مرگ بر آمریکا:
رمز مقاومت مردم
یا رمز بقای حکومت ارتجاع؟
چه خوب گفت خطبه خوان نمازهای
جماعت جمعه، آیت الله، احمد خاتمی، یکی از کادرهای رهبری و تفسیر کننده اراده،
رای، و نیت ولایت فقیه، که "مرگ بر آمریکا رمز مقاومت ملت ایران است." ظاهرا شعاری ست ساده و روشن، بی نیاز از توضیح و
تحلیل. اما، اگر نیک بنگری، رابطه شعار «مرگ بر آمریکا» با «رمزمقاومت...» رابطه
ای ست سوال برانگیز. مثلا، مقاومت در برابر چه؟ در برابر غرب و آمریکا؟ در برابری
تحریمات اقتصادی؟ مقاومت در برابرمحروم گشتن در فروش تنها کالای با ارزش کشور و
کسب درآمدی که حیاتی ست برای ملت؟ ناتوان گشتن در دست قویتر از انتقال پول با
ابزار بانکی؟ مقاومت در برابر کاهش 70 درصدی بهای کار روزانه ملت که در ریال تبلور
می یابد، گامی بزرگ به عقب که در رشد منفی
پنج درصدی بازتاب می یابد، آنهم برای کشوری با ثروتی هنگفت؟ مقاومت در برابر قوس صعودی هزینه زندگی، بیکاری و فقر روز
افزون؟ مقاومت در برابر کشتار مردم سوریه بدست بشار اسد، جوجه دیکتاتور تاری؟
"رمز مقاومت " را باید "رمز بقا " خواند، بقای حکومت آیت الله
ها و حجت الاسلامها. وگرنه مقاومت در برابر چه؟ چه چیزی تاکنون عاید ملت ایران شده
است؟ شرم ضعف و ناتوانی وندانم کاری؟ آیا
پسروی هم مقاومت است؟ دست آوردهای این مقاومت چیست؟ آیا میتواند چیز دیگری بجز
استبداد مضاعف دین و قدرت برهبری دستگاه ولایت، باشد؟
آری، خاتمی خطبه خوان، درست میگوید مگر میتوان
شعار «مرگ بر آمریکا» را باین سادگی بدست تعطیلی سپرد؟ از سر برکت این شعار بوده
است که طلبه های حوزه های علمیه یکشبه از گدایی به شاهی رسیدند و اهرامهای قدرت را
یکی پس از دیگری بدست آوردند و با شمشیر شریعت به قلع و قم مخالفین پرداختند.
آنگاه چه سرها که بر زمین نیفکنند و چه خونها که نریختند. همین شعار بوده و هست که
آیت الله ها و حجت اسلام ها را بر فراز منبر بوجد میآورد و خطبه خوانی ها را هر چه
بیشتر آتشین میسازد. هنوز سر از رکوع و
سجود بر نداشته و اعتراف به تحقیر و خواری خویش را به پایان نرسانده که عبادتگران
مبادرت به دادن شعار «مرگ بر آمریکا» میکنند، هم آهنگ و هم نوا در هارمونی تمام با
یکدیگر که همراهی میشود با پرتاب مشتهای گره کرده در هوا.
دقیقا، کسی نمیداند که این عبادتگران چگونه به
پای منبر خطبه خوانان حاکم کشانده میشوند. شکی نیست که رژیم در انتقال هواداران
حرفه ای از شهری به شهر دیگر مهارت و تجربه خاصی دارد. بعضا، آنها را "عبادتگران حرفه ای "
میخوانند. با این وجود جمعیتی انبوه در مراسم نمازگزاری شرکت میکنند که بگونه ای
در رسانه نشان داده میشوند گویی که این تمامی مردم ایران است که که مشت در هوا
میکوبند و مرگ بر آمریکا را فریاد میزنند. آیت الله ها و حجت الاسلام ها با سیاسی
نمودن عبادت و نمازگزاری و دینی ساختن مرگ بر امریکا در روزهای جمعه توانسته اند
نزدیک به 35 سال بر سر زمین ایران حکومت کنند. مرگ بر آمریکا مشت آهنینی بوده است
و هنوز هم، سکوت برانگیز و خاموشی زا. هیچ جنبده ای هرگز نمیتواند به این شعار نه
بگوید. حتی وقتی حذف آن به امام امامها، امام خمینی نسبت داده میشود، چه غوغا ها
که بر پا نشود. که ای ملت چه نشسته اید که خیانتکاران کشور و اسلام را به بیگانگان
تسلیم کردند، بپا خیزید و کفن بر تن کنید.
