستان نهادین گردیده و در رفتار و کردارشان بازتاب می یافت. این سفیدان بودند که از ورود یک سیاه پوست به رستوران، عصیان زده میشدند. سیاه پوستان همیشه و در همه حال خود را باید در خدمت سفید پوستان میدیدند. مثلا، اگر سفید پوستی حق خواندن کتاب و به کتابخانه رفتن و حمل کتاب را امری عادی میدانست، سیاه پوست نه میتوانست به کتابخانه برود و نه اجازه کتاب خواندن داشت. سواد آموزی یکی از فعالیت های مخفی سیاه پوستان در هنگام بردگی بود. زمانی حتی اروپائیان را نیز سخت تنبیه میکردند اگر به سیاه پوستی خواندن و نوشتن می آموختند. که خود در عادی ساختن و طبیعی جلوه دادن تبعیضات نژادی نقش مهمی در تداوم نظام برده داری بازی کرد.

 در مقام مقایسه، در حکومت اسلامی نیز، برغم مقاومت جنبش زنان در ابتدای انقلاب، سرانجام شرایط اسارتبار حجاب پذیرفته شد. اکثریت زنان، حجاب را همچون یوغ بردگی، نماد تبعیض و سلطه یک جنس بر جنس دیگری نمیدیدند و برضایت بدان تن دادند.مردان نیز حجاب را عادی پنداشته و با آن کنار آمدند. مردان حتی اگر تحمیل حجاب را تجاوز به حقوق زنان بشمار آورند، جای شک و تردید است که آنرا تجاوز به حقوق خود ببیند.

واقعیت اینست، بدون حجاب، زن از همه چیز محروم است. حتی بعید بنظر میرسد زنی بدون حجاب بتواند پای خود را ار حریم خصوصی به بیرون بنهد. هم اکنون بجرم بدحجابی مورد انواع اذیت و آزار گشت های مختلف ارشادی و انتظامی قرار میگیرند. مثل سیاه پوستان در آمریکا، راه گریز و رهایی برایشان وجود ندارد. سیاه پوستی که از جنوب به شرق آمریکا میگریخت بدون نشان دادن سندی مبنی بر رضایت برده دار، به مالک خود باز گردانده میشد و چنان تنبیه و مجازاتی را باید تحمل میکرد که اندیشه گریز بسر برده ی دیگری نیفتد. زن نیز بدون حجاب نمیتواند حتی پا بگریز بگذارد. او را درسی میآموزند که هرگز اندیشه رهایی از مغزش خطور نکند. مردان نه تنها پذیرفتن حجاب را دون شان خود  نمیدانند، بلکه بعضا اگر بدان مفتخر نباشند، خود را خنثی و یا حجاب را کم اهمیت میدانند. در بهار آزادی چپ های انقلابی مبارزه زنان و حجاب اجباری را به پس از پیروزی خلق بر امپریالیسم جهانی موکول میساختند.

حال آنکه آنچه سلطه حکومت اسلامی را بر تمامی جامعه امکان پذیر ساخته است، حجاب اجباری ست. با اجباری ساختن حجاب نه تنها زنان بلکه کنترل تمامی جامعه را اسلامیست های ولایت پرست بدست گرفتند. بی جهت نیست که پس از نزدیک به 36 سال، حجاب زنان هنوز یکی از معضلات بزرگ  نظام ولایت است. امروز تحکیم نظام تبعیض علیه زنان خود را در مخالفت با "ساپورت پوشی" و تنبیه و مجازات قانونی برای یپشگیری از بارداری، بیان میکند. چه جورابهای تنگ و چسبان، در حالیکه میپوشانند، اندام زنان را برجسته تر و در واقع زیبا تر نشان میدهد. علی مطهری، خود، یکی از پاکدینان مستقل مجلس شورای ولایت، همراه 195 نماینده  دیگر چندی پیش از این بیانه ای صادر کرده بودند مبنی بر هشدار به رئیس جمهور در باره گسترش بدحجابی. سپس وزیر کشور را به مجلس فراخواندند که از او بخواهند توضیح دهد که چگونه ممکن است در یک جامعه اسلامی زنانی پیدا میشوند که ساپورت میپوشند. همراه این سخنان همزمان  نیز ویدیوی زنان ساپورت پوش در صحن مجلس بنمایش گذارده شده بود.

 پس معلوم میشود وزیر کشور مسئول حفظ حجاب زنان و یا حفظ نظام تبعیض جنسیتی بر طبق تعریف علی مطهری نیز هست و اگر در مدیریت حجاب زنان غفلت کند، مورد مواخذه قرار میگیرد. وزیر کشور هم در پاسخ گفت که ساپورت پوشان معدودند و قلیل که نیازمند به اقدامات انتظامی نیست. آقایان نمایندگان باید زیاد نگران نباشند. این گفتگو بین دو نماینده قوه مقننه و مجریه، یاد آور بازی معروف بازجوی خوب و بازجوی بد است، تا اسیر را بتوانند بفریبند و او را به تسلیم و اطاعت وا دارند. اما، چه این مقایسه را بپذیریم و چه نه، زیاد تفاوتی نمیکند. زیرا که اصلاح طلب دو آتشه هم، حجاب را همچون نماد اسارت زن و جامعه نمی بیند. اما هردو بخوبی آگاهند و در عین حال دلواپس آنروزی اند که بی حجابی بر حجاب اسلامی غلبه کند و نظامی که بر اساس تبعیض جنسیتی بر پا گردیده است، براندازی گردد. این است که باین فکر افتادند که اگر تا کنون، بعداز 36 سال سلطه حجاب، زنان را خانه نشین نکرده ، پی بمنطور اسلامیزه کردن جامعه زنان را به ماشین های جوجه کشی انسانی تبدیل و از حضور زنان در سطح جامعه جلوگیری بعمل آورند. محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور پیشین، قبل از پایان دور دوم ریاست جمهوریش، اعلام کرد که برای تولید هر فرزندی به مادر یک میلیون تومن پرداخت خواهد کرد. بنا بر فرمان ولایت فقیه، جمعیت ایران باید به دو برابر افزایش یابد. زهی خیال باطل. چرا که حکومت اسلامی بخوبی واقف است که به یکباره از هم فرو خواهد پاشید اگر زن حجاب از سر بر گیرد.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com 

۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۵, جمعه


کنشی انقلابی:

بر شکستن

مرزهای جدایی جنسیتها!


اخیرا ویدیوئی در رسانه های اینترنتی به نمایش در امد که رژه مردان و زنان موتور سوار را نشان میداد. کنشی که انگیزه انرا نمیتوان چیزی دیگری تصور نمود مگر بچالش کشیدن ساختار قدرت بواسطه اراده معطوف به بر شکستن یک هنجار دینی، ویرانسازی دیوارهای جدا کننده جنسیت ها و نفی نظام مرد سالاری.

بعبارت دیگر، کنش موتور سواران زن و مرد، در حالیکه نشسته یکی بر ترک دیگری و یا بهترست بگوئیم یکی در آغوش دیگری، وحدت و پیوند جنسیتها را بنمایش میگذارد، کنشی که 44 سال است حکومت دین، و یا ساختار قدرت، تلاش کرده است سرکوب نموده، جنسیتها را از یکدیگر جدا نگاه داشته و یکی را بر دیگری برتری دهد، در تمامیت عرصه های اجتماعی، از خانواده گرفته تا نهادهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و غیره. باین دلیل، کنش موتور سواران زن و مرد را باید کنشی خواند انقلابی. برشکستن قواعد و مقررات جدایی جنسیت ها با ابزار بنمایش در آوردن پیوند و همبستگی جنسیت ها، از جمله بدحجابی و کشف حجاب، بازتابنده اراده ای ست معطوف به ستیز با دینی که جرم و گناه بشمار آورد آمیزش جنسیتها و برابری و تساوی آنها را با یکدیگر.

