۱۳۹۱ خرداد ۵, جمعه

نه جنگ نه صلح، رمز بقای ولایت

امروز همه جا، سخن از درگیری  با آمریکا ست، با بزرگترین قدرت جهانی، قدرتی که عراق را کمتر از یک هفته به تسخیر خود در آورد، کشوری که با آن جمهوری اسلامی تحت رهبری امام خمینی، آیت الله ها و حجت الاسلام ها، 8 سال جنگید و پس از نیم میلیون کشته و تخریب و ویرانی مملکت، یک وجب از خاکش را هم بدست نیاورد. آمریکا نیز کشوری ست که در همان حال افغانستان را سرزمینی که بر آن یکی از خونخوار ترین حکومت های جهان، پاک دینان اسلام، طالبان حکومت میکردند، در اندک مدتی به اشغال خود در آورد و نیروهای طالبان  را تار و مار نمود. نه اینکه صدام حسین کمتر به دین اسلام احترام میگذاشت. اگرچه از پاک دینان نبود، اما همگام با طالبان در سختگیری و خشم و خشونت و بیرحمی یکتا و یگانه بود. هم صدام حسین و هم ملا عمر، هر دو دشمن خود را خوار می شمردند و رویای شکست َآمریکا را در سر می پروراندند. بی دلیل نیست که به زباله دان تاریخ ریخته شدند.

اما علما، فقها، آیت الله ها و حجت الاسلام ها، از جمله "رهبر معظم انقلاب،" حضرت ولایت فقیه، زیرک تر از آنند که اشتباهات پیشینیان خود را تکرار کنند. حکومت ولایت، یک حکومت الهی است و استمرار می یابد تا قیامت. حال آنکه آمریکا قدرتی است این جهانی، و بقول ولی فقیه، نماینده "کفر و ضلالت است.". پس جنگ با کفر و ضلالت، جنگی نیست بر سر فتح آب و خاک و اشغال سر زمین و به اسارت کشیدن مغلوب. جنگی که ولایت رهبری آنرا بدست دارد، جنگی ست دینی و بوسیله ی دینی مسلکان، چه حرفه شان دینکاری باشد چه دانشگاهی و یا روزنامه نکاری، یعنی اسلامیست ها فرماندهی میشود. همچنانکه جنگ با عراق را یک "برکت الهی " می نامیدند و در جهت نابود سازی کفر و باطل بود که ادامه مییافت. حکومت ولایت جنگ هشت ساله را که "دفاع مقدس " نامیده است -اگر چه قصد آن داشت که از راه کربلا، قدس را تسخیر کند- در واقع بخشی از درگیری با آمریکا می پندارد که از گروگانگیری  در1358 آغاز گردید و پس از آشکار شدن فعالیت های غنی سازی، وارد مرحله ی تازه ای گردید. اما پس از گذشت 33 حق و کفر نه بر روی یکدیگر شمشیر کشیده اند. نه با یکدیگر جنگیده اند و نه در صلح و آشتی بوده اند.

 درگیری رژیم دین با آمریکا همیشه  پدیده ای بوده است دینی. اسلام در برابر سلطه. حق در برابر کفر، امام در برابر شیطان. و رژیم دین از آن چه سود ها در تحکیم و تداوم حکومت اسلامی، نبرده است. بر دوش تشنج و تنش با غرب، آمریکا و اسرائیل بوده است که رژیم دین توانسته است، درون را ساکت و خاموش سازد، زیر تیغ و تازیانه، خشم و خشونت و بیرحمی همچون معاندین غرب و شرق، صدام حسین عراقی و ملا عمر افغانی. این بدان معناست که نظام ولایت، نزدیک به 4 دهه است که سیاست نه جنگ و نه صلح را به پیش رانده است و آنرا مدیریت نموده است.

درست است که هم اکنون نظام ولایت دندانهای تیز و برنده ی خود را نشان میدهد و موهای سیخ شده بر پشت را که حریف را بترساند، بوحشت اندازد و او را وا دار به عقب نشینی نماید. تهدید میکند که می بندیم و میگیریم. به قلب ناوبرهای دشمن با قایق های تند رو و غیر قابل رویت میتازیم. و آنها را یکی پس از دیگری منهدم خواهیم ساخت. خبر گزاری فارس از یک موسسه ی مطالعاتی بنام گلوبال ریسرچ نقل میکند که:

"پایگاه مطالعاتی گلوبال ریسرچ با اشاره به رویارویی احتمالی ایران و آمریکا در تنگه هرمز تصریح کرد ایران از دست برتر در این تنگه برخوردار است و ۲۰ هزار نظامی آمریکایی در روز نخست جنگ با ایران کشته می شوند (فارس نیوز، 19 دی 90)."

این، بنظر میرسد، بیشتر بیان ناخود آگاه یک آرزو ست، آرزوی آن چنان قدرت بازویی که تنگه هرمز را به گورستان یزید یان تبدیل نماید. هیاهو را نباید جدی گرفت. در اطراف و اکناف جهان کمتر کسی جمهوری اسلامی ایران را جدی میگیرد. حتی تکرار تهدید بستن تنگه هرمز و ده روز مانور در آن منطقه کوچکترین لرزه ای بر اندام بازارهای بزرگ سهام و معاملات و تجارت کالاهای خام، نی انداخت. اگر تاثیری هم داشت منفی بود و در سوی تنزل قیمت نفت در بازار جهانی. چرا که حقیقت این است که با بستن تنگه ی هرمز ، رژیم دین اول چنگال به گلوی خود می نهد و تنفس خویشتن را دشوار میسازد. مضاف بر این گسترش دامنه درگیری قابل پیش بینی نیست. اما نیروهای امنیتی و نظامی رژیم در صورت یک درگیری به شیری تبدیل میشوند بدون یال و کوپال، شیری که از گله ی گوسفندان هم از ترس بخود میلرزد.

خداوند خامنه ای نیز که برای بزرگداشت 19 دی- که از چشم انداز دگر اندیش، سر آغاز دوران سیاهی ها و تیره بختی ها ست- به قم سفر کرده بود در خطبه خوانی خود  به نیروهای رزمی اسلام می بالد و آمریکا را به اشتباه در ارزیابی نیرو و توانایی های جمهوری اسلامی، متهم میکند و میگوید:

"دشمن در حالی قصد دارد در عزم و اراده مردم و مسئولان رخنه ایجاد کند که اقتدار و توانایی های امروز نظام جمهوری اسلامی ایران با ۲۰ و یا ۳۰ سال پیش قابل مقایسه نیست و هیمنه ظاهری جبهه استکبار در سالهای گذشته نیز، اکنون جای خود را به ضعف و ناتوانی روزافزون داده است(جهان نیوز، 19 دی)."

در اینجا خوار شمردن دشمن نه از سر نادانی و حمق- صدام حسین و ملا عمر- بلکه رمز سیاست نه جنگ است  و نه صلح، سیاستی که روحانیون در آن خبره اند: گرد و غبار بپا کردن، جنجال و هیاهو، آب را گل آلود کردن که پنهان سازی کنند ضعف ها و ناتوانی های درونی خود را. انکار ادامه استبداد به شکل مضاعف. هراسناک که چنانچه لحظه ای بندهای اسارت را اندکی گشاده سازند و ره به منفذ ی برای تنفس دهند، نرم خویی کنند و رحمان و رحیم شوند، نعره ی آزادی منبر قدرت را واژگون خواهد ساخت. ضعف رژیم ولایت ناشی از نظام ارزشهایی ست که آزادی ستیز و ضد انسانی ست، ارزشهای اسلامی، تسلیم و اطاعت، فرمانروایی  و فرمانبرداری. الله یکی است و بجز او هیچکس دیگری نیست، ارزشی سراسر مطلق، چون و چرا ناپذیر، ارزشی که زیر بنای استبداد بوده است از دوران کهن. ولایت نگران حمله از بیرون نیست، خروش و شورش از درون است که خواب را از چشمان او میرباید.

سیاست نه جنگ نه صلح، در واقع سیاست هم جنگ است و هم صلح، اما به اشکال گوناگون. در پس پرده مذاکره کردن، با هم ساختن در خفا، حتی درگیر شدن بطور قهر آمیز، اما پنهانی و غیر مستقیم. یکی تحریم میکند دیگری رجز خوانی. سینه سپر میکند و تحریمات بیشتری را خواستار میشود. که چه خیال کردی، تحریم ابزار خوشی و خشنودی ست زیرا که انگیزه ای ست برای خود کفایی و استقلال ملی. خوشآمد گویی نظام ولایت به محدودیت ها و محرومیت ها  و تحریم های اقتصادی، از آن روی ست  که از منظر ولایت عواملی موثر اند در نهادین ساختن ارزشهای اسلامی، تسلیم و اطاعت، فرمانروایی و فرمانبری. درست است که نظام ولایت در اشتیاق علم و تکنولوژی، بویژه از نوع هسته ای آن، آماده ی پرداخت هرگونه هزینه ای ست، اما از آن بهره بر گیرد که شریعت اسلامی را توسعه و بر بخشی از جهان حاکم نماید. جنبش "بیداری اسلام " به کوری چشم "استکبار است که ظهور پدیده "اشغال وال استریت " را امکان پذیر ساخته است، جنبشی که تحت تاثیر الگوی جمهوری اسلامی در قلب "کفر و ضلالت " شکل گرفته است. دعوی نظام ولایت مبنی بر "سلطه ستیزی " زمانی اعتبار کسب میکند که بتواند شاخ بر شا استکبار تنومند و بسی قوی، بنهد با جسارت و گستاخی. اما شاخ به شاخ شدن و دندان نشان دادن جنگ نیست. جنگ برنده و بازنده دارند، حال آنکه در شرایط نه جنگ نه صلح، معلوم نیست کیست برنده و یا بازنده. چرا که گرد و غبار فرا گیر است و به سختی میتوان دید. 

از منظر پاک دین ان ولایتمدار چه باک اگر تحریمات اقتصادی و مالی و تجاری، زندگی را بر ملت سخت و دشوار سازد. صبر و تحمل و ریاضت کشی، خود نشان از ایمان و نوعی مبارزه با کفر و ضلالت است. تایید و تصدیق نظام فرمانروایی است و فرمانبری. سیاست نه جنگ نه صلح در خدمت دفاع از ارزشهای دینی ست  که سلطه ستیز ی میکند که سلطه افکند. که فرمانفرمای نهایی ست. حکومت دین با علم و صنعت و تکنولوژی، و ابزار تسلیحاتی سر ستیزی ندارد، بلکه با ارزشهای غربی است که آشتی ناپذیر است. راه غربی ها، راه کفر و ضلالت است همچنانکه کمی زودتر بدان ولی فقیه اشاره کرده بود، راه آزادی است و بی بند و باری، بی حجابی و بی عفتی، عریانی، فحشا و هنجار شکنی، جامعه ای که خدا را به گور سپرده و خود را از هر قید و بندی رها ساخته به حیوانیت نزدیکتر شده است. نظام ولایت با بکار گیری سیاست نه جنگ نه صلح و رمز و رموز آن امیدوار است که بتواند از ورود ارزشهای غربی، ارزشهای کفر و ضلالت، به داخل سرزمین مقدس ولایت جلوگیری نماید تا نظام ادامه یابد تا قیامت.
 