از برکت شعار مرگ بر آمریکا بود که رژیم دین، رژیمی از بیخ و بن واپسگرا و
ارتجاعی و جزم اندیش را "انقلابی " جلوه میداد و امام خمینی را در ردیف
رهبران انقلابی، همچون لنین، مینهاد. حال آنکه در واقع مرگ بر آمریکا، پوششی بود
که در پس آن ارتجاع خود را پنهان میساخت. پس چه باک اگر ارتجاع بقدرت رسد و انقلاب
برپا نماید. که ارتجاع رهبر شود و آزادی را
به دار مجازات بیاویزد. «مرگ بر آمریکا» چهره زشت ارتجاع، چهره ولایت را
بزک میکرد و میکند همچون یک روسپی.. چه انقلابی که به پیش میرود تا بعقب، تا به
گذشته های دور، بدوران رسالت و امامت بازگردد، انقلابی ست، زمان ستیز که روی به
سیاهی دارد و تاریکی.
البته که شعار «مرگ بر آمریکا» بسیار فریبنده
بود و تاثیری جادویی داشت، بگونه ای که رقبای کهنه کار و مبرز در کار سیاست ورزی،
از جمله احزاب و سازمانها و گروهای ملی گرا و لیبرال دمکرات، بویژه نیروی چپ به
رهبری حزب توده، را سخت بخود جلب نمود و اتحادی مظنون بین اربابان دین و مدعیان
قدرت را امکان پذیر ساخت، اتحادی که به خفه ساختن نطفه رهایی و آزادی در جامعه
انجامید. چه حقایقی تاریخی که در دل شعار مرگ بر آمریکا نخوابیده است: یکی شدن دین
و قدرت، برقراری استبداد مضاعف، وحدت شمشیر و شریعت- آغاز تیره بختی ها و سیه روزی
ها.
احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران، یکی از
مشاغلی که در راس نظام ولایت اشغال کرده است، باید هم از تعطیلی شعار «مرگ بر
آمریکا» نگران باشد. همچنانکه فرمانده کل سپاه پاسداران برای کسانی که قصد تعطیلی
آنرا دارند خط و نشان میکشد، به قضاوت می نشیند و تهدید میکند. یکی از دهان دین، حرف قدرت را میزند و دیکری از
دهان قدرت، حرف دین را میزند. چه شرایط
موجود این شک و شبه را در حلقه رهبری نظام بوجود آورده است که شاید که شعار مرگ بر
آمریک سودمندی خود را نه تنها از دست داده است بلکه خسارتی که ببار آورده و
میآورد، سر انجام به ورشکستگی کامل نظام ولایت، فرو پاشی حکومت آیت الله ها و حجت
الاسلام ها منجر میشود. آیا آنها خیال دارند که نظام ولایت را از پسروی باز دارند؟
چه خیال باطلی؟ بدون مرگ بر آمریکا ساختار نظام ولایت درهم فرو ریزد، چنانکه گویی
زنان حجاب را از سر بر گرفته اند و اوراق قران را بر سر نیزه کرده اند.