در واقع، این نوع کنشگریها را باید بخشی از جنبش زن زندگی آزادی دانست. جنبشی که در ستیز و براندازی ساختار دین و قدرت، بعرصه وجود گام نهاده است. چون دین آخوندی و یا دین اسلام، بویژه نوع دوازده امامی آن، خصم و دشمن آشتی ناپذیر زن است و زندگی و آزادی. در شریعت اسلامی، همچنانکه انسان خردمند و مستقل دارای وجود خارجی نیست، از وجود زن هم بعنوان یک انسان خبری نیست، مگر بمثابه نیمی از یک بنده و یا رعیت که تنها مردان را در برگیرد. خداوند یکتا و یگانه، الله زنان را نیمه بندگان خود میخواند و آنها را برای ارضای نیازهای مردان خلق کرده است. زن بواسطه مرد است که دارای ارزش است در غیر اینصورت مجبور نبود خود را با ابزار حجاب از چشمان مرد پوشیده نگاه دارد، چنانکه گویی از وجود زن، چیزی بر نخیزد بجز شر و فساد و بی بند و باری.

ولی فقیه، آخوند خامنه ای هرگاه فرصتی دست دهد وظایف زنان را بر شمارد که همانا فرزندآوری ، خانه داری و شوهر نوازی ست، از جمله تن دادن به نظام چند همسری، نه همسری چند زن و چند مرد بلکه همسری یک مرد و چند زن تا چهار زن عقدی و تعداد بیشماری بطور موقتی، از یک ساعت و یکروز گرفته تا ده ها روز و ده ها ماه و ده ها سال، بسته باستطاعت و توانایی مرد. همسران پیامبر اسلام از 40 تا چند صد هم تخمین زده شده است. روایت میشود همین بس که چشم پیامبر بزیبا رویی میافتاد، آن زن بیدرنگ به ملکیت پیامبر در میامد. پیامبر اسلام وقتی شیفته عایشه گردید که سن او بزحمت به شش سال میرسید زمانی که عایشه کودکی بیش نبود و هنوز سرگرم بازی با عروسکهای خود بود. بی دلیل نیست که تعداد کودک همسری در دوران حکومت آخوندی بشدت افزایش یافته است.

در این دوران، در سراسر جهان، کمتر جامعه ای را میتوان یافت که آمیزش جنسیت ها را جرم و مستوجب تنبیه و مجازات بشمار آورد، برغم عدم تساوی و نا برابری جنسیتها در عرصه های دیگر اجتماعی.

حال این سوال باید مطرح شود که آیا میتوان گفت موتور سواران نا خود آگاه به کنشی دست زده اند که در ستیز با دین جلوه یافته است؟ احتمال آن بسیار نا چیز است. بخت و شانس نیز نمیتواند موتور سواران مرد و زن را گرد هم آورده باشد. همچنین، کنش موتور سوارن را نباید لزوما، کنشی دانست که ناگهانی و بطور اتفاقی بوقوع پیوسته است. در حالیکه موتور سواران زن و مرد، کنشی منظم و سازمان یافته و هدفمند را بمعرض نمایش گذاردند. هدف مشترک نمیتوانست چیزی باشد مگر بچالش کشیدن ساختار دین و قدرت و بر شکستن یک هنجار دینی: برشکستن مرزهای جداسازی جنسیتها، با به نمایش در آوردن وحدت و پیوند جنسیتها سوار بر زین موتور، بجای دوری و دشمنی، آمیزش با یک دیگر و دوستی و برابری. یعنی که وحدت و یکتایی و یگانگی جنسیت ها، همزمان، هم ساختار دین را بچالش میکشد و هم ساختار قدرت را.

جدایی جنسیتها از زمانی اجباری شد که دین و قدرت، با هم یکی و یگانه گردیدند. با صعود دین بر منبر قدرت، هنجارهایی که در گذشته بدلخواه برگزیده میشدند، از جمله  هنجارهایی مثل حجاب و جدایی جنسیتها، تبدیل گردیدند به قواعد و مقرراتی که نادیده گرفتن و رعایت نکردن آنها موجب تنبیه و مجازات فرد و یا افراد متخلف میگردید و هنوزهم. با بقدرت رسیدن دین بواسطه فقها و آخوندهای برخاسته از حوزه های علمیه، شان و منزلت زن نیز تنزل یافت. حق و حقوق زنان بواسطه جنسیت، محدود و روابط آزاد بین جنسیتها ممنوع گردید، بویژه در مجامع و مراسم عمومی، مثل، حضور در مراسم سکواری و عروسی. جدایی جنسیتها یکی از ملزومات بدست آوردن پروانه کسب و کارشد. عدم رعایت جدایی جنسیتها یا به جریمه نقدی میکشید و یا لغو پروانه کسب و کار.

حجاب خود نیز ابزاری گردید در خدمت جدا نگاه داشتن جنسیتها و سروری و سلطه مرد بر زن.  تبعیت زن از مرد در همه امور، اعم از خصوصی و اجتماعی، از حوزه باور به یک وظیفه و مسنولیت قانونی تبدیل گردید. جدایی جنسیتها نقش اصلی را در به بند کشیدن زنان بازی کرد. از آغاز، حکومت آخوندی خصم آشتی ناپذیر اختلاط جنسیت ها بود و با بکار گیری ابزار قهر و خشونت بسرکوب و محدود و مشروط ساختن روابط جنسیتها پرداختند و شناسایی حلال و حرام آنها .

برغم باجرا در آوردن جدایی جنسیت ها در مراسم گوناگون، بویژه برپا کردن مراسم طرب و شادی، دیوارهای بلند جدا سازی جنسیتها، پیوسته و بطور روز مره بچالش کشیده میشد، نه با ابزار ستیز و به چالش کشیدن دینی که مرد را برتری دهد نسبت بزن بلکه با کنار آمدن با ساختار قدرت، با پرداخت رشوه و رانت به ماموران انتظامی و یا کمیته چیان. برگزاری مراسمی مختلط از جنسیت ها، حقی بود در دست صاحب قدرت که میتوانستی آنرا خریداری نمایی.

در دوران شاهی، جدایی جنسیت ها و حجاب از هنجارهایی محسوب میشدند که اجباری در تبعیت از قواعد و مقررات آن بر اساس شریعت اسلامی وجود نداشت. اما، در دورانی که دین حاکم بلامنازع است، جدایی جنسیت ها و حجاب دیگرهنجارهایی صرفا دینی تلقی نشوند بلکه سیاسی هم میشوند و در خدمت سروری و برتری یک حنسیت، مرد بر جنسیت دیگر، زن بعمل در میاید.

در اینجا شاید لازم باشد که به فسادی اشاره کنیم که در نهادین نمودن قواعد و مقررات شریعت اسلامی نهفته است، قواعد و مقرراتی ناسازگار با غریزه زندگی در آزادی بعنوان انسانی مستقل و متعقل و خود مختار.

در همین هفته ای که گذشت، رهبر نظام، آخوند خامنه ای، پیامبرانه خطاب به پیروان خود گفت که فساد هفت سر دارد، اگر یکی را نابود کنی شش سر دیگر هنوز زنده و جاندارند، چنانکه گویی فساد، پدیده ایست غریبه و بیگانه در شریعت اسلام. نداند که شش سر دیگر فساد ه در نهاد قواعد و مقررات دینی نهفته است که ذاتا در تضاد و خصومت است با غرایز انسانی، گویی که انسان حیوانی بیش نیست، اسیر و بنده غرایز شهوانی، غرایزی که او را به گمراهی و آلودگی به گناه میکشاند.