حضرت ولایت در همان خطبه ای که در 19 دی در قم ایراد نمود، در تشریح وضع موجود، اعلام نمود که: در "شرایط «شعب ابی طالب» نیستیم؛ در شرایط «بدر و خیبر» هستیم " که بی درنگ سر تیتر مطبوعات، رسانه ها و ارگان های نظام گردید. در اینجا ولی فقیه بدوران رسالت رجعت میکند، دورانی که با سختی آغاز میگردد، دوران محاصره ی مسلمانان در بخشی از مکه معروف به "شعب ابی طالب." اما بزودی دوران فتح و پیروز فرا میرسید، در جنگ بدر- که باید غارت بزرگ خوانده شود و تسخیر خیبر، نه بدست عمر و ابوبکر، بلکه بدست علی که در خیبر را ار بیخ میکند و سپر خود میسازد، شمشیر میزند و سرها بر زمین میافکند  تا  دژ یهودیان را فتح مینماید، دژ آنان که از تسلیم و اطاعت سر باز زده و ادعای محمد مبنی بر رسالت را به تمسخر میگرفتند و با کسری و رم، امپراتوری های زمان، بر علیه رسول الله، توطئه و فتنه انگیز ی میکردند. پس سزاوار نابودی و نیستی بودند، نه حتی جرعه ای رحم و شفقت اسلامی به مغلوب ین، اهدا میگردد..

ولی فقیه از چشم انداز زمانی به دوران معاصر و شرایط کنونی مینگرد که بشر در دوران طفولیت خود بسر میبرد، دوران نا آگاه بودن به خویش، به انسان و نیروهای نهفته در ذات ش. با این وجود ولایت با رجوع به بدر و خیبر، نوید پیروزی بر دشمنان ولایت را میدهد. که دوران سختی گذشته است، دوران فروپاشی کفر و استکبار فرا رسیده است. اما در عین حال بدو عامل دیگر، "بصیرت " و "صبر " اشاره میکند که رمز موفقیت نظام برغم فتنه بر انگیز ی ها و توطئه های نیروهای کفر و استکبار بوده اند. وی در معانی این دو مفهوم خاطر نشان میسازد که:

"بصیرت یعنی گم نکردن راه و هدف و گرفتار بیراهه ها نشدن و صبر هم به معنای ایستادگی قاطعانه نسلهای پی در پی در مسیر است و هنر انقلاب اسلامی این بوده است که مردم در مدت بیش از سی سال، این دو عامل را حفظ کرده اند (جهان نیوز، 19 دی)."

اگر پوسته ی این گفتار را بکنیم و به مغز آن برسیم کوشش مستمر و مداومی میبینم در نهادینه ساختن ارزشهای اسلامی مبنی بر تسلیم و اطاعت، فرمانبری و فرمانبرداری و انتقال آن از یک نسل به نسل دیگر تا بخشی از طبیعت و سرشت آنان گردد. همانگونه که مردم کشورهای غربی نظم سرمایه داری را بخشی از نظم طبیعی میدانند، حکومت ولایت نیز در پی آن است که نظم فرمانروایی و فرمانبری را جلوه ای از نظم طبیعت تعریف نماید. درست است که ولایت در شرایط خیبر است و آماده که دژ را تسخیر نماید ، اما سی سال صبر و بصیرت نشان داده است که بهترین سیاست، سیاست نه جنگ نه صلح بوده است. اگر سیاست نه جنگ نه صلح بیش از سی سال است که ادامه یافته است چه دلیلی دارد که 30 و یا 60 سال دیگر هم ادامه نیابد. بدر و خیبر، صبر و بصیرت را باید فرا خوانی خواند بسوی سیاست نه جنگ نه صلح تا قیامت.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com

۱۳۹۱ خرداد ۴, پنجشنبه



سکوت و خاموشی و یا مرگ و نابودی


شرم و حیا، نه اطاعت و فرمانبرداری، یک فضیلت اخلاقی ست که ولی فقیه تا کنون ثابت کرده است که فاقد آنست. بجای آنکه از تخت خلافت فرو آید و به خلا رود، آنجاییکه درس و مشق فقاهت و اجتهاد خوانده است، به نفی و انکار واقعیت میپردازد. که خانه امن است و در رفاه و آسایش. نه رای کسی را میدزدند و دست به کودتای خزنده میزنند و نه خانه و ثروت کسی را به غارت میبرند. نه سرکوب است و نه ضرب و شتم، نه فقر و محنت. اگر شکافی هست، اگر این جا و آنجا گله و شکایتی هست، ولی فقیه اعلام کرده است، که دسیسه ی «زور گویان جهانی» ست.

 سایت خبری فرارو گزارش میدهد:

«حضرت آيت الله خامنه اي  در ديدار  گروهی از مردم و مسوولان کشور ، در تبيين سياست هاي فعلي مستکبران خاطرنشان کردند: زورگويان جهاني وقتي با تهديد، حمله نظامي و تحريم، از عهده ی ملت برنمي آيند با سوءاستفاده از هر بهانه اي، ايجاد اختلاف و دشمني در داخل ملت را دنبال مي کنند»(15 آذر).

فقیه با همه کمال و فضل و اجتهاد ش غافل است که ملت، پس از تحمل سی سال تکرار روضه مظلومیت و شهادت، دیگر اشکی نخواهند ریخت. که مویه و زاری و خودزنی را ترک نموده اند. که ملت دیگر زیر بار فریب و ریا نمیرود. چه خوب هم ملت در یافته است که «زور گویان» بر تخت خلافت نشسته اند. در درون هستند، نه بیرون، بومی اند و نه اجنبی. که نه تنها تهدید میکنند، بلکه با اسلحه گرم و سرد میزنند و میگیرند و بحق و حیثیت شان تجاوز میکنند. آیا این زور گویان جهانی هستند که جامعه را به یک زندان بزرگ تبدیل کرده اند؟ آیا این زور گویان جهانی هستند که دادگاه های نمایشی بر پا میدارند و بهترین جوانهای این آب و خاک را بجرم محاربه با خدا، بدار مجازات میآویزند؟ آیا این زور گویان جهانی هستند که دست به قتل عام زندانیان میزنند، جنایت های زنجیره ای بپا میکند و راد مردان و اندیشمندان این کشور «بلا خیز»، از جمله سعیدی سیرجانی، محمد جعفر پوینده و محمد مختاری را به خاک و خون میکشند؟

 روشن است، از آنکه رها ست از شرم و حیا، نباید انتظار داشت که دارای وجدان باشد. دارای آن حس درونی که خالص انسانی ست و ما را از خشم و خشونت و کین خواهی، ضرب و شتم و شکنجه نسبت بدیگری  وا میدارد. نبود وجدان را در فقیه ولی چه چیزی میتواند توجیه کند؟ گویا اجتهاد چیزی جز فریب و ریاکاری به فقیه حاکم نیآموخته است. فقیه کشور را به اشغال چاقو کشان و قمه زنان و پاسداران مسلح و زره پوش دین در آورده است، که ملت را از گزند دشمن خارجی مصون و محفوظ بدارد. ملت به جان آمده، 70 ملیون آدم، میگویند «نه». به رای فقیه گفته اند «نه». بپا خاسته اند و اعتراض میکنند. اما فقیه میگوید این دسیسه ی شیطان بزرگ است. چرا که نتوانسته است بر این مدینه فاضله، بر این الگوی نظام اسلامی که در آن روزی نیست که سری بجرم محاربه با الله بدار آویخته نشود، سیطره و سلطه افکند. شیطان بزرگ ملت را میفریبد و از طریق تبلیغات رسانه ای، به اعتراض و نه گویی میکشاند. فقیه نمیگوید من خدا هستم، اما او میگوید که تنها من هستم گوینده. وقتی من میگویم هیچکس دیگری حق گفتن ندارد. ولی فقیه از همه ی حقایق آگاه است. او حقیقت است، غائی و نهایی. آیا این شباهت به منطق لا الله الا الله ، ندارد؟ فقیه خود را حق میداند چون حق الله را بر قرار میکند. در برابر الله کیست که میتواند حقی داشته باشد؟ این است که اگر کسی نه بگوید، اعتراض کند، کفر میگوید، به یگانگی و یکتایی  خدا شک و تردید دارند. اخیرا به مجتهد هاشمی رفسنجانی، ایراد گرفته اند که چرا در خطبه ی معروف خود در نماز جمعه 26 تير ماه، گفته است که به صحت انتخابات «تردید» دارد. وی نیز در پاسخ اظهار داشته است که وقتی بیش از 3 مردم بیرون ریخته اند، نمیتوانم بگویم تردید ندارم (سایت خبری فرا رو 15 آذر 86).

بعبارت، دیگر، ولی فقیه همچون الله خود را ارباب ملت میداند و ملت را رعیت خود محسوب میکند. خود را قیم و ملت را یتیمی نادان و مقلد میداند. از آنها انتظار سرپیچی و عدم اطاعت ندارد. وقتی ضرورتا باید با این واقعیت رو در روی قرار گیرد، از سر خشم و کین خواهی در دوزخ را بروی شان میگشاید و شمشیر اسلام را بر هر گردنی فرود میآورد. که کشتار کافر و منافق، یعنی ریختن خون نه گویان و مردم معترض، رضا و خشنودی الله را بدست آورد.

سایت خبری فرا رو در ادامه گزارش، خاطر نشان میسازد که:

«ايشان، تمرکز فعاليتهاي تبليغاتي- سياسي بيگانگان را بر ايجاد اختلاف در کشور يادآور شدند و افزودند: بايد متوجه بود که دشمن چگونه از هر کلمه و کاري که بوي تفرقه بدهد، سوءاستفاده مي کند و جري مي شود»(همانجا).

آری. مبادا که «نه» بر سر زبان خود جاری سازی و به اعتراض بر خیزی. چرا که از آن بوی تفرقه بمشام رسد، بوی منافق، بوی شک و تردید به یگانگی و یکتایی ولایت فقیه. اطاعت و فرمانبر ی یک تکلیف اسلامی ست. بنا براین مردم مسلمان باید سکوت کنند مبادا دشمنان اسلامی را عصبی سازند و به هوا و هواس سلطه بر اسلام افکند . ولی فقیه اما از آنجاییکه ترس خدا را در دل دارد و احساس مسئولیت در برابر خدا میکند، هشدار میدهد که:

« عده اي بايد پيش خدا جواب بدهند از اينکه کاري کنند که دشمن از آن، وجود اختلاف در کشور را برداشت کند و گستاخ شود» (همانجا).

این خدا است که «نه گویی» و اعتراض را حرام ساخته است. چون سبب گستاخی دشمن میشود.   ولی فقیه اینجا نه درس اخلاق میدهد، نه پند و اندرز. نه اینکه در آن جهان ست که در بارگاه الهی ظاهر شوی و پاسخگوی عمل نه گویی و اعتراض باشی. فقیه نه گو و معترض را هم اینجا و هم اکنون و در این جهان است در زیر شمشیر اسلام و تیغ و تازیانه های بازجویان نظام اسلامی، به مواخذه و پاسخگویی میکشاند. او از منبر زهد و تقوا سخن میگوید اما شمشیر برنده ولایت را که از امامت و رسالت بارث برده است در زیر عبا و قبای مقدس ش پنهان نموده است. فقیه رعیت را مورد باز خواست و تفتیش قرار میدهد که چرا نه گفته است و اعتراض گرده است که شیطان فریبکار از آن بهره بر گیرد. فقیه آنها را مجرمی می شناسد که مرتک خیانت شده اند. چرا که با رای ولایت فقیه به مخالفت بر خاسته اند و باینترتیب با خدا به محاربه پرداخته اند. ولی فقیه حافظ حق خدا است. خدا شک و تردید نسبت به وحدت خود را گناه کبیره میداند و از متهم کین خواهی مینماید.
بی دلیل نیست که ولی فقیه از حق الله به دفاع بر میخیزد، چون بخوبی آگاه است که ملت خود را بنده ی الله میدانند. او را روزانه به عنوان ارباب و مالک بر دو جهان( رب العالمین) حمد و ستایش میکند. از دوزخ او بیم و هراس دارند. به شریعت و سنت ش قرنها ست که خو گرفته اند. ولایت فقیه در دفاع از خدایی سخن میراند که در هر مسلمانی میزید. از درون است و بهره گیری از باور مردم است که فقیه در تحکیم و ادامه حکومت دین می پردازد. فقیه سی سال است که بر اساس این فریب است که توانسته است حکومت کند، و چون حکومت خود را ادامه رسالت و امامت میداند، بر آن تصور است که تا قیامت ادامه خواهد یافت. حال آنکه مردمی که 65 در صد شان از 15 تا سی سال سن دارند هستند، با عمیقا به شریعت و سنت آلوده نشده اند و هر چه بیشتر بر علیه نظام تسلیم و اطاعت و یا نظام اسلامی، به مقاومت بر خیزند و به جنبش اعتراضی تا واژگونی ولایت فقیه خواهند پیوست. نیز، از الله ای که ولی فقیه بدان اعتقاد دارد و خود را منصوب او میداند بیزارند و هر روز بر بیزاری شان افزوده میشود.