پس برخلاف ظاهر سیاسی اش، مرگ بر آمریکا را یک
شعار دینی باید تلقی نمود. چون از دهان دین بیرون میآید، از دهان یک آیت الله که
مظهر دین است. این شعار نمیتوانست ادامه یابد اکر مورد تایید و تصدیق دین قرار
نمیگرفت. یعنی که اگر خواست مرگ یک کشور دیگر دارای قبح بود و از نظر فقه و فقهای عللم و دانا، ناپسند
بشمار میامد، قتوای حرامی آن بی درنگ صادر میشد. چه، فقیه عالم و دانا که به قله
اجتهاد صعود نموده است به دوران رسالت و کتاب مقدس، قرآن بنگرند. آنجا ست که در می
یابند که الله، خدای یکتا و یگانه بزرگترین و دردناکترین مرگ را برای کافران و
مشرکین، برای شیطان زده ها خواسته است. یعنی که نفرت و خشونت و انتقامجویی از
ارزشهای برجسته ی دین مبین اسلام اند. کافر و مشرک و منافق، یعنی آنانکه از یکتایی
و یگانگی الله سر باز میزنند، نه تنها در این جهان باید نیست و نابود گردند بلکه
تا ابد در آتش دوزخ خواهند سوخت. الله ای که رحمان رحیم است، منتقم و جبار هم هست،
بیرحم هست، اگر نیست، دوزخ را برای چه منظوری مدیریت میکند. مگر بشر را از گرفتار
شدن در شعله های ابدی دوزخ پیوسته هشدار نمیدهد. بنابراین، مرگ بر آمریکا دارای
توجیه دینی و فقهی ست. مرگ بر آمریکا مثل مرگ بر کافر است و مشرک و منافق، ضد خدا، شریعت الله، خدایی که
بجز او هیچکس دیگری نیست، توجیهات سیاسی در مرحله دوم و سوم قرار دارد. ارزش
احساسی شعار مرگ بر آمریکا غیر قابل تخمین است. بهمین دلیل سرکوب کننده است. چون
مطلق است و چون و چرا ناپذیر.
بعبارت دیگر، «مرگ بر آمریکا» دارای منع دینی
نیست بآن دلیل که اسلام با ابزار ترویج
"نفرت " از کافران، جنگ
بر علیه آنان و بدست آوردن غنائم جنگی سبب بهم پیوستگی مسلمانان میگردید. نفرت
آفرینی اگرچه در طول تاریخ ابزاری مفید در
دست سیاست ورزان بکار رفته است، اما نفرت آفرینی و انتقامجویی، جهاد و شهادت در
دین اسلام، شیوه و روش زندگی ست. بی دلیل نیست که با تعطیلی شعاررگ بر آمریکا هم
آیت الله و حجت الاسلام، سر خصومت و ستیز دارد و هم سر لشگر و هم سردار. چه تعجب
اگر آنرا مصیبت بار بخوانند. دستگاه ولایت هنوز بر این باور است که ادامه بکارگیری
این شعار است که میتواند، اسلامیست های جنگنده، نماد انتقام جویی و خوانخواری رادر
گوشه و کنار جهان بخود جلب نماید و در دل شیطان بزرگ هراس اندازد. این استراتژی
زائیده عقل اجتهاد است در عرصه سیاست. بهمین دیلیل استراتژی ای ست از سر ضعف و
نادانی. چرا که پندارد که رهنمون است بسوی جهانی ساختن اسلام برهبری فقهای ایرانی.
خسارت بار بودن شعامرگ بر آمریکا، تنه به سرکوب
و نابودی نا هماهنگ و ناجور، دگر زیست و دگر اندیش، ملحد و خدا ناشناس محدود نمیشود بلکه در عادی ساختن نفرت و خشونت
در جامعه نقش اساسی بازی کرده است. 35 سال تکرار مرگ بر آمریکا تاثیر ویرانگر خود
را بر جامعه گذارده است بآنگونه که ملت ایران هر روز به تماشای مراسمی میروند که
در آن نفرت و خشونت در اوج خد به معرض نمایش گذارده میشود، به نظاره به دارآویختن
انسان هایی بدون چهره، متهم به فساد بر روی زمین و محاربه با الله در ملا عام. این
خشونت رسمی نه تنها سبب نگاه داشت خشونت در جامعه نشده است بلکه انرا صدها بار
افزایش داده است.