این در حالی ست که آمیزش جنسیت ها کنشی ست بر خاسته از طبیعت بشری و هر آمیزشی لزوما آغشته به شهوت جنسی نیست. در شرایط موجود، کمتر جامعه ای را میتوان یافت که روابط و اختلاط جنسیتها را محدود و تحت نظارت خود گیرد، مگر در جوامع اسلامی، در کشور همسایه مان، کشور افغانستان، جامعه ایکه ساختار دین و قدرت در حکومت طالبان تبلور می یابد، زنان حتی از تحصیل و تعلیم و تربیت از مدرسه ابتدایی تا دانشگاهی محرومند. البته حکومت آخوندی هرگز موفق به محروم ساختن زنان از شرکت در عرصه های گوناگون جامعه از جمله تحصیل از مدرسه تا دانشگاه نگردید.

برشکستن مرزهای جدائی جنسیتها دیر زمانی ست که در حال فرو پاشی ست، امروز بشکل موتور سواران زن و مرد بمنصه ظهور میرسد و فردا و یا حتی ساعتی دیگر بشکل دیگری. بهمین دلیل بدحجابی، کشف حجاب و در امیختن و پیوند جنسیتها مختلط، به براندازی جدایی جنسیتها و حکومت آخوندی خواهد انجامید.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۲ اردیبهشت ۸, جمعه

زوال باورها

و کنش های دینی

 و واژگونی حکومت اسلامی!



نادیده انگاشتن نقش دین در بوجود آوردن شرایط موجود و ادامه آن، امریست عادی و الزاما توجه ای را بسوی خود جلب نکند.. چرا که حکومت آخوندی در نزد بسیاری، از جمله در نزد دولت های خارجی، حکومتی ست سیاسی مثل سایر حکومتها، بویژه حکومتهای غربی.

درست هم است، حکومت آخوندی از نهادهای یک حکومت سیاسی تشکیل یافته است، نهادهایی مدرن، همچون قانون اساسی، مجلس خبرگان، شورای نگهبان و مجلس  قانونگذاری، جدا و مستقل از دو قوه دیگر، قوه قضائیه و قوه مجریه. اما، این ظاهری فریینده بیش نیست. چون در اصل همه این نهادها بازتابنده اراده ولایت فقیه اند، اراده ای بازتابنده اراده الله، خالق یکتا و یگانه.

این بدان معناست که حکومت اسلامی برغم ظاهرش، یک حکومت دینی ست نه یک حکومت سیاسی. مخالفین و معترضین باید آگاه باشند که با حکومت خدا است که سر و کار دارند. شاید برای مبارزه با حکومت خدا ضروری باشد که کفر را هم در آغوش کشند و کافر شوند. چه شور  بختی ای!

البته، تفاوت حکومت دین با حکومت سیاسی در آن است که حکومت دین متعهد به هیچ قانونی نیست، مگر قانونی که ماخذ آن قرآن، احادیث و در کیش شیعی، روایات باشد. ماخذها و منابعی قابل تعبیر و تفسیر بوسیله افرادی که آموزش زبان و دانش خدایی را پیشه خود ساخته اند، پیشه ای که از طلبه گری اغاز میگردد و باجتهاد ختم ، مرتبه ای عالی در علم و دانش فقهی، در حوزه های علمیه و یا نهادهایی که میتوان وظیفه شان را تولید آخوند و یا قشر آخوند در جامعه دانست. قشری که هم اکنون بر تمامی سطوح اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، اطلاعاتی، جاسوسی و فرهنگی سلطه افکنده است.

البته، جای بسی سوال است که چگونه اخوندی که تا دیروز، سرش گرم کسب تحصیلات طلبه گری بود و گاهی نیز بمنبر میرفت، ناگهان به یک مامور سطح عالی اطلاعاتی تبدیل و مدیریت یک سازمان وسیع جاسوسی را بعهده میگیرد. هم اکنون آخوندها هستند، آخوندهایی با شش کلاس دانش، قشر حاکم بر جامعه. حصور آخوندها در مقام های برتر ساختار بورکراسی و سیاسی و حتی نظامی  را میتوان براحتی مشاهده نمود، شاهدی بر سلطه شریعت اسلامی بر تمامیت جامعه.

یک مقام حوزه ای اخیرا سخنانی را ایراد کرده است که خبر از هراس آخوند میدهد از جایگاهی که در جامعه باشغال خود در آورده است، هراسی برخاسته از از آگاهی به شور و هیجان رهایی بخش جنبش زن زندگی آزادی. وی خاطر نشان ساخت در براورد تعداد آخوندها در سراسر کشور ارقام مبالعه امیر چند میلیونی بکار گرفته شده که باین شایعه دام بزنند که شیخ ها همه جا را گرفته اند. که البته چیزی کمتر از حقیقت نیست. اما، همین مقام حوزه ای تعداد آخوندها در سراسر کشور را 200 هزار نفر تخمین میزند. در حالیکه ارقام غیر رسمی تعداد اخوندهای سراسر کشور را تا 500 هزار تخمین میزنند. نیرویی بسیار عظیم که با ابزار بودجه های هنگفت یا خریداری شده اند و یا به ابزار تحکیم سلطه دین بر جامعه در آمده اند.

 اگر چه که یک چنین نیروی وسیع نمیتواند دچار تضاد منافع و رقابت حرفه ای نگردد. اما، روی هم رفته اخوند، امروزقشری است ممتاز که برجامعه سلطه افکنده است. بی دلیل نیست که امروز بر خلاف دیروز شاهد بر ترور آخوند هستیم و نه ترور یک فرمانده نظامی، مثل دوران شاهی. ترور آخوند، آیت الله سلیمانی، بازتابنده آگاهی جمعی ست به آمیزش منحوس دین و قدرت با یکدیگر. آمیزشی که از آن چیزی بر نخیزد مگر نکبت و مصیبتی که هم اکنون جامعه با آن روی در روست.

البته، قشر آخوند امروز تنها عمامه دازان و عیا پوشان نیستند و از حوزه های علیه بر نخاسته اند. اکثرا آنها را باید یقه کوته ها و یا آخوند کت و شلواری خواند و یا بورکرتها و تکنوکرات های مدرن در یک جامعه سنتی دانست. یقه کوتاه های نظام افرادی، هستند معمولا پرورش یافته در دامن فقه و علم و دانش اسلامی، ریشه برگرفته از دوران بیابنگردی و بت پرستی در 1400 سال پیش از این- اکثرا، از فارغ التحصیلان دانشگاه امام صادق و یا دانشگاه هاروارد اسلامی.

البته که حضور آخوند در رده های فوقانی نظام، خود حکایت از سلطه دین میکند و ارزشها و هنجارهای دینی. که جامعه بر اساس قواعد و مقررات شریعت اسلامی مدیریت میشود، قوانینی در خصومت و ناسازگار با وجود زن و زیستن با طرب و شادی در آزادی.