ولی فقیه بر فراز منبر مقدس است که ملت را تهدید میکند و در دل آنها هراس و اضطراب پاسخگویی در دوزخ اوین را وارد میسازد. در عید امامت است که به ملت هشدار میدهد که یا اطاعت و فرمانبرداری را بجا آوری و سکوت و خاموش میمانی مبادا که دشمن گستاخ شود و یا باید تن به مجازات و شکنجه و تجاوز دهی و مرگ و نابودی را بپذیری. ذهی خیال باطل


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gamil.com

۱۳۹۱ خرداد ۳, چهارشنبه

یا علی گفتن خامنه ای هنگام تولد :
 دروغ امروز یا حقیقت فردا؟

یا علی گفتن آیت الله خامنه ای هنگام تولد به روایت امام جمعه و تولیت قم، آیت الله سعیدی، یکی از داغ ترین خبرهایی بود که در چند روز اخیر در فضای مجازی و ماهواره ای  منفجر گردید و در مرکز توجه ها قرار گرفت. بهمین دلیل بی درنگ به ابزار مزاح و تفریح و سرگرمی تبدیل شد. حتی یکی پیشنهاد کرده بود که از این روایت یک نمایش مضحک و خنده آور باید ساخته شود چون این یک معجزه ی آسمانی ست که ولایت برای مردم ایران به ارمغان آورده است.

تردیدی نیست که غیر ممکن بودن، غیر عقلانی بودن، دورغ بودن واقعه ی  "یا علی گفتن خامنه ای هنگام تولد " و بیان آن از زبان یک حجت الاسلام بر فراز منبر مقدس است که تعجب  ما را بر می انگیزد و  به خنده وا میدارد.  

سحام نیوز که به نسخه ای دیگری از اسلام، متفاوت از نسخه ی حاکم، باور دارد، پس از توضیحی مختصر در باره ویدیوی آقای سعیدی در یوتیوپ، انگیزه روایت سازی  را بزیر سئوال میکشد و اعلام میدارد که:

"سوال اساسی اینست که مگر چه اتفاقی در حال رخ دادن است که جامعه، هر روز باید شاهد و محکوم به کشف یک روایت تازه توسط برخي افراد براي آيت الله خامنه اي باشد(سحام نیوز)؟"

سوال بسیار بجایی ست. اما نویسنده نه پاسخی برای آن دارد و نه بدرستی معلوم است که خطاب ش به چه کسی و یا نهادی ست. بعبارت دیگر ، نگارنده سحام نیوز، تنها به بیان بدگمانی و سوء ظن خود به رفتار دین و قدرت، اکتفا میکند. و در نتیجه، بلاهت ی که در ویدیوی امام جمعه ی قم به نمایش گذارده میشود، در پرده ای از ابهام باقی میماند. زیرا  کسی که به مرتبه اجتهاد رسیده است، نمیتواند آنقدر کم خرد و کم شعور باشد که نا سنجیده سخنی  بزبان آرد؟

 روشنفکران و دگر اندیشان و مخالفان رژیم دین، بندرت از مهارت و تخصص علما و فقها در اسطوره سازی آگاهی دارند. چرا که اجتهاد در اصل آموختن اسطوره و افسانه هایی ست که دین اسلام از میان آنان سر بر کشیده است. علما و فقها، حوزه های علمیه وظیفه مند حفظ و نگاهداری حقایقی هستند که روزی دروغ محسوب میشده است. بزبان دیگر، همه ی دین ها بر اساس روایتی ساخته شده اند که زمانی مردم  آنرا دروغ و بدانها باور نمیداشتند. الله در کتاب خود، قرآن مقدس، نشان  میدهد که پیوسته با بی باوران، کافران و مشرکان و منافقان، در جنگ و ستیز دائمی ست. موسی و عیسی هر دو باید دست به اعجاز میزدند تا مردم دعوت آنان را پذیرفته و به آنها بگروند. معجزه ی محمد وحدت و یگانگی شریعت و شمشیر بود.

این نگارنده بر آن است که آقای سعیدی بخوبی از این واقعیت آگاهی دارد که دروغ های بزرگ امروز،  حقایق چون و چرا ناپذیر فردا خواهند بود. تنها کافی ست روایت مطرح شود و بر زبان جاری گردد. امروز ممکن است مورد سوال قرار بگیرد. با ناباوری و خنده و ریشخند، طنز روی در روی شود.  اما انتقال روایت از نسلی به نسلی دیگر و تدریس ان تحت عنوان "علم " فقه ، رفته رفته، آنچه دروغ پنداشته میشود به حقیقت مطلق مبدل میگردد. در ست به آن دلیل که به اصل آن دسترسی نخواهیم یافت و نمیتوانیم کذب آنرا ثابت نماییم. مثلا چگونه میتوانیم به قابله ای که "رهبر عزیز را بدنیا آورده است،  دست یابیم و صداقت نه امام جمعه ی قم که راوی است و نقل کننده و بری از مسئولیت،  بل خواهر نا تنی آقای خامنه ای را مورد سنجش قرار دهیم،  منشا ای که از آن رویش روایت آغاز گردیده است. باور به روایتی که حدوث آن نا محتمل، تصدیق صحت و سقم آن نا ممکن، تبدیل میشود به اسطوره که با گذشت زمان ریشه میدواند و میروید و  به درختی تنومند تبدیل میشود که آنرا سرما و گرما، باد و طوفان اثری نیست.

اگر با دقت بیشتری به نقل روایت  گوش فرا دهیم، مشاهده میکنیم که آقای سعیدی اسناد زنجیره ای خود را بگونه تاکید و شفاف ارائه میدهد. که  کی در حضور کی چه گفته است و چه شنیده است و از چه کسی به چه کسی  انتقال یافته است. بر شمردن نسل و نسب این روایت. رویش و نهادین ساختن آنرا را امکان پذیر مینماید.

درخت تنومند اسلام نیز از یک روایت روئیده است، روایت بعثت، روایتی، که در زمان خود دروغی بزرگ و افسانه ای بس خطرناک بشمار میآمد. پیغمبر حتی نمیتوانست آنرا افشا کند. از غضب و تعصب رهبران قبیله ی خود، هراس بسیار داشت. روایت یا علی گفتن خامنه ای هنگام تولد، در برابر روایت پیامبر اسلام مبنی بر فرود آمدن جبرئیل از سوی الله و اهدای قران به او به لحاظ نا ممکن ی، به لحاظ اعجاز و راز انگیز بودن، دروغ ناچیزی بیش نیست. تنها کافی بود که یکنفر روایت پیامبر را مبنی بر بعثت باور کند تا جوانه بزند و بروید و به یک  درخت سر به آسمان کشیده به درختی تنومند با شاخ و برگ انبوه، تبدیل بشود. باور خدیجه به روایت بعثت را باید  مبدا افسانه رسالت و یکتایی و یگانگی الله دانست، بویژه زمانیکه که باور به آن با پاداش و جزا و یا بهشت و دوزخ نیز همراه گردید. آنگاه بعثت به یک حقیقت مطلق و فنا ناپذیر ظاهر گردید..

رخصت که روایت پیغمبر را مبنی بر چگونگی گزینش خود به پیامبری از سوی الله، آنگونه که بوسیله یکی از یاران نزدیک پیامبر،  ابوذر غفاری، نقل شده است در اینجا به تمامی بازگو نماییم. تا بدانیم که شیوه ی افسانه  و اسطوره سازی و یا دروغگویی چگونه از دوران بادیه نشینی تا قرن بیست و یکم ادامه یافته است.

طبری یکی از اولین تاریخ نویسان نزدیک به دوران رسالت می نویسد که:

ابوذر غفاری گوید:
از پیغمبر پرسیدم:" اول بار چگونه یقین کردی که پیغمبر شدی؟"
گفت: " ای ابوذر غفاری من به دره مکه بودم که دو فرشته سوی من آمدند یکی بر زمین بود و دیگری میان زمین و آسمان بود، و یکیشان به دیگری گفت: این همان ست."
دیگری گفت: " همانست؟"
گفت: "او را با یکی وزن کن." و مرا با یکی وزن کردند که بیشتر بودم.
پس از آن گفت: "او را با ده تن وزن کن." و مرا با ده تن وزن کردند و بیشتر بودم.
آنگاه گفت: "او را با صد تن وزن کن." و مرا با صد تن وزن کردند و بیشتر بودم.
آنگاه گفت: "وی را با هزار تن وزن کن." و مرا با هزار تن وزن کردند و بیشتر بودم.
یکیشان به دیگری گفت: شکم او را بشکاف و شکم مرا بشکافت.
آنگاه گفت: "دل او را برآر" یا گفت: "دل او را بشکاف و دل مرا بشکافت و قطرات خون از آن بر آورد و بیفکند.
آنگاه دیگری گفت:" شکم او را بشوی و قلبش را بشوی." آنگاه آرامش را بخواست که گویی صورت گربه ای سپید بود و آنرا به دل من نهاد و گفت "شکم او را بدوز" و شکم مرا بدوختند و مهر نبوت میان دو شانه ام زدند و برفتند و گویی هنوز آنها را می بینم (جلد سوم، ص852)."

چگونه میتوان وقوع چنین حادثه ای را مورد تصدیق قرار داد.؟ چگونه میتوانی آنرا در ترازو ی عقل بسنجی؟ اما همان بس که از زبانی به زبان دیگر برسد و باور روایتگر به روایت خود راسخ و مستحکم گردد. آیا هست مسلمانی که در حقیقت این روایت شک و تردید نماید؟ آیا میتوان ابوذر غفاری آن روز را با آیت الله سعیدی امروز مقایسه نمود؟ اعراب بادیه نشین آن زمان از باور به روایت پیغمبر سر باز میزدند. پیغمبر ناچار بود که برای آشکار ساختن رسالت و حفظ جان خود شبانه به مدینه بگریزد. اما امروز اگر کوچکترین شک و تردیدی در حقیقی بودن روایت پیامبر بخود راه دهی، باید سر را بر کف خود نهی.

بنابراین، اگر دروغهای بزرگ در طول تاریخ به حقیقت تبدیل شده اند چه دلیلی دارد که دروغهای امروز به حقیقت فردا تبدیل نشوند. این روند بدان دلیل ادامه می یابد که ما در دامن دروغ پرورده شده ایم و به سن بلوغ و شباب و جوانی رسیده ایم. یعنی دروغگویی و دروغ پذیری یک امر نهادین است، امری که در نهاد ما کاشته شده است. این است که با دروغ زندگی میکنیم، بی آنکه خود بدان آگاه باشیم. مگر ما به روایت بعثت و رسالت اعتقاد نداریم و آنرا به فرزندان خود انتقال نمیدهیم؟ مکر ما به زنده بودن امام دوازدهم پس از هزار سال باور نداریم و آنرا به فرزندان خود نمی آموزیم؟ مگر ما به افسانه ی اکبر بودن الله و یکتایی و یگانگی او باور نداریم؟

 آگاهی از چنین نظام ارزشی و ماهیت دین است که تولید روایت یا علی گفتن خامنه ای هنگام تولد را امکان پذیر میسازد. آقای سعیدی را باید مجتهد ی  ماهر و با تدبیر شناسائی نمود. روایت سازی او را باید در سوی رویش درخت تنومند ولایت و نهاد های حوزه ای دانست. اگر امروز دروغی نباشد فردا نه اسطوره ای هست و نه حقیقتی. ولایت مثل امامت باید به افسانه ها بپیوندد تا حقیقت فردا شود. تا درخت ولایت بروید و حوزه های علمیه به زندگی انگلی خود تداوم و استحکام ببخشند.  