آیا کنش گاردهای ضد شورش وقتی باتوم را بیرحمانه بر جسم و جان
معترض فرود میآورد، میتواند از چیزی جز
تنفرنسبت به ناهمگون و ناجور، برخیزد؟ بستر
خشونت، تنفر است. حکم شرع، بی حجاب و یا "بد حجاب " را سرزنش
میکند، مورد لعن و نفرین قرار میدهد. او را سزاوار هر گونه تحقیر و تنبیه و مجازات می
بیند، چون ناهمگون و ناجور است. بهایی کیش را سزاور مرگ می پندارد. مرگ بر آمریکا
مرگ بر بی حجابی هم هست، مرگ بر هر چیزی
که از مرزهای شریعت عبور میکند، مرگ بر هر بدعت و نو آوری و آشکار ساختن زیبائی ها
هم هست، مرگ بر اندیشه ورزی و حقیقت جویی هم هست،
مرگ بر اندام زنان، مانتو های بدون دگمه و "ساپورت پوشان " و شلوارهای لوله تفنگی پسر ها هم هست، مرگ بر
آمریکا، مرگ بر اینترنت و دیش های ماهواره
ای هم هست. مرگ بر آمریکا، مرگ بر هرچیزی است شادی آور و طرب آنگیز. مرگ بر
آمریکا، مرگ بر تنوع است و بر تکاثر، مرگ بر حقوق بشر است و بر دگر زیستی و دگر
اندیشی و هر چیزی که انسانی ست.
اینجا ما از کنش های سخن میگوییم که از مرز
شریعت عبور میکنند، بهمین دلیل مورد خشم و خشونت و نفرت دین و قدرت قرار میگیرد که
در حمله به دیش های ماهوره ای بوسیله ماموران انتظامی، بازتاب می یابد. تصاویر
نشان میدهند که ماموران انتظامی با چنان خشونتی به ویران ساختن دیش ها میپردازند،
گویی که ناموس آنها را مورد تجاوز قرار داده اند. دستگاه انتظامی ولایت، بر آن
تصور است که با ویران ساختن دیش های ماهواره ای، تحقیر زنان، پایمال نمودن حق و
حقوق ابتدایی بشر، به آمریکا حمله کرده است، آمریکار را تحقیر کرده است. آمریکای
ابر قدرت، قلدر جهان. تنها ابر قدرت و قلدری دیگری، همچون حکومت اسلامی برهبری
فقیه است که میتواند، در برابر آمریکا قد برافرازد.
حال چگونه میتوان شعار مرگ بر آمریکا را به
تعطیلی کشاند. بیچاره هاشمی رفستجانی همچون شیر پیری که یال و کوپالش را از دست
داده است، سعی کرد که یکبار دیگر با نقل قولی از امام امامها، آنچه را که نا مقدس است تقدس بخشد. اما کار او
به تمسخر کشید. هر دهنی که به تعطیلی مرگ بر آمریکا گشوده ش شود باید کوبیده شود.
چرا که نظام ولایت بر شعار مرگ بر آمریکا بنیان گذارده شده است، تعطیلی آن حکومت
آیت الله ها و حجت الاسلام ها را از درون فرو میپاشد. بنابراین شعار مرگ بر آمریکا
نه از دهان مردم بلکه از دهان دین بیرون میآید، دینی که قدرت هم هست. این است که
با چنگ و دندان از ادامه آن دفاع میکنند، اما پس از 35 سال گرایش مردم بسوی غرب و
آمریکا نه تنها فروکش نکرده است بلکه افزایش هم یافته است.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com