با این وجود، هنوز بسیاری با دین اسلام رو دربایستی دارند. ناخودآگاه و یا به مصلحت، اندیشه ی بگور سپردن الله، هرگز از مغزشان خطور نمیکند. چرا که این اندیشه را یا اندیشه ای تند و تیز می پندارند، یا غیر ممکن، خطرناک و مخرب و ویران کننده. اینان نه از دین حمایت میکنند و نه از حکومت دینی، اما در اینکه دین مسئله ی مبرم امروز و همیشه جامعه ما و منشاء تمام عقب ماندگی های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بوده است، شک و تردید دارند و بر آن تصورند که میتوان روزی عروس زیبای آزادی را در آغوش کشید بدون آنکه الله را بگور لسپارند. اینان در بهترین وجهش البته که آرزومند جدایی دین از سیاست هستند، گویی که تجربه تاریخی غرب را میتوان بر اسلام و جامعه ایکه تحت سلطه دین بوده است، پیاده سازی نمود و اسلام را از قدرت و یا دین را از سیاست جدا ساخت. یعنی که دین در حوزه های علمیه و در مساجد و در خانه ها، موضوعی فردی و خصوصی، سیاست در بیرون و در نهادهای مجریه و مقننه و قضایی. دین روحانی و معنوی، سیاست، دنیایی و مادی. دین، پاک و منزه و مبری ازگناه، سیاست، آلوده و مزور و ریاکار.

جدایی دین از سیاست، در کیشی که خدا، خویشتن را فدای رستگاری بندگان خود میکند، بسی بسیار ساده تر واقعیت می یابد در مقایسه با  کیشی که در آن خدا چیزی نیست مگر بازتاب قدرت مطلق و اراده ای چون وچرا ناپذیر. آنجایی که دین، قدرت است و قدرت، دین، جدایی دین از سیاست اگر غیر ممکن نباشد، محتمل هم نخواهد بود.

برخی نیز بر آن باوراند که دین باید لباس مدنیت بتن کند و بامور معنوی و اخلاقی پیروان خویش بکوشد. اخیرا آخوند محمد خاتمی رئیس جمهور سابق و از پیشتازان اصلاح طلب، سر از یقه بیرون کشیده با قبا و عبای رنگین، خیلی شیک، بقول معروف، شسته و روفته از عرفانی سازی دین بعنوان راه برون رفت از شرایط کنونی سخن راند. گویی میخواهد بگوید و یا با خود نجوا کند آنچه را که هرگز جرات نکند که بزبان راند، بازگشت بدوران شاهنشاهی، دورانی که زنان در گزینش حجاب و در پوشش، بطور کلی، آزاد بودند. جامعه هم تحمل حجاب را داشت و هم تحمل مینی ژوپ. که برای بقا هم که شده حکومت دین، اگر کشف حجاب را تحمل نمیکند، بدحجابی را باید بپذیرد، همان پدیده ای که سردار رادن مامور براندازی آن شده بود در 15 سال پیش از این، کارش بحایی نرسید و میدان مبارزه با زنان را با رسوائی ترک کرد. سردار شکست خورده را بار دیگر بر مسند فرماندهی گمارده اند که با پدیده ای بمبارزه بر خیزد که بلحاظ کمی و کیفی بسیار متفاوت است با پدیده بدحجابی، جنبش کشف حجاب، جنبشی که لرزه بر بنیان حکومت دین و قدرت انداخته است، جنبشی رهایی بخش و شکننده هنجارهای اسارتبار دینی.

بعبارت دیگر، امروز، پس از 44 سال حکومت دین، آنچه باثبات رسیده است انست که کنش، رفتار، رسم و رسومی و یا هنجاری نیست که خالص دینی بوده و آلوده بمنافع قدرت نباشد. مثل، برگزاری مراسم عبادت روزانه و نمازگزاری در حداقل سه نوبت در روز، کنشی ست در اصل سیاسی، همچنانکه اداب غسل و وضو و طهارت، دیگر کنشهایی صرفا دینی نیستند در دورانی که دین بر مسند قدرت قرار گرفته است، بلکه سیاسی هم هستند. آخوند، تبلور وحدانیت دین وقدرت است.

آخوند پناهیان، از آخوندهایی ست بی نظیر در خطبه خوانی و موعظه. وی در یکی از ویدئوها ی خود بهمه شنوندگان و بینندگان یادآوری میکند که ابناع بشر به الله بدهکاری دارند، به خداوند که همه احکام لازم برای زندگی در این جهان و رستگاری در جهان دیگر را برای بشر آفریده است. بشر باید "سعی" کند آنچیزی بشود که الله خواسته است. در این راه است که گاهی حتی نظامهای اخلاقی با اصل و اصول دین اسلام، نیز، تضاد و تصادم پیدا میکنند. مثل قتل نفس که بلحاظ اخلاق مذموم و قابل مجازات بشمار آید. حال آنکه، دین آنرا زیبا میشمرد، توصیه نموده و پاداش ورد به بهشت را وعده دهد اگر در دفاع از دین و وحدانیت الله بوقوع پیوسته باشد.

این بدان معناست که برای براندازی حکومت دین، سامان و سازماندهی سیاسی تنها کافی نیست. سازمانها و جنبشهای سیاسی هرگز به براندازی نرسند، اگر برگزاری مراسم دینی از عبادات روزانه گرفته تا مراسم نذر و نیاز را با حمایت از ساختار قدرت شناسائی و یا یکسان با آن اعلام نکنند. بزبان دیگری، به براندازی حکومت آخوندی زمانی میتوان امیدوار بود که همگان از برگزاریهای مراسم گوناگون دینی، از عبادات روزانه گرفته تا برگزاریهای مراسم  ماهیانه و سالیانه خود داری کنند. زوال باورها و کنش های دینی، از مستلزمات واژگونی حکومت آخوندیست. روشی انقلابی بدون تخرییب و ویرانی.

بسیاراند تحلیلگرانی که با ایدئولويک خواندن حکومت آخوندی، از شناسائی آن بعنوان حکومت دین طفره میروند. چرا که دوست ندارند که خصم دین شناخته شوند. این در حالی ست که شرایط موجود حاکی بر آن است که نزدیک به نیم قرن تجربه حکومت دین، زمینه را برای رهایی از دین به مثابه مجموعه ای از قواعد و مقرارت پوچ و باز دارنده پیشرفت و پیشروی فراهم آورده است. آن دوران که حکومت دین در نزد  مردم از حرمتی برخوردار بود گذشته است. آن دوران که فعالیت های دینی با واکنش تعصب انگیز روبرو میگردید، بسر آمده است. دیگر نمیتوان، رهایی و آزادی از یوغ دین را یک رویای دل انگیز و دور از واقعیت خواند.

گذشته است آن دورانی که قادر نبودی که به هیچ عنوانی انگشت نقد و بررسی بسوی نشانه روی.

در حال حاضر چنین بنظر میرسد، همچنانکه اراده شاه معطوف بحرکت به سوی تمدن نوین، زمینه را برای ظهور حکومت دین اسلام برهبری قشر آخوند بوجود آورد. حکومت آخوندی هم با تحمیل شریعت اسلامی، نزدیک به نیم قرن بر تمامیت جامعه، زمینه را برای ظهور جنبشی بوجود آورده است مبتنی بر اراده معطوف به براندازی دینی که تاج قدرت بسر گذاشته است، مبتنی بر اراده ای که در جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی بازتاب مییابد، جنبشی برهبری زنان و جوانان و نو جوانان- از هر دو جنسیت، جنبشی در سوی روشنایی و آینده ای درخشان، رها یافته از قواعد و مقررات اسارتبار شریعت اسلامی.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ اردیبهشت ۴, دوشنبه

 

 

بد حجابی: اعتراض و مقاومت

در برابر نظام جباردین و دینداری!