ممکن است که این امر- تبدیل دروغ امروز به حقیقت فردا- برای نسل اینترنتی همچون گذشته، چندان ساده نباشد.  این نسل را اعتنایی به این موهومات ندارد.اما طول و عرض نسل اینترنتی، نسبت به جمعیت عظیمی که با دروغ میزیند و همچون گله های بره و گوسفند به راه خود ادامه میدهند، بسیار کوتاه و کوچک است. مهمتر آنکه نسل بینا و آگاه ما، دروغهای امروز را به حقایق دیروز ارتباطی نمیدهند، بیشتر به تغییر در ساختار سیاست و قدرت میاندیشند تا به تغییر ساختار خوی و خلق و دین و فرهنگ ما که بر اساس دروغ های دیروز شکل بخود گرفته اند و به حقایق امروز تبدیل شده اند.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com











۱۳۹۱ خرداد ۲, سه‌شنبه

ولایت ادامه رسالت و امامت تا قیامت


تردید نباید داشت که منبر های مراسم نمازهای جمعه، یکی از موثرترین ابزار حکومت دین بوده است. منبر های نماز جمعه، جایگاه  فرمانروایان اند. راس این فرمانروایان، ولی فقیه، یا فرمانروای کل، وقتی بر فراز منبر جلوس میکند، به آن ابهت و عظمتی هر چه بیشتر می بخشد. چرا که در این مقاطع زمانی است که حرف آخر گفته و فرمان نهایی صادر میشود. از این منبر است که یک نفر میتواند برای 70 میلیون سخن گوید، حد و حدود و مرز بندیهای بین حق و باطل، خودی و غیر خودی، دوست و دشمن، خوب و بد، زشت و زیبا، درست و نا درست و خیر و شر، پذیرفتنی و نپذیرفتنی و یا مقبول و مردود را تعریف و تعبیر و تعیین کند. آقای خامنه ای پیوسته در میان انگشت شماری بوده است که توانسته است از این جایگاه سحر و افسون، به نفع برقراری، تحکیم و تداوم حکومت دین به حد اکثر  سود ببرد.

 اینبار (جمعه 21 شهریور 88) نیز  اگرچه مطابق معمول، نمازهای جمعه صحنه گردانی شده بود، با این وجود، به نوبه خود ویژه و منحصر به فرد بود. چرا که اینبار بعد از بیش از بیست سال حکومت، ولی فقیه، خداوند خامنه ای خطبه ای خواند، که از آن بیش از همیشه بوی خشم و خشونت و کین خواهی به مشام میرسید. اما سخن خود را از نقطه ی دیگری آغاز نمود و البته هنوز در آن اندیشه که جایگاهی که بر فراز آن سخن میراند هنوز تقدس خود را در نظر مردم حفظ کرده است و در باورمند ی آنان به اسطوره ها و افسانه های دینی خللی بوجود نیامده است. که علاقه و احساس و عواطف شان برای امامان بخصوص امام علی هرگز کاهش نیافته است. مگر تاکنون کسی توانسته است در باره امامان، بویژه امام علی، سخنی بی روا گفته و یا شنیده باشد. چه توصیفتاتی و چه ادبیاتی  در باره شخصیت آسمانی امام علی بوجود نیامده است. چه ستایش ها و تحسین ها که برای زهد ورزی، تقوا و پرهیزکاری، سیاست و مدیریت و اخلاق و معنویت، نثار امام علی نشده است. از اینرو ی  با آگاهی از این واقعیت، خداوند خامنه ای، در خطبه جمعه، سعی نمود که ولایت فقیه را از تبار امام علی و امام خمینی شناسایی کند. یعنی امام اول که جانشین پیامبر بود و امام آخر که جانشین امام عج گردید.

خداوند خامنه ای، در خطبه اول، بندگان خود را مورد خطاب قرار داد و گفت ( نقل به مضمون) امام علی و امام خمینی در بسیاری از خصایل برجسته سیاسی و اخلاقی مشترک بودند. که آنها سیاست و معنویت و اخلاق و عدالت خواهی و ظلم ستیزی را به کمال و غایت رسانده اند. آنها آغاز و پایان هستند. مسلم است که این تنها راهی خواهد بود که ولایت فقیه نیز ادامه خواهد داد و البته تا قیامت. وی در واقع به پیروان خود پیام خاطر جمعی مخابره مینماید که راه امام، راه برگشت ناپذیر است. دوران مدارا و مسالمت به پایان رسیده و دوران کیفر و کین خواهی و قاطعیت آغاز گردیده است. از اینرو ی اعلام نمود که حکومت ولی فقیه، ادامه ی حکومت امام علی است و آنرا از امام خمینی تحویل گرفته است.  که او نیز به تبعیت و پیروی از آنان فرمانروایی میکند. همانگونه حکم میراند که پیشینیانش حکمرانی کرده اند. سیاست را با اخلاق و معنویت در آمیزد و اجازه ندهد که قدرت طلبی و کسب ثروت و دل بستن باین دنیای فانی، جامعه را به تباهی و انحطاط بکشاند. بمانند امام علی و امام خمینی، او نیز از قدرت بیزار است و آنرا بی ارزش می پندارد. که  تنها از برای «احقاق حق، ایجاد عدالت و مبارزه با ظلم» همانند آنان، حاضر شده است که قدرت را قبول کند.
همچنانکه در بارگاه مقدس آنها نه تملق و چاپلوسی وجود داشته است و نه فریب و ریاکاری، چنین چیزی نیز ضرورتا در دربار او امکان ناپذیر است. که او نیز چون آن مقدسین، توانایی شنیدن حقیقت را دارد و از حمد و ثنا و ستایش دوری گرفته است. که او با معاندین و معترضین همانگونه رفتار میکند که امام اول، و امام آخر، رفتار میکردند  مدارا و مسالمت، اما تا حدی و حدودی. پس از آن برخورد با "قاطعیت. "

سخنان خداوند خامنه ای بر حسب معمول شنونده را وادار به تسلیم میکند. ممکن است که او را باور نکنی، اما نتوانی که در زیبایی و فریبندگی مفاهیمی که بیان میکند، شک و تردیدی بخود راه دهی. مگر میتوان با آمیزش معنویت و اخلاق با سیاست، با احقاق حق، با عدالتخواهی و ظلم ستیزی که وی از آن سخن میراند، مخالف بود. مگر میتوان دعوت به زهد ورزی در سیاست و تقوا و پرهیزکاری را، بویژه ثروت اندوزی، حرص و دل بستن بدنیای مادی را مورد چون و چرا قرار داد؟ بعبارت دیگر، زبان آقای خامنه ای، زبان افسون است. شنونده خود را مسحور و مفتون کلماتی همچون عدالت و معنویت و اخلاق، میکند. در باره این مفاهیم  چنان سخن میراند گویی که مفاهیمی هستند که همگان درک مشترکی از محتوی و ماهیت آنها دارند و حتی بر سر آنان به توافق رسیده اند. این است که هرگز نیازی نیست که در چیستی و چگونگی و سوی و هدف این مفاهیم سیاسی و اخلاقی و معنوی، سخنی گفته شود. که عدالت یعنی چه؟ آیا عدالت با کیفر و کین خواهی رابطه ای دارد؟  با خشم و خشونت چه؟ حق چیست؟ احقاق حق کدام است؟ از کدام حق سخن میگوییم، انسانی، طبیعی، اجتماعی، خصوصی، جمعی ، حق اساسی، حق گزینش؟ مفاهیم اخلاق و معنویت  که محور سخنان خداوند خامنه ای ست، حتی با ابهامی بیشتری آمیخته اند. چرا که این مفاهیم، مفاهیمی هستند که در نسبی بودن آنان تردیدی نیست، چرا که وابسته اند به چشم اندازهای گوناگون متاثر از بسیاری از انگیزه های طبقاتی، مادی و یا معنوی. تنها در یک زمان و شرایط خاص است که این مفاهیم، خصوصیت نسبی خود را از دست میدهند و مطلق میشوند و آنهم زمانی است که از زبان قدرت بیان شود. آقای خامنه ای بر آن تصور است که هنوز از زبان دین است که سخن میگوید، از زبان زهد و تقوا و باین دلیل، از سر احترام و علاقمندی مردم به دین، آنان همچون گذشته ای نه چندان دور، حرف ولایت فقیه را بعنوان حرف نهایی می پذیرند، رام شده، سکوت نموده و اطاعت میکنند، سر بزیر افکنده، به امر معاش ادامه دهند. بنظر میرسد که او براین خیال خام اصرار دارد، که میتواند در سنگر دین، قدرت را حفظ کند. غافل از اینکه مردم آموخته اند که بر اساس آنچه مشاهده میکنند قضاوت کنند و نه بر اساس آنچه از قدرت بگوش میرسد.

در خطبه جمعه ی پیش، خداوند خامنه ای شک و تردیدی بجای نگذارد که او از زبان قدرت است که سخن میراند. یعنی که آقای خامنه ای چون بر جایگاه خداوندی نشسته است نمیتواند بیاندیشد، که عدالت و معنویت و حق و حقوق هرگز از دین بر نخواسته اند. چون دین همیشه تشنه ی قدرت بوده است. که در تاریخ بشر این دین بوده است که قدرتمدار بوده است و لاجرم مرتکب بی عدالتی، ظلم و ستم و سرکوب حق و حقوق گردیده است. از اقتدار دین است که کیفر و کین خواهی بر خیزد. تمام جنایت ها علیه بشر ناشی از دین خواهی بوده است. دین اسلام بر خلاف آنچه خداوند خامنه ای به بندگان خود ش انتقال میدهد نه با معنویت که باقدرت است که همیشه در آمیخته است. اسلام، دین قدرت است چون اصل و اساس آن بر تسلیم و اطاعت قرار گرفته است و فرمانروایی و فرمانبردار ی و یا ارباب - رعیتی. وی از این نظام است که دفاع میکند و برای حفظ و حراست ش است که به تعیین و تعریف مرز بندی با دوستان و دشمنان میپردازد.

خداوند خامنه ای از یک سوی دهان خود با پیروان خود از آیت الله و حجت الاسلام گرفته تا پاسدار و سپاهی، بسیجی و لباس شخصی، یعنی آنها که مبانی عقیدتی شان محکم و استوار است و در تسلیم و اطاعت شان تردیدی نیست، سخن میگوید؛ و از دیگر سو، با معاندین و معترضین، با مخالفان و "اغتشاش گران، " اصلاح طلبان و لیبرالها . به پیروان خود پند و اندرز میدهد (خطبه دوم) مبادا که دچار سهل انگاری، بویژه از نوع کوچک و ناچیز آن شوید، که الله گفته است  سهل انگاری در مورد لغزش های ریز و ناچیز هستند که در نهایت به سقوط و سرنگونی ختم میشود. خبر گزاری فارس گزارش میدهد که:

« ایشان سهل انگاری در مقابل لغزش ها و انحرافات کوچک را زمینه ساز انحرافات بزرگ و سقوط نهایی خواندند و با استناد به آیات قرآنی خاطر نشان کردند: لغزش ها، تدریجا، انسان را از درون فاسد میکند و این فساد  به انحراف در عمل و گاه به انحراف در عقیده منجر میشود. بنابراین همه باید ضمن رعایت تقوا، مراقب یکدیگر از جمله اعضای خانواده خود باشیم» (خبرگزاری فارس، 21 شهریور 88).

یکی از ویژگیهای زبان خدایی آن است که مهم نیست که خداوند چه چیزی را آشکارا بیان میکند، همیشه آنچه پنهان میکند از آنچه آشکار ساخته است دارای اهمیت بیشتری است و رمز گشایش سخن او ست. در این خطابه آنچه او سعی در پنهان ساختنش میکند، اضطراب است و نگرانی. این تشویش درون است که سبب میشود، که  خداوند خامنه ای، جاسوسی را هم با رعایت تقوا مشروع بداند. اگر نگران و مضطرب نبود چه نیازی بود برای مخابره پیام آمادگی به پیروان و سپاهیان برای خشم و خشونت و کین خواهی. خداوند خامنه ای تمام بار معنی را بر کلمه "لغزش " گذارده است. لغزش، یعنی تمایل به مذاکره و مصالحه، تمایل به مشروع شناختن حق و حقوق انسانی و ارجحیت آن بر حق و حقوق الهی. چنین نمایلاتی است که باید از آن پرهیز نمود.چون سرانجامش سقوط است. تشویش این سقوط است که او پنهان مینماید.

در ادامه ی خطبه اول خداوند خامنه ای، به معاندین و معترضین هشدار میدهد که اگر در ظلم و ستم و دروغگویی اصرار بورزند، با آنان با قاطعیت  برخورد میشود، یعنی که آنها را به سقوط دچار میکند، هم چنانکه امام علی و امام خمینی، عمل کرده اند. وی نیز بآنان که سر تسلیم و اطاعت فرو نمی آورند،اخطار نمود مبادا که بر روی اسلام شمشیر بکشند. که در آن صورت قیامت برپا شود و ظالمان بروز سیاه نشانده خواهند شد. البته که وی در همان زمان یاد آور گردید که اختلاف عقیده و روش ها جایز و مفید بحال جامعه است اما دارای یک شرط است و آنهم این است که « اختلاف سلایق در چار چوب اصول یعنی اسلام، قانون اساسی و رهنمود ها و وصیّت نامه امام باشد»

بنظر نمیرسد که خداوند خامنه ای از خشم و خشونتی که در این معیار ها نهفته است با خبر باشد. او فروتنانه به عرضه این معیار ها میپردازد ، معیار های که مطلق هستند و بدون خشم و خشونت و بیرحمی، برقرار نگردند. چرا که محور اصلی این معیارها  تسلیم و اطاعت، خود داری از اعتراض و مقاومت است. این معیار ها جایی برای ابراز عقیده و ایده ای که منفی باشد و یا حکایت از نه گویی کند، نمیگذارد. بعبارت دیگر، خداوند خامنه ای با آزادی هرگز سر ستیز ندارد، منتهی آزادی در تسلیم و اطاعت، در تایید و تصدیق. خداوند خامنه ای کمی بعد در پایان خطبه اول خود، با صراحت و بلاغت بیشتری به تعیین و تعریف مرزهای آزادی میپردازد و دقیقا اعلام می کند که چه کسی میتواند در نظام ولایت فقیه "آزاد " باشد. وی از سر عطوفت و مهربانی اظهار میدارد که:

« نظام تا جایی که مجبور نباشد با جریانی بر خورد نمی کند . بنابراین اگر کسی و جریانی دنبال خشونت نرود، برای برهم زدن امنیت و آسایش جامعه تلاش نکند، با مبانی نظام معارضه نکند و دنبال دروغ پراکنی و شایعه سازی نباشد، در فعالیت ها و ابراز عقاید خود، آزاد است و هیچ کسی با او کاری نخواهد داشت.»

گفتمان خداوند خامنه ای بیانگر واقعیتی ست که کمی زودتر نیز بدان اشاره شد که خامنه ای هرگز حاضر نیست به این حقیقت اعتراف کند که دروغ و خشم و خشونت، کینه توزی و انتقام جویی تنها میتواند از دین برخیزد به آن دلیل که مفاهیمی همچون " امنیت و آسایش، "  "مبانی نظام " "دروغ و شایعه پراکنی " مفاهیمی هستند نسبی. تنها دین قدرتمدار است که آنها را مطلق میسازد. کسی که خداوند خامنه ای در نظام ولایت فقیه آزاد میخواند البته بیشتر شباهت به یک گوسفند دارد تا یک انسان. مگر ممکن است نه، گویی و بنیان دین و قدرت را در هم فرو نریزی؟ در حکومت دین، معاند و کافر شوی اگر نه گویی. تردیدی نیست که فرضا اگر به حجاب نه گویی و موی افشان نموده و رخ و اندام خود را از بند حجاب رها سازی، باید سر به تیغ دهی. مسلم است که این امر، نه گویی وجود رژیم دین، رژیم امامت و ولایت را بلرزه در آورد. وای اگر بگویی برچینید این بساط فاسد دین را و مردم این سر زمین بلا زده را یکبار و برای همیشه رها کنید. کسی هم اکنون شکی ندارد که چیست سر نوشت آنکه در برابر دین و قدرت قد بر افراشته و کلمه ی مقدس نه را بر زبان راند:  اول مدت مدیدی را در خدمت بازجویان مهربان رژیم دین گذراندن و سپس بدون نام و نشان بگو ر سپردن شدن..

سر انجام باید گفت که خطبه خداوند خامنه ای بیانگر این واقعیت ست که وی از سنگر دین است که به نبرد به آزادی و آزادیخواهی پرداخته است. که در زمان بحران و احساس نا امنی، اضطراب و نگرانی ست که در پناه دین سنگر میگیرد.  بر آن تصور که سنگر دین تسخیر ناپذیر است. چرا که در احساس و عاطفه مردم خانه دارد. از این روی است که به پیروان خود امید دهد که آنکه بتواند به این سنگر نزدیک شود و با مشت آزادی ساختار آنرا ویران سازد هنوز زاده نشده است. حال سوال این است آیا میتوان بر آنکه در پناه دین سنگر گرفته است پیروز شد بدون آنکه ساختار سنگر را در هم فرو ریخت؟

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com



۱۳۹۱ خرداد ۱, دوشنبه

می فروشی و می خواری: دین ستیزی و یا دین گریزی؟

هفته ی گذشته گزارش وزارت بهداشت مبنی بر مصرف و خرید و فروش و رواج الکل و اعتیاد روز افزون بدان، در رسانه های اینترنتی خبر ساز بود. مدیران و روسای نهاد های بهداشتی و فرماندهان انتظامی در باره مصرف بالای الکل در جامعه سخن رانده ابراز نگرانی نموده، هشدار داده و راهکار هایی برای مبارزه با آن ارائه دادند.*

اما، افزایش تولید و مصرف و بازار پر رونق مشروبات الکلی، نه یک خبر بلکه داستانی ست بس قدیمی. چرا که انقلاب اسلامی بجای آنکه بند های نظام استبدادی را از دست و پای ملت بر گیرد و رهایی بخشد، بی درنگ بندهای سخت و محکم تری بر آن افزود. دامنه باید ها و نباید ها و ممنوعیت ها در زندگی روزمره گسترش بی سابقه ای یافت. اما هر کنش و فعالیتی که منع و ممنوع، جرم و گناه شناخته شد، زندگی خود را در زیر زمین از سر گرفتند. تولید و مصرف الکل یکی از آغازین صنایعی بود که در حکومت دین به زیر زمین فرو رفت. در تاریکی رشد و نمو نمود و شاخه ها و زیر شاخه های پیچیده ای از آن رویید و تنومند گردید و صنعتی پر مخاطره، اما بسی سود آور را، بوجود آورد. کارخانه و کارگاه عرق گیری در زیر زمین خانه ها تاسیس یافت. چه مواد آلوده و کشنده ای  که تولید نگردید و چه انسانی هایی که جان خود را از دست داده و یا نابینا و ناقص شدند. چنان سفت و سخت بود مبارزه با تولید و مصرف الکل که سپاهیان دین، نقاط بازرسی بر پا کرده بودند و همچون گشتاپو در پی می خوار گان میگشتند.  دهان ها را می بوییدند. خود رو ها را جستجو میکردند. و چه راه ها نیز برای ناپدید ساختن بوی الکل که اختراع نگردید. به حریم خصوصی، مردم به مهمانی ها و گرد هم آیی ها یورش  میبردند و هنوز میبرند. وای به آنروزی که در چنگال پاسداران دین گرفتار میشدی و یا بشوی، با چه تحقیر ها و خواری ها که روی در روی نشوی. چه تجربه تلخی! اما، ترک، هرگز. خواست و نیاز به مصرف الکل، خواستی و نیازی بود در همان لحظات آغازین صعود دین بر مسند قدرت، سرکوب گردید.. حکومت دین بجز در موارد طبی هر گز سر آشتی با مشروبات الکلی، مشروبات ی که سود و زیان آن شناخته شده، مصرف و تولید آن قانونمند گردیده و در اکثر کشور های جهان پدیده ای ست با مقبولیت اجتماعی. برغم آسیب ها و مضرات آن، تولید و مصرف الکل  به میل و اراده ی آزاد افراد وا گذار شده  است، به عقل و خرد محاسبه گر انسان که برای خود بر گزیند.

اگر در دوران شاهنشاهی، تولید و مصرف الکل قانونمند گردیده بود، در زیر زمین، از تبعیت هر قانونی آزادی میشود. لذا در دالان های پر پیچ و خم و تاریک،  گسترش یافت، آنجا که دست های مرموز و نیروهای نامرئی غنی میشوند و سوده های کلان به جیب میزنند. بسیار شنیده شده است که "دست خود شان در کار است." یعنی که تولید و توزیع مشروبات الکل در کنترل سپاه پاسداران قرار. در حکومت دین واقعیت آن چیزی نیست که میتوان که ابزار تحقیق و تفحص مورد جستجو قرار میگیرد، بلکه آن چیزی ست که دهان به دهان میگردد. در آمریکا نیز دورانی تولید و مصرف الکل ممنوع گردید که بدوران شکوفایی قتل و جنایت و فساد و تباهی در تاریخ ثبت گردیده است. بهمین دلیل، خیر را در قانونمند ساختن آن و واگذاری تولید و مصرف آن در کف فرد، یافت.

تولید و مصرف الکل پس از گذشت نزدیک به چهار دهه، برغم خطرات جانی و مالی، تنبیه و مجازات و حقارت و خواری ، امروز باید کنشی خواند که هم دین ستیز است و هم قدرت ستیز. یعنی که تمام آنانی که به نحوی هر چند کوچک و ناچیز با تولید و مصرف الکل ارتباط دارند، دست به کنشی میزنند که با دین و قدرت در ستیز است. مهم نیست که فروشنده و یا خریدار به ماهیت دین ستیز کنش خود آگاهی داشته باشند. چرا که این آئین شریعت است که بقای او را در مخاطره انداخته و موجودیت ش را انکار میکند. تولید و مصرف الکل را دین منع کرده است. یعنی که به فرمان الله است که شرب خمر حرام شده است. می خواری را نمیتوان چیزی جز عدول از فرمان الله نامید، کنشی ست که اقتدار و تقدس الله را از اعتبار ساقط میکند. بی دلیل نیست که الله آنرا حرام و برای آن
نیز مجازات و یا تنبیه و حد شرعی تعیین کرده است. در حکومت دین، این تازیانه ی الله است که بر گرده ی می خوار ان و می پیشگان فرود میآید.

به عبارت دیگر، آنکه مرتکب جرم تولید و فروش و یا مصرف الکل گردیده است، جرم او علیه الله است. سر پیچی از  فرمان الله است. خواسته یا ناخواسته مجرم است و به ستیز با مبانی دین پرداخته است. آنانی که مخفیانه در تولید توزیع و خرید و فروش الکل، بهر شکل و نحوی، شرکت میکند، همه کنشگر هایی هستند دین ستیز. پاسخگوی خواست ها و تمنا و خواهش های درونی اند، بجای آنکه سر به فرمان الله نهند و از خرید و فروش و مصرف الکل خود داری کنند.