 


 

مقدمه: آنچه در پی میاید، نوشتاری ست از دهه هشتاد در باره مبارزه با   پدیده بدحجابی که قرار بود با انتصاب سردار احمد رضا رادن بمقام رئیس پلیس پایتخت، براندازی شده و یکبار و برای همیشه ریشه این ناهنجاری از بیخ و بن کنده شود. حال، پس از 15 سال، بار دیگر سردار رادن را مامور مبارزه با پدیده ای میکنند که در ان شکست خورده است. مسلم است که اگر پیروز شده بود، مجبور نبود که بار دیگر آن ماموریت را بدوش بگیرد.

 جالب است که طرح و برنامه ریزی سردار رادن در باره ماموریتی که بوی سپرده شده است، تکرار همان خزعبلاتی است که در 15 سال پیش مطرح کرده بود.

اما، سردار رادن گویا فراموش کرده است که در آن زمان هم با اعتراض و مقاومت زنان رو برو بود، مبارزه ای که از آغازین روزهای صعود آخوند بر فراز منبر قدرت در 44 سال پیش بوقوع پیوست و هم اکنون به جنبشی تبدیل شده است رهایی بخش، رها از بند اسارت در دست اندیشه های خرافی برگرفته از ایده ها و تفکرات دوران بیابان گردی و بادیه نشینی، جنبش رهایی از باورها و اعتقاداتی در تضاد و خصومت با زن زندگی و آزادی و پیشرفت و ترقی در جهانی فرا سوی، جهان دینی، فراسوی قواعد و قوانین، شریعت اسلامی. سردار رادن، در 15 سال پیش از این، قصد آن داشت که اینده را با بازگشت بگذشته  و براندزی پدیده بد حجابی  شکل ببخشد حال آنکه امروز با پدیده کشف حجاب، پدیده ای بسیار متفاوت و نظام برافکن روی در روست. ولی، همچنانکه، جناب سردار در مرحله اول شکست خورد، اینبار نیز نه تنها  در پیاده سازی همان رسالت شکست خواهد خورد بلکه با دفن حجاب نظام نیز دفن خواهد گردید.

****

روزنامه اعتماد ملی گزارش میدهد که رئيس‌پليس پايتخت، ‌سردار احمدرضا رادان، در یک کنفرانس مطبوعاتی در خصوص پرسشي درباره نحوه اجراي چگونگي اجراي طرح مبارزه با بدحجابي از روز شنبه يكم ارديبهشت 86 گفت:

اتفاق خاصي نيفتاده! مي‌خواهيم يكي از ماموريت‌هاي ذاتي خود كه مدتي در اولويت بود و اينك باز هم در اولويت قرار گرفته است را انجام دهيم.

جناب سردار در واقع اعلام میدارد که برنامه مبارزه با بد حجابی در سرشت و نهاد حرفه پلیس نهفته است و از آن جدائی ناپذیر است. گوئی که در صدر مفاد آئین نامه شغلی قرار گرفته است. بزبان دیگری،  الویت این امر، داده شده است و در آن چند و چونی نیست.

اما گویا سردار پلیس بمنظورشناخت و مبارزه با پدیده بد حجابی که آنرا سبب تزلزل نظام اخلاقی معرفی میکند، دست به تحقیقات وسیع و دامنه داری زده است تا طرح براندازی آنرا بر اساس علم آغاز کرده باشد. بنا بر گزارش روزنامه اعتماد ملی، جناب سردار خاطر نشان میسازد که:

به شواهد و دلا‌يل محكم و متقني دست يافته‌ايم كه نشان مي‌داد بدحجابي موجب كاهش امنيت اخلا‌قي جامعه و ايجاد خلل و كاستي در آن مي‌شود، بنابراين از آنجا كه امنيت و به‌ويژه امنيت اخلا‌قي براي مردم از اهميت فوق‌العاده‌و تقريبا بي‌بديلي برخوردار است، منطق، عقل و تكليف، حكم مي‌كند كه مبارزه با بدحجابي را در شمار يكي از اولويت‌هاي اصلي نيروي انتظامي قرار دهيم.

کمی بعد در همین نشست مطبوعاتی، جناب سردار با تاکید فراوان خاطر نشان میکند که او از روشها و پژوهشهای علمی برای یافته های خود مبنی بر رابطه بدحجابی و کاهش امنیت اخلاقی جامعه، سود جسته است. او میگوید:

در نيروي انتظامي گروه‌هاي علمي مختلفي فعال هستند كه همراه با گروه‌هاي مختلف علمي دانشگاه‌ها، به صورت مستمر مبادرت به انجام پژوهش‌هاي علمي و نظرسنجي‌هاي منظم مي‌كنند. داده‌ها و اطلا‌عاتي كه من در مصاحبه‌ها اعلا‌م مي‌كنم بخشي از يافته‌هاي اين پژوهش‌هاست.

علیرغم آنچه سردار در توجیه ماموریت خود  بزبان میراند، بدیهی ست که ماموریت جناب سردار ذاتا الهی و اسلامی است. چرا که حجاب یک امر و فرمان خدایی ست. نه ریشه در قانون بشر دارد و نه ناشی است از فتاوی حضرت امام خمینی و یا حضرت ولایت فقیه، آقای خامنه ای.  حجاب وحی الهی ست. سود و زیان، معاصی، صواب و ضرورت آنرا برای بشر در کتاب قرآن بوسیله پیامبر آشکار ساخته است. اگرصدر نشینان حرفه دینداری، یعنی فقها و مجتهدین بوجوب حجاب قتوا داده اند بدانجهت است که آنها آگاهند از اراده و امیال الهی. بنابراین، آنکه مرتکب بدححابی شود از فرمان الهی است که سرپیچی کند و خود را آلوده بگناه، ومعاصی، گناهی که جزا دارد و عقوبت در سرای دیگر.

 اما بدرستی روشن نیست که چرا سردار متوسل میشود به دانش و علم بشری در توجیه این برنامه الهی و این ماموریت آسمانی، یعنی مبارزه با بد حجابی. بعبارت دیگر، معلوم نیست که برای  دفاع و استحکام حجاب و حجابداری  و نابودسازی پدیده بدحجابی، جناب سردار چه نیازی دارد به شواهد و دلایل علمی و سعی بر آن دارد که ماموریت خود را ماموریتی ذاتا بشری و اجتماعی جلوه دهد.  وی در توجیه ماموریت ذاتی خود ادامه میدهد (همان گزارش) که:

معتقدم كنكاش در نظرات مردم، ديدگاه جامعه‌شناسان، روانشناسان و همچنين نظرات علما نشان مي‌دهد كه بدحجابي زمينه نقض برخي هنجارهاي اخلا‌قي را فراهم مي‌كند. از سوي ديگر شواهدي نيز در دست است كه نشان مي‌دهد بدحجابي، خانواده‌ها را نگران و زمينه تعدي و بستر گرايش به برخي آسيب‌ها را فراهم كرده است. شهروندان از نيروي انتظامي مي‌خواهند كه با اراذل و اوباش مقابله كند، مانع ايجاد مزاحمت عده‌اي بيمار و منحرف به نواميس مردم شود، با اعتياد مبارزه و معتادان و زنان خياباني را جمع‌آوري و با بدحجابي مقابله كند

همچنانکه ملاحظه میشود جناب سردار بمنظور مبرهن ساختن ارتباط علت و معلول پدیده بدحجابی و نقض هنجارهای  اخلاقی، ازمنابعی همچون نظر سنجی مردم،  جامعه شناسان، روانشناسان و علما نام میبرد. همه البته بمنظور خاطر جمعی و علمی ساختن یک ماموریت الهی. حرف اساسی سردار آنست که ابتکارها، تاکتیک ها و استراتژی طرح مبارزه با پدیده بد حجابی بطریق علمی طرح ریزی شده است و آنها را بروش علمی بعمل در خواهد آورد. این تکیه بر علم برای پیاده نمودن اوامر الهی، بشارت ظهور قشری جدید از رهبران در حکومت دینداران حرفه ای را میدهد که خود از راه دین به اریکه قدرت دست یافته اند. اینان دیندارنی هستند که بر آنند که علم بشری را میتوان در راه تحکیم سلطه دین بکار گرفت. از مشروعیت روشهای علمی سود میبرند که اجرای اوامر الهی را مشروعیت بخشند و مورد پذیرش و مقبولیت عام قرار دهند. اینان بتقلید و تبعیت از فقها و مجتهدین، وظایف و ماموریتهای خود را اساسا  تحکیم و تداوم سلطه دین و دینداری، میدانند.  رجوع بعلم و تحقیق و تفحص بمنظور مبارزه با بد حجابی بازتاب کردار و گفتاری ست آغشته به تحجر و قهر و خشونت و در ماهیت ارتجاعی.