دین گریزی
ایدئولوگ های رژیم دین بر آنند که هنوز نمیتوان از دین ستیزی سخنی بمیان آورد. یعنی که هنوز خصومت و دشمنی نسبت بدین بوجود نیآمده است، اما، به  وجود پدیده ی "دین گریزی " و افزایش و فرا گیر شدن آن  اعتراف میکنند و برای فهم آن ابزار عقل اجتهاد بکار گیرند. دلایل درونی و بیرونی آنرا بر رسی مینمایند و دین گریزی را پدیده ای میخوانند که ناشی از عوامل بسیاری از جمله نا سازگاری قواعد و قوانین دینی با شرایط مدرن و یا سختگیری ها و نظم و انضباط دین، شناسایی میکنند. اما، آنها بر آنند که از آنجا که دین اسلام بر عکس دینهای یهود و مسیحیت، دین "کامل " است، آیه هایی از کتاب آسمانی ردیف میکنند که حاکی از اراده ی الله بر آسان گیری بوده است. دین اسلام، دینی ست ساده و بی آلایش، نه سختگیر. مضاف بر این، نوع ديگري از سخت‌گيري هست که موجب دین گریزی میشود، اما، برخاسته از ماهيت دين نيست بلكه مربوط به عملكرد دين‌داران و متوليان امور ديني است. در اين باره نيز قرآن به پيامبر(ص) كه اولين متولّي دين و مجري آن بود دستور مي‌دهد كه با نرمي و عطوفت و اخلاق خوش با مردم مدارا نماید. مگر ممکن است در انسان نیازی وجود داشته باشد و از نظر الله پوشیده بماند.  

 اما واقعیت این است که سی و سه سال گریز از دین، زمینه ظهور  دین ستیزی  در درون جامعه بوجود آورده است، کنشی که رهایی از بندها و قواعد و قوانین خوار کننده را در پی دارد.  البته دستگاه ولایت، پدیده دین گریزی را شناسایی نموده  که با تبلیغ و ترویج از بروز و گسترش دین ستیزی جلو گیری نمایند. چرا که دین ستیزی، آنتی تز حکومت دین است.یک پدیده ی دیالکتیکی ست.  یعنی که دین گریزی دانسته یا نا دانسته کنشی ست که از ستیز با دین بر میخیزد، چرا که دین خصم آشتی ناپذیر آزادی و زمان است. دین ستیزی زاییده ی شرایطی است که حکومت دین در خلق و تولید آن نقش رهبری را بعهده داشته است.

به معنای دیگر، این رژیم دین است که دین ستیز ی را بوجود میآورد. دینی که مدافعان سینه چاک آن دین "کامل " میخوانند، دینی که بر خلاف دین های یهودی و مسیحی پاسخگوی همه مسائل و مشکلات بشر است، فروشنده و خریدار می (الکل) و یا نوشابه های شادی بخش را وادار به دین ستیز با دین میکند. منسوخ نمودن تولید و مصرف الکل بجای آنکه به گزینش فرد واگذار شود تا خود را مسئول کنش خود بداند، عقل و خرد، استقلال و آزادی انسان را نفی مینماید. دین اسلام، چون شرب خمر را مضر و زیان بار بشمار میآورد، انسان را فرمان میدهد که اطاعت کند و فرمانبر باشد و از مصرف و تولید الکل خود داری کند. در غیر اینصورت تنبیه است و مجازات. که ترس و وحشت آفریند و باز دارد، مجرم را از ارتکاب جرم، می فروشی و می خواری. تنبیه مجازات برای اطاعت و فرمانبرداری از فرمان الله، بدان معناست که الله خدایی نیست که انسان را آزاد بگذارد که بر گزیند، بین آنچه حرام است و یا آنچه حلال. چرا که دین اسلام انسان را چیزی جز بنده و فرمانبر نمی بیند. می فروش و می خوار  را رها نمیکند که به آزادی بر گزینند زیرا که اسلام، دین کامل، به عقل و خرد و استقلال انسان اعتنایی ندارد.

ایدئولوگ های دین میگویند این چه حرف باطلی ست که تا آزاری نرساند به غیر، بشر آزاد است.  در اثبات کامل بودن دین اسلام تا آنجا پیش میروند که انکار کنند این واقعیت قرآنی را که بشر آزاد است که اطاعت کند و خود را به فرمان الله تسلیم نماید. که عکس آن صادق است الله آزادی تمرد و سر پیچی را هم به بشر اهدا نموده است. میگویند که قرآن در آيات بسياري به اطاعت و عدم سرپيچي از دستورات ديني امر مي کند و حتي به عدّه‌اي دستور مي‌دهد در صورت عدم رعايت حدود تعيين شده براي آزادي ديگران با آن‌ها برخورد كرده و به بعضي از مؤمنين در مقابل بعضي ديگر ولايت مي‌دهد.

ایدئولوگ های دین برهبری معمار اصلی نظام اسلامی، آیت الله مطهری خرده بر کلیسا در قرون وسطی میگیرند که بواسطه مفاهیم نارسای مذهبی سبب دین گریزی گردیدند. اما اسلام، دین کامل، دینی که پس از 1400 سال بقول مطهری دولت ها و طبقات آمده اند و رفته اند، اما اسلام مانده است برغم تمام تغییرات در سراسر جهان هستی. پس چه تعجب که الله از سر انعطاف و سازگاری ذاتی  خود تمرد و سرپیجی را توصیه کند. چه آیه ها از کتاب آسمانی در تایید و تصدیق تفسیر و تاویل خود از کتاب اسمانی مبنی بر کامل بودن دین اسلام، نیز ارائه ندهند. این البته در حالی ست که تمامی نیروهای انتظامی کشور تبدیل به پاسداران دین سده اند. مبادا از دهان انسانی بوی می به مشام برسد، یا خانمی موهای خود افشان نموده، مانتو تنگ و کوتاه پوشیده و به غلظت، رخ خود آلایش داده باشد. و یا صدای طرب و پایکوبی از نقطه ای بگوش سپاهیان دین برسد. انگشت شماری از کنش ها که هرگز تهدید کننده ی آسایش و امنیت نیست. در هیچ جای دنیا شرب خمر و یا بی حجابی، رقص و آواز و رستوران و کاباره، جامعه را با خطر نا امنی روی در روی نساخته است. اما، خیر اینگونه نیست، مدافعان دین کامل فریاد بر آورند که  کنش هایی همچون میخواری، بی حجابی، طرب و پایکوبی، کنش هایی هستند از سر "هوا و هوس نفسانی." در این موارد و بسیاری دیگری از موارد دین نمیتواند "تساهل " کند، در موارد دیگر اسلام دین مدارا است نه در مواردی که کنش از شهوت و هوا و هوس انسان بر خیزد. یکی از آنان که سنگ اسلام کامل اسلامی  که دست فتنه آنرا آلوده نخواسته است، آنانی را که توصیه به آسانگیری و سست نمودن زنجیر اسارت بار دین میکند، خطاب قرار میدهد که مگر دین میتواند با هر نوع کنش و بینش و گویش و منش ی که از خواسته های درونی و  نیاز های شهوت انگیز و اغوا گر و کج اندیشی در صلح و آشتی باشد.  احکام الله در باره کنش هایی برخاسته از امیال انسانی اگر از خود انعطاف نشان دهد، شیرازه اخلاق جامعه فرو میریزد.

گویی که حکومت دین، توانسته است بر امیال و نیاز انسان به بهره بری از سرگرمی ها و لذت های معنوی و روانی و جسمانی، فایق آمده است. اکثر به اتفاق مردم هم اکنون بر آن باورند  که فساد و تباهی هرگز در جامعه چنین فراگیر و گسترده نبوده است. مهم نیست که سختگیری و عدم تساهل نه تنها کنش های برخاسته از غرایز و نیازهای طبیعنی انسان را خاموش نساخته بلکه آنها را  در زیر زمین بارور و بالنده ساخته است.در اعماق تاریکیها  رشده نموده و هم اکنون بدرختی تنومند تبدیل گردیده اند و هژمونی دین کامل، دین اسلام را به چالش و ستیز میکشد. دین ستیزی از پاسخگویی به هوی و هوس نفسانی، از نیازهای طبیعی انسان، انسان این جهانی، از نیاز به آزادی در بیان در زمینه های مختلف هنری و هنر ورزی، از آنچه ممنوع و منع گردیده است، از به بی حجابی و طرب و شادی و پایکوبی، حتی روسپیگری بر میخیزد. دین ستیز از نیاز به خلاقیت و بیرون ریختن احساسات درونی بویژه احساساتی که سرکوب شده اند، تغذیه میکند. امروز دین ستیزی از امام نقی بر میخیزد و بدون هیج تردیدی فردا از امام عسگری و امام زنن العابدین و از امام امامها، امام علی. یعنی که دین ستیزی از اراده ی معطوف بقدرت، نه به معنای معمول آن بلکه به معنای تغییر و تحول و دگرگونی و شدن آنچه انسان باید باشد، اراده ی معطوف به دگرگونه ساختن ارزشها، سرچشمه میگیرد. با این حساب حکومت دین باید بداند که پایگاه اجتماعی دین ستیزی بسیار وسیع و گسترده است. همچنانکه دین مرزهای طبقاتی و گروهی و قشر های اجتماعی را در مینوردد، دین ستیزی نیز همه جا و در تمام سطوح جامعه وجود دارد.  هم چنانکه تولید و مصرف الکل دین ستیزیست، رو سری قیطانی و مانتوهای تنگ و کوتاه، آلایش و پالایش زنان، موسیقی سازان و فیلمسازان و نویسندگان و اندیشمندان زیر زمینی و بسیاری از دیگر اندیشان را باید بخشی از جنبش دین ستیزی ، بشمار آورد.
*جزئیات این گزارش را علاقمندان میتوانند در مقاله بهروز صمدبیگی در روز آنلاین دوشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۱
فیروز نجومی

Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com





















۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۱, یکشنبه

نیاز اصلی جامعه، عبودیت، فضیلت های اخلاقی و انضباط قانونی

بنا بر باور پیروان دین امامت- ولایت، کمتر کسی میتواند در امر حکومت و حکمرانی بتواند، با رهبر اعظم، علی خامنه ای شانه به شانه زند. او کجا و دیگر حکمرانان جهان کجا. بدین لحاظ او یکه است و یگانه. قول او قانون است و سخن او فصل الخطاب. حکومت خامنه ای، ادامه ی حکومت رسالت است و امامت، تنها حکومتی که بر اساس رضا و خشنودی مردم حکم رانده است و مبرا از هر خطایی بوده است و نیز از هرگونه ظلم و ستمی. خامنه ای، درس حکومت را در بارگاه رسالت آموخته است از محمد، پیامبر اسلام. کسی که علم و دانش ش تا بیکران، نهایی ست و غائی. پیامبری که زندگان را هدایت نموده است به آنچه کامل است و کمال، یعنی «راه مستقیم الهی.»

آقای خامنه ای به پاره ای از آنچه از پیامبر اسلام در باب حکومت بارث برده است بمناسبت عید مبعث  (29 تیر، 88) با مردم ایران بخصوص خطاب به « نخبگان» در میان گذاشت. وی اظهار داشت که  «امروز اصلی ترین نیاز جامعه اسلامی به پیام بعثت است» که عبارت است از: اول «ملاک قرار دادن عقل و خرد.» دوم « حاکم شدن فضیلت های اخلاقی.» سوم «مبنا گرفتن انضباط قانونی در جامعه.»

 بنا بر قول ولی فقیه، عقل و خرد، گذشته از تمام خیر و نیکی  که در بر دارد از آن جهت لازم است و ضروری که «مهار کننده نفس و زمینه ساز عبودیت انسانی ست.» البته ولی فقیه دیگر بخود زحمت آنرا نمیدهد که قدری بر معنی و مفهوم« نفس» و «عبودیت» نور بپاشد. منظور وی را میتوان اینگونه فهمید که نفس، سرکش است و افسار گسیخته، غریزی است و حیوانی. لاجرم شر است و شیطانی. این است که باید مهار گردد تا تخریب و ویرانی ببار نیاورد و موجب سیاهی و تباهی نشود. تنها زمانی عقل و خرد به عبودیت انجامد که نفس را افسار زند و او را به بندگی و اسارت در آورد. پس عبودیت خیر است و نیک و تحصیل آن با بکارگیری عقل و خرد است که میسر میشود.