جناب سردار همچون جناب رئیس جمهور که  علم هسته ای را بمثابه ابزاری برا تحمیل  سکوت بر جامعه بکار میگیرد که بدین  طریق وحدتی مصنوعی را بوجود آورد، او نیز از علم و همچنین عقل و منطق سود جوید که  از چند وچون و کنجکاوی بکاهد، حجاب و حجابداری را مطلق وبی چون و چرا سازد و زمینه جرم شناختن نفی و مقاومت در برای اجرای طرح برنامه بد حجابی را فراهم آورد. آیا قابل تصور است که تدبیر و درایت سردارنیروی انتظامی جامعه ایکه مرزهای علم و فن آوری انرژی هسته ای را در مدت کوتاهی در نوردیده است، ریشه در موهومات و خرافات و تحجر داشته باشد؟ هرگز.

اما از آنجائیکه جناب سردار در ازای آنکه از کتاب قرآن، که کلام و حرف نهایی است در هستی و زندگی بشری ازجمله حجاب و حجابداری، آیه ای آورد و کند تکیه برآنچه اراده کرده است ذات الهی، مدعی میشود  که بررسی های اطلاعات جمع آوری شده بروشهای علمی و امداد متخصصین اجتماعی و روانشناسی باین نتیجه رسیده اند که بد حجابی بستر نقض بسیاری از  هنجارهای اخلاقی است.

بعبارت دیگر، جناب سردار تحقیق و تفحص نکند که به یقین در یابد که کیست و کیانند، دارای چه مشخصاتی هستند آنان که دست بارتکاب جرم و جنایت میزنند. که  کدام یک از افراد و گروهای سنی و جنسی، از کدام طبقه اجتماعی، مرتکب خلافکاری و بذهکاری شوند و امنیت جامعه را بخطر اندازند تا طرح  پیش گیری ریزد و از نرخ آن بکاهد. چرا که جناب سردار  نگران اخلاق است و نگران امنیت اخلاقی.  که خود از راه دینداری جایگاه قدرت را اشغال کرده است. بهمین دلیل احساس میکند که دارای تعهدی ست به دین ومامورشده است بعمل درآورد اراده ذات الهی. ار اینرو سخت تلاش میکند که نشان دهد  که اختلافی بین تحقیقات علمی و احکام دینی وجود ندارد. اما چون نگرش این دیندار متجدد حرفه ای، نگرشی است رمانتیک به رابطه امیال الهی و واقعیات اجتماعی، فراموش میکند که وظیفه اصلی او خدمت بمردم و نگهبانی از جان و مال آنها است، نه مبارزه با پدیده اخلاق شکنی همچون بدحجابی. چراکه بعید بنظر میرسد که علوم انسانی امروز بتوانند ثابت کنند که رابطه ایست بین بد حجابی و قانون شکنی و ارتکاب جرم.

حال آنکه واقعیت آنستکه زمانیکه دین و قدرت در هم آمیزد، رئیس پلیس پایتخت میشود پاسدار اخلاق وامنیت اخلاقی، نه حافظ قانون و حراست از حد و حدود قانونی. میشود حامی و مدافع دین و دینداری، نه نگهبان جان و مال و نظم و آسایش اجتماعی.  تعقیب  و دستگیر کند آنکه  سرپیچد از بایدها و نباید ها و یا فتواها و احکام دین فقاهتی.

آنچه مشکل ساز است اینستکه از کجا بدانیم نقض آن هنجارهای اخلاقی را عوامل دیگری سبب نشوند؟ مثل فریب و ریا کاری؟ شاید بی پولی و بیکاری، فقر و محنت،  تحقیر و خواری؟ آیا امکان دارد که گروهی دیگر از دانشمندان در تحقیقات شان به نتیجه ای عکس برسند و بر اساس مدارک و اسناد علمی ثابت کنند که هیچگونه رابطه ای وجود ندارد بین نقض هنجارهای اخلاقی و بد حجابی؟ آیا در چنین صورتی جناب سردار، همچون رئیس جمهوری که در آتش شدید عشق بعلم میسوزد، برنامه تعقیب و دستگیری زنان را متوقف میسازد؟  آیا طرح علمی مبارزه با بد حجابی را معوق میگذارد؟  آیا مردم حق دارند که بدانند کدامند آن هنجارهای اخلاقی که شکسته گردند و فرو ریزند بدلیل بد حجابی؟

وانگهی اگر جناب سردار خیلی نگران امنیت اخلاقی ست، آیا بهتر نبود یک تعریفی از نظام اخلاقی بدست میداد تا مردم آگاه گردند، دانا و بینا شوند که چرا  بد حجابی جرم است و سبب چه تباهی ها و فساد ها میشود، تا در نهاد خود بسپارند و به نسلهای بعدی نیز بیآموزند که هم در این دنیا مجرم شناخته شوی و مجازات و تنبه وهم در آن سرای دیگر در آتش جهنم سوزی و خاکستر شوی، اگر مبادرت کنی به بد حجابی تا بدینوسیله خود آئین گردند و سردار را بی نیاز سازند از بکار گیری قهر و خشونت برای جلوگیری بدحجابی؟  

جناب سردار آنقدردر رمانتیسم الهی غرق گردیده است که هرگز در نظر نگرفته است که سی سال است که حکومت اسلامی در حال مبارزه با بد حجابی و دیگر پدیده هائی که در منظر دین ضد اخلاق  بوده است. اما زنان هرگز میدان مبارزه را ترک نکردند. خود را پوشاندند اما بر تحمیل حجاب اسلامی پیوسته شوریده اند.

 البته جناب سردار کمی بعد خاطرنشان میسازد که تنها کنکاش در باره  بد حجابی نیست که مبارزه با آنرا ضروری ساخته است بلکه به طریق اولی این نگرانی خانواده ها  از بروز و شیوع این اپیدمی اجتماعی، یعنی که مرض بد حجابی است که سردار پلیس را بمبارزه با آن وادار ساخته است. آنچه سردار رادان فراموش کرده است، این است که در جامعه اسلامی،  قدرتمدار عامل و مسئول، باید که نگران خشم و غضب ذات الهی باشد. شک در این نیست که سردار شب و روز در اضطراب و نگرانی تحصیل رضای الله بسر میبرد. اگر از برای تحصیل خشنودی الله نیست که سردار با این پدیده اخلاق برانداز بمبارزه پرداخته است، رضای کیست که او در پیش روی دارد؟

در درجه اول آیا میتواند چیزی باشد جز خشنودی ذات الهی؟ اما به دلایلی سردار این واقعیت را  پنهان میسازد. و به پژوهشهای علمی متوسل میشود  که ثابت کنند  بد حجابی یکی و یکسان است با جرم و انحراف و بیماری اجتماعی که عاملین آن ارازل و اوباش اند.  ولی امتناع دارد از شناسایی علت و یا عواملی که سبب بروز بد حجابی شوند. آیا در بینش دینداران حرفه ای  چیزی میتواند باشد علت این پدیده رسوا و عفت سوزان بد حجابی بجز شیطان رجیم که به چالش طلبد امر و اراده الهی؟ مگر این شیطان نیست که در رقابت با ذات تعالی در وجود بشر راه یابد، وسوسه کند و بفریبد و سبب گمراهی شود؟ تمام دینداران حرفه ای در این باور نیز اشتراک دارند که سرپیچی از امر و اراده الله، همچون بد حجابی، یک امر شیطانی ست که نیازمند صغری و کبری های علمی نیست. بنابراین جناب سردار پلیس بهتر نبود نیروهای انتظامی را در خدمت مبارزه با شیطان در آورد؟ شاید جناب سردار در پی رسیدن به غایت دیگری ست و حجاب بهانه ای بیش نیست.

آنچه مسئله انگیز است آنست که سردار در قلمرویی قدم میگذراد که در سیر و سیاحت درآن بسیار ناشی ست. قلمرو اخلاق و امنیت اخلاقی، قلمروئی ذاتا مناقشه ای با احکامی متغیر و نسبی، و ماهیتا درونی  نه قابل اندازه گیری با روشهای کمی، آمار و ارقام تحقیقی و تجربی.  اما بنظر میرسد که سردار، نظام اخلاقی را یکی میداند با نظام قانونی. شاید این یکی از ویژگیهای نظام اسلامی ست؟ حتی اخلاق شکنی جرمی ست وخیم تر از قانون شکنی. حال آنکه بسیار اتفاق افتد که اخلاق شکن،  نکند قانون شکنی . بعنوان مثال ممکن است فردی دروغ گوید و وقعی به هنجار اخلاقی ننهد بی آنکه قانون را بشکند. ربا خورد بی آنکه قانون شکند. در این موارد پاسخ جناب سردار پلیس چیست؟ کسی، چیزی هرگز نپرسد و نداند. مگر نه اینکه دروغ گوئی و ربا خوری امری ضد اخلاقی است. همه اخلاق دانان بر این که دروغ و ربا خواری مادر همه  اخلاق شکنی ها ست با یکدیگر در توافق اند. آیا این بدان معناست که صدمه و خساراتی که  بد حجابی " به بدنه و ساختار اخلاق میزند بسیار سهمناک تر و خطرناک تر است از دروغگویی و یا غیبت و یا رباخواری، یا تقلب و حیله در داد و ستد و یا در سیاست و قدرتمداری و یا استثمار و بهره بری و بهره کشی ؟

به هیچ وجه روشن نیست که چگونه و بچه دلیل سردار رادن این موارد بد اخلاقی را نادیده میگیرد و تنها مورد بد حجابی را مد نظر دارد و تنها با این پدیده بمبارزه میپردازد. جناب سردار از کدام نظام اخلاقی سخن میراند و نگران کدام امنیت اخلاقی است؟ اخلاق اسلامی؟  شخص حیران میماند که اگر سردار رادن ماموریت ذاتی خود را تضمین امنیت اخلاقی میداند چرا دروغ گویان و ربا خوران و بسیاری دیگری را که به اخلاق شکنی عادت دارند  مورد تعقیب و دستگیری قرار نمیدهد؟

دیگر مسئله آنست که وقتی رئیس پلیس ماموریت خود را حراست از اخلاق و امنیت اخلاقی دانسته و مبادرت به پیاده سازی آن در سطح جامعه کند، ضرورتا، گریزی ندارد،  مگر آنکه اصل اساسی اخلاق را زیرپا گذارد و مرتکب بی عدالتی شود. چرا که اخلاق امری ست خصوصی  و درونی، منشعب از عقل و خرد انسانی که به بدی و خوبی، شر و نیکی بمثابه عناصری تابع زمان و مکان مینگرد. از برای عقل  نه مطلقی هست و نه غایتی. چرا که انسان پیوسته حقیقت و غایت را در نوردد، غایتی نو و حقیقتی نوین را بجوید. پس اگر اخلاق نهانی ست و اختیاری و وابسته به تمایلات درونی وشخصی، نمیتوان آنرا قانونمند ساخت و بطور یکسان و برابر، بدون قائل شدن امتیازی برای احدی، بمرحله اجرا در آورد. اینست که بشر در سیر تکامل خردش بمنظور امتناع از بی عدالتی در جامعه انسانی، اخلاق را در حریم خصوصی رها ساخت و بقانون برای رتق وفتق امور اجتماعی  روی آورد. چرا که تنها قانون است که تمام افراد جامعه را یکسان و برابر می انگارد، بویژه آن قانونی که تبلور اراده آزاد مردم باشد. تنها تحت چنین نظام قانونی ست که میتوان انتظار عدالت داشت. چرا که همه افراد را در برابر خود مساوی و برابر میبیند. در منظر قانون تفاوتی نیست بین زن و مرد بلحاظ حقوق اساسی، بین غنی و فقیر، بین دیندار و بیدین. اما عدالت اسلامی حجاب را برای یک گروه از انسانها واجب و مطلق ساخته است و گروهی دیگر را از آن معاف نموده است. بچه دلیل مردان را از پنهان ساختن خود در حجاب معاف داشته است معلوم نیست. در این معنا حجاب نمیتواند چیزی باشد جز بی عدالتی و تبلور سلطه مردان بر زنان. چرا که در اینجا زن وظیفه دار پنهان ساختن خود از چشم مردان میشود. ولی مردان خود را نیازمند پنهان داشتن از چشم زنان نمی بیند. 

واقعیت آنستکه، پس از گذشت سی سال، حکومت اسلامی نتوانسته است که حجاب را قانونمند سازد. نه تعریفی از حجاب ارائه داده است و نه بد حجابی. یکی چادر بسر کشد و دیگری مقنعه، یکی روسری دارد و مانتو، یکی گشاد پوشد و دیگری تنگ، یکی بلند و دیگری کوتاه. قانونمند ساختن حجاب نیازمند یونیفرم ساختن آنست. همه یک جور و یک رنگ. درست مثل یونیفرم زندانیان. در واقع همین یکسان و یک رنگ سازی جامعه است که حکومت اسلامی پس از سی سال نتوانسته است بمرحله اجرا در آورد. چرا که برای این منظور تولید و توزیع البسه زنان را خود باید بعهده گیرد و تمام کارخانه های پوشاک را تحت کنترل خود در آورد تا همه زنان یک رنگ و یک اندازه بپوشند. تنها در آنزمان است که نافرمانی میتواند جرم شناخته شود.  وقتی فرمان صادر میشود که روسری زنان نباید قیطانی باشد، زنان را دچار حیرانی کند. و چون کوتاهی و بلندی و تنگی و گشادی پوشاک زنان هنوز دارای تعریف مشخص قانونی نیست، تنها میتواند تعریفی باشد دلبخواهی، بسته به رای آنکه در دست دارد ابزار قهر و خشونت و ستمکاری. در چنین صورتی حجاب نمیتواند یک امر اخلاقی باشد بلکه امری ست تحمیلی. اگر پذیرفتی، نیکو. اما اگر تمرد کنی تنبیه است و مجازات. البته سردار بدحجاب را  مورد رحم و ترحم اسلام رحیم و رحمان قرار داده و اظهار میدارد که  در مراحل اول با ارشاد آغاز میکند  بعد البته اگر موثر نیفتاد  به قضا و دادگاه  رسد و سپس تنبیه و مجازات است، از زندان و  توقیف برای مدت دو ماه گرفته تا پیج سال تبعید دور از سرزمین خانوادگی.