  تنها مویی که میتوان از درز این استدلال الهی استوار بر منطق پیامبر اسلامی رد نمود، آن است که خداوند خامنه ای، نیاز حکومت ولایت را با نیاز جامعه یکی فرض میکند. نه نیاز حکومت از جامعه را از یک دیگر جدا میداند و نه بین آنان تمایزی میگذارد.  تنها خدا است که نیاز خود را از نیاز جامعه جدا نمیکند. چون خدا اگر نیازی به عبودیت نداشت، یعنی اگر به« مناجات و قیام و قعود از ثری تا به ثریا» نیازی نداشت، خدا نمیشد. در ادبیات سیاسی این بدان معناست که وقتی جامعه به سوی کسب عقل و خرد به پیش میرود، زمان و انرژی خود را به مناجات و عبادات میگذراند تا نفس سرکش را مهار و آرام نموده و راه عبودیت و بندگی را هموار سازد. یعنی که آرامش و ثبات جامعه وابسته است به مهار نمودن نفس انسانی. این البته که رهنمود مفید و سودمندی است برای حاکم و حکومت، نه برای محکوم و مغلوب. نه برای این دوران. نه در دورانی که نفس کشی زشت و شر شمرده میشود. نه برای دورانی که نفس انسانی در آزادی خلاصه میشود و رهایی از قید و بند و قراردادهای کهنه و پوسیده. خامنه ای از آنجا که در گذشته میزیید و در دوران افسانه ها و اسطوره ها سیر میکند، هنوز بر آن تصور است که نفس بد است چون در جستجوی رهایی و آزادی ست. خامنه ای در واقع نا آرامی ها، جوشش و خروش و اعتراض مردم را به نفسی نسبت میدهد که عقل و خرد در مهار کردنش شکست خورده است. این است که عقل و خرد یکی از نیازهای اصلی جامعه است.

 خامنه ای درست میگوید که بکار گیری عقل و خرد بمنظور سرکوب نفس وحشی برای رسیدن به عبودیت یک آموزه اسلامی و پیام بعثت است. درست بهمین دلیل است که جهان اسلام هرگز نتوانسته است آغوش خود را بروی آزادی انسان بگشاید. چون نفس انسان را سرکش و شرور و شیطانی بشمار میآورد. این آموزه بعثت، زنجیر به دست و پای انسان می بندد و نفس انسانی را تحت عنوان سرکشی و افسار گسیختگی سرکوب نموده و مهار کردن آن را تبلیغ و ترویج میکند. خصومت و ستیز آقای خامنه ای در واقع ناسازگاری و دشمنی است با آزادی که خود یک اصل دینی ست که در طول تاریخ گفتار و رفتار باورمند ان به پیام بعثت را تحت تاثیر گذارده است و ضرورتا نقش مهمی را در باز داشتن جوامع اسلامی از رشد و تکامل فرهنگی، علمی و صنعتی، بازی کرده است.

علیرغم این واقعیت است که خامنه ای و امامپرستان سرخ، استعمار خارجی را ریشه ی همه عقب ماندگی ها و تباهی ها و سیاهی ها تلقی میکند. آقای خامنه ای را در واقع باید نماینده استعمار داخلی خواند که بمراتب زیان بارتر از استعمار خارجی ست. حداقل استعمار خارجی در پی اهدافی ست صریح و روشن: سود و غنی سازی مادی. استثمار منابع طبیعی و کار انسانی. لاجرم اینجا و آنجا نیز همراه است با کمی آبادانی. اما استعمار داخلی آن چیزی را باسارت و بندگی در میآورد، که خلاق است و توانا، یعنی نفس انسانی که منشاء تمام دانایی ها ست و بینایی ها. یعنی تمام آن چیزهایی که بارور شوند در آزادی. غرب به سرقت ثروت های طبیعی میپردازد. پیام بعثت، بنا بر قول خامنه ای، نفس انسان باورمند را میکشد، به آن منظور که عبودیت یعنی که آسایش و آرامش جامعه را تامین کند و باین ترتیب فقری را دامن می بخشد که بسیار زیان بار تر است از فقر مادی: فقر ادبیات و فرهنگ. بر فقر مادی میتوان غلبه نمود اما بر فقر ادبیات و فرهنگ به دشواری میتوان امید غلبه بر آنرا داشت.

 غرب زمانی به شکوفایی رسید که سر انجام به این باور نائل آمد که انسان دارای نفس است  که جوهر آن از جنس آزادی یست. هرچه که نفس میخواهد باشد، از جان و روح گرفته تا نیرویی و  انرژی خاصی و یا میل و اراده انسانی. هرچه که هست از جنس آزادی ساخته شده است. انسان این جهان را بوجود آورده است به آن دلیل که دارای نفس است. هم خیر است و هم نیک به آن دلیل که انسانی ست. بی جهت نیست که خامنه ای با جوش و خروشی که هم اکنون در جامعه ی اسلامی بر پا ست، سر سازش ندارد. چرا که آنرا زائیده نفس سرکش انسانی میداند و محرک آن را نه نیاز به رهایی و آزادی نفس از اسارت و بندگی بلکه آنرا نسبت میدهد به نفوذ و رخنه عامل خارجی و حرکتی که به دست خارجی «مدیریت» میشود. او نمیخواهد باور کند که پیام بعثت، نقش اساسی بازی کرده است در پایدار ساختن حکومت های استبدادی. که ترویج و تشویق کرده است حقارت و ذلت، نه رهایی و آزادی. چون تنها انسان با نفس آزاد است که میتواند سرفراز باشد. انسانی که نفس خود را سرکوب میکند در پاسخ به نیاز حکومت، ضرورتا انسانی ست که به حقارت و بندگی خو میگیرد. اگر  پیام بعثت مبنی بر بکار گیری عقل و خرد برای سرکوب نفس انسانی زمانی در حکومت اسلامی کارآیی داشته است هم اکنون آنرا از دست داده است به آن دلیل که جامعه بر آن شوریده است. مردم به این رسایی فریاد بر میآورند که ما را صبر و تحمل بسر آمده است. که ما را دیگر تاب و توان اسارت و بندگی نیست. با این وجود خامنه ای چون مست و مدهوش از باده قدرت است اصرار میورزد که نیاز به «عبودیت» است که جامعه از آن رنج میبرد. باین ترتیب خامنه ای نه تنها حکومت را بلکه دین را هم در معرض خطر فروپاشی قرار میدهد.

دومین پیام بعثت را نیز نمیتوان بدون یاری از فن تاویل مورد مطالعه و بر رسی قرار داد. در این خصوص خامنه ای اظهار میدارد که:

« رواج فضیلت های اخلاقی در جامعه همچون هوای لطیفی است که زمینه زندگی سالم را فراهم می آورد و انسان را از حرص ها، جهالت ها، دنیا طلبی ها، بغض های شخصی و سوء ظن به یکدیگر وا میدارد و به همین دلیل است که در اسلام تزکیه و رشد اخلاقی بر تعلیم مقدم است.»

بعبارت دیگر، فضیلت اخلاقی یعنی پرهیز از آن چیزی ست که خامنه ای برابر میداند با ذلّت و پستی و فرو مایه گی از جمله حرص و جهالت، دنیا طلبی و بغض و کینه شخصی، چیزی که پسند مکتب ریاضت است و ترک زندگی. که اقناع و قناعت را زیبا و یا بقول خامنه ای «هوای لطیفی» پندارد، ضروری برای «زندگی اسلامی.»  در واقع فضیلت اخلاقی به معنای منع و قبح کوشش و خواست شدید است برای تصاحب چیزی که حرص نامیده میشود، چه مادی چه غیر مادی. جهالت و نادانی خود در ارتباط است با حرص که حس و اراده را متمرکز میکند بر آن چیزی که محدود است و متناهی، باین دنیای زودگذر مادی، یعنی دنیا طلبی. چون خواست و کوشش بمنظور کسب چیزی، متغیر است و از فردی به فرد دیگر به درجات مختلف ظهور یابد، سبب نا برابری شود و بی عدالتی و لاجرم بغض و سوء ظن شخصی. پس اگر قانع باشی و قناعت کنی، به آنچه داری راضی و خشنود باشی، از معشوق، که دنیا است و مادی، که زیبا است و فریبنده ببری و حس و اراده و نیرو و جان را متوجه معبود سازی، نه جایی برای حرص و آز میماند و نه بغض و کینه جویی. همه برابرند و همه عادل. در نتیجه جامعه در آرامش خواهد بود و آسایش. نه جوششی و نه خروشی. حاکم، حکومت کند و محکوم بندگی. این را خامنه ای «تزکیه و رشد اخلاقی» مینامد که بقول وی در اسلام ارجحیت دارد به «تعلیم» یا علم و دانایی، بینایی و روشنایی.

آنچه خداوند خامنه ای فضیلت اخلاقی مینامد، نفی زندگی و هستی است به نفع ترک جهان و نیستی. نفی سعی و کوشش است، به نفع عزلت و گوشه نشینی و جدایی از دنیا و دنیا طلبی. مسلم است که ایرادی بر این آموزش اخلاقی نیست تنها آن زمان که نفس را رها سازی که بر گزیند بین زندگی و هستی و یا ترک دنیا و نیستی. اما بنظر میرسد که این فضیلت اخلاقی تنها مفید است بحال محکوم و مغلوب. نه تنها برای حاکم و حکومت مصداقی ندارد بلکه عکس آنست که صادق است. خداوند خامنه ای نه تنها به سی سال ولایت قانع نیست، بلکه آنرا میخواهد ادامه بدهد تا قیامت. مصداقی ندارد در باره حاکم، قناعت و تزکیه نفس و ریاضت. وی به سلطه تام و تمام و استعمار و استثمار سر زمین ایران قانع نیست، خود را تا دندان مسلح نموده و در پی کسب اسلحه نهایی ست برای توسعه و گسترش سلطه خود در منطقه.  آماده است که هر هزینه ای را از جمله تنگ کردن عرصه زندگی به مردم، بدین منظور نیز بپردازد، . خامنه ای رویای سلطه ی مطلق را در سر می پرور اند، اما از مردم میخواهد که در خلسه فرو روند و ترک دنیا کنند. نه از تورم و بیکاری شکایت کنند و نه از فقر و محنت و تنگدستی و نه از محرومیت از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی. از آرای خود بگذرند و از رای ولایت تبعیت و پیروی کنند. لب تنها به مناجات بگشایند و تن بدهند باسارت و بندگی. این است که جامعه هم اکنون شوریده است بر این فضیلت اخلاقی. 
  