 و نیز اگر اصل اخلاق مبتنی است بر پرهیز از شر و بد و اقدام به خوب و نیک، روشن نیست که چگونه ممکن است بد حجابی ارتکاب به شر باشد و نقض هنجارهای اخلاقی؟  چه اگر حجابدار نباشی، نتوانی زیر آن چیزی را پنهان کنی، همان هستی که مینمایی، اگر زیبائی اگر زشت، مینمایی آنچه هستی. از دو رویی به پرهیزی و ظاهر و باطن خود یکی سازی. از این آید کدام شر و بدی؟ آقای سردار وقتی مبارزه با بد حجابی را امری عقلانی میداند، فراموش میکند که همان عقل، پنهان ساختن را نیز بد و شر، میشمارد. این بدی ها و زشتی ها ست که تمایل به پنهان شدن دارند. پنهان کردن، بد است بآن دلیل که سبب نفی و جود چیزی و یا  فریبکاری گردد. حجاب نیز در اصل چیزی جز پنهان ساختن نیست. اگر از بی حجابی شر بر خیزد مسلم است که  پنهان سازد آنرا حجابداری. پنهان داشتن، بد است، چون بیماری و انحراف و تباهی  را علاج نیست، چون بد و شر هنوز دارای وجودند، و ناپدید نگردند با حجابداری که بنوعی ارتکاب بدر وغ است و فریبکاری. پس چیست آنچه که باید در زیر پوشش حجاب قرار گیرد؟ آیا میتواند چیزی بجز زن و وجود زن باشد؟ آیا وجود زن چیزی ست زشت و شرم آور که ضرورتا باید پنهان شود؟ و اگر از پنهانی به بیرون خزد،  و چهره خود نمایان سازد، لرزه بر پیکر دینداران افکند و آنها را گمراه و رهسپار آتش جهنم سازد؟ شراره های شهوت و لهو و لعب بر جهد و بآتش کشد بنیان دین و دینداری؟

آیا باین دلیل است که باید نیروهای انتظامی تجهیز و بسیج شوند که وجود و هویت زن با قهر و خشونت، نفی و زیر حجاب پنهان شود؟ آنچه سردار پلیس تهران بد حجابی مینامد، بیانگر مقاومت و مبارزه زنان است علیه آن بینشی و نگرشی که وجود و هویت زن را بر نتابد. نظامی که بر اساس تحقیر و خواری زنان بر پا گردیده است. چگونه ممکن است حق گزینش از زن بستانی، حجاب را بر او تحمیل نمایی  و بدین وسیله عقل و خردش نفی کنی، اما، او را خوار و تحقیر نکنی؟ خود مختاری دلیل عزت نفس انسانی ست. محرومیت از آن انسان را تبدیل کند بیک موجود حیوانی. تحمیل حجاب نفی وجود زن است بمثابه یک موجود خود مختار، توانا بخود آئینی و گزینش های عقلانی. جناب سردار بخوبی آگاه است، اکثر زنان دانشمند، نویسنده، روشنفکر، عالم و محقق همه از بی حجابان بوده اند. و اکثر زنان جهان با پدیده حجاب بیگانه اند. اما نه موجب آفات اجتماعی گردیده اند و نه مرتکب عفت سوزانی.

 جناب سردار در پایان سخنانش یاد آور میشود که حجاب یک آسیب چند وجهی ست که باید آنرا نابود ساخت. آری سردار پلیس تهران از چند وجهی بودن حجاب آگاه است ولی از وجه سیاسی و ایدئوژیک آن سخنی بمیان نمیآورد. چرا که هنوز حاضر نیست که اعتراف کند که نظام حکومت اسلامی بر بنیان حجاب برپا گردیده است.  حجاب پرچم افراشته اسلام فقاهتی ست و یا حکومت دینداران حرفه ای. حجاب نشان تمدن و فرهنگ اسلامی است. وسیله ایست برای حفظ و تداوم ارزش و هنجارها و سنت هایی کهنه و پوسیده  بر اساس نفی زن بعنوان یک موجود انسانی. بد حجابی اعتراض و مقاومت است در برابر نظام جبار دین و دینداری و مردسالاری.

چرا که اگر حجاب بر گیری فرو ریزد نظم دینداری. چگونه میتوانی زندگی کنی در یک جامعه اسلامی اگر بر افتد حجاب و حجابداری؟ حجاب نشان سلطه دین است و دینداری،  نشان وحشت و هراس است از آزادی. تقلیل انسان خود مختار است بیک حیوان، سزاوار اسارت و بندگی. اگر پنهان نشوند زنان در زیر حجاب  شیوع و انتشار یابد فساد و تباهی، گسیخته شود شالوده زندگی خانوادگی. نه اخلاق میماند و نه امنیت اخلاقی. تنها در جامعه اسلامی است که بد حجابی بوجود آورد چنین ضایعات هولناک اجتماعی. اینست که نیروهای انتظامی باید که بسیج و تجهیز شوند تا از بیخ و بن برکنند این آفت و آسیب اجتماعی.

بنابراین حجاب نه تنها بمثابه ابزار کنترل اجتماعی و تامین و تحکیم قدرت دینداران حرفه ای بکار رود، بلکه آشکار کننده  بینش و نگرش دینداران حرفه ای،  بزن است. دینداری همچون سردار پلیس تهران نمیتواند زن را ذاتا چیزی جز موجودی سرکش و نا فرمان انگارد که در وجود ش فریب نهفته است و گمراهی.  که باید تحت کنترل قرار گیرد و مراقبت شدید بر اساس علم و تحقیقات علمی. چنین اندیشد که هر بخش از وجود زن آشکار گردد، مست و مدهوش کند  یکسره مردان را. نفاق افکند بین آنها،  سبب گردد رقابت و حسادت را، شمشیر کشند مردان علیه یکدیگر، بهم ریزد نظم اجتماعی را. وای بآن روز که زن موی خود افشان کند، چهره زیبای خود نمایان و پیکر خود از یو غ حجاب رها سازد. آنزمان است که شیطان بزرگ با اسلحه هسته ای سرزمین دینداران را مورد حمله قرار دهد با شیوع بد حجابی. چرا که چهره و پیکر زن، بنا بر منطق جناب سردار پلیس، رها از بند حجاب، فساد ساز است و  ببار آورد تباهی. در خمیره او نهاده است ایزد تعالی، سرکشی و لجام گسیختگی. حجاب را نیز آفرید که افسار زند، رام و مطیع سازد این موجود یاغی.  براساس این نگرش آیا بد حجابی میتواند چیزی باشد جز  سرپیچی زن از امر الهی؟ آیا میتوان تصور نمود زن را چیزی جز یک موجود شیطانی؟ اگر خدا به سرشت و خمیره زن که همانا تمایل است به تمرّد، مقاومت و سرپیچی ، دانا و آگاه نبود هرگز دست بآفرین ش حجاب نمیزد.  جناب سردار گویا فراموش کرده است که خالق حجاب خداوند تعالی است و خالق بد حجابی شیطان. اگرچه او در تجزیه و تحلیل نهایی به براندازی شیطان  برخاسته است، اما نمیتوان بموفقیتش چندان امیدوار بود. سی سال است که چهره و پیکر زن لرزه بر ساختار نظام الهی، نظام دینداران حرفه انداخته است. این لرزش اندک، اندک به زلزله ای عظیم تبدیل گردد و بارگاه دین و دینداری را در هم شکند.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com