اگر پرسشگری ترویج میشد بجای اسارت و بندگی، خامنه ای باید پاسخگوی این سوال بود که چگونه است  که هنوز پس از سی سال حکومت اسلامی با کمبود فضیلت های اخلاقی روبرو هستیم؟ واقعیت آنست که جامعه ی اسلامی نه تنها آنرا رواج نداده است بلکه نبود آنرا بشدت تشدید کرده است. چرا که این نوع موعظه ها از زبان کسانی بگوش میرسد، از جمله شخص ولایت فقیه که خود تبلور حرص اند و دنیا طلبی و بغض و کین خواهی. در جامعه اسلامی از بدو ظهور ش روزی نبوده است که زنده ای بدار مجازات آویخته نشود. روزی نیست که مردم تحقیر و تعقیب نشوند و مورد تجاوز قرار نگیرند به بهانه ی برقراری امنیت اخلاقی و روانی و هنجار شکنی. در چنین شرایطی ولایت فقیه بر فراز منبر از هوای لطیف فضیلت های اخلاقی که زمینه ساز زندگی سالم است داد سخن میدهد. ولایت فقیه رای خود را با خدا یکسان میداند،حرف خود را نهایی و عقل و خرد خود را نا محدود و نا متناهی. او انتظار دارد که همه در برابر او به قیام و قعود بپردازند چون خود را همسان خدا میداند. اگر حرص مرض است، ولایت فقیه خود سخت مریض است و از ابتلای بدان آگاه نیست. ولایت فقیه هم اکنون سبع ترین، خشن ترین و حیوانی ترین نیروها را روانه ی خیابانهای کشور کرده است که هر نوع جمع و جماعتی را زیر چکمه های آهنین خود، همچون مورچه ای ناچیز له و منهدم سازند و در عین حال انتظار دارد که مردم عاری از بغض و کینه باشند. آقای خامنه ای اگر نمیداند، میتواند از کار گزار صدیق خود، احمد ی نژاد جویا شود تا بداند که حریص ترین و طماع ترین و دنیا طلب ترین افراد، رده فوقانی حکومت اسلامی را اشغال کرده اند و خود از همین فضیلت های اخلاقی چه داستانها که بر فراز منبر ها نمی سرایند. اما بنظر نمیرسد که وقتی آقای خامنه ای از فضیلت های اخلاقی و مناسبت آن با «زندگی سالم» سخن میراند، همردیفان و همقطاران خود و سرکرده های رژیم را در نظر داشته باشد. بلکه تمنای رفاه و آسایش، شغل و درآمد، تملک خانه و کاشانه و تشکیل یک زندگی شرافتمندانه بر اساس آزادی را مسئله زا و در ستیز با فضیلت های اخلاقی میداند. او بر این تصور است که اعتراض به گرانی و بیکاری و فقر و عقب ماندگی و نیز نبود آزادی و وجود اسارت و بندگی، به معنای حرص است و دنیا طلبی و بغض و کینه و سوء ظن بدیگری. خامنه ای خود عرصه زندگی ر بر زندگان، بویژه زندگی شرافتمندانه را بر اساس ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی ، یعنی حق گزینش، تنگ نموده است و جامعه را از بر خورداری از آن با توسل به ابزار خشم و خشونت، محروم ساخته است، آنگاه از رابطه فضیلت های اخلاقی و زندگی سالم چه لطیف و نازک و شاعرانه  که سخن نگوید.

سومین پیام بعثت بنا بر خطبه ی خامنه ای مبنی است بر نیاز جامعه به انضباط قانونی. در این زمینه خامنه ای گویا به مواردی اشاره میکند که پیامبر به موعظه های اخلاقی خویش عمل میکرده است. خبرگزاری فارس که متن خطبه ی خامنه ای را در سایت خود منتشر کرده است اشاره ای به آن  موارد نمیکند تنها گزارش میدهد که:

 «رهبر انقلاب اسلامی، تربیت و انضباط قانونی را سومین بخش از پیام بعثت خواندند و با شاره به پیشقدم بودن پیامبر اسلام در عمل به احکام و دستورات اسلام افزودند: همه این موارد برای جامعه اسلامی شاخص و معیار است و میدان زندگی نیز صحنه آزمایش انسان ها ست.»

خواننده باید رمز و اسطرلاب بیاندازد که منظور خداوند خامنه ای را مورد فهم قرار دهد. ولی مخاطب او در اینجا  مردمی که در تحت حکومت اسلامی قرار گرفته اند، نیست، بلکه مخاطب وی آنهایی هستند که خود حاکم اند و مسئول بر قراری نظم و انضباط بر اساس احکام و دستورات دین. هم چنانکه پیامبر خود بدان عمل میکرده است. به معنای روشن تری، نمیتوان انتظار داشت که عقل و خرد بخودی خود، نفس را مهار نموده تا از حرص و جهالت و دنیا طلبی و بغض و کینه جویی پرهیز کند و جامعه اسلامی را بارور سازد بلکه نفس را از بیرون باید مهار ساخت  تا بتوان آنرا به تبعیت از نظم و انضباط، وا داشت.  البته همانگونه که قانون مقرر داشته است. یعنی که برای کسب عبودیت که مستلزم نظم و انضباط اجتماعی ست نمیتوان به عقل و خرد اطمینان داشت بلکه در تبعیت از پیامبر اسلام آنرا باید به عمل از احکام دین وادار نمود. یعنی که نظم و انضباط مقوله ایست که در حیطه ی قهر قرار دارد و قدرت. هم چنانکه پیامبر خود به احکام دین گردن می نهاد و نفس خود را مهار میکرد و آن گردنی را که از احکام سرپیچی میکرد از تن جدا و باین ترتیب نفس سرکش را سرکوب و نظم و انضباط را بر قرار میساخت. نظم و انضباط قانونی یعنی باسارت کشیدن نفس از بیرون از راه سلطه ی انحصاری بر ابزار خشم و خشونت.

بعبارت دیگر نظم و انضباط قانونی یعنی کیفر دهی و انتقام جویی. چه آنکه به خواهش ها و تمنا های نفس پاسخ گوید، غل و زنجیر اسارت و بندگی را از هم میگسلد، فضیلت های اخلاقی را زیر پا میگذارد، از قتاعت و کم جویی گریزان و دنیا پرست و از پی آزادی سر به شورش بر میدارد. چنین رفتاری باید که تنبیه شود و مجازات. باید آنهاییکه اعتراض میکنند و از تسلیم و اطاعت سرپیچی، به کیفر خود برسند. زندگی برای آن نیرو هایی که مامور بر قراری نظم و انضباط قرار گرفته اند، صحنه ی آزمایش است چرا که در مصاف با نفسی قرار گرفته اند که آزادی میجوید و حق و حقوق میخواهد. که بر گزیند آنچه که میخواهد. که بیاندیشد و بپوشد و بنوشد و بیامیزد و پرستش کند، هر چه را که آرزو کند. دنیا را می چسبد و آخرت را به فراموشی میسپرد. از خارج حمایت طلبد و تن به مدیریت اجنبی دهد. آزمایش زندگی، یعنی داشتن شجاعت و شرافت در درگیری و جنگ تمام با این دشمن روئین تن. یعنی که لازم است در به زنجیر کشیدن نفس سرکش و افسار گسیخته که نظم جامعه را به فرو پاشی تهدید میکند، انتقام گرفت بهر وسیله ای، از تیغ و تازیانه گرفته تا زندان و شکنجه. آزمایش زندگی این است یا نفس سرکش پیروز میشود و یا عبودیت و فضیلت های اخلاقی و انضباط قانونی.     

در پی بر قراری نظم و انضباط است که آقای خامنه ای در بخش دوم خطبه خود بمناسبت بعثت پیامبر، نخبگان را به انضباط و انسجام فرا خواند که مبادا از "راه مستقیم " منحرف شوند و با نفس سرکش همراهی کنند. وی نخبگان مورد خطاب قرار داد و تاکید نمود که باید مواظب باشند که چه میگویند و چه چیزی را ناگفته میگذارند:

« زیرا که نگفتن مسائلی که باید گفت، عمل نکردن به وظیفه است. گفتن مسائلی که نباید گفت، عمل کردن بر خلاف وظیفه است.»

اما از آنجائیکه خامنه ای در بعضی از نخبگان، بویژه آیت الله معروف به مرد شماره 2، آقای رفسنجانی  بروز شک و تردید را نسبت به نیاز جامعه به عبودیت، فضیلت های اخلاقی و انضباط قانونی احساس کرده است به شیوه ای تهدید آمیز هشدار میدهد که:

« در امتحان عظیمی قرار گرفته اند و موفق نشدن در این امتحان، تنها مردود شدن نیست بلکه موجب سقوط آنان خواهد شد.»

البته خامنه ای نسبت باین نخبگان که در آنها سستی مشاهد کرده است، بغض و کینه ای احساس نمیکند. تنها به آنها یادآوری میکند که چه سر نوشت تیره و تاری در انتظار نخبه گانی خواهد بود که از باید ها و نباید ها دانسته و یا ندانسته فاصله گیرند و خدای نخواسته تمرد جویند. که «سقوط» خواهد بود کیفر آنها.

روشن است که سخنان آقای خامنه ای در عین فصاحت و بلاغت پر از ابهام است و رمز و رموز. شاید بهمین دلیل ابهام و گنگی است که پنداری که او خدا است که سخن میگوید. براستی نخبگان کیانند که سست شده اند و در آزمایش زندگی امکان دارد که دچار سقوط شوند؟  چگونه ممکن است کسی یا شخصی نخبه باشد و با این حال نداند که چه چیزهایی را باید بگوید و از گفتن چه چیزهایی ست که باید خود داری کند؟ آن چه امتحان عظیمی است که در صورت مردودی به سقوط ختم خواهد شد. سقوط  اگر پرتاب شدن و یا غلتیدن از بالا به پائین است، بالا و پائین کجا هستند. آیا بالا بر فراز منبر است و پائین زندان و شکنجه؟ آیا خداوند خامنه ای تهدید میکند یا دلجوئی؟

اما از طرف دیگر، آقای خامنه ای به آنچه میگوید عمل نیز میکند. «نخبه گان،»  «امتحان عظیم،»  «سقوط» در زمره آن مسائلی هستند که در باره آنها چیزی نباید گفت و چیزی هم نمیگوید. اما به عوض تملق و چاپلوسی مردم را گفتن، از «موفقیت ها و دستآورد های بزرگی» که خداوند «برای ملت ایران قرار داده است،» از گذشت و فداکاری آنها، و از توطئه ی دشمنان و نقش آنان در آشوب و تحریک «گروهای غافل و نادان اغتشاش گر» و دستور العمل  گرفتن چگونگی ایجاد نا امنی و تخریب و درگیری  از رسانه های دشمن ، همه از جمله مسایلی هستند که باید گفت شرح و توضیح داد. باین مفاد البته باید بر قراری «امنیت و آرامش» و نقش آن در« سعادت دنیا و آخرت جامعه » نیز افزود. چرا که امنیت و آرامش بهانه ی خوبی ست برای بکار گیری خشم و خشونت و اجرای اشد مجازات، از جمله کشتار. بعبارت دیگر، خامنه ای در پیام بعثت، گفت آنچه را باید بگوید. که:

 « آنجایی که ملت احساس می کنند، مسئله دشمنی با نظام در میان است و دستی ، حرکتی را برای ضربه زدن به نظام مدیریت میکند، فاصله میگیرند، حتی اگر همان شعاری را بدهد که ملت به آن معتقد است.»

 یعنی حتی اگر «اغتشاش گران» فریاد الله و اکبر و یا حسین برآرند. چون تحت مدیریت خارج است با ید سرکوب و نابود شود اگر بخواهیم به حکومت اسلامی تداوم بخشیم. که نباید تحت تاثیر شعار آنان حتی اگر با شعارهای اسلامی یکی باشند، قرار گرفت. بعبارت دیگر، او به تقویت نیروهای انتظامی بویژه نیروهای پاسدار و بسیجی می پردازد و به آنها توصیه میکند که از هیچ گونه خشونتی در بر قراری نظم و انضباط اسلامی دریغ ندارند که پاداش در این دنیا دارند و اجر در آخرت. باینترتیب خداوند خامنه ای برای توجیه سرکوب و فرونشاندن جوشش و خروش جامعه به پیام بعثت متوسل میشود تا بتواند نیروهای نظم و انضباط را بسیج و تجهیز نماید. نیروهای انتظامی را برای سرکوب آماده میسازد و دستگاه های دولتی و غیر دولتی ، رادیو و تلویزیون و روزنامه ها و امام های جمعه در تمام نقاط کشور را سازماندهی میکند که پیام بعثت را بگوش مردم برسانند  و تبلیغ و ترویج دهند آنچه را خداوند بزبان آورده است، نیاز جامعه، به عبودیت ، فضیلت های اخلاقی و انضباط قانونی و خود داری کنند از گفتن آنچه او نگفتن آنرا عمل به وظیفه خوانده است تا مردم آرام گیرند و امنیت و آسایش بر قرار شود.

*کلیه نقل و قول ها بر گرفته شده است از متن سخنرانی خامنه که خبر گزاری فارس در سایت خود در29-04-88 منتشر ساخته است.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com